۲۱٬۱۴۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(+ 3 categories; ±رده:مقالههای آماده ارزیابی←رده:مقالههای تأییدشده using HotCat) |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها»، یکی از مهمترین [[قواعد فلسفی|قواعد حکمت متعالیه]] است. در نظر [[ملاصدرا]]، این قاعده از پیچیدهترین علوم الهی است که ادراکش جز برای کسانی که از ناحیه حقتعالی به سرچشمه علم و حکمت رسیدهاند، مقدور نیست.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۵۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۰.</ref> بسیاری بر این باورند که ریشه این قاعده پیش از [[حکمت متعالیه]] در آثار [[عارفان]] وجود | قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها»، یکی از مهمترین [[قواعد فلسفی|قواعد حکمت متعالیه]] است. در نظر [[ملاصدرا]]، این قاعده از پیچیدهترین علوم الهی است که ادراکش جز برای کسانی که از ناحیه حقتعالی به سرچشمه علم و حکمت رسیدهاند، مقدور نیست.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۵۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۰.</ref> بسیاری بر این باورند که ریشه این قاعده پیش از [[حکمت متعالیه]] در آثار [[عارفان]] وجود داشته است و آن را با عباراتی چون «شهود کثرت در وحدت» و «مشاهده مفصل در مجمل»<ref>← سبزواری، تعلیقات چاپشده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۱۱۱؛ آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ۶۸۴؛ دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۰۸–۴۰۹؛ دینانی، قواعد کلی، ۱/۱۰۰.</ref> و جملاتی چون «الوجود المطلق کل الاشیاء»<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۷۳.</ref> و «احدیّ بالذات کل الاسماء»<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۹۰؛ جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ۷/۲۱۷.</ref> بیان کردهاند؛ با این همه نقش ملاصدرا در تنظیم و تنقیح و اقامه برهان بر این قاعده به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی، نباید نادیده گرفته شود.<ref>دینانی، نیایش فیلسوف، ۴۰۹.</ref> | ||
یکی از امتیازهای ملاصدرا در این قاعده، برهانیکردن قاعده و تحلیل منطقی و فلسفی مسئله است؛ چنانکه تأسیس این مطلب با عنوان یک قاعده کلی و استفاده از آن در ابواب مختلف حکمت الهی، از ابتکارات اوست. بر این اساس نباید نقش ملاصدرا را در تنظیم، تصحیح و اقامه برهان بر این قاعده به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی ناچیز شمرد.<ref>دینانی، قواعد کلی، ۱/۱۰۹.</ref> ملاصدرا از این قاعده در بسیاری از آثار خود بحث کرده و در موارد فراوانی به مناسبتهای مختلف از این قاعده استفاده کرده، آن را زیربنای بسیاری از مسائل فلسفی قرار | یکی از امتیازهای ملاصدرا در این قاعده، برهانیکردن قاعده و تحلیل منطقی و فلسفی مسئله است؛ چنانکه تأسیس این مطلب با عنوان یک قاعده کلی و استفاده از آن در ابواب مختلف حکمت الهی، از ابتکارات اوست. بر این اساس نباید نقش ملاصدرا را در تنظیم، تصحیح و اقامه برهان بر این قاعده به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی ناچیز شمرد.<ref>دینانی، قواعد کلی، ۱/۱۰۹.</ref> ملاصدرا از این قاعده در بسیاری از آثار خود بحث کرده و در موارد فراوانی به مناسبتهای مختلف از این قاعده استفاده کرده، آن را زیربنای بسیاری از مسائل فلسفی قرار داده است.<ref>ملاصدرا، العرشیه، ۲۲۱؛ ملاصدرا، المشاعر، ۴۹–۵۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۶۸ و ۶/۱۱۰؛ ← دینانی، قواعد کلی، ۱/۱۰۳.</ref> | ||
