۲۱٬۳۲۴
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
خلافت و | '''خلافت و ولایت'''، جانشینی و سرپرستی از ناحیه [[خدا|خداوند تعالی]] در هستی در [[عرفان|دانش عرفان]]. | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
خلافت به معنای جانشینی است<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۲/۲۱۰.</ref> و خلیفه به جانشین میگویند.<ref>ابنأثیر، النهایة، ۲/۶۹.</ref> ولایت به معنای نزدیکی،<ref>جوهری، الصحاح، ۶/۲۵۳۰؛ زبیدی، ۲۰/۳۱۲.</ref> فرمانروایی، سلطنت<ref>جوهری، الصحاح، ۶/۲۵۳۰؛ فیومی، ۶۷۲؛ زبیدی، ۲۰/۳۱۰.</ref> و نیز به معنای یاریکردن<ref>ابنمنظور، ۱۵/۴۰۷؛ فیومی، ۲/۶۷۲.</ref> است و اشاره به قدرت و فعل دارد.<ref>ابناثیر، النهایة، ۵/۲۲۷؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۵/۴۰۷.</ref> در اصطلاح عرفانی خلافت، نیابت از ذات ربوبی در خلق است که دربردارنده دو جهت الوهیت و عبودیت است.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۸؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۰۲؛ قیصری، شرح فصوص، ۱۲۷–۱۳۱.</ref> امامخمینی خلافت را جانشینی از ذات در اظهار، ظهور و افاضه میداند و خلیفه در موطنهای گوناگون دارای مصادیق متفاوتی است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸؛ ← یزدانپناه، فروغ معرفت در اسرار خلافت و ولایت، ۱/۳۱۹–۳۲۰.</ref> | خلافت به معنای جانشینی است<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۲/۲۱۰.</ref> و خلیفه به جانشین میگویند.<ref>ابنأثیر، النهایة، ۲/۶۹.</ref> ولایت به معنای نزدیکی،<ref>جوهری، الصحاح، ۶/۲۵۳۰؛ زبیدی، ۲۰/۳۱۲.</ref> فرمانروایی، سلطنت<ref>جوهری، الصحاح، ۶/۲۵۳۰؛ فیومی، ۶۷۲؛ زبیدی، ۲۰/۳۱۰.</ref> و نیز به معنای یاریکردن<ref>ابنمنظور، ۱۵/۴۰۷؛ فیومی، ۲/۶۷۲.</ref> است و اشاره به قدرت و فعل دارد.<ref>ابناثیر، النهایة، ۵/۲۲۷؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۱۵/۴۰۷.</ref> در اصطلاح عرفانی خلافت، نیابت از ذات ربوبی در خلق است که دربردارنده دو جهت الوهیت و عبودیت است.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۸؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۰۲؛ قیصری، شرح فصوص، ۱۲۷–۱۳۱.</ref> [[امامخمینی]] خلافت را جانشینی از ذات در اظهار، ظهور و افاضه میداند و خلیفه در موطنهای گوناگون دارای مصادیق متفاوتی است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸؛ ← یزدانپناه، فروغ معرفت در اسرار خلافت و ولایت، ۱/۳۱۹–۳۲۰.</ref> | ||
ولایت در اصطلاح عرفانی نسبتی میان حق و خلق است که در آن بنده در مقام فنای از نفس خویش به حق قیام میکند<ref>کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۳۳؛ آملی، انوار الحقیقه، ۳۰۵.</ref> و بدون واسطه حقایق را از حقتعالی دریافت میکند.<ref>کاشانی، شرح فصوص، ۴۴.</ref> این قیام در پی تدبیر و سرپرستی حق نسبت به بنده حاصل میشود تا بنده به مقام قرب و تمکین برسد.<ref>کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۳۳.</ref> امامخمینی نیز از دیدگاه عرفانی معانی متعددی برای ولایت ذکر میکند، ازجمله قرب، محبوبیت، تصرف، ربوبیت و نیابت.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.</ref> ایشان معتقد است ولایت قرب تامی است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸.</ref> که در آن بنده به کمال مطلق میرسد<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۰۰.</ref> و ربوبیت حق در بنده ظهور میکند، به گونهای که فعل بنده، فعل حقتعالی میشود.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰.</ref> خلافت و ولایت در اصطلاح کلامی و تاریخ اسلام ریاست عامه در امور دین و دنیا به نیابت از رسول اکرم (ص) است.<ref>فاضل مقداد، الباب الحادی عشر، ۴۰؛ شبّر، حق الیقین، ۲۵۷.</ref> در اینجا نگاه عرفانی امامخمینی به بحث خلافت و ولایت بازگو میشود. واژههای مرتبط با خلافت و ولایتْ | ولایت در اصطلاح عرفانی نسبتی میان حق و خلق است که در آن بنده در مقام [[فنا|فنای]] از نفس خویش به حق قیام میکند<ref>کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۳۳؛ آملی، انوار الحقیقه، ۳۰۵.</ref> و بدون واسطه حقایق را از حقتعالی دریافت میکند.<ref>کاشانی، شرح فصوص، ۴۴.</ref> این قیام در پی تدبیر و سرپرستی حق نسبت به بنده حاصل میشود تا بنده به مقام قرب و تمکین برسد.<ref>کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۳۳.</ref> امامخمینی نیز از دیدگاه عرفانی معانی متعددی برای ولایت ذکر میکند، ازجمله قرب، محبوبیت، تصرف، ربوبیت و نیابت.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.</ref> ایشان معتقد است ولایت قرب تامی است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸.</ref> که در آن بنده به کمال مطلق میرسد<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۰۰.</ref> و ربوبیت حق در بنده ظهور میکند، به گونهای که فعل بنده، فعل حقتعالی میشود.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰.</ref> خلافت و ولایت در اصطلاح کلامی و تاریخ اسلام ریاست عامه در امور [[دین]] و دنیا به نیابت از [[رسول اکرم (ص)]] است.<ref>فاضل مقداد، الباب الحادی عشر، ۴۰؛ شبّر، حق الیقین، ۲۵۷.</ref> در اینجا نگاه عرفانی امامخمینی به بحث خلافت و ولایت بازگو میشود. واژههای مرتبط با خلافت و ولایتْ [[نبوت]]، رسالت و [[امامت|امامتاند]]. | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
در قرآن | در [[قرآن کریم]]، آفرینش انسان در زمین با خلافت [[حضرت آدم (ع)]] آغاز میشود<ref>بقره، ۳۰.</ref> و در برخی آیات، ولایت حقتعالی، ولایت پیامبر اکرم (ص) و ولایت [[اولوالامر]] و ولایت عموم مؤمنان ذکر شدهاست.<ref>← بقره، ۱۰۷؛ آل عمران، ۱۵۰ و ۱۷۵؛ مائده، ۵۵؛ انعام، ۶۲؛ اعراف، ۱۹۶.</ref> در روایات نیز قوام عالم به خلیفه و حجت الهی در زمین دانسته شده<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۷۸–۱۷۹؛ حر عاملی، اثبات الهداة، ۵/۱۵۴.</ref> و ولایت و خلافت پیامبر اسلام (ص) و [[ائمه (ع)]] مطرح گردیدهاست.<ref>صدوق، الخصال، ۲/۴۱۳؛ طبرسی، الاحتجاج، ۱/۱۵۲.</ref> همچنین ولایت ظاهری و باطنی و صفات اولیای حق بیان شدهاست.<ref>صفار، بصارئر الدرجات، ۱/۵۳۱؛ کلینی، الکافی، ۱/۱۹۸–۲۰۵.</ref> کتاب بصائر الدرجات نوشته محمدبنحسن صفار قمی از نخستین کتابهای روایی است که در آن از خلافت و ولایت سخن به میان آمدهاست. همچنین «کتاب الحجة» در [[الکافی|کافی]] به این بحث اختصاص دارد و از مفصلترین ابواب آن بهشمار میرود. پیامبر اکرم (ص) بحث خلافت و ولایت را از نخستین روزهای دعوت اسلامی مطرح کرد و آغاز خلافت ظاهری پیامبر (ص) از حقتعالی در [[جامعه]] با تشکیل حکومت در [[مدینه]] بود و ایشان به تدبیر امور حکومت اقدام کرد.<ref>سبحانی، الالهیات، ۴/۴۶.</ref> | ||
خلافت و ولایت در عرفان یکی از محوریترین مباحث است و عارفان معتقدند بدون خلافت و ولایت هیچ ظهوری در عالم نخواهد بود و تا خلیفه نباشد، هیچ مظهری ظهور نخواهد کرد.<ref>قونوی، اعجاز البیان، ۱۳۵؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸.</ref> در آثار عرفانی بستر بحث خلافت و ولایت با مباحث کلامی متفاوت است. در علم کلام از جهات مختلفِ خلافت و ولایت ظاهری بحث شدهاست؛ اما در مباحث عرفانی به این موضوع از جهت باطنی آن پرداخته شدهاست<ref>قیصری، رسائل، ۲۶–۴۱؛ آملی، انوار الحقیقه، ۲۹۷–۳۰۲.</ref> و خلافت و ولایت با فنای عبد و قرب حقتعالی مرتبط است.<ref>جلوه، تعلیقه بر شرح فصوص الحکم، ۲۵۵.</ref> از نخستین عارفانی که از این موضوع بحث کردهاند، ابویزید بسطامی،<ref>← انصاری، نتائج الافکار القدسیة، ۳/۳۸۱.</ref> ابنجنید<ref>← مزیدی، الامام الجنید سید الطائفتین، ۲۳۴.</ref> و حکیم ترمذی است.<ref>← دشتبان، آرای عرفانی حکیم آیتالله العظمی میرزامحمدعلی شاهآبادی در آثار امامخمینی، ۱۰۱.</ref> با ظهور ابنعربی این بحث و بحث انسان کامل و خلافت او به کمال رسید و پس از وی در آثار شاگردان و شارحان اندیشه او پرورش یافت.<ref>← ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۴۶۸؛ قونوی، مفتاح الغیب، ۵۸–۶۱ و ۹۹–۱۱۰.</ref> | خلافت و ولایت در [[عرفان]] یکی از محوریترین مباحث است و عارفان معتقدند بدون خلافت و ولایت هیچ ظهوری در عالم نخواهد بود و تا خلیفه نباشد، هیچ مظهری ظهور نخواهد کرد.<ref>قونوی، اعجاز البیان، ۱۳۵؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸.</ref> در آثار عرفانی بستر بحث خلافت و ولایت با مباحث کلامی متفاوت است. در [[علم کلام]] از جهات مختلفِ خلافت و ولایت ظاهری بحث شدهاست؛ اما در مباحث عرفانی به این موضوع از جهت باطنی آن پرداخته شدهاست<ref>قیصری، رسائل، ۲۶–۴۱؛ آملی، انوار الحقیقه، ۲۹۷–۳۰۲.</ref> و خلافت و ولایت با [[فنا|فنای عبد]] و قرب حقتعالی مرتبط است.<ref>جلوه، تعلیقه بر شرح فصوص الحکم، ۲۵۵.</ref> از نخستین عارفانی که از این موضوع بحث کردهاند، ابویزید بسطامی،<ref>← انصاری، نتائج الافکار القدسیة، ۳/۳۸۱.</ref> ابنجنید<ref>← مزیدی، الامام الجنید سید الطائفتین، ۲۳۴.</ref> و حکیم ترمذی است.<ref>← دشتبان، آرای عرفانی حکیم آیتالله العظمی میرزامحمدعلی شاهآبادی در آثار امامخمینی، ۱۰۱.</ref> با ظهور [[ابنعربی]] این بحث و بحث [[انسان کامل]] و خلافت او به کمال رسید و پس از وی در آثار شاگردان و شارحان اندیشه او پرورش یافت.<ref>← ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۴۶۸؛ قونوی، مفتاح الغیب، ۵۸–۶۱ و ۹۹–۱۱۰.</ref> | ||
