confirmed، emailconfirmed، templateeditor
۱٬۱۸۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳: | خط ۳: | ||
علم رجال، مختصرِ «علم رجال الحدیث» به معنای شناسایی راویان حدیث است.<ref>مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۳۶.</ref> کلمه رجال جمع «رجل» به معنای مردان است؛<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۲/۴۹۳.</ref> ولی در دانش رجال جنسیت مراد نیست و شامل راویان زن هم میشود<ref>مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۳۶.</ref> و عنوان «رجال» یا از باب کثرت آن است که بیشتر راویان مردند یا از باب غلبه در تعبیر مردان بر زنان است.<ref>رحمانستایش، آشنایی با علم رجال، ۷.</ref> در اصطلاح، علم رجال دانشی است که به کمک آن قدرت شناسایی احوال راویان از حیث اتصاف به عدالت، وثاقت و ممدوحبودن یا اتصاف به ضعف و مذمومبودن و نیز توانایی شناخت اصول و ضوابط کلی برای تمییز مشترکات و خالیبودن اسناد از غلط به دست میآید.<ref>استرآبادی، الایجاز فی علمی الرجال و الدرایه، ۳۰۷؛ کجوری شیرازی، الفوائد الرجالیه، ۳۵؛ کنی، توضیح المقال فی علم الرجال، ۲۹.</ref> گاهی نیز از علم رجال به «فن الرجال» تعبیر شدهاست.<ref>بحرالعلوم، رجال السید بحر العلوم، ۲/۳۷۰.</ref> در میان [[اهل سنت]] نیز تعابیری مانند جرح و تعدیل، تاریخ رواة الحدیث، الطبقات، طبقات رواة الحدیث و طبقات المحدثین به جای علم رجال بهکار رفتهاست.<ref>غوری، علم الرجال: تعریفه و کتبه، ۲۵۲ ـ ۲۵۴ و ۲۸۶ ـ ۲۹۱.</ref> | علم رجال، مختصرِ «علم رجال الحدیث» به معنای شناسایی راویان حدیث است.<ref>مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۳۶.</ref> کلمه رجال جمع «رجل» به معنای مردان است؛<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۲/۴۹۳.</ref> ولی در دانش رجال جنسیت مراد نیست و شامل راویان زن هم میشود<ref>مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۳۶.</ref> و عنوان «رجال» یا از باب کثرت آن است که بیشتر راویان مردند یا از باب غلبه در تعبیر مردان بر زنان است.<ref>رحمانستایش، آشنایی با علم رجال، ۷.</ref> در اصطلاح، علم رجال دانشی است که به کمک آن قدرت شناسایی احوال راویان از حیث اتصاف به عدالت، وثاقت و ممدوحبودن یا اتصاف به ضعف و مذمومبودن و نیز توانایی شناخت اصول و ضوابط کلی برای تمییز مشترکات و خالیبودن اسناد از غلط به دست میآید.<ref>استرآبادی، الایجاز فی علمی الرجال و الدرایه، ۳۰۷؛ کجوری شیرازی، الفوائد الرجالیه، ۳۵؛ کنی، توضیح المقال فی علم الرجال، ۲۹.</ref> گاهی نیز از علم رجال به «فن الرجال» تعبیر شدهاست.<ref>بحرالعلوم، رجال السید بحر العلوم، ۲/۳۷۰.</ref> در میان [[اهل سنت]] نیز تعابیری مانند جرح و تعدیل، تاریخ رواة الحدیث، الطبقات، طبقات رواة الحدیث و طبقات المحدثین به جای علم رجال بهکار رفتهاست.<ref>غوری، علم الرجال: تعریفه و کتبه، ۲۵۲ ـ ۲۵۴ و ۲۸۶ ـ ۲۹۱.</ref> | ||
علم رجال با تراجم، [[درایه]] و فهرست ارتباط دارد. در علم رجال شخص راوی موضوعیت دارد؛ اگرچه دارای شخصیت اجتماعی نباشد؛ ولی موضوع علم تراجم بررسی شخصیت اجتماعی فرد مانند شاعر و ادیببودن و مانند آن است. افزون بر این، علم رجال از تأسیسات دوره اسلامی است؛ در صورتی که علم تراجم پیش از دوران اسلامی نیز وجود داشتهاست.<ref>سبحانی، | علم رجال با تراجم، [[درایه]] و فهرست ارتباط دارد. در علم رجال شخص راوی موضوعیت دارد؛ اگرچه دارای شخصیت اجتماعی نباشد؛ ولی موضوع علم تراجم بررسی شخصیت اجتماعی فرد مانند شاعر و ادیببودن و مانند آن است. افزون بر این، علم رجال از تأسیسات دوره اسلامی است؛ در صورتی که علم تراجم پیش از دوران اسلامی نیز وجود داشتهاست.<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۱ ـ ۱۴.</ref> علم درایه به دانشی گفته میشود که در زمینه متون احادیث اسلامی جهت شناخت حقیقت و اقسام و احکام روایات و کیفیت و آداب أخذ و نقل احادیث، بحث میکند؛ در حالیکه موضوع علم رجال، اشخاص، یعنی راویان و محدثاناند<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۵ ـ ۱۷.</ref> و از سوی دیگر، علم رجال بر طبقات اصحاب [[پیامبر اکرم(ص)]] و [[امامان معصوم(ع)]] مبتنی است؛ چنانکه [[شیخ طوسی]] در کتاب رجال خود به بیان طبقات [[اصحاب پیامبر(ص)]] و اصحاب [[امامعلی(ع)|امیرالمؤمنین علی(ع)]] و دیگر ائمه(ع) پرداختهاست؛ اما در کتاب فهرست بنا بر نقل نامهای نویسندگان، اصول، مصنفات و تألیفات آنهاست. علمای قدیمیِ رجال همانند شیخمنتجبالدین و ابنشهرآشوب تراجم علما را در علم رجال آوردهاند، بدون اینکه میان آن دو تفاوتی بگذارند. شیخ حر عاملی در کتاب امل الامل فی تراجم علماء جبل عامل میان این دو علم تفکیک کردهاست.<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۵ ـ ۱۷.</ref> | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
پیشینه علم رجال و قواعد آن در دنیای [[اسلام]] به عصر معصومان(ع) بازمیگردد. پدیدههایی چون جعل و تعارض حدیث،<ref>کلینی، الکافی، ۱/۶۲ ـ ۶۳.</ref> سبب شد تا [[اهل بیت(ع)]] مبانی و اصول دستیابی به [[حدیث]] صحیح را بیان کنند.<ref>اعرجی کاظمی، ۴۳ ـ ۴۵.</ref> این تعالیم مقدمهای برای پدیدآمدن علم رجال در دورههای بعد شد؛ بنابراین عصر حضور معصومان «عصر تکوین معارف رجالی» در شیعه بود.<ref>ساعدی، ۲۰۲؛ سمین، ۵۳.</ref> بر اساس روایت سلیمبنقیس از [[امامعلی(ع)]]، پیشینه ارزیابی صدور حدیث بر اساس نقد رجال به زمان امیرالمؤمنین علی(ع) میرسد. آن حضرت راویان حدیث را به چهار دسته: منافق (کذاب و جاعل)، کجفهم، ناآگاه به ناسخ و منسوخ و راوی ثقه و حافظ و ضابط تقسیم کرد.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۶۲ ـ ۶۴؛ صدوق، الخصال، ۱/۲۵۵ ـ ۲۵۷.</ref> | پیشینه علم رجال و قواعد آن در دنیای [[اسلام]] به عصر معصومان(ع) بازمیگردد. پدیدههایی چون جعل و تعارض حدیث،<ref>کلینی، الکافی، ۱/۶۲ ـ ۶۳.</ref> سبب شد تا [[اهل بیت(ع)]] مبانی و اصول دستیابی به [[حدیث]] صحیح را بیان کنند.<ref>اعرجی کاظمی، ۴۳ ـ ۴۵.</ref> این تعالیم مقدمهای برای پدیدآمدن علم رجال در دورههای بعد شد؛ بنابراین عصر حضور معصومان «عصر تکوین معارف رجالی» در شیعه بود.<ref>ساعدی، ۲۰۲؛ سمین، ۵۳.</ref> بر اساس روایت سلیمبنقیس از [[امامعلی(ع)]]، پیشینه ارزیابی صدور حدیث بر اساس نقد رجال به زمان امیرالمؤمنین علی(ع) میرسد. آن حضرت راویان حدیث را به چهار دسته: منافق (کذاب و جاعل)، کجفهم، ناآگاه به ناسخ و منسوخ و راوی ثقه و حافظ و ضابط تقسیم کرد.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۶۲ ـ ۶۴؛ صدوق، الخصال، ۱/۲۵۵ ـ ۲۵۷.</ref> | ||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