پیروان حکمت متعالیه ازجمله [[امامخمینی]] نیز از اهمیت این قاعده غافل نبوده، در آثار خود آن را مطرح کرده، به مناسبتهای مختلف بحث کردهاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۰۰–۱۰۵؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۹۹؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۲.</ref> | پیروان حکمت متعالیه ازجمله [[امامخمینی]] نیز از اهمیت این قاعده غافل نبوده، در آثار خود آن را مطرح کرده، به مناسبتهای مختلف بحث کردهاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۰۰–۱۰۵؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۹۹؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۲.</ref> | ||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
امامخمینی نیز در تحلیل معنای بسیط در قاعده به بررسی اقسام مرکب میپردازد؛ ازجمله: | امامخمینی نیز در تحلیل معنای بسیط در قاعده به بررسی اقسام مرکب میپردازد؛ ازجمله: | ||
# ترکیب از جنس و فصل یا اجزاء حدی؛ | # ترکیب از جنس و فصل یا اجزاء حدی؛ | ||
# ترکیب از ماده و صورت؛ | |||
# ترکیب از [[وجود]] و [[عدم]]. | |||
ایشان بر این باور است که هیچیک از اقسام در ذات واجب الوجود راه ندارد و از این طریق بساطت ذات ثابت میشود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۰۰–۱۰۲.</ref> ایشان در بیان مفاد قاعده بر این باور است که بسیط الحقیقه جامع تمام کمالات مراتب ناقص است و نمیشود صرف الوجود و بسیط و آنچه فوق وجود ممکنات است، از اصل کمالات موجوداتی که در مراتب و نظام سلسله وجودند، خالی باشد؛ زیرا فقدان کمال وجود هر موجودی مستلزم نقص در وجود بسیط و صرف است و اگر بسیط الحقیقه ناقص باشد و به تمام وجود بسیط نباشد، خلف فرض لازم میآید؛ پس در [[نظام هستی]] چیزی جز وجود نیست؛ چون عدم، بطلان محض است و [[ماهیت]]، فقدان کمال وجود است و فقدان شیء بر حسب واقع و خارجی، تحققی ندارد، از اینرو ماهیت نیز بطلان محض است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۱.</ref> بنابراین هر موجودی که بسیط و صرف نباشد و مرکب از فقدان و وجدان باشد، مصداق «کل ممکن زوج ترکیبی» است و دارای ماهیت و وجود است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۰.</ref> پس باید مبدأ در مرتبه ذات که مرتبه اعلای از وجود است، به نحو وحدت و بساطت جامع همه موجودات باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۱.</ref> | ایشان بر این باور است که هیچیک از اقسام در ذات واجب الوجود راه ندارد و از این طریق بساطت ذات ثابت میشود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۰۰–۱۰۲.</ref> ایشان در بیان مفاد قاعده بر این باور است که بسیط الحقیقه جامع تمام کمالات مراتب ناقص است و نمیشود صرف الوجود و بسیط و آنچه فوق وجود ممکنات است، از اصل کمالات موجوداتی که در مراتب و نظام سلسله وجودند، خالی باشد؛ زیرا فقدان کمال وجود هر موجودی مستلزم نقص در وجود بسیط و صرف است و اگر بسیط الحقیقه ناقص باشد و به تمام وجود بسیط نباشد، خلف فرض لازم میآید؛ پس در [[نظام هستی]] چیزی جز وجود نیست؛ چون عدم، بطلان محض است و [[ماهیت]]، فقدان کمال وجود است و فقدان شیء بر حسب واقع و خارجی، تحققی ندارد، از اینرو ماهیت نیز بطلان محض است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۱.</ref> بنابراین هر موجودی که بسیط و صرف نباشد و مرکب از فقدان و وجدان باشد، مصداق «کل ممکن زوج ترکیبی» است و دارای ماهیت و وجود است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۰.</ref> پس باید مبدأ در مرتبه ذات که مرتبه اعلای از وجود است، به نحو وحدت و بساطت جامع همه موجودات باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۱.</ref> | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
== اثبات قاعده == | == اثبات قاعده == | ||
