۲۱٬۱۸۲
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
همواره انسان در طول تاریخ به دنبال شناخت هستی و آغاز و انجام جهان بوده و دانشمندان بسیاری برای آگاهییافتن از چگونگی پیدایش و تحول موجودات، در تلاش بوده، نظریات مختلفی ابراز کردهاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۳۴۲ ـ ۳۴۴.</ref> بعضی بر این اعتقادند که سرچشمه حکمت از ناحیه [[انبیای الهی]] است.<ref>قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۱۵ ـ ۱۶.</ref> کهنترین مجموعههای مکتوب برجایمانده که جنبه فلسفی داشته است، مربوط به حکمای یونان است که شش قرن پیش از میلاد میزیستهاند <ref>فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۵.</ref> سقراط، نخستین فردی است که خود را دوستدار دانش معرفی کرد. وی در برابر سوفسطائیان قیام کرد و به نقد افکار و آرای ایشان پرداخت. پس از او، افلاطون و ارسطو به تحکیم مبانی فلسفه همت گماشتند.<ref>فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۱۸.</ref> | همواره انسان در طول تاریخ به دنبال شناخت هستی و آغاز و انجام جهان بوده و دانشمندان بسیاری برای آگاهییافتن از چگونگی پیدایش و تحول موجودات، در تلاش بوده، نظریات مختلفی ابراز کردهاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۳۴۲ ـ ۳۴۴.</ref> بعضی بر این اعتقادند که سرچشمه حکمت از ناحیه [[انبیای الهی]] است.<ref>قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۱۵ ـ ۱۶.</ref> کهنترین مجموعههای مکتوب برجایمانده که جنبه فلسفی داشته است، مربوط به حکمای یونان است که شش قرن پیش از میلاد میزیستهاند <ref>فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۵.</ref> سقراط، نخستین فردی است که خود را دوستدار دانش معرفی کرد. وی در برابر سوفسطائیان قیام کرد و به نقد افکار و آرای ایشان پرداخت. پس از او، افلاطون و ارسطو به تحکیم مبانی فلسفه همت گماشتند.<ref>فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۱۸.</ref> | ||
{{ببینید| | {{ببینید|حکما}} | ||
با ظهور [[اسلام]]، [[مسلمانان]] در سایه توصیههای [[پیامبر اکرم(ص)]] به فراگیری انواع علوم پرداختند.<ref>فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ۱/۵ ـ ۱۳.</ref> ورود فلسفه یونان به [[کشورهای اسلامی]]، با نهضت ترجمه در اواسط قرن دوم هجری آغاز شد.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵۰ ـ ۱۵۲.</ref> اسحاق کندی (۱۸۵ ـ ۲۵۶ق) نخستین فیلسوفی است که فلسفهاش، ترکیبی از فلسفه ارسطویی، نوافلاطونی و آموزههای اسلامی است. وی نوعی رابطه میان فلسفه و دین برقرار کرد. بعدها کسانی چون ابنراوندی، ابومحشر بلخی، احمدبنطبیب سرخسی، یوحنابنحیلان و محمدبنزکریای رازی نیز در این زمینه تلاش کردند؛<ref>کرد فیروزجایی، نخستین ایام، ۱/۱۶۰.</ref> اما شکلگیری فلسفه اسلامی به معنای واقعی آن به دست [[ابونصر فارابی]] (۲۵۸ق) صورت گرفت؛ زیرا وی دغدغه ویژهای در سازگاری فلسفه با دین داشت. فارابی با تلاش پیگیر خود فلسفهای منسجم و منظم عرضه کرد و راه را برای [[ابنسینا]] هموار ساخت.<ref>یوسفیان، شکلگیری فلسفه اسلامی، ۱/۲۰۱؛ اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، ۳۰۱.</ref> | با ظهور [[اسلام]]، [[مسلمانان]] در سایه توصیههای [[پیامبر اکرم(ص)]] به فراگیری انواع علوم پرداختند.<ref>فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ۱/۵ ـ ۱۳.</ref> ورود فلسفه یونان به [[کشورهای اسلامی]]، با نهضت ترجمه در اواسط قرن دوم هجری آغاز شد.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵۰ ـ ۱۵۲.</ref> اسحاق کندی (۱۸۵ ـ ۲۵۶ق) نخستین فیلسوفی است که فلسفهاش، ترکیبی از فلسفه ارسطویی، نوافلاطونی و آموزههای اسلامی است. وی نوعی رابطه میان فلسفه و دین برقرار کرد. بعدها کسانی چون ابنراوندی، ابومحشر بلخی، احمدبنطبیب سرخسی، یوحنابنحیلان و محمدبنزکریای رازی نیز در این زمینه تلاش کردند؛<ref>کرد فیروزجایی، نخستین ایام، ۱/۱۶۰.</ref> اما شکلگیری فلسفه اسلامی به معنای واقعی آن به دست [[ابونصر فارابی]] (۲۵۸ق) صورت گرفت؛ زیرا وی دغدغه ویژهای در سازگاری فلسفه با دین داشت. فارابی با تلاش پیگیر خود فلسفهای منسجم و منظم عرضه کرد و راه را برای [[ابنسینا]] هموار ساخت.<ref>یوسفیان، شکلگیری فلسفه اسلامی، ۱/۲۰۱؛ اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، ۳۰۱.</ref> | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