علم رجال یکی از شاخههای علوم حدیث است. حدیثشناسان و فقها همواره به بررسی احوال و اوصاف راویان توجه داشته و از آن به صورت دانشی کمکی برای علم حدیث و در نتیجه فقه بهره بردهاند. علمای شیعه و سنی آن را وسیلهای در خدمت علم حدیث و [[فقه]] دانسته و در این باب آثار بسیاری نگاشتهاند.<ref>اعرجی کاظمی، ۱/۴۵ ـ ۵۱.</ref> | علم رجال یکی از شاخههای علوم حدیث است. حدیثشناسان و فقها همواره به بررسی احوال و اوصاف راویان توجه داشته و از آن به صورت دانشی کمکی برای علم حدیث و در نتیجه فقه بهره بردهاند. علمای شیعه و سنی آن را وسیلهای در خدمت علم حدیث و [[فقه]] دانسته و در این باب آثار بسیاری نگاشتهاند.<ref>اعرجی کاظمی، ۱/۴۵ ـ ۵۱.</ref> | ||
علمای امامیه نیاز به علم رجال را امری مسلم و ضروری میدانند و محدثان مقدم مانند احمدبنخالد برقی و محمدبنیعقوب کلینی آثاری در رجال نوشتهاند؛<ref>نجاشی، ۷۶ و ۳۷۷.</ref> ولی بعدها با ظهور جریان اخباریگری برخی از آنان با ادعای صحت احادیث [[کتب اربعه]]، نیاز به علم رجال را نفی کردند.<ref>کرکی، ۱۷؛ استرآبادی، ملامحمدامین، ۱۰۸ ـ ۱۱۴؛ حر عاملی، هدایة الامه، ۸/۵۶۴؛ بحرانی، ۵.</ref> اصولیان بهویژه فاضل تونی و [[وحید بهبهانی]] در برابر ادعای اخباریان ایستادند و پس از آن مباحث نظری به علم رجال راه یافت. فاضل تونی علم رجال را از علوم مورد نیاز مجتهد دانست.<ref>۲۶۰ ـ ۲۶۱.</ref> رجالیان برای اثبات نیاز به علم رجال دلیلهایی آوردهاند.<ref>مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۶۴ ـ ۶۷؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۰ ـ ۲۱؛ سبحانی، | علمای امامیه نیاز به علم رجال را امری مسلم و ضروری میدانند و محدثان مقدم مانند احمدبنخالد برقی و محمدبنیعقوب کلینی آثاری در رجال نوشتهاند؛<ref>نجاشی، ۷۶ و ۳۷۷.</ref> ولی بعدها با ظهور جریان اخباریگری برخی از آنان با ادعای صحت احادیث [[کتب اربعه]]، نیاز به علم رجال را نفی کردند.<ref>کرکی، ۱۷؛ استرآبادی، ملامحمدامین، ۱۰۸ ـ ۱۱۴؛ حر عاملی، هدایة الامه، ۸/۵۶۴؛ بحرانی، ۵.</ref> اصولیان بهویژه فاضل تونی و [[وحید بهبهانی]] در برابر ادعای اخباریان ایستادند و پس از آن مباحث نظری به علم رجال راه یافت. فاضل تونی علم رجال را از علوم مورد نیاز مجتهد دانست.<ref>۲۶۰ ـ ۲۶۱.</ref> رجالیان برای اثبات نیاز به علم رجال دلیلهایی آوردهاند.<ref>مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۶۴ ـ ۶۷؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۰ ـ ۲۱؛ سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۲۵ ـ ۲۸.</ref> | ||
جایگاه علم رجال نزد [[اهل سنت]] نیز که نخست با عنوان جرح و تعدیل مشهور بود، دارای اهمیت بسیار است؛ چنانکه ابنسیرین (م۱۱۰ق) گفتهاست علم حدیث، دین مسلمانان است و باید مراقب باشند آن را از چه کسی میگیرند.<ref>مزی، ۱/۱۶۰ ـ ۱۶۱.</ref> علیبنمدینی (م۲۳۴ق) تفقّه در معانی حدیث را نیمی از علم و شناخت رجال را نیم دیگر آن شمردهاست<ref>مزی، ۱/۱۶۵؛ رامهرمزی، ۳۲۰.</ref> و ابنابیحاتم در لزوم علم رجال بیان کردهاست چون کتاب و سنت از طریق نقل و روایت به نسلهای بعد رسیدهاند و جز از این راه نمیتوانند به شناخت دقیق معانی آنها دست یابند، بهناچار باید راویان ثقه و غیر ثقه را شناخت تا عدالت آنان در نقل حدیث اثبات شود.<ref>۱/۲ ـ ۶.</ref> | جایگاه علم رجال نزد [[اهل سنت]] نیز که نخست با عنوان جرح و تعدیل مشهور بود، دارای اهمیت بسیار است؛ چنانکه ابنسیرین (م۱۱۰ق) گفتهاست علم حدیث، دین مسلمانان است و باید مراقب باشند آن را از چه کسی میگیرند.<ref>مزی، ۱/۱۶۰ ـ ۱۶۱.</ref> علیبنمدینی (م۲۳۴ق) تفقّه در معانی حدیث را نیمی از علم و شناخت رجال را نیم دیگر آن شمردهاست<ref>مزی، ۱/۱۶۵؛ رامهرمزی، ۳۲۰.</ref> و ابنابیحاتم در لزوم علم رجال بیان کردهاست چون کتاب و سنت از طریق نقل و روایت به نسلهای بعد رسیدهاند و جز از این راه نمیتوانند به شناخت دقیق معانی آنها دست یابند، بهناچار باید راویان ثقه و غیر ثقه را شناخت تا عدالت آنان در نقل حدیث اثبات شود.<ref>۱/۲ ـ ۶.</ref> | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
به نوشته آقابزرگ طهرانی<ref>الذریعه۱۰/۸۱ و ۸۸.</ref> احمدبنطاووس حلی (م۶۷۳ق) الفاظ این کتاب را بدون سندی که به مؤلف برسد، در اختیار داشت و آنها را در جامع رجالی خود، حل الاشکال فی معرفة الرجال آورد. کتاب حل الاشکال امروزه در دست نیست و تنها دو گزیده از آن موجود است. حسنبنزینالدین عاملی (م۱۰۱۱ق) نسخهای از این کتاب را به خط مؤلف که در اختیار پدرش [[شهید ثانی]] بود،<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۱۰۵/۱۵۲ ـ ۱۵۴.</ref> در اختیار داشت و بر اساس آن، کتاب التحریر الطاووسی را تدوین کرد. نسخه حل الاشکال پس از وی به دست عبدالله شوشتری (م۱۰۲۱ق) رسید. او نیز تنها عبارات کتاب منسوب به ابنغضائری را از آن استخراج و به ترتیب الفبایی مرتب و در اثری دیگر تدوین کرد. سپس شاگردش عنایتالله قهپایی آنچه را استادش از کتاب حل الاشکال استخراج کرده بود، در کتاب خود مجمع الرجال ـ مشتمل بر مطالب اصول پنجگانه رجالی متقدم شیعی ـ نقل کرد.<ref>آقابزرگ، الذریعه، ۳/۳۸۵ ـ ۳۸۶.</ref> | به نوشته آقابزرگ طهرانی<ref>الذریعه۱۰/۸۱ و ۸۸.