برای اثبات قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء» در [[حکمت متعالیه]]، برهان اقامه | برای اثبات قاعده «بسیط الحقیقة کل الاشیاء» در [[حکمت متعالیه]]، برهان اقامه شده است. در این برهان ثابت میشود واجبتعالی تنها مصداق قاعده «بسیط الحقیقه» است؛ به این بیان که واجبتعالی از همه جهات بسیط الحقیقه و واحد است و همه اشیای وجودی است، همانطور که تمام وجود است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۰.</ref> اگر بسیط الحقیقه کل الاشیاء نباشد، لازم میآید ذاتش از وجود شیء و عدم شیء دیگر ترکیب شده باشد؛ در حالیکه فرض این بود که بسیط الحقیقه عاری از ترکیب است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۱–۱۱۲.</ref> پس هر آنچه واجد امری و فاقد امر دیگر و دارای عیب و نقص باشد، بسیط الحقیقه نیست؛ در این صورت عکس نقیض آن مطلوب را نتیجه میدهد؛ یعنی قاعده بسیط الحقیقه همه اشیاء است.<ref>ملاصدرا، العرشیه، ۲۲۱؛ دینانی، قواعد کلی، ۱/۱۰۱.</ref> | ||
امامخمینی نیز در اثبات این قاعده معتقد است کامل مطلق نمیتواند جز به نحو بسیط باشد؛ زیرا ترکیب مناط افتقار است؛ از اینرو گفته | امامخمینی نیز در اثبات این قاعده معتقد است کامل مطلق نمیتواند جز به نحو بسیط باشد؛ زیرا ترکیب مناط افتقار است؛ از اینرو گفته شده است «کلُّ ممکنٍ زوجٌ ترکیبیٌ» و هر ممکنی دارای ماهیت و وجود است،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۰.</ref> چنانچه ذات مقدس حق بسیط الحقیقه است و بسیط الحقیقه باید کمال و جمال مطلق و واحد علی الاطلاق باشد، وگرنه از بساطت خارج شده، کمال مطلق نخواهد بود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۹۹.</ref> ایشان بر روش تفسیر قرآنی و رویکرد عرفانی برای اثبات این مسئله تأکید دارد؛ به این معنا که «هو» در آیه «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بر [[مقام احدیت]] و بساطت ذات دلالت دارد؛ یعنی «هو» در این آیه، اشاره به بساطت تام عقلی، خارجی و ماهوی است و منزه از مطلق ترکیبات جنسی، فصلی، مادی، صوری و اجزای مقداری است و از آنجاکه حقتعالی از تمام اقسام ترکیب مبراست، لازم است بساطت تام داشته باشد، وگرنه از صرافت و بساطت خارج میشود، و اگر واجب بسیط نباشد، لازمهاش انقلاب واجب به ممکن است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۱–۳۱۲.</ref> | ||
== فرق قاعده با قاعده صرف الشیء == | == فرق قاعده با قاعده صرف الشیء == | ||
معنای [[قاعده صرف الشیء]] آن است که صرف هر حقیقتی وقتی در نظر گرفته شود، تمام اضافات و شوائب و اغیار از او خالی میشود.<ref>دینانی، قواعد کلی، ۱/۲۷۲.</ref> این قاعده میرساند محدود به شیء خاص و عرصهای معین نمیباشد، بلکه عام و فراگیر است.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۰.</ref> قاعده صرف الشیء، غیر از قاعده بسیط الحقیقه است؛ زیرا بسیط الحقیقه تنها مصداق آن وجود واجب است؛ یعنی بیش از یک مصداق نمیتواند داشته باشد، اما صرف الشیء هر امر وجودی یا مفهومی را شامل میشود،<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۰.</ref> از همین روی صرف الشیء در عین و ذهن، بلکه مطلقاً قابل تکرار و تکثر نیست؛ زیرا شیء اعم از آنکه عین تحقق و خارجیت باشد، نظیر وجود یا امری ذهنی باشد، نظیر [[معقولات ثانیه]] منطقی یا اینکه قابل تحقق در خارج و ذهن باشد، نظیر [[ماهیت]]، آنگاه که به صورت صرف مورد لحاظ قرار میگیرد، بیش از یکی نمیتواند باشد.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| قواعد فلسفی}} | معنای [[قاعده صرف الشیء]] آن است که صرف هر حقیقتی وقتی در نظر گرفته شود، تمام اضافات و شوائب و اغیار از او خالی میشود.<ref>دینانی، قواعد کلی، ۱/۲۷۲.</ref> این قاعده میرساند محدود به شیء خاص و عرصهای معین نمیباشد، بلکه عام و فراگیر است.