== امام خمینی و فلسفه == | == امام خمینی و فلسفه == | ||
آشنایی امامخمینی با مباحث معقول و فلسفه در سالهای ۱۳۲۷ق/ ۱۲۸۸ش است که با خواندن منطق نزد [[نجفی خمینی]] و [[محمد گلپایگانی]] آغاز شد. ایشان در سالهای ۱۳۴۰ق/ ۱۳۰۱ش به بعد در [[حوزه علمیه قم|حوزه قم]]، ریاضیات، هیئت و حساب را نزد [[میرزاعلیاکبر حکمی یزدی]] و [[شرح منظومه|شرح منظومه ملاهادی سبزواری]] را نزد [[سیدابوالحسن رفیعی قزوینی]] آموخت. بیان شیوا و متقن رفیعی قزوینی از یک سو و قریحه پاک و نبوغ بسیار و عمق فکری [[امامخمینی]] از سوی دیگر، باعث شد ایشان از درسگرفتن کتاب بعدی، یعنی [[اسفار]] بینیاز شود. ایشان در سال ۱۳۴۷ق/ ۱۳۰۸ش به تدریس علوم عقلی پرداخت و دو دوره [[شرح منظومه]] و یک دوره درس اسفار را تدریس کرد.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۹۴ ـ ۱۹۶ و ۲۰۰.</ref> | آشنایی امامخمینی با مباحث معقول و فلسفه در سالهای ۱۳۲۷ق/ ۱۲۸۸ش است که با خواندن منطق نزد [[نجفی خمینی]] و [[محمد گلپایگانی]] آغاز شد. ایشان در سالهای ۱۳۴۰ق/ ۱۳۰۱ش به بعد در [[حوزه علمیه قم|حوزه قم]]، ریاضیات، هیئت و حساب را نزد [[میرزاعلیاکبر حکمی یزدی]] و [[شرح منظومه|شرح منظومه ملاهادی سبزواری]] را نزد [[سیدابوالحسن رفیعی قزوینی]] آموخت. بیان شیوا و متقن رفیعی قزوینی از یک سو و قریحه پاک و نبوغ بسیار و عمق فکری [[امامخمینی]] از سوی دیگر، باعث شد ایشان از درسگرفتن کتاب بعدی، یعنی [[اسفار]] بینیاز شود. ایشان در سال ۱۳۴۷ق/ ۱۳۰۸ش به تدریس علوم عقلی پرداخت و دو دوره [[شرح منظومه]] و یک دوره درس اسفار را تدریس کرد.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۹۴ ـ ۱۹۶ و ۲۰۰.</ref> | ||
{{ببینید| | {{ببینید|استادان امامخمینی|تدریس}} | ||
امامخمینی را میتوان یکی از شارحان بزرگ حکمت متعالیه دانست. ایشان توانست با تأمل در نظام فلسفی، لوازم و فروع بسیاری از آن استنتاج کند و از آنها در تقریر و بسط معارف الهی بهره ببرد.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۹۰.</ref> ایشان در روش و محتوا به تقریر و تکمیل فلسفه پرداخت و فلسفه را در حدّ [[عرفان نظری]] بالا برد و آن را به [[حکمت عرفانی]] تبدیل کرد؛ از اینرو در آثار ایشان ارائههای دقیق و تحلیلهای بسیار فنی، نظیر [[اضافه اشراقیه]]، [[عین الربط وجودی]] و ا[[مکان فقری]] براساس حکمت متعالیه وجود دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۴ و ۳۰۳؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۴۰، ۴۲ و ۳۶۳؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۶.</ref> | امامخمینی را میتوان یکی از شارحان بزرگ حکمت متعالیه دانست. ایشان توانست با تأمل در نظام فلسفی، لوازم و فروع بسیاری از آن استنتاج کند و از آنها در تقریر و بسط معارف الهی بهره ببرد.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۹۰.</ref> ایشان در روش و محتوا به تقریر و تکمیل فلسفه پرداخت و فلسفه را در حدّ [[عرفان نظری]] بالا برد و آن را به [[حکمت عرفانی]] تبدیل کرد؛ از اینرو در آثار ایشان ارائههای دقیق و تحلیلهای بسیار فنی، نظیر [[اضافه اشراقیه]]، [[عین الربط وجودی]] و ا[[مکان فقری]] براساس حکمت متعالیه وجود دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۴ و ۳۰۳؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۴۰، ۴۲ و ۳۶۳؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۶.</ref> | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