</ref> احمدبنطاووس حلی (م۶۷۳ق) الفاظ این کتاب را بدون سندی که به مؤلف برسد، در اختیار داشت و آنها را در جامع رجالی خود، حل الاشکال فی معرفة الرجال آورد. کتاب حل الاشکال امروزه در دست نیست و تنها دو گزیده از آن موجود است. حسنبنزینالدین عاملی (م۱۰۱۱ق) نسخهای از این کتاب را به خط مؤلف که در اختیار پدرش [[شهید ثانی]] بود،<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ۱۰۵/۱۵۲ ـ ۱۵۴.</ref> در اختیار داشت و بر اساس آن، کتاب التحریر الطاووسی را تدوین کرد. نسخه حل الاشکال پس از وی به دست عبدالله شوشتری (م۱۰۲۱ق) رسید. او نیز تنها عبارات کتاب منسوب به ابنغضائری را از آن استخراج و به ترتیب الفبایی مرتب و در اثری دیگر تدوین کرد. سپس شاگردش عنایتالله قهپایی آنچه را استادش از کتاب حل الاشکال استخراج کرده بود، در کتاب خود مجمع الرجال ـ مشتمل بر مطالب اصول پنجگانه رجالی متقدم شیعی ـ نقل کرد.<ref>آقابزرگ، الذریعه، ۳/۳۸۵ ـ ۳۸۶.</ref> | ||
ب) دسته دوم منابع رجالی که از سده ششم تا هشتم نگاشته شدند، عبارتاند از: فهرست شیخمنتجبالدین، معالم العلماء ابنشهرآشوب، رجال ابنداوود و خلاصة الاقوال فی علم الرجال علامه حلی. این کتابها به اصول رجالی چهارگانه معروف شدهاند.<ref>سبحانی، | ب) دسته دوم منابع رجالی که از سده ششم تا هشتم نگاشته شدند، عبارتاند از: فهرست شیخمنتجبالدین، معالم العلماء ابنشهرآشوب، رجال ابنداوود و خلاصة الاقوال فی علم الرجال علامه حلی. این کتابها به اصول رجالی چهارگانه معروف شدهاند.<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۰۹ ـ ۱۲۳.</ref> | ||
ج) دسته سوم از منابع رجالی شیعه عبارتاند از: مجمع الرجال عنایتالله قهپایی، نقد الرجال سیدمصطفی حسینی تفرشی، منهج المقال میرزامحمد استرآبادی، جامع الرواة محمدبنعلی غروی اردبیلی، الفوائد الرجالیه سیدمحمدمهدی بحرالعلوم، تنقیح المقال عبدالله مامقانی، قاموس الرجال شیخمحمدتقی تستری و معجم رجال الحدیث از [[سیدابوالقاسم خویی]]. این منابع که از سده دهم تا عصر حاضر نوشته شدهاند، به عنوان جوامع رجالی متأخر شیعه از آنها یادشده است.<ref>سبحانی، | ج) دسته سوم از منابع رجالی شیعه عبارتاند از: مجمع الرجال عنایتالله قهپایی، نقد الرجال سیدمصطفی حسینی تفرشی، منهج المقال میرزامحمد استرآبادی، جامع الرواة محمدبنعلی غروی اردبیلی، الفوائد الرجالیه سیدمحمدمهدی بحرالعلوم، تنقیح المقال عبدالله مامقانی، قاموس الرجال شیخمحمدتقی تستری و معجم رجال الحدیث از [[سیدابوالقاسم خویی]]. این منابع که از سده دهم تا عصر حاضر نوشته شدهاند، به عنوان جوامع رجالی متأخر شیعه از آنها یادشده است.<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۲۵ ـ ۱۴۷.</ref> | ||
==انواع توثیق== | ==انواع توثیق== | ||
از مباحث مقدماتی در علم رجال، توثیق راوی است. مشهور علمای [[شیعه]] و [[اهل سنت]] در اصل روایت و هم در تزکیه و [[توثیق]]، یک نفر را کافی میدانند.<ref>طوسی، العده، ۱/۱۲۶؛ سبحانی، | از مباحث مقدماتی در علم رجال، توثیق راوی است. مشهور علمای [[شیعه]] و [[اهل سنت]] در اصل روایت و هم در تزکیه و [[توثیق]]، یک نفر را کافی میدانند.<ref>طوسی، العده، ۱/۱۲۶؛ سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۵۸.</ref> در برابر گروهی قائل شدهاند لازم است راوی را دو نفر توثیق کنند.<ref>عاملی، ۱/۱۶.</ref> [[امامخمینی]] به صورت مستقل و صریح به این بحث نپرداختهاست؛ اما با توجه به استناد ایشان به توثیق علمایی مانند کشی و نجاشی و اکتفا به تعدیل یک نفر از این بزرگان، میتوان پی برد که ایشان نیز قول مشهور را قبول کردهاست. توثیقات بر دو قسم است: توثیقات خاص و توثیقات عام. مراد از توثیق خاص، توثیق واردشده درباره یک فرد بدون ارائه یک ضابطه کلی است و مقابلش توثیق عام است که مقصود توثیق جماعتی بر اساس ضابطهای کلی است.<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۵۱ و ۲۰۵.</ref> | ||
=== توثیقات خاص === | === توثیقات خاص === | ||
مهمترین راههای اثبات توثیق خاص عبارتاند از: | مهمترین راههای اثبات توثیق خاص عبارتاند از: | ||
۱. توثیق امام معصوم(ع): مهمترین توثیق سخن معصوم(ع) است. اگر کلام معصوم(ع) دلالت [مطابقی یا تضمنی یا التزامی] بر توثیق راوی داشته باشد، عالیترین قسم توثیق خاص است. امامخمینی در موارد متعدد به این قسم از توثیق در کتابهای خود اشاره و استناد کردهاست؛ ازجمله با استناد به روایات عمری و فرزندش و یونسبنعبدالرحمن را ثقه<ref>تنقیح الاصول، ۳/۵۱ و ۱۸۹؛ امامخمینی، کتاب البیع، تقریر خرمآبادی، ۳۳۳.</ref> و زکریابنآدم را امین بر دین و دنیای مردم خوانده<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۸۰.</ref> است. همچنین ایشان ارجاع مردم به راویانی چون ابوبصیر<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۸۰.</ref> و زراره<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۰۵.</ref> را دلیل بر توثیق آن دو دانستهاست. از شرایط اینگونه توثیق این است که راوی خبر، خود شخصی که توثیق شدهاست، نباشد.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۸/۲۳۳ ـ ۲۳۴.</ref> امامخمینی دلیل آن را سوء ظن به راوی و پدیدآمدن دور باطل بیان کردهاست<ref>سبحانی، | ۱. توثیق امام معصوم(ع): مهمترین توثیق سخن معصوم(ع) است. اگر کلام معصوم(ع) دلالت [مطابقی یا تضمنی یا التزامی] بر توثیق راوی داشته باشد، عالیترین قسم توثیق خاص است. امامخمینی در موارد متعدد به این قسم از توثیق در کتابهای خود اشاره و استناد کردهاست؛ ازجمله با استناد به روایات عمری و فرزندش و یونسبنعبدالرحمن را ثقه<ref>تنقیح الاصول، ۳/۵۱ و ۱۸۹؛ امامخمینی، کتاب البیع، تقریر خرمآبادی، ۳۳۳.</ref> و زکریابنآدم را امین بر دین و دنیای مردم خوانده<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۸۰.</ref> است. همچنین ایشان ارجاع مردم به راویانی چون ابوبصیر<ref>امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۸۰.</ref> و زراره<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۰۵.</ref> را دلیل بر توثیق آن دو دانستهاست. از شرایط اینگونه توثیق این است که راوی خبر، خود شخصی که توثیق شدهاست، نباشد.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۸/۲۳۳ ـ ۲۳۴.</ref> امامخمینی دلیل آن را سوء ظن به راوی و پدیدآمدن دور باطل بیان کردهاست<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۵۲.</ref>؛ از اینرو ایشان علت نپذیرفتن توثیق مالکبناعین را توثیق به دست خود مالک ذکر میکند.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۱/۴۹۴.</ref> | ||