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۰.</ref> قاعده صرف الشیء، غیر از قاعده بسیط الحقیقه است؛ زیرا بسیط الحقیقه تنها مصداق آن وجود واجب است؛ یعنی بیش از یک مصداق نمیتواند داشته باشد، اما صرف الشیء هر امر وجودی یا مفهومی را شامل میشود،<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۰.</ref> از همین روی صرف الشیء در عین و ذهن، بلکه مطلقاً قابل تکرار و تکثر نیست؛ زیرا شیء اعم از آنکه عین تحقق و خارجیت باشد، نظیر وجود یا امری ذهنی باشد، نظیر [[معقولات ثانیه]] منطقی یا اینکه قابل تحقق در خارج و ذهن باشد، نظیر [[ماهیت]]، آنگاه که به صورت صرف مورد لحاظ قرار میگیرد، بیش از یکی نمیتواند باشد.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| قواعد فلسفی}} | ||
قاعده صرف الشیء بر مبنای اصالت ماهیت است و قاعده بسیط الحقیقه بر مبنای [[اصالت وجود]] میباشد؛ از اینرو ملاصدرا از قاعده صرف الشیء برای اثبات وحدانیت حقتعالی استفاده | قاعده صرف الشیء بر مبنای اصالت ماهیت است و قاعده بسیط الحقیقه بر مبنای [[اصالت وجود]] میباشد؛ از اینرو ملاصدرا از قاعده صرف الشیء برای اثبات وحدانیت حقتعالی استفاده نکرده است؛ زیرا به نظر ایشان این قاعده در پاسخگویی به شبهات وارده در مبحث [[توحید]] ناتوان است و در فضای اصالت ماهیت جاری میشود.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۵۷–۶۳؛ ← سبزواری، تعلیقات چاپشده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۵۷–۵۹؛ نوچه فلاح، مقایسه بین برهان قاعده صرف الشی و بسیط الحقیقه در فلسفه و حکمت اسلامی، ۴۷–۴۸.</ref> حکمای پس از وی نیز بر همین روش بر ناتوانی و نارسایی این قاعده تأکید کردهاند.<ref>سبزواری، تعلیقات چاپشده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۵۹.</ref> قاعده صرف الشیء آنگاه که در بستر اصالت ماهیت جاری میشود، از پاسخگویی به [[شبهه ابنکمونه]] درمیماند؛ اما همین شبهه با استفاده از قاعده بسیط الحقیقه بهآسانی حل میشود.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۶۳؛ سبزواری، تعلیقات چاپشده در الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۵۸–۵۹؛ نوچه فلاح، مقایسه بین برهان قاعده صرف الشی و بسیط الحقیقه در فلسفه و حکمت اسلامی، ۴۷–۴۸.</ref> اگر قاعده صرف الشیء قاعدهای است که هم در امور محدود و هم نامحدود جاری است، قاعده بسیط الحقیقه تنها در واجب الوجود جاری است.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۱/۳۹۰–۳۹۱.</ref> | ||
امامخمینی نیز بر ناتوانی این قاعده بر مبنای [[اصالت ماهیت]] تأکید دارد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۳؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶ و ۲۲۱.</ref> و شبهه ابنکمونه را بر مبنای قاعده و اصالت ماهیت قابل حل نمیداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۷۱–۷۵.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| توحید (فلسفه و کلام)}} امامخمینی از قاعده صرف الشیء در آثار خود استفاده کرده، این قاعده را بر مبنای اصالت وجود چیزی غیر از صرف الوجود نمیداند؛ بنابراین بازخوانی قاعده «صرف الشیء لا یتکرر و لا یتثنی»<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۴۸؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۵.</ref> بر مبنای اصالت وجود «صرف الوجود» خواهد بود؛ چون چیزی غیر از وجود شیئیت ندارد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۱۶ و ۲۲۱؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۲/۳۵۹.</ref> ایشان دربارهٔ مفاد و اثبات قاعده «صرف الوجود» بر این باور است که مقام ذات از حیث لا رسم و لا اسم، وجود صرفی است که به آن اشاره نمیشود و نشانی برای آن نیست، بلکه صرف و خالص است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۷۹ و ۱۴۴.