مکتب فلسفی، مجموعه شرایط، مقدمات و مبانیای است که فراهمشدن آنها هویت جدیدی را تشکیل میدهد که به آن مکتب گفته میشود. مکتب یک چارچوب و خطمشی برای رسیدن به نتایج اصلی در یک علم است؛ چنانکه برخی مکاتب نظیر [[مکتب مشاء|مشاء]]، [[مکتب اشراق|اشراق]] و... هر کدام مجموعه آموزهها و عناصری دارند که در حوزه فلسفه، الگوی متفکران قرار میگیرند. یک مکتب فلسفی باید در مباحث فلسفی خود، روش خاص و معینی داشته باشد و بر اساس آن به تبیین مبانی و اصول خود بپردازد.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۳ ـ ۱۴.</ref> در اینجا به مهمترین مکتبهای بزرگ فلسفی اشاره میشود: | مکتب فلسفی، مجموعه شرایط، مقدمات و مبانیای است که فراهمشدن آنها هویت جدیدی را تشکیل میدهد که به آن مکتب گفته میشود. مکتب یک چارچوب و خطمشی برای رسیدن به نتایج اصلی در یک علم است؛ چنانکه برخی مکاتب نظیر [[مکتب مشاء|مشاء]]، [[مکتب اشراق|اشراق]] و... هر کدام مجموعه آموزهها و عناصری دارند که در حوزه فلسفه، الگوی متفکران قرار میگیرند. یک مکتب فلسفی باید در مباحث فلسفی خود، روش خاص و معینی داشته باشد و بر اساس آن به تبیین مبانی و اصول خود بپردازد.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۳ ـ ۱۴.</ref> در اینجا به مهمترین مکتبهای بزرگ فلسفی اشاره میشود: | ||
=== مکتب مشاء=== | |||
این مکتب دارای اصول و مبادیای است که بحثهای فلسفی مشائیان بر حول و محور آن تمرکز دارد. [[ابنسینا]] با عنوان رئیس مشاء، برای تبیین کلام فلسفی خود نقطه آغاز را «موجود» قرار داده است؛ به گونهای که همه مباحث فلسفی او بر محور این موضوع قرار دارد. روش خاص مکتب مشاء، روش برهان و عقل است؛ یعنی برای پیبردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقینی، استدلال عقل و برهان است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۱۴۸؛ یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۶.</ref> حکمت مشاء روش و گرایش ویژهای دارد که از آن به «حکمت بحثی» یاد میشود که در امتداد فلسفه یونانی قرار دارد و در طرح و اثبات مدعیات فلسفی به روش انتزاعی مفهومی عقلی تکیه داشته، همه مباحث آن بر مدار محور عقل است.<ref>کرد فیروزجایی، نوآوریهای فلسفه، ۱۱۱ ـ ۱۲۰.</ref> | |||
مشائیان پیروان ارسطو هستند و بر بهکارگیری روش عقلی محض در شناخت تأکید دارند. [[فارابی]]، ابنسینا و [[ابنرشد]] از پیشروان مشائیان مسلمان شمرده میشوند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> البته آثار فارابی و ابنسینا که پیروان حکمت مشائی هستند، هیچگاه خالی از ذوق و اشراق و استناد به کتاب و سنت نیست؛ چنانچه حکمت مشرقی ابنسینا، مقامات العارفین، رسائل رمزی و تفاسیری که بر بعضی سور و آیات نگاشته، گواه این حقیقت است؛<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۵.</ref> بنابراین در مکتب مشاء از روش برهانی بهره گرفته شده، پیبردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقین است. از اینرو فلسفه مشاء حکمتی است که ویژگی بارز آن استدلال و اعتنا به عقل و برهان است و اساس آن، دانایی در پرتوی حکمت نظری و پرورش ذوق استدلالی در قلمروی علم و رسیدن از عقل بالقوه به عقل بالفعل است که جز از طریق کسب معلومات نظری و اکتساب تصورات و تصدیقات علمی، به دست نمیآید.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۶.</ref> | مشائیان پیروان ارسطو هستند و بر بهکارگیری روش عقلی محض در شناخت تأکید دارند. [[فارابی]]، ابنسینا و [[ابنرشد]] از پیشروان مشائیان مسلمان شمرده میشوند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> البته آثار فارابی و ابنسینا که پیروان حکمت مشائی هستند، هیچگاه خالی از ذوق و اشراق و استناد به کتاب و سنت نیست؛ چنانچه حکمت مشرقی ابنسینا، مقامات العارفین، رسائل رمزی و تفاسیری که بر بعضی سور و آیات نگاشته، گواه این حقیقت است؛<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۵.