سنخیت
سنخیت به معنای آن است که از علت معینی تنها معلول معینی صادر شود و معلول معین نیز تنها از علت معین صحت صدور دارد.
اهمیت و جایگاه اصل سنخیت
اصل سنخیت در اصطلاح فلسفی به آن خصوصیتی که موجب افاضه وجود معلول از ناحیه علیت میشود، گفته میشود.[۱] یکی از قواعد مهم فلسفی که مورد توجه فلاسفه اسلامی است، اصل سنخیت میباشد، عنوان اصل سنخیت میان حکمای متأخر بیشتر رایج بوده است و متکلمان و فلاسفه و متقدم نوعاً از تعبیر «مناسبت» و «ملائمت» استفاده میکردند.[۲] فلاسفه به این قاعده با عبارت گوناگونی نظیر «لزوم سنخیت میان علت و معلول» و «المعلول یجب این یکون مناسباً للعلة» توجه کردهاند.[۳] امامخمینی نیز در آثار فلسفی و کلامی خویش از این قاعده بهره برده و آثار و نتایج فراوانی بر آن مترتب ساخته است.[۴]
تقریر قاعده اصل سنخیت
فلاسفه اسلامی در تقریر این قاعده معتقدند؛ در وجود علت میتوان دو حیثیت و جهت را ملاحظه کرد یکی خصوصیت ذات هستی و وجود علت بدون لحاظ معلول، دوم خصوصیت اضافی وجود علّت، در این لحاظ دوم، وجود علت با یک وصف دیگری مورد توجه قرار گرفته است. در اینجا علت غیر از هستی خودش، مفیض و معطی وجود دیگری نیز هست، این خصوصیتی که موجب افاضه وجود معلول از ناحیه علت میشود، همان اصل سنخیت است، لازمه وجود چنین خاصیتی در علّت، تسانخ و یکنواختی وجود علت و معلول است.[۵]، بدین معنا که هرچه در معلول از صفات کمال یافت میشود، به طریق اولی باید در علت نیز یافت شود. عقل با تحلیل معنای معلول به حقیقت ظلّی و شأنی آن پی میبرد و برایش روشن میشود که معلول به عنوان سایه و عکس علّت، وجود مستقلی ندارد و وجودش همانند نور خورشید از علتش نشئت میگیرد، ازاینرو معلول عین ربط به علت است و برای موجود شدنش به علت تام خود نیاز دارد و علل دیگر هیچگونه علیتی به محلول ندارند، پس باید میان علت و معلول سنخیت باشد؛ زیرا اگر سنخیت نباشد نمیتوان میان اشیاء هیچ نسبتی برقرار کرد و اصل علیت مورد انکار قرار میگیرد.[۶]
امامخمینی نیز در تقریر قاعده اصل سنخیت معتقد است باید میان علت و معلول و مفیض و مفاض سنخیت باشد؛ زیرا معلول از ترشحات علت است و محال است مترشح، چیزی غیر از سنخ مترشح منه باشد.[۷]؛ ازاینرو باید بین علت و معلول سنخیت باشد و دو معلول متضاد از یک علت صادر نمیشوند، مثلا نار علت حرارت بوده و محال است برودت از آن حاصل گردد، زیرا خصوصیتی در علت لازم است که آن خصوصیت این اثر حرارت از آن حاصل میشود و ممکن نیست اثر مخالف یا این اثر از آن خصوصیت صادر شود.[۸]؛ ازاینرو معنای اینکه میان علت و معلول سنخیت لازم است، این نیست که علت عین معلول باشد و معلول به وجه معلولیت خود در مرتبه علت حاضر باشد، بلکه مراد این است که نباید علت و معلول از دو حقیقت متباین با یکدیگر باشند. پس تمام حیثیت، شئون و شرافت معلول از علت است و هیچگاه علت با معلول خود ناملائم نیست بلکه با او هم سنخ است.[۹]
ثمرات قاعده اصل سنخیت
این قاعده ثمرات فراوانی در موضوعات گوناگونی دارد، از جمله، اثبات وحدت صادر اول، تبیین نوع سرشت انسانها، اثبات انحصار آفرینش در وجود، لزوم وجود ممکن اشرف برای برقراری ارتباط مخلوقات مادی با مبادی عالیه وجود.[۱۰]
امامخمینی نیز برای قاعده اصل سنخیت نتایج و ثمراتی برشمرده است؛ از جمله:
- قاعده الواحد: امامخمینی برای تبیین دقیق قاعده الواحد، از اصل سنخیت بهره برده، معتقد است؛ از آنجا که واجب الوجود واحد است به وحدت حقه حقیقیه، ازاینرو جز معلول واحد که همان صادر اول است، صادر نمیشود و اگر واحد مقید به جهت وحدت باشد، قاعده منحصر در واجب الوجود نخواهد بود؛ زیرا هر علتی از آن جهتی که موجب صدور محلول خاصی میشود به مقتضای قانون اصل سنخیت، از همان جهت نمیتواند علت برای معلول دیگری باشد، بنابراین طبق اصل سنخیت و وحدت حقیقی یک وجود واحد از علت صادر میشود و سایر موجودات نیز به واسطه آن معلول اول نیز صادر میشوند.[۱۱]