رویکرد عرفان نظری در موضوع ولایت، تفسیر امامت را در بستر شیعی هموار ساخت. سیدحیدر آملی از نخستین عارفان شیعی است که بحث از ولایت و امامت را در بستر شیعی مطرح کرد و با آموزههای انسان کامل پیوند داد.<ref>آملی، انوار الحقیقه، ۲۹۷–۳۰۲.</ref> عارفان سدههای اخیر نیز در آثار خود آن را طرح کرده و بحث آن را پیگرفتهاند؛ مانند محمدرضا قمشهای در حواشی فصوص و رسالة الولایه، میرزااحمد آشتیانی در رساله ولایت و علامه طباطبایی در رسالة الولایه. | رویکرد عرفان نظری در موضوع ولایت، تفسیر امامت را در بستر شیعی هموار ساخت. [[سیدحیدر آملی]] از نخستین عارفان شیعی است که بحث از ولایت و [[امامت]] را در بستر شیعی مطرح کرد و با آموزههای انسان کامل پیوند داد.<ref>آملی، انوار الحقیقه، ۲۹۷–۳۰۲.</ref> عارفان سدههای اخیر نیز در آثار خود آن را طرح کرده و بحث آن را پیگرفتهاند؛ مانند محمدرضا قمشهای در حواشی فصوص و رسالة الولایه، [[میرزااحمد آشتیانی]] در رساله ولایت و [[علامه طباطبایی]] در رسالة الولایه. | ||
امامخمینی در مباحث عرفانی خود برای بحث خلافت و ولایت اهمیت ویژهای قائل است؛ از این جهت کتاب مستقلی به نام مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه در این باب تألیف کردهاست | [[امامخمینی]] در مباحث عرفانی خود برای بحث خلافت و ولایت اهمیت ویژهای قائل است؛ از این جهت کتاب مستقلی به نام [[مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه]] در این باب تألیف کردهاست از ویژگیهای ایشان در این بحث گسترش بحث خلافت به مرتبه صقع ربوبی و مرتبه [[فیض اقدس و مقدس|فیض اقدس]] است که همه خلافتها از آن نشئت میگیرد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.</ref> و در سخنان دیگر اهل معرفت مشاهده نمیشود. همچنین ایشان مباحث عرفانی خلافت و ولایت را با حکومت پیوند میدهد که ریشه در مباحث توحیدی دارد و بنیاد حکومت را بر پایه اصول حکمی، عرفانی و [[فقه|فقهی]] استوار میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۸۱ و ۲۰/۴۵۲؛ ← یزدانپناه، فروغ معرفت در اسرار خلافت و ولایت، ۱/۲۳۱–۲۳۲.</ref> | ||
== حقیقت خلافت و ولایت == | == حقیقت خلافت و ولایت == | ||
امامخمینی همانند دیگر عارفان،<ref>قونوی، النصوص، ۳۳؛ جامی، نقد النصوص، ۲۶.</ref> قائل است حقتعالی در مرتبه غیب مطلق، هیچگونه ظهور و اسم و رسمی ندارد و برای ظهور باید از آن مرتبه تنزل کند و برای افاضه فیض به ماسوا حقیقتی نیاز است که با او سنخیت داشته و واسطه این فیض گردد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۳–۱۴.</ref> از اینرو حقتعالی زمانی که اراده کرد تجلی کند و فیض درون را آشکار سازد، برای این منظور خلیفهای ایجاد کرد که جانشین او در ظهور باشد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۱.</ref>؛ بنابراین برای ظهور و بروز اسمای الهی و کشف اسرار خزاین او در قوس نزول عالم، خلیفهای غیبی لازم است تا در ظهور اسما و اعیان جانشین او شود.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۶.</ref> این خلیفه دارای برزخیت کبری و واسطه میان حق و خلق است و دارای دو جهت است: جهتی به سوی غیب مطلق که حقتعالی است و جهتی به سمت ما سوا. از اینرو برزخ میان بطون و ظهور است. او مظهر اسم اعظم «الله» ذاتی و محیط بر اسمای دیگر است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۶–۱۸؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۰.</ref> از این خلیفه با تعابیری همانند فیض اقدس، حجاب اعظم و حقیقت قدسیه یاد میشود<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷ و ۲۶.</ref> {{ببینید|فیض اقدس و مقدس | اسم اعظم}} | امامخمینی همانند دیگر عارفان،<ref>قونوی، النصوص، ۳۳؛ جامی، نقد النصوص، ۲۶.</ref> قائل است حقتعالی در مرتبه غیب مطلق، هیچگونه ظهور و اسم و رسمی ندارد و برای ظهور باید از آن مرتبه تنزل کند و برای افاضه فیض به ماسوا حقیقتی نیاز است که با او سنخیت داشته و واسطه این فیض گردد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۳–۱۴.</ref> از اینرو حقتعالی زمانی که [[اراده]] کرد [[تجلی]] کند و فیض درون را آشکار سازد، برای این منظور خلیفهای ایجاد کرد که جانشین او در ظهور باشد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۱.</ref>؛ بنابراین برای ظهور و بروز اسمای الهی و کشف اسرار خزاین او در قوس نزول عالم، خلیفهای غیبی لازم است تا در ظهور اسما و اعیان جانشین او شود.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۶.</ref> این خلیفه دارای برزخیت کبری و واسطه میان حق و خلق است و دارای دو جهت است: جهتی به سوی غیب مطلق که حقتعالی است و جهتی به سمت ما سوا. از اینرو برزخ میان [[بطون و ظهور]] است. او مظهر [[اسم اعظم]] «الله» ذاتی و محیط بر اسمای دیگر است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۶–۱۸؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۰.</ref> از این خلیفه با تعابیری همانند فیض اقدس، [[حجب|حجاب]] اعظم و حقیقت قدسیه یاد میشود.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷ و ۲۶.</ref> {{ببینید|فیض اقدس و مقدس | اسم اعظم}} | ||
امامخمینی مانند برخی اهل معرفت<ref>آملی، تفسیر المحیط، ۳/۲۵۰–۲۵۲.</ref> معتقد است حقیقت خلافت، ظهور الوهیت در عالم است. به اعتقاد ایشان این حقیقت در قوس نزول، اصل وجود و کمال است که در سراسر کائنات از عوالم غیب تا عالم شهادت جریان دارد و آن حقیقت وجود منبسط و نفس رحمانی است که باطن خلافت ختمیه (ص) و ولایت مطلقه علویه (ع) است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۱.</ref> این خلیفه در هر موطن و عالمی مظهری دارد که تنزل و ظل مرتبه بالاتر است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.</ref> | امامخمینی مانند برخی اهل معرفت<ref>آملی، تفسیر المحیط، ۳/۲۵۰–۲۵۲.</ref> معتقد است حقیقت خلافت، ظهور الوهیت در عالم است. به اعتقاد ایشان این حقیقت در قوس نزول، اصل وجود و کمال است که در سراسر کائنات از عوالم غیب تا عالم شهادت جریان دارد و آن حقیقت وجود منبسط و [[نفس رحمانی]] است که باطن خلافت ختمیه (ص) و ولایت مطلقه علویه (ع) است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۱.</ref> این خلیفه در هر موطن و عالمی مظهری دارد که تنزل و ظل مرتبه بالاتر است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.</ref> | ||
از دیدگاه عارفان در عالم طبیعت و دنیا خلافت الهی متعلق به انسان کامل است که به مرتبه مظهریت تام اسمای الهی رسیدهاست.<ref>ابنعربی، عقلة المستوفز، ۴۵؛ آملی، تفسیر المحیط، ۳/۵۴۵.</ref> امامخمینی حقیقت خلافت را در قوس صعود عالم فقر محض میداند؛ زیرا فقر در اصطلاح عرفانی، فقر وجودی است، به اینکه بنده خود را مشاهده نکند و وجودی برای خود نبیند و حقتعالی را وجود محض و غنی مطلق بداند تا اینکه رسوم عبودیت را طی کند و به کنه آن که ربوبیت است، برسد.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۵–۹۶.</ref> | از دیدگاه عارفان در عالم طبیعت و دنیا خلافت الهی متعلق به [[انسان کامل]] است که به مرتبه مظهریت تام اسمای الهی رسیدهاست.<ref>ابنعربی، عقلة المستوفز، ۴۵؛ آملی، تفسیر المحیط، ۳/۵۴۵.</ref> امامخمینی حقیقت خلافت را در قوس صعود عالم فقر محض میداند؛ زیرا [[فقر]] در اصطلاح عرفانی، فقر وجودی است، به اینکه بنده خود را مشاهده نکند و وجودی برای خود نبیند و حقتعالی را وجود محض و غنی مطلق بداند تا اینکه رسوم عبودیت را طی کند و به کنه آن که ربوبیت است، برسد.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۵–۹۶.</ref> | ||