۲. دعای امام معصوم(ع): درباره دعای امام معصوم(ع) یا یکی از بزرگانِ علما در مورد یک راوی، اختلاف است. برخی آن را نشانه حسن و جلالت شأن راوی و ثقه و مورد اعتمادبودن او دانستهاند؛<ref>استرآبادی، محمدبنعلی، ۱/۹۴؛ اعرجی کاظمی، ۱/۱۳۴.</ref> در مقابل عدهای بهشدت مخالف دلالت آن بر توثیقاند.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۷۴.</ref> امامخمینی معتقد است دعای امام معصوم(ع) بهتنهایی نمیتواند توثیق راوی را ثابت کند، بهویژه در جایی که متن روایت مختلف باشد؛ به همین جهت ایشان روایت حسینبنزراره را درباره پاکی شیر مردار نپذیرفتهاست.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۱۵۴.</ref> همچنین ایشان «ترضّی» (گفتن «رضیالله عنه») شیخ صدوق را درباره جعفربننعیم شاذانی برای [[وثاقت]] او کافی ندانستهاست.<ref>امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۲/۸۴.</ref> | ۲. دعای امام معصوم(ع): درباره دعای امام معصوم(ع) یا یکی از بزرگانِ علما در مورد یک راوی، اختلاف است. برخی آن را نشانه حسن و جلالت شأن راوی و ثقه و مورد اعتمادبودن او دانستهاند؛<ref>استرآبادی، محمدبنعلی، ۱/۹۴؛ اعرجی کاظمی، ۱/۱۳۴.</ref> در مقابل عدهای بهشدت مخالف دلالت آن بر توثیقاند.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۷۴.</ref> امامخمینی معتقد است دعای امام معصوم(ع) بهتنهایی نمیتواند توثیق راوی را ثابت کند، بهویژه در جایی که متن روایت مختلف باشد؛ به همین جهت ایشان روایت حسینبنزراره را درباره پاکی شیر مردار نپذیرفتهاست.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۱۵۴.</ref> همچنین ایشان «ترضّی» (گفتن «رضیالله عنه») شیخ صدوق را درباره جعفربننعیم شاذانی برای [[وثاقت]] او کافی ندانستهاست.<ref>امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۲/۸۴.</ref> | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
=== توثیقات عام === | === توثیقات عام === | ||
توثیقات عام، توثیقاتیاند که به کمک آنها وثاقت عدهای با بیان یک ضابطه ثابت میشود و هر فردی که آن ضابطه را داشته باشد، توثیق خواهد شد؛<ref>سبحانی، | توثیقات عام، توثیقاتیاند که به کمک آنها وثاقت عدهای با بیان یک ضابطه ثابت میشود و هر فردی که آن ضابطه را داشته باشد، توثیق خواهد شد؛<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۵۱ و ۲۰۵.</ref> برای نمونه اگر فقیهی بپذیرد که همه مشایخ نجاشی ثقهاند و او از غیر ثقه نقل نمیکند، ثقهبودن همه کسانی را که در الفهرست و رجال شیخ نجاشی معرفی شدهاند، میپذیرد؛ هرچند در کتابهای رجالی درباره آنان تصریح به وثاقت یا ضعف نشده باشد. چنین توثیقی را توثیق عام مینامند و چنین ضوابطی در علم رجال بسیارند. امامخمینی نیز پارهای از این قواعد را پذیرفته و برخی را نقد و رد کردهاست. مهمترین توثیقات عام عبارتاند از: | ||
۱. '''اصحاب اجماع''': [[اصحاب اجماع]] آن دسته از راویانیاند که نوعی اتفاق نظر درباره پذیرش روایات آنان یا توثیق آنان به همراه مشایخ حدیثیشان نقل شدهاست.<ref>میرداماد، الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیه، ۴۵؛ سبحانی، | ۱. '''اصحاب اجماع''': [[اصحاب اجماع]] آن دسته از راویانیاند که نوعی اتفاق نظر درباره پذیرش روایات آنان یا توثیق آنان به همراه مشایخ حدیثیشان نقل شدهاست.<ref>میرداماد، الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیه، ۴۵؛ سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۷۹.</ref> اصل در اصحاب اجماع، عبارات کشّی است که چنین اجماعی را درباره سه گروه از اصحاب ائمه(ع) ادعا کردهاست. او گفتهاست گروه امامیه به تصدیق و فقاهت شش تن از اصحاب [[امام محمد باقر(ع)|امامباقر(ع)]] و [[امام جعفر صادق(ع)|امامصادق(ع)]] زراره، معروفبنخربوذ، برید، ابوبصیر اسدی، فضیلبنیسار و محمدبنمسلم طائفی، تصریح کردهاند. برخی به جای ابوبصیر اسدی، ابوبصیر مرادی را آوردهاند.<ref>کشی، رجال الکشی مع تعلیقات میرداماد، ۲/۵۰۷.</ref> وی از اصحاب امامصادق(ع) نیز شش نفر: جمیلبندراج، عبداللهبنمسکان، عبداللهبنبکیر، حمادبنعثمان، حمادبنعیسی و ابانبنعثمان را آوردهاست<ref>کشی، رجال الکشی مع تعلیقات میرداماد، ۲/۶۷۳.</ref> و از اصحاب [[امامکاظم(ع)]] و [[امامرضا(ع)]] نیز یونسبنعبدالرحمن، صفوانبنیحیی، محمدبن ابیعمیر، عبداللهبنمغیره، حسنبنمحبوب و احمدبن محمدبنابینصر را ذکر کردهاست. برخی به جای حسنبنمحبوب، حسنبنعلیبنفضال و فضالةبنایوب گفتهاند و برخی به جای ابنفضّال، عثمانبنعیسی را مطرح کردهاند.<ref>کشی، رجال الکشی مع تعلیقات میرداماد، ۲/۸۳۰ ـ ۸۳۱.</ref> این هجده تن معروف به اصحاب اجماعاند. درباره اصحاب اجماع سه دیدگاه مهم مطرح است: | ||
الف) برخی گفتهاند از عبارت کشّی تنها توثیق خود اصحاب اجماع برداشت میشود. از قائلان به این قول، سیدعلی طباطبایی و سیدمحمد بحرالعلوم است.<ref>← مازندرانی، منتهی المقال فی أحوال الرجال، ۱/۵۵ ـ ۵۶؛ سبحانی، | الف) برخی گفتهاند از عبارت کشّی تنها توثیق خود اصحاب اجماع برداشت میشود. از قائلان به این قول، سیدعلی طباطبایی و سیدمحمد بحرالعلوم است.<ref>← مازندرانی، منتهی المقال فی أحوال الرجال، ۱/۵۵ ـ ۵۶؛ سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۱۸۲ و ۲۰۵.</ref> | ||