</ref> بنابراین در مکتب مشاء از روش برهانی بهره گرفته شده، پیبردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقین است. از اینرو فلسفه مشاء حکمتی است که ویژگی بارز آن استدلال و اعتنا به عقل و برهان است و اساس آن، دانایی در پرتوی حکمت نظری و پرورش ذوق استدلالی در قلمروی علم و رسیدن از عقل بالقوه به عقل بالفعل است که جز از طریق کسب معلومات نظری و اکتساب تصورات و تصدیقات علمی، به دست نمیآید.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۶.</ref> | ||
خط ۶۰: | خط ۶۱: | ||
امامخمینی در بحث فلک، جسم، صورت و ماده و اثبات هیولا به روش مشائی مشی کرده است؛ اما با توجه به نظریه حرکت جوهری، بحث از صورت در جسم را ارتقا بخشیده، معنایی نو و همسو با حکمت صدرایی ارائه میدهد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۰ ـ ۱۰۵.</ref> ایشان در مواردی، مبانی و اصول مکتب مشاء را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: ۱. [[علم الهی]]،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۲ و ۳۸۷.</ref> ۲. [[حرکت جوهری]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۰ ـ ۱۲۱؛ ۳/۴۲۶.</ref> ۳. [[اتحاد عاقل و معقول]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷.</ref> ۴. [[ربط حادث به قدیم]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۴ ـ ۳۸۵.</ref> ۵. [[تناسخ]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۱۷۰ ـ ۱۷۵.</ref> ۶. [[تجرد برزخی]] <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷.</ref> و ۷. [[عقول عشره]] برای مثال، در نظام فلسفی مشاء برای بیان کیفیت پیدایش کثرات از عقول عشره بهره برده شده است که امامخمینی این مبنا را نقد کرده، علت انحصار عقول به عقول عشره را رصد مشاء میداند؛ زیرا اگر حکیم به عقل حِکمی خود بسنده کند، عقول را غیر متناهی میبیند؛ چنانکه اشراقیها که رصد را در نظر نگرفتهاند، قائل به عقول غیر متناهی شدند؛ از زمانی که [[افلاک تسعه]] باطل شد، عشریت عقول نیز باطل شد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۱.</ref> | امامخمینی در بحث فلک، جسم، صورت و ماده و اثبات هیولا به روش مشائی مشی کرده است؛ اما با توجه به نظریه حرکت جوهری، بحث از صورت در جسم را ارتقا بخشیده، معنایی نو و همسو با حکمت صدرایی ارائه میدهد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۰ ـ ۱۰۵.</ref> ایشان در مواردی، مبانی و اصول مکتب مشاء را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: ۱. [[علم الهی]]،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۲ و ۳۸۷.</ref> ۲. [[حرکت جوهری]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۰ ـ ۱۲۱؛ ۳/۴۲۶.</ref> ۳. [[اتحاد عاقل و معقول]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷.</ref> ۴. [[ربط حادث به قدیم]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۴ ـ ۳۸۵.</ref> ۵. [[تناسخ]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۱۷۰ ـ ۱۷۵.</ref> ۶. [[تجرد برزخی]] <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷.</ref> و ۷. [[عقول عشره]] برای مثال، در نظام فلسفی مشاء برای بیان کیفیت پیدایش کثرات از عقول عشره بهره برده شده است که امامخمینی این مبنا را نقد کرده، علت انحصار عقول به عقول عشره را رصد مشاء میداند؛ زیرا اگر حکیم به عقل حِکمی خود بسنده کند، عقول را غیر متناهی میبیند؛ چنانکه اشراقیها که رصد را در نظر نگرفتهاند، قائل به عقول غیر متناهی شدند؛ از زمانی که [[افلاک تسعه]] باطل شد، عشریت عقول نیز باطل شد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۱.</ref> | ||