از سوی دیگر، برخی عارفان حقیقت ولایت را تحقق به اسمای الهی در نقطه اعتدالیه که منسوب به کلیات اسما و حقایق الهی است، معنا کردهاند<ref>کاشانی، لطائف الاعلام، ۵۶۴ و ۵۹۶.</ref>؛ به این معنا که انسان در تحقق به اسمای الهی به حدی از اعتدال تام برسد که در آن هیچ اسمی از اسمای الهی بر دیگری غلبهای نداشته باشد<ref>فناری، مصباح الانس، ۶۵.</ref> و «ولیّ» به کسی گفته میشود که به فنای ذاتی، صفاتی و افعالی رسیده و متخلق به اسما و صفات حق است<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۸۷.</ref> و نفس خود را برای خدا فارغ کرده و تنها به سوی او متوجه است<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۸۰۷.</ref>؛ همچنین او فانی از حال خود و باقی به مشاهده حق است و از خود خبر ندارد و جز با حقتعالی به آرامش نمیرسد.<ref>هجویری، کشف المحجوب، ۲۷۲.</ref> | از سوی دیگر، برخی عارفان حقیقت ولایت را تحقق به اسمای الهی در نقطه اعتدالیه که منسوب به کلیات اسما و حقایق الهی است، معنا کردهاند<ref>کاشانی، لطائف الاعلام، ۵۶۴ و ۵۹۶.</ref>؛ به این معنا که انسان در تحقق به اسمای الهی به حدی از اعتدال تام برسد که در آن هیچ اسمی از اسمای الهی بر دیگری غلبهای نداشته باشد<ref>فناری، مصباح الانس، ۶۵.</ref> و «ولیّ» به کسی گفته میشود که به فنای ذاتی، صفاتی و افعالی رسیده و متخلق به [[اسما و صفات|اسما و صفات حق]] است<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۸۷.</ref> و نفس خود را برای خدا فارغ کرده و تنها به سوی او متوجه است<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۸۰۷.</ref>؛ همچنین او فانی از حال خود و باقی به مشاهده حق است و از خود خبر ندارد و جز با حقتعالی به آرامش نمیرسد.<ref>هجویری، کشف المحجوب، ۲۷۲.</ref> | ||
از دیدگاه امامخمینی حقیقت ولایت، قرب به حقتعالی است، به گونهای که بنده حقانی میشود و اعمال و تصرفات او تصرف حقتعالی میگردد.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸–۱۷۹.</ref> در حقیقت ولایت ظهور ربوبیت حق در صورت بنده است، به گونهای که عالم نزد بنده فانی است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰.</ref> ریشه و حقیقت ولایت متحد با خلافت است؛ زیرا خلیفه نیز قریب، محبوب و نایب حق است<ref>مصباح الهدایه، ۳۶.</ref>؛ همچنانکه خلافت و ولایت ظهور الوهیتاند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۱.</ref> | از دیدگاه امامخمینی حقیقت ولایت، قرب به حقتعالی است، به گونهای که بنده حقانی میشود و اعمال و تصرفات او تصرف حقتعالی میگردد.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸–۱۷۹.</ref> در حقیقت ولایت ظهور ربوبیت حق در صورت بنده است، به گونهای که عالم نزد بنده فانی است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰.</ref> ریشه و حقیقت ولایت متحد با خلافت است؛ زیرا خلیفه نیز قریب، محبوب و نایب حق است<ref>مصباح الهدایه، ۳۶.</ref>؛ همچنانکه خلافت و ولایت ظهور الوهیتاند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۱.</ref> | ||
== رابطه با نبوت، رسالت و امامت == | == رابطه با نبوت، رسالت و امامت == | ||
از دیدگاه عارفان، ولایت باطن نبوت است و نبی خود دارای مقام ولایت است<ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۶۸۸؛ قاضیسعید، شرح الاربعین، ۲۵۵.</ref> و به جهت ولایت باطنی خود فیض الهی را دریافت میکند و از جنبه ظاهری خویش که نبوت و رسالت است، به دیگران افاضه میکند. از اینرو جنبه ولایت انبیا (ع) برتر از نبوت و رسالت ایشان است.<ref>قیصری، شرح فصوص، ۸۳۷؛ جامی، نقد النصوص، ۲۱۳؛ آملی، المقدمات، ۱۶۸–۱۶۹.</ref> حقیقت نبوت، اظهار و اخبار از غیب الغیوب در حضرت واحدیت به حسب استعداد مظاهر است. این حقیقت در عوالم هستی مظاهری دارد و در عالم انسانی، مظاهر آن انبیای الهیاند که از ذات، صفات، احکام و مرادهای الهی خبر میدهند.<ref>آملی، تفسیر المحیط، ۵/۲۶۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۸ و ۴۲.</ref>{{ببینید|نبوت}} | از دیدگاه عارفان، ولایت باطن [[نبوت]] است و نبی خود دارای مقام ولایت است<ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۶۸۸؛ قاضیسعید، شرح الاربعین، ۲۵۵.</ref> و به جهت ولایت باطنی خود فیض الهی را دریافت میکند و از جنبه ظاهری خویش که نبوت و رسالت است، به دیگران افاضه میکند. از اینرو جنبه ولایت [[انبیا (ع)]] برتر از نبوت و رسالت ایشان است.<ref>قیصری، شرح فصوص، ۸۳۷؛ جامی، نقد النصوص، ۲۱۳؛ آملی، المقدمات، ۱۶۸–۱۶۹.</ref> حقیقت نبوت، اظهار و اخبار از غیب الغیوب در حضرت [[واحدیت]] به حسب استعداد مظاهر است. این حقیقت در عوالم هستی مظاهری دارد و در عالم انسانی، مظاهر آن انبیای الهیاند که از ذات، صفات، احکام و مرادهای الهی خبر میدهند.<ref>آملی، تفسیر المحیط، ۵/۲۶۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۸ و ۴۲.</ref>{{ببینید|نبوت}} | ||
امامخمینی، خلافت و ولایت را باطن نبوت میداند؛ زیرا در نبوت حقیقی مسئله اخبار و اظهار امور غیبی و کمالات پنهان مطرح است و این نبوت در درون خود ولایتی نیاز دارد تا به صورت نبوت ظاهر شود؛ بنابراین محور خلافت و ولایت ظهور حقتعالی در اشیا و در نبوت اخبار و اظهار امور غیبی است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۸.</ref> ایشان ولایت را قرب، محبوبیت، تصرف و نوعی ظهور ربوبیت میداند که ریشه در خلافت حقیقی دارد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.</ref> و مقام خلافت را مقام جمعشدن همه حقایق الهی و اسمای مکنون و مخزون ثابت میشمارد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۱.</ref> ایشان محور رسالت را بیان احکام و مدیریت زندگی فردی و اجتماعی بشر میداند<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸.</ref> و معتقد است رسالت اعم از نبوت است؛ زیرا هر رسولی دارای مقام نبوت است؛ اما هر نبیای مقام رسالت ندارد<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۹۹.</ref> و از آنجا که رسالت امری زمانمند است، پایانپذیر است؛ اما ولایت بر پایه قرب و خلافت باطنی است که پایان نمیپذیرد<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸.</ref> امامت جنبه ظاهری خلافت و از شئون رسالت است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷.</ref> از اینرو اندیشمندان امامت را به خلافت، وصایت یا ریاست در امور دین و دنیا معنا کردهاند.<ref>ابنمیثم بحرانی، ۱۷۴؛ حلی، الألفین، ۱۲.</ref> | امامخمینی، خلافت و ولایت را باطن نبوت میداند؛ زیرا در نبوت حقیقی مسئله اخبار و اظهار امور غیبی و کمالات پنهان مطرح است و این نبوت در درون خود ولایتی نیاز دارد تا به صورت نبوت ظاهر شود؛ بنابراین محور خلافت و ولایت ظهور حقتعالی در اشیا و در نبوت اخبار و اظهار امور غیبی است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۸.</ref> ایشان ولایت را قرب، محبوبیت، تصرف و نوعی ظهور ربوبیت میداند که ریشه در خلافت حقیقی دارد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.</ref> و مقام خلافت را مقام جمعشدن همه حقایق الهی و اسمای مکنون و مخزون ثابت میشمارد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۱.</ref> ایشان محور رسالت را بیان احکام و [[مدیریت]] زندگی فردی و اجتماعی بشر میداند<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸.</ref> و معتقد است رسالت اعم از نبوت است؛ زیرا هر رسولی دارای مقام نبوت است؛ اما هر نبیای مقام رسالت ندارد<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۹۹.</ref> و از آنجا که رسالت امری زمانمند است، پایانپذیر است؛ اما ولایت بر پایه قرب و خلافت باطنی است که پایان نمیپذیرد<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸.</ref> [[امامت]] جنبه ظاهری خلافت و از شئون رسالت است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷.</ref> از اینرو اندیشمندان امامت را به خلافت، وصایت یا ریاست در امور دین و دنیا معنا کردهاند.<ref>ابنمیثم بحرانی، ۱۷۴؛ حلی، الألفین، ۱۲.</ref> | ||
