ابن‌عربی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۹ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۱ بهمن ۱۴۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۳: خط ۳۳:


== معرفی اجمالی ==
== معرفی اجمالی ==
محی‌الدین، ابوعبدالله، محمدبن‌علی‌بن‌محمدبن عربی حاتمی معروف به ابن‌عربی و شیخ اکبر، در هفدهم رمضان ۵۶۰ق در شهر مُرسیه از شهرهای [[اندلس]] (اسپانیا) متولد شد. وی در غرب بیشتر به «ابن‌العربی» با الف و لام شهرت یافته و در شرق به «ابن‌عربی» بدون الف و لام است<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۱–۳.</ref> تا از [[ابوبکر ابن‌العربی قاضی]]، محدث و فقیه اندلسی متمایز گردد.<ref>حسن‌زاده آملی، هزار و یک کلمه، ۳۷۸؛ بدیعی، احیاگر عرفان، ۱۹.</ref> او ریشه عربی داشت و نسبش به [[حاتم طائی]] شخصیت سرشناس تاریخ عربی در اواخر [[جاهلیت|دوره جاهلی]] که معروف به بخشش و [[سخاوت]] بود می‌رسید.<ref>بدیعی، احیاگر عرفان، ۲۰.</ref> پدرش علی‌بن‌محمد از فقها و محدثان شهر مرسیه و مادرش زنی صالح و عابد به نام «نور» بود.<ref>بدیعی، احیاگر عرفان، ۲۰.</ref>
محی‌الدین، ابوعبدالله، محمدبن‌علی‌بن‌محمدبن عربی حاتمی معروف به ابن‌عربی و شیخ اکبر، در هفدهم رمضان ۵۶۰ق در شهر مُرسیه از شهرهای [[اندلس]] (اسپانیا) متولد شد. وی در غرب بیشتر به «ابن‌العربی» با الف و لام شهرت یافته و در شرق به «ابن‌عربی» بدون الف و لام است<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۱–۳.</ref> تا از ابوبکر ابن‌العربی قاضی، محدث و فقیه اندلسی متمایز گردد.<ref>حسن‌زاده آملی، هزار و یک کلمه، ۳۷۸؛ بدیعی، احیاگر عرفان، ۱۹.</ref> او ریشه عربی داشت و نسبش به حاتم طائی شخصیت سرشناس تاریخ عربی در اواخر [[جاهلیت|دوره جاهلی]] که معروف به بخشش و [[سخاوت]] بود می‌رسید.<ref>بدیعی، احیاگر عرفان، ۲۰.</ref> پدرش علی‌بن‌محمد از فقها و محدثان شهر مرسیه و مادرش زنی صالح و عابد به نام «نور» بود.<ref>بدیعی، احیاگر عرفان، ۲۰.</ref>
ابن‌عربی در هشت‌سالگی با خانواده به شهر اشبیلیه (سویل) پایتخت اندلس رفت و سی سال در آنجا ماندگار شد و ضمن تحصیلات، تربیت کامل دینی و ادبی یافت.<ref>بدیعی، احیاگر عرفان، ۲۲–۲۳.</ref> وی که از کودکی روحیه عرفانی داشت، در زمانی که از علمای بزرگ شهر، علوم را فرا می‌گرفت، با نخستین مرشدان [[طریقت]] خویش چون [[یوسف‌بن‌خلف قمی]] و [[صالح عدوی]] دیدار کرد.<ref>عفیفی، التصوف، ۱/۵۶۲.</ref> اهمیت مقام او در ادبیات توجه حکومت اشبیلیه را به وی جلب کرد و در نتیجه برای مدتی به سمت دبیری و کاتبی حکومت گماشته شد.<ref>اسین پالاسیوس، ابن‌عربی حیاته و مذهبه، ۹.</ref> نخستین همسر محی‌الدین، در تحول معنوی او تأثیر بزرگی داشته‌است و ابن‌عربی در نوشته‌های خود از او به احترام یاد کرده و او را بانوی صالح و سالک خوانده‌است.<ref>بدیعی، احیاگر عرفان، ۲۲.</ref>
ابن‌عربی در هشت‌سالگی با خانواده به شهر اشبیلیه (سویل) پایتخت اندلس رفت و سی سال در آنجا ماندگار شد و ضمن تحصیلات، تربیت کامل دینی و ادبی یافت.<ref>بدیعی، احیاگر عرفان، ۲۲–۲۳.</ref> وی که از کودکی روحیه عرفانی داشت، در زمانی که از علمای بزرگ شهر، علوم را فرا می‌گرفت، با نخستین مرشدان [[طریقت]] خویش چون یوسف‌بن‌خلف قمی و صالح عدوی دیدار کرد.<ref>عفیفی، التصوف، ۱/۵۶۲.</ref> اهمیت مقام او در ادبیات توجه حکومت اشبیلیه را به وی جلب کرد و در نتیجه برای مدتی به سمت دبیری و کاتبی حکومت گماشته شد.<ref>اسین پالاسیوس، ابن‌عربی حیاته و مذهبه، ۹.</ref> نخستین همسر محی‌الدین، در تحول معنوی او تأثیر بزرگی داشته‌است و ابن‌عربی در نوشته‌های خود از او به احترام یاد کرده و او را بانوی صالح و سالک خوانده‌است.<ref>بدیعی، احیاگر عرفان، ۲۲.</ref>
