مقامات مراحل و منازل سیر و سلوک از جهت استقرار و عدم زوال آن.
مفهومشناسی
مقامات جمع مَقام است و مقام از ریشه «قوم»، به معنای منزلت،[۱] مجلس [۲] و موضع[۳] است. مقامات در اصطلاح عرفانی منازل و مراتب سلوکی است که سالک در آن استقرار مییابد و زوالپذیر نیست.[۴] مقام منزلی است که بنده با نزول در آن، متحقق به آن میشود و این با ریاضت و تکلف به دست میآید (قشیری، ۱۵۸). مقام گاهی به معنای اعم از منزل سلوک و به معنای مرتبه و درجه وجودی به کار میرود (قونوی، ۹۵ و ۲۱۸). امامخمینی مقامات را مراحل و منازل سیر و سلوک میداند (← ادامه مقاله). واژههای مرتبط با مقام، حال، منزل، وقت، درجه و موقف است. «حال» در اصطلاح عرفان هر آن چیزی است که حقتعالی به طور موهبتی، یعنی بدون کسب و تأمل بنده، بر دل پاک سالک وارد میکند و دوام ندارد (کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۲۳۱؛ لاهیجی، ۴۶)؛ اما مقام، حقیقتی روحانی است که سالک با زحمت، مجاهدت و ریاضت به دست میآورد و از این جهت دوام دارد (← ادامه مقاله). منزل و مقام معنایى نزدیک به هم دارند و فرقشان اعتباری است. اگر به سلوک سالک نگاه شود و اینکه او در حال سفر و گذر و سیر است و به اعتبار حال، شرایط و مرتبه او «منزل» خوانده مىشود و اگر به درنگ و مکث او در آن مرتبه نظر شود، به آن «مقام» گفته مىشود (بیدارفر، ۷). از اینرو مقام و منزل در برخی موارد به جای هم به کار میروند (ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۲۸۰؛ تلمسانی، ۲/۴۱۹). «وقت» در اصطلاح، حالِ وارد بر سالک و فارغشدن از گذشته و آینده است (هجویری، ۴۸۰؛ ابنعربى، مجموعه رسائل، ۱/۵۵۴؛ کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ۳۰۱) و چیزی است که بر نفس وارد میشود و بیش از «حال»، استمرار دارد و به اندازه «مقام» نمیرسد (← کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۵۹۴ ـ ۵۹۶). «درجه» به معنای جایگاه و منزلت است (ابنمنظور، ۲/۲۶۶)؛ و در اصطلاح عرفا در معانی مختلفی بهکار رفته است؛ در بعضی موارد متناسب با معنای لغوی و برای بیان جایگاه سالک نسبت به حقتعالی استفاده میشود (حقی بروسوی، ۳/۴۸۳). خواجهعبدالله انصاری درجه را در معنایی اخص به کار برده و فروع هر یک از مقامات را درجه خوانده است (← کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۱۲۰). «موقف» در اصطلاح عرفا توقفگاه سالک پیش از هر مقام است؛ از اینرو هیچ منزلی از منازل و مقامی از مقامات و حالی از حالات نیست، مگر اینکه میان آنها برزخی است که سالک در آن میایستد و همان موقف است (ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۶۰۹). پیشینه: یکی از مسائل مهمی که همواره در میان عرفا مطرح بوده است، مسئله ترتیب و چگونگی سیر و حرکت سالکان به سوی حقتعالی است (← همان، ۲/۳۸۲؛ ملاصدرا، ۱/۱ ـ ۱۳). هر عارفی با توجه به جهانبینی خاص خود و بر اساس تجربه عملی و دریافتهای باطنیاش، سیر انسان را دارای سلسله مراحل و مقامات معنوی دانسته است، تا آنجاکه شرط توفیق و کامیابی سالک در گرو پیمودن موفقیتآمیز آن مراحل و منازل است (فرغانی، ۱/۱۲۷؛ بیدارفر، ۷ ـ ۱۷). مقاماتی که عارفان و سالکان از آن سخن گفتهاند، ریشه در دستورهای دینی و قرآن کریم دارد. برخی عارفان در بیان مقامات به آیات الهی نظیر آیه «مقاماً محموداً» (اسراء، ۷۹)، «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» (صافات، ۱۶۴) تمسک کردهاند (سراج، ۹۷؛ گنابادی، ۳/۳۰۳). در روایات به بسیاری از این مقامات اشاره شده است (کلینی، ۲/۶۵؛ صدوق، ۲۵۲). ایمان در روایتی حالات، درجات، طبقات و منازل معرفی شده است (کلینی، ۲/۳۴). بحث از مقامات عرفانی به کلمات و آثار صوفیه باز میگردد؛ اما اینکه چه کسی نخستین بار این اصطلاح را به کار برده است، چندان روشن نیست. برخی بر این باورند که ذوالنون مصری (م۲۴۵ق) نخستین کسی است که از مقامات و احوال سخن گفته است (← ماسینیون، ۱۷). اگرچه تا سده چهارم به صورت پراکنده بحث از مراحل سلوک در آثار عرفانی آمده، اما به صورت نظاممند از مقامات بحث نشده است. این امر با ظهور عارفانی چون سراج، کلاباذی و قشیری ادامه یافت و از آن پس بحث احوال و مقامات به صورت یکی از مباحث عمده علم سلوک درآمد. خواجهعبدالله انصاری با دستهبندی و تعریف و تقسیم مقامات، این مباحث را کامل کرد. او با نگارش کتاب منازل السائرین و بیان مقامات صدگانه سلوک در ده قسم توانست گام مهمی در تبیین مقامات