</ref> و با وجود اینکه همه اشیاست، هیچیک از اشیا نیست و صرف الوجودی است که هیچ نقصی ندارد و هرچه از سنخ کمال است، او دارد و یک موجود تامی است که هیچ نقصانی در او نیست، بلکه هر کمالی در هر موجودی هست، از اوست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۱۴–۲۱۵؛ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۷۷–۱۷۸.</ref> صرف الوجود حیث تقییدی و تعلیلی ندارد؛ زیرا اگر حیث تقییدی داشته باشد، دارای ماهیت است؛ در حالیکه حقتعالی ماهیت ندارد، حیث تعلیلی نیز ندارد؛ چون علت دیگری ندارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶.</ref> از اینرو صرف الوجود حد ندارد تا از آن ماهیت انتزاع شود و جهت نقصی ندارد تا از مفاهیم غیر کمالی انتزاع شود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۶.</ref> این چنین وجودی، وجود واجبی است که ماهیت ندارد،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۲.</ref> زیرا ماهیتداشتن لازمه تنزل وجودی و صرف نبودن است؛ بلکه این وجودی خالص است و مقابل ندارد تا عقل از آن چیزی بفهمد و ماهیتی انتزاع کند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۲.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| قواعد فلسفی}} | امامخمینی نیز بر ناتوانی این قاعده بر مبنای [[اصالت ماهیت]] تأکید دارد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۳؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶ و ۲۲۱.</ref> و شبهه ابنکمونه را بر مبنای قاعده و اصالت ماهیت قابل حل نمیداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۷۱–۷۵.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| توحید (فلسفه و کلام)}} امامخمینی از قاعده صرف الشیء در آثار خود استفاده کرده، این قاعده را بر مبنای اصالت وجود چیزی غیر از صرف الوجود نمیداند؛ بنابراین بازخوانی قاعده «صرف الشیء لا یتکرر و لا یتثنی»<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۴۸؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۵.</ref> بر مبنای اصالت وجود «صرف الوجود» خواهد بود؛ چون چیزی غیر از وجود شیئیت ندارد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۱۶ و ۲۲۱؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۲/۳۵۹.</ref> ایشان دربارهٔ مفاد و اثبات قاعده «صرف الوجود» بر این باور است که مقام ذات از حیث لا رسم و لا اسم، وجود صرفی است که به آن اشاره نمیشود و نشانی برای آن نیست، بلکه صرف و خالص است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۷۹ و ۱۴۴.</ref> و با وجود اینکه همه اشیاست، هیچیک از اشیا نیست و صرف الوجودی است که هیچ نقصی ندارد و هرچه از سنخ کمال است، او دارد و یک موجود تامی است که هیچ نقصانی در او نیست، بلکه هر کمالی در هر موجودی هست، از اوست.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۱۴–۲۱۵؛ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۷۷–۱۷۸.</ref> صرف الوجود حیث تقییدی و تعلیلی ندارد؛ زیرا اگر حیث تقییدی داشته باشد، دارای ماهیت است؛ در حالیکه حقتعالی ماهیت ندارد، حیث تعلیلی نیز ندارد؛ چون علت دیگری ندارد<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۶.</ref> از اینرو صرف الوجود حد ندارد تا از آن ماهیت انتزاع شود و جهت نقصی ندارد تا از مفاهیم غیر کمالی انتزاع شود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۶.</ref> این چنین وجودی، وجود واجبی است که ماهیت ندارد،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۲.</ref> زیرا ماهیتداشتن لازمه تنزل وجودی و صرف نبودن است؛ بلکه این وجودی خالص است و مقابل ندارد تا عقل از آن چیزی بفهمد و ماهیتی انتزاع کند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۷۲.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| قواعد فلسفی}} | ||
