۲۱٬۱۴۹
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''هدایت و ضلالت'''، راهنماییشدن به | '''هدایت و ضلالت'''، راهنماییشدن به راه حق و گمراهی از آن. | ||
== معنای لغوی و اصطلاحی == | == معنای لغوی و اصطلاحی == | ||
هدایت از ریشه «هدی» به معنای راهنمایی<ref>زبیدی، تاج العروس، ۲۰/۳۲۷</ref> از روی | هدایت از ریشه «هدی» به معنای راهنمایی<ref>زبیدی، تاج العروس، ۲۰/۳۲۷</ref> از روی لطف<ref>راغب، مفردات، ۸۳۵</ref> و در اصطلاح به معنای راهنمایی [[خداوند]] به سوی هدف با ارائه راه آن<ref>طباطبایی، المیزان، ۱/۳۴</ref> است که گاهی به همراهِ رساندن به مطلوب نیز میباشد.<ref>گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۱/۳۱</ref> هدایت به تکوینی و تشریعی تقسیم میشود: هدایت تکوینی عام و رساندن هر موجودی به کمال مناسب خود اوست و هدایت تشریعی راهنمایی و بیان قوانین و اوامر الهی است. ضلالت از ریشه «ضلل» به معنای گمراهی،<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۳۵۶</ref> عدول و منحرفشدن از راه مستقیم<ref>فراهیدی، کتاب العین، ۷/۹</ref> است و در اصطلاح به معنای نیافتن یا انحراف از راهی است که شخص را به مطلوب میرساند<ref>جرجانی، التعریفات، ۶۰؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۴۴۵–۴۴۶</ref>؛ همچنین به معنای رفتن به راهی که شخص را به مطلوب نمیرساند تعریف شده است.<ref>جرجانی، المواقف، ۱/۲۳</ref> | ||
از واژگان مرتبط با هدایت، توفیق و رشد است؛ توفیق تألیف و جمع [[اراده]] عبد و [[قضا و قدر الهی]] است و در [[خیر]] و [[سعادت]] به کار میرود.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۳۰</ref> رشد به معنای هدایتیافتن به خیر و صلاح است که در امور دنیوی و اخروی کاربرد دارد<ref>راغب، مفردات، ۳۵۴</ref> و امری باطنی و به معنای عنایت الهی است که یاریدهنده انسان در هنگام توجه و رویآوردن او به سوی مقصد و مقصود خویش است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۳۱–۱۳۲</ref> از واژگان مرتبط با ضلالت، «غیّ» است که به معنای انحراف از راه و نسیان هدف است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۸/۳۳۲</ref> برخی فرق غوایت با ضلالت را در این شمردهاند که غیّ و غوایت، تنها در امور [[دین]] به کار میرود؛ اما ضلالت در امور دنیوی و گمکردن راه نیز به کار میرود.<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۲۰۸</ref> | از واژگان مرتبط با هدایت، توفیق و رشد است؛ توفیق تألیف و جمع [[اراده]] عبد و [[قضا و قدر الهی]] است و در [[خیر]] و [[سعادت]] به کار میرود.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۳۰</ref> رشد به معنای هدایتیافتن به خیر و صلاح است که در امور دنیوی و اخروی کاربرد دارد<ref>راغب، مفردات، ۳۵۴</ref> و امری باطنی و به معنای عنایت الهی است که یاریدهنده انسان در هنگام توجه و رویآوردن او به سوی مقصد و مقصود خویش است.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۳۱–۱۳۲</ref> از واژگان مرتبط با ضلالت، «غیّ» است که به معنای انحراف از راه و نسیان هدف است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۸/۳۳۲</ref> برخی فرق غوایت با ضلالت را در این شمردهاند که غیّ و غوایت، تنها در امور [[دین]] به کار میرود؛ اما ضلالت در امور دنیوی و گمکردن راه نیز به کار میرود.<ref>عسکری، الفروق فی اللغه، ۲۰۸</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
[[ادیان الهی]] بر اساس اهداف و مقاصدی که برشمردهاند، راههایی به افراد بشر معرفی کردهاند که آنان را به این مقاصد میرساند. این ادیان جدایی از آن را ضلالت و بودن در این مسیر را هدایت شمردهاند.<ref>کتاب مقدس، مزامیر، ب۲۷، ۱۱؛ نامه یعقوب، ب۵، ۲۰</ref> در متون اسلامی به فراوانی به این مسئله توجه شده و [[قرآن کریم]] در آیات متعدد، به هدایت و ضلالت پرداخته<ref>بقره، ۱۴۲؛ رعد، ۲۷؛ ابراهیم، ۲۷</ref> و هدایت و ضلالت را به حقتعالی و [[مشیت]] او استناد داده است؛ البته مشیتی که بر اساس | [[ادیان الهی]] بر اساس اهداف و مقاصدی که برشمردهاند، راههایی به افراد بشر معرفی کردهاند که آنان را به این مقاصد میرساند. این ادیان جدایی از آن را ضلالت و بودن در این مسیر را هدایت شمردهاند.<ref>کتاب مقدس، مزامیر، ب۲۷، ۱۱؛ نامه یعقوب، ب۵، ۲۰</ref> در متون اسلامی به فراوانی به این مسئله توجه شده و [[قرآن کریم]] در آیات متعدد، به هدایت و ضلالت پرداخته<ref>بقره، ۱۴۲؛ رعد، ۲۷؛ ابراهیم، ۲۷</ref> و هدایت و ضلالت را به حقتعالی و [[مشیت]] او استناد داده است؛ البته مشیتی که بر اساس حکمت است و [[خداوند]] کسی را هدایت میکند که به سوی خداوند رویآورد، و کسی را گمراه خواهد کرد که از خداوند روی برگرداند.<ref>رعد، ۲۷؛ طباطبایی، المیزان، ۱۱/۳۵۳</ref> در روایات نیز به اسباب هدایت و ضلالت اشاره شده است<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۶۶؛ صدوق، التوحید، ۴۱۱؛ آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم، ۹۴–۹۵</ref> و هدایت را در تمسک و عمل به قرآن<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۸۹/۳۱</ref> و پیروی از [[اهل بیت(ع)]]<ref>صدوق، الامالی، ۲۲</ref> دانستهاند. | ||
اندیشمندان اسلامی نیز در آثار خود هدایت و ضلالت را تحلیل و بررسی کردهاند. در [[علم کلام]] در ضمن مباحثی چون بحث [[جبر و اختیار]] و [[قضا و قدر]] از هدایت و ضلالت و انتساب آن به خداوند بحث شده است و گروهی از متکلمان، مانند [[اشاعره]]، ضلالت را به خداوند اسناد دادهاند.<ref>بغدادی، اصول الایمان، ۱۱۵؛ آمدی، سیفالدین، ۲/۱۹۴؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۳۱۰–۳۱۱</ref> در برابر، گروهی اضلال را به معنای دیگری مانند هلاککردن تفسیر کردهاند.<ref>احمدبنسلیمان، حقائق المعرفة، ۲۳۶–۲۴۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۳۱۰–۳۱۱؛ استرآبادی، البراهین القاطعة، ۲/۴۴۵</ref> [[عرفا]] نیز پیرو [[اسما و صفات الهی]] تحت اسم هادی و مُضِلّ و مظاهر آن دو، به این بحث پرداختهاند.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۰۰، ۶۴۵، ۶۸۹ و ۷۱۱</ref> | اندیشمندان اسلامی نیز در آثار خود هدایت و ضلالت را تحلیل و بررسی کردهاند. در [[علم کلام]] در ضمن مباحثی چون بحث [[جبر و اختیار]] و [[قضا و قدر]] از هدایت و ضلالت و انتساب آن به خداوند بحث شده است و گروهی از متکلمان، مانند [[اشاعره]]، ضلالت را به خداوند اسناد دادهاند.<ref>بغدادی، اصول الایمان، ۱۱۵؛ آمدی، سیفالدین، ۲/۱۹۴؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۳۱۰–۳۱۱</ref> در برابر، گروهی اضلال را به معنای دیگری مانند هلاککردن تفسیر کردهاند.<ref>احمدبنسلیمان، حقائق المعرفة، ۲۳۶–۲۴۰؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۳۱۰–۳۱۱؛ استرآبادی، البراهین القاطعة، ۲/۴۴۵</ref> [[عرفا]] نیز پیرو [[اسما و صفات الهی]] تحت اسم هادی و مُضِلّ و مظاهر آن دو، به این بحث پرداختهاند.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۰۰، ۶۴۵، ۶۸۹ و ۷۱۱</ref> | ||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
== حقیقت هدایت و ضلالت == | == حقیقت هدایت و ضلالت == | ||
از دیدگاه حکما، هدایت امری وجودی و به معنای سوقدادن موجود به سمت کمالات ثانوی است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۶۹</ref>؛ زیرا | از دیدگاه حکما، هدایت امری وجودی و به معنای سوقدادن موجود به سمت کمالات ثانوی است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۶۹</ref>؛ زیرا کمال اول هر موجود، صورت نوعی اوست که در وجود و بقا، به آن نیازمند است<ref>فارابی، الاعمال الفلسفیه، ۳۷۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۶۹</ref>؛ اما کمال ثانی مانند هدایت، اگرچه شیء در وجود و بقایش نیازمند آن نیست، ولی در تکامل خود به آن نیازمند است و خداوند افزون بر کمال اوّلی، اسباب تکامل ثانوی را نیز فراهم کرده است<ref>طه، ۵۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۶۹؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۶۳–۱۶۵؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۹۱</ref>؛ بنابراین هر موجودی که کمال او عین ذاتش نباشد، نیازمند هدایت است و در کمال مناسب خویش، نیازمند به کاملکنندهای است که با پیمودنِ راه تکامل و خروج از قوه به فعل، به آن برسد؛ بنابراین هدایتْ کمال ثانوی انسان محسوب میشود و امری ذاتی برای انسانی نیست تا مقتضی ذات و وجودش باشد، بلکه تفضل و احسانی است که خداوند به بندهاش میکند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۳۶۹؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۴۷۹</ref> از این جهت هدایتْ نورانیتی درونی و بینایی باطنی است که انسان را از ظلمت گمراهی بیرون میبرد.<ref>جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۲۸۱؛ جوادی آملی، تسنیم، ۲۲/۱۹۴</ref> اهل معرفت هدایت حقیقی را وصول به [[توحید (عرفان)|مقام توحید]]<ref>آملی، تفسیر المحیط، ۶/۱۸۰؛ نخجوانی، الفواتح الالهیة، ۲/۱۲۸</ref> و هدایت هر شیء را اعتراف به وجود و شهادت به وحدانیت حقتعالی میدانند<ref>آملی، جامع الاسرار، ۶۰</ref>؛ اما حقیقتِ ضلالت، هلاکت و نابودی و رویگردانی از راه توحید و حق است.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲/۳۶۹؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۲/۲۲۴–۲۲۷</ref> | ||