امامخمینی امامت را منصبی حقیقی میداند که پیامبر اکرم (ص) از طرف خداوند مأمور به نصب آن است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷؛ امامخمینی صحیفه، ۱۱/۲۱.</ref> به باور ایشان امامت دارای جنبه باطنی است که از آن به ولایت تعبیر میشود<ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۵۸.</ref>؛ صاحب این مقام باطنی انسان کامل و حجت خداوند بر زمین است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۴۶–۱۴۷.</ref> و دارای خلافت کلی الهی است که خلافتی تکوینی است و به سبب آن همه موجودات عالم در برابر او خاضعاند.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۳.</ref> این مقام، مقام کشف و بسط حقایق است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵۲.</ref>{{ببینید|نبوت | امامت}} | امامخمینی امامت را منصبی حقیقی میداند که پیامبر اکرم (ص) از طرف خداوند مأمور به نصب آن است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷؛ امامخمینی صحیفه، ۱۱/۲۱.</ref> به باور ایشان امامت دارای جنبه باطنی است که از آن به ولایت تعبیر میشود<ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۵۸.</ref>؛ صاحب این مقام باطنی انسان کامل و حجت خداوند بر زمین است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۴۶–۱۴۷.</ref> و دارای خلافت کلی الهی است که خلافتی تکوینی است و به سبب آن همه موجودات عالم در برابر او خاضعاند.<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۳.</ref> این مقام، مقام کشف و بسط حقایق است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵۲.</ref>{{ببینید|نبوت | امامت}} | ||
== اقسام خلافت و ولایت == | |||
اهل معرفت تقسیماتی برای خلافت ذکر کردهاند. مهمترین تقسیمها عبارتاند از: | |||
اهل معرفت برای ولایت نیز تقسیمهایی ذکر کردهاند؛ ازجمله: | # خلافت ظاهری و باطنی (معنوی): مقصود از خلافت ظاهری مقام فرمانروایی و حکومت بر عالم ملک و ناسوت است و مراد از خلافت باطنی و معنوی مقام وساطت برای رساندن فیضهای معنوی است.<ref>کاشانی، شرح فصوص، ۲۵۰؛ کاشانی، شرح منازل السائرین، ۵۰۶.</ref> امامخمینی خلافت معنوی را مکاشفه معنوی برای حقایق و آگاهی بر عالم اسما و اعیان میشمارد.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۶.</ref> به باور ایشان خلافت الهی امری اعتباری نیست، به گونهای که افرادی را منصوب کنند بلکه از آنجا که حقیقت آن بسط حقایق و کشف آنها است، به همراه خلافت باطنی است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵۱.</ref> برخی معتقدند در خلافت ظاهری نیاز به نص نیست؛ ولی [[امامخمینی]] این ادعا را نمیپذیرد و قائل است تعیین در خلافت معنوی لازم نیست؛ ولی در خلافت ظاهری که از شئون نبوت و رسالت است و تحت اسمای کونیه است، تعیین لازم و اظهار آن ضروری است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۶–۱۹۷.</ref> ۲. خلافت مطلقه و مقیده: خلافت مطلقه خلافتی بدون واسطه از ناحیه خداوند است؛ اما خلافت مقیده خلافت با واسطه است، مانند خلافت [[حضرت هارون (ع)]] از [[حضرت موسی (ع)]].<ref>عفیفی، تعلیقه بر فصوص الحکم، ۲/۲۸۴.</ref> | ||
۱. ولایت عامه و خاصه:<ref>قیصری، شرح فصوص، ۱۳۴.</ref> مراد از ولایت عامه، قرب و نزدیکی به حق بهوسیله لطف است که مشترک میان همه مؤمنان است و تمام مؤمنان به لطف حق نزدیکاند؛ زیرا از ظلمت کفر بیرون آمده، وارد نور ایمان گشتهاند و مراد از ولایت خاصه، فنای عبد در حق و بقای به حق است که مخصوص واصلان و رهیافتگان از اربابان سلوک است.<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۸۰۸.</ref> گاهی مراد از ولایت عامه، ولایت انبیای سابق است و در مقابل آن ولایت خاصه است که به ولایت امت محمدیه (ص) اختصاص دارد.<ref>قیصری، رسائل، ۶۳؛ آملی، المقدمات، ۲۰۴.</ref> ولایت خاصه به معنای نخست خود اقسامی دارد که اگر صاحب آن در مرتبه واحدیت باشد، مظهریت عموم اسمای الهی را داراست و اگر به مرتبه احدیت راه پیدا کند، ممکن است به مقام «أو ادنی» برسد. از اینرو آن را به ولایت خاصه محمدیه (احدیت) و غیر محمدیه تقسیم کردهاند.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۱۲–۱۱۳.</ref> | # اهل معرفت برای ولایت نیز تقسیمهایی ذکر کردهاند؛ ازجمله: ۱. ولایت عامه و خاصه:<ref>قیصری، شرح فصوص، ۱۳۴.</ref> مراد از ولایت عامه، قرب و نزدیکی به حق بهوسیله لطف است که مشترک میان همه مؤمنان است و تمام مؤمنان به لطف حق نزدیکاند؛ زیرا از ظلمت کفر بیرون آمده، وارد نور ایمان گشتهاند و مراد از ولایت خاصه، فنای عبد در حق و بقای به حق است که مخصوص واصلان و رهیافتگان از اربابان [[سیر و سلوک|سلوک]] است.<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۸۰۸.</ref> گاهی مراد از ولایت عامه، ولایت انبیای سابق است و در مقابل آن ولایت خاصه است که به ولایت امت محمدیه (ص) اختصاص دارد.<ref>قیصری، رسائل، ۶۳؛ آملی، المقدمات، ۲۰۴.</ref> ولایت خاصه به معنای نخست خود اقسامی دارد که اگر صاحب آن در مرتبه واحدیت باشد، مظهریت عموم اسمای الهی را داراست و اگر به مرتبه احدیت راه پیدا کند، ممکن است به مقام «أو ادنی» برسد. از اینرو آن را به ولایت خاصه محمدیه ([[احدیت]]) و غیر محمدیه تقسیم کردهاند.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۱۲–۱۱۳.</ref> | ||
# ولایت مطلقه و مقیده: ولایت مطلقه ولایتی است که از تقید و تحدید به اسمی از اسمای الهی مبری است، مانند خلافت خاتم انبیا (ص) و ولایت مقیده محدود به اسمی از اسمای الهی است، مانند ولایت دیگر انبیا (ع) و رسل (ع).<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۱۳–۱۱۴.</ref> گاهی از ولایت عامه به مطلقه تعبیر میشود؛ از اینرو [[حضرت عیسی (ع)]] را خاتم ولایت مطلقه میدانند و ولایت مقیده بر ولایت خاصه محمدیه (ص) تطبیق میشود.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۱۴.</ref> | |||
# ولایت تکوینی و تشریعی: امامخمینی معتقد است ولایت تکوینی، ولایتی حقیقی و معنوی است که به موجب آن ولی [[قدرت]] تصرف در عالم را دارد و همه موجودات در برابر او خاضعاند<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸–۱۷۹؛ امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۳.</ref> و شعبهای از ولایت کلی الهی است که به انبیا (ع) و رسول خدا (ص) و اوصیای او داده شدهاست. ولایت تشریعی عبارت از ابلاغ و بیان دین و احکام آن و همچنین [[رهبری]] و زعامت جامعه و اجرای احکام شریعت است. این مقام و شأنی از ولایت است که نیاز به نص و بیان دارد و بُعد فقهی و سیاسی خلافت و ولایت است که در کلام و فقه بیشتر به آن پرداخته شدهاست؛ چنانکه در روایتی<ref>کلینی، الکافی، ۲/۱۸.</ref> اسلام بر پنج پایه استوار است که مهمترین آن ولایت است.<ref>← امامخمینی، دعاء السحر، ۴ و ۶۵–۶۶؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷.</ref> {{ببینید|ولایت فقیه}} | |||
== گستره خلافت و ولایت == | == گستره خلافت و ولایت == | ||
قرآن | [[قرآن|قرآن کریم]]، پیامبران (ع) را از جهت درجات و مقامات، مختلف معرفی کردهاست<ref>اسراء، ۵۵.</ref> اهل معرفت نیز معتقدند گستره خلافت و ولایت انبیا (ع) مختلف است و برخی خلافت تام از ناحیه خداوند و برخی خلافت از سایر انبیا (ع) و رسل داشتهاند.<ref>عفیفی، تعلیقه بر فصوص الحکم، ۲/۲۲۲.</ref> به باور امامخمینی این اختلاف بر اساس اسمای حاکم بر آنان است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۳.</ref> و خلیفه و ولیّ مطلق کسی است که به حسب مقام جمعی خود، مظهر [[اسم اعظم]] «الله» باشد و از آنجا که خلافت انسان کامل به حسب اسم اعظم «الله» است، گستره خلافت و ولایت او محیط بر باقی خلافتهاست و این، سرّ اختلاف انبیا (ع) و برتری خلافت و ولایت پیامبر اسلام (ص) بر خلافت باقی انبیا (ع) است، بلکه خلافت باقی انبیا (ع) مظهر خلافت اوست.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۳؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰–۴۱.</ref> در حقیقت ربوبیت اسم «الله»، یک حقیقت است که به صورتهای خاص مطابق نیاز اهل هر زمان در صورتهای انبیا (ع) ظهور میکند که اگر تعینات و اشخاص و حکم کثرت ملاحظه شود، به صورت انبیای مختلف مشاهده میشوند و اگر به نگاه غلبه وحدت ملاحظه شوند، یک حقیقتاند و فرقی میان رُسُل نیست<ref>قیصری، شرح فصوص، ۱۲۸–۱۲۹.</ref>؛ البته نبوت نبی [[خاتم انبیا (ص)]]، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کردهاست، نبوت مطلقه اصلیه حقیقیه است که از ازل تا ابد ادامه دارد و دیگر نبوتها، فرع نبوت او هستند و شریعت او کاملترین شرایع و تحت دولت اسم «الله» است که حکم آن ازلی و ابدی است و شرایع دیگر مظاهر شریعت اویند.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۶۶.</ref> همچنین مقام نبی خاتم (ص)، مقام اطلاق ولایت کلیه اصلیه و مشیت مطلقه است و مقام دیگر انبیا (ع)، مقام تقید ولایت جزئیه و مشیت مقیده است{{ببینید|مشیت}}؛ بنابراین نبوت همه انبیا (ع)، ظهور نبوت او<ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۷۵؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۹–۴۸.</ref> و دعوت همه انبیا (ع) به پیروی از دعوت نبی خاتم (ص) است، بلکه همه دعوتها دعوت به او و مظهر دعوت اویند<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۱؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۸۰۸.</ref> و این مقامات معنوی پیامبر اکرم (ص) برای [[ائمه (ع)]] و [[حضرت فاطمه (س)]] به تبعیت ثابت است و آنان دارای خلافت کلی الهی و ولایت تکوینیاند<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۳–۵۴.</ref> و بنابر برخی روایات<ref>حر عاملی، اثبات الهداه، ۲/۲۰۴.</ref> همه نور واحدند.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۲.</ref> | ||
