۲۱٬۲۸۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
عرش در [[فلسفه]] و [[عرفان]] به معنای علم، قدرت خداوند و جسم کل و در [[کلام]] به معنای ملک و ماسویالله است. در [[قرآن]] واژه عرش به کار رفته و از خداوند به صاحب عرش عظیم یاد شده است. و به مقام اقتدار و سلطنت الهی اشاره میکند. | عرش در [[فلسفه]] و [[عرفان]] به معنای علم، قدرت خداوند و جسم کل و در [[کلام]] به معنای ملک و ماسویالله است. در [[قرآن]] واژه عرش به کار رفته و از خداوند به صاحب عرش عظیم یاد شده است. و به مقام اقتدار و سلطنت الهی اشاره میکند. | ||
[[امامخمینی]]، ماسویالله، جسم کل، علم فعلی، علم قضایی، جسم کل محیط، مجموع عالم، علم مفاض به [[پیامبران(ع)|انبیا(ع)]] و حجج(ع) و فیض منبسط را عرش دانسته و قلب مؤمن را عرش رحمان میشمارد زیرا قلب [[مؤمن]] منزلگاه و محل سلطنت حق است. همچنین دو معنای دیگر به عرش نسبت میدهد که در کلمات عرفا نیامده. حضرت واحدیت که محل اقتدار و سلطنت [[فیض اقدس و مقدس|فیض اقدس]] است، و فیض مقدس که محل سلطنت [[اسم اعظم]] است. ایشان تفسیر ظاهری از آیات استوای خداوند بر عرش را ممکن نمیداند؛ زیرا مستلزم محال است. | |||
اقسام عرش نزد امامخمینی، عرش ذات، عرش صفات، عرش الله، عرش رحمان، عرش استوا، عرش وحدانیت و عرش تحقق است و حاملان عرش، | اقسام عرش نزد امامخمینی، عرش ذات، عرش صفات، عرش الله، عرش رحمان، عرش استوا، عرش وحدانیت و عرش تحقق است و حاملان عرش، [[ملائکه]]، انبیاء(ع)، [[امامان(ع)]] و [[اسمای الهی]] میباشند. | ||
== معنی == | == معنی == | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
== حقیقت عرش == | == حقیقت عرش == | ||
دیدگاه اندیشمندان دربارهٔ حقیقت عرش مختلف است و هر کدام بنابر مشرب خود به تبیین آن پرداختهاند. گروهی از متکلمان؛ از قبیل مجسّمه و مشبّهه قائل به [[جسم|تجسم]] خداوند بوده و معنای لغوی عرش را اختیار کردهاند و معتقدند عرش تختی است که خداوند بر آن نشسته است.<ref>←آمدی، آبکار الافکار، ۱/۴۶۱.</ref> درمقابل برخی از [[معتزله]] تشبیه در عرش را نپذیرفته اما در توضیح و [[تأویل]] آن به بیراهه رفتهاند و آن را مجرد تخیل و تمثیل معنا کردهاند که مقصود بیان عظمت و کبریای حق است.<ref>←ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۰.</ref> بعضی مفسران همانند زمخشری،<ref>زمخشری، الکشاف، ۳/۵۲.</ref> [[فخر رازی]]،<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴/۲۵۸–۲۷۶.</ref> بیضاوی<ref>بیضاوی، تفسیر، ۳/۱۶.</ref> و نیشابوری<ref>نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ۳/۲۴۷–۲۶۴.</ref> در این امر از معتزله متأثر بودهاند.<ref>←ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۱.</ref> آنان بر اساس مشرب تفسیری خود، تفاسیرِ متعددی چون ملک<ref>زمخشری، الکشاف، ۳/۵۲.</ref> و عالم جسمانی<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱/۱۳۷.</ref> از عرش ارایه کردهاند،<ref>مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ۲/۱۷۲۷.</ref> اما برخی متکلمان شیعی طبق بعضی [[روایات]]،<ref>صدوق، التوحید، ۳۲۷.</ref> عرش را به [[علم]]<ref>فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۲۸۲؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۷۳.</ref> یا ماسویالله<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۲/۶۹ و ۷۳.