امامخمینی با اذعان به این مطلب که هدایت امری وجودی و همان رسیدن هر موجود به کمال معنوی خود است، بر این باور است که سعادت و کمال در انسانها ذاتی نیست؛ زیرا جزء ذات یا لازم ماهیت انسانها نیست که اهل سعادت یا شقاوت باشند، بلکه کمالات | امامخمینی با اذعان به این مطلب که هدایت امری وجودی و همان رسیدن هر موجود به کمال معنوی خود است، بر این باور است که سعادت و کمال در انسانها ذاتی نیست؛ زیرا جزء ذات یا لازم ماهیت انسانها نیست که اهل سعادت یا شقاوت باشند، بلکه کمالات انسان به سبب اختیار، اکتسابیاند<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۷۵</ref> و حقتعالی با فرستادن [[پیامبران(ع)|پیامبران]] که دعوت به حق و معارف الهی میکنند و [[فطرت انسان|فطرت درونی انسان]] که بر اساس عشق به کمال مطلق و انزجار از نقصها سرشته شده، انسانها را به سوی کمال خود هدایت میکند.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۸۶–۸۸</ref> در حقیقت، وجود هر موجودی به مدد رحمت رحمانی، تحقق وجودی مییابد و به واسطه رحمت رحیمی، به کمال لایق خود میرسد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۶۶؛ امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۸۸–۸۹</ref> ایشان حقیقت هدایت را همان نور حق میداند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸</ref> و گاهی از آن به «نور طریق سلوک انسانیت» تعبیر میکند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۹۲</ref> و از آنجاکه خاصیت نور روشنگری و ظهور است که غیر خود را ظاهر میسازد، پس این نور هدایت، خود را به صورت علم ظاهر میسازد و شخص میتواند به حقیقت راه یابد و ظاهر و باطن اشیا و عالم برای او آشکار شود<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۸</ref>؛ همچنانکه این نور هدایت در عالم آخرت به صورت [[شفاعت]] ظهور میکند و در حقیقت، جلوه شفاعت شافعان در این عالم هدایت آنان است؛ پس هر مقدار هدایت در این عالم محقق شود، در آن عالم شفاعت محقق میشود<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۵۰</ref> {{ببینید|شفاعت}}. | ||
اما ضلالت مقابل هدایت است که از آن گاهی به امر عدمی به معنای نیافتن راه درست و گاهی به امر وجودی به معنای رفتن به غیر راه درست تعبیر میشود.<ref>جرجانی، التعریفات، ۶۰</ref> امامخمینی نیز ضلالت را به معنای انحراف از راه مستقیم میداند که امری وجودی است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷</ref> اما در امور اعتقادی ضلالت را عدم مطابقت با واقع و امر خیالی و وهمی میداند که حقیقتی در خارج ندارد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۴۳؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۳۴</ref> | اما ضلالت مقابل هدایت است که از آن گاهی به امر عدمی به معنای نیافتن راه درست و گاهی به امر وجودی به معنای رفتن به غیر راه درست تعبیر میشود.<ref>جرجانی، التعریفات، ۶۰</ref> [[امامخمینی]] نیز ضلالت را به معنای [[انحراف]] از راه مستقیم میداند که امری وجودی است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷</ref> اما در امور اعتقادی ضلالت را عدم مطابقت با واقع و امر خیالی و وهمی میداند که حقیقتی در خارج ندارد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۴۳؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۳۴</ref> | ||
== اقسام هدایت و ضلالت == | == اقسام هدایت و ضلالت == | ||
از دیدگاه اندیشمندان اسلامی هدایت به تکوینی و تشریعی تقسیم میشود.<ref>خویی، البیان، ۴۹۵–۴۹۶</ref> | از دیدگاه اندیشمندان اسلامی هدایت به تکوینی و تشریعی تقسیم میشود.<ref>خویی، البیان، ۴۹۵–۴۹۶</ref> | ||
# | # هدایت تکوینی به معنای اعطای همه ابزار کمالی و رساندن به هدف است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۷/۳۴۶</ref> این نوع هدایت، فراگیر است و همه پدیدههای عالم طبیعت را دربر میگیرد و برای هر چیز و هر موجودی مناسب خلقت اوست.<ref>طه، ۵۰؛ طباطبایی، المیزان، ۱۰/۸۵</ref> هدایت جمادات به تسخیر<ref>راندن قهری به سوی هدفی معین</ref> و هدایت حیوانات به تسخیر و [[الهام]] صورت میپذیرد<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۵۵–۱۵۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۵/۳۴۵–۳۴۹</ref>؛ اما انسان افزون بر بهرهمندیاش از هدایت تسخیری فطری و الهام، در قوا و ادراکات حسیاش، دارای هدایت به واسطه فکر و [[عقل]] نیز میباشد.<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۵۵–۱۵۷</ref> | ||
# | # هدایت تشریعی به معنای راهنمایی و بیان قوانین و اوامر الهی است.<ref>طباطبایی، المیزان، ۷/۳۴۶؛ خویی، ۴۹۶</ref> حقتعالی با این هدایت، حجت را بر بشر تمام کرده و با فرستادن [[پیامبران]] و کتابهای آسمانی، به هدایت مردم پرداخته است؛ ولی برخی از مردم با قبولنکردن هدایت خداوند، راه ضلالت را انتخاب میکنند.<ref>خویی، البیان، ۴۹۶</ref> این دو قسم از هدایت عمومیت دارند؛ چنانکه هدایت تکوینی شامل همه موجودات و هدایت تشریعی شامل [[مؤمن]] و [[کافر]] میشود؛ اما یک قسم از هدایت است که خاص و مختص به مؤمنان است<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۷/۲۴۱؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۷/۲۳۹؛ طباطبایی، المیزان، ۳/۲۹۹</ref>؛ به این معنا که برخی با قبول هدایت عامِ تکوینی و تشریعی، مورد عنایت حقتعالی واقع میشوند و بر اساس آنچه حکمت خداوند اقتضا میکند، سیر آنان به سوی کمال مهیّا میشود و از لغزش در زندگی محافظت میشوند؛ پس به مقصود دست پیدا میکنند.<ref>حمود، ابهی المداد، ۲/۱۴۵؛ سبحانی، الالهیات، ۲/۳۹۱–۳۹۲</ref> این قسم از هدایت که از آن به توفیق هم یاد میشود، دارای مراتبی است.<ref>سرّاج، اللمع، ۳۹۴–۳۹۵</ref> | ||
ضلالت نیز به صورت کلی بر دو قسم است: | ضلالت نیز به صورت کلی بر دو قسم است: ضلالت ابتدایی و ضلالت کیفری. ضلالت ابتدایی مربوط به ساحت قدس خداوند نیست<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۰/۱۱۵</ref>؛ زیرا حقتعالی منبع خیر و کمال است و نقص و [[شر]] در او راهی ندارد؛ بنابراین اضلال ابتدایی که نوعی نقص و شرّ است، در او راه ندارد و همه ضلالتها به سوء اختیار عبد است<ref>طباطبایی، المیزان، ۱/۹۶</ref>؛ اما ضلالت کیفری آن است که وقتی انسان با وجود دعوت عقل و پیامبر، با سوء اختیار، بیراهه را انتخاب کند و به عصیان خود بیفزاید، در این صورت او استعداد خود برای هدایت را باطل کرده، سبب میشود حقتعالی او را به حال خود واگذارد و هدایت نکند. اگر پیروی از هوا و عصیان او ادامه پیدا کند و [[توبه]] نکند، خداوند او را در همین حال ثابت نگه میدارد و گمراه میکند.<ref>صف، ۵؛ طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۴۴</ref> | ||
امامخمینی نیز برای هدایت تقسیماتی قائل است: | امامخمینی نیز برای هدایت تقسیماتی قائل است: | ||
# هدایت تکوینی و تشریعی: هدایت تکوینی همان فرمان [[خداوند]] به «کُنْ فَیَکُونُ»<ref>نحل، ۴۰</ref> است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۵</ref>؛ زیرا هر یک از موجودات راه و نور و هدایتی مخصوص به خود دارند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹</ref> هدایت تشریعی همان دعوت انبیا(ع) به راه نورانی دین و خروج از ظلمت کفر است و صراط مستقیم، همان راه انبیای الهی(ع) و راه [[نبی اکرم(ص)]] است. آنان با دعوت مردم به | # هدایت تکوینی و تشریعی: هدایت تکوینی همان فرمان [[خداوند]] به «کُنْ فَیَکُونُ»<ref>نحل، ۴۰</ref> است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۵</ref>؛ زیرا هر یک از موجودات راه و نور و هدایتی مخصوص به خود دارند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹</ref> هدایت تشریعی همان دعوت انبیا(ع) به راه نورانی دین و خروج از ظلمت [[کفر]] است و صراط مستقیم، همان راه انبیای الهی(ع) و راه [[پیامبر اکرم(ص)|نبی اکرم(ص)]] است. آنان با دعوت مردم به صراط مستقیمِ الهی که نور مطلق و راه انسانیت است و دعوت به خروج از همه انحای کفر، الحاد و ظلمات، مردم را هدایت کردند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱؛ دعاء السحر، ۱۲۵</ref> | ||
# هدایت بالذات و بالتبع: امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۰/۶۱</ref> با استناد به آیات الهی<ref>نحل، ۹۳؛ رعد، ۷</ref> هدایت و ضلالت بالذات و اصیل را از آنِ خداوند میداند و برای برخی هادیان نظیر پیامبر(ص) و [[جبرئیل]]، هدایت بالتبع قابل است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶</ref> از اینرو کسانی که به سوی | # هدایت بالذات و بالتبع: امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان<ref>طباطبایی، المیزان، ۱۰/۶۱</ref> با استناد به آیات الهی<ref>نحل، ۹۳؛ رعد، ۷</ref> هدایت و ضلالت بالذات و اصیل را از آنِ خداوند میداند و برای برخی هادیان نظیر پیامبر(ص) و [[جبرئیل]]، هدایت بالتبع قابل است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶</ref> از اینرو کسانی که به سوی عالم غیب سیر داشتهاند و به توحید فعلی رسیدهاند، تنها یک فاعل را میبینند و همه افعال و ازجمله هدایتها را به یک فاعل یعنی حقتعالی استناد میدهند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۵</ref> | ||
== منشأ هدایت و ضلالت == | == منشأ هدایت و ضلالت == | ||
در آیات بسیاری از [[قرآن کریم]] خداوند هدایت را به خود نسبت داده است<ref>یونس، ۳۵؛ نور، ۳۵؛ آل عمران، ۸</ref> و دیگر موجودات تنها با اذن و عنایت او میتوانند هدایتگری کنند.<ref>انبیاء، ۷۳؛ سجده، ۲۴؛ تغابن، ۶</ref> از اینرو، اسناد هدایت به خداوند، اسناد حقیقی است.<ref>نحل، ۳۶؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۲/۴۱۲</ref> اندیشمندان اسلامی نیز منشأ هدایت را حقتعالی میدانند که با قوا و وسایط، به هدایت بندگان میپردازد؛ چنانکه در هدایت تشریعی، فرشته واسطه هدایت، جبرئیل است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۱۱۸–۱۱۹</ref>؛ اما هدایتکننده حقیقی خداوند است و انتساب هدایت به دیگران حقیقی نیست،<ref>عینالقضات، تمهیدات، ۱۸۸–۱۸۹</ref> بلکه اسناد هدایت به دیگران، از باب مظهریت در هدایت است و انبیا و اولیای الهی مجرای مشیت خداوندند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۳۳؛ جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۵۹</ref>؛ چنانکه مقام ولایت، واسطه فیض در هدایت تکوینی است و مقام رسالت، واسطه فیض در هدایت تشریعی است.<ref>جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۵۹</ref> در مقابل، منشأ ضلالت، اراده بندگان است که به سبب بهکارگیری قوای شهویه و غضبیه است<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۹/۴۲۵</ref> و سبب تسلط شیاطین بر قلب و وسوسه آنها میگردد.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۵۸–۱۵۹</ref> | در آیات بسیاری از [[قرآن کریم]] خداوند هدایت را به خود نسبت داده است<ref>یونس، ۳۵؛ نور، ۳۵؛ آل عمران، ۸</ref> و دیگر موجودات تنها با اذن و عنایت او میتوانند هدایتگری کنند.<ref>انبیاء، ۷۳؛ سجده، ۲۴؛ تغابن، ۶</ref> از اینرو، اسناد هدایت به خداوند، اسناد حقیقی است.<ref>نحل، ۳۶؛ گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۲/۴۱۲</ref> اندیشمندان اسلامی نیز منشأ هدایت را حقتعالی میدانند که با قوا و وسایط، به هدایت بندگان میپردازد؛ چنانکه در هدایت تشریعی، فرشته واسطه هدایت، جبرئیل است<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۱۱۸–۱۱۹</ref>؛ اما هدایتکننده حقیقی خداوند است و انتساب هدایت به دیگران حقیقی نیست،<ref>عینالقضات، تمهیدات، ۱۸۸–۱۸۹</ref> بلکه اسناد هدایت به دیگران، از باب مظهریت در هدایت است و [[انبیا]] و اولیای الهی مجرای مشیت خداوندند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۳۳؛ جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۵۹</ref>؛ چنانکه مقام ولایت، واسطه فیض در هدایت تکوینی است و مقام رسالت، واسطه فیض در هدایت تشریعی است.<ref>جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۵۹</ref> در مقابل، منشأ ضلالت، اراده بندگان است که به سبب بهکارگیری قوای شهویه و غضبیه است<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۹/۴۲۵</ref> و سبب تسلط [[شیاطین]] بر [[قلب]] و وسوسه آنها میگردد.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۵۸–۱۵۹</ref> | ||
امامخمینی نیز هدایت حقتعالی را بالذات و اصیل و استناد هدایت به دیگران را استناد به شئون هدایتِ آن هادیِ بالذات میداند و قائل است موجودات در مراتب ظلمانی و تعیناتی که به واسطه نزول در این عالم طبیعت پیدا میکنند، به مدد اسم مبارک «هادی» از ظلمات حجابِ تعینات خود خارج میشوند و به طریق و مقصد خود میرسند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸–۲۸۹</ref> انتساب هدایت به دیگران، در حقیقت به نظر کثرت و اسباب و مسببات است که نظام عالم بر اساس آن اداره میشود و به نظر وحدت و مشرب عرفانی، همه هدایتها به حقتعالی استناد مییابد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶–۵۸۷</ref> در حقیقت تمام موجودات تحت ظل دو اسم رحمان و رحیماند و همه هدایت هادیانِ طریق توحید، از جلوههای اسم رحمت رحیمیهاند، مگر کسانی که از فطرت استقامت، به سوء اختیار خود خارج شدهاند و خود را از هدایت رحیمیه محروم ساختهاند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳۶</ref> به باور امامخمینی اگر کسی به هدایت نرسد، یا به سبب عدم استعداد خود و [[شقاوت]] خود است یا به سبب عدم اطاعت امر تکلیفی.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۵</ref> | امامخمینی نیز هدایت حقتعالی را بالذات و اصیل و استناد هدایت به دیگران را استناد به شئون هدایتِ آن هادیِ بالذات میداند و قائل است موجودات در مراتب ظلمانی و تعیناتی که به واسطه نزول در این عالم طبیعت پیدا میکنند، به مدد اسم مبارک «هادی» از ظلمات حجابِ تعینات خود خارج میشوند و به طریق و مقصد خود میرسند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸–۲۸۹</ref> انتساب هدایت به دیگران، در حقیقت به نظر کثرت و اسباب و مسببات است که نظام عالم بر اساس آن اداره میشود و به نظر وحدت و مشرب عرفانی، همه هدایتها به حقتعالی استناد مییابد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶–۵۸۷</ref> در حقیقت تمام موجودات تحت ظل دو اسم رحمان و رحیماند و همه هدایت هادیانِ طریق توحید، از جلوههای اسم رحمت رحیمیهاند، مگر کسانی که از فطرت استقامت، به سوء اختیار خود خارج شدهاند و خود را از هدایت رحیمیه محروم ساختهاند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳۶</ref> به باور امامخمینی اگر کسی به هدایت نرسد، یا به سبب عدم استعداد خود و [[شقاوت]] خود است یا به سبب عدم اطاعت امر تکلیفی.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۵</ref> | ||
== عوامل هدایت و ضلالت == | == عوامل هدایت و ضلالت == | ||
در متون دینی عوامل متعددی برای هدایت و ضلالت ذکر شده است. در قرآن کریم مهمترین عوامل هدایت عبارتاند از: | در متون دینی عوامل متعددی برای هدایت و ضلالت ذکر شده است. در [[قرآن|قرآن کریم]] مهمترین عوامل هدایت عبارتاند از: | ||
# پیامبران(ع) و [[اولیای معصوم(ع)]]<ref>نساء، ۱۶۵؛ انعام، ۹۰</ref>؛ | # [[پیامبران(ع)]] و [[اولیای معصوم(ع)]]<ref>نساء، ۱۶۵؛ انعام، ۹۰</ref>؛ | ||
# کتاب آسمانی<ref>اعراف، ۲۰۳</ref>؛ | # کتاب آسمانی<ref>اعراف، ۲۰۳</ref>؛ | ||
# ایمان و اعتصام به خداوند<ref>نساء، ۱۷۵</ref>؛ | # ایمان و اعتصام به خداوند<ref>نساء، ۱۷۵</ref>؛ | ||
# [[عمل صالح]]<ref>یونس، ۹</ref>؛ | # [[عمل صالح]]<ref>یونس، ۹</ref>؛ | ||
# اطاعت از حق و پیروی رضای الهی<ref>مائده، ۱۵–۱۶</ref>؛ | # اطاعت از حق و پیروی [[رضا|رضای الهی]]<ref>مائده، ۱۵–۱۶</ref>؛ | ||
# تلاش در راه خدا<ref>عنکبوت، ۶۹</ref>؛ | # تلاش در راه خدا<ref>عنکبوت، ۶۹</ref>؛ | ||
# [[انابه]] و تضرع در پیشگاه خدا<ref>شوری، ۱۳</ref> که برخی از این عوامل، اسباب هدایت تشریعی و برخی اسباب هدایت مخصوص به مؤمناناند. | # [[انابه]] و تضرع در پیشگاه خدا<ref>شوری، ۱۳</ref> که برخی از این عوامل، اسباب هدایت تشریعی و برخی اسباب هدایت مخصوص به مؤمناناند. | ||
[[امامخمینی]] مانند دیگر اندیشمندان اسلامی<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۱۹۰؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۲۳۳؛ طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۱۲</ref> با الهامگرفتن از آیات الهی، برای هدایت و ضلالت عواملی برشمرده است ازجمله: | [[امامخمینی]] مانند دیگر اندیشمندان اسلامی<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ۷/۱۹۰؛ مجلسی، مرآة العقول، ۲/۲۳۳؛ طباطبایی، المیزان، ۱۲/۲۱۲</ref> با الهامگرفتن از آیات الهی، برای هدایت و ضلالت عواملی برشمرده است ازجمله: | ||
# [[فطرت]] که چراغ راه هدایت است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۵۸</ref> و این فطرت انسان را متوجه کمالی میکند که نقص در آن راه ندارد و آن کمال و جمال مطلق است که در تمام موجودات و افراد بشر نهاده شده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۳–۱۸۴</ref> در صورتی که فطرت الهی در انسان مقهور و محجوب نشده باشد و صفای نفس از دست نرفته باشد و صفات نکوهیده در [[نفس]] رخنه نکرده باشند، انسان میتواند به سعادت و هدایت دست یابد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۵۴</ref> در این صورت رحمت رحیمیه حقتعالی شامل او میشود. حتی کسانی که به سوء اختیار خود از فطرت مستقیم خود خارج شدهاند، مشمول این رحمتاند، ولی خود آنها مقصرند که از این رحمت استفاده نکردهاند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳۶</ref>؛ | # [[فطرت]] که چراغ راه هدایت است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۵۸</ref> و این فطرت انسان را متوجه کمالی میکند که نقص در آن راه ندارد و آن کمال و جمال مطلق است که در تمام موجودات و افراد بشر نهاده شده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۳–۱۸۴</ref> در صورتی که فطرت الهی در انسان مقهور و محجوب نشده باشد و صفای نفس از دست نرفته باشد و صفات نکوهیده در [[نفس]] رخنه نکرده باشند، انسان میتواند به [[سعادت و شقاوت|سعادت]] و هدایت دست یابد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۵۴</ref> در این صورت رحمت رحیمیه حقتعالی شامل او میشود. حتی کسانی که به سوء اختیار خود از [[فطرت]] مستقیم خود خارج شدهاند، مشمول این رحمتاند، ولی خود آنها مقصرند که از این رحمت استفاده نکردهاند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳۶</ref>؛ | ||
# عقل که از عوامل رسیدن به نور هدایت است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۸</ref> در حقیقت معرفت به عقل و جهل و جنود آنها مقدمهای برای هدایت است و این هدایت یا هدایت به صورت استکمال نفوس و تنزیه و تصفیه نفس است یا هدایت مطلق است که اساس آن هدایت به معرفت حقتعالی است<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۵۷</ref>؛ | # عقل که از عوامل رسیدن به نور هدایت است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۸</ref> در حقیقت معرفت به عقل و جهل و جنود آنها مقدمهای برای هدایت است و این هدایت یا هدایت به صورت استکمال نفوس و تنزیه و تصفیه نفس است یا هدایت مطلق است که اساس آن هدایت به معرفت حقتعالی است<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۵۷</ref>؛ | ||
# انبیا(ع) و [[اهل بیت(ع)]] که مهمترین عامل هدایتاند و پیروی از آنان و ثبات قدم در این مسیر نورانی، سبب گذر از صراط [[قیامت]] و سعادت اخروی میشود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۶۰ و ۵۳۲–۵۳۴</ref> انبیا(ع) آمدهاند انسانها را از سرگردانی و ضلالت به نور هدایت برسانند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۳۴–۳۵</ref>؛ | # انبیا(ع) و [[اهل بیت(ع)]] که مهمترین عامل هدایتاند و پیروی از آنان و ثبات قدم در این مسیر نورانی، سبب گذر از صراط [[قیامت]] و سعادت اخروی میشود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۶۰ و ۵۳۲–۵۳۴</ref> انبیا(ع) آمدهاند انسانها را از سرگردانی و ضلالت به نور هدایت برسانند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۳۴–۳۵</ref>؛ | ||
# قرآن کریم که راهنمای سلوک انسانیت است و مقصد اصلی آن، هدایت به راههای سلامت و خروج از مراتب ظلمات است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۸۴ و ۲۰۳</ref>؛ | # [[قرآن کریم]] که راهنمای [[سلوک]] انسانیت است و مقصد اصلی آن، هدایت به راههای سلامت و خروج از مراتب ظلمات است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۸۴ و ۲۰۳</ref>؛ | ||
# منع خطورات نفسانی با کوشش و اخلاص و مبارزه با اوهام نفس و وسوسههای شیطانی<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹۴</ref>؛ | # منع خطورات نفسانی با کوشش و [[اخلاص]] و مبارزه با اوهام نفس و وسوسههای شیطانی<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۹۴</ref>؛ | ||
# مجاهده برای خدا، چنانکه خداوند در قرآن کریم وعده داده است مجاهدان را هدایت خواهد کرد و از کسانی که در این مسیر به قدم حق و صدق سلوک کنند و خداجو باشند، دستگیری میکند؛ اما اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد و ریاضت او هم برای قدرت و سلطنت نفس بود، این منجر به انحراف و سوء عاقبت خواهد شد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵</ref> | # مجاهده برای خدا، چنانکه خداوند در قرآن کریم وعده داده است مجاهدان را هدایت خواهد کرد و از کسانی که در این مسیر به قدم حق و صدق سلوک کنند و خداجو باشند، دستگیری میکند؛ اما اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد و ریاضت او هم برای قدرت و سلطنت نفس بود، این منجر به [[انحراف]] و سوء عاقبت خواهد شد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۵</ref> | ||
عوامل ضلالت نیز عبارتاند از: | عوامل ضلالت نیز عبارتاند از: | ||
# شیطان: قرآن کریم [[شیطان]] را دشمن آشکار انسان و اغواگر معرفی کرده<ref>ابراهیم، ۲۲</ref> و ضلالت بندگان را به او نسبت داده است<ref>نساء، ۶۰</ref>؛ با این حال، تلاش شیطان برای اغواگری و ایجاد | # شیطان: قرآن کریم [[شیطان]] را دشمن آشکار انسان و اغواگر معرفی کرده<ref>ابراهیم، ۲۲</ref> و ضلالت بندگان را به او نسبت داده است<ref>نساء، ۶۰</ref>؛ با این حال، تلاش شیطان برای اغواگری و ایجاد فتنه و فساد را هرگز سبب [[جبر]] و قهر ندانسته است، بلکه سهم شیطان در گمراهکردن بندگان، در حد ایجاد وسوسه<ref>نمل، ۲۴</ref> و دعوت به باطل<ref>ابراهیم، ۲۲</ref> است؛ زیرا خداوند شیطان را بر اراده انسان مسلط نکرده است، مگر آنکه خود زمام اختیار خویش را به دست او بسپارد؛ از اینرو خداوند مردم را به دشمنی با او فرخوانده<ref>بقره، ۲۰۸؛ فاطر، ۶</ref> و از پیروی خواستههای شیطان منع کرده است.<ref>بقره، ۱۶۸؛ نساء، ۱۱۹</ref> امامخمینی شیطان را از عوامل ضلالت میداند و معتقد است شیطان راهزن طریق هدایت است و اغواگریهای او سبب سقوط انسان به درههای ظلمانی طبیعت میشود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۸</ref> به عقیده ایشان شیطان دشمنی است که شبانهروز همه وسایل و جدیتهای خود را به کار میگیرد تا انسان را از مسیر حق گمراه کند و ایمان او را برُباید<ref>امامخمینی، جهاد اکبر، ۵۴</ref> و اگر از طریق وسوسه در مبدأ و [[معاد]] و تردید در آنها موفق نشد، از طریق عبادت پیش میآید و افعالی را که میتوان با آن به قرب الهی رسید، به کلی فاسد و باطل میکند<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۴۰۵</ref>؛ زیرا طبق بعضی از آیات، شیطان سوگند یاد کرده تا با کمینکردن بر سر راه مستقیم، اولاد [[آدم(ع)]] را از این راه بازدارد<ref>اعراف، ۱۶</ref> {{ببینید|شیطان}}؛ | ||
# هوای نفس و دنیا: از دیگر عوامل ضلالت و گمراهی، [[هوای نفس]] و دلبستگی به دنیاست<ref>خواجهنصیر، آغاز و انجام، ۶</ref>؛ زیرا [[حب دنیا]] و حب نفس، زمینه تدریجی سلطه شیطان و گرفتن ایمان انسان را فراهم میکند<ref>امامخمینی، جهاد اکبر، ۵۴</ref> {{ببینید|حب نفس}}؛ | # هوای نفس و دنیا: از دیگر عوامل ضلالت و گمراهی، [[هوای نفس]] و دلبستگی به دنیاست<ref>خواجهنصیر، آغاز و انجام، ۶</ref>؛ زیرا [[حب دنیا]] و حب نفس، زمینه تدریجی سلطه شیطان و گرفتن ایمان انسان را فراهم میکند<ref>امامخمینی، جهاد اکبر، ۵۴</ref> {{ببینید|حب نفس}}؛ | ||
# [[حجاب علم]]: این حجاب سبب وقوع انسان در مرتبهای از مراتب ضلالت است؛ زیرا قلب انسان به واسطه مغرورشدن به علوم اصطلاحی، ظلمانی گشته، [[انانیت]] و خودخواهی در آن قوّت میگیرد. علمی که باید سبب هدایت انسان شود، او را در حجاب خودبینی فرو برده و سبب میشود همه کمالات را منحصر در آن علم ببیند و با سرگرمشدن به مفاهیم عقلی کلی، از راه بازماند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۱؛ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۳۹</ref> {{ببینید|حجب}}؛ | # [[حجاب علم]]: این حجاب سبب وقوع انسان در مرتبهای از مراتب ضلالت است؛ زیرا قلب انسان به واسطه مغرورشدن به علوم اصطلاحی، ظلمانی گشته، [[انانیت]] و خودخواهی در آن قوّت میگیرد. علمی که باید سبب هدایت انسان شود، او را در حجاب [[عجب|خودبینی]] فرو برده و سبب میشود همه کمالات را منحصر در آن علم ببیند و با سرگرمشدن به مفاهیم عقلی کلی، از راه بازماند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۱؛ امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۳۹</ref> {{ببینید|حجب}}؛ | ||
# انکار مقامات: انکار مقامات اهلالله و | # انکار مقامات: انکار مقامات اهلالله و جهل مرکب، سبب خاموششدن نور [[فطرت]] که چراغ راه هدایت است و موجب رسیدن به مرتبهای از ضلالت میشود؛ زیرا با آلودگی به جهلِ مرکب نمیتوان قدمی به سوی معارف برداشت و چه بسا انکار مقامات سبب فرونشاندن آتش عشق و جاماندن از [[سیر و سلوک|سلوک]] گردد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۵۸</ref> | ||
امامخمینی برای ضلالت و گمراهی جامعه نیز عواملی را ذکر کرده است ازجمله: | امامخمینی برای ضلالت و گمراهی جامعه نیز عواملی را ذکر کرده است ازجمله: | ||
# [[طاغوت]] و [[استکبار]]: یکی از نقشههای دشمنان [[اسلام]] نفوذ در اقشار مردم و به انحراف کشیدن راه درست و مستقیم آنان است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۱۱</ref> آنان با به فسادکشاندن جوانان و ترویج بیبندوباری در میان مردم به غارت منابع آنان مبادرت میورزند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۲۷</ref> | # [[طاغوت]] و [[استکبار]]: یکی از نقشههای دشمنان [[اسلام]] نفوذ در اقشار مردم و به [[انحراف]] کشیدن راه درست و مستقیم آنان است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۱۱</ref> آنان با به فسادکشاندن جوانان و ترویج بیبندوباری در میان مردم به غارت منابع آنان مبادرت میورزند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۲۷</ref> | ||
# روشنفکران وابسته: روشنفکرانی که مرعوب غرب و شرق شدهاند و افکار و آزادیهای آنان را ترویج میکنند، جامعه را به ضلالت، گمراهی و | # روشنفکران وابسته: روشنفکرانی که مرعوب غرب و شرق شدهاند و افکار و آزادیهای آنان را ترویج میکنند، جامعه را به ضلالت، گمراهی و وابستگی میکشانند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۷۹؛ ۱۳/۲۱۱ و ۱۸/۳۳۹</ref> | ||
== مراتب هدایت == | == مراتب هدایت == | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
# نور ولایتی که پس از بهکمالرسیدن و اتمام مجاهده سالک، بر او افاضه میشود.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۳۱؛ نراقی، ۳/۲۵۲–۲۵۳</ref> | # نور ولایتی که پس از بهکمالرسیدن و اتمام مجاهده سالک، بر او افاضه میشود.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۳۱؛ نراقی، ۳/۲۵۲–۲۵۳</ref> | ||
امامخمینی نیز برای هدایت به حسب انواع سیر و سلوک، مراتبی برشمرده است ازجمله: | امامخمینی نیز برای هدایت به حسب انواع سیر و سلوک، مراتبی برشمرده است ازجمله: | ||
# نور هدایت فطری که در آن شخص بدون احتجاب به انواع حجابها؛ مانند | # نور هدایت فطری که در آن شخص بدون احتجاب به انواع حجابها؛ مانند حجب ملکی یا ملکوتی، حجب معاصی قلبی یا قالبی، حجب نورانی یا ظلمانی یا حجب وحدت یا کثرت، [[سیر الی الله]] میکند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹–۲۹۰</ref>؛ | ||
# هدایت به نور قرآن بدون | # هدایت به نور قرآن بدون افراط و تفریط و با تدبر در معانی ظاهری و باطنی، بدون وقوف در معانی ظاهری و بدون نفی آنها؛ اما بعضی از اهل ظاهر، علوم قرآن را همان معانی عرفی و استفاده از آن را منحصر به همین دستورهای صوری ظاهری دانستهاند و برخی از اهل باطن به نفی این معانی ظاهری قائل شدهاند. این دو گروه، هر دو از اعتدال خارج و به جانب افراط یا تفریط رفتهاند و از نور هدایت به صراط مستقیم قرآنی محروماند. عارف و عالِم محقق، همچنانکه ظاهر خود را به نور قرآن منور میکند، باید باطن خود را نیز به انوار معارف و توحید آن نورانی کند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۰–۲۹۱</ref>؛ | ||
# هدایت به نور [[شریعت]] (که جامع [[ادیان الهی]] است)؛ | # هدایت به نور [[شریعت]] (که جامع [[ادیان الهی]] است)؛ | ||
# هدایت به نور [[اسلام]]؛ | # هدایت به نور [[اسلام]]؛ | ||
# هدایت به نور [[ایمان]] (که اخص از اسلام است)؛ | # هدایت به نور [[ایمان]] (که اخص از اسلام است)؛ | ||
# هدایت به نور یقین؛ | # هدایت به نور یقین؛ | ||
# هدایت به نور عرفان (که به همراه شهود است)؛ | # هدایت به نور عرفان (که به همراه [[کشف و شهود|شهود]] است)؛ | ||
# هدایت به نور | # هدایت به نور [[محبت]]؛ | ||
# هدایت به نور ولایت؛ | # هدایت به نور ولایت؛ | ||
# هدایت به نور تجرید (تنزیه سرّ از غیر حقتعالی) و [[توحید]].<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۱–۲۹۲</ref> | # هدایت به نور تجرید (تنزیه سرّ از غیر حقتعالی) و [[توحید]].<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۱–۲۹۲</ref> | ||
بنا بر نظر [[امامخمینی]] یکی از مراتب عالیه هدایت، هدایت به | بنا بر نظر [[امامخمینی]] یکی از مراتب عالیه هدایت، هدایت به صراط مستقیم، به معنای ثبات و تمکین در حالات و مقامات است و کسی که به رؤیت مقام مالکیت و قاهریت حق برسد، غبار کثرت را میشکند و میان او و حقتعالی حجابی نمیماند و عنایت ازلی شامل حال او میشود و به مقام استقامت و تمکین میرسد {{ببینید|مقامات}}. در این صورت خواهان هدایت ازلی میشود که همان هدایت و صراط مستقیم، به معنای ثبات و استقامت است؛ اما در غیر این افراد که دارای حجاباند، هدایت مرتبه پایینتری دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۱۸–۲۱۹</ref> امامخمینی بر این باور است وقتی سالک انانیت خود را محو میکند، عنایت ازلی از مقام غیب احدی به [[فیض اقدس]] شامل او میشود و حالت صحو بعد المحو برای او حاصل میشود {{ببینید|فنا}} و به «وجود حقانی» متصف میگردد، در این صورت هدایت مطلقه که همان صراط مستقیم انسانیت و سیر به سوی اسم جامع است، شامل او میشود.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۸۷–۸۸</ref> | ||
ضلالت و انحراف از حق نیز دارای مراتبی است و هر مقدار که رسوخ و شدت [[جهل]] و دخول در ظلمت نفسانیات بیشتر باشد، ضلالت افراد بیشتر خواهد بود.<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۲۰۷</ref> از اینرو برای اهل ضلال و اشقیا به حسب مراتب آنان در ضلالت و انحراف از صراط مستقیم، درکاتی از [[جهنم]] وجود دارد.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۴۱؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۲۵</ref> | ضلالت و [[انحراف]] از حق نیز دارای مراتبی است و هر مقدار که رسوخ و شدت [[جهل]] و دخول در ظلمت نفسانیات بیشتر باشد، ضلالت افراد بیشتر خواهد بود.<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۱/۲۰۷</ref> از اینرو برای اهل ضلال و اشقیا به حسب مراتب آنان در ضلالت و انحراف از صراط مستقیم، درکاتی از [[جهنم]] وجود دارد.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۶۴۱؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۲۵</ref> | ||
امامخمینی معتقد است کسی که از صراط مستقیم انسانیت منحرف شود، هر مقدار در این مسیر پیش رود، از این صراط انسانیت دورتر میشود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷</ref> تا آنجاکه به پایینترین درجه از شقاوت میرسد که برای هیچیک از موجودات نیست<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۰</ref> و از آنجاکه انسان جامع همه تعینات است، محجوبترینِ موجودات از حقتعالی است و ردّ به | امامخمینی معتقد است کسی که از صراط مستقیم انسانیت منحرف شود، هر مقدار در این مسیر پیش رود، از این صراط انسانیت دورتر میشود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷</ref> تا آنجاکه به پایینترین درجه از شقاوت میرسد که برای هیچیک از موجودات نیست<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۱۰</ref> و از آنجاکه انسان جامع همه تعینات است، محجوبترینِ موجودات از حقتعالی است و ردّ به اسفلالسافلین در بعضی آیات<ref>تین، ۵</ref> نیز ممکن است اشاره به این معنا باشد. از اینرو صراط انسان طولانیترین و ظلمانیترینِ صراطهاست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹</ref> | ||
== صراط مستقیم در هدایت == | == صراط مستقیم در هدایت == | ||
در متون دینی بر این نکته تأکید شده است که همه موجودات به سوی حقتعالی در حرکتاند<ref>انشقاق، ۶؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۱۷۴</ref> و خداوند زمام همه عالم را در اختیار دارد و همه در مسیر صراط مستقیم به سوی اویند.<ref>شوری، ۵۲–۵۳؛ قونوی، اعجاز البیان، ۲۵۱</ref> این صراط همان صراط مستقیم وجودی است. از این جهت هیچ موجودی در سیر صعودی خود خارج از صراط مستقیم نیست و همه صراطها حتی صراط «ضالین» و «مغضوبین» نیز صراط مستقیم وجودی است.<ref>جامی، نقد النصوص، ۱۸۴–۱۸۷؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۱۲</ref> در برابر آن، صراط مستقیمِ سلوکی قرار دارد که [[انبیا(ع)]] به پیمودن آن دعوت میکنند. این صراط، غیر از صراط گمراهان و مغضوبین است<ref>جامی، نقد النصوص، ۱۸۵ و ۱۸۷؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۱۲–۲۱۹</ref> و با ریاضت و مجاهداتهای فراوانی به دست میآید.<ref>جامی، نقد النصوص، ۱۸۷</ref> برخی از | در متون دینی بر این نکته تأکید شده است که همه موجودات به سوی حقتعالی در حرکتاند<ref>انشقاق، ۶؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۱۷۴</ref> و خداوند زمام همه عالم را در اختیار دارد و همه در مسیر صراط مستقیم به سوی اویند.<ref>شوری، ۵۲–۵۳؛ قونوی، اعجاز البیان، ۲۵۱</ref> این صراط همان صراط مستقیم وجودی است. از این جهت هیچ موجودی در سیر صعودی خود خارج از صراط مستقیم نیست و همه صراطها حتی صراط «ضالین» و «مغضوبین» نیز صراط مستقیم وجودی است.<ref>جامی، نقد النصوص، ۱۸۴–۱۸۷؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۱۲</ref> در برابر آن، صراط مستقیمِ سلوکی قرار دارد که [[انبیا(ع)]] به پیمودن آن دعوت میکنند. این صراط، غیر از صراط گمراهان و مغضوبین است<ref>جامی، نقد النصوص، ۱۸۵ و ۱۸۷؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۱۲–۲۱۹</ref> و با ریاضت و مجاهداتهای فراوانی به دست میآید.<ref>جامی، نقد النصوص، ۱۸۷</ref> برخی از اهل معرفت در تبیین مسئله صراط مستقیم از دو اصطلاح استقامت عامه و خاصه بهره بردهاند؛ به این معنا که صراط مستقیم وجودی، استقامت عامه و صراط مستقیم سلوکی استقامت خاصه است.<ref>قونوی، اعجاز البیان، ۲۵۳–۲۵۵؛ آملی، تفسیر المحیط، ۶/۲۱۹</ref> | ||
[[امامخمینی]] همسو با اهل معرفت رابطه خاصی میان صراط و هدایت از یک طرف و ربوبیت از طرف دیگر قائل است. ایشان بر این باور است که [[ربوبیت]] حقتعالی بر دو گونه است: | [[امامخمینی]] همسو با اهل معرفت رابطه خاصی میان صراط و هدایت از یک طرف و ربوبیت از طرف دیگر قائل است. ایشان بر این باور است که [[ربوبیت]] حقتعالی بر دو گونه است: | ||
# ربوبیت عامه که تمام موجودات را شامل میشود و آن تربیتهای تکوینی است که هر موجودی را از حدّ نقص به کمال لایق خود در تحت تصرف ربوبیت میرساند. در حقیقت همه ترقیهای طبیعی و جوهری و حرکات ذاتی و عرضی، تحت تصرفات ربوبیت حقتعالی واقع میشوند. بر این اساس از ماده و | # ربوبیت عامه که تمام موجودات را شامل میشود و آن تربیتهای تکوینی است که هر موجودی را از حدّ نقص به کمال لایق خود در تحت تصرف ربوبیت میرساند. در حقیقت همه ترقیهای طبیعی و جوهری و حرکات ذاتی و عرضی، تحت تصرفات ربوبیت حقتعالی واقع میشوند. بر این اساس از ماده و هیولای اولی تا منزل حیوانیت و حصول قوای جسمانی و روحانی، همه تحت تربیت تکوینیاند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۴–۲۶۵</ref> | ||
# ربوبیت خاصه که مختص به نوع انسانی است و برای دیگر موجودات در آن حظ و نصیبی نیست و این تربیت و ربوبیت خاصه و تشریعی، هدایت به راه سعادت و انسانیت است؛ البته انسان تا منزل حیوانیت با سایر حیوانات همقدم است؛ ولی در این مسیر دو راه پیش رو دارد که با اختیار خود میتواند هر یک را طی کند: یکی راه سعادت که صراط مستقیم ربّ العالمین است «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» و یکی راه [[شقاوت]].<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۵</ref> امامخمینی با توجه به دو قسم صراط مستقیم وجودی و سلوکی، بر این باور است که همه موجودات در مرتبه تعینات و در سیر صعودی خود، خارج از صراط مستقیم نیستند و این همان مفاد آیه «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»<ref>هود، ۵۶</ref> است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸–۲۸۹</ref> | # ربوبیت خاصه که مختص به نوع انسانی است و برای دیگر موجودات در آن حظ و نصیبی نیست و این تربیت و ربوبیت خاصه و تشریعی، هدایت به راه سعادت و انسانیت است؛ البته انسان تا منزل حیوانیت با سایر حیوانات همقدم است؛ ولی در این مسیر دو راه پیش رو دارد که با اختیار خود میتواند هر یک را طی کند: یکی راه سعادت که صراط مستقیم ربّ العالمین است «إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» و یکی راه [[شقاوت]].<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۵</ref> امامخمینی با توجه به دو قسم صراط مستقیم وجودی و سلوکی، بر این باور است که همه موجودات در مرتبه تعینات و در سیر صعودی خود، خارج از صراط مستقیم نیستند و این همان مفاد آیه «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»<ref>هود، ۵۶</ref> است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۸–۲۸۹</ref> | ||
امامخمینی با استناد به بعضی آیات<ref>تین، ۵</ref> و روایات<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۶۴/۱۳۷</ref> معتقد است که هر یک از موجودات صراطی خاص به خود و نور و هدایتی مخصوص به خود دارند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹</ref> بر این اساس ایشان رجوع هر یک از موجودات از عالم کثرت به غیب را صراط مستقیم وجودی میداند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۳</ref>؛ اما در صراط مستقیمِ سلوکی قائل است که هدایت با توجه به سیر سیرکنندگان و مراتب سلوک سالکان الیالله، مقامات و مراتبی دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹</ref> از اینرو صراط مستقیم سلوکی همان هدایت خاصهای است که انبیا(ع) مردم را به آن دعوت کردهاند تا به انسانیت و نور مطلق برسند و از همه اقسام [[کفر]]، ضلالت و ظلمت خارج شوند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱–۲</ref> و این صراط همان صراطی است که در روایات به باریکترین راهها تبیین شده که از متن جهنم میگذرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۷۷</ref> این صراط مستقیم در افرادی که وارد سلوک نشدهاند، صراط ظاهر شریعت و صراط مستقیم به [[دین]] و [[اسلام]] است و اگر اهل سلوک باشند، مقصود از هدایت، راهنمایی و مراد از صراط مستقیم نزدیکترین راه وصول الی الله است که آن راه [[رسولالله(ص)]] و [[اهل بیت(ع)]] است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۷</ref> {{ببینید|قیامت}}. پس هر حرکتی که انسان انجام میدهد، چه حرکت روحی و قلبی و چه حرکت جوارحی، از دو حال خارج نیست: یا به طرف صراط مستقیم و هدایت خاصه است یا به طرف طاغوت و انحراف<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۷۳</ref>؛ بر این اساس هرچه انسان از راه مستقیم دورتر شود، ضلالت او افزایش مییابد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷</ref> | امامخمینی با استناد به بعضی آیات<ref>تین، ۵</ref> و [[حدیث|روایات]]<ref>مجلسی، بحار الانوار، ۶۴/۱۳۷</ref> معتقد است که هر یک از موجودات صراطی خاص به خود و نور و هدایتی مخصوص به خود دارند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹</ref> بر این اساس ایشان رجوع هر یک از موجودات از عالم کثرت به غیب را صراط مستقیم وجودی میداند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۳</ref>؛ اما در صراط مستقیمِ سلوکی قائل است که هدایت با توجه به سیر سیرکنندگان و مراتب سلوک سالکان الیالله، مقامات و مراتبی دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹</ref> از اینرو صراط مستقیم سلوکی همان هدایت خاصهای است که [[پیامبران(ع)|انبیا(ع)]] مردم را به آن دعوت کردهاند تا به انسانیت و نور مطلق برسند و از همه اقسام [[کفر]]، ضلالت و ظلمت خارج شوند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۱–۲</ref> و این صراط همان صراطی است که در روایات به باریکترین راهها تبیین شده که از متن جهنم میگذرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۷۷</ref> این صراط مستقیم در افرادی که وارد سلوک نشدهاند، صراط ظاهر شریعت و صراط مستقیم به [[دین]] و [[اسلام]] است و اگر اهل سلوک باشند، مقصود از هدایت، راهنمایی و مراد از صراط مستقیم نزدیکترین راه وصول الی الله است که آن راه [[رسولالله(ص)]] و [[اهل بیت(ع)]] است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۷</ref> {{ببینید|قیامت}}. پس هر حرکتی که انسان انجام میدهد، چه حرکت روحی و قلبی و چه حرکت جوارحی، از دو حال خارج نیست: یا به طرف صراط مستقیم و هدایت خاصه است یا به طرف [[طاغوت]] و [[انحراف]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۷۳</ref>؛ بر این اساس هرچه انسان از راه مستقیم دورتر شود، ضلالت او افزایش مییابد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۳۲۷</ref> | ||
امامخمینی معتقد است [[سوره حمد]] به چگونگی سلوک بزرگان معرفت و صاحبان ریاضت و کاملان اشاره دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۶</ref> ایشان در [[تفسیر سوره حمد]] و تطبیق آن بر [[اسفار اربعه عرفانی]]، استعاذه را که امری مستحب است، ترک غیر حق و فرار از سلطنت شیطان و به عبارت دیگر سفر از خلق به حق (سفر اول) میداند و معتقد است تسمیه به تحقق به حقانیت اشاره دارد و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» اشاره به سفر «من الحق بالحق فی الحق» (سفر دوم) است که در «مالِک یوْمِ الدِّینِ» تمام میشود و «إِیاک نَعْبُدُ» به واسطه رجوع از محو به صحو، «سفر از حق به خلق» (سفر سوم) است و در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» این سفر به اتمام میرسد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۷</ref>؛ اما سفر چهارم که بقای پس از فنا و سفر از خلق به خلق بالحق است، اختصاص به نبی مکرم اسلام(ص) و اولیای او دارد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۹؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۵۰</ref>{{ببینید|اسفار اربعه|سوره حمد}} | امامخمینی معتقد است [[سوره حمد]] به چگونگی سلوک بزرگان معرفت و صاحبان ریاضت و کاملان اشاره دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۶</ref> ایشان در [[تفسیر سوره حمد]] و تطبیق آن بر [[اسفار اربعه عرفانی]]، استعاذه را که امری مستحب است، ترک غیر حق و فرار از سلطنت شیطان و به عبارت دیگر سفر از خلق به حق (سفر اول) میداند و معتقد است تسمیه به تحقق به حقانیت اشاره دارد و «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» اشاره به سفر «من الحق بالحق فی الحق» (سفر دوم) است که در «مالِک یوْمِ الدِّینِ» تمام میشود و «إِیاک نَعْبُدُ» به واسطه رجوع از محو به صحو، «سفر از حق به خلق» (سفر سوم) است و در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» این سفر به اتمام میرسد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۷</ref>؛ اما سفر چهارم که بقای پس از [[فنا]] و سفر از خلق به خلق بالحق است، اختصاص به نبی مکرم اسلام(ص) و اولیای او دارد<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۹؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۵۰</ref>{{ببینید|اسفار اربعه|سوره حمد}} | ||
از نگاه [[امامخمینی]] این صراط مستقیم، همان صراطی است که رب انسان کامل بر آن است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۱</ref>؛ زیرا حقتعالی به مقام اسم جامع بر صراط مستقیم است و | از نگاه [[امامخمینی]] این صراط مستقیم، همان صراطی است که رب انسان کامل بر آن است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۱</ref>؛ زیرا حقتعالی به مقام اسم جامع بر صراط مستقیم است و اسم جامع، مقام وسطیت و جامعیت اسما، بدون برتری صفتی بر صفتی و غلبه اسمی بر اسمی، دارد؛ چنانکه بعضی از آیات<ref>هود، ۵۶</ref> دلالت بر آن دارند. انسان کامل نیز از آنجاکه مظهر همه اسما و صفات و مربوب حقتعالی به اسم جامع است و هیچیک از اسما در آن غلبه تصرف ندارند، دارای مقام وسطیت و برزخیت کبراست و سیرش بر طریق مستقیم است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۱</ref> بالاترین مرتبه استقامت که استقامت مطلقه است، در انسان کامل ختمی(ص) بوده و برای دیگر اولیاء و مؤمنان به تبع آن جناب است<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۴۷–۱۴۸؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۹۳</ref>؛ اما [[استقامت]] دیگر موجودات کامل نیست و صراط آنها یا به سوی لطف و جمال یا به طرف قهر و جلال انحراف دارد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۱</ref> و نهایت صراط مستقیم رجوع عین ثابت به مقام الله و فنای در آن است، نه در اسمای دیگر<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۲</ref> {{ببینید|انسان کامل}}. | ||
== انتساب اضلال به خداوند == | == انتساب اضلال به خداوند == | ||
در برخی آیات اِضلال به خدای سبحان نسبت داده شده است<ref>فاطر، ۸؛ غافر، ۷۴؛ جاثیه، ۲۳؛ روم، ۲۹</ref>؛ در حالیکه اضلال به معنای گمراهساختن بندگان، فعل ناروایی است که انتسابش به خداوند محال است. این ناسازگاری سبب پیدایش دو دیدگاه در میان مفسران و متکلمان اسلامی دربارهٔ اضلال الهی شده است. [[اشاعره]] با انکار [[حسن و قبح عقلی]]،<ref>آمدی، سیفالدین، آبکار الافکار، ۲/۱۲۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۲۸۲–۲۸۹</ref> ضلالت بندگان را فعل خدا پنداشتهاند و معتقدند خداوند ضلالت و گمراهی را در قلب کافران ایجاد کرده و همه افعال فعل خداوند است.<ref>بغدادی، اصول الایمان، ۱۱۴–۱۱۶؛ آمدی، سیفالدین، آبکار الافکار، ۲/۱۹۳–۱۹۴؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۳۰۹–۳۱۱</ref> از دیدگاه علمای [[امامیه]] و [[معتزله]] این دیدگاه، با ویژگی مختاربودن انسان و اتصاف افعال ارادی او به مدح و ذم و استحقاق ثواب و عقاب ناسازگار است و با ظاهر آیاتی که مردم را به اطاعت پروردگار تکلیف کردهاند و نیز آیاتی که بر وجوب ارشاد و راهنمایی گمراهان، فرمان دادهاند، ناسازگاری آشکار دارد.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲/۳۶۶–۳۷۰؛ مرعشی، احقاق الحق، ۱/۲۹۵–۳۰۰</ref> همچنین لازم میآید قبیح از حقتعالی صادر شود؛ در حالیکه خداوند منزه از فعل قبیح است.<ref>حلی، کشف المراد، ۳۱۷–۳۱۸؛ مازندرانی، شرح الکافی، ۵/۸۰–۸۱</ref> همچنین این امر مخالف آن دسته از آیاتی است که صریحاً اضلال را به [[هوای نفس]]،<ref>ابراهیم، ۲۲</ref> برخی از بندگان،<ref>انعام، ۱۱۶</ref> کافران<ref>نوح، ۲۶–۲۷</ref> یا [[شیطان]]<ref>نساء، ۶۰</ref> نسبت میدهند. همچنین [[قرآن کریم]] غرض از بعثت پیامبران(ع) را اتمام حجت بر بندگان یاد کرده است<ref>نساء، ۱۶۵</ref>؛ در حالی اگر خداوند ضلالت را در قلوب بندگان ایجاد کند، با غرض | در برخی آیات اِضلال به خدای سبحان نسبت داده شده است<ref>فاطر، ۸؛ غافر، ۷۴؛ جاثیه، ۲۳؛ روم، ۲۹</ref>؛ در حالیکه اضلال به معنای گمراهساختن بندگان، فعل ناروایی است که انتسابش به خداوند محال است. این ناسازگاری سبب پیدایش دو دیدگاه در میان مفسران و متکلمان اسلامی دربارهٔ اضلال الهی شده است. [[اشاعره]] با انکار [[حسن و قبح|حسن و قبح عقلی]]،<ref>آمدی، سیفالدین، آبکار الافکار، ۲/۱۲۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۲۸۲–۲۸۹</ref> ضلالت بندگان را فعل خدا پنداشتهاند و معتقدند خداوند ضلالت و گمراهی را در قلب [[کافر|کافران]] ایجاد کرده و همه افعال فعل خداوند است.<ref>بغدادی، اصول الایمان، ۱۱۴–۱۱۶؛ آمدی، سیفالدین، آبکار الافکار، ۲/۱۹۳–۱۹۴؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۳۰۹–۳۱۱</ref> از دیدگاه علمای [[شیعه|امامیه]] و [[معتزله]] این دیدگاه، با ویژگی مختاربودن انسان و اتصاف افعال ارادی او به مدح و ذم و استحقاق [[ثواب و عقاب]] ناسازگار است و با ظاهر آیاتی که مردم را به اطاعت پروردگار تکلیف کردهاند و نیز آیاتی که بر وجوب ارشاد و راهنمایی گمراهان، فرمان دادهاند، ناسازگاری آشکار دارد.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۲/۳۶۶–۳۷۰؛ مرعشی، احقاق الحق، ۱/۲۹۵–۳۰۰</ref> همچنین لازم میآید قبیح از حقتعالی صادر شود؛ در حالیکه خداوند منزه از فعل قبیح است.<ref>حلی، کشف المراد، ۳۱۷–۳۱۸؛ مازندرانی، شرح الکافی، ۵/۸۰–۸۱</ref> همچنین این امر مخالف آن دسته از آیاتی است که صریحاً اضلال را به [[هوای نفس]]،<ref>ابراهیم، ۲۲</ref> برخی از بندگان،<ref>انعام، ۱۱۶</ref> کافران<ref>نوح، ۲۶–۲۷</ref> یا [[شیطان]]<ref>نساء، ۶۰</ref> نسبت میدهند. همچنین [[قرآن کریم]] غرض از بعثت [[پیامبران(ع)]] را اتمام حجت بر بندگان یاد کرده است<ref>نساء، ۱۶۵</ref>؛ در حالی اگر خداوند ضلالت را در قلوب بندگان ایجاد کند، با غرض بعثت منافات دارد.<ref>ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۲/۲۱۹؛ حلی، نهج الحق، ۱۴۰–۱۴۱</ref> برخی معنای اِضلال را در آیات یادشده به معنای هلاکت و نرسیدن به [[ثواب]] و [[بهشت]] دانستهاند.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱/۱۶۷؛ مرعشی، احقاق الحق، ۱/۲۹۴</ref> گروهی نیز اضلال خداوند را اضلال ابتدایی ندانستهاند، بلکه آن را ناظر به اضلال کیفری و پیامد گمراهی آگاهانه انسانهای تبهکار دانستهاند.<ref>طبرسی، مجمع البیان، ۱/۱۶۶؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۹۶ و ۱۲/۳۳۶؛ جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۳۶۳</ref> | ||
امامخمینی بر این باور است که نسبت اضلال در آیات به خداوند، به جهت ظهور توحید فعلی در مقام است و از آنجاکه سالک در | امامخمینی بر این باور است که نسبت اضلال در آیات به خداوند، به جهت ظهور توحید فعلی در مقام است و از آنجاکه سالک در مقام توحید فعلی، کثرتها را مشاهده نمیکند، همه فعلها را به خداوند نسبت میدهد، مانند عزت، سلامت، [[فقر]]، ضلالت که همه به خداوند منتسب میشوند و فرشتگانی که واسطه هدایتاند یا شیطان که واسطه ضلالت است و تحت اراده خداوند کار انجام میدهند، فعل آنها فانی در فعل الهی است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۴۵</ref> در حقیقت، [[شرور]] و نقصها از لوازم عالم طبیعت و معلولاتاند که از امور عدمی و عدم مضافاند؛ اگرچه همه منتسب به خداوندند. شرور و نقصها بالعرض به خداوند منسوباند و از این جهت در بعضی آیات اموری مانند توفّی، موت و اضلال گاهی به خداوند و گاهی به مخلوقات اسناد داده شدهاند.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۸–۴۴</ref> | ||
امامخمینی با اشاره به نقش تعیینکننده اراده و اختیار انسان در پیمودن راه مستقیم هدایت، معتقد است فرستادن انبیا و اعطای رسول باطنی، برای تمییز حسن و قبح و جزا و پاداش برای مطیعان و عاصیان است که با اختیار و علم و شعور، راه هدایت را اختیار کنند و اینچنین نیست که خداوند آنان را اجبار و از آنان سلب اختیار کرده باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳۰؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۳۷–۲۳۹</ref> همچنانکه افعال انسان نیز به خود انسان تفویض نشده است که هر چه میخواهد انجام دهد، بلکه طبق آنچه در روایات اهل بیت(ع) آمده است<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۶۰؛ صدوق، التوحید، ۲۰۶</ref> قول حق «[[امر بین الامرین]]» است.<ref>امامخمینی، امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳۰–۳۳۱</ref> ایشان با ادله متعددی قول به جبر و تفویض را باطل و «امر بین الامرین» را اثبات میکند<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۱–۳۷</ref> {{ببینید|جبر و اختیار}} و با تأکید بر نقش محوری اراده و انتخاب خود انسان در گمراهی خویش و قبول دعوت | امامخمینی با اشاره به نقش تعیینکننده اراده و اختیار انسان در پیمودن راه مستقیم هدایت، معتقد است فرستادن [[پیامبران(ع)|انبیا]] و اعطای رسول باطنی، برای تمییز حسن و قبح و جزا و پاداش برای مطیعان و عاصیان است که با اختیار و علم و شعور، راه هدایت را اختیار کنند و اینچنین نیست که خداوند آنان را اجبار و از آنان سلب اختیار کرده باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳۰؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۳۷–۲۳۹</ref> همچنانکه افعال انسان نیز به خود انسان تفویض نشده است که هر چه میخواهد انجام دهد، بلکه طبق آنچه در [[حدیث|روایات اهل بیت(ع)]] آمده است<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۶۰؛ صدوق، التوحید، ۲۰۶</ref> قول حق «[[امر بین الامرین]]» است.<ref>امامخمینی، امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳۰–۳۳۱</ref> ایشان با ادله متعددی قول به جبر و تفویض را باطل و «امر بین الامرین» را اثبات میکند<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۱–۳۷</ref> {{ببینید|جبر و اختیار}} و با تأکید بر نقش محوری اراده و انتخاب خود انسان در گمراهی خویش و قبول دعوت [[شیطان]]، بر این باور است که بازماندن از سَیر ملکوتی و سلوک الهی، نتیجه کوتاهی یا تقصیر خود انسان و واقعشدن تحت سلطنت شیطان است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۲۱</ref> | ||
== آثار هدایت و ضلالت == | == آثار هدایت و ضلالت == | ||
خداوند در قرآن کریم، هدایت را سبب [[شرح صدر]]،<ref>انعام، ۱۲۵</ref> نورانیت باطن،<ref>زمر، ۲۲</ref> فزونی هدایت، [[تقوا]]،<ref>محمد، ۱۷</ref> ایمنی از عواقب سوء شقاوت<ref>اسراء، ۹۷؛ طه، ۱۲۳</ref> و رهایی از هر گونه غم و اندوه<ref>بقره، ۳۸</ref> برشمرده است. این آثار و برکات، نتیجه هدایت ثانوی و پاداش هدایت خاصه، پس از قرارگرفتن در سلک اهل تقواست<ref>بقره، ۲؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۴۴</ref>؛ زیرا انسانِ هدایتیافته به ندای عام فطرت و دعوت شریعت، پس از آراستگی به صفت تقوا و عمل به مقتضای هدایت، ظرفیت دریافت افاضات ویژه الهی در وجودش پدید میآید؛ از اینرو اهل تقوا همواره در میان این دو هدایت قرار دارند.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱/۴۴</ref> | خداوند در قرآن کریم، هدایت را سبب [[شرح صدر]]،<ref>انعام، ۱۲۵</ref> نورانیت باطن،<ref>زمر، ۲۲</ref> فزونی هدایت، [[تقوا]]،<ref>محمد، ۱۷</ref> ایمنی از عواقب سوء [[سعادت و شقاوت|شقاوت]]<ref>اسراء، ۹۷؛ طه، ۱۲۳</ref> و رهایی از هر گونه غم و اندوه<ref>بقره، ۳۸</ref> برشمرده است. این آثار و برکات، نتیجه هدایت ثانوی و پاداش هدایت خاصه، پس از قرارگرفتن در سلک اهل تقواست<ref>بقره، ۲؛ طباطبایی، المیزان، ۱/۴۴</ref>؛ زیرا انسانِ هدایتیافته به ندای عام فطرت و دعوت شریعت، پس از آراستگی به صفت [[تقوا]] و عمل به مقتضای هدایت، ظرفیت دریافت افاضات ویژه الهی در وجودش پدید میآید؛ از اینرو اهل تقوا همواره در میان این دو هدایت قرار دارند.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱/۴۴</ref> | ||
[[امامخمینی]] نیز طهارت قلب و روشنیِ باطن انسان هدایتیافته در زندگی دنیا و نورانیت سیمای او در آخرت ازجمله آثار هدایت برشمرده و معتقد است [[مؤمن]] وقتی در دنیا سیر و قلبش مستقیم و توجهش به سوی خداوند است، صراطش نیز مستقیم است؛ بنابراین در آن عالم نیز صراطش مستقیم و روشن و صورت و سِیرت و باطن و ظاهرش به صورت و هیئت انسانیت است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۲</ref> ایشان ازجمله پیامدهای سوء ضلالت و گمراهی از مسیر حق را مسخ هویت باطنی انسان و حشر او به صورت حیوانات در قیامت ذکر کرده است. به باور ایشان قلب مشرک که از تبعیت هادی مطلق و ولیّ کامل سر باز زده است و به انّیت و انانیت خود و دنیا و زَخارف آن مشغول است، در عوالم دیگر نیز با سیرت و صورت مستقیم انسانی محشور نمیشود، بلکه به صورت یکی از حیوانات محشور میشود؛ زیرا در آن عالم صورت و هیئت، تابع قلوباند و ظاهرْ ظلّ باطن است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۲</ref> {{ببینید|تجسم اعمال}}. | [[امامخمینی]] نیز طهارت قلب و روشنیِ باطن انسان هدایتیافته در زندگی دنیا و نورانیت سیمای او در آخرت ازجمله آثار هدایت برشمرده و معتقد است [[مؤمن]] وقتی در دنیا سیر و قلبش مستقیم و توجهش به سوی خداوند است، صراطش نیز مستقیم است؛ بنابراین در آن عالم نیز صراطش مستقیم و روشن و صورت و سِیرت و باطن و ظاهرش به صورت و هیئت انسانیت است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۲</ref> ایشان ازجمله پیامدهای سوء ضلالت و گمراهی از مسیر حق را مسخ هویت باطنی انسان و حشر او به صورت حیوانات در قیامت ذکر کرده است. به باور ایشان قلب مشرک که از تبعیت هادی مطلق و ولیّ کامل سر باز زده است و به انّیت و انانیت خود و دنیا و زَخارف آن مشغول است، در عوالم دیگر نیز با سیرت و صورت مستقیم انسانی محشور نمیشود، بلکه به صورت یکی از حیوانات محشور میشود؛ زیرا در آن عالم صورت و هیئت، تابع قلوباند و ظاهرْ ظلّ باطن است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳۲</ref> {{ببینید|تجسم اعمال}}. |