Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: برگرداندهشده |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: برگرداندهشده |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
==مکاتب کلامی== | ==مکاتب کلامی== | ||
مسلمانان از نظر مسائل اعتقادی، به مکاتب مختلفی تقسیم شدهاند و هر مکتبی مبانی و اصول اعتقادی مخصوص به خود دارد (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۴) | مسلمانان از نظر مسائل اعتقادی، به مکاتب مختلفی تقسیم شدهاند و هر مکتبی مبانی و اصول اعتقادی مخصوص به خود دارد.<ref>(مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۴)</ref> مهمترین مکاتب کلامی عبارتاند از: | ||
۱. اهل حدیث: نخستین جریان عام فکری در اسلام، نصگرایی است که در قرون اولیه شکل گرفت. طرفداران این نظریه، به حنابله و اهل حدیث معروفاند. آنان ظواهر دین را در اصول و فروع، معتبر میدانند و هر گونه بحث و تعمق و تجزیه و تحلیل در مسائل قرآن و سنت را ناروا میشمارند (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۵ و ۶/۸۸۵؛ علوی، ۱۰۲؛ فروهی، ۱۲۳ ـ ۱۲۴) | ۱. اهل حدیث: نخستین جریان عام فکری در اسلام، نصگرایی است که در قرون اولیه شکل گرفت. طرفداران این نظریه، به حنابله و اهل حدیث معروفاند. آنان ظواهر دین را در اصول و فروع، معتبر میدانند و هر گونه بحث و تعمق و تجزیه و تحلیل در مسائل قرآن و سنت را ناروا میشمارند.<ref>(مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۵ و ۶/۸۸۵؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۲؛ فروهی، سیر تطور اصول دین در مکاتب اهل سنت، ۱۲۳ ـ ۱۲۴)</ref> آنان در تعارض عقل و نقل، نقل را بر عقل مقدم میدانند و ارزش عقل را تنها در حدی میدانند که انسان را به آستانه دین و وحی و شریعت بکشاند. پس عقل در امور اعتقادی حق دخالت ندارد و هر گونه پرسش عقلی، بدعت است.<ref>(محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۶۹ ـ ۷۰)</ref> | ||
یکی از مهمترین آثار در خصوص کلام اهل حدیث، کتاب المسائل و الرسائل المرویة عن الامام احمدبنحنبل است. در این کتاب پنج رکن و اصول برای اسلام و ایمان بیان شده است؛ ازجمله ایمان به خدا، ایمان به فرشتگان، ایمان به کتابهای الهی، ایمان به پیامبران الهی و ایمان به آخرت (فروهی، ۱۲۴) | یکی از مهمترین آثار در خصوص کلام اهل حدیث، کتاب المسائل و الرسائل المرویة عن الامام احمدبنحنبل است. در این کتاب پنج رکن و اصول برای اسلام و ایمان بیان شده است؛ ازجمله ایمان به خدا، ایمان به فرشتگان، ایمان به کتابهای الهی، ایمان به پیامبران الهی و ایمان به آخرت.<ref>(فروهی، سیر تطور اصول دین در مکاتب اهل سنت، ۱۲۴)</ref> در پی اصولی که احمدبنحنبل برای اهل حدیث تدوین کرد، گرایشهای تجسیمی و تشبیهی فراوانی در این مکتب ایجاد شد؛ ازجمله خدا در جهتی قرار دارد و بر عرش خود مستقر است، و این جزء باورهای برخی مسلمانان شد. هرچند ابوالحسن اشعری مکتب حنابله را تعدیل کرد، بعدها ابنتیمیه احادیث تشبیه و تجسیم خداوند را مطرح ساخت و بر حفظ ظواهر آنها اصرار ورزید.<ref>(سبحانی، فرهنگ عقاید، ۱/۲۷۸ ـ ۲۸۱؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۳)</ref> البته اهل حدیث در کاربرد معیار عمل به ظواهر، به اصول خود نیز پایبند نیستند؛ زیرا آیات فراوانی وجود دارد که خداوند مثل و مانندی ندارد؛ نظیر آیه «لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ».<ref>(شوری، ۱۱؛ محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۱۱۵ ـ ۱۱۷)</ref> | ||
امامخمینی با بهرسمیتشناختن تفکر | امامخمینی با بهرسمیتشناختن تفکر عقلی،<ref>(لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه، ۵۰)</ref> در ردّ نظریه این گروه بر این باور است که تمسک اهل حدیث به برخی آیات الهی<ref>(فجر، ۲۲؛ طه، ۵)</ref> و روایات،<ref>(کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲)</ref> به فهم عرفی و اصرار بر حفظ ظاهر آنها نادرست است و باید مبادی آنها را تفسیری عقلی و تأویل باطنی کرده، آنها را به اهلش واگذار کرد.<ref>(امامخمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۰ ـ ۳۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۰۰)</ref> ایشان در مواردی، نظر برخی محدثین شیعی را که به نظر سطحی و به ظاهر اخبار بسنده کردهاند، نیز نقد میکند.<ref>(امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۶ ـ ۱۲۷)</ref> برخی محدثان شیعی در کنار انکار جایگاه عقل در اصول دینی، دلایل گوناگونی برای اثبات توحید به دست میدهند و معتقدند نه تنها در تمسک به ادله نقلی در اثبات مباحث مهمی همچون توحید محذوری نیست، بلکه آنچه با عنوان دلیل مورد استناد و اعتماد است، همین ادله نقلی است.<ref>(مجلسی، مرآة العقول، ۱/۲۶۴؛ نصیری، علامه مجلسی و نقد دیدگاههای فلسفی، ۸۵ ـ ۸۶)</ref> امامخمینی با نقد این ادعا، معتقد است اثبات صانع و توحید و معاد و نبوت، بلکه مطلق معارف، از مختصات ادله عقلی است، و اگر برخی محدثین در اثبات توحید بر دلیل نقلی اعتماد میکنند، باید به خدای متعال پناه برد.<ref>(امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۰۰ ـ ۲۰۱)</ref> | ||