== مراتب خلافت و ولایت == | == مراتب خلافت و ولایت == | ||
از نگاه اهل معرفت از دیدگاه هستیشناسانه، خلافت و ولایت مراتبی دارند. این مراتب در سخنان امامخمینی بسط بیشتری داده شدهاند. ایشان مراتب خلافت را تا مرتبه صقع ربوبی ارتقا میدهد. این مراتب در قوس نزول چنیناند: | از نگاه اهل معرفت از دیدگاه هستیشناسانه، خلافت و ولایت مراتبی دارند. این مراتب در سخنان امامخمینی بسط بیشتری داده شدهاند. ایشان مراتب خلافت را تا مرتبه صقع ربوبی ارتقا میدهد. این مراتب در قوس نزول چنیناند: | ||
# ولایت و خلافت فیض اقدس: عارفان خلافت فیض اقدس را چندان مطرح نکردهاند؛ اما امامخمینی معتقد است نخستین مرتبه از مراتب الهی تجلی اول، مقام احدیت و فیض اقدس است که دارای ولایت عظمی و خلافت کبری است. این خلیفه، خلیفه در ظهور و افاضه است که در همه اسما ظهور دارد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.</ref> و حقتعالی به حسب ذات اطلاقی هیچ نسبتی با هیچ شیئی ندارد؛ ولی در مقام ظهور به واسطه فیض اقدس در آینههای اسما و اعیان در مرتبه واحدیت ظهور میکند؛ یعنی فیض اقدس خلیفه حقتعالی برای ظهور در نشئه حضرت علمیه و علم الهی است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۶–۱۸.</ref> سبب ظهور حقتعالی در نشئات علمی و عینی، حب ذاتی حقتعالی برای مشاهده کمالات ذاتی خود در قالب تعینات اسمائی، اعیانی و خلقی در دو نشئه علمی و عینی است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۴–۴۵.</ref> امامخمینی، خلافت فیض اقدس را رب ولایت علوی میداند که این ولایت با حقیقت محمدیه در نشئه امر و خلق متحد است و خلافت حقیقی فیض اقدس خود را در موطن ولایت علوی در فیض مقدس نشان میدهد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶.</ref> | |||
# خلافت اسم اعظم «الله»: اسم اعظم «الله» نخستین تعین از فیض اقدس است و اول اسمی که از آن فیض دریافت میکند، اسم اعظم «الله» است که به مقام تعین خویش جامع همه اسما و صفات است و اول ظهور آن مقام رحمانیت و رحیمیت ذاتی است و به جهت جامعیت از همه اسمای الهی دارای اعتدال و استقامت است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸، ۲۰ و ۲۹.</ref> خلافت اسم اعظم «الله» خلافت در ظهور است و حقتعالی برای مشاهده کمال ذاتش در مظهری جامع در موجودات به اسم اعظم که صاحب مقام احدیت جمع است، تجلی میکند و به واسطه او همه حقایق وجودی در قوس نزول و صعود عالم ظهور پیدا کردهاند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۱.</ref> و این اسم اعظم رب عین ثابت حقیقت محمدیه و انسان کامل است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۰.</ref> و پس از آن، خلافت اسمای دیگر است. رساندن فیض به اعیان ثابته به وسیله سرپرستی و خلافت اسما صورت میگیرد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸–۱۹ و ۳۰.</ref>{{ببینید|اسم اعظم |اسما و صفات}} | |||
# خلافت عین ثابت انسان کامل: از دیدگاه اهل معرفت عین ثابت انسان کامل که مظهر اسم اعظم «الله» و دارای همه حقایق اسما است، اول ظهور در عالم اعیان ثابته و نشئه علمی است و دیگر اسما و لوازم اسمائی در حضرت اعیان، به واسطه عین ثابت انسانِ کامل ظهور پیدا میکنند و نسبت او با آنها، همانند نسبت اسم اعظم «الله» با دیگر اسما است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۳ و ۷۵–۷۶.</ref> اسم اعظم «الله» به جهت جامعیت جمال و جلال و ظهور و بطون، امکان ندارد به مقام جمعی خود بر هیچیک از اعیان تجلی کند؛ زیرا آنها مظاهر و آینههای محدودیاند و باید مظهری جامع در مقابلش وجود داشته باشد و آن عین ثابت انسان کامل است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۵.</ref> همچنانکه اسم اعظم «الله» سرپرستی همه اسما را داراست، عین ثابت انسان کامل، وساطت رسیدن فیض به همه اعیان را داراست و ارتباط همه کثرات از اعیان ثابته و اعیان خارجیه با اسم «الله»، از طریق همین خلیفه است و این خلیفه افزون بر مجرای فیضبودن با آنان معیت قیومی دارد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۵؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۰ و ۱۲۰؛ قیصری، شرح فصوص، ۱۲۷–۱۲۸.</ref> {{ببینید| انسان کامل| اعیان ثابته | حضرات خمس}} | |||
# خلافت فیض مقدس: نخستین چیزی که در عالم خلق و اعیان ظهور مییابد، فیض مقدس و مشیت مطلقه است که منشأ آن حب ذاتی خداوند به بروز کمالات اسمائی است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۵؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۱.</ref> به باور امامخمینی در عالم عینی، مشیت مطلقه، ظهور عین ثابت محمدی را در عالم خارج بر عهده دارد<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۷۷–۷۸؛ ← یزدانپناه، فروغ معرفت در اسرار خلافت و ولایت، ۲/۱۳۰–۱۳۱.</ref>؛ بنابراین در نگاه ایشان ظهور حقتعالی در نشئه عینی و پیدایش کثرات خلقی در خارج از صقع ربوبی به وسیله خلیفه است که آن فیض مقدس است و چنین خلافتی در نشئه عینی نخستین و برترین خلافت خواهد بود.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.</ref> این خلافت ظل خلافت فیض اقدس است و فیض مقدس خلیفه در ظهور در خارج از صقع ربوبی است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۶؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۰.</ref>{{ببینید|فیض اقدس و مقدس}} | |||
# خلافت عقل اول: عقل اول نخستین تعین [[فیض مقدس]] و مشیت مطلقه است و مظهر اسم اعظم «الله» در عالم عین است و اعیان دیگر، تعینات و ظهورهای این حقیقت عقلیاند. خلافت عالم عقل در مراتب پایینتر، همانند عوالم ملکوت، مثال و ملک ظاهر میشود.<ref>ابنعربی، عقلة المستوفز، ۵۰؛ عفیفی، تعلیقه بر فصوص الحکم، ۲/۲۹۱.</ref> به نظر امامخمینی همانگونه که در مرتبه «[[واحدیت]]» عین ثابت حقیقت محمدیه که صورت اسم اعظم «الله» است، اول گیرنده فیض است، در عالم عین و خارج، عقل اول نخستین گیرنده فیض از مشیت مطلقه است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۰ و ۶۲.</ref> {{ببینید|عقل| احدیت و واحدیت| حقیقت محمدیه | مشیت}} | |||
# خلافت انسان کامل: در قوس صعود عالم خلافت در نشئه طبیعت به انسان کامل اختصاص دارد؛ زیرا انسان کامل، مظهر اسم اعظم «الله» و [[حقیقت محمدیه]] است و میتواند خلافت از [[اسم اعظم]] «الله» و حقیقت محمدیه را دارا باشد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۷ و ۵۱.</ref> صورت و مظهری از حقیقت محمدیه در عالم انسانی در چهره نبی و ولی ظهور میکند و عهدهدار خلافت و ولایت در این جهان است و در آخرین و برترین ظهور آن، در خلافت و ولایت [[پیامبر اسلام (ص)]] و [[علی (ع)]] ظاهر شدهاست.<ref>جامی، نقد النصوص، ۶۳؛ امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۶۰–۶۹؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۷، ۸، ۱۷، ۶۶ و ۱۴۰–۱۴۷.</ref> از دیدگاه امامخمینی این خلافت برای این است که احکام ربوبیت را در خارج اجرا سازد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۲.</ref>؛ از اینرو انسان کامل خلیفه الهی و حجت خداوند بر زمین است. این خلافت خلافتی الهی و تکوینی است که به موجب آن همه ذرات عالم در برابر آن [[خضوع|خاضعاند]]<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۳.</ref> {{ببینید| انسان کامل| حقیقت محمدیه}} | |||
== ختم ولایت == | == ختم ولایت == | ||
