۲۱٬۲۰۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''قاعده الواحد'''، ضرورت عقلی صدور معلول واحد از [[علت]] واحد در [[فلسفه|دانش فلسفه]]. | '''قاعده الواحد'''، ضرورت عقلی صدور معلول واحد از [[علت]] واحد در [[فلسفه|دانش فلسفه]]. | ||
== پیشینه == | |||
واحد از ریشه «وحد» به معنای انفراد و یکی است<ref>راغب، مفردات، ۸۵۷.</ref> و در اصطلاح امر بسیطی است که در ذاتش هیچ تکثری ندارد.<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۱۶۵–۱۶۶.</ref> | واحد از ریشه «وحد» به معنای انفراد و یکی است<ref>راغب، مفردات، ۸۵۷.</ref> و در اصطلاح امر بسیطی است که در ذاتش هیچ تکثری ندارد.<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۱۶۵–۱۶۶.</ref> | ||
یکی از مهمترین [[قواعد فلسفی|قاعدههای فلسفی]]، قاعده «الواحد لایصدر منه الا الواحد» است که در تبیین بسیاری از اصول و مسائل فلسفی نقش مهمی دارد؛ به گونهای که بسیاری از مسائل فلسفی بهطور مستقیم و غیر مستقیم بر آن مترتب است<ref>دینانی، قواعد کلی، ۱/۴۵۱.</ref>؛ چنانکه برخی [[حکما]] این قاعده را از امهات اصول عقلی دانسته، با عنوان «اصل اصیل» در آثار خود به کار بردهاند.<ref>میرداماد، القبسات، ۳۵۱؛ دینانی، قواعد کلی، ۱/۴۵۱.</ref> برخی [[فلاسفه]] مبتکر این قاعده را [[ارسطو]] میدانند و دراینباره به سخن فیلسوف معروف «زنون» که از شاگردان اوست، استناد کردهاند؛ اما برخی دیگر مدعی شدهاند تمام فلاسفه پیش از ارسطو، چنین اعتقادی داشتهاند و برای اثبات مدعای خویش به سخنان [[ابنرشد اندلسی]] استناد میکنند که این قاعده را به دو تن از فیلسوفان پیش از ارسطو، یعنی [[افلاطون]] و ثامسطیون نسبت داده است.<ref>آشتیانی، مهدی، ۳۶–۳۷؛ دینانی، قواعد کلی، ۱/۴۵۱–۴۵۲.</ref> اگرچه ریشه بحث این قاعده، در فلاسفه یونان باستان است،<ref>دینانی، قواعد کلی، ۱/۴۵۱–۴۵۲.</ref> اما برهانیکردن آن، تبیین ابعاد مختلف و بهرهگیری از لوازم و نتایج آن در موارد متعدد در میان فلاسفه اسلامی صورت پذیرفته است.<ref>فارابی، آراء، ۵۲–۵۶؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۲۴۴–۲۴۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۷/۲۰۴–۲۰۷.</ref> | یکی از مهمترین [[قواعد فلسفی|قاعدههای فلسفی]]، قاعده «الواحد لایصدر منه الا الواحد» است که در تبیین بسیاری از اصول و مسائل فلسفی نقش مهمی دارد؛ به گونهای که بسیاری از مسائل فلسفی بهطور مستقیم و غیر مستقیم بر آن مترتب است<ref>دینانی، قواعد کلی، ۱/۴۵۱.</ref>؛ چنانکه برخی [[حکما]] این قاعده را از امهات اصول عقلی دانسته، با عنوان «اصل اصیل» در آثار خود به کار بردهاند.<ref>میرداماد، القبسات، ۳۵۱؛ دینانی، قواعد کلی، ۱/۴۵۱.</ref> برخی [[فلاسفه]] مبتکر این قاعده را [[ارسطو]] میدانند و دراینباره به سخن فیلسوف معروف «زنون» که از شاگردان اوست، استناد کردهاند؛ اما برخی دیگر مدعی شدهاند تمام فلاسفه پیش از ارسطو، چنین اعتقادی داشتهاند و برای اثبات مدعای خویش به سخنان [[ابنرشد اندلسی]] استناد میکنند که این قاعده را به دو تن از فیلسوفان پیش از ارسطو، یعنی [[افلاطون]] و ثامسطیون نسبت داده است.<ref>آشتیانی، مهدی، ۳۶–۳۷؛ دینانی، قواعد کلی، ۱/۴۵۱–۴۵۲.</ref> اگرچه ریشه بحث این قاعده، در فلاسفه یونان باستان است،<ref>دینانی، قواعد کلی، ۱/۴۵۱–۴۵۲.</ref> اما برهانیکردن آن، تبیین ابعاد مختلف و بهرهگیری از لوازم و نتایج آن در موارد متعدد در میان فلاسفه اسلامی صورت پذیرفته است.<ref>فارابی، آراء، ۵۲–۵۶؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۲۴۴–۲۴۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۷/۲۰۴–۲۰۷.</ref> | ||