کاربر:H.Ahmadi/صفحه تمرین
محلاتی، بهاءالدین، فقیه مبارز، دوست قدیمی امامخمینی و از همراهان نهضت اسلامی. بهاءالدین محلاتی فرزند محمدجعفر محلاتی در سال 1275ش/ 1314ق در نجف اشرف به دنیا آمد (مرادینیا، 21؛ کمپانی زارع، 119). پدر وی در سال 1246ش/ 1284ق در شیراز زاده شد (مرادینیا، 45) و برای تکمیل تحصیلات حوزوی به عتبات رفت (کمپانی زارع، 119) و نخست در سامرا و در شمار شاگردان میرزامحمدحسن شیرازی بود و پس از چندی، برای استفاده از استادان نجف، راهی حوزه نجف شد. وی در نجف از محضر سیدمحمدکاظم یزدی طباطبایی، محمدکاظم خراسانی و میرزاحسن خلیلی تهرانی بهرهمند شد و با گرفتن اجازه اجتهاد، پس از فوت همسرش، به زادگاه خود شیراز بازگشت (مرادینیا، 46). وی در سال 1318ش/ 1358ق بر اثر بیماری درگذشت و در امامزاده علیبنحمزه شیراز به خاک سپرده شد (مرادینیا، 48). بهاءالدین محلاتی پس از تحصیلات دوره ابتدایی، از سال 1287ش/ 1326ق تحصیلات علوم دینی را در شیراز نزد پدر (همان، 21) و برخی استادان دیگر، ازجمله میرزامحمدصادق مجتهد ـ که جامع معقول و منقول و مردی بافضیلت بود ـ آغاز کرد؛ سپس به درسهای حکمت و فلسفه سیداسماعیل کازرونی که دانشمندی سرشناس در رشته معقول در آن عصر بود، رفت (همان، 48 ـ 49). محلاتی در سال 1300ش/ 1340ق با دختر بزرگ میرزاابوالفضل محلاتی ازدواج کرد (همان، 21؛ کمپانی زارع، 120) و دو سال پس از ازدواج با موافقت پدرش برای ادامه تحصیل عازم نجف شد (مرادینیا، 49؛ کمپانی زارع، 120) و در مدت اقامت در نجف از درسهای استادانی چون آقاضیاءالدین عراقی، سیدابوالحسن اصفهانی، محمدحسین نایینی و محمدکاظم شیرازی بهره برد (مرادینیا، 50؛ کمپانی زارع، 120) و از عراقی و شیرازی، اجازه اجتهاد گرفت (مرادینیا، 50). عراقی در اجازه خود از وی با القابی همچون عالم عامل، فقیه کامل، دریای علم، مرکز تقوا و استواری، دارای مرتبه فقاهت و اجتهاد و موجب افتخار بزرگان حوزه، نام برده است. همچنین وی را از اشخاص کمیاب که در سنین جوانی به اجتهاد رسیدهاند، ستوده و به وی اجازه روایت داده است (کمپانی زارع، 121 ـ 123). شیرازی نیز محلاتی را از کسانی معرفی کرده است که تمام تلاش خود را در راه تحصیل علم و دانش صرف کرده، از محضر بزرگان حوزه بهره بردهاند تا به درجه اجتهاد و استنباط احکام رسیدهاند (همان، 123). بهرغم تأکید سیدابوالحسن اصفهانی بر ماندن محلاتی در نجف به دلیل آینده درخشانی که برای وی پیشبینی میکرد، وی با لحاظ حال و وضع پدر خود به شیراز برگشت و در آنجا کرسی درس تشکیل داد و شاگردان چندی ازجمله سیدعبدالحسین دستغیب و سیدمحمدکاظم آیتاللهی شیرازی از محضر وی بهرهمند شدند (همان، 123 ـ 125). در سال 1310 در مدرسه مقیمیه شیراز تدریس خارج فقه را آغاز کرد (مرادینیا، 21) و درسی مختصر و مفید و به دور از زواید و حواشی داشت. مطالب سخت را با بیانی روشن و با نهایت دقت بیان میکرد و تلاش میکرد طلبه در کمترین مدت به مطالب علمی دست یابد (کمپانی زارع، 125). محلاتی به تبلیغ و ترویج احکام اسلامی نیز اهتمام داشت و افزون بر اینکه خود به موعظه مردم میپرداخت، مبلغانی به نقاط دوردست استان فارس میفرستاد (همان؛ مرادینیا، 53). وی در سالهای بعد با احساس نیاز به ارتباط با جوانان، «جمعیت دین و دانش» را تأسیس کرد تا از نفوذ فرهنگ بیگانه در ذهن جوانان بکاهد. این جمعیت در سالهای 1338 و 1339 دو سال تداوم یافت و مباحث آن در قالب کتابی با عنوان راهنمای حق چاپ و منتشر شد (مرادینیا، 53). مبارزات سیاسی: کارنامه سیاسی و مبارزاتی محلاتی به سالها پیش از انقلاب اسلامی ایران بر میگردد. وی که شجاعت را از پدر خود به ارث برده بود، در سال 1293ش/ 1333ق همراه پدر خود و حدود هفتصد تن عازم برازجان شد (همان، 54) و در کنار دلیران تنگستان تفنگ به دست گرفته، به مبارزه پرداخت (موسوی تبریزی، 134). آنان پس از کشتهشدن رئیسعلی دلواری در مراسم ختم او حضور یافتند و پدر محلاتی در آن مجلس رشادت و مردانگی دلواری و همراهان او را ستود (مرادینیا، 54 ـ 55). مبارزات محلاتی در دوره رضاشاه پهلوی نیز از زمان کشف حجاب آغاز شد؛ چنانکه وی سیلی محکمی به مأمور دولت که در حال برداشتن چادر از سر زنی بود، زد و او را نجات داد (همان، 56؛ کمپانی زارع، 126). روزنامه پارس در سال 1326، او را یکی از شخصیتهای برجسته روحانیت و مایه مباهات مردم فارس دانست و از او به گوهری گرانبها و انسانی که دارای صفات پسندیده، سادهزیست، مهربان و با حسن سلوک است، یاد کرد. وی در نهضت ملیکردن صنعت نفت نیز از محمدمصدق حمایت کرد (مرادینیا، 57 ـ 58؛ کمپانی زارع، 126). وی با توجه به جایگاه خود در استان فارس تلاش کرد در انتخابات مجلس شورای ملی، نمایندگان واقعی مردم به مجلس راه یابند (مرادینیا، 58)؛ همچنین همراه عباسعلی شاهرودی و گروهی دیگر از علما و مراجع تقلید با صدور فتوا و با ستایش سیدابوالقاسم کاشانی، نظر وی را در ملیشدن صنعت نفت تأیید کردند (همان، 59). همچنین وی با صدور بیانیهای، واگذاری معادن نفت به اجانب را یکی از مظاهر مخالفت با قرآن دانست و قراردادهای نفتی ایران و انگلیس را برخلاف مصالح مسلمانان خواند و یکی از تکالیف مسلمانان را قطع دست بیگانگان شمرد (همان). با تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) در سال 1336، که شناسایی شخصیتهای سیاسی و مذهبی شاخص و شناختهشده، ازجمله فعالیتهای آن بود (← مقاله ساواک)، برای محلاتی نیز پروندهای در سال 1337 تشکیل شد و به ساواک شیراز دستور داده شد ضمن مراقبت دقیق و پنهانی، او را زیر نظر داشته باشند (محلاتی، 1/3). در پی اعلام تصویب لایحه اصلاحات ارضی در 20 دی 1340 از سوی رژیم پهلوی (← مقاله اصلاحات ارضی)، دانشجویان دانشگاه تهران در مخالفت با آن تظاهرات کردند و با ضرب و جرح پلیس روبهرو شدند. دانشجویان دانشگاه شیراز نیز در حمایت از دانشجویان دانشگاه تهران تظاهرات کردند و شماری از آنان بازداشت شدند و این موضوع، اعتراض محلاتی را برانگیخت و ساواک را به واکنش وادار کرد (همان، 10). همچنین در پی ردّ لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به دست امامخمینی و سایر مراجع تقلید قم، محلاتی همراه علما و روحانیون فارس با صدور اعلامیهای، پشتیبانی کامل خود را اعلام کردند و حکم و فرمان آنان را، حکم خود دانستند (مرادینیا، 65 ـ 66؛ کمپانی زارع، 137 ـ 138) (← مقاله لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی). محمدرضا پهلوی پس از شکست لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، در 19 دی سال 1341، اصول ششگانه آنچه انقلاب سفید مینامید را اعلام کرد و در پی آن امامخمینی آن را دامی وسیع برای اغفال ملت خواند و اعلام کرد اگر از بیدارکردن مردم غفلت شود، ملت در معرض فنا و نیستی قرار خواهند گرفت (صحیفه، 1/134) (← مقاله انقلاب سفید). محلاتی در نامهای خطاب به امامخمینی و نیز سیدمحمدرضا گلپایگانی و سیدکاظم شریعتمداری، آمادگی خود را برای قیام اعلام کرد (محلاتی، 1/19؛ مؤسسه تنظیم، 1/231). در حمله به مدرسه فیضیه در