مراد از ختم ولایت، انتهای ظهور اسمای حاکم بر ولیّ در هر عصری است و خاتم ولایت مطلقه، باطن نبوت مطلقه حضرت ختمی (ص) است که مظهر اسم اعظم «الله» است و پس از او، نبیای ظهور نمیکند و از آنجا که وصیِ هر نبی تابع آن نبی است، وصی پیامبر خاتم (ص)، امیرالمؤمنین علی (ع) است که خاتم اوصیا و صاحب ولایت مطلقه است.<ref>جامی، نقد النصوص، ۲۶۵–۲۶۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۷.</ref> | مراد از ختم ولایت، انتهای ظهور اسمای حاکم بر ولیّ در هر عصری است و خاتم ولایت مطلقه، باطن نبوت مطلقه حضرت ختمی (ص) است که مظهر اسم اعظم «الله» است و پس از او، نبیای ظهور نمیکند و از آنجا که وصیِ هر نبی تابع آن نبی است، وصی پیامبر خاتم (ص)، امیرالمؤمنین علی (ع) است که خاتم اوصیا و صاحب ولایت مطلقه است.<ref>جامی، نقد النصوص، ۲۶۵–۲۶۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۷.</ref> | ||
اهل معرفت خاتم ولایت را به دو قسم مطلقه و مقیده تقسیم کردهاند. برخی خاتم ولایت مطلقه را عیسی (ع)<ref>قیصری، شرح فصوص، ۴۳۹–۴۴۰.</ref> و برخی علیبنابیطالب (ع) میدانند<ref>آملی، المقدمات، ۱۸۷.</ref> و حضرت مهدی (ع) را خاتم ولایت مقیده شمردهاند.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۱۴.</ref> سیدحیدر آملی از عارفانی است که به نقد برداشت برخی در تعیین مصداق خاتم ولایت مطلقه (عیسیبنمریم (ع)) و خاتم ولایت مقیده (محیالدین ابنعربی) پرداخته و به اثبات خاتمیت ولایت مطلقه علی (ع) و خاتمیت ولایت مقیده مهدی موعود (ع) همت گماشتهاست<ref>جامع الاسرار، ۳۸۰–۴۴۷.</ref>{{ببینید| امام علی (ع) | | اهل معرفت خاتم ولایت را به دو قسم مطلقه و مقیده تقسیم کردهاند. برخی خاتم ولایت مطلقه را [[عیسی (ع)]]<ref>قیصری، شرح فصوص، ۴۳۹–۴۴۰.</ref> و برخی [[علیبنابیطالب (ع)]] میدانند<ref>آملی، المقدمات، ۱۸۷.</ref> و [[حضرت مهدی (ع)]] را خاتم ولایت مقیده شمردهاند.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۱۴.</ref> [[سیدحیدر آملی]] از عارفانی است که به نقد برداشت برخی در تعیین مصداق خاتم ولایت مطلقه (عیسیبنمریم (ع)) و خاتم ولایت مقیده ([[ابنعربی|محیالدین ابنعربی]]) پرداخته و به اثبات خاتمیت ولایت مطلقه علی (ع) و خاتمیت ولایت مقیده مهدی موعود (ع) همت گماشتهاست<ref>جامع الاسرار، ۳۸۰–۴۴۷.</ref>{{ببینید| امام علی(ع) |امام زمان(ع)}} | ||
برخی با جمع میان آرا، اختلاف را مربوط به دو اصطلاح ولایت مطلقه و مقیده دانستهاند. بنابر اصطلاح اول «ولایت مطلقه» به معنای ولایت عامه است که به انبیای سابق و اوصیای آنان اختصاص دارد و «ولایت مقیده» به معنای ولایت خاصه است که به رسول خاتم (ص) و اوصیا (ع) ایشان اختصاص دارد. در اصطلاح دوم ولایت مطلقه، ولایت خاصه محمدیه (ص) است که مقید به قیدی نیست و ولایت مقیده، ولایت خاصهای است که مقید به اسمی از اسمای الهی است، از این جهت عیسی (ع) را خاتم ولایت مطلقه (عامّه غیر محمدیه (ع)) به اصطلاح اول، و علی (ع) و مهدی موعود (ع) را خاتم ولایت مطلقه (خاصه محمدیه (ص)) به اصطلاح دوم دانستهاند؛ زیرا هر دو نور واحد و در ذات و صفات حقیقت یکسان هستند و بر اساس حکمت بالغه الهی تنها در شئون و ظهور اختلاف دارند.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۱۱–۱۲۰.</ref> | برخی با جمع میان آرا، اختلاف را مربوط به دو اصطلاح ولایت مطلقه و مقیده دانستهاند. بنابر اصطلاح اول «ولایت مطلقه» به معنای ولایت عامه است که به انبیای سابق و اوصیای آنان اختصاص دارد و «ولایت مقیده» به معنای ولایت خاصه است که به رسول خاتم (ص) و اوصیا (ع) ایشان اختصاص دارد. در اصطلاح دوم ولایت مطلقه، ولایت خاصه محمدیه (ص) است که مقید به قیدی نیست و ولایت مقیده، ولایت خاصهای است که مقید به اسمی از [[اسما و صفات|اسمای الهی]] است، از این جهت عیسی (ع) را خاتم ولایت مطلقه (عامّه غیر محمدیه (ع)) به اصطلاح اول، و علی (ع) و مهدی موعود (ع) را خاتم ولایت مطلقه (خاصه محمدیه (ص)) به اصطلاح دوم دانستهاند؛ زیرا هر دو نور واحد و در ذات و صفات حقیقت یکسان هستند و بر اساس حکمت بالغه الهی تنها در شئون و ظهور اختلاف دارند.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۱۱–۱۲۰.</ref> | ||
مقام خاتمیت ولایت مطلقه خاصه متعلق به وصی حضرت محمد (ص)، علی (ع) است که به تعیین الهی و ابلاغ آن حضرت (ص) بودهاست<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۲۶؛ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴–۵.</ref> و از آنجا که نبوت پیامبر اکرم (ص) حاکم بر همه نبوتهای پیشین و مهیمن بر آنهاست، باطن این نبوت که ولایت مطلقه است نیز اینچنین است. از اینرو در روایتی از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شدهاست که ایشان با انبیای سابق به صورت خفی و در باطن و با پیامبر اکرم (ص) به صورت ظاهر همراه بودهاست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۷.</ref> از دیدگاه اندیشمندان شیعه این ولایت و وصایت استمرار دارد و ائمه هدی (ع) که اوصیای الهیاند دارای مقام ولایتاند. آخرینِ آنان، مهدی موعود (ع) خاتم ولایت خاصه محمدیه (ص) و خاتم اوصیاست.<ref>آملی، المقدمات، ۲۴۲–۲۴۳؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۳۲۸–۳۳۰ و ۳۴۴.</ref> امامخمینی، حضرت مهدی (ع) را خاتم ولایت کلیه میداند که این مقام بهاصالت متعلق به رسول خاتم (ص) و بهتبع متعلق به مهدی (ع) است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۴۹.</ref>{{ببینید| امامت| پیامبر اکرم (ص)| امام علی (ع)| | مقام خاتمیت ولایت مطلقه خاصه متعلق به وصی حضرت محمد (ص)، علی (ع) است که به تعیین الهی و ابلاغ آن حضرت (ص) بودهاست<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۱۲۶؛ امامخمینی، صحیفه، ۱/۴–۵.</ref> و از آنجا که نبوت پیامبر اکرم (ص) حاکم بر همه نبوتهای پیشین و مهیمن بر آنهاست، باطن این نبوت که ولایت مطلقه است نیز اینچنین است. از اینرو در روایتی از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شدهاست که ایشان با انبیای سابق به صورت خفی و در باطن و با پیامبر اکرم (ص) به صورت ظاهر همراه بودهاست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۷.</ref> از دیدگاه اندیشمندان شیعه این ولایت و وصایت استمرار دارد و ائمه هدی (ع) که اوصیای الهیاند دارای مقام ولایتاند. آخرینِ آنان، مهدی موعود (ع) خاتم ولایت خاصه محمدیه (ص) و خاتم اوصیاست.<ref>آملی، المقدمات، ۲۴۲–۲۴۳؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۳۲۸–۳۳۰ و ۳۴۴.</ref> امامخمینی، حضرت مهدی (ع) را خاتم ولایت کلیه میداند که این مقام بهاصالت متعلق به رسول خاتم (ص) و بهتبع متعلق به مهدی (ع) است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۰/۲۴۹.</ref>{{ببینید| امامت| پیامبر اکرم (ص)|امام علی(ع)|امام زمان(ع)}} | ||
== رسیدن به مرتبه خلافت و ولایت == | == رسیدن به مرتبه خلافت و ولایت == | ||
اهل معرفت رسیدن به مرتبه ولایت را در بحث از اسفار اربعه مطرح کردهاند. از دیدگاه آنان منازل سلوک را به چهار مرحله کلی تقسیم کردهاند که از آن به اسفار اربعه تعبیر میشود. در سفر اول که سفر از خلق به حق است، سالک پس از آراستهشدن به فضایل اخلاقی و به دست آوردن طهارت قلبی و لاهوتیگردیدن قلب و پس از سیر منازل احوال، به منزل ولایت ورود پیدا میکند<ref>انصاری، منازل السائرین، ۱۱۱.</ref> و در حقیقت با رسیدن به فنای عبودیت و ظهور ربوبیت و مشاهده رحمانیت حق، مقام ولایت آشکار میگردد<ref>قیصری، شرح فصوص، ۱۴۶–۱۴۸؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۶۱.</ref>؛ بنابراین مرتبه اول ولایت در نهایت سفر اول و پایان مراتب تدانی و بدایت مقام «تدلّی» است<ref>قیصری، شرح فصوص، ۱۴۷؛ آشتیانی، مقدمة کتاب مشارق الدراری، ۵۳.</ref> و این مرتبه در جایی است که در آن، بنده به تجلیات فعلی میرسد و همه مراتب وجود را تحت نور این تجلیات مشاهده میکند و به مرتبه فنای فعلی میرسد که با تمکن در این مقام، حقتعالی چشم و گوش بنده میشود و این در صورتی است که بنده با تقرب به حقتعالی به مرتبه قرب نوافل برسد<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰–۴۱.</ref> که در آن، بنده به فعل حقتعالی میبیند و میشنود. در سفر دوم با فنای سالک در فعل، صفت و ذات، وی به توحید فعلی، صفتی و ذاتی میرسد و دایره ولایت او کامل میشود.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۲۱۱).</ref> این ولی، اگر به خود آید و در سفر سوم به صحو تام برسد، باقی به بقای حق میگردد و این مرتبه قرب فرایض است.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۲۱۱؛ جامی، نقد النصوص، ۱۵۳؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۷–۸۸.</ref> در این سفر به مقام «قاب قوسین» که مقام احدیت جمع و حضرت احدیت است میرسد<ref>کاشانی، لطائف الاعلام، ۳۲۸–۳۲۹؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۲۱.