ابن‌عربی مسافرت‌های پیاپی و زیادی به سرزمین‌های [[عراق]]، [[مصر]]، [[مکه]]، [[قونیه]]، [[حلب]] و [[تونس]] داشت.<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۴۲، ۵۰، ۵۲، ۶۳، ۶۵، ۶۷ و ۸۴.</ref> سرانجام وی پس از سیر و سیاحت و دیدار با [[اهل طریقت]] و فقها و پدیدآوردن آثار بسیاری در شاخه‌های گوناگون علمی، در سال ۶۲۰ق در سرزمین [[دمشق]] اقامت کرد و تا آخر عمر در آنجا ماند<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۹۰.</ref> و سرانجام در ۷۸سالگی در شب جمعه ۲۸ ماه ربیع‌الاخر سال ۶۳۸ق در شهر دمشق در خانه قاضی‌محی‌الدین از دنیا رفت. پیکر او در قریه صالحیّه در دامنه کوه قاسیون در مقبره خصوصی قاضی‌محی‌الدین به خاک سپرده شد.<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۹۵.</ref>
ابن‌عربی مسافرت‌های پیاپی و زیادی به سرزمین‌های [[عراق]]، [[مصر]]، [[مکه]]، [[قونیه]]، [[حلب]] و [[تونس]] داشت.<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۴۲، ۵۰، ۵۲، ۶۳، ۶۵، ۶۷ و ۸۴.</ref> سرانجام وی پس از سیر و سیاحت و دیدار با [[اهل طریقت]] و فقها و پدیدآوردن آثار بسیاری در شاخه‌های گوناگون علمی، در سال ۶۲۰ق در سرزمین [[دمشق]] اقامت کرد و تا آخر عمر در آنجا ماند<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۹۰.</ref> و سرانجام در ۷۸سالگی در شب جمعه ۲۸ ماه ربیع‌الاخر سال ۶۳۸ق در شهر دمشق در خانه قاضی‌محی‌الدین از دنیا رفت. پیکر او در قریه صالحیّه در دامنه کوه قاسیون در مقبره خصوصی قاضی‌محی‌الدین به خاک سپرده شد.<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۹۵.</ref>


خط ۹۹: خط ۹۹:
انسان در پیوند با خداوند تعالی اصلی‌ترین محور اندیشه‌های عرفانی ابن‌عربی است، نظریه بسیار مهم وی دربارهٔ [[انسان کامل]] و هدف و مقصود از آفرینش جهان، شاهدی بر این مدعاست.<ref>ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۳/۱۸۶ و ۳۳۱؛ ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۵۴–۵۵.</ref> ابن‌عربی از انسان کامل گاهی با عناوین «الکلمة الجامعه»، «نسخة العالم»،<ref>ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۱/۱۳۶.</ref> «الانسان الارفع»،<ref>ابن‌عربی، انشاء الدوائر، ۴.</ref> «الانسان الاول»<ref>ابن‌عربی، عقلة المستوفز، ۹۴.</ref> یاد می‌کند و آن را خلیفه و نایب حق در زمین و معلم [[فرشتگان]] در آسمان می‌خواند.<ref>ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۱/۳۷۹ و ۳/۲۷۰.</ref> وی که انسان کامل را کامل‌ترین صورتی می‌داند که به صورت حق آفریده شده‌است،<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۴۴۲.</ref>{{ببینید|متن=ببینید|انسان کامل|خلافت و ولایت}} به صورت مفصل از انسان کامل بحث کرده و دقایق و ظرایف آن را بسط داده‌است. به اعتقاد وی باید در هر عصر یک قطب در عالم موجود باشد و بقای عالم به وجود انسان کامل است و با رحلت او از این نشئه، بساط عالم نیز برچیده می‌شود.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۵۰.</ref> او در این بحث به روش تطبیقی نیز پرداخته و قطب را [[پیامبر اسلام(ص)]] و پس از او خاتم الاولیا را صاحب ولایت آن حضرت و وارث مقام او دانسته‌است.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۶۴.</ref>
