emailconfirmed
۲٬۵۷۶
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «عامّ و خاصّ، اصطلاح اصولی درباره شمول یا عدم شمول خطابهای شرعی. ==معنی== کلمه عامّ از ریشه «عمم» به معنای کثرت و علوّ <ref>ابنفارس، مقاییس اللغه، ۴/۱۵.</ref> و برگرفته از «عموم» <ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۴۲۷؛ فیومی، المصباح المنیر، ۴۳۰.</ref> ا...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
عامّ و | '''عامّ و خاصّ'''، اصطلاح اصولی درباره شمول یا عدم شمول خطابهای شرعی. | ||
==معنی== | ==معنی== | ||
کلمه عامّ از ریشه «عمم» به معنای کثرت و علوّ <ref>ابنفارس، مقاییس اللغه، ۴/۱۵.</ref> و برگرفته از «عموم» <ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۴۲۷؛ فیومی، المصباح المنیر، ۴۳۰.</ref> است و از آنجاکه عموم به معنای شمول و فراگیری است <ref>راغب، مفردات، ۵۸۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۲۴.</ref>، معنای عامّ باید شامل، فراگیر و در برگیرنده همه افراد باشد <ref>فراهیدی، کتاب العین، ۱/۹۴؛ حمیری، شمس العلوم، ۷/۴۳۰۹.</ref>. در برابر آن، کلمه خاص از ریشه «خصص» است <ref>فراهیدی، کتاب العین، ۱/۹۵؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۲۵؛ فیومی، المصباح المنیر، ۴۳۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۲۴.</ref> که به معنای غیر شامل و ضیق است <ref>فراهیدی، کتاب العین، ۴/۱۳۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۲۵؛ ← طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۲۴.</ref>. عام و خاصبودن را باید اضافی و نسبی دانست؛ زیرا چه بسا کلمهای از جهت زمان، مکان یا افراد عام باشد، ولی از جهت دیگر یا نسبت به کلمهای دیگر خاص شمرده شود <ref>فیومی، المصباح المنیر، ۴۳۰.</ref>. | کلمه عامّ از ریشه «عمم» به معنای کثرت و علوّ <ref>ابنفارس، مقاییس اللغه، ۴/۱۵.</ref> و برگرفته از «عموم» <ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۴۲۷؛ فیومی، المصباح المنیر، ۴۳۰.</ref> است و از آنجاکه عموم به معنای شمول و فراگیری است <ref>راغب، مفردات، ۵۸۵؛ طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۲۴.</ref>، معنای عامّ باید شامل، فراگیر و در برگیرنده همه افراد باشد <ref>فراهیدی، کتاب العین، ۱/۹۴؛ حمیری، شمس العلوم، ۷/۴۳۰۹.</ref>. در برابر آن، کلمه خاص از ریشه «خصص» است <ref>فراهیدی، کتاب العین، ۱/۹۵؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۲۵؛ فیومی، المصباح المنیر، ۴۳۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۲۴.</ref> که به معنای غیر شامل و ضیق است <ref>فراهیدی، کتاب العین، ۴/۱۳۴؛ ابنمنظور، لسان العرب، ۷/۲۵؛ ← طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۲۴.</ref>. عام و خاصبودن را باید اضافی و نسبی دانست؛ زیرا چه بسا کلمهای از جهت زمان، مکان یا افراد عام باشد، ولی از جهت دیگر یا نسبت به کلمهای دیگر خاص شمرده شود <ref>فیومی، المصباح المنیر، ۴۳۰.</ref>. | ||
دو واژه عام و خاص در | دو واژه عام و خاص در [[عرف]]، مفهوم روشنی دارند که برخی آن را نیازمند به تعریف ندانستهاند <ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۱۵؛ نایینی، فوائد الاصول، ۲/۵۱۱.</ref> و هر گونه تعریفی از آن را شرح لفظ شمردهاند <ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۱۵؛ مظفر، اصول الفقه، ۱/۱۹۰؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۲/۳۲۵.</ref> و همین معنای عرفی را مد نظر علمای اصول دانستهاند <ref>خویی، محاضرات، ۴/۲۹۹.</ref>؛ اما تعریفهای متعددی نیز اصولیان برای این دو واژه ارائه کردهاند <ref>مفید، مختصر التذکره، ۳۳؛ سید مرتضی، الذریعة، ۱/۱۹۷؛ طوسی، العدّه، ۱/۲۷۳ ـ ۲۷۴؛ حلی، علامه، نهایة الوصول، ۲/۱۰۹ و ۲۰۳؛ حائری اصفهانی، الفصول الغرویة، ۱۵۸.</ref>. در یک تعریف کلی، عام یا عموم واژهای است که بر سریان و شمول معنای آن بر همه افرادی دلالت میکند که صلاحیت انطباق بر آنها را دارد <ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۱۶؛ نایینی، فوائد الاصول، ۲/۵۱۱؛ عراقی، نهایة الافکار، ۲/۵۰۴.</ref>. در مقابل، «خاص» لفظی است که معنایش شمول و سریان ندارد، بلکه بر بعضی از افرادِ موضوع خود دلالت میکند <ref>بروجردی، لمحات الاصول، ۳۰۵؛ مظفر، اصول الفقه، ۱/۱۹۰.</ref>. | ||
امامخمینی به سبب کمی فایده، از تعریف عام و خاص صرف نظر کرده و موشکافی درباره آن را شایسته ندانسته است؛ اما با ذکر نکتهای درباره اسامی مانند اسم جنس که برای حکایت از طبعها وضع شدهاند، تعریف خود از عام را بیان کرده است <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۲۹ ـ ۲۳۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۵۵.</ref>. ایشان برخلاف برخی اصولیان که اسم جنس و دیگر اسامی وضعشده بر طبایع را نمایانگر همه افراد و مصادیق میدانند <ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۴۴؛ نایینی، فوائد الاصول، ۲/۵۶۴.</ref>، بر این باور است که این اسامی تنها برای ماهیت و طبیعت وضع شدهاند و هیچگونه حکایتی از همه مصادیق و افراد ندارند و عموم و شمول را باید از الفاظ دیگری مثل «کل» و «جمیع» برداشت کرد <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۳۰.</ref>؛ بنابراین در تعریف عام باید گفت لفظی است که بر تمام مصادیق مدخولش که قابلیت تطبیق بر آنها را دارد، دلالت میکند <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۳۰.</ref> و موضوع حکم در عام، افراد طبیعت است <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۳۲.</ref>؛ بنابراین فرق عام با مطلق در این است که در لفظ مطلق، طبیعت مأموربه، بدون قید و شرط، تمام موضوع حکم قرار میگیرد <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۳۲؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۵۹؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۴/۳۳۰.</ref>، برخلاف عام که موضوع، افراد طبیعتاند؛ همچنین در اطلاق هیچگونه سریان و شیوعی وجود ندارد <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۳۱۵.</ref> {{ببینید|مطلق و مقید}}. | امامخمینی به سبب کمی فایده، از تعریف عام و خاص صرف نظر کرده و موشکافی درباره آن را شایسته ندانسته است؛ اما با ذکر نکتهای درباره اسامی مانند اسم جنس که برای حکایت از طبعها وضع شدهاند، تعریف خود از عام را بیان کرده است <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۲۹ ـ ۲۳۰؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۵۵.</ref>. ایشان برخلاف برخی اصولیان که اسم جنس و دیگر اسامی وضعشده بر طبایع را نمایانگر همه افراد و مصادیق میدانند <ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۲۴۴؛ نایینی، فوائد الاصول، ۲/۵۶۴.</ref>، بر این باور است که این اسامی تنها برای ماهیت و طبیعت وضع شدهاند و هیچگونه حکایتی از همه مصادیق و افراد ندارند و عموم و شمول را باید از الفاظ دیگری مثل «کل» و «جمیع» برداشت کرد <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۳۰.</ref>؛ بنابراین در تعریف عام باید گفت لفظی است که بر تمام مصادیق مدخولش که قابلیت تطبیق بر آنها را دارد، دلالت میکند <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۳۰.</ref> و موضوع حکم در عام، افراد طبیعت است <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۳۲.</ref>؛ بنابراین فرق عام با مطلق در این است که در لفظ مطلق، طبیعت مأموربه، بدون قید و شرط، تمام موضوع حکم قرار میگیرد <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۲۳۲؛ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۲/۱۵۹؛ امامخمینی، جواهر الاصول، ۴/۳۳۰.</ref>، برخلاف عام که موضوع، افراد طبیعتاند؛ همچنین در اطلاق هیچگونه سریان و شیوعی وجود ندارد <ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۲/۳۱۵.</ref> {{ببینید|مطلق و مقید}}. |