۲. معتزله: واصلبنعطا این مکتب را در اوایل قرن دوم هجری پدید آورد و کسانی چون عمروبنعبید نظّام، ابوالهذیل علاف و قاضیعبدالجبار راه او را ادامه دادند (شهرستانی، ۱/۵۶ ـ ۹۶؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۴ و ۵/۱۵۰؛ علوی، ۱۰۴) | ۲. معتزله: واصلبنعطا این مکتب را در اوایل قرن دوم هجری پدید آورد و کسانی چون عمروبنعبید نظّام، ابوالهذیل علاف و قاضیعبدالجبار راه او را ادامه دادند.<ref>(شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۵۶ ـ ۹۶؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۴ و ۵/۱۵۰؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۴)</ref> روش معتزله بهکاربردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درک اصول دین بود. بدیهی است نخستین شرط چنین روشی، اعتقاد به حجیت و استقلال عقل است. معتزله عقل را تنها اساس حقیقت و واقعیت میداند و میکوشد ایمان را به زبان تفکر محض، تفسیر کند.<ref>(علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۴ ـ ۱۰۵)</ref> اصول و عقاید معتزله، پنج اصل است: توحید، عدل، وعد و وعید، منزله بین المنزلتین و امر به معروف و نهی از منکر. دو اصل اول، جزء مسائل ایمانی و اعتقادی و سه اصل بعدی، معرّف و مشخص مکتب معتزله است.<ref>(مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۸ ـ ۶۹؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۶۹)</ref> | ||
امامخمینی در آثار خود در ضمن بحثهای مربوط به قضا و قدر، قدرت، اراده الهی و اختیار انسان، نیز در آثار اصولی خود، در بحث «اوامر و نواهی» به مناسبتهایی به تبیین علل و دلایل مبانی اهل تفویض و معتزله پرداخته، انکار برخی اصول اعتقادی مانند توحید افعالی را نتیجه نفی قدرت، اراده الهی و تفسیر نادرست اراده و اختیار انسان میداند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۶ ـ ۱۷ و ۶۰ ـ ۶۶؛ شفیعی، ۹۱ ـ ۹۲) | امامخمینی در آثار خود در ضمن بحثهای مربوط به قضا و قدر، قدرت، اراده الهی و اختیار انسان، نیز در آثار اصولی خود، در بحث «اوامر و نواهی» به مناسبتهایی به تبیین علل و دلایل مبانی اهل تفویض و معتزله پرداخته، انکار برخی اصول اعتقادی مانند توحید افعالی را نتیجه نفی قدرت، اراده الهی و تفسیر نادرست اراده و اختیار انسان میداند.<ref>(امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۶ ـ ۱۷ و ۶۰ ـ ۶۶؛ شفیعی، مبانی کلامی آزادی سیاسی در اندیشههای شیعه و معتزله با تأکید بر اندیشههای امامخمینی و قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۹۱ ـ ۹۲)</ref> از نظر امامخمینی، خداوند خالق فعل انسان است؛ به این معنا که خدا به فعل انسان وجود میدهد؛ امّا مجرای افاضه وجود به فعل ارادی انسان، وجود خود انسان است که عین آن است. از اینرو فعل ارادی او در عین اینکه مخلوق خداست، به اختیار خود او نیز هست.<ref>(امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۵؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۷؛ شاهنظری، بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر امامخمینی و فخر رازی، ۱۷۸ ـ ۱۷۹)</ref> | ||
ایشان در مباحث کلامی به مکتب معتزله توجه داشته، برخی مسائل و مبانی آنها را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: | ایشان در مباحث کلامی به مکتب معتزله توجه داشته، برخی مسائل و مبانی آنها را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: | ||
الف) صفات الهی: معتزله به سبب پرهیز از ترکیب ذات، به انکار صفات معتقد شده، به نظریه نیابت ذات از صفات قائل | الف) صفات الهی: معتزله به سبب پرهیز از ترکیب ذات، به انکار صفات معتقد شده، به نظریه نیابت ذات از صفات قائل شدهاند؛<ref>(فخر رازی، المطالب العالیه، ۳/۲۲۸ ـ ۲۳۰)</ref> به عنوان مثال اگر گفته میشود واجبالوجود رحیم است، مقصود اثبات صفت «رحمت» به معنای «رقّت قلب» نیست؛ زیرا منافی با وجود است، بلکه مراد اثبات اثر و غایت رحمت است.<ref>(اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ جامی، الدرة الفاخرة فی تحقیق مذهب الصوفیه و المتکلمان و الحکما المتقدمین، ۱۶۷)</ref> لازمه این دیدگاه، نفی کاربرد حقیقی صفات کمالی بر ذات الهی است.<ref>(ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۲۰۹؛ اسماعیلی، رابطه صفات با ذات الهی در اندیشه صدرالمتألهین، ۳۹)</ref> | ||