نوروز 1342 که اعتراض امامخمینی (صحیفه، 1/156) و برخی مراجع دیگر را در پی داشت، محلاتی و سایر روحانیان شیراز نیز مراتب همدردی خود را اعلام کردند (مرادینیا، 68) (← مقاله حمله به مدرسه فیضیه). محلاتی در دهم خرداد همان سال در حالیکه رئیس شهربانی و رئیس ساواک شیراز حاضر بودند، طی سخنانی مردم را برای دفع دشمنان خدا فراخواند. در همین روز، پیکی از طرف امامخمینی به شیراز رفت و از طرف ایشان دستور به آرامش داد (همان، 72). در پی بازداشت امامخمینی و سیدحسن قمی در شب 15 خرداد و انتشار خبر آن، فضای شهر شیراز ملتهب شد و فردای آن روز روحانیان در خانه سیدمحمدباقر آیتاللهی اجتماع کردند و محلاتی از مردم خواست در مسجد نو گردهم آمدند و در حالیکه تهدیدات مقامات امنیتی حکایت از بازداشت سایر علما داشت، محلاتی بیتوجه به این تهدیدها 16 خرداد را تعطیل عمومی اعلام کرد (همان، 72 ـ 73؛ کمپانی زارع، 142). به دنبال این اقدام، در نیمههای شب مأموران رژیم محلاتی و فرزندش مجدالدین و برخی دیگر را دستگیر کرده، با هواپیمای نظامی به تهران فرستادند و پس از مدتی معطلی به شهربانی و سپس به زندان عشرتآباد بردند و سیزده روز در سلول انفرادی نگه داشتند و سپس شماری را آزاد کردند؛ ولی امامخمینی، قمی و محلاتی را نگه داشتند و پس از چند روز آنان را به خانهای در شمیران بردند و هر کدام را در یک طبقه جا دادند (مرادینیا، 72 ـ 73؛ کمپانی زارع، 142 ـ 144). سیداحمد خوانساری ضمن اعتراض و ابراز تأسف از بازداشت امامخمینی، قمی و محلاتی، اعلام کرد اینگونه اعمال ضد انسانی، موجب تشدید امور و باعث تفرقه و بدترشدن اوضاع کشور میشود (مؤسسه تنظیم، 2/35 ـ 36). سیدمحمدهادی میلانی (همان، 2/64) و علما و وعاظ اصفهان (همان، 2/83)، سیدمحمد موسوی بهبهانی و جمعی از علما (همان، 2/88 ـ 90) و سایر بزرگان قم نیز به بازداشت علما اعتراض کردند و پشتیبانی خود را از حرکت آنان اعلام داشتند (مرادینیا، 78 ـ 80) (← مقاله دستگیری امامخمینی). محلاتی پس از حدود چهار ماه، اجازه یافت به شیراز بازگردد که با استقبال گرم مردم روبهرو شد (محلاتی، 1/82 ـ 97). وی پس از بازگشت به شیراز، از مردم خواست برای آزادی امامخمینی دعا کنند (مرادینیا، 86)؛ نیز در اعیاد ماههای رجب و شعبان به طلاب مدرسه خان و شهرستانهای لار، فسا، جهرم و اردکان شیراز دستور داد به علت زندانیبودن امامخمینی جشن نگیرند (محلاتی، 1/114؛ مرادینیا، 87). در پی حوادث شیراز و موضعگیریهای محلاتی، ساواک از نفوذ وی با عنوان شخصیت اول فارس که صدها هزار طرفدار دارد، یاد کرده، وی را مردی دارای صفات برجسته شجاعت، سخاوت، با هوش بالا و معلومات کافی معرفی کرده و او را مدیری لایق و باسواد برای اداره امور شمرده است (محلاتی، 1/117 ـ 118؛ مرادینیا، 88). پس از بازگشت امامخمینی به قم، فرزند محلاتی، مجدالدین از طرف پدر خود به دیدار ایشان رفت (مؤسسه تنظیم، 2/483). امامخمینی نیز در فروردین 1343 طی نامهای، جویای حال او شد و برایش آرزوی موفقیت کرد (محلاتی، 1/121). ایشان در دیدار گروهی از مردم فارس، از محلاتی و رنج زندان وی به بزرگی یاد کرده، درخواست کرد از طرف ایشان دست او را ببوسند و در پایان به او و سایر علمای شیراز توصیه کرد طلاب را تهذیب و مردم را متحد کنند (صحیفه، 1/273؛ مؤسسه تنظیم، 3/229 ـ 230؛ مرادینیا، 88 ـ 89). محلاتی در اوایل خرداد این سال، به تهران و سپس به قم رفت و روز 18 خرداد به دیدار امامخمینی رفت و میهمان ایشان شد. وی در این سفر با برخی دیگر از علمای قم