</ref> معنا کردهاند. بنابر نظر [[ملاصدرا]] این نوع بیانات بازکردن باب سفسطه و تعطیل و فتح باب تأویل در [[معاد جسمانی]]، | دیدگاه اندیشمندان دربارهٔ حقیقت عرش مختلف است و هر کدام بنابر مشرب خود به تبیین آن پرداختهاند. گروهی از متکلمان؛ از قبیل مجسّمه و مشبّهه قائل به [[جسم|تجسم]] خداوند بوده و معنای لغوی عرش را اختیار کردهاند و معتقدند عرش تختی است که خداوند بر آن نشسته است.<ref>←آمدی، آبکار الافکار، ۱/۴۶۱.</ref> درمقابل برخی از [[معتزله]] تشبیه در عرش را نپذیرفته اما در توضیح و [[تأویل]] آن به بیراهه رفتهاند و آن را مجرد تخیل و تمثیل معنا کردهاند که مقصود بیان عظمت و کبریای حق است.<ref>←ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۰.</ref> بعضی مفسران همانند زمخشری،<ref>زمخشری، الکشاف، ۳/۵۲.</ref> [[فخر رازی]]،<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴/۲۵۸–۲۷۶.</ref> بیضاوی<ref>بیضاوی، تفسیر، ۳/۱۶.</ref> و نیشابوری<ref>نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن، ۳/۲۴۷–۲۶۴.</ref> در این امر از معتزله متأثر بودهاند.<ref>←ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۱.</ref> آنان بر اساس مشرب تفسیری خود، تفاسیرِ متعددی چون ملک<ref>زمخشری، الکشاف، ۳/۵۲.</ref> و عالم جسمانی<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱/۱۳۷.</ref> از عرش ارایه کردهاند،<ref>مصاحب، دایرةالمعارف فارسی، ۲/۱۷۲۷.</ref> اما برخی متکلمان شیعی طبق بعضی [[روایات]]،<ref>صدوق، التوحید، ۳۲۷.</ref> عرش را به [[علم]]<ref>فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۲۸۲؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۷۳.</ref> یا ماسویالله<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۲/۶۹ و ۷۳.</ref> معنا کردهاند. بنابر نظر [[ملاصدرا]] این نوع بیانات بازکردن باب سفسطه و تعطیل و فتح باب تأویل در [[معاد جسمانی]]، عذاب قبر، صراط، میزان و حساب است.<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۳۱۱.</ref> برخی با تطبیق آن بر هیئت بطلمیوسی آن را بر فلکالافلاک منطبق کردند<ref>سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۳/۱۴۳۷.</ref> و برخی با رد این نظریه در علوم جدید ناگزیر از تفسیر دیگری در این زمینه شدند.<ref>←طباطبایی، المیزان، ۸/۱۵۴.</ref> | ||
برخی از [[حکما]] عرش را بر فلک و آسمان نهم تطبیق داده و بر این باورند که جهان دارای نه [[فلک]] میباشد که فلک نهم را محددالجهات، فلکالافلاک، فلک اقصی و فلک اطلس نیز مینامند.<ref>میرداماد، مصنفات، ۱/۵۶۶.</ref> برخی آن را به معنای جسم کل، علم حقتعالی و وجود منبسط او دانستهاند.<ref>سبزواری، اسرار الحکم، ۶۴۸.</ref> عدهای به مناسبت معنای لغوی که به معنای تخت پادشاهی است، عرش را کنایه از محل سلطنت و اقتدار محل تدبیر عوالم مادون میدانند و بیانگر مقامی است که زمام همه امور به آن منتهی میشود.<ref>طباطبایی، المیزان، ۸/۱۴۸، ۱۵۰ و ۱۵۶.</ref> | برخی از [[حکما]] عرش را بر فلک و آسمان نهم تطبیق داده و بر این باورند که جهان دارای نه [[فلک]] میباشد که فلک نهم را محددالجهات، فلکالافلاک، فلک اقصی و فلک اطلس نیز مینامند.<ref>میرداماد، مصنفات، ۱/۵۶۶.</ref> برخی آن را به معنای جسم کل، علم حقتعالی و وجود منبسط او دانستهاند.<ref>سبزواری، اسرار الحکم، ۶۴۸.</ref> عدهای به مناسبت معنای لغوی که به معنای تخت پادشاهی است، عرش را کنایه از محل سلطنت و اقتدار محل تدبیر عوالم مادون میدانند و بیانگر مقامی است که زمام همه امور به آن منتهی میشود.<ref>طباطبایی، المیزان، ۸/۱۴۸، ۱۵۰ و ۱۵۶.</ref> | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