امامخمینی در برخی آثار خود، معتقد است برخی متکلمان اسلامی، مانند معتزله جانب تفریط را گرفته، صفات ایجابی را از ذات خدا سلب، و ذات الهی را نائب مناب صفات میدانند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۲) و معتقدند آن آثاری که از علم مطلوب است، از ذات ساخته است و آن آثاری که از قدرت مطلوب است، از ذات بر میآید (امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲) | امامخمینی در برخی آثار خود، معتقد است برخی متکلمان اسلامی، مانند معتزله جانب تفریط را گرفته، صفات ایجابی را از ذات خدا سلب، و ذات الهی را نائب مناب صفات میدانند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۲) و معتقدند آن آثاری که از علم مطلوب است، از ذات ساخته است و آن آثاری که از قدرت مطلوب است، از ذات بر میآید.<ref>(امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲)</ref> ایشان این نظریه را باطل میداند. | ||
:{{ببینید|اسما و صفات|توحید(۱)}} | |||
ب) علم الهی: معتزله با توجه به اشکالات وارد در علم قبل از ایجاد اشیا، قائل به ثبوت ماهیات معدومه شدند.<ref>(قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۵/۲۵۲؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۳ ـ ۳۹)</ref> آنان معتقدند علم حقتعالی پیش از تحقق موجودات، به ثابتات ازلیه تعلق میگیرد که نه موجودند و نه معدوم. این ثابتات منفصل از ذات حق هستند و پیش از وجود خارجی و در حال عدم، ثبوت دارند.<ref>(تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱ ـ ۱۲۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۱ ـ ۲۱۰)</ref> | |||
امامخمینی این گفته را با توجه به ترادف وجود با ثبوت و ثابت با موجود، باطل میداند و معتقد است غیر از وجود چیزی متحقق نیست و حقیقت علم، امری وجودی است که همان حضور معلوم نزد عالم است و همه حقایق نزد حقتعالی موجود و حاضرند.<ref>(امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۴)</ref> ایشان در این تحلیل قول معتزله را جزء نظریههایی میداند که علم خداوند به اشیا را هم مغایر و زاید بر ذات و هم منفصل از ذات میدانند.<ref>(امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷)</ref> به اعتقاد ایشان، معتزله برای اینکه علم پیشین خداوند به اشیا را موجه جلوه دهند، مدعی شدند ماهیات اشیا، پیش از اینکه موجود شوند، به نحو متمایز، ثبوت عینی و خارجی دارند؛<ref>(امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۵)</ref> در حالیکه بنا بر اصالت وجود، چیزی غیر از وجود متحقق نیست و چیزی که نور وجود به آن سرایت نکند، در مرتبه عدم و ظلمت بوده، هیچ گونه تحققی ندارد. از اینرو ثابتات ازلیه امری غیر معقولاند.<ref>(امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۴)</ref> | |||
:{{ببینید|علم الهی}} | |||
ج) اختیار انسان: معتزله بر این باورند که خداوند انسان را آفریده، اختیار داده، کارها و افعال را به او واگذار کرده و او در این امر، مستقل عمل میکند.<ref>(قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۸/۳؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۷/۱۴۳ ـ ۱۴۴)</ref> امامخمینی این نظریه را باطل میداند و معتقد است کسی که خود را در فعلش مستقل بداند، باید خود را در ذاتش نیز مستقل بداند و چنین اعتقادی شرک به خداست.<ref>(امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۵ ـ ۳۷)</ref> ایشان به دلیل اهمیتی که برای این مسئله قائل بوده، کوشیده است ابعاد گوناگون این مسئله را تبیین و تحلیل کند و ریشههای کلامی ـ فلسفی و روایی آن را بیان کند. ایشان در جاهای مختلف با ارائه دیدگاه متعادلتر از جبر و اختیار که همان «امر بین الامرین» است، بنابر اصول اعتقادی و مبانی عرفانی و با رویکرد عقلی و نقلی، به اثبات آن پرداخته است<ref>(امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۵ ـ ۳۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۴ ـ ۳۱۵ و ۳۲۳؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۵ ، ۱۰۴ و ۱۲۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۱۹ و ۳۱۹؛ شاهنظری، بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر امامخمینی و فخر رازی، ۱۶۵)</ref> | |||
:{{ببینید|جبر و اختیار}} | |||