نیز دیدار کرد (مرادینیا، 89). محلاتی همچنین به بازداشت و محاکمه سیدمحمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی در جریان وقایع 15 خرداد 1343 واکنش نشان داد و اظهار امیدواری کرد قضاوت عادلانهای درباره آنان صورت گیرد (همان؛ مرکز اسناد، 2/121). وی در اواخر تیر 1343 به مشهد سفر کرد و در آنجا به دیدار قمی و میلانی رفت و گروهی از روحانیان نیز با وی دیدار کردند (محلاتی، 1/177). از سوی دیگر، پس از تبعید امامخمینی از سوی رژیم پهلوی در 13 آبان 1343 به اتهام سخنرانی علیه مصونیت اتباع امریکایی (صحیفه، 1/415 ـ 424) (← مقاله کاپیتولاسیون)، محلاتی همراه دوازده تن از علمای سرشناس شیراز، طی اطلاعیهای تنفر خود را از تبعید ایشان ابراز کردند (مرکز اسناد، 3/118؛ مرادینیا، 90) و در پی آن، محلاتی و سیدعبدالحسین دستغیب و برخی دیگر نیز به اعتراض، نماز جماعت خود را تعطیل کرده (محلاتی، 1/194) و جلسات پرشماری برای تصمیمگیری تشکیل دادند (همان، 1/197). محلاتی در مسجد مولا نیز سخنرانی و حاکمان وقت را با منافقین صدر اسلام مقایسه کرد (همان، 1/199). وی در سوم بهمن نیز در همین مسجد به ادامه تبعید امامخمینی اعتراض کرد و ضمن درخواست دعا از مردم برای آزادی ایشان، مملکت را، مملکت سرنیزه و بدی دانست. وی اعلام کرد رژیم پهلوی پابرجا نخواهد ماند؛ همانگونه که سلسله بنیامیه منقرض شدند (همان، 1/207؛ مرادینیا، 91). وی افزون بر امضای نامه جمعی از علما، خود نیز در رجب 1384ق/ 1343ش به امامخمینی نامه نوشت و یادآور شد نامه را با جوشش خون در دل و اشک از چشم نوشته است؛ البته این نامه به دست ایشان نرسید (مرادینیا، 92). گزارش ساواک در اردیبهشت 1342 که درباره نقل قولی از فرزند بهاءالدین محلاتی، تنظیم شده است، نشانه عزم او در ادامه مبارزه علیه رژیم فاسد و همراهی با روحانیون قم و تهران در مبارزه است (مؤسسه تنظیم، 9/239). محلاتی پس از انتقال امامخمینی از تبعیدگاه ترکیه به نجف درمهر 1344، در طول دوران تبعید امامخمینی با ایشان ارتباط داشت و با روحانیان قم نیز در تماس بود (محلاتی، 1/211) و ساواک شیراز نیز تمام رفت و آمدهای وی را زیر نظر داشت و آنها را به مرکز گزارش میکرد (همان، 1/214 ـ 219). وی در برابر برخی اقدامات دیگر رژیم، مانند اعزام دختران به سربازی نیز واکنش نشان داد (مؤسسه تنظیم، 7/198). رژیم پهلوی در دهه پنجاه تصمیم به برپایی جشنهای 2500ساله شاهنشاهی گرفت (← مقاله جشنهای 2500ساله) و چون قرار بود این مراسم در شیراز برگزار شود، محلاتی از کسانی بود که سخت زیر نظر ساواک قرار داشت (محلاتی، 2/88). در پی نامههای تندی که برخی انقلابیان مخفیانه به محلاتی نوشتند، وی در پایان درس روز 25 مرداد 1350 با توجه به فقر و بیچارگی مردم، خدا را شاهد گرفت با تمام اوضاع و احوال و مخارج بیجا، مخالف و نگران است، اما کاری نمیتواند بکند؛ زیرا پشتیبان ندارد (همان، 2/97 ـ 98 و 111). وی در 17 مهر به جهرم رفت تا در روزهای جشنها در شیراز نباشد، اما پیوسته زیر نظر ساواک بود (مرادینیا، 98). در زمان برگزاری این جشنها، سازمان مجاهدین خلق به حرکت مسلحانه رو آورد و جمعی از آنان بازداشت و محکوم به اعدام شدند که برخی علما ازجمله حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، اکبر هاشمی رفسنجانی و گروهی دیگر، برای جلوگیری از اعدام آنان تلاش کردند و محلاتی با جمعی از روحانیان فارس نیز نامهای به میلانی نوشتند تا بتوانند از اعدام آنان جلوگیری کنند (همان، 98 ـ 100). ساواک پس