۲۱٬۱۵۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
«معاد» به معنای محل یا زمان رجوع<ref>راغب، مفردات راغب، ۵۹۴.</ref> یا هر چه به آن رجوع شود<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۴/۱۸۱.</ref> یا مصدر میمی به معنای بازگشتن است.<ref>زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۵/۱۳۴.</ref> همچنین گاهی به معنای گردیدن و صیرورت به کار میرود.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۳/۳۱۷.</ref> در اصطلاح کلامی، بازگشت از [[فنا]] به [[هستی]] و رجوع اجزای بدن به اجتماع پس از تفرق یا بازگشت [[روح]] به بدن<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۲۸۹.</ref> یا بازگشت به حیات پس از [[مرگ]]<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۸۲؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۶۲۰.</ref> است. در اصطلاح فلسفی، رجوع [[نفس|نفوس]] بشری به عالم خود<ref>ابنسینا، رسائل، ۲۳۹.</ref> یا بازگشت موجودات به نشئه و عالمی است که از آن خارج شدهاند.<ref>ابنسینا، الاضحویه، ۸۹؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۱.</ref> در اصطلاح عرفانی نیز بازگشت تعینات به حقیقت اصلی خود و [[تجلی|تجلی حقتعالی]] به وحدت حقیقیه است.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۴۱.</ref> [[امامخمینی]] معاد را در اصطلاح فلسفی و کلامی رجوع به نشئه دیگر فوق عالم طبیعت<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹.</ref> و در اصطلاح عرفانی رجوع مظاهر به حقتعالی<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۴۸.</ref> میداند. | «معاد» به معنای محل یا زمان رجوع<ref>راغب، مفردات راغب، ۵۹۴.</ref> یا هر چه به آن رجوع شود<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۴/۱۸۱.</ref> یا مصدر میمی به معنای بازگشتن است.<ref>زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۵/۱۳۴.</ref> همچنین گاهی به معنای گردیدن و صیرورت به کار میرود.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۳/۳۱۷.</ref> در اصطلاح کلامی، بازگشت از [[فنا]] به [[هستی]] و رجوع اجزای بدن به اجتماع پس از تفرق یا بازگشت [[روح]] به بدن<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۲۸۹.</ref> یا بازگشت به حیات پس از [[مرگ]]<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۵/۸۲؛ لاهیجی، گوهر مراد، ۶۲۰.</ref> است. در اصطلاح فلسفی، رجوع [[نفس|نفوس]] بشری به عالم خود<ref>ابنسینا، رسائل، ۲۳۹.</ref> یا بازگشت موجودات به نشئه و عالمی است که از آن خارج شدهاند.<ref>ابنسینا، الاضحویه، ۸۹؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۱.</ref> در اصطلاح [[عرفان|عرفانی]] نیز بازگشت تعینات به حقیقت اصلی خود و [[تجلی|تجلی حقتعالی]] به وحدت حقیقیه است.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۴۱.</ref> [[امامخمینی]] معاد را در اصطلاح [[فلسفه|فلسفی]] و [[کلام|کلامی]] رجوع به نشئه دیگر فوق عالم طبیعت<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۸۹.</ref> و در اصطلاح عرفانی رجوع مظاهر به حقتعالی<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۴۸.</ref> میداند. | ||
معاد با واژگانی مانند «آخرت»، «حشر» و «قیامت» مرتبط است. [[آخرت]] به عالم پس از دنیا گفته میشود، به اعتبار بعدیت آن یا به اعتبار دوربودن و متأخربودن آن از مردم؛<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۱/۵۸.</ref> اما معاد به اعتبار رجوع مردم به عالمی است که از آن خارج شدهاند<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۱.</ref> و [[قیامت]] به اعتبار برخاستن مردم برای جزا و حساب است<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۶/۱۵.</ref> و [[حشر]] به اعتبار اخراج جماعتی از محل خود با زور و جبر است.<ref>طباطبایی، تفسیر المیزان، ۳/۹۲.</ref> | معاد با واژگانی مانند «آخرت»، «حشر» و «قیامت» مرتبط است. [[آخرت]] به عالم پس از دنیا گفته میشود، به اعتبار بعدیت آن یا به اعتبار دوربودن و متأخربودن آن از مردم؛<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۱/۵۸.</ref> اما معاد به اعتبار رجوع مردم به عالمی است که از آن خارج شدهاند<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۱۱.</ref> و [[قیامت]] به اعتبار برخاستن مردم برای جزا و حساب است<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ۶/۱۵.</ref> و [[حشر]] به اعتبار اخراج جماعتی از محل خود با زور و جبر است.<ref>طباطبایی، تفسیر المیزان، ۳/۹۲.</ref> |