۳. اشاعره: بنیانگذار مکتب اشاعره، ابوالحسن اشعری است. وی نخست به مکتب اعتزال معتقد بود و بیش از چهل سال را با آن گذراند (ابنندیم، ۲۵۷؛ ابنخلکان، ۳/۲۸۵؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۵۳۸؛ سبحانی، الهیات فلسفی، ۱۶؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۵) و سپس طی مناظرهای که میان او و ابوعلی جبائی رخ داد، به اهل حدیث گرایش پیدا کرد،؛ اما از آنجاکه او سالها در مکتب اعتزال با عقل و استدلال همراه بود و از طرفی برخی عقاید اهل حدیث را نیز قابل دفاع نمیدید، کوشید با ضمیمهکردن برهانهای عقلی به نقل، راهی میان اعتزال و اهل حدیث بجوید و همین تلاش به شکلگیری مکتب جدیدی به نام اشاعره انجامید (جعفری، ۱۷ ـ ۱۸). وی هرچند به عقل اهمیت میدهد، اما در تعارض میان عقل و نقل، نقل را ترجیح میدهد (همان، ۱۸). درباره عقاید اختصاصی اشاعره، اتفاق نظری وجود ندارد؛ اما برخی عقاید اصلی اشاعره عبارتاند از اعتقاد به: ۱. صفات ذاتی خداوند؛ ۲. کلام ازلی خداوند؛ ۳. عمومیت اراده الهی و خلق افعال؛ ۴. جواز تکلیف مالایطاق؛ ۵. جواز رؤیت خدا؛ ۶. عدم تکفیر مرتکب کبیره؛ ۷. انتخابیبودن امامت (شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۰۶ ـ ۱۱۷؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۶ ـ ۸۹؛ سبحانی، فرهنگ عقاید، ۲/۵۷ ـ ۱۰۰). | |||
۳. اشاعره: بنیانگذار مکتب اشاعره، ابوالحسن اشعری است. وی نخست به مکتب اعتزال معتقد بود و بیش از چهل سال را با آن گذراند (ابنندیم، ۲۵۷؛ ابنخلکان، ۳/۲۸۵؛ بدوی، ۱/۵۳۸؛ سبحانی، الهیات فلسفی، ۱۶؛ علوی، ۱۰۵) و سپس طی مناظرهای که میان او و ابوعلی جبائی رخ داد، به اهل حدیث گرایش پیدا کرد،؛ اما از آنجاکه او سالها در مکتب اعتزال با عقل و استدلال همراه بود و از طرفی برخی عقاید اهل حدیث را نیز قابل دفاع نمیدید، کوشید با ضمیمهکردن برهانهای عقلی به نقل، راهی میان اعتزال و اهل حدیث بجوید و همین تلاش به شکلگیری مکتب جدیدی به نام اشاعره انجامید (جعفری، ۱۷ ـ ۱۸). وی هرچند به عقل اهمیت میدهد، اما در تعارض میان عقل و نقل، نقل را ترجیح میدهد (همان، ۱۸). درباره عقاید اختصاصی اشاعره، اتفاق نظری وجود ندارد؛ اما برخی عقاید اصلی اشاعره عبارتاند از اعتقاد به: ۱. صفات ذاتی خداوند؛ ۲. کلام ازلی خداوند؛ ۳. عمومیت اراده الهی و خلق افعال؛ ۴. جواز تکلیف مالایطاق؛ ۵. جواز رؤیت خدا؛ ۶. عدم تکفیر مرتکب کبیره؛ ۷. انتخابیبودن امامت (شهرستانی، ۱/۱۰۶ ـ ۱۱۷؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۶ ـ ۸۹؛ سبحانی، فرهنگ عقاید، ۲/۵۷ ـ ۱۰۰). | |||
امامخمینی مبانی مذهب اشاعره را که ازجمله آنها نفی همه واسطهها در نظام هستی، انکار تأثیرگذاری اشیا و اینکه انتساب همه افعال بشر به خداوند است، بررسی کرده است. ایشان با اشاعره بحث روایی یا کلامی نمیکند؛ بلکه با مبانی فلسفی و بر مبنای اصالت وجود، بساطت ذات حقتعالی و اینکه هر گونه تغییر و تجدد در ذات و صفات او قابل تصور نیست، به ابطال مذهب جبر میپردازد (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵؛ سیدهاشمی و موسویخو، ۷۹ ـ ۸۰). | امامخمینی مبانی مذهب اشاعره را که ازجمله آنها نفی همه واسطهها در نظام هستی، انکار تأثیرگذاری اشیا و اینکه انتساب همه افعال بشر به خداوند است، بررسی کرده است. ایشان با اشاعره بحث روایی یا کلامی نمیکند؛ بلکه با مبانی فلسفی و بر مبنای اصالت وجود، بساطت ذات حقتعالی و اینکه هر گونه تغییر و تجدد در ذات و صفات او قابل تصور نیست، به ابطال مذهب جبر میپردازد (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵؛ سیدهاشمی و موسویخو، ۷۹ ـ ۸۰). | ||
خط ۶۸: | خط ۶۹: | ||
# اصل علیت: یکی از جدیترین موارد اختلاف میان فلاسفه و اشاعره در بحث علیت، دفاع جدی فلاسفه از نظریه «ضرورت علّی» و انکار این نظریه از سوی اشاعره است. اشاعره به طور صریح روابط ضروری میان اشیا و حوادث را در عالم طبیعت انکار کردهاند (اشعری، مقالات الاسلامیین، ۴۱۲؛ بغدادی، ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ خادمی، ۵۶)؛ از اینرو اشاعره اصل علیت را نفی کرده، به عادةالله قائل شدهاند (غزالی، ۲۳۵ ـ ۲۳۶).امامخمینی با استناد به قاعده «الشیء ما لمیجب لمیوجد»، انفکاک معلول از علت را محال میداند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۲) و کلام اشاعره را در این زمینه نقد کرده، معتقد است اشاعره به سبب توهم تلازم این ضرورت با سلب اختیار در فاعلیت الهی، این مسئله را انکار کردهاند (امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۰) (← مقالههای علیت؛ الشیء ما لمیجب، قاعده). | # اصل علیت: یکی از جدیترین موارد اختلاف میان فلاسفه و اشاعره در بحث علیت، دفاع جدی فلاسفه از نظریه «ضرورت علّی» و انکار این نظریه از سوی اشاعره است. اشاعره به طور صریح روابط ضروری میان اشیا و حوادث را در عالم طبیعت انکار کردهاند (اشعری، مقالات الاسلامیین، ۴۱۲؛ بغدادی، ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ خادمی، ۵۶)؛ از اینرو اشاعره اصل علیت را نفی کرده، به عادةالله قائل شدهاند (غزالی، ۲۳۵ ـ ۲۳۶).