از اینکه نتوانست فعالیتهای محلاتی را خنثی کند، دستور داد برای تضعیف وی، از اختلاف او و دستغیب، نفوذ در اطرافیان، مراقبت رفت و آمدها و تلفنهای وی، ایجاد محدودیت در فعالیت او، پخش شایعات درباره وی در مسئله اعلمیت و مباحث فقهی و مذهبی و در نهایت تزلزل در مرکزیت وی، در لکهدارکردن او استفاده شود (محلاتی، 2/124 ـ 125). پس از این بود که شایعات چندی درباره وی و فرزندش در شیراز بر سر زبانها افتاد؛ اما محلاتی همچنان با صلابت به راه خود ادامه داد و پس از اهانت یکی از سناتورهای مجلس سنا به امامخمینی، محلاتی طی تلگرامی، به جعفر شریفامامی رئیس سنا، اعتراض کرد (مرکز اسناد، 2/191؛ مرادینیا، 101 ـ 102). ساواک برای فشار بر محلاتی، فرزندش مجدالدین را برای سه سال به ایرانشهر تبعید کرد و علمای شیراز در اعتراض به این تبعید، چهار روز نماز جماعت را ترک کردند (مرادینیا، 102 ـ 103). محلاتی مدتی بعد به دیدار فرزندش رفت و پس از 22 روز به شیراز بازگشت و جمعی از مردم و روحانیان به دیدار او رفتند (همان، 103). برگزاری جشن هنر شیراز نیز که در 27 مرداد سال 1356 برابر با دوم رمضان، با حضور فرح دیبا (پهلوی) گشایش یافت و در آن صحنههای خلاف شرع و اخلاق به نمایش گذاشته شد، اعتراض شدید محلاتی را به همراه داشت (همان، 105) (← مقاله جشن هنر شیراز). با انتشار خبر درگذشت مشکوک سیدمصطفی خمینی، فرزند امامخمینی در اول آبان 1356 (← مقاله خمینی، سیدمصطفی) محلاتی در دوم آبان پس از هماهنگی با سایر روحانیان برجسته شیراز، مراسمی در مسجد مولا برگزار کرد. مردم پس از شنیدن سخنرانی در حالیکه محلاتی و فرزندش جلوی جمعیت بودند، به خیابان آمدند و با شعار درود بر خمینی و مرگ بر شاه، به نخستین تظاهرات خود دست زدند و مأموران با حمله به مردم به ضرب و جرح آنان پرداختند و برخی را بازداشت کردند (مرادینیا، 107؛ محلاتی، 2/320 ـ 322). محلاتی همچنین طی تلگرامی به امامخمینی این مصیبت را تسلیت گفت و ایشان نیز از ابراز عواطف وی تشکر کرد (صحیفه، 3/271). در پی اهانت روزنامه اطلاعات به امامخمینی در 17 دی 1356 و قیام 19 دی مردم قم و حمله مأموران رژیم پهلوی و کشتار مردم (← مقاله نوزده دی)، محلاتی با صدور اطلاعیهای این حمله و کشتار را محکوم کرد و از مردم خواست بازار و مغازهها را تعطیل کنند (محلاتی، 2/341). وی در اول اسفند 1356 در مسجد مولا سخنرانی کرد و از مردم برای ابراز همدردی تشکر کرد و خاطرنشان کرد چون دولت با سلاح به مردم حمله کرده است، مردم نیز موظفاند سلاح به دست بیاورند (همان، 2/345؛ مرادینیا، 108 ـ 109). وی در چهلم شهدای واقعه 29 بهمن 1356 تبریز (← مقاله بیست و نه بهمن) نیز با انتشار اطلاعیهای شهادت آنان را تسلیت گفت و عزای عمومی اعلام کرد تا ملتهای آزاده از اوضاع مطلع شوند (محلاتی، 2/358). در همین روز وی اعلام کرد حسابی برای کمک به مبارزان فلسطینی در یکی از بانکهای شیراز باز کرده است و با صدور اعلامیهای حمله اسرائیل به فلسطینیان را محکوم کرد (همان، 2/361). پس از شهادت چند تن از مردم یزد در دهم فروردین 1357، محلاتی با ارسال تلگرامی به محمد صدوقی شهادت آنان را نیز تسلیت گفت (همان، 2/366؛ مرادینیا، 109). وی همچنین درباره حمله مأموران رژیم پهلوی در اصفهان و تحصن عدهای در خانه سیدحسین خادمی (← مقاله خادمی، سیدحسین)، طی نامهای به وی، تأسف خود را نشان داد (مرادینیا، 110). از سوی دیگر، روحانیان شیراز در حوادث اصفهان و کازرون، واکنش شدیدی نشان دادند و نامهای با عنوان «استیضاح از