وحدت وجود: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:
== حقیقت وحدت وجود ==
== حقیقت وحدت وجود ==
در مسئله وجود و وحدت آن سه دیدگاه اساسی در میان اندیشمندان وجود دارد:
در مسئله وجود و وحدت آن سه دیدگاه اساسی در میان اندیشمندان وجود دارد:
* کثرت وجود و موجود: این دیدگاه وجود و موجودات را کثیر و متعدد می‌داند و [[واجب الوجود|واجب]] و [[ممکن الوجود|ممکن]] را متباین در نظر می‌گیرد. در این دیدگاه کثرت، حقیقی است و وحدت، اعتباری است؛ یعنی واقعیت انباشته از هستی‌های متنوع است که هر موجودی به دلیل ویژگی‌های خاص خود، از دیگر موجودات متمایز می‌شود. این دیدگاه که بر مبنای تباین وجودات پی‌ریزی شده است، در اصل و اساس خویش به اصالت ماهیت می‌انجامد و چون [[ماهیت]] امری اعتباری و بر اساس تباین است، از تبیین وحدت وجود ناتوان است؛ زیرا به تعداد موجودات عالم، «وجود» هست، بدون آنکه سنخیت و اشتراکی در میان باشد.<ref>← سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۰۴–۱۱۲؛ آشتیانی، میرزامهدی، تعلیقه بر شرح منظومه، ۱۷۵–۱۷۷؛ حسن‌زاده آملی، تعلیقه، ۲/۱۱۸</ref>
# کثرت وجود و موجود: این دیدگاه وجود و موجودات را کثیر و متعدد می‌داند و [[واجب الوجود|واجب]] و [[ممکن الوجود|ممکن]] را متباین در نظر می‌گیرد. در این دیدگاه کثرت، حقیقی است و وحدت، اعتباری است؛ یعنی واقعیت انباشته از هستی‌های متنوع است که هر موجودی به دلیل ویژگی‌های خاص خود، از دیگر موجودات متمایز می‌شود. این دیدگاه که بر مبنای تباین وجودات پی‌ریزی شده است، در اصل و اساس خویش به اصالت ماهیت می‌انجامد و چون [[ماهیت]] امری اعتباری و بر اساس تباین است، از تبیین وحدت وجود ناتوان است؛ زیرا به تعداد موجودات عالم، «وجود» هست، بدون آنکه سنخیت و اشتراکی در میان باشد.<ref>← سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۰۴–۱۱۲؛ آشتیانی، میرزامهدی، تعلیقه بر شرح منظومه، ۱۷۵–۱۷۷؛ حسن‌زاده آملی، تعلیقه، ۲/۱۱۸</ref> در این نگاه که به [[مشائیان]] و پیروان [[ارسطو]] نسبت داده می‌شود<ref>← سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۰۴–۱۱۲؛ طباطبایی، نهایة الحکمه، ۱۷–۱۹؛ مطهری، مجموعه آثار، ۵/۲۱۸–۲۲۱</ref> تنها وجه اشتراک میان موجودات این است که ذهن انسان از همه این امور متکثر و متمایز، مفهوم واحدی به نام «مفهوم [[وجود]]» انتزاع می‌کند که این مفهوم اعتباری است و هیچ حقیقت واحدی ورای خود ندارد.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۶/۵۱۲؛ آشتیانی، سیدجلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه، ۲۶ و ۷۵</ref> امام‌خمینی نیز معتقد است برخی فیلسوفان و متکلمان حق‌تعالی را به حسب حقیقت، متباین از همه مخلوقات دانسته و به تباین ذاتی میان حق و خلق قائل شده‌اند<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۱۵</ref> و در این نظر افزون بر اینکه سنخیت میان علت و معلول خدشه‌دار می‌شود،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۳۵ و ۲/۲۳۸</ref> ارتباط میان واجب و ممکن نیز با مشکل مواجه می‌شود و لازمه این کلام چیزی غیر از بسته‌بودن دست خدای تعالی نیست.<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۱۵</ref>
 
# وحدت وجود و کثرت موجود: در این نظر، وجود و وحدت در یک سمت (طرف واجب) قرار دارد و کثرت و موجودیت در سمت دیگر (طرف ممکن) قرار دارد و موجودات ممکنِ کثیر، منسوب به وجودند. این دیدگاه، منسوب به ذوق تألّه است و بنابر آن حقیقت وجود، قائم به ذات خود است و کثرتی در آن نیست و تکثر در ماهیات است که اطلاق موجود بر آنها به معنای انتساب آنها به وجود است؛ مانند «تامر» و «لابن» به معنای صاحب تمر و لبن که انتساب به مبدأ اشتقاق دارند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۵۰–۲۵۲؛ ← سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۱۵؛ سبزواری، الحاشیه، ۲۸۶–۲۸۷</ref>
در این نگاه که به [[مشائیان]] و پیروان [[ارسطو]] نسبت داده می‌شود<ref>← سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۰۴–۱۱۲؛ طباطبایی، نهایة الحکمه، ۱۷–۱۹؛ مطهری، مجموعه آثار، ۵/۲۱۸–۲۲۱</ref> تنها وجه اشتراک میان موجودات این است که ذهن انسان از همه این امور متکثر و متمایز، مفهوم واحدی به نام «مفهوم [[وجود]]» انتزاع می‌کند که این مفهوم اعتباری است و هیچ حقیقت واحدی ورای خود ندارد.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۶/۵۱۲؛ آشتیانی، سیدجلال‌الدین، هستی از نظر فلسفه، ۲۶ و ۷۵</ref> امام‌خمینی نیز معتقد است برخی فیلسوفان و متکلمان حق‌تعالی را به حسب حقیقت، متباین از همه مخلوقات دانسته و به تباین ذاتی میان حق و خلق قائل شده‌اند<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۱۵</ref> و در این نظر افزون بر اینکه سنخیت میان علت و معلول خدشه‌دار می‌شود،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۳۵ و ۲/۲۳۸</ref> ارتباط میان واجب و ممکن نیز با مشکل مواجه می‌شود و لازمه این کلام چیزی غیر از بسته‌بودن دست خدای تعالی نیست.<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۱۵</ref>
# وحدت وجود و موجود: این عقیده مبتنی بر نوعی وحدت در وجود و نیز نوعی تشکیک در آن است. در واقع این نظر خود دو تفسیر دارد: تفسیر نخست نظر متوسط [[ملاصدرا]] در [[حکمت متعالیه]] است که مقام تعلیم است و به تشکیک خاصی معروف است؛ یعنی [[وحدت و کثرت]] به‌طور حقیقی در خارج موجودند؛ اما این وحدت، وحدتی مقابل کثرت نیست، بلکه وحدتی [[وحدت سریانی|سریانی]] است.<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۱۳۵</ref> در تفسیر دوم، تعدد و حقیقی‌بودن از غیر وجود نفی می‌شود و تنها ذات حق، واجد وجود حقیقی است و کثرت دارای وجودی در مقابل وجود نیست، بلکه در عین حال که کثرت هیچ و پوچی نیست، به عنوان مظاهر و شئون آن ذات واحد برشمرده می‌شود. این نظریه با عنوان «وحدت شخصیه وجود» یا «وحدت وجود و کثرت نمود» معروف است که نظر عرفا و نظر نهایی ملاصدراست.<ref>سبزواری، تعلیقات، ۱/۱۱۸–۱۱۹</ref>
* وحدت وجود و کثرت موجود: در این نظر، وجود و وحدت در یک سمت (طرف واجب) قرار دارد و کثرت و موجودیت در سمت دیگر (طرف ممکن) قرار دارد و موجودات ممکنِ کثیر، منسوب به وجودند. این دیدگاه، منسوب به ذوق تألّه است و بنابر آن حقیقت وجود، قائم به ذات خود است و کثرتی در آن نیست و تکثر در ماهیات است که اطلاق موجود بر آنها به معنای انتساب آنها به وجود است؛ مانند «تامر» و «لابن» به معنای صاحب تمر و لبن که انتساب به مبدأ اشتقاق دارند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۵۰–۲۵۲؛ ← سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۱۵؛ سبزواری، الحاشیه، ۲۸۶–۲۸۷</ref>