- ادراکات: به اعتقاد امامخمینی لازم است بین مدرِک و مدرَک سنخیت باشد تا ادراک صورت پذیرد، طبق تطبیق عوالم هستی با ادراکات انسان، مدرَکات طبیعی باید همسنخ عالم طبیعت، مدرَکات غیبی باید هم سنخ عالم عقل و مدرَکات برزخی باید هم سنخ عالم برزخ باشند. و مادامی که نفس انسان در غیب و تجرد ذاتی است، نمیتواند موجودات پایینتر را درک کند مگر مناسبت و سنخیت باشد.[۱۲]
پانویس
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۲۰۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ج۶، ص۶۷۶؛ مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۶۵.
- ↑ شهرستانی، نهایة الاقدام، ص۱۶ و ۱۹؛ آمدی، ابکار الافکار، ج۲، ص۲۶۰؛ طالقانی، منهج الرشاد فی معرفة المعاد، ج۱، ص۱۵۷.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ص۳۲۵؛ قراملکی، قاعده الواحد، ص۴۴؛ کرجی، شواهد قرآنی، ص۱۴۱-۱۴۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۲-۷۹ و ۳۳۵؛ ج۲، ص۹۱-۹۳ و ۱۸۷؛ ج۳، ص۴۱۶؛ جواهر الاصول، ج۳، ص۴۴۷؛ معتمد الاصول، ج۱، ص۴۷.
- ↑ سبزواری، تعلیقات علی الشواهد الربوبیه، ص۶۰۴؛ ملاصدرا، مجموعه الرسائل التسعه، ص۲۲۰؛ آشتیانی، هستی از منظر فلسفه و عرفان، ص۱۷۶.
- ↑ طباطبائی، نهایة الحکمة، ج۲، ص۲۸؛ قراملکی، قاعده الواحد از دیدگاه متکلمان، ص۴۳-۴۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۹ و ۳۳۵؛ ج۲، ص۹۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۳، صاحبی، حکمت معنوی، ص۴۴۹.
- ↑ ملاصدرا، شواهد الربوبیه، تعلیقات، ص۴۸۹ و ۵۳۳؛ مجموعه رسائل فلسفی، ص۳۳۶؛ الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۴۱۸؛ کاشانی، اصول معارف، ص۶؛ مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۳۸۴؛ ج۱۰، ص۴۵؛ کرجی، شواهد قرآنی، ص۱۴۶-۱۴۹.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۸۷ و ۲۳۴؛ ج۳، ص۵۶۱؛ انتظام، پیش فرضهای فلسفی در علم اصول، ص۳۴۴-۳۴۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۷۰-۲۷۲.
منابع
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جواهر الأصول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جواهر الأصول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۶ش.
- انتظام، سیدمحمد، پیش فرضهای فلسفی در علم اصول، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۴ش.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۲ش.
- سبزواری، ملاهادی، تعلیقات علی الشواهد الربوبیه، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۷ش.
- صاحبی، باقر، حکمت معنوی، تهران، نشر عروج، ۱۴۰۱ش.
- طباطبائی، محمدحسین، نهایة الحکمه، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳ش.
- فیض کاشانی، محسن، اصول معارف، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵ش.
- قراملکی، محمدحسین، قاعده الواحد از دیدگاه متکلمان، تهران، فرهنگ و اندیشه، ۱۳۹۶ش.
- کرجی، علی، شواهد قرآنی برخی مضامین حکمت متعالیه، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۴ش.
- مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات، قم، ۱۳۷۰ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، نشر صدرا، ۱۳۸۹ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه الرسائل التسعه، تهران، بیجا، ۱۳۰۲ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی، تهران، انتشارات حکمت، ۱۳۷۵ش.
نویسنده: باقر صاحبی