انسان در پیوند با خداوند تعالی اصلی‌ترین محور اندیشه‌های عرفانی ابن‌عربی است، نظریه بسیار مهم وی دربارهٔ [[انسان کامل]] و هدف و مقصود از آفرینش جهان، شاهدی بر این مدعاست.<ref>ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۳/۱۸۶ و ۳۳۱؛ ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۵۴–۵۵.</ref> ابن‌عربی از انسان کامل گاهی با عناوین «الکلمة الجامعه»، «نسخة العالم»،<ref>ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۱/۱۳۶.</ref> «الانسان الارفع»،<ref>ابن‌عربی، انشاء الدوائر، ۴.</ref> «الانسان الاول»<ref>ابن‌عربی، عقلة المستوفز، ۹۴.</ref> یاد می‌کند و آن را خلیفه و نایب حق در زمین و معلم [[فرشتگان]] در آسمان می‌خواند.<ref>ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۱/۳۷۹ و ۳/۲۷۰.</ref> وی که انسان کامل را کامل‌ترین صورتی می‌داند که به صورت حق آفریده شده‌است،<ref>جهانگیری، محی‌الدین ابن‌عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، ۴۴۲.</ref>{{ببینید|متن=ببینید|انسان کامل|خلافت و ولایت}} به صورت مفصل از انسان کامل بحث کرده و دقایق و ظرایف آن را بسط داده‌است. به اعتقاد وی باید در هر عصر یک قطب در عالم موجود باشد و بقای عالم به وجود انسان کامل است و با رحلت او از این نشئه، بساط عالم نیز برچیده می‌شود.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۵۰.</ref> او در این بحث به روش تطبیقی نیز پرداخته و قطب را [[پیامبر اسلام(ص)]] و پس از او خاتم الاولیا را صاحب ولایت آن حضرت و وارث مقام او دانسته‌است.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۶۴.</ref>


ابن‌عربی در مسئله [[خاتم اولیا]] در آثار مختلف خود کلمات پراکنده‌ای در این زمینه دارد. برخی شارحان از جمع‌بندی سخنان وی به این نتیجه رسیده‌اند که وی به دو نوع ختم ولایت قائل است؛ خاتم ولایت مطلقه و خاتم ولایت خاصه و بر این باوراند که ابن‌عربی [[حضرت عیسی(ع)]] را خاتم ولایت مطلقه می‌داند<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۴۰، ۴۶۵ و ۴۶۸.</ref>؛ اما با تأمل در آثار مختلف او روشن می‌شود که او در آثارش خاتم ولایت مطلقه را بر [[امیرالمؤمنین علی(ع)]]<ref>ابن‌عربی، ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۳/۵۱۴–۵۱۵؛ آشتیانی، امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۴۴.</ref>و ولایت خاصه را بر [[حضرت مهدی(ع)]] تطبیق داده‌است.<ref>ابن‌عربی، ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۲/۴۹؛ قمشه‌ای، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشه‌ای، ۱۴۲–۱۴۸؛ آشتیانی، امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۴۴–۸۴۵.</ref>{{ببینید|متن=ببینید|خلافت و ولایت}}