ب) برخی دیگر گفتهاند افزون بر وثاقت این افراد صحت روایات آنان نیز برداشت میشود؛ بنابراین اگر سلسله سند روایتی تا این راویان معتبر و صحیح باشد، از این به بعد روایت صحیحه خواهد بود؛ اگرچه در سلسله سند روایت، راوی مجهول یا ضعیفی باشد. در این صورت نقل اصحاب اجماع مقدم بر تضعیف راوی است و این نقل نیز دلیل بر وثاقت اوست. این قول به مشهور نسبت داده شدهاست.<ref>مازندرانی، منتهی المقال فی أحوال الرجال، ۱/۵۰.</ref> | ب) برخی دیگر گفتهاند افزون بر وثاقت این افراد صحت روایات آنان نیز برداشت میشود؛ بنابراین اگر سلسله سند روایتی تا این راویان معتبر و صحیح باشد، از این به بعد روایت صحیحه خواهد بود؛ اگرچه در سلسله سند روایت، راوی مجهول یا ضعیفی باشد. در این صورت نقل اصحاب اجماع مقدم بر تضعیف راوی است و این نقل نیز دلیل بر وثاقت اوست. این قول به مشهور نسبت داده شدهاست.<ref>مازندرانی، منتهی المقال فی أحوال الرجال، ۱/۵۰.</ref> | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
۲. '''نقل مشایخ ثقات''': مراد از مشایخ ثقات گروهیاند که شیخ طوسی گفتهاست آنان تنها از افراد ثقه نقل میکنند؛ از اینرو مرسلات آنان مانند مسندات دیگران است. وی سه نفر از آنان را نام بردهاست: صفوانبنیحیی (م۲۱۰ق)، ابنأبیعمیر (م۲۱۷ق) و بزنطی (م۲۲۱ق).<ref>طوسی، العده، ۱/۱۵۴.</ref> پذیرش این نکته دو فایده مهم دارد: | ۲. '''نقل مشایخ ثقات''': مراد از مشایخ ثقات گروهیاند که شیخ طوسی گفتهاست آنان تنها از افراد ثقه نقل میکنند؛ از اینرو مرسلات آنان مانند مسندات دیگران است. وی سه نفر از آنان را نام بردهاست: صفوانبنیحیی (م۲۱۰ق)، ابنأبیعمیر (م۲۱۷ق) و بزنطی (م۲۲۱ق).<ref>طوسی، العده، ۱/۱۵۴.</ref> پذیرش این نکته دو فایده مهم دارد: | ||
الف) استادان بیواسطه [یاعلاوه بر آن استادان باواسطه] این سه فقیه که توثیق نشدهاند، توثیق خواهند شد<ref>سبحانی، | الف) استادان بیواسطه [یاعلاوه بر آن استادان باواسطه] این سه فقیه که توثیق نشدهاند، توثیق خواهند شد<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۲۰۵ ـ ۲۰۶.</ref> و نقل شده تعداد استادان بیواسطه ابنابیعمیر حدود ۲۵۰، صفوان ۱۰۴ و بزنطی ۵۲ تن بودهاست.<ref>ترابی، پژوهشی در علم رجال، ۲۴۲.</ref> | ||
ب) مرسلههای آنان در حکم مسند و حجت خواهد بود.<ref>سبحانی، | ب) مرسلههای آنان در حکم مسند و حجت خواهد بود.<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۲۰۵.</ref> برخی از فقیهان توثیق استادان بیواسطه این سه تن را پذیرفتهاند<ref>نجفی، جواهر الکلام، ۱۲/۴۳۵؛ نوری، خاتمة مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۷/۱۰۱ و ۱۲۳.</ref> و برخی دیگر همانند محقق حلی، شهید ثانی و صاحب مدارک آن را نپذیرفتهاند.<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۲۱۳ ـ ۲۱۵.</ref> | ||
[[امامخمینی]] این بحث را در اصحاب اجماع مطرح کردهاست و نقل مشایخ از راویان را نیز دلیل وثاقت آنان نمیداند و مرسلات آنان را نیز معتبر نمیشمارد. عمده دلیل ایشان وجود نقض بر این قاعده است؛ یعنی افراد ضعیف در میان استادان این سه نفر وجود دارند.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۴۲.</ref> ظاهر بعضی از عبارتهای امامخمینی حجیتنداشتن همه مرسلههای اصحاب اجماع است؛<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۱/۹۲ ـ ۹۳.</ref> اما برخی عبارتها بر حجیت مرسلههای ابنابیعمیر دلالت دارند.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۱/۲۷۲ و ۲۷۴؛ امامخمینی، کتاب البیع، ۲/۶۳۱.</ref> ایشان دلالت کلام نجاشی بر اعتبار مرسلههای ابنابیعمیر ـ نه مسندات او ـ را رد نمیکند و متیقن از آن را مرسلههایی میداند که حدیث مرفوع باشند و واسطهها حذف شده باشند، نه اینکه به لفظ مبهم «رجل» یا «بعض اصحابنا» باشند؛<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۴۶ ـ ۳۴۷.</ref> چنانکه در بحث لزوم ادامه نماز با یافتن آب پس از تکبیرةالاحرام، ممدوحبودن مشایخ ابنابیعمیر را میپذیرد.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۲/۳۷۸ ـ ۳۸۰.</ref> ایشان همچنین نقل ابنابیعمیر از کتابی را سبب حجیت آن کتاب نمیداند.<ref>امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۱/۱۱۴.</ref> | [[امامخمینی]] این بحث را در اصحاب اجماع مطرح کردهاست و نقل مشایخ از راویان را نیز دلیل وثاقت آنان نمیداند و مرسلات آنان را نیز معتبر نمیشمارد. عمده دلیل ایشان وجود نقض بر این قاعده است؛ یعنی افراد ضعیف در میان استادان این سه نفر وجود دارند.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۴۲.</ref> ظاهر بعضی از عبارتهای امامخمینی حجیتنداشتن همه مرسلههای اصحاب اجماع است؛<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۱/۹۲ ـ ۹۳.</ref> اما برخی عبارتها بر حجیت مرسلههای ابنابیعمیر دلالت دارند.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۱/۲۷۲ و ۲۷۴؛ امامخمینی، کتاب البیع، ۲/۶۳۱.</ref> ایشان دلالت کلام نجاشی بر اعتبار مرسلههای ابنابیعمیر ـ نه مسندات او ـ را رد نمیکند و متیقن از آن را مرسلههایی میداند که حدیث مرفوع باشند و واسطهها حذف شده باشند، نه اینکه به لفظ مبهم «رجل» یا «بعض اصحابنا» باشند؛<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۴۶ ـ ۳۴۷.</ref> چنانکه در بحث لزوم ادامه نماز با یافتن آب پس از تکبیرةالاحرام، ممدوحبودن مشایخ ابنابیعمیر را میپذیرد.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۲/۳۷۸ ـ ۳۸۰.</ref> ایشان همچنین نقل ابنابیعمیر از کتابی را سبب حجیت آن کتاب نمیداند.<ref>امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۱/۱۱۴.</ref> | ||