بردارد (راشدینیا، ۵۵ ـ ۵۷)؛ البته با ظهور عرفان نظری در سده هفتم، زبانی نو در توضیح و تبیین این مقامات گشوده شد. امامخمینی در آثار عرفانی ـ اخلاقی خود به بررسی مقامات عرفانی پرداخته و با توجه به متون دینی سعی در تبیین برخی از این مقامات داشته است و در برخی موارد آرا و نظریات پیشینیان را نقد کرده است (حدیث جنود، ۱۶۱ ـ ۱۶۳). ایشان با وجود عنایتی که به صدمنزل خواجهعبدالله انصاری دارد، چندان مقید به آن نیست و گاهی خود تقسیمها و مراتب دیگری ارائه میکند (← آداب الصلاة، ۱۰ ـ ۱۱). میتوان گفت ایشان مقامات سالکان را به گونهای ترتیب داده که از جهاتی، متفاوت از طبقهبندی عرفای دیگر و بدیع است (← ادامه مقاله). ایشان همچنین اخلاق و عرفان را درآمیخته و بسیاری از فضایل و رذایل اخلاقی را با رویکردی عرفانی بررسی و تحلیل کرده (یزدانپناه، ۱/۲۲۸ ـ ۲۲۹) و معتقد است طهارت سالک از رذایل اخلاق و مفاسد آن، مقدمه تطهیر قلب و قدمنهادن در مسیر محبت و سیر و سلوک است (آداب الصلاة، ۵۷ ـ ۵۸). حقیقت مقام: حقیقت مقام از دیدگاه عارفان مرتبهای از مراتب سلوک است که تحت قدم سالک درآید و محل استقامت او گردیده، زوال نپذیرد (کاشانی، عزّالدین، ۱۲۵)؛ به گونهای که سالک حقایق طاعات را در ظاهر و باطن خود پیاده کرده و با طلب، کوشش و تکلف به آن رسیده است (رازی، ۲۱۶؛ قشیری، ۱۵۸). هر یک از اعمال و امور کسبی که در اختیار سالک قرار میگیرد و ملکه او میشود، مقام اوست و صفت ثابت وی میگردد (لاهیجی، ۴۶؛ تهانوی، ۲/۱۶۲۳). برخی حقیقت مقام را استیفا و به دست آوردن حقوق و احکام مراسم (منازل) به صورت کامل میدانند (کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۵۴۶) و مقصود از این استیفا، تحقق به اوصاف و حقایق و تمکن و استواری سالک بر مقام است که به واسطه ثبات و پایدارى در آن محقق میگردد، به گونهاى که آن احکام زوال نمییابد (همان؛ همو، اصطلاحات الصوفیه، ۶۶؛ فناری، ۵۹). امامخمینی سلوک عرفانی را به معنای هجرت از منزل نفس و انانیت به سوی حقتعالی میداند (حدیث جنود، ۴۱۸)؛ بر این اساس از نظر ایشان سلوک، نوعی هجرت و خروج معنوی از حضیض نفسانیت است و در این خروج، سالک برای وصول به مقصد غایی که همان فنای لله و بقای بالله است، مراحل و منازلی را پیشِ رو دارد که باید آنها را یکی پس از دیگری بگذراند که این منازل، مقامات معنوی سالک محسوب میشوند (همان). ایشان حصول درجات و مقامات عرفانی را تدریجی و تابع تلاش و مجاهدتهای فراوان سالک میداند که یکباره واقع نمیشود (چهل حدیث، ۲۱۷ و ۳۴۳؛ دعاء السحر، ۱۳)؛ اگرچه بعضی افراد که مورد عنایت خاص حقتعالی واقع میشوند، ممکن است به واسطه جذبه الهی مقامات صدساله را به یکباره طی کنند (آداب الصلاة، ۶۷). امامخمینی در بیان شناخت حالات سالک تأکید میکند نخستین وظیفه سالک این است که خود را به قرآن شریف عرضه کند؛ زیرا همچنانکه میزان و ملاک در تشخیص صحت و اعتبار حدیث، عرضه به کتاب خداست و هر چه مخالف قرآن باشد، باطل و زخرف است، همچنین میزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت سالک آن است که طبق کتاب خداوند که میزان و معیار است، درست و مستقیم باشد. همچنین سالک باید همه معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را با کتاب خدا تطبیق دهد تا به حقیقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنى او شود (همان، ۲۰۸ ـ ۲۰۹) و چه بسا ممکن است شخص به جهت کِبر و غروری که در وجود اوست، خود را اهل کمال، شهود و مقامات بداند و در حالیکه به مقام ایمان نرسیده، از عرفان سخن بگوید (چهل حدیث، ۸۲ و ۸۹) و با بهکاربردن بعضی اصطلاحات عارفان که از آنان به سرقت برده است، خود را دارای مقامی بداند و مرشد و هادی خلق گمان کند یا خود را دارای مقام ولایت شمارد، در حالیکه این از کمی استعداد و تنگی سینه و قلب است (همان، ۹۱). رابطه مقام با حال: وجه نامگذاری حال و مقام آن است که «حال» زودگذر و متحول است (عینالقضات همدانی، ۷۳)، اما «مقام» ثابت است و نفس سالک در آن اقامت میگزیند (کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ۶۶)؛ بنابراین از دیدگاه عارفان «مقام» در اختیار سالک و محل استقامت اوست (هجویری، ۲۲۵؛ کاشانی، عزّالدین، ۱۲۵)؛ البته هیچ مقامی خالی از حال نیست؛ زیرا همه مقامات نخست احوال بودهاند و در نهایت مقام گشتهاند؛ برای مثال توبه، محاسبه و مراقبه در آغاز حالاند و اگر تغییر و زوال در آنها روى ندهد، تبدیل به مقام