ابن‌عربی در مسئله خاتم اولیا در آثار مختلف خود کلمات پراکنده‌ای در این زمینه دارد. برخی شارحان از جمع‌بندی سخنان وی به این نتیجه رسیده‌اند که وی به دو نوع ختم ولایت قائل است؛ خاتم ولایت مطلقه و خاتم ولایت خاصه و بر این باوراند که ابن‌عربی [[حضرت عیسی(ع)]] را خاتم ولایت مطلقه می‌داند<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۴۰، ۴۶۵ و ۴۶۸.</ref>؛ اما با تأمل در آثار مختلف او روشن می‌شود که او در آثارش خاتم ولایت مطلقه را بر [[امیرالمؤمنین علی(ع)]]<ref>ابن‌عربی، ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۳/۵۱۴–۵۱۵؛ آشتیانی، امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۴۴.</ref>و ولایت خاصه را بر [[حضرت مهدی(ع)]] تطبیق داده‌است.<ref>ابن‌عربی، ابن‌عربی، فصالفتوحات المکیه، ۲/۴۹؛ قمشه‌ای، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشه‌ای، ۱۴۲–۱۴۸؛ آشتیانی، امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۴۴–۸۴۵.</ref>{{ببینید|متن=ببینید|خلافت و ولایت}}


== پیامدهای مکتب ابن‌عربی ==
== پیامدهای مکتب ابن‌عربی ==
مبانی و آثار عرفانی ابن‌عربی تأثیرات فراوانی بر کل جریان فکری و فرهنگی جهان اسلام داشت و ازجمله این پیامدها اینهاست:
مبانی و آثار عرفانی ابن‌عربی تأثیرات فراوانی بر کل جریان فکری و فرهنگی جهان اسلام داشت و ازجمله این پیامدها اینهاست:
* ارائه اندیشه‌های مؤثر در فهم بهتر متن دینی: انسجام و اقتدار معرفتی مکتب ابن‌عربی و مفاهیم و اندیشه‌های نوی که ارائه کرد، کلیدهای معرفتی بسیار کارامد و مؤثری برای فهم بسیاری از معارف دین از جهت هستی‌شناسی را فراهم کرد و جهشی بی‌سابقه در فهم متون دینی در عرصه معارف را پدیدآورد. بخش بسیار زیادی از کتاب [[الفتوحات المکیه]] و [[فصوص الحکم]] و شروح آن آکنده از معارف دینی و گزاره‌ها و تحلیل‌های فراوان هستی‌شناختی ناظر به متون دینی است.<ref>مجلسی، اصول فصول التوضیح، ۶۵–۶۶؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۱/۹۴–۹۵.</ref>
 
* تقارن اندیشه‌های شیعی و سنت عرفانی: یکی از پیامدهای مهم مکتب ابن‌عربی تمایلات عرفا به آموزه‌های شیعی است. ابن‌عربی تحول شگرف در این زمینه ایجاد کرد؛ زیرا آموزه‌هایی که او مطرح کرد نشان داد که مکتب تشیع و جریان عرفانی افزون بر جهات عملی، به لحاظ معرفتی نیز بسیار نزدیک به همدیگرند.<ref>← ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۱۹، ۱۹۶–۱۹۹؛ ۲/۴۹ و ۳/۳۲۷–۳۲۸؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۱/۱۰۵–۱۰۷.</ref>
# ارائه اندیشه‌های مؤثر در فهم بهتر متن دینی: انسجام و اقتدار معرفتی مکتب ابن‌عربی و مفاهیم و اندیشه‌های نوی که ارائه کرد، کلیدهای معرفتی بسیار کارامد و مؤثری برای فهم بسیاری از معارف دین از جهت هستی‌شناسی را فراهم کرد و جهشی بی‌سابقه در فهم متون دینی در عرصه معارف را پدیدآورد. بخش بسیار زیادی از کتاب [[الفتوحات المکیه]] و [[فصوص الحکم]] و شروح آن آکنده از معارف دینی و گزاره‌ها و تحلیل‌های فراوان هستی‌شناختی ناظر به متون دینی است.<ref>مجلسی، اصول فصول التوضیح، ۶۵–۶۶؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۱/۹۴–۹۵.</ref>
* تقارن و نزدیکی بیشتر [[فلسفه]] و عرفان: با ظهور ابن‌عربی و شاگردان مکتب او، سنت عرفانی چهره معرفتی و هستی‌شناسی خود را در بستر عقلانی بروز داد. در این مکتب، همان مسائل فلسفی که دغدغه فیلسوفان بود، به کمک عرفان در بالاترین سطوح مطرح شد.<ref>یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۱/۹۶ و ۱۰۳–۱۰۴.</ref>
