جلالالدین محمد دوانی
جلالالدین محمد دوانی: یکی از حکمای قرن نهم قمری و مورد اعتنای امامخمینی
جلالالدین محمد دوانی (۸۳۰ –۹۰۷ق) در دوان، از آبادیهای اطراف کازرون، زاده شد و نخست در زادگاه خود نزد پدر خود سعدالدین اسعد دوانی به تحصیل پرداخت. پدر وی از عالمانی بود که مدارج علمی را نزد میرشریف جرجانی آموخته بود.[۱] دوانی سپس در شیراز از استادانی چون عبدالله میمون کرمانی، محمد کازرونی، روزبهان بقلی شیرازی و محمد کوشکناری انصاری بهره برد.[۲] وی که یکی از چهرههای سرشناس مکتب فلسفی کلامی شیراز بهشمار میرود[۳] معاصر سیدصدرالدین دشتکی و سیدمنصور دشتکی بوده، با آنان مناظرهها داشته و در نوشتههای خود ناظر به آرا و نقدهای آنان است.[۴] وی ازجمله کسانی است که بر متفکران پس از خود تأثیر فراوان گذاشته و اندیشههای او در زمینههای مختلف، دیگران را به تفکر واداشته است و ملاصدرا نیز آرا و اندیشههای او را در کتاب اسفار مطرح و بررسی کرده است.[۵]
دوانی نه تنها بر آرای گذشتگان مسلط بود، بلکه با استفاده از نیروی خلاق فکری خود، نوآوریهایی نیز داشته است. برخورداری وی نوعی استقلال در فکر و نوآوری مایه امتیاز و برجستگی شخصیت او است و ازجمله معدود اندیشمندانی است که در اندیشههای بلند شهابالدین سهروردی به تأمل پرداخته است. رساله الحوراء، شواکل الحور فی شرح هیاکل النور به خوبی نشان میدهد که وی با آثار سهرودی انس و آشنایی داشته است؛ چنانکه با آثار ابنعربی نیز مأنوس بود.[۶] وی در منطق، کلام، فلسفه و دیگر علوم تألیفاتی گرانبها دارد و ازجمله آثار او عبارتاند از: شرح اثبات الجوهر المفارق، الرسالة القلمیه، رسالة الزوراء، الحوراء، حاشیه بر شرح محاکمات جرجانی، اثبات الواجب (قدیم و جدید)، شرح العقاید العضدیه، حاشیههای قدیم، جدید و أجدّ بر شرح جدید تجرید.[۷] ازجمله شاگردان وی قاضی کمالالدین میرحسین یزدی، جمالالدین محمود شیرازی، کمالالدین حسین لاری، جمالالدین محمد استرآبادی، منصور باغنوی معروف به ملامیرزاجان و شمسالدین محمدبناحمد خفری میباشند.[۸]
امامخمینی نیز در آثار خود از دوانی با عناوینی چون محقق، فاضل و علامه نام برده[۹] و برخی آرا و مبانی وی را بررسی کرده است؛ ازجمله:
- مشتق: مسئله مشتق که به عنوان یکی از مسائل دانش اصول فقه شناخته میشود، مورد توجه دوانی نیز بوده است. اهمیت بحث مشتق نزد دوانی از آن جهت است که او در دو مسئله اصالت وجود و ماهیت و ذوق تأله از آن بهره برده است.[۱۰] به اعتقاد دوانی تفاوت مشتق و مبدأ اشتقاق همان تفاوت عرض و عرضی است؛ یعنی تفاوت به اعتبار «لا بشرط» و «بشرط لا» است؛ به این بیان که مشتق، امر «لا بشرط» و مبدأ اشتقاق امر «بشرط لا» است؛ از اینرو مشتق قابل حمل و مبدأ اشتقاق غیرقابل حمل است؛ یعنی تفاوت مشتق با مبدأ اشتقاق همانند تفاوت صورت و ماده در دو اعتبار «بشرط لا» و «لا بشرط» میباشد؛ از اینرو مشتق در معنی واقعی خود جز یک طبیعتِ وصفی و بسیط چیز دیگری نیست.[۱۱] از خواص و ویژگیهای اساسی مشتق نزد دوانی، ارتباط و انتساب آن به مبدأ اشتقاق است؛ به این معنا که صدق مشتق بر چیزی، مقتضی قیام مبدأ اشتقاق به آن نیست، بلکه به معنای در ارتباطبودن با آن و منسوببودن به آن است، مانند حدّاد و صدق آن بر حدید.[۱۲] ملاصدرا بر این بیان دوانی چند اشکال گرفته است[۱۳]؛ اما امامخمینی سخن دوانی را درست میداند و معتقد است فرقی میان مشتق و مبدأ آن نیست، مگر به «لا بشرط» و «بشرط لا»؛ از اینرو مشتق در معنای واقعی خود جز یک طبیعتِ وصفی و بسیط چیز دیگری نیست.[۱۴]