== کاربرد و ثمره قاعده == | == کاربرد و ثمره قاعده == | ||
در حکمت متعالیه، ثمرها و کاربردهای فراوانی بر این قاعده مترتب | در حکمت متعالیه، ثمرها و کاربردهای فراوانی بر این قاعده مترتب شده است: | ||
# اثبات توحید واجبتعالی: یکی از مهمترین کاربردهای این قاعده اثبات توحید واجبتعالی است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۳۱؛ ملاصدرا، المشاعر، ۴۷–۴۸.</ref> امامخمینی نیز در اثبات توحید از این قاعده بهره | # اثبات توحید واجبتعالی: یکی از مهمترین کاربردهای این قاعده اثبات توحید واجبتعالی است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۳۱؛ ملاصدرا، المشاعر، ۴۷–۴۸.</ref> امامخمینی نیز در اثبات توحید از این قاعده بهره گرفته است و بر این باور است وقتی پذیرفته شد واجبتعالی بسیط الحقیقه است، باید پذیرفت چنین موجودی باید کمال مطلق و واحد علی الاطلاق باشد، وگرنه از حقیقت بساطت خارج میشود و دیگر کمال مطلق نیست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۹۹.</ref> ایشان نخست با استدلالی در قالب قیاس شکل اول بساطت ذات باریتعالی را ثابت میکند، سپس در اثبات کبرای قیاس، یعنی «بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها» یک قیاس استثنائی ترتیب میدهد؛ به این شکل که اگر بسیط الحقیقة کل الاشیاء نباشد، باید مرکب باشد و این خلاف فرض است؛ زیرا در توحید ثابت است که بسیط الحقیقة، یعنی واجبتعالی از انواع و اقسام ترکیب مبرّا است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۲۶؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۷–۶۰۸؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۵–۳۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۰۰–۱۰۴.</ref> و واجد همه حقایق و کمالات است و چنین موجودی کمال و جمال و واحد مطلق است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۹۹.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| توحید (فلسفه و کلام)}} | ||
# وحدت حقه واجبتعالی: [[ملاصدرا]] با الهام از آیات و روایات، به وحدت غیر عددی خداوند پرداخته، با طرح قاعده بسیط الحقیقه به اثبات وحدت حقه و نفی وحدت عددی خداوند پرداخته است.<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۳۵–۳۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۱۱–۱۱۲؛ ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۴/۲۸؛ اسماعیلی، اثبات وحدت حقه و نفی وحدت عددی خداوند در پرتو عقل، ۱۰.</ref> امامخمینی نیز بر این باور است که هرچه وجود بسیطتر باشد، به وحدت نزدیکتر و احاطهاش بر کثرات بیشتر است؛ کثراتی که در عالم ماده است به دلیل تزاحم در ماده و زمان از هم جدا و بیگانه هستند؛ در حالیکه همین اشیا در عالم عقل با هم هستند؛ بنابراین اشیایی که در عالم دنیا با یکدیگر اختلاف دارند، در نشئه آخرت متفقاند؛ زیرا ظرفها هرچه به عالم وحدت و بساطت نزدیک و از عالم کثرات به دور باشند، وسعتشان بیشتر است؛ پس وحدت هرچه بیشتر باشد، صدق مفاهیم کمال بیشتر و بر عکس هرچه موجود به افق کثرت نزدیکتر باشد، مفاهیم کمال به آن کمتر صدق میکند؛ از اینرو وحدت مساوق با [[وجود]] و از کمالات وجود است. پس مقام ربوبیت که صرف وجود است، صرف وحدت و بساطت است و در او کثرت و ترکیب راه ندارد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴.</ref> به اعتقاد امامخمینی، خداوند متعال واحد و بسیط از تمام جهات است و وحدت حقه حقیقیه لایق به جناب اوست، و تمام کمالات را در عین بساطت دارا میباشد؛ بدون اینکه در ذات حقه حقیقی و بسیط وحدانی او تعدد و ترکیبی لازم آید.