# تقارن اندیشه‌های شیعی و سنت عرفانی: یکی از پیامدهای مهم مکتب ابن‌عربی تمایلات عرفا به آموزه‌های شیعی است. ابن‌عربی تحول شگرف در این زمینه ایجاد کرد؛ زیرا آموزه‌هایی که او مطرح کرد نشان داد که مکتب تشیع و جریان عرفانی افزون بر جهات عملی، به لحاظ معرفتی نیز بسیار نزدیک به همدیگرند.<ref>← ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۱۹، ۱۹۶–۱۹۹؛ ۲/۴۹ و ۳/۳۲۷–۳۲۸؛ یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۱/۱۰۵–۱۰۷.</ref>
# تقارن و نزدیکی بیشتر [[فلسفه]] و عرفان: با ظهور ابن‌عربی و شاگردان مکتب او، سنت عرفانی چهره معرفتی و هستی‌شناسی خود را در بستر عقلانی بروز داد. در این مکتب، همان مسائل فلسفی که دغدغه فیلسوفان بود، به کمک عرفان در بالاترین سطوح مطرح شد.<ref>یزدان‌پناه، فروغ معرفت، ۱/۹۶ و ۱۰۳–۱۰۴.</ref>


== بررسی و نقد دیدگاه‌ها ==
== بررسی و نقد دیدگاه‌ها ==
[[امام‌خمینی]] در آثار عرفانی خود به نقل و نقد برخی آرای ابن‌عربی نیز پرداخته‌است، ازجمله:
[[امام‌خمینی]] در آثار عرفانی خود به نقل و نقد برخی آرای ابن‌عربی نیز پرداخته‌است، ازجمله:
* ابن‌عربی دعوت [[حضرت نوح(ع)]] را دعوتی تنزیهی می‌شمرد و با مقایسه دعوت حضرت نوح (ع) با دعوت پیامبر اکرم (ص)، بر جامع‌بودن دعوت پیامبر اکرم (ص) از حیث [[تنزیه و تشبیه]] و برتری امت اسلامی بر دیگر امت‌ها در این جهت تأکید می‌کند و معتقد است اگر دعوت حضرت نوح (ع) جمع میان تنزیه و تشبیه بود، قومش دعوت او را اجابت می‌کردند.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۶۸–۷۰.</ref> [[شاه‌آبادی]] در توجیه این مطلب معتقد است حضرت نوح (ع) قوم خود را در حالی به تنزیه فرا خوانده‌است که خود صاحب هر دو مقام تنزیه و تشبیه است و تأکید وی در برابر قومش بر تنزیه، صرفاً به منظور درمان حالت تشبیه در آنها و اعتقاد به [[بت‌پرستی]] و معالجه به ضد آن و رعایت مناسبت با حال آنان بوده‌است. بنابر نظر شاه‌آبادی حضرت نوح (ع) نمی‌توانست به تشبیه توجه نشان دهد؛ زیرا در این صورت قومش هرگز به تنزیه روی نمی‌آوردند.<ref>← امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۱–۹۲.</ref>


امام‌خمینی افزون بر نقد سخن ابن‌عربی، قول تنزیهی‌بودن صرف در دعوت نوح (ع) در سخن استادش شاه‌آبادی را به‌طور ضمنی نقد می‌کند و آن را مخالف با مقام [[انبیا(ع)]] می‌داند و این نظر را که دعوت نوح (ع) دعوتی صرفاً تنزیهی است، نمی‌پذیرد، بلکه معتقد است این دعوت، دعوتی تنزیهی و تشبیهی است؛ اما جهت تشبیه در آن مخفی و جهت تنزیه غالب است؛ زیرا روش رایج انبیا (ع) تصریح به تنزیه و جهت تشبیه در کلام آنان پنهان بوده‌است و بسته به موقعیت معرفتی قوم خویش و به مقدار غلبه حال وحدت یا کثرت بر آنان، به شکلی رمزی و پنهانی و بدون تأکید صورت می‌گرفته‌است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۲–۹۳.</ref>{{ببینید|متن=ببینید|تعلیقات علی شرح فصوص الحکم}}