مىشوند؛ از اینروی «حال» مقدم بر مقام است (کاشانی، عزّالدین، ۱۲۵). عارفان برای شناخت حال و مقام نشانههایی برشمردهاند ازجمله: الف) کسبیبودن مقام و موهبتیبودن حال: برای وصول به هر مقام لازم است سالک ریاضتهایی را تحمل کند و با مجاهدت خود، مقدمات دستیابی به آن مقام را فراهم کند، بر خلاف حال که صرفاً موهبتی و از جانب حق میباشد و سالک در تحقق آن نقشی ندارد (هجویری، ۲۲۵). ب) گذرابودن حال و ثبات مقام: احوال هیچ نوع ثباتی ندارند (ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۱/۳۴). ج) محدودبودن مقامات و نامحدودبودن احوال: نزد عارفان مقامات مختلف است و تعداد آنها متناهی است؛ اما احوالی که بر عارف وارد میشود، نامتناهی است (ترمذی، ۳۳۶؛ سهروردی، ۲/۵۲۸). د) تکیهنداشتن سلوک به احوال: عارفان، سلوک و صعود به مراحل عرفانی را مشروط به کسب مقامات میدانند؛ اما احوال نمیتواند موجب ارتقای سالک شوند؛ بر همین اساس گفته شده در سلوک به مقامات اعتماد میشود و به احوال اعتمادی نیست (اسیدی، ۶۳). امامخمینی در بیان تفاوت میان حال و مقام، بر این باور است که برای سالک و مهاجر الی الله احوال، واردات و اتصالاتی است که در هر وقت و لحظهای به مناسبت حال سالک تجلی صورت میگیرد که این احوال و تجلیات گاهی مظهر لطف و گاهی مظهر قهر الهی است (دعاء السحر، ۲۸)؛ از اینرو حالات بنده به حسب تجلیات حقتعالی مختلف میشود (همان، ۸۷ و ۹۱ ـ ۹۲) و بر اساس اینکه انسان مظهر «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فی شَأْن» است، حالات سالک در سیر و سلوک مختلف میشود و در هر حال و شأنی محبوب او به لطف یا قهر و جلال یا جمال بر او تجلی میکند (همان، ۱۲۳ ـ ۱۲۴). این واردات و حالات قلبی هنگامی که به کمال رسیدند و متمکن در باطن شدند، حالت محو مطلق برای سالک محقق میشود (حدیث جنود، ۴۰۵) و اگر سالک بتواند قلب خود را نگه دارد، به گونهای که اقبال قلبی به دنیا پیدا نکند، به مقامی میرسد که واردات و حالات تحت سیطره او واقع میشوند، تا آنجاکه اگر تمام جهان را به ولی کامل بدهند یا همه چیز را از او بگیرند، در قلبش اثری حاصل نشود و هیچیک از واردات در او تغییری ندهد (همان، ۴۱۱). ترتیب و اقسام مقامات و منازل: مقامات عارفان بر اساس حالاتی که برای سالکان رخ میدهد، مختلف است و نمیتوان ترتیب قاطعی برای آنها تنظیم کرد. عبارتهای عارفان در بیان ترتیب مقامات همسان نیست. آنچه از ظاهر کلمات عارفان بر میآید این است که آنان در شماره مقامات سلوک و در ترتیب آن اختلاف دارند، به گونهای که هم در سرآغاز منازل سلوک و هم در سرانجام آن اختلاف است. برخی اهل معرفت نخستین منزل را یقظه (انصاری، ۳۵) یا توبه (قشیری، ۱۹۷) و آخرین منزل را توحید (انصاری، ۱۴۱؛ نخجوانی، ۱/۴۴۵) یا عینالجمع (ابنقیم جوزیه، ۱۵۵) میدانند. امامخمینی نخستین منزل از منازل سلوک را یقظه میداند که بیدارشدن از خواب غفلت و هوشیارشدن از مستی عالم دنیاست (چهل حدیث، ۹۸)؛ اگرچه در مواضعی بر این نظر تأکید دارد که یقظه مقدمه سلوک است (صحیفه، ۱۸/۴۵۳ ـ ۴۵۴ و ۲۰/۴۳۹) (← ادامه مقاله). به اعتقاد ایشان نهایت سیر الی الله رسیدن به مقام تفرید و توحید (حدیث جنود، ۵۷ ـ ۵۸) و فنای ذاتی و بقای بعد از فناست که در آن صَعق کلی حاصل میشود (چهل حدیث، ۴۳۶؛ حدیث جنود، ۴۱۸ ـ ۴۱۹) (← مقاله فنا). هر حرکت و سیری از آنجاکه تدریجی است، دارای سه بخش آغاز، وسط و پایان است (خواجهنصیر، ۳/۳۸۷ ـ ۳۸۸). سلوک عرفانی نیز بر همین اساس دربردارنده این سه بخش است. اهل معرفت با اقتباس از آموزههای دینی، مقامهای آغازین سلوک را مقامهای اسلامی و مقامهایی که پس از آن واقع میشوند، مقام ایمانی و مقامهای نهایی سیر و سلوک را مقامهای احسانی نام نهادهاند (← فناری، ۵۵). این سه مرحله کلی در مقامهای سلوک بر اساس اطوار وجودی انسان تنظیم یافته است؛ زیرا در آدمی سه مرتبه کلی نفس، روح و سرّ وجود دارد. مقامات اسلامی در آغاز سلوک با نفس سالک تناسب دارند و پس از آنکه سالک از سفر نفسی خارج شد و مقامهای اسلامی را پشت سر گذاشت، به لایه باطنی خود به نام روح میرسد و از اینجا سفر روحانی او در مقامهای ایمانی آغاز میشود و با گذر از این مقامات به باطنیترین لایه، یعنی سرّ میرسد و سفر در سرّ را با سلوک در مقامات احسانی دنبال میکند (همان، ۵۹ ـ ۶۴)؛ بر این اساس تمام سیر الی الله به سه بخش عمده اسلامی، ایمانی و احسانی تقسیم میشود؛ اما هر یک از این بخشها خود به مقامات مختلفی تقسیم