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳ و ۱۳۱.</ref> | |||
# صفات متقابله: از آنجاکه ذات و حقیقت وجود از همه تعلقات مجرد و عین وحدت است و نور محضی است که هیچ شائبهای از ظلمت و عدم در او نیست و تمام کمالات وجودی را دارد، از اینرو همه اشیاست و جامع جمیع صفات حتی صفات متقابله است؛ پس حقتعالی، اول، آخر، ظاهر، باطن، ضار و نافع است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۲۶–۲۷.</ref> | |||
# عینیت صفات با ذات: بنابر نظر امامخمینی ذات در مقام وحدانی و بساطتش دارای همه صفات و اسما به صورت اندماج و اندکاک است و مفاد قاعده بسیط الحقیقه به این مطلب اشاره دارد و با چنین مبنایی دیگر صفت زاید بر ذات و عارض بر آن نیست؛ بلکه صفات در ذات موج میزند، بدون اینکه کثرت در موطن ذات پدید آید.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۶.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| اسما و صفات| توحید (فلسفه و کلام)}} | |||
# اثبات و تبیین علم تفصیلی خداوند: یکی از مسائلی که دربارهٔ [[علم الهی|علم حقتعالی]] برای فیلسوفان مطرح بوده و سبب اختلاف نظر در این زمینه شده است، چگونگی علم حقتعالی با حفظ بساطتش به اشیا در ازل پیش از ایجاد آنهاست.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۵۰–۱۵۴؛ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ۳/۲۹۹–۳۱۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱–۱۲۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۱.</ref> | |||
امامخمینی در بیان علم الهی پیش از ایجاد با استفاده از قاعده بسیط الحقیقه<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۸–۲۱۸ و ۲۳۱–۲۳۴، ۲۳۹.</ref> بر این باور است که کشف تفصیلی علم حقتعالی در عین علم بسیط اجمالی است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱ و ۶۱۵.</ref> به گونهای که در مرتبه ذات، تمام کثرات و وجودات برای آن معلوم و مکشوف است؛ زیرا او صرف الوجود و بسیطی است که جامع همه کمالات وجود است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۳۱.</ref> ایشان معتقد است علم تفصیلی حقتعالی به تمام اشیا از ازل تا ابد | امامخمینی در بیان علم الهی پیش از ایجاد با استفاده از قاعده بسیط الحقیقه<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۰۸–۲۱۸ و ۲۳۱–۲۳۴، ۲۳۹.</ref> بر این باور است که کشف تفصیلی علم حقتعالی در عین علم بسیط اجمالی است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۱ و ۶۱۵.</ref> به گونهای که در مرتبه ذات، تمام کثرات و وجودات برای آن معلوم و مکشوف است؛ زیرا او صرف الوجود و بسیطی است که جامع همه کمالات وجود است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۳۱.</ref> ایشان معتقد است علم تفصیلی حقتعالی به تمام اشیا از ازل تا ابد بوده است؛ بدون اینکه علم، کثرتی در ذات بسیط حق ایجاد کند؛ زیرا حقتعالی در عین بساطت خود جامع همه حقایق پایینتر است و این علم به ذات، علم به تمام موجودات است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲–۲۷۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۱.</ref> {{ببینید|متن=ببینید| علم الهی}} | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
* باقر صاحبی، «[https://books.khomeini.ir/books/10002/642/ بسیط الحقیقه]»، [[دانشنامه امام خمینی]]، ج۲، ص۶۴۲–۶۴۷. | * باقر صاحبی، «[https://books.khomeini.ir/books/10002/642/ بسیط الحقیقه]»، [[دانشنامه امام خمینی]]، ج۲، ص۶۴۲–۶۴۷. | ||
[[رده:مقالههای | [[رده:مقالههای تأییدشده]] | ||
[[رده:مقالههای بینیاز از جعبه اطلاعات]] | |||
[[رده:مقالههای دارای لینک دانشنامه]] | |||
[[رده:مقالههای جلد دوم دانشنامه]] |