== کرسی == | == کرسی == | ||
[[قرآنکریم]] کرسی را محیط بر آسمانها و زمین معرفی کرده است.<ref>بقره، ۲۵۵.</ref> روایات کرسی را علمی میدانند که احدی از [[پیامبران(ع)|انبیا(ع)]] و رسل(ع) و حجتهای الهی(ع) از آن اطلاع ندارند<ref>صدوق، معانی الاخبار، ۲۹.</ref>؛ همچنین کرسی به باب ظاهر از غیب که مبدأ پیدایش اشیاست، تفسیر شده است.<ref>صدوق، التوحید، ۳۲۲.</ref> اندیشمندان در تفسیر کرسی اختلاف دارند؛ بعضی آن را جسم عظیمی میدانند که آسمانها و زمین را دربر گرفته است<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۷/۱۳.</ref>؛ بعضی آن را فلک هشتم از افلاک نهگانه یا فلک کواکب،<ref>اخوانالصفاء، رسائل، ۲/۲۶؛ بهایی، تشریح الافلاک، ۶؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۴۹۰.</ref> علم<ref>گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۱/۲۲۲.</ref> یا صدر عالم و انسان کبیر<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۱۸.</ref> میدانند و بعضی آن را ظاهر عالم تجرد و [[عالم عقول]] عرضیه و مادون آن تفسیر کردهاند.<ref>طباطبایی، الرسائل، ۱۲۵.</ref> [[امامخمینی]] کرسی را [[علم]] قدری خداوند میداند؛ چنانکه عرش علم قضایی حقتعالی در اصطلاح [[شریعت، طریقت و حقیقت|شریعت]] است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷.</ref> که صورتهای مثالیاند که در [[حکمت اشراق]] از آن به مثل معلقه یاد میشود. این صور، قدرِ علمی حقتعالی محسوب میشوند؛ چنانکه اعیان موجودات و صور طبیعی، قدر عینی حق شمرده میشوند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.</ref> {{ببینید|قضا و قدر}}. | [[قرآن|قرآنکریم]] کرسی را محیط بر آسمانها و زمین معرفی کرده است.<ref>بقره، ۲۵۵.</ref> روایات کرسی را علمی میدانند که احدی از [[پیامبران(ع)|انبیا(ع)]] و رسل(ع) و حجتهای الهی(ع) از آن اطلاع ندارند<ref>صدوق، معانی الاخبار، ۲۹.</ref>؛ همچنین کرسی به باب ظاهر از غیب که مبدأ پیدایش اشیاست، تفسیر شده است.<ref>صدوق، التوحید، ۳۲۲.</ref> اندیشمندان در تفسیر کرسی اختلاف دارند؛ بعضی آن را جسم عظیمی میدانند که آسمانها و زمین را دربر گرفته است<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۷/۱۳.</ref>؛ بعضی آن را فلک هشتم از افلاک نهگانه یا فلک کواکب،<ref>اخوانالصفاء، رسائل، ۲/۲۶؛ بهایی، تشریح الافلاک، ۶؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۴۹۰.</ref> علم<ref>گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۱/۲۲۲.</ref> یا صدر عالم و انسان کبیر<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۱۸.</ref> میدانند و بعضی آن را ظاهر عالم تجرد و [[عالم عقول]] عرضیه و مادون آن تفسیر کردهاند.<ref>طباطبایی، الرسائل، ۱۲۵.</ref> [[امامخمینی]] کرسی را [[علم]] قدری خداوند میداند؛ چنانکه عرش علم قضایی حقتعالی در اصطلاح [[شریعت، طریقت و حقیقت|شریعت]] است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۵۴۷.</ref> که صورتهای مثالیاند که در [[حکمت اشراق]] از آن به مثل معلقه یاد میشود. این صور، قدرِ علمی حقتعالی محسوب میشوند؛ چنانکه اعیان موجودات و صور طبیعی، قدر عینی حق شمرده میشوند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.</ref> {{ببینید|قضا و قدر}}. | ||
== پانویس == | == پانویس == |