میشوند که طبق تقسیمات مشهور، مقامهای «اسلامی» از سه مرحله «بدایات»، «ابواب» و «مقامات» تشکیل یافتهاند؛ و در پی آن، مقامهای ایمانی است که شامل دو مرحله «اخلاق» و «اصول» است و پس از آن مقامهای احسانی است که عبارتاند از «اودیه»، «احوال»، «ولایات»، «حقایق» و «نهایات» (اشکوری، ۹۳ ـ ۹۴). برخی از اهل معرفت بر این باورند که مقامات سلوک بر اساس سه مرتبه نفس، قلب و روح تنظیم یافته است و این مراتب سهگانه با تفصیل و تفریع در میان خود، گاهی تا هزار مقام نیز میرسند (قیصری، رسائل، ۲۸ ـ ۲۹). خواجهعبدالله انصاری مراحل سلوک را به ده بخش تقسیم کرده است که هر یک از آنها شامل ده مقام است و در مجموع صد مقام و منزل پدید میآید (انصاری، ۳۳ ـ ۳۴؛ لاهیجی، ۲۴۷ ـ ۲۴۸). این اقسام دهگانه عبارتاند از: ۱. بدایات: این بخش آغاز سلوک است. نفس اماره با توفیق الهی از خواب غفلت بیدار شده و به سوی حقتعالی رهسپار میشود. این مرحله شامل مقاماتی است مانند یقظه، توبه و محاسبه (کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۱۲۳). ۲. ابواب: در این قسم سالک با اصلاح نفس و رفع موانع، به درهای کمال میرسد و به آنها داخل میشود (همان، ۱۲۳ ـ ۱۲۴). این مرحله شامل مقاماتی چون حزن، خوف و اشفاق است (انصاری، ۴۹). ۳. معاملات: در این قسم سالک متوجه باطن و روح خود میشود و در مقابل رفع حجب، مدد از غیب دریافت میکند؛ به همین جهت به آن معاملات میگویند و شامل بر مقاماتی چون رعایت، مراقبت و حرمت است (همان، ۵۹). ۴. اخلاق: در این مقام عقل با نور شرع از وهم خلاصی مییابد و به استقرار ملکات فاضله که همان اخلاق است، اقدام میکند تا به کمال طمأنینه برسد. این مرحله شامل مقاماتی مانند صبر، رضا و شکر است (کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۱۲۵). ۵. اصول: در این مقام که به منزله اصول و ارکان طلب است و وجدان را در پی دارد، سالک متوجه سرّ خود میشود و نفسی که تاکنون مانع بود، معین و مددکار سالک میگردد. این مرحله شامل مقاماتی چون قصد، عزم و اراده است (همان، ۱۲۵ ـ ۱۲۶). ۶. اودیه (وادیها): بیشتر سیر و سلوک و کسب در این بخش واقع میشود و شیطان نیز در آن تصرفی دارد. از آنجاکه سالک در وادی و سرزمینی قدم مینهد که مهالک و لغزشگاههایی دارد، به آن اودیه گفته میشود (همان، ۴۹۱). اودیه شامل مقاماتی چون احسان، علم و حکمت است (انصاری، ۹۱). ۷. احوال: در این قسم احوال و وارداتی برای سالک رخ میدهد که بدون کسب و تلاش است و راه برای سالک گشوده میشود (کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ۳۶). احوال شامل مقاماتی مانند محبت، غیرت و شوق است (انصاری، ۱۰۱). ۸. ولایات: این بخش رسیدن به مرتبه روحی است (کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۱۲۸). سالک در آن به مرتبه فنا میرسد و حقانی میشود و حقتعالی خود متولی امور بنده میگردد (آشتیانی، ۵۰). ولایات شامل مقاماتی چون لحظ، وقت و صفاست (انصاری، ۱۱۱). ۹. حقایق: در این مرحله مکاشفات عینی در مقام خفی رخ میدهد. مشاهده به چشم روح است که به نور حق منور شده است (کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۱۲۸ ـ ۱۲۹). این مرحله شامل مقاماتی چون مکاشفه، مشاهده و معاینه است (انصاری، ۱۲۳). ۱۰. نهایات: هنگامی که سالک به معرفت تام رسید، به نهایت سیر میرسد. در این مقام فنای در ذات احدیت رخ میدهد و هر گونه انانیتی که در مقامات قبل برای سالک بود مرتفع میشود (کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۱۲۹). نهایات شامل مقاماتی چون معرفت، فنا و بقاست (انصاری، ۱۳۳). امامخمینی در برخی آثار خود همسو با مشهور عرفا به اقسام صدگانه مقامات اشاره کرده و برخی از آنها را شرح داده است مانند: ۱. یقظه (چهل حدیث، ۹۸)، ۲. توبه (همان)، ۳. محاسبه (همان، ۹)، ۴. انابه (آداب الصلاة، ۹۹)، ۵. تفکر (چهل حدیث، ۶ و ۱۹۲)، ۶. تذکر (آداب الصلاة، ۲۱۵)، ۷. فرار (همان، ۳۶۰)، ۸. ریاضت (چهل حدیث، ۵۱۰)، ۹. حزن (همان، ۳۶۱)، ۱۰. خوف (همان)، ۱۱. خشوع (آداب الصلاة، ۱۳). ۱۲. زهد (حدیث جنود، ۲۹۵)، ۱۳. ورع (چهل حدیث، ۴۷۳)، ۱۴. رجا (آداب الصلاة، ۳۴۹)، ۱۵. اخلاص (همان، ۱۷۳)، ۱۶. توکل (چهل حدیث، ۲۱۶)، ۱۷. تسلیم (همان، ۲۱۷)، ۱۸. رضا (حدیث جنود، ۱۶۱)، ۱۹. یقین (آداب الصلاة، ۶۵)، ۲۰. فقر (تقریرات، ۳/۶۳)، ۲۱. فنا (آداب الصلاة، ۳۵۳)، ۲۲. بقا (چهل حدیث، ۸۲)، ۲۳. تفرید (سرّ الصلاة، ۵۵) و ۲۴. توحید (همان). ایشان با توجه به لطایف