{{ببینید|فلک|جسم|علم الهی|حرکت جوهری|اتحاد عاقل و معقول|تناسخ|برزخ|نفس|عوالم هستی|عقل}} | {{ببینید|فلک|جسم|علم الهی|حرکت جوهری|اتحاد عاقل و معقول|تناسخ|برزخ|نفس|عوالم هستی|عقل}} | ||
===مکتب اشراق=== | |||
این مکتب عنصر بنیادین و مبانی ویژهای دارد که بحثهای فلسفی اشراقیها بر حول و محور آن تمرکز دارد. [[شیخ اشراق]] در مقام مؤسس این مکتب، نفس را که جوهری نوری است، مبدأ فلسفه خود و کلید فهم [[حکمت اشراق]] قرار میدهد و به سبب آن، مراتب هستی و نظام نوری خود را سامان میدهد.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵.</ref> اشراقیان که به افلاطون منتسب شدهاند، اشراق یا تابش نور الهی بر دل را طریق وصول به حقیقت میدانند. اشراقیان افزون بر تفکر نظری، سلوک باطنی را برای وصول به حقیقت ضروری میدانند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> | |||
مکتب اشراق هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ طریقه و روش، با مشاء متفاوت است.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵</ref> یکی از کارهای برجسته شیخ اشراق در برابر مشائیان اصرار بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی بود.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۲۱، ۳۶۱ و ۲/۱۳، ۱۵۶، ۲۷۱</ref> شیخ اشراق بر اساس [[ما بعد الطبیعه]] خویش، بحث نور و ظلمت را مطرح میکند و به وجود عالم نور و عالم ظلمت تصریح میکند و معتقد است جهان در همه درجات واقعیات خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۸.</ref> | مکتب اشراق هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ طریقه و روش، با مشاء متفاوت است.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵</ref> یکی از کارهای برجسته شیخ اشراق در برابر مشائیان اصرار بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی بود.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۲۱، ۳۶۱ و ۲/۱۳، ۱۵۶، ۲۷۱</ref> شیخ اشراق بر اساس [[ما بعد الطبیعه]] خویش، بحث نور و ظلمت را مطرح میکند و به وجود عالم نور و عالم ظلمت تصریح میکند و معتقد است جهان در همه درجات واقعیات خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۸.</ref> | ||
خط ۶۶: | خط ۶۸: | ||
امامخمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته، در مواردی از اصطلاحات مکتب اشراق نظیر [[«انوار اسفهبدیه»|انوار اسفهبدیه]] و [[«هیئات مظلمه»|هیئات مظلمه]] بهره برده است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> مراجعه و اقتباسهای امامخمینی از آثار شیخ اشراق و تابعان این مکتب، برخلاف مراجعات ایشان به مکتب مشاء، بیشتر رنگ و بوی پذیرش و تبعیت دارد؛ به گونهای که در مواردی، به انطباق رأی خود بر دیدگاه شیخ اشراق و انتخاب روش اشراقی و تأسی به شیخ اشراق اشاره دارد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ ۲/۲۷۰ و ۳/۱۱۳؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.</ref> ایشان در نامه خود به گورباچف، وی را به خواندن کتابهای سهروردی در حکمت اشراق نیز دعوت کرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۴.</ref> ایشان با بهرهبردن از آرا و مبانی شیخ اشراق در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است؛ ازجمله در بحث [[علم الهی]]، علم فعلی حقتعالی، عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر و [[تناسخ]].<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹، ۳۳۹ و ۳۴۱ ـ ۳۴۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۲ ـ ۶۱۳.</ref> | امامخمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته، در مواردی از اصطلاحات مکتب اشراق نظیر [[«انوار اسفهبدیه»|انوار اسفهبدیه]] و [[«هیئات مظلمه»|هیئات مظلمه]] بهره برده است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> مراجعه و اقتباسهای امامخمینی از آثار شیخ اشراق و تابعان این مکتب، برخلاف مراجعات ایشان به مکتب مشاء، بیشتر رنگ و بوی پذیرش و تبعیت دارد؛ به گونهای که در مواردی، به انطباق رأی خود بر دیدگاه شیخ اشراق و انتخاب روش اشراقی و تأسی به شیخ اشراق اشاره دارد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ ۲/۲۷۰ و ۳/۱۱۳؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.</ref> ایشان در نامه خود به گورباچف، وی را به خواندن کتابهای سهروردی در حکمت اشراق نیز دعوت کرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۴.</ref> ایشان با بهرهبردن از آرا و مبانی شیخ اشراق در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است؛ ازجمله در بحث [[علم الهی]]، علم فعلی حقتعالی، عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر و [[تناسخ]].<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹، ۳۳۹ و ۳۴۱ ـ ۳۴۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۲ ـ ۶۱۳.</ref> | ||
{{ببینید|شهابالدین سهروردی}} | {{ببینید|شهابالدین سهروردی}} | ||
===مکتب صدرایی=== | |||
این مکتب همراه با عناصر و مؤلفههای خاصی است که [[ملاصدرا]] با فهم و ذکاوت خاص خود، به آثار علمی گذشتگان در دستگاه فلسفیاش هویتی جدید بخشید؛ به گونهای که توانست نتایجی بر این اصول متفرع کند که فلاسفه گذشته از آنها غافل بودند.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۲۰.</ref> [[مکتب متعالیه]] را میتوان نقطه وصل تفکرات کلامی، فلسفی و عرفانی دانست. ملاصدرا با استفاده از میراث فکری فلاسفه پیشین و بنانهادن مکتبی خاص، فلسفه را نه تنها در روش، بلکه در محتوا نیز با [[عرفان]] همسو کرد.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۲۲ ـ ۱۲۳.</ref> همچنین روش عقلی را بهتنهایی و بدون کمک از [[شهود]] و واردات قلبی، در شناخت حقیقت ناکام میداند.<ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۴۵۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۸ و ۹/۲۳۴.</ref> وی با تلفیق برهان و شهود و نوآوریهای خود و با پیوند فلسفه و عرفان و استفاده از [[منابع قرآنی]] و روایات، مکتب فلسفی جدیدی عرضه کرد<ref>آشتیانی، مقدمه کتاب سه رسائل فلسفی، ۲۰ ـ ۲۱؛ یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۲۲.</ref> که به منزله کانون تقاطعی است که در آن [[فلسفه مشاء]]، [[فلسفه اشراق|اشراق]] و عرفان با یکدیگر تلاقی میکنند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۲۴۹.</ref> البته فلسفه ملاصدرا، فلسفهای التقاطی نیست؛ زیرا ملاصدرا در نظام فلسفی خویش به ابتکارات بزرگ و به حل مسائل مهمی توفیق یافته است. سخن کسانی که فلسفه او را التقاطی میدانند یا منکر ابتکارات او هستند و یا ابتکارات او را بیاهمیت میدانند، برخاسته از عدم تعمق در این مکتب فلسفی است.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۵.</ref> | |||
{{ببینید|محمد بن ابراهیم ملاصدرا}} | {{ببینید|محمد بن ابراهیم ملاصدرا}} | ||
امامخمینی در مقام پیرو مکتب متعالیه، بر این باور است که راهحل فهم آیات الهی، آشنایی با حکمت متعالیه است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶ ـ ۵۸۷.</ref> ایشان فلسفه ملاصدرا را برگرفته از معارف و متون دینی میداند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> و با ستودن انسجام و استحکام نظام حکمت متعالیه، ملاصدرا را بزرگترین فیلسوف الهی و مؤسس قواعد الهی و مجدد حکمت ما بعد الطبیعی میداند که برخی مسائل دینی را با برهان عقلی اثبات کرده و شریعت مطهره و حکمت الهی را با هم آمیخته است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶.</ref> ایشان نظام حکمت متعالیه را تجلی نور حکمت قرآن شمرده است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۳.</ref> | امامخمینی در مقام پیرو مکتب متعالیه، بر این باور است که راهحل فهم آیات الهی، آشنایی با حکمت متعالیه است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶ ـ ۵۸۷.</ref> ایشان فلسفه ملاصدرا را برگرفته از معارف و متون دینی میداند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> و با ستودن انسجام و استحکام نظام حکمت متعالیه، ملاصدرا را بزرگترین فیلسوف الهی و مؤسس قواعد الهی و مجدد حکمت ما بعد الطبیعی میداند که برخی مسائل دینی را با برهان عقلی اثبات کرده و شریعت مطهره و حکمت الهی را با هم آمیخته است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶.</ref> ایشان نظام حکمت متعالیه را تجلی نور حکمت قرآن شمرده است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۳.</ref> | ||
خط ۹۱: | خط ۹۴: | ||
# وهم کل: در آثار امامخمینی سخن از وهم کل به میان آمده که دارای [[تجرد برزخی]] ظلمانی و سرچشمه مظاهر گمراهی و دوری از حق است. این موجود، حقیقت [[شیطان]] و ابلیس است که باقی شیاطین مظهر و جلوههای اویند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳۰؛ ← مقاله شیطان.</ref> این اصطلاح در سخنان فلاسفه سابقه نداشته؛ بلکه مختص به ایشان است. | # وهم کل: در آثار امامخمینی سخن از وهم کل به میان آمده که دارای [[تجرد برزخی]] ظلمانی و سرچشمه مظاهر گمراهی و دوری از حق است. این موجود، حقیقت [[شیطان]] و ابلیس است که باقی شیاطین مظهر و جلوههای اویند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳۰؛ ← مقاله شیطان.</ref> این اصطلاح در سخنان فلاسفه سابقه نداشته؛ بلکه مختص به ایشان است. | ||
# سمع و بصر: برخی حکمای الهی، حیثیتهای مختلف را در [[اسمای الهی]] نمیپذیرند و بعضی از اسما را به بعضی دیگر ارجاع میدهند؛ چنانکه سمع و بصر حقتعالی را به علم بر میگردانند.<ref>خواجهنصیر، اجوبة المسائل، ۹۶؛ خواجهنصیر، نقد المحصل، ۲۸۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۲۸۹.</ref> و برخی دیگر علم را به سمع و بصر ارجاع میدهند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۵۰ ـ ۱۵۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۲۳.</ref> امامخمینی ارجاع بعضی صفات به صفات دیگر را نمیپذیرد؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.</ref> زیرا لازمه آن این است که حقتعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ درحالیکه هر صفتی از صفات کمال برای حقتعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قید باشد؛ چنانکه هر یک از اراده، سمع و بصر از کمالات حقیقت موجودند و حقتعالی واجد این حقایق است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۳ ـ ۶۱۴.</ref> | # سمع و بصر: برخی حکمای الهی، حیثیتهای مختلف را در [[اسمای الهی]] نمیپذیرند و بعضی از اسما را به بعضی دیگر ارجاع میدهند؛ چنانکه سمع و بصر حقتعالی را به علم بر میگردانند.<ref>خواجهنصیر، اجوبة المسائل، ۹۶؛ خواجهنصیر، نقد المحصل، ۲۸۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۲۸۹.</ref> و برخی دیگر علم را به سمع و بصر ارجاع میدهند.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۵۰ ـ ۱۵۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۲۳.</ref> امامخمینی ارجاع بعضی صفات به صفات دیگر را نمیپذیرد؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.</ref> زیرا لازمه آن این است که حقتعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ درحالیکه هر صفتی از صفات کمال برای حقتعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قید باشد؛ چنانکه هر یک از اراده، سمع و بصر از کمالات حقیقت موجودند و حقتعالی واجد این حقایق است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۳ ـ ۶۱۴.</ref> | ||
{{ببینید| | {{ببینید|علم الهی|خداشناسی|اسما و صفات|حدوث و قدم|اصالت وجود|وجود}} | ||
==شرایط تحصیل فلسفه== | ==شرایط تحصیل فلسفه== |