* وحدت وجود و موجود: این عقیده مبتنی بر نوعی وحدت در وجود و نیز نوعی تشکیک در آن است. در واقع این نظر خود دو تفسیر دارد: تفسیر نخست نظر متوسط [[ملاصدرا]] در [[حکمت متعالیه]] است که مقام تعلیم است و به تشکیک خاصی معروف است؛ یعنی [[وحدت و کثرت]] به‌طور حقیقی در خارج موجودند؛ اما این وحدت، وحدتی مقابل کثرت نیست، بلکه وحدتی [[وحدت سریانی|سریانی]] است.<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۱۳۵</ref> در تفسیر دوم، تعدد و حقیقی‌بودن از غیر وجود نفی می‌شود و تنها ذات حق، واجد وجود حقیقی است و کثرت دارای وجودی در مقابل وجود نیست، بلکه در عین حال که کثرت هیچ و پوچی نیست، به عنوان مظاهر و شئون آن ذات واحد برشمرده می‌شود. این نظریه با عنوان «وحدت شخصیه وجود» یا «وحدت وجود و کثرت نمود» معروف است که نظر عرفا و نظر نهایی ملاصدراست.<ref>سبزواری، تعلیقات، ۱/۱۱۸–۱۱۹</ref>
 
[[امام‌خمینی]] در ضمن بیان دیدگاه‌ها دربارهٔ وحدت و کثرت وجود، به وحدت وجود و موجود در عین کثرت قائل است و آن را موافق نظر عرفانی می‌داند.<ref>امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۸۶–۸۷</ref> ایشان در بیان وحدت شخصی وجود و کثرتِ نمود بر این باور است که حق‌تعالی یگانه است و هستی مطلق منحصر در اوست و از هر گونه کثرت و ترکیب و از هر نوع اسم و رسم و نسبت عاری است و بلکه مطلق از هر قید حتی قید اطلاق است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۱۳–۱۵</ref> و از آنجاکه وجود حق‌تعالی مقابلی ندارد<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۶</ref> و صرف‌الوجودی است که هیچ قیدی ندارد، وجودِ مطلق تمام وجود است<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷–۱۵۸؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۶–۱۱۷</ref> و غیر از وجود حقیقی حق‌تعالی، کثرات در ظلمت و بطلان‌اند<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۸</ref>؛ یعنی هستی واقعی از آنِ خداست و کثرت‌ها، جلوه‌های اویند که هیچ‌گونه استقلالی ندارند و هستی آنان عین ربط و اندکاک است.<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۸۹</ref>
[[امام‌خمینی]] در ضمن بیان دیدگاه‌ها دربارهٔ وحدت و کثرت وجود، به وحدت وجود و موجود در عین کثرت قائل است و آن را موافق نظر عرفانی می‌داند.<ref>امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۸۶–۸۷</ref> ایشان در بیان وحدت شخصی وجود و کثرتِ نمود بر این باور است که حق‌تعالی یگانه است و هستی مطلق منحصر در اوست و از هر گونه کثرت و ترکیب و از هر نوع اسم و رسم و نسبت عاری است و بلکه مطلق از هر قید حتی قید اطلاق است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۱۳–۱۵</ref> و از آنجاکه وجود حق‌تعالی مقابلی ندارد<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۶</ref> و صرف‌الوجودی است که هیچ قیدی ندارد، وجودِ مطلق تمام وجود است<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷–۱۵۸؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۶–۱۱۷</ref> و غیر از وجود حقیقی حق‌تعالی، کثرات در ظلمت و بطلان‌اند<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۸</ref>؛ یعنی هستی واقعی از آنِ خداست و کثرت‌ها، جلوه‌های اویند که هیچ‌گونه استقلالی ندارند و هستی آنان عین ربط و اندکاک است.<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۸۹</ref>
امام‌خمینی بر پایه [[اصالت وجود|اصالت]] و [[تشکیک در وجود]] و در نظر متوسط، وحدت وجود را وحدت سریانی می‌داند<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۹۸–۹۹</ref>؛ یعنی وجود حقیقت واحدی است که تمام هویت و متن کثرات خارجی را تشکیل می‌دهد؛ با این حال، تمایز کثرات از یکدیگر نیز چیزی جز همین حقیقت واحد نیست؛ بنابراین کثرات وجود نه تنها متباین نیستند، بلکه همگی مراتب حقیقت واحد وجودند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰–۲۲؛ امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۴۸ و ۲/۸۰</ref>؛ اما وحدت شخصی که نظر نهایی [[امام‌خمینی]] است، یعنی وحدت حقه حقیقیه، وحدتی است که مطلق از قید سریان است.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۹۸ و ۱۰۴</ref>
امام‌خمینی بر پایه [[اصالت وجود|اصالت]] و [[تشکیک در وجود]] و در نظر متوسط، وحدت وجود را وحدت سریانی می‌داند<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۹۸–۹۹</ref>؛ یعنی وجود حقیقت واحدی است که تمام هویت و متن کثرات خارجی را تشکیل می‌دهد؛ با این حال، تمایز کثرات از یکدیگر نیز چیزی جز همین حقیقت واحد نیست؛ بنابراین کثرات وجود نه تنها متباین نیستند، بلکه همگی مراتب حقیقت واحد وجودند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰–۲۲؛ امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۴۸ و ۲/۸۰</ref>؛ اما وحدت شخصی که نظر نهایی [[امام‌خمینی]] است، یعنی وحدت حقه حقیقیه، وحدتی است که مطلق از قید سریان است.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۹۸ و ۱۰۴</ref>
امام‌خمینی به پیروی از عارفان برای بیان مدعای خود از مثال‌های متعددی بهره می‌گیرد؛ هرچند این مثال‌ها نمی‌توانند از هر جهت بیانگر این دیدگاه و نمادی بر آن باشند<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۵</ref>؛ اما هر کدام از جهتی، ذهن را با این اندیشه مأنوس می‌سازد. ازجمله این مثال‌ها، مثال آینه،<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۶۵؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۳۷ و ۲/۱۸۸–۱۸۹، ۳۲۳–۳۲۵</ref> ظل (سایه) و ذی‌ظل،<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸؛ امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۱۶؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۳، ۴۳، ۷۹–۸۰ و ۲۹۶</ref> خورشید و نور آن<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۵</ref> و موج و دریاست. دریا حقیقت واحدی است که امواج بی‌شماری از آن با نمودهای مختلف به عنوان جلوه‌های آن ظهور می‌یابد. این امواج چیزی جز همان آبی که دریا را تشکیل می‌دهد، نیست؛ هر چه هست، همان دریاست که در موج و جلوه‌های بی‌شمار ظاهر می‌شود؛ پس عالم به مانند یک موج دریاست.<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷</ref>
امام‌خمینی به پیروی از عارفان برای بیان مدعای خود از مثال‌های متعددی بهره می‌گیرد؛ هرچند این مثال‌ها نمی‌توانند از هر جهت بیانگر این دیدگاه و نمادی بر آن باشند<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۵</ref>؛ اما هر کدام از جهتی، ذهن را با این اندیشه مأنوس می‌سازد. ازجمله این مثال‌ها، مثال آینه،<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۶۵؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۳۷ و ۲/۱۸۸–۱۸۹، ۳۲۳–۳۲۵</ref> ظل (سایه) و ذی‌ظل،<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸؛ امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۱۶؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۳، ۴۳، ۷۹–۸۰ و ۲۹۶</ref> خورشید و نور آن<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۵</ref> و موج و دریاست. دریا حقیقت واحدی است که امواج بی‌شماری از آن با نمودهای مختلف به عنوان جلوه‌های آن ظهور می‌یابد. این امواج چیزی جز همان آبی که دریا را تشکیل می‌دهد، نیست؛ هر چه هست، همان دریاست که در موج و جلوه‌های بی‌شمار ظاهر می‌شود؛ پس عالم به مانند یک موج دریاست.<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷</ref>