امامخمینی با استناد به قاعده «الشیء ما لمیجب لمیوجد»، انفکاک معلول از علت را محال میداند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۲) و کلام اشاعره را در این زمینه نقد کرده، معتقد است اشاعره به سبب توهم تلازم این ضرورت با سلب اختیار در فاعلیت الهی، این مسئله را انکار کردهاند (امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۰) (← مقالههای علیت؛ الشیء ما لمیجب، قاعده). | ||
# زیادت صفات: اشاعره درباره صفات الهی، قائل به زیادت صفات بر ذاتاند (جرجانی، شرح المواقف، ۸/۵۸ ـ ۶۴) و بر این باورند که برای پرهیز از تعدد قدما باید خداوند را با صفاتش قدیم دانست (تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۷۸ ـ ۸۱). امامخمینی با نقد کلام اشاعره در این زمینه، صفات واجبتعالی را عین ذات میداند (امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۲۷) (← مقالههای توحید(۱)؛ اسما و صفات). | # زیادت صفات: اشاعره درباره صفات الهی، قائل به زیادت صفات بر ذاتاند (جرجانی، شرح المواقف، ۸/۵۸ ـ ۶۴) و بر این باورند که برای پرهیز از تعدد قدما باید خداوند را با صفاتش قدیم دانست (تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۷۸ ـ ۸۱). امامخمینی با نقد کلام اشاعره در این زمینه، صفات واجبتعالی را عین ذات میداند (امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۲۷) (← مقالههای توحید(۱)؛ اسما و صفات). | ||
# کلام نفسی: مقصود از کلام نفسی، همان قول قایم به نفس است که عبارات و اشارات اصطلاحشده بر آن، از آن حکایت میکنند (بدوی، ۱/۷۸۱). برخی کلام نفسی را معادل تفکر، تعقل و اندیشه گرفتهاند و آنچه نزد برخی متکلمان اشعری قدیم است، همین کلام نفسی است؛ نه الفاظ و عبارتهایی که بیانگر این کلام است (بدوی، ۱/۷۸۱؛ جعفری، ۱۷۲). این تطور آرا نشان میدهد اشاعره حقیقت کلام الهی را آنگونه که باید، درنیافتهاند (جعفری، ۱۷۳). امامخمینی کلام نفسی اشاعره را نقد کرده، این قول آنان را مستلزم نقص، ترکیب و قوه در حقتعالی و انقلاب وجوب ذاتی حقتعالی به امکان ذاتی و ماهیتداربودن حقتعالی میداند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۲، ۱۴ و ۱۹؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۰۵ ـ ۲۰۷) (← مقاله کلام الهی). | # کلام نفسی: مقصود از کلام نفسی، همان قول قایم به نفس است که عبارات و اشارات اصطلاحشده بر آن، از آن حکایت میکنند (بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۷۸۱). برخی کلام نفسی را معادل تفکر، تعقل و اندیشه گرفتهاند و آنچه نزد برخی متکلمان اشعری قدیم است، همین کلام نفسی است؛ نه الفاظ و عبارتهایی که بیانگر این کلام است (بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۷۸۱؛ جعفری، ۱۷۲). این تطور آرا نشان میدهد اشاعره حقیقت کلام الهی را آنگونه که باید، درنیافتهاند (جعفری، ۱۷۳). امامخمینی کلام نفسی اشاعره را نقد کرده، این قول آنان را مستلزم نقص، ترکیب و قوه در حقتعالی و انقلاب وجوب ذاتی حقتعالی به امکان ذاتی و ماهیتداربودن حقتعالی میداند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۲، ۱۴ و ۱۹؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۲۰۵ ـ ۲۰۷) (← مقاله کلام الهی). | ||
# جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم میشود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان بهظاهر صادر میشود، از قلمرو اراده الهی خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمهاش ضعف و سهو و غفلت حقتعالی به امور است، در حالیکه خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود (اللمع، ۶۹ ـ ۹۱). امامخمینی در بحث جبر با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمیپردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر اصالت وجود و اینکه وجود حقتعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر میگردد، به ابطال جبر میپردازد (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵). به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از شرک در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات (انفال، ۱۷) و روایاتی مانند «لاحول و لا قوة الاّ بالله» (راوندی، ۵۲ و ۵۵)، معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمیشود (امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰) (← مقاله جبر و اختیار). | # جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم میشود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان بهظاهر صادر میشود، از قلمرو اراده الهی خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمهاش ضعف و سهو و غفلت حقتعالی به امور است، در حالیکه خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود (اللمع، ۶۹ ـ ۹۱). امامخمینی در بحث جبر با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمیپردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر اصالت وجود و اینکه وجود حقتعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر میگردد، به ابطال جبر میپردازد (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵). به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از شرک در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات (انفال، ۱۷) و روایاتی مانند «لاحول و لا قوة الاّ بالله» (راوندی، ۵۲ و ۵۵)، معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمیشود (امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰) (← مقاله جبر و اختیار). | ||
# طلب و اراده: یکی از مباحثی که در علم کلام مطرح شده این است که هنگامی که خداوند از طریق انبیا(ع) انسان را به اموری مکلف میکند، از یک طرف اراده انسان بر انجام یا ترک فعلی تعلق گرفته است و از سویی انسان کافر یا عاصی اراده خلاف آن را نیز میکند و با امر و نهی الهی مخالفت میکند؛ در این صورت یا خداوند مقهور اراده انسان شده یا باید پذیرفت که کفر و عصیان عبد متعلق اراده الهی است و باید میان طلب و خواست خداوند که در امر و نهیاش تحقق دارد، یا اراده بر کفر و عصیان عبد، تفکیک قائل شد. اشاعره طلب و امر را از اراده منفک میدانند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، ۸۰ ـ ۸۱) و در توجیه کلام خود معتقدند اراده الهی گاهی به خود امر و نهی و تکلیف تعلق دارد که همان اراده انشایی است و گاهی به «مکلفٌبه»، یعنی فعل عبد تعلق میگیرد. در تخلف انسان از اوامر و نواهی الهی، آنچه واقع نمیشود، اراده انشایی است نه اراده تکوینی (آمدی، ۶۷؛ سیدهاشمی و موسویخو، ۸۱ ـ ۸۲). | # طلب و اراده: یکی از مباحثی که در علم کلام مطرح شده این است که هنگامی که خداوند از طریق انبیا(ع) انسان را به اموری مکلف میکند، از یک طرف اراده انسان بر انجام یا ترک فعلی تعلق گرفته است و از سویی انسان کافر یا عاصی اراده خلاف آن را نیز میکند و با امر و نهی الهی مخالفت میکند؛ در این صورت یا خداوند مقهور اراده انسان شده یا باید پذیرفت که کفر و عصیان عبد متعلق اراده الهی است و باید میان طلب و خواست خداوند که در امر و نهیاش تحقق دارد، یا اراده بر کفر و عصیان عبد، تفکیک قائل شد. اشاعره طلب و امر را از اراده منفک میدانند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۸؛ سیدهاشمی و موسویخو، ۸۰ ـ ۸۱) و در توجیه کلام خود معتقدند اراده الهی گاهی به خود امر و نهی و تکلیف تعلق دارد که همان اراده انشایی است و گاهی به «مکلفٌبه»، یعنی فعل عبد تعلق میگیرد. در تخلف انسان از اوامر و نواهی الهی، آنچه واقع نمیشود، اراده انشایی است نه اراده تکوینی (آمدی، ۶۷؛ سیدهاشمی و موسویخو، ۸۱ ـ ۸۲). | ||
خط ۷۷: | خط ۷۸: | ||
۴.امامیه: کلام شیعی در عصر امامان معصوم(ع) سامانیافته نبود و متکلمان شیعی در آن دوران، به دلیل نیازهای زمانی به بحث درباره موضوعات و مسائل ویژهای میپرداختند. سامانیافتن کلام شیعی در عصر غیبت به دست متکلمانی چون ابراهیم نوبختی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی تحقق یافت (جبرئیلی، ساختار کلام شیعی، ۱۲۷ ـ ۱۲۸). | ۴.امامیه: کلام شیعی در عصر امامان معصوم(ع) سامانیافته نبود و متکلمان شیعی در آن دوران، به دلیل نیازهای زمانی به بحث درباره موضوعات و مسائل ویژهای میپرداختند. سامانیافتن کلام شیعی در عصر غیبت به دست متکلمانی چون ابراهیم نوبختی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی تحقق یافت (جبرئیلی، ساختار کلام شیعی، ۱۲۷ ـ ۱۲۸). | ||