۳. '''مشایخ احمدبنمحمد بنعیسی''': افراد دیگری هم هستند که ادعا شدهاست آنان از غیر ثقه نقل نمیکنند؛ بر این اساس تمام افرادی که مرویعنه این افرادند، توثیق میشوند، ازجمله احمدبنمحمدبنعیسی که از فقها و راویان بزرگ شیعه و مورد وثوق همگان و از اصحاب [[امامرضا(ع)]]، [[امام جواد(ع)|امامجواد]] و [[امامهادی(ع)]] است.<ref>← خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۶.</ref> شماری از علمای شیعه،<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۶ ـ ۶۷؛ سبحانی، | ۳. '''مشایخ احمدبنمحمد بنعیسی''': افراد دیگری هم هستند که ادعا شدهاست آنان از غیر ثقه نقل نمیکنند؛ بر این اساس تمام افرادی که مرویعنه این افرادند، توثیق میشوند، ازجمله احمدبنمحمدبنعیسی که از فقها و راویان بزرگ شیعه و مورد وثوق همگان و از اصحاب [[امامرضا(ع)]]، [[امام جواد(ع)|امامجواد]] و [[امامهادی(ع)]] است.<ref>← خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۶.</ref> شماری از علمای شیعه،<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۶ ـ ۶۷؛ سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۲۷۶.</ref> ازجمله امامخمینی<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۴/۸۷ ـ ۸۸.</ref> ثقهبودن تمام کسانی را که وی از آنان روایت کرده، نپذیرفتهاند. | ||
۴. '''صاحب «اصل» بودن راوی''': داشتن اصل (یا کتاب یا تصنیف) نیز دلیل بر وثاقت مؤلف آن شمرده شدهاست. محمدتقی مجلسی<ref>۱/۸۶.</ref> و محمدباقر مجلسی<ref>مرآة العقول، ۱۰/۱۲۴؛ بحار الانوار، ۱/۴۳.</ref> آن را دالّ بر [[توثیق]] و اعتبار روایات صاحب اصل دانستهاند. سیدمحمدمهدی بحرالعلوم نیز یادآور شدهاست که از کلام اصحاب فهمیده میشود صاحب اصلبودن دلالت بر مدح صاحبش و دلیلی بر اعتماد به آنچه در اصل است، میباشد و اصحاب روایت را به سبب نبود آن در اصلی تضعیف میکردند؛<ref>بحرالعلوم، رجال السید بحر العلوم، ۲/۳۶۷.</ref> اما عدهای از علما دلالت اصل را بر وثاقت یا حسن صاحبش نپذیرفتهاند.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۳؛ حکیم، ۱/۴۲۶ ـ ۴۲۷.</ref> | ۴. '''صاحب «اصل» بودن راوی''': داشتن اصل (یا کتاب یا تصنیف) نیز دلیل بر وثاقت مؤلف آن شمرده شدهاست. محمدتقی مجلسی<ref>۱/۸۶.</ref> و محمدباقر مجلسی<ref>مرآة العقول، ۱۰/۱۲۴؛ بحار الانوار، ۱/۴۳.</ref> آن را دالّ بر [[توثیق]] و اعتبار روایات صاحب اصل دانستهاند. سیدمحمدمهدی بحرالعلوم نیز یادآور شدهاست که از کلام اصحاب فهمیده میشود صاحب اصلبودن دلالت بر مدح صاحبش و دلیلی بر اعتماد به آنچه در اصل است، میباشد و اصحاب روایت را به سبب نبود آن در اصلی تضعیف میکردند؛<ref>بحرالعلوم، رجال السید بحر العلوم، ۲/۳۶۷.</ref> اما عدهای از علما دلالت اصل را بر وثاقت یا حسن صاحبش نپذیرفتهاند.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۲۳؛ حکیم، ۱/۴۲۶ ـ ۴۲۷.</ref> | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
# کتاب اعم از اصل و تصنیف باشد و اصل برای نقل حدیث بیواسطه یا باواسطه از امام(ع) تألیف شده و بیشترِ کاربرد آن، آنجاست که از کتاب دیگری گرفته نشدهاست، و تصنیف به کتابی گفته میشود که برای هدف خاصی نوشته شده باشد. ایشان احتمال دوم را قویتر میداند؛<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۵۸ ـ ۳۶۲.</ref> چنانکه از نگاه ایشان نقل اندک [[کتب اربعه]] از یک اصل و رویگردانی از نقل از یک کتاب موجب ضعف است، به طوری که حتی نمیشود به توثیق رجالیان درباره این راوی برای اخذ به کتاب و اصل اکتفا کرد.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۶۳ ـ ۳۶۴.</ref> | # کتاب اعم از اصل و تصنیف باشد و اصل برای نقل حدیث بیواسطه یا باواسطه از امام(ع) تألیف شده و بیشترِ کاربرد آن، آنجاست که از کتاب دیگری گرفته نشدهاست، و تصنیف به کتابی گفته میشود که برای هدف خاصی نوشته شده باشد. ایشان احتمال دوم را قویتر میداند؛<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۵۸ ـ ۳۶۲.</ref> چنانکه از نگاه ایشان نقل اندک [[کتب اربعه]] از یک اصل و رویگردانی از نقل از یک کتاب موجب ضعف است، به طوری که حتی نمیشود به توثیق رجالیان درباره این راوی برای اخذ به کتاب و اصل اکتفا کرد.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۶۳ ـ ۳۶۴.</ref> | ||
۵. '''شیخ اِجازه بودن راوی''': شیخ اجازه کسی است که فرد ثقهای مانند صدوق و طوسی از او باواسطه یا بیواسطه اجازه نقل روایت از کتاب یا اصلی را دریافت کنند. برخی از مشایخِ اجازه در کتابهای رجالی توثیق یا تضعیف نشدهاند. درباره اینکه آیا صرف شیخ اجازه بودن دلالت بر توثیق میکند یا هیچ دلالتی ندارد،<ref>سبحانی، | ۵. '''شیخ اِجازه بودن راوی''': شیخ اجازه کسی است که فرد ثقهای مانند صدوق و طوسی از او باواسطه یا بیواسطه اجازه نقل روایت از کتاب یا اصلی را دریافت کنند. برخی از مشایخِ اجازه در کتابهای رجالی توثیق یا تضعیف نشدهاند. درباره اینکه آیا صرف شیخ اجازه بودن دلالت بر توثیق میکند یا هیچ دلالتی ندارد،<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۳۳۵.</ref> برخی معتقدند شیخ اجازه بودن منصب بزرگی است و دلالت بر عدالت و توثیق صاحب آن میکند و شیوخ اجازه نیازی به توثیق ندارند.<ref>میرداماد، الرواشح السماویة فی شرح الاحادیث الامامیه، ۱۰۵.</ref> در برابر، برخی بر این باورندکه شیخ اجازه بودن هیچ دلالتی بر توثیق و حُسن حال صاحبش نمیکند.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۷۳.</ref> امامخمینی دیدگاه دوم را پذیرفتهاست؛ زیرا در میان مشایخ اجازه افراد ضعیفی وجود دارند که علمای رجال آنان را تضعیف کردهاند؛ البته ایشان آن را به عنوان قرینهای بر وثاقت پذیرفتهاست.<ref>امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۱/۳۵۹؛ امامخمینی، کتاب الطهاره، ۲/۳۷۶ و ۳/۱۵۷؛ امامخمینی، الاجتهاد و التقلید، ۴۲ ـ ۴۵.</ref> | ||