خط ۲۹: خط ۲۵:
== لوازم شناخت وحدت شخصیه وجود ==
== لوازم شناخت وحدت شخصیه وجود ==
اهل معرفت برای فهم دقیق‌تر از مفهوم وحدت وجود، فروع و لوازمی برای آن ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:
اهل معرفت برای فهم دقیق‌تر از مفهوم وحدت وجود، فروع و لوازمی برای آن ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:
* اطلاق مقسمی: از دیدگاه عرفا، تنها یک وجود است که کل [[هستی]] را پُر کرده است و آن وجود واجبی حق‌تعالی است. این وجود ویژگی‌هایی دارد که سبب شده تا برای دیگری به منزله مصداق بالذات، وجود و موجود حقیقی نباشد و آن ویژگی اطلاق است که از آن به عنوان اطلاق مقسمی یاد می‌شود؛ البته باید تأکید کرد که مراد از اطلاق حق در اینجا، اطلاق در مرتبه مفهومی نیست، بلکه مراد حقیقتی است که هویت وجودی اطلاقی دارد که همه چیز را فرا گرفته و در همه جا ظاهر است.<ref>یزدان‌پناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۳۰۵</ref>
# اطلاق مقسمی: از دیدگاه عرفا، تنها یک وجود است که کل [[هستی]] را پُر کرده است و آن وجود واجبی حق‌تعالی است. این وجود ویژگی‌هایی دارد که سبب شده تا برای دیگری به منزله مصداق بالذات، وجود و موجود حقیقی نباشد و آن ویژگی اطلاق است که از آن به عنوان اطلاق مقسمی یاد می‌شود؛ البته باید تأکید کرد که مراد از اطلاق حق در اینجا، اطلاق در مرتبه مفهومی نیست، بلکه مراد حقیقتی است که هویت وجودی اطلاقی دارد که همه چیز را فرا گرفته و در همه جا ظاهر است.<ref>یزدان‌پناه، مبانی و اصول عرفان نظری، ۳۰۵</ref> مسئله اطلاق مقسمی اهمیت بسزایی دارد؛ زیرا اگر اطلاق مد نظر [[عرفا]] دربارهٔ حق‌تعالی به گونه اطلاق قسمی درک شود و از اطلاق مقسمی غفلت شود، از مقصود عرفا (وحدت وجود) دور خواهد شد. این دو نوع اطلاق با هم فرق دارند. اطلاق قسمی که دربارهٔ حقایق در خارج به کار می‌رود، دارای نحوه وجود سریانی و سعی است؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی از قید اطلاق نیز مبراست و مقید به قید و متعین به تعینی نیست و دارای وجودی نامتناهی است که هیچ‌گونه تناهی را برنمی‌تابد<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳؛ فناری، مصباح الانس، ۲۰۸</ref> و در عین حال که محدود به هیچ حدّی نیست، در تمام حدود نیز حاضر و بلکه عین آنها شمرده می‌شود.<ref>صفی‌علیشاه، عرفان الحق، ۱۱۲–۱۱۵؛ حسن‌زاده آملی، ممد الهمم، ۲۷۳–۲۷۴</ref> در عرفان، حق‌تعالی هرگز مطلق به اطلاق قسمی نیست؛ زیرا این اطلاق خود نوعی قید است، بلکه حقیقت الهی در عین سریان حقیقی، ورای سریان است؛ پس اطلاق مقسمی حق، به این معناست که ذات واجبی را نباید تنها در تعینات و شئون یافت، بلکه با وجود اینکه در این تعینات حضور دارد، ذاتی ورای آنهاست؛ پس حق‌تعالی با مطلق، مطلق و با مقید، مقید است<ref>کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۲۸؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳</ref>؛ از این‌رو وصف اطلاق مقسمی برای حق‌تعالی موجب آن می‌شود که نسبت او با دو وصف اطلاق و تقیید برابر باشد؛ یعنی اثبات و سلب هر تعینی نسبت به او یکسان است.<ref>قونوی، النصوص، ۷–۸؛ فناری، مصباح الانس، ۲۰۸</ref> [[امام‌خمینی]] نیز با تقسیم [[وجود]] به لابشرط مقسمی و لابشرط قسمی (وجود سعی) و وجود مقید و محدود،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۶</ref> بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرف‌الوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷–۱۵۸</ref> و آن حقیقت، [[واجب‌الوجود]] است که مقید به شرط یا تعین یا حیثیت تعلیلی و تقییدی نیست؛ زیرا صرف‌الوجود خیر محض و نور خالص است<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۶</ref>؛ اما ایشان در نظر کلی و نهایی، تمام این اقسام را نفی می‌کند و بر این باور است که حقیقت وجود، نه در ذهن ترسیم می‌شود و نه در خارج به حس می‌آید و اعتبار وجود ذهنی و خارجی، وجود لابشرط و بشرط لا و غیر اینها همه از اعتبارات و مفاهیمی است که برای درک مراتب وجود وضع شده‌اند؛ زیرا اعتبار و لحاظ از امور وارد بر ماهیت است و در وجود راهی ندارد؛ زیرا وجود همان حق است،<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳–۱۴</ref> بلکه ایشان همه هستی را تجلی واحد حق می‌داند.<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۲</ref>
 
# تشکیک در مظاهر و ظهورات: عارفان با توجه به وحدت وجود، کثرات را ظهور و شئون وجود واحد حق می‌دانند و بر این باورند که ظهورات و شئونات به حسب ظهور حق در موطن آنها، شدت و ضعف دارند؛ از این‌رو [[تشکیک در وجود|تشکیک در اصل وجود]] مطرح نیست بلکه در مظاهر و مراتب ظهور است.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۵؛ فناری، مصباح الانس، ۱۶۷</ref> امام‌خمینی در نگاه متوسط و همراه با [[حکمت متعالیه]]<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۱۳۵</ref> و بر پایه [[اصالت وجود]]، تشکیک را در بستر [[وجود]] و حقایق وجود تبیین می‌کند و وحدت تشکیکی را وحدتی سریانی می‌داند<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۹۸–۹۹</ref>؛ از این‌رو در باب تشکیک مراتب وجود، به «تشکیک خاصی» قائل است و مابه‌الاشتراک را عین مابه‌الامتیاز می‌داند<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۵–۲۷۱</ref>؛ از این‌رو کثرات وجودی نه تنها متباین نیستند، بلکه همگی مراتب حقیقت واحده وجودند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰–۲۲؛ امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۴۸ و ۲/۸۰</ref>؛ اما ایشان بر اساس وحدت شخصی وجود، قائل به تشکیک در مظاهر و مراتب ظهور است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۰۴؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۷۱</ref>؛ بنابر نظر ایشان ظهور و بروز ذات احدی و جمال سرمدی در ماهیات و آینه‌های کائنات به حسب میزان استعداد و صفای آنهاست<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۶–۴۷</ref>؛ از این‌رو مراتب وجود، شئون و جلوه حق‌تعالی هستند و این‌گونه نیست که غیری در عالم باشد<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۴۳</ref>؛ پس در اصل وجود، تعدد و کثرتی نیست، بلکه کثرات، ظهورات و شئون واحد حق‌تعالی هستند که دارای نفس‌الامرند و در موطن خود دارای شدت و ضعف هستند<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۶–۴۷؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۰۴</ref> {{ببینید|تشکیک در وجود}}.