</ref> و در سفر چهارم که اضمحلال در احدیت است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳۲.</ref> به مقام «أو أدنی» که نهایت مقام ولایت است میرسد<ref>کاشانی، لطائف الاعلام، ۳۲۹؛ آملی، المقدمات، ۲.</ref> | اهل معرفت رسیدن به مرتبه ولایت را در بحث از [[اسفار اربعه]] مطرح کردهاند. از دیدگاه آنان [[منازل سلوک]] را به چهار مرحله کلی تقسیم کردهاند که از آن به اسفار اربعه تعبیر میشود. در سفر اول که سفر از خلق به حق است، سالک پس از آراستهشدن به فضایل اخلاقی و به دست آوردن طهارت قلبی و لاهوتیگردیدن [[قلب]] و پس از سیر منازل احوال، به منزل ولایت ورود پیدا میکند<ref>انصاری، منازل السائرین، ۱۱۱.</ref> و در حقیقت با رسیدن به فنای عبودیت و ظهور ربوبیت و مشاهده رحمانیت حق، مقام ولایت آشکار میگردد<ref>قیصری، شرح فصوص، ۱۴۶–۱۴۸؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۶۱.</ref>؛ بنابراین مرتبه اول ولایت در نهایت سفر اول و پایان مراتب تدانی و بدایت مقام «تدلّی» است<ref>قیصری، شرح فصوص، ۱۴۷؛ آشتیانی، مقدمة کتاب مشارق الدراری، ۵۳.</ref> و این مرتبه در جایی است که در آن، بنده به تجلیات فعلی میرسد و همه مراتب وجود را تحت نور این تجلیات مشاهده میکند و به مرتبه [[فنا|فنای]] فعلی میرسد که با تمکن در این مقام، حقتعالی چشم و گوش بنده میشود و این در صورتی است که بنده با تقرب به حقتعالی به مرتبه [[قرب نوافل و فرایض|قرب نوافل]] برسد<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰–۴۱.</ref> که در آن، بنده به فعل حقتعالی میبیند و میشنود. در سفر دوم با فنای سالک در فعل، صفت و ذات، وی به توحید فعلی، صفتی و ذاتی میرسد و دایره ولایت او کامل میشود.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۲۱۱).</ref> این ولی، اگر به خود آید و در سفر سوم به صحو تام برسد، باقی به بقای حق میگردد و این مرتبه قرب فرایض است.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۲۱۱؛ جامی، نقد النصوص، ۱۵۳؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۷–۸۸.</ref> در این سفر به مقام «قاب قوسین» که [[احدیت|مقام احدیت]] جمع و حضرت احدیت است میرسد<ref>کاشانی، لطائف الاعلام، ۳۲۸–۳۲۹؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۲۱.</ref> و در سفر چهارم که اضمحلال در احدیت است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳۲.</ref> به مقام «أو أدنی» که نهایت مقام ولایت است میرسد<ref>کاشانی، لطائف الاعلام، ۳۲۹؛ آملی، المقدمات، ۲. ۶۸.</ref> که اختصاص به پیامبر خاتم (ص) دارد<ref>آشتیانی، مقدمة کتاب مشارق الدراری، ۵۳–۵۴.</ref>؛ البته امامخمینی شرط رسیدن به مقام ولایت را خروج بنده از منزل [[انانیت]] و خودپرستی، پرهیز از محبت نفس<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۸ و ۲۱۲.</ref>، خروج از تصرف [[شیطان|ابلیس]] و قرارگرفتن در زمره تصرف جنود الهی میداند؛ افزون بر اینکه ولایت باید همراه با طهارت ظاهری و باطنی باشد تا آنجا که قلب نورانی و الهیشده و ربوبیت حقتعالی در تمام مراتب ظاهر و باطن [[تجلی]] کند، در این مرحله عبودیت بهکلی فانی میشود و ربوبیت ظاهر میگردد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۶۰–۶۱.</ref>{{ببینید| اسفار اربعه | قرب نوافل و فرایض}} | ||
از دیدگاه اهل معرفت رسیدن به مقام خلافت، با رسیدن به مقام جمع محقق میشود. چنین شخصی صاحب اسم اعظم الهی و مظهر همه اسمای اوست و حقایقِ همه مظاهر را در خود دارد.<ref>قیصری، شرح تائیه، ۳۸ و ۱۰۳.</ref> از دیدگاه امامخمینی مقام خلافت پس از رسیدن بنده به فنای فعلی، صفاتی و ذاتی محقق میشود و این با تصرف حقتعالی در بنده به آنچه مشیت اوست، همراه است و با رجوع بنده به خویشتن و رسیدن به مقام بقای پس از | از دیدگاه اهل معرفت رسیدن به مقام خلافت، با رسیدن به مقام جمع محقق میشود. چنین شخصی صاحب [[اسم اعظم|اسم اعظم الهی]] و مظهر همه اسمای اوست و حقایقِ همه مظاهر را در خود دارد.<ref>قیصری، شرح تائیه، ۳۸ و ۱۰۳.</ref> از دیدگاه امامخمینی مقام خلافت پس از رسیدن بنده به فنای فعلی، صفاتی و ذاتی محقق میشود و این با تصرف حقتعالی در بنده به آنچه [[مشیت]] اوست، همراه است و با رجوع بنده به خویشتن و رسیدن به مقام بقای پس از [[فنا]]، خلیفه حق تصرف در خزاین حقتعالی را دارد و در حقیقت در این مقام تصرف، متصرف و متصرف فیه حقتعالی است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۷.</ref> از دیدگاه امامخمینی خلیفه از خود هیچگونه استقلال و تعینی نباید داشته باشد وگرنه خلافت به استقلال بازمیگردد و این برای هیچ موجودی ممکن نیست<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۰.</ref>؛ از اینرو ایشان حقیقت خلافت را [[فقر]] مطلق وجودی میداند که خلیفه برای خود استقلال وجودی قائل نیست.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۵.</ref> | ||
== ویژگیها و آثار == | == ویژگیها و آثار == | ||
امامخمینی و اهل معرفت در مجموع ویژگیهایی برای خلافت و ولایت بیان کردهاند، ازجمله: | امامخمینی و اهل معرفت در مجموع ویژگیهایی برای خلافت و ولایت بیان کردهاند، ازجمله: | ||
# واسطه فیضبودن خلیفه و ولیّ: امامخمینی معتقد است انسان کامل و صاحب ولایت الهی، همانطور که در قوس نزول واسطه اصل وجود است، در قوس صعود نیز مقام وساطت در کمالات وجود را در سیر به سوی حق به عهده دارد و سالک باید با پیروی از شریعت انسان | # واسطه فیضبودن خلیفه و ولیّ: امامخمینی معتقد است انسان کامل و صاحب ولایت الهی، همانطور که در قوس نزول واسطه اصل وجود است، در قوس صعود نیز مقام وساطت در کمالات وجود را در سیر به سوی حق به عهده دارد و سالک باید با پیروی از شریعت [[انسان کامل]]، راه بپیماید و بدون آن به بیراهه خواهد رفت. از این جهت سلوک باید به دلالت و وساطت ولیّ کامل و حجت الهی انجام پذیرد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۳۵–۱۳۶.</ref> | ||
# لزوم اظهار خلافت ظاهری: به اعتقاد امامخمینی خلافت معنوی مکاشفه معنوی در مورد حقایق است که با اطلاع بر اعیان ثابته صورت میگیرد. از این جهت اظهار و تعیین آن لازم نیست؛ اما خلافت ظاهری از شئون رسالت است و تحت اسمای کونی واقع میشود و از منصبهای الهی است و امر آن بر مردم پنهان است. از این جهت اظهار و تعیین آن برای مردم لازم و واجب است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۶–۱۹۷.</ref> | # لزوم اظهار خلافت ظاهری: به اعتقاد امامخمینی خلافت معنوی مکاشفه معنوی در مورد حقایق است که با اطلاع بر اعیان ثابته صورت میگیرد. از این جهت اظهار و تعیین آن لازم نیست؛ اما خلافت ظاهری از شئون رسالت است و تحت اسمای کونی واقع میشود و از منصبهای الهی است و امر آن بر مردم پنهان است. از این جهت اظهار و تعیین آن برای مردم لازم و واجب است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۶–۱۹۷.</ref> | ||
# استمرار ولایت و انقطاع نبوت: ولایت مقامی است که استمرار دارد، بهخلاف نبوت تشریعی که منقطع میشود<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۲ و ۱۳۵.</ref>؛ زیرا نبوت مظهر اسمی از اسمای حق نیست و «نبی» از اسمای خداوند نیست و جهت خلقی دارد؛ ولی ولایت مظهر اسم «ولیّ» و جهت حقی دارد<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۲۹ و ۳/۱۰۱؛ قیصری، شرح فصوص، ۱۴۷ و ۴۳۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۰.</ref>؛ زیرا مدار رسالت بر احتیاجات ملکی، مانند سیاسات، معاملات و عبادات قرار دارد و این از امور کونی و طبیعی است که تشریع تام عهدهدار آن است و با انقطاع طبیعت پایان مییابد، بهخلاف ولایت که حقیقت آن با قرب حاصل میشود و پایانناپذیر است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸.</ref> در حقیقت نبوت سلطان اسم ظاهر، و ولایت سلطان اسم باطن است.<ref>ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۲/۸۹۱.</ref> | # استمرار ولایت و انقطاع نبوت: ولایت مقامی است که استمرار دارد، بهخلاف نبوت تشریعی که منقطع میشود<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۶۲ و ۱۳۵.</ref>؛ زیرا نبوت مظهر اسمی از اسمای حق نیست و «نبی» از اسمای خداوند نیست و جهت خلقی دارد؛ ولی ولایت مظهر اسم «ولیّ» و جهت حقی دارد<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۲۹ و ۳/۱۰۱؛ قیصری، شرح فصوص، ۱۴۷ و ۴۳۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۰.