رژیم غیر قانونی ایران» منتشر کردند که باعث شد در روز پنجشنبه پنجم رمضان 1357ش مأموران به اجتماع مردم در مسجد نو شیراز حمله و شماری را کشته و زخمی کنند و مسجد را نیز به آتش بکشند. محلاتی بهتنهایی و نیز همراه هفده تن از علمای شیراز، این مصیبت را به امام عصر(ع)، علمای اعلام و خانوادههای داغدار تسلیت گفت (محلاتی، 2/383). وی که همیشه در صحنههای مختلف انقلاب حضور فعال داشت، در 30 مرداد 1357 به مناسبت فاجعه سینما رکس آبادان (← مقاله سینما رکس) نیز اعلامیه کوبندهای داد و آن را به جهان انسانیت تسلیت گفت (همان، 2/405؛ مرادینیا، 112). وی در 11 شهریور 1357 طی سخنرانی، شهدای مشهد را ستود و روز یکشنبه 12 شهریور را تعطیل عمومی اعلام کرد، که بازارها و مغازههای شیراز، کازرون، جهرم، فسا و داراب تعطیل شد (محلاتی، 2/409؛ مرادینیا، 112 ـ 113). پس از کشتار مردم تهران در 17 شهریور 1357 به دست رژیم پهلوی (← مقاله هفده شهریور)، وی ضمن محکومکردن آن، طی اعلامیهای مردم را به تعطیلی مغازهها تا اطلاع بعدی دعوت کرد (محلاتی، 2/423؛ مرادینیا، 113 ـ 114). در اواخر شهریور سال 1357 در شیراز حکومتنظامی اعلام شد و برخی روحانیان ازجمله دستغیب دستگیر شدند. محلاتی تمام تلاش خود را برای آزادی آنان به کار برد و در نهایت دستغیب در مهرماه آزاد شد (محلاتی، 2/445). اعلام یک هفته عزای عمومی در شیراز به دست محلاتی در پی حمله به مسجد حبیب با تانک و آتشگشودن به روی مردم، از دیگر اقدامات وی بود (مرکز اسناد، 2/451 ـ 452). وی در آستانه محرم، طی اطلاعیهای اعلام کرد اجازهگرفتن برای مراسم عزاداری از مقامات حکومتنظامی حرام است (محلاتی، 2/513). مردم در 22 بهمن 1357 به دعوت کمیته هماهنگی انقلاب که مورد تأیید محلاتی بود، به حرم احمدبنموسی (شاهچراغ) رفتند و از آنجا برای تصرف کلانتریها و خلع سلاح آنها به راه افتادند (مرادینیا، 120). کمیته انقلاب اسلامی فارس از نهادهای برآمده پس از انقلاب بود که با سرپرستی محلاتی اداره میشد، ولی پس از استقرار دولت موقت، محلاتی برای پیشگیری از تداخل مسئولیتها، کارها را به دولت واگذار کرد و دیگر لزومی برای ادامه نمیدید؛ از اینرو اعلام کرد دخالت کمیتهها چندان وجهی ندارد و معتقد بود بزرگترین خطر برای مردم این است که عدهای به نام اسلام هر کار میخواهند انجام دهند (همان، 121 ـ 122). پس از پیروزی انقلاب اسلامی، محلاتی مردم را برای شرکت در همهپرسی جمهوری اسلامی دعوت کرد (کمپانی زارع، 168)؛ ولی هیچ منصب و مسئولیتی نپذیرفت و حتی نامزدی نمایندگی مجلس خبرگان را که از طرف حزب جمهوری اسلامی پیشنهاد شده بود، رد کرد (مرادینیا، 122). در این مقطع مواضع وی با تندرویهای برخی نیروهای انقلاب منطبق نبود و از وی انتظاراتی داشتند و وی گاهی آنها را خلاف شرع میدانست و کوتاه نمیآمد، و صدور برخی احکام دادگاهها، اختلافانگیزی میان مردم و تکرویها، خاطر وی را آزرده کرد و موجب اعتراض او گردید و در پی آن برخی به تخریب شخصیت وی پرداختند و در مواردی حرمت او را شکستند (همان، 122 ـ 123)؛ اما امامخمینی به پشتیبانی از وی برخاست و طی نامهای خطاب به او، یادآور شد برخی عناصر مفسد در صدد فتنهانگیزی و اختلاف هستند و آنان ضد انقلابیونی هستند که به اسم انقلاب مانع فعالیتهایند. ایشان ابراز امیدواری کرد محلاتی دلگیر و رنجیدهخاطر نشود و نیرنگ آنان را خنثی کند (صحیفه، 7/4؛ مرادینیا، 123). ایشان همچنین در پی اهانتهای دوباره به محلاتی، بار دیگر طی پیامی از رفتار برخی جهال که موجب