مسئله اطلاق مقسمی اهمیت بسزایی دارد؛ زیرا اگر اطلاق مد نظر [[عرفا]] دربارهٔ حق‌تعالی به گونه اطلاق قسمی درک شود و از اطلاق مقسمی غفلت شود، از مقصود عرفا (وحدت وجود) دور خواهد شد. این دو نوع اطلاق با هم فرق دارند. اطلاق قسمی که دربارهٔ حقایق در خارج به کار می‌رود، دارای نحوه وجود سریانی و سعی است؛ اما وجودی که اطلاق مقسمی دارد، حتی از قید اطلاق نیز مبراست و مقید به قید و متعین به تعینی نیست و دارای وجودی نامتناهی است که هیچ‌گونه تناهی را برنمی‌تابد<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳؛ فناری، مصباح الانس، ۲۰۸</ref> و در عین حال که محدود به هیچ حدّی نیست، در تمام حدود نیز حاضر و بلکه عین آنها شمرده می‌شود.<ref>صفی‌علیشاه، عرفان الحق، ۱۱۲–۱۱۵؛ حسن‌زاده آملی، ممد الهمم، ۲۷۳–۲۷۴</ref>
# تمایز حق و خلق: یکی از محورهای مهم بحث از وحدت شخصیه، تمایز حق و خلق و تبیین درستِ نسبت و ارتباط آن دو با یکدیگر است؛ زیرا بیشتر بدفهمی‌ها به همین مطلب بر می‌گردد. نشناختن مرز حق و خلق، خاستگاه توهم‌هایی همچون حلول، اتحاد و همه‌خدایی را به دنبال دارد. عرفا بر این باورند که خلق و حق از یکدیگر متمایز و متغایرند؛ البته نه به صورت تمایز تقابلی تا در نتیجه خداوند جدای از خلق تصور شود، بلکه خداوند به گونه تمایز احاطی از خلق امتیاز و تغایر دارد؛ یعنی چون ذات حق مطلق به اطلاق مقسمی است، به نفس همین اطلاق، عین همه اشیاست و از آنجاکه هیچ محدودی، مطلق نیست، حق‌تعالی به نفس همین اطلاق غیر از همه اشیاست.<ref>ابن‌ترکه، تمهید القواعد، ۹۱–۹۳</ref> بر این اساس مراد عرفا از عینیت حق با اشیا غیر از تصور عوامانه از عینیت و حتی مغایر با انواع مختلف عینیت مطرح در [[فلسفه]] است، بلکه مراد عینیت در عین غیریت است. [[عرفا]] با وجود تقید به کمال عینیت، کمال مغایرت را میان حق و خلق قائل‌اند.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۷۷</ref> در عرفان، خدای جدا و بریده از خلق معنا ندارد، بلکه خداوند در دل هر ذره‌ای حاضر است و هیچ موجودی از او جدا نیست. در [[احادیث]] و روایات<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۴/۲۵۴</ref> این بحث به عنوان بینونت عِزلی و بینونت وصفی مطرح است. [[امام‌خمینی]] با توجه به وحدت شخصیه وجود بر این باور است که مقام اطلاقی حق‌تعالی وجود بی‌نهایتی دارد که هیچ حجابی با هیچ‌چیز ندارد و هیچ حجابی میان حق‌تعالی و خلقش نیست؛ یعنی ذات اطلاقی حق در مقام ظهور و فعل خود حضور دارد و تجلی حق در موطن غیبی و خلقی، تجلی ذات است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۱</ref> و این مطلب ناشی از احاطه قیومی حق‌تعالی بر همه اشیاست که خود سبب می‌شود با وجود اینکه هیچ نسبتی میان او و خلقش نباشد و منزه از تعینات باشد<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۱؛ امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۷۷؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۸۸</ref>؛ با این حال، در دل همه تعینات اسمائی خود نیز حاضر باشد.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲–۲۴</ref> بر این اساس مقیدات و کثرت‌های امکانی، همان ظهور مطلق و بلکه عین آن‌اند؛ زیرا کثرت‌های امکانی به علت استهلاک در ظهور حق‌تعالی،<ref>امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۲۰، ۴۸ و ۶۷؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۲۱؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۱</ref> خود ظهور [[تجلی]] و اضافه اشراقی حق‌اند و وجود مستقلی ندارند<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۷</ref> و این همان احاطه قیومی حق‌تعالی است. امام‌خمینی در بیان تمایز احاطی و تقابلی بر این باور است که تمام اشیا به حسب مرتبه ذات خود با خود متباین و متقابل با یکدیگر می‌باشند و از این‌رو هیچ احاطه ذاتی قیومی ندارند؛ اما حق‌تعالی که دارای اضافه اشراقی و احاطه قیومی است، به هیچ‌وجه شائبه تباین عزلی در ذات و صفات با موجودات ندارد و به حکم قرب وریدی، احاطه تام بر همه هستی دارد،<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۰؛ امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۷۷</ref> به گونه‌ای که هیچ موطنی خالی از او نیست.<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۷۷ و ۱۸۱</ref> ایشان با استناد به آیات [[قرآن کریم]]<ref>بقره، ۱۸۶؛ ق، ۱۶</ref> بر این باور است همه موجودات در بارگاه قدس الهی حضور تعلقی دارند و ذات حق به تمام ذرات کائنات احاطه قیومی دارد<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۸۸</ref>؛ زیرا مراتب وجودات امکانی ظل حقیقت وجود حق و ربط محض‌اند و استقلالی برای خود ندارند<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۳۷۲</ref>؛ پس مطلق عین مقید است و مقید امری اعتباری است و اعتباری‌بودن به این معناست که قید، حقیقتی اصیل نیست، بلکه نسبتی از نسبت‌های حق است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۸</ref>؛ یعنی ذات با صفتی خاص در قالب اسمی خاص تعین می‌یابد و جلوه می‌کند<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۴؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۰۲، ۱۵۲ و ۱۵۳؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۷۳</ref> و از آنجاکه عالم مجموع تعینات خاص است، مجموع عالم نیز اعتباری و خیال در خیال است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۸</ref>؛ پس باید همه تعینات را مستهلک در حضرت احدی دانست و معتقد شد وجود حق کل هستی را پُر کرده است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۸</ref>؛ البته همه وجودات خاص و هر موطن وجود، از صقع ربوبی و ناحیه حق است و اضافه اشراقی حق‌تعالی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۶ و ۲۷۳–۲۷۴</ref>
 
# [[تشبیه و تنزیه]]: گروهی بر پایه برخی داده‌های معرفتی بر این باورند که هیچ صفتی را برای حق‌تعالی نمی‌توان ثابت کرد. نه خداوند شبیه به خلق است و نه منزه از صفات است. این گروه را معطله گویند.