هفتگانه انسانی که معروف به هفت شهر عشق و هفت اقلیم است (نفس، قلب، عقل، روح، سر، خفی، اخفی)، به اقسام مقامات پرداخته است (همان، ۴). از سوی دیگر، امامخمینی در مواردی با توجه به مبانی معرفتی، مقامات را به چهار قسم تقسیم کرده است؛ ۱. مقام علم: گام اول سالک در وادی سلوک، مقام علم است؛ یعنی سالک به روش علمی و فلسفی، حقایق را با عقل، دانش حصولی و برهانی میفهمد (آدابالصلاة، ۱۰ ـ ۱۱)؛ زیرا رسیدن به چیزی فرع بر شناخت درست آن است؛ بر این اساس بر سالک لازم است اول سلوک علمی داشته باشد (همان، ۱۱ و ۷۳؛ همو، حدیث جنود، ۱۷۰). ۲. مقام ایمان: دومین مرتبهای که سالک باید در آن گام نهد مقام ایمان است (سرّ الصلاة، ۱۹). امامخمینی معتقد است ایمان همان علم صحیح عقلی و مطابق با واقع است (حدیث جنود، ۸۹)؛ پس سالک باید با اشتغال به ریاضتهای قلبی، حقایق را به قلب برساند و متحد گرداند (همان). ۳. مقام طمأنینه: مراد از طمأنینه، سکون نفس و ثبات و آرامش قلبی است، به گونهای که هیچ تغییر، بیقراری و تزلزلی در آن راه نیابد (همان، ۲۱۳ و ۳۶۰ ـ ۳۶۱). امامخمینی این مقام را مرتبه کامل ایمان میداند (آداب الصلاة، ۱۲)؛ پس اگر سالک افزون بر ایمان صحیح به درجه طمأنینه برسد، هر گونه تزلزل، اضطراب و تردید و بیثباتی از قلب او زدوده میشود و در مقابل، سکونت و آرامش و قرار جانشین آن خواهد شد (حدیث جنود، ۲۱۳)؛ یعنی هنگامی که ایمان به حد اطمینان رسید، تزلزل و اضطراب بهکلی ساقط میشود و دل، به حق و به تصرف حق سکون پیدا میکند (همان). نشانه رسوخ اطمینان در قلب سالک، از میانرفتن تزلزل و منتفیشدن اضطراب است و تا انسان در این حدود و حد ایمانی و پایینتر از آن است، در مقام کثرت است و برای غیر حق، تصرفی قائل است (همان). ۴. مقام مشاهده: سالک الی الله پس از احراز مقام علم و رسیدن به منزل ایمان و گذر از اطمینان، به مقام مشاهده حقایق میرسد؛ یعنی سالک باید توجه قلب خود را از عالم کثرت و ظلمت به سوی حق متوجه سازد و از دیگران منصرف گرداند (آداب الصلاة، ۱۲؛ حدیث جنود، ۱۷۱ ـ ۱۷۲). امامخمینی مقام مشاهده را به سه مرتبه و درجه تقسیم میکند: درجه اول مشاهده تجلی افعالی، درجه دوم مشاهده تجلی صفاتی و اسمائی و درجه سوم مشاهده تجلی ذاتی حقتعالی است (حدیث جنود، ۱۷۲). ایشان شهود را با معاینه و وجدان مترادف میداند و آن را رؤیت و ادراک بیواسطه، عینی و جزئیِ حقیقت بهوسیله قلب میشمارد (همان، ۵۸؛ چهل حدیث، ۱۲۲). تلوین و تمکین در مقامات: تلوین از دیدگاه عارفان تغییر و تحول از حالی به حالی (هجویری، ۴۸۶) و دگرگونی قلب میان حال کشف و مشاهده و میان احتجاب آن است که به صورت امر مستمر و متعاقب صورت میگیرد (کاشانی، عزالدین، ۱۴۵). تلوین صفت صاحب احوال است و تا وقتی که در راه است، صاحب تلوین است (قشیری، ۱۸۵)؛ اما ابنعربى تلوین را اکمل مقامات میداند و با استناد به آیه شریفه «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (الرحمن، ۲۹) تلوین را صفتى از صفات الهى میشمارد (الفتوحات المکیه، ۲/۴۹۹؛ ← نسفی، ۱۴۱ ـ ۱۴۳). تمکین موطنی است که سالک پس از سیر و حرکت و طی طریق به منزل برسد و حالات برای او استقرار و ملکه گردد (قشیری، ۱۸۵ ـ ۱۸۶). برخی تمکین را دوام کشف حقیقت به سبب استقرار قلب در محل قرب میدانند (کاشانی، عزّالدین، ۱۴۵) و وقتى بنده سالک واصل شد و اتصال حاصل گردید، به مقام تمکین میرسد (جرجانی، ۳۰). امامخمینی تلوین را تزلزل در مقامات میداند (حدیث جنود، ۴۰۷) و بر این باور است که سالک تا زمانی که در تلوین است به مقام تمکین نمیرسد و با بودن تلوین، حقتعالی با مقام اسم ذاتى در سرّ سالک، تجلى ازلى و ابدى نخواهد کرد (چهل حدیث، ۲۰۶). به اعتقاد ایشان مراد ابنعربی از اینکه تلوین کاملترینِ مقامات است، تلوینِ بعد از مرحله بقا و رجوع سالک به خود بعد از صحو و فناست. این تلوین غیر از تلوین پیش از وصول سالک است و با اینکه بالاترین مرتبه تلوین است، بالاترین مرتبه تمکین نیز شمرده میشود (تعلیقات فصوص، ۹۶). امامخمینی تمکین را استقرار و استقامت در مقام میداند (آداب الصلاة، ۲۱۸؛ دعاء السحر، ۱۰۳). به اعتقاد ایشان براى واصلان به مقام قرب، در اول تجلّیات ـ گرچه تجلّیات حبی باشد ـ دهشت و هیمانى پدید میآید که قلوب صاف آنان تحت انوار تجلى عظمت حقتعالی متزلزل و مندکّ میگردد؛ از اینرو اگر قلوبشان از استعداد و طاقت کافی برخوردار نباشد، همانند ملائکه مهیّمه تا آخر در همان هیمان و دهشت خواهند ماند؛ ولی اگر