۶. '''کثرت نقل از امام معصوم(ع)''': کثرث روایتِ ـ باواسطه یا بیواسطه ـ یک راوی از امام معصوم(ع) در شمار توثیقات عام است.<ref>کشی، رجال الکشی مع تعلیقات میرداماد، ۱/۵.</ref> مامقانی این قول را به شهید ثانی، محمدتقی مجلسی و محمدباقر مجلسی و وحید بهبهانی نسبت دادهاست.<ref>مامقانی، مقباس الهدایه، ۲/۱۰ ـ ۱۱؛ ترابی، پژوهشی در علم رجال، ۳۴۰ ـ ۳۴۱.</ref> از مخالفان این نظریه [[سیدابوالقاسم خویی]] است که در سند و دلالت روایاتی که مستند این نظریهاند، اشکال میکند.<ref>معجم رجال الحدیث، ۱/۷۵ ـ ۷۶.</ref> امامخمینی کثرت روایتِ راوی از معصوم را یکی از قراین در کنار دیگر قراین که مجموعاً باعث اطمینان به روایت میشوند، قبول کردهاست.<ref>امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۲/۱۷۹؛ امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۸ ـ ۳۹.</ref> | ۶. '''کثرت نقل از امام معصوم(ع)''': کثرث روایتِ ـ باواسطه یا بیواسطه ـ یک راوی از امام معصوم(ع) در شمار توثیقات عام است.<ref>کشی، رجال الکشی مع تعلیقات میرداماد، ۱/۵.</ref> مامقانی این قول را به شهید ثانی، محمدتقی مجلسی و محمدباقر مجلسی و وحید بهبهانی نسبت دادهاست.<ref>مامقانی، مقباس الهدایه، ۲/۱۰ ـ ۱۱؛ ترابی، پژوهشی در علم رجال، ۳۴۰ ـ ۳۴۱.</ref> از مخالفان این نظریه [[سیدابوالقاسم خویی]] است که در سند و دلالت روایاتی که مستند این نظریهاند، اشکال میکند.<ref>معجم رجال الحدیث، ۱/۷۵ ـ ۷۶.</ref> امامخمینی کثرت روایتِ راوی از معصوم را یکی از قراین در کنار دیگر قراین که مجموعاً باعث اطمینان به روایت میشوند، قبول کردهاست.<ref>امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۲/۱۷۹؛ امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۸ ـ ۳۹.</ref> | ||
۷. '''کثرث روایت ثقه از یک راوی''': کثرث روایت ثقه از یک راوی نیز در شمار توثیقات عام شمرده شدهاست.<ref>سبحانی، | ۷. '''کثرث روایت ثقه از یک راوی''': کثرث روایت ثقه از یک راوی نیز در شمار توثیقات عام شمرده شدهاست.<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۳۵۰.</ref> از طرفداران این نظریه، شهید اول و وحید بهبهانی شمرده شدهاند.<ref>ترابی، پژوهشی در علم رجال، ۳۴۵.</ref> امامخمینی کثرت روایت را به صورت یک قرینه قبول دارد؛ چنانکه ایشان روایت حکمبنمسکین را حسنه شمرده و وجه آن را مقبولبودن روایات او و نقل افراد مختلف ثقه مانند ابنأبیعمیر و ابنمحبوب و ابنابیالخطّاب و حسنبنعلیبنفضّال از او دانستهاست؛<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۳۸ ـ ۳۹.</ref> در عین حال کثرت روایت را به تنهایی کافی ندانستهاست؛ چنانکه کثرت نقل صدوق از عبدالواحدبنمحمدبنعبدوس را موجب وثاقت ندانستهاست.<ref>امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۲/۸۲ ـ ۸۴.</ref> | ||
۸. '''بنیفضال''': بنیفضال که به حسنبنعلیبنفضال<ref>نجاشی، ۳۴؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۲/۶۳۵؛ طوسی، الفهرست، ۱۲۳.</ref> و سه پسرش احمد و محمد و علی<ref>طوسی، الفهرست، ۲۳؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱/۳۴۵؛ اردبیلی، ۲/۴۳۵.</ref> گفته میشود، از راویان بزرگ حدیثی شیعه بودند؛ اما از نظر عقیده فطحیمذهب بودند؛ یعنی به جای [[امامکاظم(ع)]] عبدالله فرزند بزرگ [[امام جعفر صادق(ع)|امامصادق(ع)]] را امام هفتم میدانستند و بعداً بیشترشان به امامت امامکاظم(ع) برگشتند. [[امام حسن عسکری(ع)|امامحسن عسکری(ع)]] دستور داد از آنان روایت گرفته شود؛ اما آرای اجتهادی (یا عقیده) آنان واگذاشته شود.<ref>صدوق، من لایحضر، ۴/۵۴۲.</ref> برخی با استناد به همین حدیث گفتهاند جایز است از کتابهای بنیفضال استفاده شود و تفاوتی میان کتابها و روایات این گروه با افراد ثقه دیگر نیست.<ref>انصاری، فرائد الاصول، ۱/۱۴۲؛ انصاری، المکاسب المحرمه، ۴/۳۶۶ ـ ۳۶۷.</ref> در برابر، برخی این توثیق عام را به دلیل ضعف سند و دلالت حدیث مروی از امامعسکری(ع) یا یکی از این دو نپذیرفتهاند.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۸؛ سبحانی، | ۸. '''بنیفضال''': بنیفضال که به حسنبنعلیبنفضال<ref>نجاشی، ۳۴؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۲/۶۳۵؛ طوسی، الفهرست، ۱۲۳.</ref> و سه پسرش احمد و محمد و علی<ref>طوسی، الفهرست، ۲۳؛ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ۱/۳۴۵؛ اردبیلی، ۲/۴۳۵.</ref> گفته میشود، از راویان بزرگ حدیثی شیعه بودند؛ اما از نظر عقیده فطحیمذهب بودند؛ یعنی به جای [[امامکاظم(ع)]] عبدالله فرزند بزرگ [[امام جعفر صادق(ع)|امامصادق(ع)]] را امام هفتم میدانستند و بعداً بیشترشان به امامت امامکاظم(ع) برگشتند. [[امام حسن عسکری(ع)|امامحسن عسکری(ع)]] دستور داد از آنان روایت گرفته شود؛ اما آرای اجتهادی (یا عقیده) آنان واگذاشته شود.<ref>صدوق، من لایحضر، ۴/۵۴۲.</ref> برخی با استناد به همین حدیث گفتهاند جایز است از کتابهای بنیفضال استفاده شود و تفاوتی میان کتابها و روایات این گروه با افراد ثقه دیگر نیست.<ref>انصاری، فرائد الاصول، ۱/۱۴۲؛ انصاری، المکاسب المحرمه، ۴/۳۶۶ ـ ۳۶۷.</ref> در برابر، برخی این توثیق عام را به دلیل ضعف سند و دلالت حدیث مروی از امامعسکری(ع) یا یکی از این دو نپذیرفتهاند.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۸؛ سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۲۷۹.</ref> | ||
امامخمینی نیز دلالت روایت امامعسکری(ع) را بر حجیت روایات بنیفضال قبول ندارد و میافزاید روایت تنها بر توثیق خود بنیفضال دلالت میکند و لزوم اخذ به روایاتشان در صورتی است که از امام(ع) یا از ثقه از امام(ع) نقل کنند، نه اینکه واجب باشد مرسلههای بنیفضال یا آنچه از ضعفا نقل میکنند را پذیرفت؛ چون رد این قسم، رد روایات بنیفضال شمرده نمیشود، بلکه رد روایات ضعیف است.<ref>امامخمینی، الخلل فی الصلاة، ۱۳۵؛ امامخمینی، کتاب الطهاره، تقریر فاضل لنکرانی، ۲۱۸ ـ ۲۲۰.</ref> | امامخمینی نیز دلالت روایت امامعسکری(ع) را بر حجیت روایات بنیفضال قبول ندارد و میافزاید روایت تنها بر توثیق خود بنیفضال دلالت میکند و لزوم اخذ به روایاتشان در صورتی است که از امام(ع) یا از ثقه از امام(ع) نقل کنند، نه اینکه واجب باشد مرسلههای بنیفضال یا آنچه از ضعفا نقل میکنند را پذیرفت؛ چون رد این قسم، رد روایات بنیفضال شمرده نمیشود، بلکه رد روایات ضعیف است.<ref>امامخمینی، الخلل فی الصلاة، ۱۳۵؛ امامخمینی، کتاب الطهاره، تقریر فاضل لنکرانی، ۲۱۸ ـ ۲۲۰.</ref> | ||
۹. '''طاطریون''': طاطریون ازجمله راویانیاند که علما بر روایات آنان تکیه کردهاند و از «[[واقفیه]]» به شمار میآیند.<ref>طوسی، رجال الطوسی، ۳۴۱؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱۲/۳۷۷.</ref> این گروه درباره امامت [[امامرضا(ع)]] دچار شبهه شدند و در امامت موسیبنجعفر(ع) توقف کردند.<ref>صدوق، من لایحضر، ۴/۵۴۳.</ref> در میان آنان علیبنحسن طاطری از راویان معروف است. شیخ طوسی در شرح حال او جملهای آوردهاست<ref>طوسی، الفهرست، ۲۷۲.</ref> که برای وثاقت راویانی که از آنها روایت میکند، به آن استناد شدهاست<ref>اردبیلی، ۱/۵۶۸؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۵۱ و ۶۹؛ سبحانی، | ۹. '''طاطریون''': طاطریون ازجمله راویانیاند که علما بر روایات آنان تکیه کردهاند و از «[[واقفیه]]» به شمار میآیند.<ref>طوسی، رجال الطوسی، ۳۴۱؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱۲/۳۷۷.</ref> این گروه درباره امامت [[امامرضا(ع)]] دچار شبهه شدند و در امامت موسیبنجعفر(ع) توقف کردند.<ref>صدوق، من لایحضر، ۴/۵۴۳.</ref> در میان آنان علیبنحسن طاطری از راویان معروف است. شیخ طوسی در شرح حال او جملهای آوردهاست<ref>طوسی، الفهرست، ۲۷۲.</ref> که برای وثاقت راویانی که از آنها روایت میکند، به آن استناد شدهاست<ref>اردبیلی، ۱/۵۶۸؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۵۱ و ۶۹؛ سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۲۸۰.</ref> و شیخ طوسی در جای دیگر عمل به اخبار همه طاطریون را به طایفه امامیه نسبت دادهاست.<ref>العده، ۱/۱۵۰ ـ ۱۵۱.</ref> گروهی ازجمله [[وحید بهبهانی]] با توجه به سخنان شیخ طوسی تمام [مشایخ و راویان باواسطه و بیواسطه طاطریون تا معصوم را ثقه دانستهاند.<ref>استرآبادی محمدبنعلی، ۷/۳۶۴.</ref> برخی نیز گفتهاند در آنچه علیبنحسن طاطری در کتابهای فقهی خود نقل میکند، اگر او راوی اول باشد، تمام واسطهها تا امام معصوم(ع) توثیق میشوند، به شرط اینکه تضعیف نشده باشند؛ اما آنجا که علیبنحسن طاطری از راویان میانه در سند است، کلام شیخ بر توثیق راویان بعدی تا امام(ع) دلالت نمیکند.<ref>خویی، معجم رجال الحدیث، ۱/۶۹؛ سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۲۸۱.</ref> امامخمینی در فروش کنیز آوازهخوان، سخن شیخ طوسی درباره عمل شیعیان به اخبار طاطریون را نقل میکند و اشکال نمیکند و این بیانگر پذیرش آن است.<ref>امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۱/۳۱۶.</ref> | ||
۱۰. '''مرسلات صدوق''': شیخ صدوق در نقل روایات برای اختصار، در۲۰۵۰ مورد از مجموع ۵۹۶۳ حدیثِ کتاب من لایحضره الفقیه، آنها را به صورت مرسل آوردهاست و تمام راویان واسطه میان خودش و صاحب کتاب را حذف کرده و از صاحب کتاب تا معصوم(ع) نام راویان را ذکر کردهاست و در مواردی هم تمام واسطهها را حذف و حدیث را به صورت مرسله نقل کردهاست. بعضی همانند تفرشی (ملامراد)، شیخ بهایی (محمدبنحسین) و میرداماد (سیدمحمدباقر) و دیگران تمام اقسام مرسلات صدوق را حجت میدانند.<ref>سبحانی، | ۱۰. '''مرسلات صدوق''': شیخ صدوق در نقل روایات برای اختصار، در۲۰۵۰ مورد از مجموع ۵۹۶۳ حدیثِ کتاب من لایحضره الفقیه، آنها را به صورت مرسل آوردهاست و تمام راویان واسطه میان خودش و صاحب کتاب را حذف کرده و از صاحب کتاب تا معصوم(ع) نام راویان را ذکر کردهاست و در مواردی هم تمام واسطهها را حذف و حدیث را به صورت مرسله نقل کردهاست. بعضی همانند تفرشی (ملامراد)، شیخ بهایی (محمدبنحسین) و میرداماد (سیدمحمدباقر) و دیگران تمام اقسام مرسلات صدوق را حجت میدانند.<ref>سبحانی، کلیات فی علم الرجال، ۳۸۳ ـ ۳۸۴.</ref> برخی بر آناند که مرسلههای صدوق در من لایحضره الفقیه حجتاند.<ref>نوری، خاتمة مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۴/۶.</ref> [[سیدابوالقاسم خویی]] نیز در دورههای نخست معتقد بود اگر صدوق به صورت جزمی چیزی را به صورت مرسل به معصوم نسبت داد، حجت است؛<ref>مصباح الاصول، ۱/۶۰۲ ـ ۶۰۳.</ref> ولی در دوره اخیر تمایل به حجیتنداشتن تمام مرسلات صدوق پیدا کرد و وجه آن را این دانست که حجیت روایتی نزد فقیهی به سبب اختلاف در ملاک حجیت، مستلزم حجیت آن نزد دیگران نیست.<ref>مصباح الاصول، ۱/۶۰۳.</ref> | ||
امامخمینی به نظرات رجالی و کتابهای [[شیخ صدوق]] توجه داشته و توثیقات او را کمتر از توثیق نجاشی و دیگر علمای رجال نمیداند<ref>امامخمینی، کتاب البیع، ۲/۶۲۸؛ امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۱/۱۱۶؛ امامخمینی، کتاب الطهاره، تقریر فاضل لنکرانی، ۴۶۸.</ref> و به اشکال خویی نیز پاسخ دادهاست؛<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۴۶۸.</ref> البته از نگاه ایشان قبول مرسلات صدوق در موردی است که در جای دیگر برای مرسله سند ضعیفی ذکر نکرده باشد، وگرنه با ضعف سند نزد امامخمینی، مرسله حجت نمیشود؛ به همین سبب مرسله صدوق از امامصادق(ع) درباره اشیای طاهر از میته، «لبن میته» را قبول نمیکند.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۱۵۴ ـ ۱۵۵.</ref> | امامخمینی به نظرات رجالی و کتابهای [[شیخ صدوق]] توجه داشته و توثیقات او را کمتر از توثیق نجاشی و دیگر علمای رجال نمیداند<ref>امامخمینی، کتاب البیع، ۲/۶۲۸؛ امامخمینی، المکاسب المحرمه، ۱/۱۱۶؛ امامخمینی، کتاب الطهاره، تقریر فاضل لنکرانی، ۴۶۸.</ref> و به اشکال خویی نیز پاسخ دادهاست؛<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۴۶۸.</ref> البته از نگاه ایشان قبول مرسلات صدوق در موردی است که در جای دیگر برای مرسله سند ضعیفی ذکر نکرده باشد، وگرنه با ضعف سند نزد امامخمینی، مرسله حجت نمیشود؛ به همین سبب مرسله صدوق از امامصادق(ع) درباره اشیای طاهر از میته، «لبن میته» را قبول نمیکند.<ref>امامخمینی، کتاب الطهاره، ۳/۱۵۴ ـ ۱۵۵.</ref> |