<ref>← شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۹۶–۹۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۸؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۱۵</ref> برخی به تشبیه کامل حق و خلق اعتقاد دارند<ref>← شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۱۸–۱۱۹؛ آمدی، ۵/۹۳–۹۴</ref> و برخی نظیر [[فلاسفه]] تنزیهی محض‌اند.<ref>← سبزواری، اسرار الحکم، ۱۲۳؛ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ۲/۸۶–۸۹</ref> عارفان مسلمان با توجه به نظریه وحدت شخصیه وجود و لوازم آن به جمع میان تشبیه و تنزیه قائل شده‌اند و معتقدند چون حق‌تعالی به نفس احاطه و شمول در دل هر تعینی حاضر است، پس احکام موطن آن تعین را در واقع می‌پذیرد (تشبیه). از سوی دیگر، چون به نفس همین احاطه و شمول ورای آن تعین خاص نیز هست، پس احکامش ورای احکام آن موطن خاص است (تنزیه). این بیان در زبان عارفان به جمع میان تشبیه و تنزیه معروف است.<ref>ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۹۲–۹۶؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۰۴–۵۰۵؛ ابن‌ترکه، تمهید القواعد، ۱۱۵–۱۱۶؛ لاهیجی، ۹۷–۹۸</ref>  
در عرفان، حق‌تعالی هرگز مطلق به اطلاق قسمی نیست؛ زیرا این اطلاق خود نوعی قید است، بلکه حقیقت الهی در عین سریان حقیقی، ورای سریان است؛ پس اطلاق مقسمی حق، به این معناست که ذات واجبی را نباید تنها در تعینات و شئون یافت، بلکه با وجود اینکه در این تعینات حضور دارد، ذاتی ورای آنهاست؛ پس حق‌تعالی با مطلق، مطلق و با مقید، مقید است<ref>کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۲۸؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۳</ref>؛ از این‌رو وصف اطلاق مقسمی برای حق‌تعالی موجب آن می‌شود که نسبت او با دو وصف اطلاق و تقیید برابر باشد؛ یعنی اثبات و سلب هر تعینی نسبت به او یکسان است.<ref>قونوی، النصوص، ۷–۸؛ فناری، مصباح الانس، ۲۰۸</ref>
[[امام‌خمینی]] نیز با تقسیم [[وجود]] به لابشرط مقسمی و لابشرط قسمی (وجود سعی) و وجود مقید و محدود،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۱۹۶</ref> بر این باور است که وجود لابشرط مقسمی مقابل ندارد و صرف‌الوجودی است که هیچ نقصی در آن نیست و بلکه تمام وجود است<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۷–۱۵۸</ref> و آن حقیقت، [[واجب‌الوجود]] است که مقید به شرط یا تعین یا حیثیت تعلیلی و تقییدی نیست؛ زیرا صرف‌الوجود خیر محض و نور خالص است<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۶</ref>؛ اما ایشان در نظر کلی و نهایی، تمام این اقسام را نفی می‌کند و بر این باور است که حقیقت وجود، نه در ذهن ترسیم می‌شود و نه در خارج به حس می‌آید و اعتبار وجود ذهنی و خارجی، وجود لابشرط و بشرط لا و غیر اینها همه از اعتبارات و مفاهیمی است که برای درک مراتب وجود وضع شده‌اند؛ زیرا اعتبار و لحاظ از امور وارد بر ماهیت است و در وجود راهی ندارد؛ زیرا وجود همان حق است،<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳–۱۴</ref> بلکه ایشان همه هستی را تجلی واحد حق می‌داند.<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۲</ref>
* تشکیک در مظاهر و ظهورات: عارفان با توجه به وحدت وجود، کثرات را ظهور و شئون وجود واحد حق می‌دانند و بر این باورند که ظهورات و شئونات به حسب ظهور حق در موطن آنها، شدت و ضعف دارند؛ از این‌رو [[تشکیک در وجود|تشکیک در اصل وجود]] مطرح نیست بلکه در مظاهر و مراتب ظهور است.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۵؛ فناری، مصباح الانس، ۱۶۷</ref>
 
امام‌خمینی در نگاه متوسط و همراه با [[حکمت متعالیه]]<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۱۳۵</ref> و بر پایه [[اصالت وجود]]، تشکیک را در بستر [[وجود]] و حقایق وجود تبیین می‌کند و وحدت تشکیکی را وحدتی سریانی می‌داند<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۹۸–۹۹</ref>؛ از این‌رو در باب تشکیک مراتب وجود، به «تشکیک خاصی» قائل است و مابه‌الاشتراک را عین مابه‌الامتیاز می‌داند<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۵–۲۷۱</ref>؛ از این‌رو کثرات وجودی نه تنها متباین نیستند، بلکه همگی مراتب حقیقت واحده وجودند<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰–۲۲؛ امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۴۸ و ۲/۸۰</ref>؛ اما ایشان بر اساس وحدت شخصی وجود، قائل به تشکیک در مظاهر و مراتب ظهور است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۶؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۰۴؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۷۱</ref>؛ بنابر نظر ایشان ظهور و بروز ذات احدی و جمال سرمدی در ماهیات و آینه‌های کائنات به حسب میزان استعداد و صفای آنهاست<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۶–۴۷</ref>؛ از این‌رو مراتب وجود، شئون و جلوه حق‌تعالی هستند و این‌گونه نیست که غیری در عالم باشد<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۴۳</ref>؛ پس در اصل وجود، تعدد و کثرتی نیست، بلکه کثرات، ظهورات و شئون واحد حق‌تعالی هستند که دارای نفس‌الامرند و در موطن خود دارای شدت و ضعف هستند<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۶–۴۷؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۰۴</ref> {{ببینید|تشکیک در وجود}}.