استعداد قلوب که ناشی از عطایای آغازین فیض اقدس است، زیاد باشد، پس از این حیرت، دهشت، وحشت، اضطراب، محو (فنای در افعال) و بیهوشی و محق (فنای در ذات)، بهتدریج حالت سکون، بیدارى، طمأنینه، صحو (بقای بعد از فنا) و هشیارى حاصل میشود، تا آنکه حالت صحو تام تحقق یابد و در این مقام لایق تجلیات عالیترى میگردد. این مقام همان مقام تمکین است (سرّ الصلاة، ۹۶). به اعتقاد ایشان مقام تمکین برترین مقام سالکانی است که به مقام مشاهده و مقام ولایت مطلقه رسیدهاند که بدون حجاب به مشاهده جمال محبوب مشغولاند. در این مقام جهت خلقى در جهت ربوبی مستهلک میشود و از جهت امکان و تعین جدا میگردد. به اعتقاد ایشان مقامى بالاتر از این مقام جز استقرار و تمکین و رجوع به کثرت با حفظ وحدت، وجود ندارد و این آخرین منزل انسانیت است (دعاء السحر، ۱۰۲ ـ ۱۰۳). در حقیقت یکی از اهداف و نتایج عبادات، تمکین در توحید و دیگر معارف در قلب است (آداب الصلاة، ۱۳۱ و ۱۵۴). رابطه اسفار اربعه با مقامات: اسفار اربعه در عرفان به مراحل چهارگانه سیر و سلوک گفته میشود (قیصری، شرح تائیه، ۵۵). ابنعربی ازجمله کسانی است که در آثار خود، درباره اسفار اربعه به صورت منسجم بحث کرده است (الفتوحات المکیه، ۱/۴۶۸ ـ ۴۶۹). از دیدگاه اهل معرفت در سفر اول که سفر از خلق به حق است، سالک به مقام فنای در وحدانیت میرسد (تلمسانی، ۲/۵۳۱). در سفر دوم که سفر فی الحق است، در مقام طمأنینه با احتجاب به حق از خلق و شهود ذات در اسمای الهی بقای کل را به بقای حق شهود میکند و در شهود جمع، خود به طمأنینه و سکون میرسد (کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل، ۵۵۶). سفر سوم ترقی به حضرت احدیت و مقام قاب قوسین و نهایت مقام ولایت است و سفر چهارم بقای بعد از فنا و فرق بعد از جمع است (آملی، ۲۶۸). به باور امامخمینی در سفر اول از اسفار اربعه، رؤیت خلق به عنوان ظهورات و آیات حق است. سالک در سفر دوم به مقام فنای افعالی، صفاتی و ذاتی میرسد و در سفر سوم از حضرت احدیت جمع به اعیان ثابته سفر میکند و حقایق اشیا و استعداد آنها برای او منکشف میشود و در سفر چهارم به مرتبه نبوت و تشریع میرسد و از حقتعالی و اسما و صفات و معارف حقه به قدر استعداد افراد خبر میدهد (مصباح الهدایه، ۸۸ ـ ۸۹). در حقیقت سفر چهارم عبور از همه مقامات و رفع تمام انّیات و فنای از فناست که در آن سالک متحقق به همه اسمای خاص میگردد و قلب او قابلیت تجلی اسم اعظم «الله» را پیدا میکند (دعاء السحر، ۱۴۹ ـ ۱۵۰) (← مقاله اسفار اربعه). همچنین به اعتقاد امامخمینی در سفر اول و دوم، سالک به مقام قرب نوافل میرسد و حق چشم و گوش بنده میشود و فنا و محو کلی برای او رخ میدهد و در صورتی که از این فنا به بقا و هوشیاری باز گردد، وجود او حقانی میشود و همافق با مشیت مطلق حقتعالی میگردد. در این حال، به قرب فرایض میرسد که حقتعالی به واسطه او میبیند و میشنود (چهل حدیث، ۵۹۲) (← مقاله قرب نوافل و فرایض). مقدمات و لوازم تحصیل مقامات: اهل معرفت، تحصیل مقامات را غالباً از راه کسب، ریاضت و مجاهده با نفس میسر میدانند (سرهندی، ۱/۷۶). لازم است سالک در این مسیر همت خود را جزم کند و عزم بر حرکت و طاعت داشته باشد و قلب خود را از توجه به غیر پروردگار خالی کند (کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۴۷۵). امامخمینی مقدماتی برای تحصیل مقامات ذکر کرده است ازجمله: ۱. تقوا: برای دستیابی به مقامات، تقوا از ضروریات است (چهل حدیث، ۲۰۶) و اگر سالک بخواهد از این عالم به عالم ملکوت و از آنجا به مقام قرب مطلق سفر کند، باید این پلهها را طى و از منازل متوسط کوچ کند (همان، ۳۴۳). ۲. اخلاص: اگر سالک نیت خود را خالص و عمل خود را صالح کند، به مقامات عالی و درجات رفیع دست مییابد (جهاد اکبر، ۵۶)، بلکه اخلاص و خروج از مطلق شرک، اعم از جلی و خفی، نخستین مقام اولیاست (چهل حدیث، ۵۷). ۳. تلاش و مداومت بر عمل: تحصیل کمال و زاد آخرت طلب و جدّیت مىخواهد و هرچه مطلوب بزرگتر باشد، جدّیت در راه آن سزاوارتر است و معراج قرب الهى با حال سستى و سهلانگارى به دست نخواهد آمد. سالک در راه رسیدن به سعادت که اطاعت خداوند است، باید جدّیت تام کند و از کوشش مضایقه نکند و در راه آن مشقت و مشکلات را تحمل کند (آداب الصلاة، ۱۵ ـ ۱۶). امامخمینی با استناد به بعضی روایات (کلینی، ۲/۶۰۳) تکرار و مداومت بر عمل را در راه سیر و سلوک و طی مقامات، برای طمأنینه و سکونت قلب سالک ضروری میداند؛ زیرا با تکرار، عمل صورت باطنی قلب میشود (آداب الصلاة، ۱۹). ۴. رسیدن به توحید افعالی: سالک اگر عبادت خود را که حقخواهى و حقطلبى و ترک طلب غیر است و استعانت خود را که حقبینی و ترک رؤیت غیر است، منحصر در خدای متعال کند، به آغاز مقاماتِ موحدان و مدارج کامل سالکان میرسد؛ زیرا رؤیت عبادت و عابد و معبود منافى با توحید است؛ البته اگر کثرات مذکور در توحید حقیقی که به قلب سالک جلوه کند، مستهلک گردد و رؤیت این امور مضمحل میشود و به مقامات برتری از مقامات اهل سلوک میرسد (همان، ۲۸۱ ـ ۲۸۲). ۵. تقید به شریعت: تقید به شریعت در سیر و سلوک ضروری است و «طریقت» و «حقیقت» جز از راه «شریعت» محقق نخواهند شد؛ زیرا ظاهر، راه و طریق باطن است. کسى که تصور میکند با انجام تکلیفهای الهى باطن براى او حاصل نمیشود، بداند که ظاهر را درست انجام نداده است و کسى که بدون راه ظاهر (شریعت) بخواهد به باطن برسد، مانند بعضی از عوام صوفیه، هیچ شاهد و دلیلى از طرف خداوند ندارد (تعلیقات فصوص، ۲۰۱)؛ بنابراین هیچ راهى در معارف الهی پیموده نمىشود، مگر آنکه انسان از ظاهر شریعت آغاز کند و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقه نشود، هیچیک از اخلاق نیکو براى او محقق نمیشود و ممکن نیست نور معرفت الهى در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت براى او منکشف گردد (چهل حدیث، ۸) (← مقاله شریعت، طریقت و حقیقت). ۶. عشق و محبت: این دو مَرکب عروج به مقاماتاند (آداب الصلاة، ۵۸)؛ البته عشق فطری و جبلّی در نهاد همه موجودات وجود دارد که آنها را متوجه به کمال مطلق میکند و نوری است که راه رسیدن به مقصد و مقصود است (همان، ۲۸۸؛ چهل حدیث، ۵۰۸). ۷. خروج از انانیت: تا زمانی که از سالک انیت و انانیتی باقی باشد، از بیت نفس کاملاً خارج نشده است. سیر او برای رسیدن به مقامات، سیر در منازل نفس و ناشی از تصرفات شیطان است و چنین سالکی سالک و مهاجر الی الله نیست (آداب الصلاة، ۷۶) و اگر سالک با اخلاص در این مسیر گام نهاد، در صورتی که بقایایی از انانیت در وجود او مانده باشد، از عالم غیب از او دستگیری میشود و انانیت او برداشته شده و حال صعق و فنا به او دست میدهد (همان، ۲۵۳). موانع تحصیل مقامات: برای انسان مقامات و حالات بیپایانی است که برای نوع انسانها قابل دسترسی است. اگرچه بعضی از مقامات اولیای خاص و کاملان برای احدی قابل دسترسی نیست، اما باقی مقامات در صورتی که موانع سلوک، راه را برای انسان نبندند، انسان میتواند به این مقامات برسد (ابنعربی، تفسیر، ۱/۱۵۳؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۲۴). امامخمینی به پیروی از اهل معرفت، در آثار خود به مواردی از موانع سیر و سلوک اشاره کرده است: ۱. حجاب علم: نخستین مانع سلوک علمى و برهان فلسفى، پرداختن به فروع زیاد علمی و جولان فکر براى اقامه هرچه بیشتر برهان برای آن فروع است که حجاب علم است. اگر سالکِ راه حقیقت و مسافرِ راه بندگی با قدم سلوک علمى و مرکب سیر فکرى این منزل را طى کند، در حجاب علم که از حجابهای غلیظ است، واقع میشود و باید از این حجاب عبور کند (آداب الصلاة، ۱۱). ۲. سکون و توقف: قناعتکردن به مقام و مرتبه به دستآمده و تلاشنکردن برای رسیدن به مقامات بالاتر از موانع سلوک شمرده میشود (همان، ۱۱ ـ ۱۲)، ۳. انانیت: تا بقایایى از انّیت و انانیت و فناى از نفسانیت برای عبد و سالک باقى باشد، آلوده است و عابد و معبود در او شیطان و نفس است (همان، ۷۶). ۴. طول امل: امیدداشتن به وسعت وقت، مانعی است که موجب میشود لزوم سیر و رسیدن به مقصد فراموش شود (چهل حدیث، ۱۷۵). ۵. اوهام فاسده: این اوهام، سالک را از قرب الى الله و معراج مؤمنان باز میدارد (آداب الصلاة، ۸۱). ۶. اشتغال به دنیا: تلاش برای به دست آوردن دنیا و فرورفتن به لذات ناپایدار و از میانرفتنیِ آن، مانع سالک برای سیر الی الله است (همان، ۱۶۹). ۷. انکار مقامات: انکارکردن مدارج غیبی معنوی بدترین خارهاى راه کمال و رسیدن به مقامات و از دامهای شیطان است. این انکار و جحود، سرمایه تمام گمراهیها و جهالتهاست (چهل حدیث، ۵۰۷؛ صحیفه، ۱۸/۴۵۴ و ۲۰/۱۵۵). ۸. گناهان: مادامی که نفس و قلب آلوده به گناه است یا مادامی که روح به سبب گناهان، مکدر گشته، نمیتوان حجابهای ظلمانی را پاره کرد و به مقامات دست یافت (جهاد اکبر، ۴۶ ـ ۴۷). ۹. اشتغال به کثرات: مشغولشدن به کثرات نیز مانع وصول تام سالک و رسیدن به توحید است (آداب الصلاة، ۴۷ و ۲۸۱؛ سرّ الصلاة، ۹۹).
منابع
- قرآن کریم.
- آشتیانی، سیدجلالالدین، مقدمه مشارق الدراری تألیف سعیدالدین فرغانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- آملی، سیدحیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، توس، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
- ابنعربی، محیالدین، تفسیر ابنعربی، تحقیق سمیر مصطفی رباب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- همو، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- همو، مجموعة رسائل ابنعربی، بیروت، دارالمحجة البیضاء، چاپ اول، ۱۴۲۱ق.
- ابنقیم جوزیه، محمدبنابیبکر، مدارج السالکین بین منازل ایاک نعبد و ایاک نستعین، تحقیق عبدالغنی محمد علی الفاسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اسیدى، عبدالرحمنبنمحمد، مشارق أنوار القلوب و مفتاح أسرار الغیوب، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالى، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، بیتا.
- اشکوری، میرزاهاشم، تعلیقه بر النصوص تألیف صدرالدین قونوى، تهران، نشر دانشگاهى، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- همو، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
- همو، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- همو، جهاد اکبر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ هجدهم، ۱۳۸۷ش.
- همو، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- همو، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- همو، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- همو، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- همو، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- همو، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- انصاری، خواجهعبدالله، منازل السائرین، تحقیق علی شیروانی، تهران، دارالعلم، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.
- بیدارفر، محسن، مقدمه شرح منازل السائرین، تألیف عبدالرزاق کاشانی، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- ترمذی، محمدبنعلی، ختم الاولیاء(ع)، تحقیق عثمان یحیی، بیروت، مهدالآداب الشرقیه، چاپ دوم، ۱۴۲۲ق.
- تلمسانی، سلیمانبنعلی، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
- تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
- جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، چاپ اول٬ بیتا.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- رازی، یحییبنمعاذ، جواهر التصوف، تصحیح سعید هارون عاشور، قاهره، مکتبة الآداب، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
- راشدینیا، اکبر، مقامات عرفانی، مجله معارف عقلی، شماره ۲۴، ۱۳۹۱ش.
- سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی محبتی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
- سرهندی، احمد الفاروقی، المکتوبات، عبدالله احم و علی رضا قشلی، قاهره، مکتبة النیل، چاپ اول، بیتا.
- سهروردی، ابوحفص، عمربنمحمد٬ عوارف المعارف، تصحیح احمد عبدالرحیم السایح و توفیق علی وهبه، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
- صدوق، محمدبنعلی، معانی الاخبار، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
- عینالقضات، عبداللهبنمحمد، شرح کلمات باباطاهر عریان، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۰۷م.
- فرغانی، سعیدالدین، منتهی المدارک فی شرح تائیه ابنفارض، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
- فناری، محمدبنحمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- قشیری، عبدالکریمبنهوازن، رساله قشیریه، ترجمه حسنبناحمد عثمانی، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- قونوی، صدرالدین، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، تصحیح، سیدجلالالدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح القیصری علی تائیة ابنالفارض الکبری، تحقق احمد فرید مزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۵ق. همو، رسائل قیصری، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- همو، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
- همو، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
- کاشفى، حسینبنعلى، رشحات عین الحیاة، تحقیق عاصم ابراهیم الکیالى، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، ۲۰۰۸م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گنابادی، سلطانمحمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- لاهیجی، محمد اسیری، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح علیقلی محمودی، تهران، علم، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
- ماسینیون، لویی مقدمه حقائق التفسیر، تألیف ابوعبدالرحمن سلمى، تحقیق نصرالله پورجوادی، تهران، نشر دانشگاهى، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
- نخجوانی، نعمتالله، الفواتح الالهیة و المفاتح الغیبیه، مصر، دار رکابی للنشر، چاپ اول، ۱۹۹۹م.
- نسفی، عزیزالدین، کشف الحقائق، به اهتمام احمد مهدوی دامغانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، تهران، طهوری، چاپ چهارم، ۱۳۷۵ش.
- یزدانپناه، سیدیدالله، فروغ معرفت در اسرار خلافت و ولایت، تدوین سعید هلالیان، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۹۵ش.