# ابن‌عربی دعوت [[حضرت نوح(ع)]] را دعوتی تنزیهی می‌شمرد و با مقایسه دعوت حضرت نوح (ع) با دعوت پیامبر اکرم (ص)، بر جامع‌بودن دعوت پیامبر اکرم (ص) از حیث [[تنزیه و تشبیه]] و برتری امت اسلامی بر دیگر امت‌ها در این جهت تأکید می‌کند و معتقد است اگر دعوت حضرت نوح (ع) جمع میان تنزیه و تشبیه بود، قومش دعوت او را اجابت می‌کردند.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۶۸–۷۰.</ref> [[شاه‌آبادی]] در توجیه این مطلب معتقد است حضرت نوح (ع) قوم خود را در حالی به تنزیه فرا خوانده‌است که خود صاحب هر دو مقام تنزیه و تشبیه است و تأکید وی در برابر قومش بر تنزیه، صرفاً به منظور درمان حالت تشبیه در آنها و اعتقاد به [[بت‌پرستی]] و معالجه به ضد آن و رعایت مناسبت با حال آنان بوده‌است. بنابر نظر شاه‌آبادی حضرت نوح (ع) نمی‌توانست به تشبیه توجه نشان دهد؛ زیرا در این صورت قومش هرگز به تنزیه روی نمی‌آوردند.<ref>← امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۱–۹۲.</ref> امام‌خمینی افزون بر نقد سخن ابن‌عربی، قول تنزیهی‌بودن صرف در دعوت نوح (ع) در سخن استادش شاه‌آبادی را به‌طور ضمنی نقد می‌کند و آن را مخالف با مقام [[انبیا(ع)]] می‌داند و این نظر را که دعوت نوح (ع) دعوتی صرفاً تنزیهی است، نمی‌پذیرد، بلکه معتقد است این دعوت، دعوتی تنزیهی و تشبیهی است؛ اما جهت تشبیه در آن مخفی و جهت تنزیه غالب است؛ زیرا روش رایج انبیا (ع) تصریح به تنزیه و جهت تشبیه در کلام آنان پنهان بوده‌است و بسته به موقعیت معرفتی قوم خویش و به مقدار غلبه حال وحدت یا کثرت بر آنان، به شکلی رمزی و پنهانی و بدون تأکید صورت می‌گرفته‌است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۲–۹۳.</ref>{{ببینید|متن=ببینید|تعلیقات علی شرح فصوص الحکم}}
* ابن‌عربی با استناد به آیه ۳۷–۴۰ [[سوره نمل]]، آوردن تخت بلقیس را از مشکل‌ترین مسائل می‌شمرد و انتقال تخت بلقیس به دست [[آصف برخیا]] را دلیلی بر [[تجدد امثال]] می‌داند.<ref>← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۹۳۱–۹۳۲.</ref> امام‌خمینی این سخن را نمی‌پذیرد و قائل است [[اعاده معدوم]] محال است و اعدام در اینجا از قبیل اعدام مطلق نیست، بلکه به معنای داخل‌ساختن در تحت اسمای باطن است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۱.</ref> ایشان مباحثی چون [[طی‌الارض|طیّ‌الارض]] و بسط زمان را مطرح می‌کند و قائل می‌شود چون تمام عوالم برای ولی کامل خاضع‌اند و با تکلم [[اسم اعظم]] زمین در هم پیچیده شد و تخت بلقیس در دسترس قرار گرفت و زمین در کمتر از یک چشم به‌هم‌زدن گسترده شد، این مسئله بر ابن‌عربی مشتبه شده و تنها راه حل را در اعدام و ایجاد دیده‌است و قدرت ولی را محدود و مقید کرده‌است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۱–۱۹۳.</ref>{{ببینید|متن=ببینید|حرکت جوهری|زمان}}
# ابن‌عربی با استناد به آیه ۳۷–۴۰ [[سوره نمل]]، آوردن تخت بلقیس را از مشکل‌ترین مسائل می‌شمرد و انتقال تخت بلقیس به دست [[آصف برخیا]] را دلیلی بر [[تجدد امثال]] می‌داند.<ref>← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۹۳۱–۹۳۲.</ref> امام‌خمینی این سخن را نمی‌پذیرد و قائل است [[اعاده معدوم]] محال است و اعدام در اینجا از قبیل اعدام مطلق نیست، بلکه به معنای داخل‌ساختن در تحت اسمای باطن است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۱.</ref> ایشان مباحثی چون [[طی‌الارض|طیّ‌الارض]] و بسط زمان را مطرح می‌کند و قائل می‌شود چون تمام عوالم برای ولی کامل خاضع‌اند و با تکلم [[اسم اعظم]] زمین در هم پیچیده شد و تخت بلقیس در دسترس قرار گرفت و زمین در کمتر از یک چشم به‌هم‌زدن گسترده شد، این مسئله بر ابن‌عربی مشتبه شده و تنها راه حل را در اعدام و ایجاد دیده‌است و قدرت ولی را محدود و مقید کرده‌است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۱–۱۹۳.