* تمایز حق و خلق: یکی از محورهای مهم بحث از وحدت شخصیه، تمایز حق و خلق و تبیین درستِ نسبت و ارتباط آن دو با یکدیگر است؛ زیرا بیشتر بدفهمی‌ها به همین مطلب بر می‌گردد. نشناختن مرز حق و خلق، خاستگاه توهم‌هایی همچون حلول، اتحاد و همه‌خدایی را به دنبال دارد. عرفا بر این باورند که خلق و حق از یکدیگر متمایز و متغایرند؛ البته نه به صورت تمایز تقابلی تا در نتیجه خداوند جدای از خلق تصور شود، بلکه خداوند به گونه تمایز احاطی از خلق امتیاز و تغایر دارد؛ یعنی چون ذات حق مطلق به اطلاق مقسمی است، به نفس همین اطلاق، عین همه اشیاست و از آنجاکه هیچ محدودی، مطلق نیست، حق‌تعالی به نفس همین اطلاق غیر از همه اشیاست.<ref>ابن‌ترکه، تمهید القواعد، ۹۱–۹۳</ref> بر این اساس مراد عرفا از عینیت حق با اشیا غیر از تصور عوامانه از عینیت و حتی مغایر با انواع مختلف عینیت مطرح در [[فلسفه]] است، بلکه مراد عینیت در عین غیریت است. [[عرفا]] با وجود تقید به کمال عینیت، کمال مغایرت را میان حق و خلق قائل‌اند.<ref>ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۷۷</ref> در عرفان، خدای جدا و بریده از خلق معنا ندارد، بلکه خداوند در دل هر ذره‌ای حاضر است و هیچ موجودی از او جدا نیست. در [[احادیث]] و روایات<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۴/۲۵۴</ref> این بحث به عنوان بینونت عِزلی و بینونت وصفی مطرح است.
 
[[امام‌خمینی]] با توجه به وحدت شخصیه وجود بر این باور است که مقام اطلاقی حق‌تعالی وجود بی‌نهایتی دارد که هیچ حجابی با هیچ‌چیز ندارد و هیچ حجابی میان حق‌تعالی و خلقش نیست؛ یعنی ذات اطلاقی حق در مقام ظهور و فعل خود حضور دارد و تجلی حق در موطن غیبی و خلقی، تجلی ذات است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۱</ref> و این مطلب ناشی از احاطه قیومی حق‌تعالی بر همه اشیاست که خود سبب می‌شود با وجود اینکه هیچ نسبتی میان او و خلقش نباشد و منزه از تعینات باشد<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۱؛ امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۷۷؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۸۸</ref>؛ با این حال، در دل همه تعینات اسمائی خود نیز حاضر باشد.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲–۲۴</ref> بر این اساس مقیدات و کثرت‌های امکانی، همان ظهور مطلق و بلکه عین آن‌اند؛ زیرا کثرت‌های امکانی به علت استهلاک در ظهور حق‌تعالی،<ref>امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۲۰، ۴۸ و ۶۷؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۲۱؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۱</ref> خود ظهور [[تجلی]] و اضافه اشراقی حق‌اند و وجود مستقلی ندارند<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۷</ref> و این همان احاطه قیومی حق‌تعالی است.
 
امام‌خمینی در بیان تمایز احاطی و تقابلی بر این باور است که تمام اشیا به حسب مرتبه ذات خود با خود متباین و متقابل با یکدیگر می‌باشند و از این‌رو هیچ احاطه ذاتی قیومی ندارند؛ اما حق‌تعالی که دارای اضافه اشراقی و احاطه قیومی است، به هیچ‌وجه شائبه تباین عزلی در ذات و صفات با موجودات ندارد و به حکم قرب وریدی، احاطه تام بر همه هستی دارد،<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۰؛ امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۷۷</ref> به گونه‌ای که هیچ موطنی خالی از او نیست.<ref>امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۷۷ و ۱۸۱</ref> ایشان با استناد به آیات [[قرآن کریم]]<ref>بقره، ۱۸۶؛ ق، ۱۶</ref> بر این باور است همه موجودات در بارگاه قدس الهی حضور تعلقی دارند و ذات حق به تمام ذرات کائنات احاطه قیومی دارد<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۸۸</ref>؛ زیرا مراتب وجودات امکانی ظل حقیقت وجود حق و ربط محض‌اند و استقلالی برای خود ندارند<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۳۷۲</ref>؛ پس مطلق عین مقید است و مقید امری اعتباری است و اعتباری‌بودن به این معناست که قید، حقیقتی اصیل نیست، بلکه نسبتی از نسبت‌های حق است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۸</ref>؛ یعنی ذات با صفتی خاص در قالب اسمی خاص تعین می‌یابد و جلوه می‌کند<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۴؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۰۲، ۱۵۲ و ۱۵۳؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۷۳</ref> و از آنجاکه عالم مجموع تعینات خاص است، مجموع عالم نیز اعتباری و خیال در خیال است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۸</ref>؛ پس باید همه تعینات را مستهلک در حضرت احدی دانست و معتقد شد وجود حق کل هستی را پُر کرده است<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۸</ref>؛ البته همه وجودات خاص و هر موطن وجود، از صقع ربوبی و ناحیه حق است و اضافه اشراقی حق‌تعالی است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۶ و ۲۷۳–۲۷۴</ref>
* [[تشبیه و تنزیه]]: گروهی بر پایه برخی داده‌های معرفتی بر این باورند که هیچ صفتی را برای حق‌تعالی نمی‌توان ثابت کرد. نه خداوند شبیه به خلق است و نه منزه از صفات است. این گروه را معطله گویند.<ref>← شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۹۶–۹۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۸؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۱۵</ref> برخی به تشبیه کامل حق و خلق اعتقاد دارند<ref>← شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۱۸–۱۱۹؛ آمدی، ۵/۹۳–۹۴</ref> و برخی نظیر [[فلاسفه]] تنزیهی محض‌اند.<ref>← سبزواری، اسرار الحکم، ۱۲۳؛ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ۲/۸۶–۸۹</ref> عارفان مسلمان با توجه به نظریه وحدت شخصیه وجود و لوازم آن به جمع میان تشبیه و تنزیه قائل شده‌اند و معتقدند چون حق‌تعالی به نفس احاطه و شمول در دل هر تعینی حاضر است، پس احکام موطن آن تعین را در واقع می‌پذیرد (تشبیه). از سوی دیگر، چون به نفس همین احاطه و شمول ورای آن تعین خاص نیز هست، پس احکامش ورای احکام آن موطن خاص است (تنزیه). این بیان در زبان عارفان به جمع میان تشبیه و تنزیه معروف است.<ref>ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۹۲–۹۶؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۰۴–۵۰۵؛ ابن‌ترکه، تمهید القواعد، ۱۱۵–۱۱۶؛ لاهیجی، ۹۷–۹۸</ref>
 
[[امام‌خمینی]] همانند اهل معرفت،<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۹۸–۴۹۹؛ جامی، ۱۲۶–۱۳۵</ref> تنزیه محض را سبب تحدید و تقیید حق می‌داند؛ زیرا در تنزیه محض، خداوند از صفات امکانی منزه شمرده شده و از موجودات، جدا تصور می‌شود؛ در حالی‌که موجودات از حیث ذات و کمالات خود، مظاهر حق‌اند و حق‌تعالی در موطن آنها متجلی است؛ بنابراین چنین تنزیهی سبب تقیید و تحدید حق نسبت به بعضی از مراتب خلقی است؛ همچنان‌که در تشبیه مطلق، حق‌تعالی به صفات امکانی متصف می‌شود و این در حقیقت محدودکردن حق‌تعالی است<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۵–۸۷؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۰۵</ref>؛ پس اگر کسی به تنزیه قائل شود، حق را مقید ساخته و اگر به تشبیه قائل شود، حق را محدود کرده است؛ جمع میان آنها مقتضای حقیقت [[توحید]] و وحدت شخصیه وجود است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳۱–۱۳۲؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۰۵</ref>
[[امام‌خمینی]] همانند اهل معرفت،<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۹۸–۴۹۹؛ جامی، ۱۲۶–۱۳۵</ref> تنزیه محض را سبب تحدید و تقیید حق می‌داند؛ زیرا در تنزیه محض، خداوند از صفات امکانی منزه شمرده شده و از موجودات، جدا تصور می‌شود؛ در حالی‌که موجودات از حیث ذات و کمالات خود، مظاهر حق‌اند و حق‌تعالی در موطن آنها متجلی است؛ بنابراین چنین تنزیهی سبب تقیید و تحدید حق نسبت به بعضی از مراتب خلقی است؛ همچنان‌که در تشبیه مطلق، حق‌تعالی به صفات امکانی متصف می‌شود و این در حقیقت محدودکردن حق‌تعالی است<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۸۵–۸۷؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۰۵</ref>؛ پس اگر کسی به تنزیه قائل شود، حق را مقید ساخته و اگر به تشبیه قائل شود، حق را محدود کرده است؛ جمع میان آنها مقتضای حقیقت [[توحید]] و وحدت شخصیه وجود است.<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۳۱–۱۳۲؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۰۵</ref>
به اعتقاد امام‌خمینی آیات الهی مانند «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ‏»،<ref>حدید، ۳</ref> «هُوَ مَعَکُمْ أَینَ ما کُنْتُمْ‏»<ref>حدید، ۴</ref> و «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»<ref>شوری، ۱۱</ref> و روایات مانند «مَعَ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَة»<ref>نهج البلاغه، خ۱، ۱۰</ref> بر جمع میان تشبیه و تنزیه گواهی می‌دهند<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۶–۱۱۸؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۴</ref> {{ببینید|تشبیه و تنزیه}}.
به اعتقاد امام‌خمینی آیات الهی مانند «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ‏»،<ref>حدید، ۳</ref> «هُوَ مَعَکُمْ أَینَ ما کُنْتُمْ‏»<ref>حدید، ۴</ref> و «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»<ref>شوری، ۱۱</ref> و روایات مانند «مَعَ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَة»<ref>نهج البلاغه، خ۱، ۱۰</ref> بر جمع میان تشبیه و تنزیه گواهی می‌دهند<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۶–۱۱۸؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۴</ref> {{ببینید|تشبیه و تنزیه}}.


خط ۵۶: خط ۳۹:
== وحدت وجود در متون دینی ==
== وحدت وجود در متون دینی ==
[[ملاصدرا]] در تأیید وحدت شخصیه وجود، به برخی از آیات [[قرآن کریم]] استناد کرده است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۷۲؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۳۲۲؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۴۷–۴۸؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۳۵–۳۶</ref> [[امام‌خمینی]] نیز در تأیید این اصلِ مهم عرفانی به برخی آیات استناد کرده است، ازجمله:
[[ملاصدرا]] در تأیید وحدت شخصیه وجود، به برخی از آیات [[قرآن کریم]] استناد کرده است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۷۲؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۳۲۲؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۴۷–۴۸؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۳۵–۳۶</ref> [[امام‌خمینی]] نیز در تأیید این اصلِ مهم عرفانی به برخی آیات استناد کرده است، ازجمله:
* دسته‌ای از آیات که ظهور و تجلی خدای متعال در همه مواطن و احاطه او بر همه اشیا را بیان می‌کنند، نظیر آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیم».<ref>حدید، ۳</ref> بنابر این آیه خدای سبحان به وصف اولیت و آخریت و ظهور و بطون متصف می‌شود<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۵۷</ref> و موطن و مقامی نیست که حق‌تعالی در آن حضور نداشته باشد و این حضور فراگیر جایی برای حضور غیر نمی‌گذارد<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۷ و ۱۶۱؛ امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۵–۱۵۹</ref> و از آنجاکه حضور و [[تجلی|تجلی حق‌تعالی]] از سنخ تجلی ذاتی است، همه تجلیات حق‌تعالی در هر موطنی به لحاظ حضور ذات، از سنخ تجلی ذاتی است که همان بیان دیگری از وحدت شخصیه وجود و حضور ذات بی‌نهایت حق‌تعالی در همه مواطن و همان اول، آخر، ظاهر و باطن‌بودن حق‌تعالی است؛ از این‌رو عالم، وجود بالذات مستقلی ندارد و [[خیال]] در خیال است.<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۱–۵۲</ref> ایشان با استناد به آیه یادشده برای تثبیت و تعمیق این اصل عرفانی، بر این باور است که واژه «هو» به ذات غیب‌الغیوبی که حاضر در دل همه اشیاست، اشاره می‌کند؛ یعنی حقیقتی غیبی که از تلبس به [[اسما و صفات]] نیز مقدس و منزه است و به همان حقیقت شریف خود، ظاهر، باطن و اول و آخر است؛ بنابراین از آیه کریم برداشت می‌شود که همه ظهور و بطون از آنِ ذات مقدس حق‌تعالی است و هیچ شیء از اشیا از ظهور بالذات برخوردار نیست و هیچ حقیقتی از حقایق به هیچ نحو، بطون ذاتی ندارد<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۲</ref>؛ از این‌رو عبارت «هو الظاهر» اصل ظهور را برای غیر او نفی می‌کند؛ یعنی ظهور تنها متعلق به اوست و عالم و [[هستی]]، ظهور اوست.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۲۶۱</ref> ایشان این آیه را بهترین وصف برای ذات حق و جلوه‌های ذات او می‌داند<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۹۴–۱۹۵</ref> که تأکید بر وحدت وجود است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۴۳</ref>