با گسترش مباحث کلامی، ضرورت استفاده از قواعد و مبانی فلسفی با عنوان مبادی و مقدمات در اثبات، تبیین و دفاع از آموزههای دینی مورد توجه قرار گرفت (همان، ۱۳۰). این روش فلسفی در کلام شیعی با ابراهیم نوبختی آغاز شد و به دست نصیرالدین طوسی به کمال خود رسید (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۵/۱۵۰؛ گنجور، ۱۰۹). در مکتب کلامی امامیه، پایبندی به کتاب و سنت وجود دارد، امّا برخلاف رویکرد ظاهرگرایی و تأویلگرایی، شیوه ورود به مباحث و تبیین مسائل کلامی، به سبک فلسفی و برهانی است (گنجور، ۱۰۹). روش مکتب امامیه در اصول عقاید که برگرفته از آموزههای اهل بیت(ع) است بر استدلال، تبیین و احتجاج بر پایه عقل و وحی، مبتنی است. شیعه از یک سو عقل و تفکر عقلی را معتبر میداند و از سوی دیگر، به نصوص معتبر اهمیت میدهد (محمدرضایی، ۷۱ و ۱۱۸ ـ ۱۲۱؛ علوی، ۱۰۷). تفکر شیعی را نباید با تفکر معتزلی قیاس کرد؛ زیرا معتزله در اعتماد به حکم عقل بیش از حد پیش رفته، در مواردی که حکم عقل، قطعی نیست یا شایستگی داوری ندارد، به حکم آن اعتماد و، ظواهر قرآن و سنت را تأویل کرده است. اینگونه تجاوز از حد، در کلام امامیه مطرود است (طباطبایی، ۵/۲۷۹؛ محمدرضایی، ۷۲؛ علوی، ۱۰۷ ـ ۱۰۸)؛ همچنین با تفکر اشعری که اصالت را از عقل گرفته، آن را تابع ظواهر الفاظ میکند، مخالف و مغایر است (علوی، ۱۰۸). | با گسترش مباحث کلامی، ضرورت استفاده از قواعد و مبانی فلسفی با عنوان مبادی و مقدمات در اثبات، تبیین و دفاع از آموزههای دینی مورد توجه قرار گرفت (همان، ۱۳۰). این روش فلسفی در کلام شیعی با ابراهیم نوبختی آغاز شد و به دست نصیرالدین طوسی به کمال خود رسید (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۵/۱۵۰؛ گنجور، ۱۰۹). در مکتب کلامی امامیه، پایبندی به کتاب و سنت وجود دارد، امّا برخلاف رویکرد ظاهرگرایی و تأویلگرایی، شیوه ورود به مباحث و تبیین مسائل کلامی، به سبک فلسفی و برهانی است (گنجور، ۱۰۹). روش مکتب امامیه در اصول عقاید که برگرفته از آموزههای اهل بیت(ع) است بر استدلال، تبیین و احتجاج بر پایه عقل و وحی، مبتنی است. شیعه از یک سو عقل و تفکر عقلی را معتبر میداند و از سوی دیگر، به نصوص معتبر اهمیت میدهد (محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۷۱ و ۱۱۸ ـ ۱۲۱؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۷). تفکر شیعی را نباید با تفکر معتزلی قیاس کرد؛ زیرا معتزله در اعتماد به حکم عقل بیش از حد پیش رفته، در مواردی که حکم عقل، قطعی نیست یا شایستگی داوری ندارد، به حکم آن اعتماد و، ظواهر قرآن و سنت را تأویل کرده است. اینگونه تجاوز از حد، در کلام امامیه مطرود است (طباطبایی، ۵/۲۷۹؛ محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۷۲؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۷ ـ ۱۰۸)؛ همچنین با تفکر اشعری که اصالت را از عقل گرفته، آن را تابع ظواهر الفاظ میکند، مخالف و مغایر است (علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۸). | ||
امامخمینی نیز در آثار خود به برخی مبانی و اصول متکلمان امامیه اشاره کرده، در برخی موارد به بررسی تفصیلی آنها پرداخته است. ایشان از متکلمان بزرگ شیعی نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و نصیرالدین طوسی به بزرگی یاد کرده است (ولایت فقیه، ۶۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۴ و ۳۰۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۳، ۳۳۹ و ۶۱۰) و از منابع کلامی شیعی، چون توحید صدوق (مصباح الهدایه، ۷۹ و ۸۸)، بحار الانوار (امامخمینی، آداب الصلاه، ۲۵ ـ ۲۶)، مرآة العقول (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۲۶)، عبقات الانوار (امامخمینی، کشف اسرار، ۹۲ ـ ۱۰۰)، شوارق الالهام (امامخمینی، انوار الهدایه، ۳۳) و تجرید الاعتقاد (امامخمینی، چهل حدیث، ۱۱۲) استفادههای فراوان کرده است. ایشان قول متکلمان امامیه را جداگانه بیان نمیکند؛ بلکه از این قول و نظریه عموم حکما یکجا سخن گفته است و کلام برخی متکلمان امامیه را همان قول حکما میداند؛ هرچند در مواردی به قلم فلسفی و عرفانی آن مبانی را ارتقا داده است؛ ازجمله: | امامخمینی نیز در آثار خود به برخی مبانی و اصول متکلمان امامیه اشاره کرده، در برخی موارد به بررسی تفصیلی آنها پرداخته است. ایشان از متکلمان بزرگ شیعی نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و نصیرالدین طوسی به بزرگی یاد کرده است (ولایت فقیه، ۶۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۴ و ۳۰۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۳، ۳۳۹ و ۶۱۰) و از منابع کلامی شیعی، چون توحید صدوق (مصباح الهدایه، ۷۹ و ۸۸)، بحار الانوار (امامخمینی، آداب الصلاه، ۲۵ ـ ۲۶)، مرآة العقول (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۲۶)، عبقات الانوار (امامخمینی، کشف اسرار، ۹۲ ـ ۱۰۰)، شوارق الالهام (امامخمینی، انوار الهدایه، ۳۳) و تجرید الاعتقاد (امامخمینی، چهل حدیث، ۱۱۲) استفادههای فراوان کرده است. ایشان قول متکلمان امامیه را جداگانه بیان نمیکند؛ بلکه از این قول و نظریه عموم حکما یکجا سخن گفته است و کلام برخی متکلمان امامیه را همان قول حکما میداند؛ هرچند در مواردی به قلم فلسفی و عرفانی آن مبانی را ارتقا داده است؛ ازجمله: | ||