</ref>؛ زیرا مدار رسالت بر احتیاجات ملکی، مانند سیاسات، معاملات و عبادات قرار دارد و این از امور کونی و طبیعی است که تشریع تام عهدهدار آن است و با انقطاع طبیعت پایان مییابد، بهخلاف ولایت که حقیقت آن با قرب حاصل میشود و پایانناپذیر است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۸.</ref> در حقیقت نبوت سلطان اسم ظاهر، و ولایت سلطان اسم باطن است.<ref>ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۲/۸۹۱.</ref> | ||
# سبب قبولی عبادات: چنانکه در برخی روایات آمده،<ref>← کلینی، الکافی، ۲/۱۹–۲۱؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱/۱۳–۱۸.</ref> عبادات بدون ولایت «امامِ حق» پذیرفته نمیشوند و شخص بدون محبت ولیّ خدا که لازمه آن پیوند با او و پیروی از اوست، به بهشت راه نمییابد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۷۶–۵۷۸.</ref> به باور امامخمینی عبادات و عقاید، ظاهر و باطنی دارند که باطن آنها ولایت است؛ از این روبنابر روایات<ref>کلینی، الکافی، ۱/۳۷۱–۳۷۷.</ref> اگر کسی امام خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیت مردهاست.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۶۶.</ref> | # سبب قبولی عبادات: چنانکه در برخی [[حدیث|روایات]] آمده،<ref>← کلینی، الکافی، ۲/۱۹–۲۱؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ۱/۱۳–۱۸.</ref> عبادات بدون ولایت «امامِ حق» پذیرفته نمیشوند و شخص بدون محبت ولیّ خدا که لازمه آن پیوند با او و پیروی از اوست، به [[بهشت]] راه نمییابد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۷۶–۵۷۸.</ref> به باور امامخمینی عبادات و عقاید، ظاهر و باطنی دارند که باطن آنها ولایت است؛ از این روبنابر روایات<ref>کلینی، الکافی، ۱/۳۷۱–۳۷۷.</ref> اگر کسی امام خود را نشناسد و بمیرد، به مرگ جاهلیت مردهاست.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۶۶.</ref> | ||
# اتصال خلیفه رسول خدا (ص) به علم لدنّی: کسی که پس از پیامبر (ص) خلیفه و جانشین اوست، باید همانند پیامبر (ص) به معدن علم او متصل باشد و آنچه پیامبر (ص) بر آن آگاه بود، او هم آگاه باشد؛ زیرا خلیفه قائممقام و جانشین او و در حکم اوست.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۹۵؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷؛ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۳–۶۲۴.</ref> | # اتصال خلیفه رسول خدا (ص) به [[علم لدنی|علم لدنّی]]: کسی که پس از پیامبر (ص) خلیفه و جانشین اوست، باید همانند پیامبر (ص) به معدن علم او متصل باشد و آنچه پیامبر (ص) بر آن آگاه بود، او هم آگاه باشد؛ زیرا خلیفه قائممقام و جانشین او و در حکم اوست.<ref>قمشهای، مجموعه آثار، ۹۵؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷؛ امامخمینی، البیع، ۲/۶۲۳–۶۲۴.</ref> | ||
# خلافت در تشریع: از دیدگاه اهل معرفت<ref>قیصری، شرح فصوص، ۱۱۹؛ جامی، نقد النصوص، ۵۱۲.</ref> سالک وقتی سفر سوم از اسفار اربعه را به پایان میرساند و با هویت جمعی خود در مراتب موجودات سیر میکند، تمام مصالح بندگان و امور مربوط به مبدأ و معاد آنان و هر آنچه آنان را به خداوند نزدیک میکند، برای او آشکار میشود. او در این مرحله به نبوت میرسد؛ اما نبیّ صاحب شریعت نیست و با آغاز سفر چهارم به خلق بازمیگردد؛ در حالیکه حقانی شده، به نبوت تشریعی میرسد و احکام ظاهره و باطنه و قالبیه و قلبیه را تشریع میکند و از حقتعالی و اسما و صفات او خبر میدهد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۹.</ref> | # خلافت در تشریع: از دیدگاه اهل معرفت<ref>قیصری، شرح فصوص، ۱۱۹؛ جامی، نقد النصوص، ۵۱۲.</ref> سالک وقتی سفر سوم از [[اسفار اربعه]] را به پایان میرساند و با هویت جمعی خود در مراتب موجودات سیر میکند، تمام مصالح بندگان و امور مربوط به مبدأ و [[معاد]] آنان و هر آنچه آنان را به خداوند نزدیک میکند، برای او آشکار میشود. او در این مرحله به [[نبوت]] میرسد؛ اما نبیّ صاحب [[شریعت]] نیست و با آغاز سفر چهارم به خلق بازمیگردد؛ در حالیکه حقانی شده، به نبوت تشریعی میرسد و احکام ظاهره و باطنه و قالبیه و قلبیه را تشریع میکند و از حقتعالی و اسما و صفات او خبر میدهد.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۹.</ref> | ||
# تصرف در خلق: قدرت تصرف ولی در خلق به جهت قیام او به حق از جهت باطن است.<ref>آملی، المقدمات، ۱۶۸؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۸۰۷.</ref> از دیدگاه امامخمینی ولیّ الهی از آنجا که حقانی گشته و به مرتبه قرب نوافل رسیدهاست، تصرف او تصرف حقتعالی است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰ و ۱۷۸.</ref>؛ البته ایشان همانند دیگر اهل معرفت خلیفه را در تمام مراتب نیابت و تصرف، حتی در خلافت کبری مستقل نمیداند و در حقیقت اصل وجود و همه فیوضات را از مستخلفعنه برمیشمرد، و میگوید تفویض به معنای واگذاری امور به خلیفه و کنارکشیدن مستخلفعنه و بیاثرماندن آن نیست.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۵–۹۶؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۰.</ref> | # تصرف در خلق: قدرت تصرف ولی در خلق به جهت قیام او به حق از جهت باطن است.<ref>آملی، المقدمات، ۱۶۸؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۲/۱۸۰۷.</ref> از دیدگاه [[امامخمینی]] ولیّ الهی از آنجا که حقانی گشته و به مرتبه [[قرب نوافل و فرایض|قرب نوافل]] رسیدهاست، تصرف او تصرف حقتعالی است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۴۰ و ۱۷۸.</ref>؛ البته ایشان همانند دیگر اهل معرفت خلیفه را در تمام مراتب نیابت و تصرف، حتی در خلافت کبری مستقل نمیداند و در حقیقت اصل وجود و همه فیوضات را از مستخلفعنه برمیشمرد، و میگوید تفویض به معنای واگذاری امور به خلیفه و کنارکشیدن مستخلفعنه و بیاثرماندن آن نیست.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۹۵–۹۶؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۰.</ref> | ||
# سریان خلافت در عالم: با توجه به جایگاه خلیفه در نظام هستی و ارتباط ویژه او با حقتعالی و نیابت تام او، آنچه ظاهر میشود، به واسطه خلیفه است و همه مراتب عالم، مراتب خلافت حق است که به واسطه خلیفه تحقق مییابد و مقام خلافت، مقام استجماع همه حقایق الهیه و اسمای مکنون و مخزون ثابت است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۱.</ref> خلیفه در هر مرتبه از مراتب عالم سریان دارد و در هر مرتبه به اقتضای آن مرتبه است؛ یعنی در لاهوت، لاهوت، در جبروت، جبروت، در ملکوت، ملکوت و با ملک، ملک است.<ref>قیصری، شرح فصوص، ۴۰۳؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸.</ref> | # سریان خلافت در عالم: با توجه به جایگاه خلیفه در نظام هستی و ارتباط ویژه او با حقتعالی و نیابت تام او، آنچه ظاهر میشود، به واسطه خلیفه است و همه مراتب عالم، مراتب خلافت حق است که به واسطه خلیفه تحقق مییابد و مقام خلافت، مقام استجماع همه حقایق الهیه و اسمای مکنون و مخزون ثابت است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۱.</ref> خلیفه در هر مرتبه از مراتب عالم سریان دارد و در هر مرتبه به اقتضای آن مرتبه است؛ یعنی در لاهوت، لاهوت، در جبروت، جبروت، در ملکوت، ملکوت و با ملک، ملک است.<ref>قیصری، شرح فصوص، ۴۰۳؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸.</ref> | ||
# جواز حکومت از ناحیه حقتعالی: از دیدگاه امامخمینی جواز حکومت از فروع خلافت الهی است و غیر خلیفه، حق سلطنت و حکمکردن ندارد؛ اگرچه حکم او به حق باشد<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۰.</ref>؛ زیرا سلطنت بر انسان، اختصاص به حقتعالی دارد که خالق اوست و کسی غیر حقتعالی حق محدودکردن آزادی انسان را ندارد.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۲۲۱–۲۲۲.</ref> بنابر اعتقاد | # جواز حکومت از ناحیه حقتعالی: از دیدگاه امامخمینی جواز حکومت از فروع خلافت الهی است و غیر خلیفه، حق سلطنت و حکمکردن ندارد؛ اگرچه حکم او به حق باشد<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۲۰.</ref>؛ زیرا سلطنت بر انسان، اختصاص به حقتعالی دارد که خالق اوست و کسی غیر حقتعالی حق محدودکردن آزادی انسان را ندارد.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۲۲۱–۲۲۲.</ref> بنابر اعتقاد [[شیعه]]، [[امامت]] و خلافت، حق [[اهل بیت (ع)]] است و در عصر غیبت، این [[مسئولیت]] به صالحترین فرد جامعه یعنی [[فقیه جامع شرایط]] واگذار شدهاست<ref>منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیه، ۱/۸۵–۸۶.</ref> {{ببینید|حکومت اسلامی | ولایت فقیه}} | ||
== پانویس == | == پانویس == |