# دسته‌ای از آیات که ظهور و تجلی خدای متعال در همه مواطن و احاطه او بر همه اشیا را بیان می‌کنند، نظیر آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیم».<ref>حدید، ۳</ref> بنابر این آیه خدای سبحان به وصف اولیت و آخریت و ظهور و بطون متصف می‌شود<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۵۷</ref> و موطن و مقامی نیست که حق‌تعالی در آن حضور نداشته باشد و این حضور فراگیر جایی برای حضور غیر نمی‌گذارد<ref>امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۹۷ و ۱۶۱؛ امام‌خمینی، تفسیر حمد، ۱۵۵–۱۵۹</ref> و از آنجاکه حضور و [[تجلی|تجلی حق‌تعالی]] از سنخ تجلی ذاتی است، همه تجلیات حق‌تعالی در هر موطنی به لحاظ حضور ذات، از سنخ تجلی ذاتی است که همان بیان دیگری از وحدت شخصیه وجود و حضور ذات بی‌نهایت حق‌تعالی در همه مواطن و همان اول، آخر، ظاهر و باطن‌بودن حق‌تعالی است؛ از این‌رو عالم، وجود بالذات مستقلی ندارد و [[خیال]] در خیال است.<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۱–۵۲</ref> ایشان با استناد به آیه یادشده برای تثبیت و تعمیق این اصل عرفانی، بر این باور است که واژه «هو» به ذات غیب‌الغیوبی که حاضر در دل همه اشیاست، اشاره می‌کند؛ یعنی حقیقتی غیبی که از تلبس به [[اسما و صفات]] نیز مقدس و منزه است و به همان حقیقت شریف خود، ظاهر، باطن و اول و آخر است؛ بنابراین از آیه کریم برداشت می‌شود که همه ظهور و بطون از آنِ ذات مقدس حق‌تعالی است و هیچ شیء از اشیا از ظهور بالذات برخوردار نیست و هیچ حقیقتی از حقایق به هیچ نحو، بطون ذاتی ندارد<ref>امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۲</ref>؛ از این‌رو عبارت «هو الظاهر» اصل ظهور را برای غیر او نفی می‌کند؛ یعنی ظهور تنها متعلق به اوست و عالم و [[هستی]]، ظهور اوست.<ref>امام‌خمینی، صحیفه، ۱۸/۲۶۱</ref> ایشان این آیه را بهترین وصف برای ذات حق و جلوه‌های ذات او می‌داند<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۹۴–۱۹۵</ref> که تأکید بر وحدت وجود است.<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۴۳</ref>
* دسته‌ای از آیات که نزدیک‌بودن خداوند به اشیا را بیان می‌کنند تا جایی که اساساً میان خدا و مخلوقات فاصله‌ای تصور نمی‌شود و این [[خداوند]] است که با قرب و همراهی قیومی خود، در متن هر ذره‌ای حاضر است، نظیر «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».<ref>ق، ۱۶</ref> امام‌خمینی این آیه را ظاهر در وحدت شخصی وجود می‌داند. به نظر ایشان این آیه بر همراهی و احاطه قیومی حق‌تعالی بر اشیا دلالت دارد و وجود حقیقی اوست که در همه جا حاضر و ظاهر است و همه موجودات مظاهر و مجالی اویند.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۲۲؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۹۸؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۴۳</ref> این احاطه قیومی حق شمولی و تمام دایره وجود را دربر می‌گیرد و همه عالم‌ها محضر اوست؛ از این‌رو قرب و بُعد به نحو مجاز و استعاره است؛ زیرا ساحت مقدس حق منزه از قرب و بُعد حسی و معنوی است؛ به جهت اینکه این نوع قرب، مستلزم گونه‌ای محدودیت و تشبیه است، بلکه حضور همه موجودات در بارگاه حق‌تعالی، حضور تعلقی است و احاطه حق بر همه موجودات احاطه قیومی است که از سنخ حضور حسی و معنوی و احاطه ظاهر و باطنی نیست،<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۸۸–۲۸۹</ref> بلکه همراهی قیومی حق به صورت احاطه وجودی و سعی است و حقیقتِ این قیومیت را کسی جز خواص اولیای خداوند درک نمی‌کنند.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۹۸ و ۶۵۹</ref>
# دسته‌ای از آیات که نزدیک‌بودن خداوند به اشیا را بیان می‌کنند تا جایی که اساساً میان خدا و مخلوقات فاصله‌ای تصور نمی‌شود و این [[خداوند]] است که با قرب و همراهی قیومی خود، در متن هر ذره‌ای حاضر است، نظیر «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».<ref>ق، ۱۶</ref> امام‌خمینی این آیه را ظاهر در وحدت شخصی وجود می‌داند. به نظر ایشان این آیه بر همراهی و احاطه قیومی حق‌تعالی بر اشیا دلالت دارد و وجود حقیقی اوست که در همه جا حاضر و ظاهر است و همه موجودات مظاهر و مجالی اویند.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۲۲؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۹۸؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۴۳</ref> این احاطه قیومی حق شمولی و تمام دایره وجود را دربر می‌گیرد و همه عالم‌ها محضر اوست؛ از این‌رو قرب و بُعد به نحو مجاز و استعاره است؛ زیرا ساحت مقدس حق منزه از قرب و بُعد حسی و معنوی است؛ به جهت اینکه این نوع قرب، مستلزم گونه‌ای محدودیت و تشبیه است، بلکه حضور همه موجودات در بارگاه حق‌تعالی، حضور تعلقی است و احاطه حق بر همه موجودات احاطه قیومی است که از سنخ حضور حسی و معنوی و احاطه ظاهر و باطنی نیست،<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۸۸–۲۸۹</ref> بلکه همراهی قیومی حق به صورت احاطه وجودی و سعی است و حقیقتِ این قیومیت را کسی جز خواص اولیای خداوند درک نمی‌کنند.<ref>امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۹۸ و ۶۵۹</ref>
* دسته‌ای از آیات که مالکیت خداوند بر همه اشیا را بیان می‌کنند. [[امام‌خمینی]] معتقد است مفاد این دسته از آیات آن است که ممکنات هویتی جز وابستگی و ربط به علت خود ندارند و همه کمالات وجودی آنها از آنِ خدا و مالکیت حقیقی همه اشیا از آنِ خداوند است؛ پس کثرت‌های امکانی هیچ استقلالی ندارند و شأن و جلوه‌ای از مالکیت حقیقی‌اند، نظیر آیه «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ».<ref>غافر، ۱۶</ref> حق‌تعالی با تجلی به وحدت و قهاریت و اتصال ظاهر به باطن و رجوع آخر به اول جا برای غیر باقی نمی‌گذارد.<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۲</ref> بنابر این آیه همه تعینات و کثرت‌ها فانی در حضرت حق شده‌اند و هیچ امری و خلقی و اسم و رسمی به غیر از ذات حق نخواهد بود.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۶، ۳۱، ۹۶، ۱۳۷ و ۱۳۹</ref>
# دسته‌ای از آیات که مالکیت خداوند بر همه اشیا را بیان می‌کنند. [[امام‌خمینی]] معتقد است مفاد این دسته از آیات آن است که ممکنات هویتی جز وابستگی و ربط به علت خود ندارند و همه کمالات وجودی آنها از آنِ خدا و مالکیت حقیقی همه اشیا از آنِ خداوند است؛ پس کثرت‌های امکانی هیچ استقلالی ندارند و شأن و جلوه‌ای از مالکیت حقیقی‌اند، نظیر آیه «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ».<ref>غافر، ۱۶</ref> حق‌تعالی با تجلی به وحدت و قهاریت و اتصال ظاهر به باطن و رجوع آخر به اول جا برای غیر باقی نمی‌گذارد.<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۷۲</ref> بنابر این آیه همه تعینات و کثرت‌ها فانی در حضرت حق شده‌اند و هیچ امری و خلقی و اسم و رسمی به غیر از ذات حق نخواهد بود.<ref>امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۶، ۳۱، ۹۶، ۱۳۷ و ۱۳۹</ref>


== شبهه اتحاد و حلول ==
== شبهه اتحاد و حلول ==
Image-reviewer، emailconfirmed
۱٬۵۵۴

ویرایش