ناراحتی وی شده است، ابراز تأسف کرد (صحیفه، 9/354). محلاتی در 25 تیر 1359 طی نامه مفصلی به امامخمینی، از برخی اعدامها و رفتار برخی افراد تندرو و نیز گلایههای برخی مردم، شکایت کرد (کدیور، 52 ـ 57) و امامخمینی در 10 مرداد ضمن تشکر از وی و ابراز نگرانی خود از برخی مسائل کشور، یادآوری کرد امید است مجلس شورای اسلامی بتواند به طور شایسته مسائل را حل کند و دولتی اسلامی، متعهد و انقلابی روی کار بیاید (همان، 120 ـ 121). بهاءالدین محلاتی در اسفند 1359 دچار بیماری قلبی شد و در بیمارستان بستری گردید. امامخمینی طی پیامی ضمن اظهار تأثر، برای سلامتی وی دعا و از خداوند شفای کامل او را درخواست کرد (صحیفه، 14/195). وی به دستور امامخمینی به بیمارستان قلب تهران منتقل شد، و ایشان پیوسته جویای حال وی بود (مرادینیا، 124). وی پس از بازگشت به شیراز در 27 مرداد 1360 در سن 85سالگی از دنیا رفت. مردم شیراز با تعطیلی کسب و کار خود، پیکر وی را با شکوه تشییع کردند. حضور روحانیان نیز در این مراسم چشمگیر بود. فرزند وی مجدالدین محلاتی بر جنازه پدر نماز خواند و در مقبره خانوادگی در کنار مرقد علیبنحمزه دفن گردید (اطلاعات؛ مرادینیا، 124 ـ 125). امامخمینی در 27/5/1360 پیام تسلیتی خطاب به فرزند وی فرستاد و در آن ضمن اظهار تأسف و تأثر، به زندگی پربرکت و اسطورهبودن وی اشاره کرد و از خدمات وی به اسلام و مسلمانان و دوران حبس و رنج در راه اهداف مقدس اسلام یاد کرد و در پایان به خویشاوندان و مردم فارس تسلیت گفت (صحیفه نور، 15/84؛ مرادینیا، 125). این پیام در صحیفه امام نیامده است و در صحیفه نور به تاریخ 17 مرداد آمده که نادرست است. محلاتی چهار دختر و سه پسر به نامهای مجدالدین، معزالدین و صلاحالدین دارد (مرادینیا، 51). وی شاگردان بزرگی پرورش داد؛ ازجمله سیدعبدالحسین دستغیب، عبدالرسول کازرونی، سیدمحمد امام، سیدمحمدکاظم آیتاللهی شیرازی و سیدمجدالدین مصباحی شیرازی. از وی تألیفات چندی نیز باقی مانده است؛ ازجمله رساله عملیه، مناسک حج، حاشیه بر عروة الوثقی، راهنمای حق و تقریرات دروس فقه و اصول از برخی استادان خود (همان، 51 ـ 52). مجدالدین محلاتی: مجدالدین محلاتی فرزند ارشد محلاتی در سال 1304ش/ 1344ق در نجف به دنیا آمد. وی مراحل مقدماتی تا پایان دوره دبیرستان را در شیراز گذراند و در سال 1325ش به حوزه علمیه قم رفت و از محضر استادانی همچون مرتضی حائری یزدی، سیدمحمدباقر سلطانی طباطبایی و سیداحمد خوانساری بهره برد. وی همچنین در درسهای خارج فقه و اصول امامخمینی، سیدحسین بروجردی، سیدمحمد محقق داماد و سیدکاظم شریعتمداری شرکت کرد و به درجه اجتهاد رسید (کمپانی زارع، 173). فلسفه و مباحث قرآنی را از سیدمحمدحسین طباطبایی آموخت و همزمان در رشته حقوق دانشگاه تهران درس خواند (همان، 175). مجدالدین محلاتی، چنانکه از گزارشهای ساواک نیز پیدا است، همواره در همه مراحل نهضت اسلامی همراه پدر خود بود (مؤسسه تنظیم، 3/271، 304؛ 4/217؛ 8/422 و 16/205). ساواک در سال 1342 فهرستی از روحانیان شیراز و جهرم و کازرون به اداره کل سوم معرفی کرده است که آنان را زیر نظر داشته باشند و وی ازجمله آنان است (مرادی خلج، 68). وی در سال 1342 همراه پدر خود دستگیر و به تهران فرستاده شد (همان، 120)؛ همچنین وی پس از اعدام طیب حاجرضایی به دستور رژیم پهلوی، در هنگام درس در اعتراض به آن خاطرنشان کرد در این کشور آدمکشی بهجای اصلاحات ارضی رایج شده است؛ در حالیکه بر غارتگران ثروت مملکت عیبی نیست، ولی مردانی که برای رهایی مملکت فعالیت میکنند، اعدام و تیرباران میشوند (همان، 205 ـ 206). وی با جمعی از طلاب حوزه شیراز پس از آزادی امامخمینی نیز عازم قم شد (همان، 221 و در تکثیر و توزیع نوار سخنرانی ایشان در مسجد اعظم قم در قم و شیراز دست داشت (مرکز بررسی اسناد، 5/328). وی با امامموسی صدر ارتباط تنگاتنگی داشت و این ارتباط تا زمان سفر صدر به لیبی و ربودهشدن وی ادامه داشت (کمپانی زارع، 175). فعالیتهای وی علیه رژیم پهلوی باعث شد در سال 1348 از نماز جماعت و منبر منع شود و نیز به او ابلاغ شد که به تهران برود، ولی او نرفت (همان، 193؛ محلاتی، 1/437). استقامت وی در مبارزه با رژیم پهلوی موجب شد رژیم وی را در سال 1351 به ایرانشهر در جنوب کشور تبعید کند (کمپانی زارع، 194). مجدالدین محلاتی در کنار تدریس به طلاب جوان آگاهی میبخشید و ساواک نیز او را از مدرسان مدرسه خان قم دانسته که طلاب را علیه رژیم تحریک میکند (محلاتی، 1/113)؛ همچنین وی در طول سالهای تبعید امامخمینی ارتباط با ایشان را حفظ کرد (همان، 1/459). وی در سال 1357 در فرانسه به دیدار امامخمینی رفت و پس از بازگشت، با روحیه بهتری به مبارزه با رژیم پهلوی پرداخت (کمپانی زارع، 196 ـ 197). مجدالدین محلاتی پس از پیروزی انقلاب مسئولیت اجرایی نپذیرفت و به کار تدریس در حوزه و در دانشگاه شیراز ادامه داد. وی همچنین سفرهای پرشماری به کشورهای اروپایی و امریکا داشت؛ از اینرو با متفکران آنان نیز آشنایی داشت و گاه از طرف مراکز علمی برای سخنرانی دعوت میشد (همان، 203 ـ 206). وی تمام همت خود را در راه تعلیم و تعلم و خدمت به مردم و نیز نگارش مقالات علمی گذاشت (← همان، 207 ـ 208). مجدالدین محلاتی در سال 1330 با دختر محمدحسین مجاهد برازجانی، از عالمان منطقه جنوب کشور ازدواج کرد و از او دارای چهار فرزند گردید که همه از صاحبان اندیشهاند (همان، 177). وی سرانجام در 29 خرداد 1379 در سن 75سالگی از دنیا رفت و رهبر انقلاب در پیام تسلیتی، درگذشت او را به محمدصادق (محیالدین) حائری شیرازی، امامجمعه وقت شیراز و جامعه روحانیت و مردم تسلیت گفت و پدر وی را از پرچمداران نهضت اسلامی دانست (خامنهای). منابع: اطلاعات، روزنامه، 28/5/1360ش؛ امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، 1389ش؛ همو، صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امامخمینی، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1370ش؛ خامنهای، سیدعلی، پایگاه اطلاعرسانی، 23/3/1379ش؛ کدیور، محسن، به نام اسلام هرچه میخواهند میکنند، کتاب الکترونیکی، 1396ش؛ کمپانی زارع، مهدی، تبار علم و اعتدال، سیری در سیره علمای برجسته خاندان محلاتی در شیراز، تهران، نگاه معاصر، چاپ اول، 1395ش؛ محلاتی، بهاءالدین، یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله حاجشیخبهاءالدین محلاتی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، 1390ش؛ مرادی خلج، محمدمهدی، شیراز در انقلاب، تهران، عروج، چاپ اول، 1392ش؛ مرادینیا، محمدجواد، بهاءالدین محلاتی (شخصیتهای مانا)، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1394ش؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، قیام 15خرداد به روایت اسناد ساواک، تهران، چاپ اول، 1382ش؛ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، سیر مبارزات امامخمینی در آینه اسناد به روایت ساواک، تهران، چاپ اول، 1386ش؛ موسوی تبریزی، سیدحسین، خاطرات آیتالله موسوی تبریزی، تهران، عروج، چاپ اول، 1384ش.