</ref>{{ببینید|متن=ببینید|حرکت جوهری|زمان}}
* ابن‌عربی در ذیل بحث خلافت [[حضرت داوود(ع)]] به خلافت پیامبر اکرم (ص) پرداخته و قائل شده‌است [[پیامبر خاتم(ص)]] نیازی نداشت که خلیفه تعیین کند؛ زیرا او می‌دانست که میان امت کسانی هستند که مقام خلافت را بدون واسطه از خداوند می‌گیرند و اگر کسی را تعیین می‌کرد، افراد دیگر از آن محروم می‌شدند.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱۶۳ ← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۹۵۵–۹۶۰.</ref> امام‌خمینی این مطلب را صحیح نمی‌داند و می‌نویسد اظهار خلافت ظاهری که از شئون رسالت است و در تحت اسمای کونیه قرار دارد، واجب است و به همین جهت پیامبر اکرم (ص) بر خلافت ظاهری تصریح دارد.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۶–۱۹۷.</ref>
# ابن‌عربی در ذیل بحث خلافت [[حضرت داوود(ع)]] به خلافت پیامبر اکرم (ص) پرداخته و قائل شده‌است [[پیامبر خاتم(ص)]] نیازی نداشت که خلیفه تعیین کند؛ زیرا او می‌دانست که میان امت کسانی هستند که مقام خلافت را بدون واسطه از خداوند می‌گیرند و اگر کسی را تعیین می‌کرد، افراد دیگر از آن محروم می‌شدند.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱۶۳ ← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۹۵۵–۹۶۰.</ref> امام‌خمینی این مطلب را صحیح نمی‌داند و می‌نویسد اظهار خلافت ظاهری که از شئون رسالت است و در تحت اسمای کونیه قرار دارد، واجب است و به همین جهت پیامبر اکرم (ص) بر خلافت ظاهری تصریح دارد.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۶–۱۹۷.</ref>
* ابن‌عربی در ذیل آیه ۷۸–۷۹ [[سوره انبیا|انبیا]] قائل می‌شود علم حضرت داوود (ع) علم اعطایی و علم [[سلیمان(ع)]] علم ذاتی است؛ از این جهت سلیمان (ع) در مورد قضاوت آن‌گونه که در علم خدا بود، حکم کرد؛ ولی علم حضرت داوود (ع) علم اجتهادی بود و به خطا رفت.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱۵۶؛ ← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۹۳۳–۹۳۴.</ref> [[امام‌خمینی]] این دیدگاه را نمی‌پسندد و معتقد است علم پیامبران از قبیل اجتهاد نیست، بلکه آنان حقایق را از راه اطلاع از آنچه در علم ازلی حق است یا در [[لوح محفوظ]] است، به دست می‌آورند.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۴.</ref>
# ابن‌عربی در ذیل آیه ۷۸–۷۹ [[سوره انبیا|انبیا]] قائل می‌شود علم حضرت داوود (ع) علم اعطایی و علم [[سلیمان(ع)]] علم ذاتی است؛ از این جهت سلیمان (ع) در مورد قضاوت آن‌گونه که در علم خدا بود، حکم کرد؛ ولی علم حضرت داوود (ع) علم اجتهادی بود و به خطا رفت.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۱۵۶؛ ← قیصری، شرح فصوص الحکم، ۹۳۳–۹۳۴.</ref> [[امام‌خمینی]] این دیدگاه را نمی‌پسندد و معتقد است علم پیامبران از قبیل اجتهاد نیست، بلکه آنان حقایق را از راه اطلاع از آنچه در علم ازلی حق است یا در [[لوح محفوظ]] است، به دست می‌آورند.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۴.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
۲۱٬۳۲۴

ویرایش