- وحدت وجود و کثرت موجود: دوانی قائل به وحدت وجود و کثرت موجود است و معتقد است که اصالت در خداوند تعالی با وجود و در غیر خداوند با ماهیت است؛ از اینرو وی به وحدت وجود و کثرت موجود قائل است که به نظریه «ذوق المتألهین» مشهور است. دوانی میان «مفهوم وجود» و «موجود معقول از وجود» تفاوت قائل است. در نظر او وجود حقیقی خارجی، واحد و قائم به ذات و مبدأ اشتقاق موجود است، و معقول از وجود نیز امری اعتباری است. در حقیقت وی موجودیت واجب را عین وجود او و موجودیت ممکنات را انتسابی میداند[۱۵] و امامخمینی نیز شبیه «ذوق تالّه» معتقد به وحدت وجود و کثرت موجود میباشد و خاطرنشان میکند که شاید دوانی این ذوق را از اهل معرفت گرفته است.[۱۶]
- اصالت وجود: دوانی قائل به اصالت وجود در واجب تعالی و اصالت ماهیت در ممکنات است[۱۷]؛ اما به اعتقاد امامخمینی این نظریه خلاف قانون سنخیت است؛ زیرا اگر اثر با مؤثر سنخیت نداشته باشد، نشاندهنده عدم تأثیر مؤثر است[۱۸]؛ بر این اساس، اصالت به وجود است و ماهیت امری اعتباری است (ببینید: اصالت وجود).
- انقسام جسم: حکما بر این اعتقادند که انقسام جسم بالقوه بوده و در حدی توقف ندارد؛ مانند عدد که تا هرجا فرض فرضکننده باشد امکان عدد هست و هرکجا که فرض فرضکننده نباشد متوقف میشود؛ بنابراین انقسام جسم غیر متناهی لایقفی است[۱۹] (ببینید: جسم). دوانی به قطبالدین رازی اعتراض کرده، معتقد است عدم تناهی انقسام در مثل عدد فرضکردن، تنها در وهم است، نه در عقل؛ زیرا عدم تناهی انقسام در عقل، مانند عدد درست نیست و ادله بطلان تسلسل در آن جاری است؛ زیرا عقل زمانی که برای جسم اجزای غیر متناهی فرض میکند، چون بر احاطه پیداکردن بر غیر متناهی قدرت دارد، از اینرو تمام اجزای غیر متناهی را بهطور دفعی فرض میکند، ولی وهم از چنین احاطهای ناتوان است.[۲۰] قطبالدین رازی برای ابطال مذهب نظّام میان جزء تحلیلی و جزء ترکیبی خارجی در مقدار، فرق قائل نیست[۲۱]؛ از همینرو به اعتقاد امامخمینی اشکالی که از طرف دوانی بیان شده، بر حکما وارد است و جواب صاحب محاکمات کافی نیست[۲۲]؛ هرچند شاگرد دوانی، فاضل باغنوی به استاد خود پاسخ داده است؛ اما امامخمینی همسو با ملاهادی سبزواری معتقد است ایراد باغنوی بر دوانی نیز وارد نیست.[۲۳]
- ↑ عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۰–۱۳۱.
- ↑ عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۱؛ تویسرکانی، مقدمه بر سبع رسائل، ۲۱–۲۲.
- ↑ عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۰.
- ↑ عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۱–۱۳۲.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۶، ۳۱۸، ۴۰۷؛ ۲/۲۷۱ و ۵/۲۷۹؛ عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۲.
- ↑ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ۲/۲۸۴.
- ↑ عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۵–۱۳۷؛ تویسرکانی، مقدمه بر سبع رسائل، ۳۲–۴۱.
- ↑ عارفی، مکتب فلسفی شیراز و اصفهان، ۱۳۴–۱۳۳؛ تویسرکانی، مقدمه بر سبع رسائل، ۲۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۳۸–۴۴۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶۰؛ امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۱۴.
- ↑ محمدخانی، وحدت از دیدگاه دوانی، ۷۵.
- ↑ دوانی جلالالدین، حاشیه قدیم شرح تجرید، ۱۱۶؛ دوانی جلالالدین، حاشیه اجد شرح تجرید، ۱۲۲–۱۲۵؛ محمدخانی، وحدت از دیدگاه دوانی، ۷۵.
- ↑ محمدخانی، وحدت از دیدگاه دوانی، ۷۵.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۵.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۱۷۳ و ۱۷۸؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۱۶۵ و ۱۷۵.
- ↑ دوانی، سبع رسائل، ۱۲۹.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۲.
- ↑ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۵–۸۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۵۵.
- ↑ قطبالدین رازی، المحاکمات بین شرحی الاشارات، ۲/۱۴۸؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۳۸–۴۳۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۴۱–۴۴۰.