خط ۸۷: | خط ۸۸: | ||
۲. عینیت ذات و صفات: متکلمان شیعه با الهامگرفتن از معارف اهل بیت(ع) معتقد به عینیت صفات ایجابی با ذات حق شدهاند؛ اما در توجیه و تبیین این مطالب، روش واحدی وجود ندارد. متکلمان غالباً با توجه به احادیث و به سبب نفی ترکیب از ذات الهی، به این نظر ملتزم شدهاند (لاهیجی، گوهر مراد، ۲۴۱؛ سیدهاشمی و موسویخو، ۷۰). | ۲. عینیت ذات و صفات: متکلمان شیعه با الهامگرفتن از معارف اهل بیت(ع) معتقد به عینیت صفات ایجابی با ذات حق شدهاند؛ اما در توجیه و تبیین این مطالب، روش واحدی وجود ندارد. متکلمان غالباً با توجه به احادیث و به سبب نفی ترکیب از ذات الهی، به این نظر ملتزم شدهاند (لاهیجی، گوهر مراد، ۲۴۱؛ سیدهاشمی و موسویخو، ۷۰). | ||
امامخمینی با توجه به مبانی فلسفی و عرفانی، عینیت ذات و صفات را اثبات کرده است. ایشان با ردّ سخن اشاعره و معتزله در مورد زیادت یا نیابت ذات با صفات، معتقد است هر دو گروه جانب افراط و تفریط را در پیش گرفتهاند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۲ ـ ۱۳)؛ چنانکه ایشان قول برخی علمای شیعه درباره صفات را رد میکند (امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲ ـ ۱۳۵؛ مصباح الهدایه، ۲۵) و معتقد است صفات خداوند از جهت لفظ و مفهوم با یکدیگر متغایرند؛ امّا از جهت مصداق هر یک عین دیگری و همه عین ذاتاند (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۹؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۷) (← مقالههای توحید(۱)؛ اسما و صفات). | امامخمینی با توجه به مبانی فلسفی و عرفانی، عینیت ذات و صفات را اثبات کرده است. ایشان با ردّ سخن اشاعره و معتزله در مورد زیادت یا نیابت ذات با صفات، معتقد است هر دو گروه جانب افراط و تفریط را در پیش گرفتهاند (امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۲ ـ ۱۳)؛ چنانکه ایشان قول برخی علمای شیعه درباره صفات را رد میکند (امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲ ـ ۱۳۵؛ مصباح الهدایه، ۲۵) و معتقد است صفات خداوند از جهت لفظ و مفهوم با یکدیگر متغایرند؛ امّا از جهت مصداق هر یک عین دیگری و همه عین ذاتاند (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۹؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۷) (← مقالههای توحید(۱)؛ اسما و صفات). | ||
۳. امامت: مسئله امامت یکی از مسائل مهم و اصلی مذهب شیعه است که با ادله متعدد عقلی و نقلی آن را اثبات کردهاند (مفید، النکت الاعتقادیه، ۳۹؛ همو، الافصاح، ۲۷ ـ ۲۹؛ سید مرتضی، ۱/۴۷؛ حلی، ۳۶۲ ـ ۳۶۳؛). امامخمینی نیز درباره امامت افزون بر گرایش کلامی، به بُعد عرفانی و اجتماعی آن نیز پرداخته است و در برخی آثار خویش در ردّ شبهاتی که بعضی منحرفان مطرح کردهاند، بهتفصیل به این موضوع پرداخته است (کشف اسرار، ۱۰۵ ـ ۱۶۵). ایشان امامت را یک اصل الهی برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه میداند که بدون آن سعادت تحقق نمییابد، و این اصل را از اصول مذهب میشمارد (الطهاره، ۳/۴۴۱) و بر این باور است که مقام امامت صرفاً یک مقام اعتباری نیست (امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵۲)؛ بلکه یک منصب حقیقی الهی است که پیامبر(ص) از طرف خداوند مأمور به نصب و جعل و تصریح به آن میشود (امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷؛ صحیفه، ۱۱/۲۱ و ۲۰/۱۱۲) (← مقالههای امامت؛ مشروعیت). | ۳. امامت: مسئله امامت یکی از مسائل مهم و اصلی مذهب شیعه است که با ادله متعدد عقلی و نقلی آن را اثبات کردهاند (مفید، النکت الاعتقادیه، ۳۹؛ همو، الافصاح، ۲۷ ـ ۲۹؛ سید مرتضی، ۱/۴۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۶۲ ـ ۳۶۳؛). امامخمینی نیز درباره امامت افزون بر گرایش کلامی، به بُعد عرفانی و اجتماعی آن نیز پرداخته است و در برخی آثار خویش در ردّ شبهاتی که بعضی منحرفان مطرح کردهاند، بهتفصیل به این موضوع پرداخته است (کشف اسرار، ۱۰۵ ـ ۱۶۵). ایشان امامت را یک اصل الهی برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه میداند که بدون آن سعادت تحقق نمییابد، و این اصل را از اصول مذهب میشمارد (الطهاره، ۳/۴۴۱) و بر این باور است که مقام امامت صرفاً یک مقام اعتباری نیست (امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵۲)؛ بلکه یک منصب حقیقی الهی است که پیامبر(ص) از طرف خداوند مأمور به نصب و جعل و تصریح به آن میشود (امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷؛ صحیفه، ۱۱/۲۱ و ۲۰/۱۱۲) (← مقالههای امامت؛ مشروعیت). | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |