۲۱٬۱۷۳
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
غیب به معنای پنهانشدن<ref>زبیدی، تاج العروس، ۲/۲۹۶.</ref> است و غیبت اسم مصدر «اغتیاب» است<ref>جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶.</ref> که به معنای سخنگفتن دربارهٔ شخصی در غیاب او به بدی یا به آن چیزی است که نمیپسندد؛ اما این صفت در او وجود دارد.<ref>جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶؛ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۳/۳۹۹؛ طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۳۵–۱۳۶.</ref> برخی سخنگفتن در غیاب شخص را به آنچه نمیپسندد حتی اگر نیکو باشد نیز غیبت دانستهاند.<ref>فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۱/۱۵۰.</ref> | غیب به معنای پنهانشدن<ref>زبیدی، تاج العروس، ۲/۲۹۶.</ref> است و غیبت اسم مصدر «اغتیاب» است<ref>جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶.</ref> که به معنای سخنگفتن دربارهٔ شخصی در غیاب او به بدی یا به آن چیزی است که نمیپسندد؛ اما این صفت در او وجود دارد.<ref>جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶؛ ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۳/۳۹۹؛ طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۳۵–۱۳۶.</ref> برخی سخنگفتن در غیاب شخص را به آنچه نمیپسندد حتی اگر نیکو باشد نیز غیبت دانستهاند.<ref>فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۱/۱۵۰.</ref> | ||
غیبت در اصطلاح | غیبت در اصطلاح [[فقه|فقهی]]، یادآوری یا اشاره به نقص شخصِ غایب است، به قصد مذمت و به آنچه در [[عرف]] نقصان شمرده میشود و شخص از آن کراهت دارد.<ref>کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴.</ref> علمای [[اخلاق]] نیز غیبت را یادآوری نقص دیگری میدانند، خواه به گفته باشد یا به فعل و اشاره، به گونهای که اگر شخص از آن اطلاع یابد ناراحت میشود.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۵۸–۵۵۹.</ref> | ||
[[امامخمینی]] نیز غیبت را آگاهیدادن و سخنگفتن از کسی در غیاب او، به چیزی که خوشایند او نیست و در نظر عرف نقصان و عیب است، در صورتی که به قصد واردکردن نقص و مذمت باشد، میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۱–۳۰۲.</ref> به نظر ایشان هیچیک از تعریفهای ذکرشده در کلام اهل لغت، معنای لغوی غیبت نیست، بلکه در این تعریفها قیدهایی بهکار رفته که سبب آمیختن معنای اصطلاحی با لغوی شده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۰.</ref> ایشان تعریفهای اصطلاحی را نیز غالباً گرفتهشده از روایات میداند.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۸۳.</ref> | [[امامخمینی]] نیز غیبت را آگاهیدادن و سخنگفتن از کسی در غیاب او، به چیزی که خوشایند او نیست و در نظر عرف نقصان و عیب است، در صورتی که به قصد واردکردن نقص و مذمت باشد، میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۱–۳۰۲.</ref> به نظر ایشان هیچیک از تعریفهای ذکرشده در کلام اهل لغت، معنای لغوی غیبت نیست، بلکه در این تعریفها قیدهایی بهکار رفته که سبب آمیختن معنای اصطلاحی با لغوی شده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۰.</ref> ایشان تعریفهای اصطلاحی را نیز غالباً گرفتهشده از [[حدیث|روایات]] میداند.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۸۳.</ref> | ||
ازجمله واژگان مرتبط با غیبت، [[بهتان]] و [[نمیمه]] است. بهتان به معنای [[دروغ]]<ref>ابنفارس، مقاییس اللغه، ۱/۳۰۷.</ref> و نسبتدادن انجام فعلی به دروغ به فردی است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۲/۱۲–۱۳.</ref> از ظاهر کلمات برخی از اهل لغت به دست میآید که غیبتِ به معنای عام، به بهتان و غیبتِ به معنای خاص تقسیم میشود؛ اما امامخمینی معتقد است، نسبت میان غیبت و بهتان «عموم و خصوص من وجه» است یعنی هر دو عام هستند که گاه در یک مصداق جمع میشوند؛ زیرا غیبت بدگویی در غیاب کسی است، خواه آن بدی در او باشد یا نباشد و بهتان، افترا بر اوست، خواه حاضر باشد یا غایب.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۸۴–۳۸۹.</ref> نمیمه نقل قول کسی یا گروهی نزد دیگری، به قصد | ازجمله واژگان مرتبط با غیبت، [[بهتان]] و [[نمیمه]] است. بهتان به معنای [[دروغ]]<ref>ابنفارس، مقاییس اللغه، ۱/۳۰۷.</ref> و نسبتدادن انجام فعلی به دروغ به فردی است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۲/۱۲–۱۳.</ref> از ظاهر کلمات برخی از اهل لغت به دست میآید که غیبتِ به معنای عام، به بهتان و غیبتِ به معنای خاص تقسیم میشود؛ اما امامخمینی معتقد است، نسبت میان غیبت و بهتان «عموم و خصوص من وجه» است یعنی هر دو عام هستند که گاه در یک مصداق جمع میشوند؛ زیرا غیبت بدگویی در غیاب کسی است، خواه آن بدی در او باشد یا نباشد و بهتان، افترا بر اوست، خواه حاضر باشد یا غایب.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۸۴–۳۸۹.</ref> نمیمه نقل قول کسی یا گروهی نزد دیگری، به قصد افساد و [[شر|شرّ]] است<ref>فیض کاشانی، الوافی، ۱/۷۳.</ref> که نوعی افشا و هتک سرّ افراد نسبت به چیزی که از آن کراهت دارند، بهشمار میرود.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۲۸۳.</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
غیبت عملی است که [[عقل]] آن را ناپسند میداند<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۵.</ref> و در [[ادیان الهی|ادیان الهیِ]] این عمل مذمت شده و غیبت سبب [[غضب]] و ناراحتی افراد<ref>کتاب مقدس، کتاب امثال سلیمان، ب۲۵، ۲۳.</ref> و هلاکت از ناحیه خداوند<ref>کتاب مقدس، کتاب مزامیر، ب۱۰۱، ۵.</ref> معرفی شده است. در [[اسلام]] نیز از غیبت نکوهش شدید شده است؛ چنانکه [[قرآن کریم]] غیبت را به منزله خوردن گوشت برادر [[مؤمن]] دانسته است.<ref>حجرات، ۱۲.</ref> در حقیقت قرآن آبروی مؤمن را به منزله گوشت او، سخنگفتن دربارهٔ او را به منزله خوردن و غایببودن او را به منزله مرگ مؤمن شمرده است.<ref>انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۱۵؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ۱۸/۳۲۴.</ref> در برخی از روایات نیز گناهِ غیبت، بالاتر از [[زنا]] بهشمار رفته است.<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱.</ref> | غیبت عملی است که [[عقل]] آن را ناپسند میداند<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۵.</ref> و در [[ادیان الهی|ادیان الهیِ]] این عمل مذمت شده و غیبت سبب [[غضب]] و ناراحتی افراد<ref>کتاب مقدس، کتاب امثال سلیمان، ب۲۵، ۲۳.</ref> و هلاکت از ناحیه خداوند<ref>کتاب مقدس، کتاب مزامیر، ب۱۰۱، ۵.</ref> معرفی شده است. در [[اسلام]] نیز از غیبت نکوهش شدید شده است؛ چنانکه [[قرآن کریم]] غیبت را به منزله خوردن گوشت برادر [[مؤمن]] دانسته است.<ref>حجرات، ۱۲.</ref> در حقیقت قرآن آبروی مؤمن را به منزله گوشت او، سخنگفتن دربارهٔ او را به منزله خوردن و غایببودن او را به منزله مرگ مؤمن شمرده است.<ref>انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۱۵؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ۱۸/۳۲۴.</ref> در برخی از روایات نیز گناهِ غیبت، بالاتر از [[زنا]] بهشمار رفته است.<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱.</ref> | ||
علمای اخلاق غیبت را یکی از | علمای اخلاق غیبت را یکی از رذیلههای اخلاقی و ازجمله آفتهای زبان دانستهاند<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۱۹۹.</ref> و راههایی برای رهایی از این رذیله نشان دادهاند.<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۶۴–۲۶۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۷–۳۲۰؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۶–۵۶۹.</ref> فقها نیز از دیدگاه فقهی به بیان موضوع و احکامِ مترتب بر غیبت پرداختهاند.<ref>عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۲/۲۱۲؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۶۲–۷۲؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۱۵–۳۶۴.</ref> | ||
امامخمینی با دو رویکرد اخلاقی<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۰–۳۱۸.</ref> و فقهی دربارهٔ این مسئله بحث کرده است؛ ولی در مباحث فقهی خود به صورت مفصلتر وارد بحث شده و با استناد به آیات و روایات و بررسی اقوال علما، به تحلیل و بررسی غیبت و [[احکام]] آن پرداخته است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰–۴۸۵.</ref> | امامخمینی با دو رویکرد اخلاقی<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۰–۳۱۸.</ref> و فقهی دربارهٔ این مسئله بحث کرده است؛ ولی در مباحث فقهی خود به صورت مفصلتر وارد بحث شده و با استناد به آیات و روایات و بررسی اقوال علما، به تحلیل و بررسی غیبت و [[احکام]] آن پرداخته است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰–۴۸۵.</ref> | ||
== ماهیت و قلمرو غیبت == | == ماهیت و قلمرو غیبت == | ||
در برخی [[روایات]]، غیبت به یادکردن برادر دینی به آنچه که خداوند آن را پنهان کرده تفسیر شده است.<ref>صدوق، معانی الاخبار، ۱۸۴؛ صدوق، الامالی، ۳۳۷.</ref> برخی علمای اخلاق غیبت را به این معنا دانستهاند که کسی دربارهٔ دیگری چیزی بگوید که اگر آن شخص از آن اطلاع یابد، ناراحت میشود، خواه دربارهٔ نقص و عیبی باشد که در نفس یا بدن یا در دین یا دنیای او وجود دارد یا در چیزی است که وابسته به اوست.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۵۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۳.</ref> مشهور | در برخی [[روایات]]، غیبت به یادکردن برادر دینی به آنچه که خداوند آن را پنهان کرده تفسیر شده است.<ref>صدوق، معانی الاخبار، ۱۸۴؛ صدوق، الامالی، ۳۳۷.</ref> برخی علمای اخلاق غیبت را به این معنا دانستهاند که کسی دربارهٔ دیگری چیزی بگوید که اگر آن شخص از آن اطلاع یابد، ناراحت میشود، خواه دربارهٔ نقص و عیبی باشد که در نفس یا بدن یا در دین یا دنیای او وجود دارد یا در چیزی است که وابسته به اوست.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۵۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۰۳.</ref> مشهور فقها غیبت را یادآوری شخص غایب به آن چیزی میدانند که او کراهت دارد. این یادآوری علاوه بر یادآوری زبانی، اشاره و حکایت و هر آن چیزی را که دلالت بر نقص کند شامل میشود.<ref>کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴.</ref> | ||
[[امامخمینی]] دربارهٔ ماهیت غیبت قائل است روایات غیبت عمومیت دارند و مخصوص زبان نیستند؛ اگرچه غیبت بیشتر با زبان واقع میشود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۲.</ref> ایشان همانند برخی لغتشناسان<ref>ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۳/۳۹۹؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۱/۱۵۰.</ref> یا فقها،<ref>نراقی، احمد، مستند الشیعه، ۱۴/۱۵۹.</ref> کراهت شخص غیبتشده را در مفهوم و ماهیت غیبت دخیل نمیداند؛ چنانکه روایات<ref>کلینی، کافی، ۲/۳۵۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۶ و ۲۸۹.</ref> نیز در این زمینه مطلق است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۹۰–۳۹۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۱–۳۰۲.</ref> | [[امامخمینی]] دربارهٔ ماهیت غیبت قائل است روایات غیبت عمومیت دارند و مخصوص زبان نیستند؛ اگرچه غیبت بیشتر با زبان واقع میشود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۲.</ref> ایشان همانند برخی لغتشناسان<ref>ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ۳/۳۹۹؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۱/۱۵۰.</ref> یا فقها،<ref>نراقی، احمد، مستند الشیعه، ۱۴/۱۵۹.</ref> کراهت شخص غیبتشده را در مفهوم و ماهیت غیبت دخیل نمیداند؛ چنانکه روایات<ref>کلینی، کافی، ۲/۳۵۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۶ و ۲۸۹.</ref> نیز در این زمینه مطلق است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۹۰–۳۹۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۱–۳۰۲.</ref> | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
=== قصد عیبجویی === | === قصد عیبجویی === | ||
در تحقق غیبت لازم است شخص قصد واردکردن نقص و عیب به شخص غیبتشده را داشته باشد؛ از اینرو برخی موارد، مانند ذکر عیبِ دیگری نزد طبیب که قصد عیبجویی در آن نیست، از موضوع غیبت خارج است.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۶۴.</ref> امامخمینی همسو با دیگر علما<ref>جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶؛ کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱.</ref> و با تمسک به ظهور اکثر ادله غیبت،<ref>حجرات، ۱۲؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۰–۲۸۱؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۱۴–۱۱۸.</ref> قصد | در تحقق غیبت لازم است شخص قصد واردکردن نقص و عیب به شخص غیبتشده را داشته باشد؛ از اینرو برخی موارد، مانند ذکر عیبِ دیگری نزد طبیب که قصد [[عیبجویی]] در آن نیست، از موضوع غیبت خارج است.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۲۸۴؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۶۴.</ref> امامخمینی همسو با دیگر علما<ref>جوهری، الصحاح، ۱/۱۹۶؛ کرکی، جامع المقاصد، ۴/۲۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱.</ref> و با تمسک به ظهور اکثر ادله غیبت،<ref>حجرات، ۱۲؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۰–۲۸۱؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۱۴–۱۱۸.</ref> قصد عیبجویی را در مفهوم غیبت دخیل میداند<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۰۲–۴۰۴.</ref> و باور دارد ذکر نقصِ دیگری، بدون قصد عیبجویی و از روی ترحم، [[معصیت]] نیست، مگر اینکه فرد رضایت به اظهار آنچه از او پنهان است نداشته باشد یا خود عمل از اموری باشد که ذکر یا اشاعه آن شرعاً [[حرام]] است؛ همانند گناهان که حتی مرتکبشان نیز نباید آنها را اظهار کند؛ زیرا اظهار [[گناه]]، اشاعه فحشا و حرام است. در حقیقت ذکر یا اشاعه اینگونه امور در صورتی که قصد عیبجویی در کار نباشد، گرچه حرام است، حرمت آن به سبب غیبتبودنِ آن نیست؛ زیرا از موضوع غیبت خارج است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۲.</ref>؛ | ||
=== معینبودن شخص غیبتشونده === | === معینبودن شخص غیبتشونده === | ||
برخی از | برخی از فقها معینبودن را در غیبت شرط میدانند، بنابراین بیان عیب فرد به صورت مبهم و غیر معین غیبت نیست<ref>نجفی، جواهر، ۲۲/۶۵؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۵۸–۲۵۹.</ref>؛ اما [[امامخمینی]] همانند برخی از فقها<ref>قزوینی، ینابیع الأحکام، ۲/۲۵۳؛ اراکی، المکاسب المحرمه، ۲۰۲.</ref> با مسلّمگرفتن تحقق غیبت در موردی که شخصِ غیبتشده به صورت معین نام برده میشود، همه صورتهایی را که مورد غیبت در آنها در متن واقع است، گرچه به شکل مبهم ذکر شود نیز جزو غیبت و حرام میداند. همچنین ایشان در مواردی که شخص غایب واقعاً معین نیست، اما در عدهای محصور است یا به صورت عام استغراقی یاد شود، مانند اینکه اهل فلان شهر یا فلان طایفه اینگونهاند، قائل به عدم جواز غیبت شده است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۱۱.</ref> | ||
== احکام فقهی == | == احکام فقهی == | ||
[[قرآن]]<ref>حجرات، ۱۲.</ref> و [[سنت]]<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱–۲۸۲.</ref> بر حرمت غیبت دلالت دارند. فقها نیز بر حرمت غیبت [[اجماع]] و اتفاق نظر دارند.<ref>حلی، منتهی المطلب، ۱۵/۳۸۲؛ طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ۸/۱۶۲؛ نراقی، احمد، مستند الشیعه، ۱۴/۱۶۱.</ref> از ظاهر عبارات برخی از علمای اخلاق<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۷۳؛ شبّر، الاخلاق، ۲۲۰.</ref> و فقها<ref>مامقانی، غایة الآمال، ۱/۱۱۰؛ تبریزی، هدایة الطالب، ۱/۸۱.</ref> صغیرهبودن غیبت فهمیده میشود، اما عموم اندیشمندان اسلامی غیبت را ازجمله [[گناهان کبیره]] شمردهاند.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۲۸۵؛ اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ۱۲/۳۳۹؛ مدنی، ریاض السالکین، ۳/۳۷۵.</ref> | [[قرآن]]<ref>حجرات، ۱۲.</ref> و [[سنت]]<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۱–۲۸۲.</ref> بر حرمت غیبت دلالت دارند. فقها نیز بر حرمت غیبت [[اجماع]] و اتفاق نظر دارند.<ref>حلی، منتهی المطلب، ۱۵/۳۸۲؛ طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، ۸/۱۶۲؛ نراقی، احمد، مستند الشیعه، ۱۴/۱۶۱.</ref> از ظاهر عبارات برخی از علمای [[اخلاق]]<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۷۳؛ شبّر، الاخلاق، ۲۲۰.</ref> و فقها<ref>مامقانی، غایة الآمال، ۱/۱۱۰؛ تبریزی، هدایة الطالب، ۱/۸۱.</ref> صغیرهبودن غیبت فهمیده میشود، اما عموم اندیشمندان اسلامی غیبت را ازجمله [[گناهان کبیره]] شمردهاند.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۲۸۵؛ اردبیلی، مجمع الفائدة و البرهان، ۱۲/۳۳۹؛ مدنی، ریاض السالکین، ۳/۳۷۵.</ref> | ||
امامخمینی نیز حرمت غیبت را اجماعی، بلکه از ضروریات [[فقه]] میداند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۳.</ref> و حرمت غیبت را محدود به مؤمن به معنای فقهی آن کرده است<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۶.</ref> و آن را ازجمله گناهان کبیره برشمرده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۳؛ امامخمینی، وسیلة النجاة، ۲۳۰؛ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰.</ref> ایشان با استناد به ذیل آیه ۱۲ [[سوره حجرات]] تجسمِ عمل غیبتکننده به صورت خوردن گوشت برادر [[مؤمن]] را وعده بر عذاب میداند که نشانه کبیرهبودن این [[گناه]] است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰.</ref> | امامخمینی نیز حرمت غیبت را اجماعی، بلکه از ضروریات [[فقه]] میداند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۳.</ref> و حرمت غیبت را محدود به مؤمن به معنای فقهی آن کرده است<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۶.</ref> و آن را ازجمله گناهان کبیره برشمرده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۳؛ امامخمینی، وسیلة النجاة، ۲۳۰؛ امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰.</ref> ایشان با استناد به ذیل آیه ۱۲ [[سوره حجرات]] تجسمِ عمل غیبتکننده به صورت خوردن گوشت برادر [[مؤمن]] را وعده بر عذاب میداند که نشانه کبیرهبودن این [[گناه]] است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۳۷۰.</ref> | ||
امامخمینی مانند دیگر علمای | امامخمینی مانند دیگر علمای اخلاق و فقه<ref>نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۱؛ نجفی، جواهر، ۲۲/۷۱؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۵۹.</ref> با استناد به [[روایات]]،<ref>صدوق، من لایحضر، ۴/۷ و ۳۷۲؛ صدوق، ثواب الاعمال، ۲۸۴؛ شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۷؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۱۱۹.</ref> گوش فرادادن به غیبت را همانند خود آن [[حرام]] و ناروا میداند و باور دارد در صورتی که برای شخص شنونده ممکن باشد، واجب است مانع از غیبت شود.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۴۱–۴۴۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۵.</ref> ایشان همانند برخی از فقها،<ref>انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۶۲–۳۶۳.</ref> ردکردن غیبت را به یاریکردنِ شخص غایب با توجیهات مناسبِ موضوع غیبت میداند، به اینکه اگر عیب دنیوی باشد به غیبتکننده بفهماند عیب آن است که خداوند عیب شمرده است؛ همانند گناهان که این غیبت از بزرگترین آنهاست و اگر عیب دینی باشد، به گونهای توجیه کند که از گناه خارج شود و اگر قابل توجیه نیست خاطرنشان کند که مؤمن گاهی گرفتار گناه میشود و در این صورت باید برای او [[استغفار]] کرد نه اینکه او را سرزنش کرد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۶.</ref> | ||
== موارد استثنا == | == موارد استثنا == | ||
علمای اخلاق و فقه در موارد چندی غیبت را جایز شمردهاند.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰–۳۰۳؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۰–۳۲۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۹–۵۷۱.</ref> امامخمینی در مبحث اخلاقی خود وارد بحثِ موارد فقهی جواز غیبت نشده و به جهت اینکه [[نفس]] سرکش انسانی را دارای خدعههای دقیقی میداند، ترک غیبت را حتی در موارد جواز، اولی و احسن برشمرده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۳–۳۱۴.</ref> به باور ایشان باید در این امور با کمال دقت و احتیاط رفتار کرد و نباید در صدد عذرتراشی بود تا یکی از موارد استثنا را به دست آورد و به [[عیبجویی]] و بذلهگویی سرگرم شد؛ زیرا این کمکم سبب ورود به غیبت حرام میشود. ایشان تأکید میکند باید در مواردی که فقها [[حکم]] به وجوب غیبت کردهاند، طبق حکم آنان اقدام شود؛ اما پیش از آن باید | علمای اخلاق و فقه در موارد چندی غیبت را جایز شمردهاند.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰–۳۰۳؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۰–۳۲۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۹–۵۷۱.</ref> امامخمینی در مبحث اخلاقی خود وارد بحثِ موارد فقهی جواز غیبت نشده و به جهت اینکه [[نفس]] سرکش انسانی را دارای خدعههای دقیقی میداند، ترک غیبت را حتی در موارد جواز، اولی و احسن برشمرده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۳–۳۱۴.</ref> به باور ایشان باید در این امور با کمال دقت و احتیاط رفتار کرد و نباید در صدد عذرتراشی بود تا یکی از موارد استثنا را به دست آورد و به [[عیبجویی]] و بذلهگویی سرگرم شد؛ زیرا این کمکم سبب ورود به غیبت حرام میشود. ایشان تأکید میکند باید در مواردی که فقها [[حکم]] به وجوب غیبت کردهاند، طبق حکم آنان اقدام شود؛ اما پیش از آن باید نیت را از [[هوای نفس]] و پیروی از [[شیطان]] خالص کرد و بعد وارد غیبت شد. ایشان با استناد به بعضی روایات،<ref>دیلمی، ارشاد القلوب، ۱/۱۱۷.</ref> هیچ عیبی را بالاتر از این نمیداند که انسان با آنکه خود مجموعه عیوب است، به عیوب دیگران بپردازد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۱۳–۳۱۵.</ref> | ||
امامخمینی در کتاب فقهی خود به برخی از موارد مجاز غیبت اشاره کرده است که عبارتاند از: | امامخمینی در کتاب فقهی خود به برخی از موارد مجاز غیبت اشاره کرده است که عبارتاند از: | ||
=== متجاهر به فسق === | === متجاهر به فسق === | ||
[[امامخمینی]] مانند دیگر علما<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۲؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۲؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۳.</ref> با استناد به روایات<ref>صدوق، الامالی، ۳۹؛ مفید، الاختصاص، ۲۴۲.</ref> غیبت شخصی را که در میان جماعتی قابل اعتنا، اظهار به [[فسق]] میکند، به شرط آنکه نتوان برای عملش توجیهی هرچند بعید پیدا کرد، از موارد جواز غیبت میشمارد<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۱۵–۴۱۶ و ۴۲۲–۴۲۵.</ref>؛ البته ایشان با جمع میان روایاتِ واردشده در این موضوع،<ref>مفید، الاختصاص، ۲۴۲؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۹.</ref> قائل است غیبتِ متجاهر به فسق، تنها در موردی که به صورت علنی اظهار فسق کرده | [[امامخمینی]] مانند دیگر علما<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۲؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۲؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۳.</ref> با استناد به روایات<ref>صدوق، الامالی، ۳۹؛ مفید، الاختصاص، ۲۴۲.</ref> غیبت شخصی را که در میان جماعتی قابل اعتنا، اظهار به [[فسق]] میکند، به شرط آنکه نتوان برای عملش توجیهی هرچند بعید پیدا کرد، از موارد جواز غیبت میشمارد<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۱۵–۴۱۶ و ۴۲۲–۴۲۵.</ref>؛ البته ایشان با جمع میان روایاتِ واردشده در این موضوع،<ref>مفید، الاختصاص، ۲۴۲؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۸۹.</ref> قائل است غیبتِ متجاهر به فسق، تنها در موردی که به صورت علنی اظهار فسق کرده جایز است؛ اما در مواردی که ارتکاب به فسق او علنی نبوده است، غیبت او جایز نیست.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۲۱.</ref> [[شیخ انصاری]] میگوید غیبت متجاهر به فسق در مواردی که متجاهر به فسق نیست، اما گناهش کوچکتر از مواردی است که تجاهر به آن کرده، جایز است؛ مانند غیبت جلاد سلطان که [[شرب خمر]] میکند<ref>انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۶.</ref>؛ اما امامخمینی قائل است این نظر صحیح نیست و غیبت در غیر موارد تجاهر را جایز نمیداند. ایشان همچنین غیبت متجاهر به فسق را در محیط دیگری که تجاهر به فسق نکرده جایز نمیداند.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۱۶–۴۲۲.</ref> | ||
=== دادخواهی === | === دادخواهی === | ||
علما با استناد به برخی [[آیات]]<ref>نساء، ۱۴۸؛ شوری، ۴۱.</ref> و [[روایات]]<ref>احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة، ۱/۴۰۲.</ref> دادخواهی مظلومی را که حقش پایمال شد، ازجمله موارد جواز غیبت میدانند؛ بر همین اساس شخص ستمدیده میتواند از ستمگر غیبت کند و ستمهای او را بگوید.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۰؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۰.</ref> امامخمینی نیز دادخواهی | علما با استناد به برخی [[قرآن|آیات]]<ref>نساء، ۱۴۸؛ شوری، ۴۱.</ref> و [[روایات]]<ref>احسائی، عوالی اللئالی العزیزیة، ۱/۴۰۲.</ref> دادخواهی مظلومی را که حقش پایمال شد، ازجمله موارد جواز غیبت میدانند؛ بر همین اساس شخص ستمدیده میتواند از ستمگر غیبت کند و ستمهای او را بگوید.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۰؛ انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۰.</ref> امامخمینی نیز دادخواهی مظلوم را ازجمله موارد جواز غیبت میداند؛ و همانند برخی فقها<ref>انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۴۷.</ref> بر این باور است که مظلوم میتواند حتی نزد غیر حاکم و در جایی که احتمال اثر در رفع [[ظلم]] از او نمیرود نیز از ظالم غیبت کند.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۲۶–۴۳۲؛ ← مرتضوی، فصل خاکستری، ۱۸–۲۰.</ref> | ||
=== نصیحت و مشاوره === | === نصیحت و مشاوره === | ||
برخی از علمای [[اخلاق]] و [[فقه]] میگویند اگر انسان در مقام نصیحتِ مشورتگیرنده باشد و عیبی را که مربوط به موضوع و نیاز به ذکر آن است، بیان کند از حرمت غیبت استثنا میشود.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰–۳۰۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۷۰.</ref> برخی نیز علاوه بر حکم به وجوب ذکر عیب در مواردی که از انسان [[مشورت]] خواسته شده، ذکر عیب را در صورتی که انسان مورد مشورت واقع نشده نیز واجب دانستهاند<ref>انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۵۲.</ref>؛ اما امامخمینی وجوب مشورت و | برخی از علمای [[اخلاق]] و [[فقه]] میگویند اگر انسان در مقام نصیحتِ مشورتگیرنده باشد و عیبی را که مربوط به موضوع و نیاز به ذکر آن است، بیان کند از حرمت غیبت استثنا میشود.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۳۰۰–۳۰۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۷۰.</ref> برخی نیز علاوه بر حکم به وجوب ذکر عیب در مواردی که از انسان [[مشورت]] خواسته شده، ذکر عیب را در صورتی که انسان مورد مشورت واقع نشده نیز واجب دانستهاند<ref>انصاری، کتاب المکاسب، ۱/۳۵۲.</ref>؛ اما امامخمینی وجوب مشورت و نصیحت را حتی در مواردی که از انسان مشورت خواستهاند نیز بهطور مطلق نمیپذیرد و قائل است بر فرض پذیرش دلالت روایات بر وجوبِ نصیحت،<ref>برقی، المحاسن، ۲/۶۰۲؛ کلینی، کافی، ۲/۲۰۸؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۲/۲۰۲.</ref> ملاک ادله حرمت غیبت، قویتر از این روایات است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۳۸–۴۴۱.</ref> | ||
== راههای دوری از غیبت == | == راههای دوری از غیبت == | ||
برخی از علمای اخلاق راههای اجتناب از غیبت را عبارت از [[تفکر]] در | برخی از علمای اخلاق راههای اجتناب از غیبت را عبارت از [[تفکر]] در آیات و روایاتی که در نکوهش غیبت وارد شده، یادآوری آثار سوء و مفاسد اخروی و دنیوی آن، توجه به اینکه خداوند از غیبت کراهت دارد،<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۶/۶۷.</ref> توجه به عیوب خود، مراقبت از زبان<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۵؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۵.</ref> و در نهایت ریشهکنی اسباب و انگیزههای غیبت از قبیل [[کینه]]، [[حسد]]، [[استهزا]] و بیمبالاتی دانستهاند.<ref>شهید ثانی، رسائل، ۲۹۴–۳۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۶۴–۲۶۷؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۱۷–۳۲۰؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۵۶۶–۵۶۹.</ref> | ||
به باور امامخمینی، غیبت از بیماریهای روحی است که درد ندارد، بلکه در مواردی غیبت دیگران شیرین است و انسان به دنبال درمانش نمیرود و هرچه به او یادآوری کنند که این بیماریکشنده است، باور نمیکند؛ از اینرو این نوع گناهان خطرناکتر و درمان آنها سختتر است.<ref>امامخمینی، جهاد اکبر، ۵۲.</ref> ایشان برای درمان و دوری از غیبت، بر دو راه علمی و عملی تأکید کرده است. | به باور امامخمینی، غیبت از بیماریهای روحی است که درد ندارد، بلکه در مواردی غیبت دیگران شیرین است و انسان به دنبال درمانش نمیرود و هرچه به او یادآوری کنند که این بیماریکشنده است، باور نمیکند؛ از اینرو این نوع گناهان خطرناکتر و درمان آنها سختتر است.<ref>امامخمینی، جهاد اکبر، ۵۲.</ref> ایشان برای درمان و دوری از غیبت، بر دو راه علمی و عملی تأکید کرده است. | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
در روایات برای غیبت آثاری بیان شده است، همچون: | در روایات برای غیبت آثاری بیان شده است، همچون: | ||
# دشمنی خدا و مردم<ref>آمدی، تصنیف غرر، ۲۲۱.</ref>؛ | # دشمنی خدا و مردم<ref>آمدی، تصنیف غرر، ۲۲۱.</ref>؛ | ||
# رسواشدن در میان مردم<ref>ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۱۱۵.</ref>؛ | # رسواشدن در میان [[مردم]]<ref>ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۱/۱۱۵.</ref>؛ | ||
# از بینرفتن اجر و [[ثواب]] اعمال؛ | # از بینرفتن اجر و [[ثواب]] اعمال؛ | ||
# عدم قبولی اعمال تا چهل روز.<ref>شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۶–۱۴۷.</ref> | # عدم قبولی اعمال تا چهل روز.<ref>شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۶–۱۴۷.</ref> | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
برخی از آثار فردی غیبت، آثار دنیویاند که عبارتاند از: | برخی از آثار فردی غیبت، آثار دنیویاند که عبارتاند از: | ||
# رسواشدن در [[دنیا]]: یکی از پیامدهای غیبت، رسواشدن میان خلایق است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۹.</ref> امامخمینی با استناد به برخی روایات<ref>کلینی، کافی، ۲/۳۵۴.</ref> معتقد است اگر انسان بیحیایی را از حد بگذراند و حرمت مؤمنان را که ناموس الهیاند، هتک کند، خداوند غیور نیز عیوب او را آشکار خواهد کرد و او را در همین عالم در میان مردم رسوا خواهد ساخت<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۵–۳۰۶.</ref>؛ | # رسواشدن در [[دنیا]]: یکی از پیامدهای غیبت، رسواشدن میان خلایق است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۹.</ref> امامخمینی با استناد به برخی روایات<ref>کلینی، کافی، ۲/۳۵۴.</ref> معتقد است اگر انسان بیحیایی را از حد بگذراند و حرمت مؤمنان را که ناموس الهیاند، هتک کند، خداوند غیور نیز عیوب او را آشکار خواهد کرد و او را در همین عالم در میان مردم رسوا خواهد ساخت<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۵–۳۰۶.</ref>؛ | ||
# | # سوء عاقبت: ممکن است هتک حرمت مؤمنان سبب سوء عاقبت و انتقال به عالم دیگر، به همراه دشمنی حقتعالی و [[ملائکه]] شود؛ | ||
# منع از پذیرش [[نماز]]: غیبت از گناهانی است که مانند خوردن شراب و ندادن [[زکات]] و خمس مانع قبولشدن نماز میگردد<ref>امامخمینی، تعلیقه عروه، ۳۹۸.</ref>؛ | # منع از پذیرش [[نماز]]: غیبت از گناهانی است که مانند خوردن شراب و ندادن [[زکات]] و [[خمس]] مانع قبولشدن نماز میگردد<ref>امامخمینی، تعلیقه عروه، ۳۹۸.</ref>؛ | ||
# سلب اطمینان از غیبتکننده: شخص غیبتکننده از چشم مردم میافتد و اطمینان مردم از او سلب میشود.<ref>امامخمینی، تعلیقه عروه، ۳۱۱–۳۱۲.</ref> | # سلب اطمینان از غیبتکننده: شخص غیبتکننده از چشم مردم میافتد و اطمینان مردم از او سلب میشود.<ref>امامخمینی، تعلیقه عروه، ۳۱۱–۳۱۲.</ref> | ||
برخی از آثار فردی نیز آثاری اخرویاند مانند: | برخی از آثار فردی نیز آثاری اخرویاند مانند: | ||
# رسواشدن در [[آخرت]]: خداوند کسی را که مرتکب غیبت میشود، در عالم [[برزخ]] و [[قیامت]] در میان مردم رسوا میکند<ref>امامخمینی، تعلیقه عروه، ۳۰۵.</ref>؛ | # رسواشدن در [[آخرت]]: خداوند کسی را که مرتکب غیبت میشود، در عالم [[برزخ]] و [[قیامت]] در میان مردم رسوا میکند<ref>امامخمینی، تعلیقه عروه، ۳۰۵.</ref>؛ | ||
# خلق صورتهای ملکوتی غیبت: از آنجاکه هر عمل انسان در این عالم، در عالم آخرت صورت ملکوتیِ متناسب با خود دارد،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۹۴.</ref> غیبت نیز برای خود صورتهایی در | # خلق صورتهای ملکوتی غیبت: از آنجاکه هر عمل انسان در این عالم، در عالم آخرت صورت ملکوتیِ متناسب با خود دارد،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۵/۴۹۴.</ref> غیبت نیز برای خود صورتهایی در عالم آخرت دارد؛ همانند خوردن مردار که در آیه دوازدهم [[سوره حجرات]] به آن اشاره شده است و خوردن گوشت خود<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۳–۳۰۴.</ref> و درازشدن زبان انسان به اندازه مسافتی که میان او و شخص غیبتشده وجود داشته و عبور اهل محشر از روی آن.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۹۸–۴۹۹ و ۱۷/۱۸۵؛ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۰۵.</ref> | ||
امامخمینی همانند [[شهید ثانی]]<ref>شهید ثانی، رسائل، ۲۸۸.</ref> معتقد است این | امامخمینی همانند [[شهید ثانی]]<ref>شهید ثانی، رسائل، ۲۸۸.</ref> معتقد است این رذیله اخلاقی دارای آثار سوء اجتماعی نیز است، به گونهای که مفاسد آن از بسیاری از [[گناهان]] بیشتر است. به اعتقاد ایشان ازجمله آثار رواج غیبت در [[جامعه]] این است که موجب [[کینه]]، [[حسد]] و [[عداوت]] میشود و [[وحدت]] و اتحاد جامعه را از میان میبرد و [[فساد]] و قبح آن افزون میشود؛ در حالیکه یکی از مقاصد بزرگ [[پیامبران(ع)|انبیا(ع)]]، توحید کلمه و توحید عقیده است. تحقق این مقصد بزرگ، منوط به وحدت نفوس، الفت، اخوت، صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری مردم است و هر چه سبب گسستن این اخوت و موجب تفرقه در جمعیت شود، مبغوض است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۰۹–۳۱۱.</ref> | ||
== جبران غیبت == | == جبران غیبت == | ||
از آنجاکه غیبت مشتمل بر دو حق خداوند و مردم است، برخی از علمای اخلاق [[توبه]] از آن را به اداکردن هر دو حق دانستهاند. ایشان دربارهٔ حق خداوند، دستور به پشیمانی و توبه دادهاند؛ اما دربارهٔ حق مردم، به سبب وجود دو دسته از روایات که در یکی دستور به طلب حلالیت از صاحب حق<ref>صدوق، علل الشرائع، ۲/۵۵۷؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۳۰.</ref> و در دیگری دستور به [[استغفار]] داده شده،<ref>کلینی، کافی، ۲/۳۵۷؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۲/۲۰۹.</ref> دو وجه ذکر کردهاند و در جمع میان این دو دسته از روایات و اقوال، به روایتی از [[امامصادق(ع)]]<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۱۸.</ref> استناد کردهاند که اگر شخص مورد غیبت باخبر شد، باید از او طلب حلّیت کند؛ ولی اگر مطلع نشد استغفار کافی است<ref>شهید ثانی، رسائل، ۳۲۰–۳۲۲؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۳–۲۷۴؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۳–۳۲۴؛ شبّر، الاخلاق، ۱۴۰.</ref>؛ اما [[امامخمینی]] به دلیل اینکه روایت بودن آنچه از امامصادق(ع) نقل شده را نمیپذیرد، میان دو دسته از روایات به گونهای دیگر جمع کرده است. ایشان با ظالمدانستنِ غیبتکننده و مظلومدانستن غیبتشده معتقد است اگر مظلوم در قید حیات است و امکان پیداکردن او هست، طلب حلالیت از او واجب است و در صورت فوت او و نیافتنش، استغفار کافی است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۰–۴۸۱.</ref> ایشان روایت دیگری<ref>کلینی، کافی، ۲/۳۳۴؛ شعیری، جامع الاخبار، ۱۵۵.</ref> را شاهد بر این جمع ذکر میکند که ظالمی را که دسترسی به مظلوم ندارد، دستور به استغفار میدهد.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۰.</ref> | از آنجاکه غیبت مشتمل بر دو حق خداوند و مردم است، برخی از علمای اخلاق [[توبه]] از آن را به اداکردن هر دو حق دانستهاند. ایشان دربارهٔ حق خداوند، دستور به پشیمانی و توبه دادهاند؛ اما دربارهٔ حق مردم، به سبب وجود دو دسته از روایات که در یکی دستور به طلب حلالیت از صاحب حق<ref>صدوق، علل الشرائع، ۲/۵۵۷؛ نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۳۰.</ref> و در دیگری دستور به [[استغفار]] داده شده،<ref>کلینی، کافی، ۲/۳۵۷؛ ورام، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ۲/۲۰۹.</ref> دو وجه ذکر کردهاند و در جمع میان این دو دسته از روایات و اقوال، به روایتی از [[امامصادق(ع)]]<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ۹/۱۱۸.</ref> استناد کردهاند که اگر شخص مورد غیبت باخبر شد، باید از او طلب حلّیت کند؛ ولی اگر مطلع نشد استغفار کافی است<ref>شهید ثانی، رسائل، ۳۲۰–۳۲۲؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۵/۲۷۳–۲۷۴؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۲/۳۲۳–۳۲۴؛ شبّر، الاخلاق، ۱۴۰.</ref>؛ اما [[امامخمینی]] به دلیل اینکه روایت بودن آنچه از امامصادق(ع) نقل شده را نمیپذیرد، میان دو دسته از روایات به گونهای دیگر جمع کرده است. ایشان با ظالمدانستنِ غیبتکننده و مظلومدانستن غیبتشده معتقد است اگر مظلوم در قید حیات است و امکان پیداکردن او هست، طلب حلالیت از او واجب است و در صورت فوت او و نیافتنش، استغفار کافی است.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۰–۴۸۱.</ref> ایشان روایت دیگری<ref>کلینی، کافی، ۲/۳۳۴؛ شعیری، جامع الاخبار، ۱۵۵.</ref> را شاهد بر این جمع ذکر میکند که ظالمی را که دسترسی به مظلوم ندارد، دستور به [[استغفار]] میدهد.<ref>امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۸۰.</ref> | ||
== اهتمام امامخمینی به اجتناب از غیبت == | == اهتمام امامخمینی به اجتناب از غیبت == | ||
[[امامخمینی]] پایبندی شدیدی به [[احکام|احکام شرع مقدس]] و دوری از | [[امامخمینی]] پایبندی شدیدی به [[احکام|احکام شرع مقدس]] و دوری از رذایل اخلاقی داشت؛ چنانکه حساسیت ایشان در اجتناب از غیبت و جلوگیری از غیبت دیگران در تمام عمرشان، بسیار برجسته و چشمگیر بود، به طوری که از جوانی حاضر نبود در مجلسِ غیبت و [[دروغ]] و [[گناه]] بنشیند.<ref>خمینی، درسهایی از امام، ۲۰۸.</ref> نزدیکان امامخمینی نیز در طول حیات ایشان ندیدهاند که وی از کسی غیبت و بدگویی کند<ref>ثقفی، درسهایی از امام، ۲۱۹.</ref> و در مواردی که نزد ایشان از بعضی از مراجع بدگویی میشد، واکنش شدیدی نشان میداد؛ برای نمونه، ایشان در موردی وقتی روبهرو با غیبتی شد، برای اعتراض، حتی تدریس را تعطیل کرد<ref>مظاهری، سرگذشتهای ویژه از زندگی امامخمینی، ۵/۱۶۴.</ref>؛ حتی یک روز پیش از رفتن به بیمارستان که به [[ارتحال امامخمینی|رحلت ایشان]] انجامید نیز حساسیت خود را به غیبت ابراز کرد و از شرکت در مجالس غیبت نهی کرد<ref>طباطبایی، فاطمه، درسهایی از امام، ۲۲۵.</ref> {{ببینید|اخلاق و سیره امامخمینی}}. بر همین پایه است که وقتی در اواخر خرداد ۱۳۵۲، در زمان حضور ایشان در [[نجف]]، [[سیدمحمدصادق روحانی]]، یکی از علمای [[قم]] در نامهای به ایشان دربارهٔ برخی مسائل ازجمله حملاتی که به برادر وی [[سیدمحمد روحانی]] صورت گرفته بود و به برخی مرتبطان با امامخمینی منتسب شده بود، گله و شکایت کرد، ایشان ضمن اشاره به تلاش خود برای ایجاد [[وحدت]]، تأکید کرد که بهکلی از اینگونه مسائل شخصی به دور است و دخالتی در آن ندارد و تاکنون یک کلمه نیز دربارهٔ وی یا بستگان وی سخن نگفته است و در پایان خاطرنشان ساخت در مدتی که در نجف حضور دارد، (با توجه به پرهیز کامل ایشان از سخنگفتن دربارهٔ اشخاص) هیچکسی در پیشگاه خداوند از ایشان طلبی ندارد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۶۱۵.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |