Image-reviewer، emailconfirmed
۱٬۵۵۴
ویرایش
(+ 3 categories; ±رده:مقالههای آماده ارزیابی←رده:مقالههای ارزیابیشده using HotCat) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
واحد بالخصوص نیز دو قسم است: | واحد بالخصوص نیز دو قسم است: | ||
# طبیعتی که متصف به وحدت میگردد، اگر قابل قسمت نباشد، یا مفهوم وحدت و واحد است؛ مانند اعداد که خود وجودی ندارند و تنها مفهوم هستند و آنچه وجود دارد معدوداتاند و طبیعتی که قابل قسمت نبوده و مفهوم وحدت نیست گاهی دارای وضع و قابل اشاره حسیه است؛ مانند نقطه یا قابل اشاره حسیه نیست؛ مانند مفارقات. مفارق نیز یا مانند عقل اول مفارق محض است یا مانند [[نفس]] به [[جسم]] تعلق دارد؛ | |||
# طبیعتی که متصف به وحدت میگردد و قابل انقسام است، گاهی بالذات تقسیم را میپذیرد؛ مانند مقدار و گاهی بالعرض تقسیم را میپذیرد؛ مانند جسم طبیعی.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۷۸</ref> | |||
در واحد غیر حقیقی وحدت به اعتبار متعلق شیء و در مرحله مفهوم و ذهن است که گاهی وحدت دو چیز، به اعتبار وحدت در جنس است؛ مانند انسان و اسب که در حیوانیت متحدند و به آن تجانس میگویند و گاهی این اتحاد در نوع است، مانند زید و عمرو که در تمام ذات متحدند و به آن تماثل میگویند. همچنین اتحاد در کمیت را تساوی و اتحاد در کیف را تشابه و اتحاد در نسبت را تناسب و اتحاد در وضع را توازی مینامند،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۰</ref> | در واحد غیر حقیقی وحدت به اعتبار متعلق شیء و در مرحله مفهوم و ذهن است که گاهی وحدت دو چیز، به اعتبار وحدت در جنس است؛ مانند انسان و اسب که در حیوانیت متحدند و به آن تجانس میگویند و گاهی این اتحاد در نوع است، مانند زید و عمرو که در تمام ذات متحدند و به آن تماثل میگویند. همچنین اتحاد در کمیت را تساوی و اتحاد در کیف را تشابه و اتحاد در نسبت را تناسب و اتحاد در وضع را توازی مینامند،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۰</ref> | ||
فرق وحدت حقیقیه حقه با وحدت غیر حقیقی در اموری است؛ ازجمله: | فرق وحدت حقیقیه حقه با وحدت غیر حقیقی در اموری است؛ ازجمله: | ||
# وحدت حقه حقیقیه عین ذات واحد است و جدایی از آن محال است، اما در وحدت غیر حقیقی وحدت عین ذات واحد نیست؛ بلکه ذاتی است که به وحدت متصف میشود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۷۸</ref>؛ | |||
# واحد به وحدت حقیقیه حقه دارای همه کمالات وجود است؛ (زیرا اگر بعضی از کمالات وجود را دارا باشد، محدود بوده و فرض ثانی برای آن امکانپذیر است و در آن صورت وحدت آن وحدت حقیقیه حقه نخواهد بود)، اما واحد به وحدت غیر حقیقی محدود بوده و کمالات آن نیز محدود است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۳۱</ref>؛ | |||
# صرفالوجودی که دارای وحدت حقیقیه حقه است با وجود بساطت و وحدتِ از جمیع جهات، مجمع عناوین و مفاهیم متعدد است، بدون اینکه در وحدت و بساطت آن خللی وارد شود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۱۳۱</ref>؛ زیرا هرچه وحدت قویتر و کاملتر باشد، مفاهیم کمالی در آن بیشتر میگردد و هرچه موجود به افق کثرت نزدیک شود، مفاهیم کمال کمتر در آن صدق میکند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴</ref> | |||
== اقسام کثرت == | == اقسام کثرت == | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
== احکام وحدت و کثرت == | == احکام وحدت و کثرت == | ||
امامخمینی مانند دیگر حکما و اهل معرفت احکامی برای وحدت و کثرت ذکر کرده است که عبارتاند از: | امامخمینی مانند دیگر حکما و اهل معرفت احکامی برای وحدت و کثرت ذکر کرده است که عبارتاند از: | ||
# وحدت و کثرت مراتب تشکیکی دارد و شدت و ضعف و کمال و نقص میپذیرد.<ref>ابنسینا، رسائل، ۳۱۶–۳۱۷؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴</ref> از اینرو وحدت هر چه قویتر باشد، صدق مفاهیم کمال در آن بیشتر است و هر چه موجودی به کثرت نزدیک باشد، مفاهیم کمال در آن کمتر صدق میکند، تا آنجاکه صدق کمال بر آن در حد مَجاز است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۰–۳۰۱</ref> و از آنجاکه در خارج، وجود مساوق وحدت است، تمام مراتب وجود دارای مرتبهای از وحدت است و هر گونه از وجود، گونهای از وحدت را داراست؛ چنانکه اگر گونه وجودی ثبات و قرار باشد، وحدت آن نیز به همین گونه است و اگر گونه وجودی عدم قرار و سیلان باشد؛ مانند حرکت، وحدت آن به همین گونه خواهد بود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۷۳–۵۷۴</ref>{{ببینید|تشکیک در وجود}}؛ | |||
# وحدت از اوصاف کمالیه وجود است؛ چنانکه کثرت از اوصاف و لوازم نقصان و امکان است؛ و هرچه وجود کاملتر شود، وحدت قوت میگیرد و هر چه نقصان یابد، کثرت در آن فزونی مییابد<ref>خواجهنصیر، اجوبة المسائل، ۲۱۰؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸</ref>؛ به همین سبب وحدت در مفارقات عقلیه که دارای وجودی قویترند، قویتر از نفوس است.<ref>ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۸۷</ref> به باور امامخمینی حقتعالی از آنجاکه صرف وجود است، صرف وحدت و بساطت نیز میباشد و دارای جمیع کمالات و سرچشمه جلال و جمال است. در برابر، هر چیزی به کثرت نزدیک شود، نقصان در او زیادتر میگردد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴</ref> [[اسمای الهی]] نیز همینگونهاند؛ هر اسمی که به [[فیض اقدس]] نزدیکتر باشد، دارای وحدت بیشتری بوده و از کثرت دورتر است و دارای احاطه بیشتری است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۹</ref> {{ببینید|وجود}}. | |||
# وجود با وحدت مساوق است<ref>ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ۲۶</ref> و احکامی که برای وجود ثابت است، برای وحدت نیز ثابت است؛ چنانکه اگر وجود اعتباری باشد، وحدت هم اعتباری خواهد بود<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۹۹</ref> و همچنانکه وجود منشأ خیرات است، وحدت هم منشأ خیرات خواهد بود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲/۲۲</ref> و در مقابل، کثرت ملازم با عدم، [[شر]]، ضعف و نقص است<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۴</ref>؛ بر همین اساس مرجع وحدت، غنا، قیومیت و وجوب است؛ چنانکه مرجع کثرت امکان، [[فقر]] و قیام به غیر است و ممکنالوجود در ذات خودش، غیریت و تکثر دارد و وحدت از ناحیه وجود حقتعالی به او میرسد.<ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۳۸</ref> | |||
# علم و ادراک، حصولی، محل کثرت و غیری است؛ زیرا علم حصولی، علم از ناحیه امر مغایر و خارج است و دو امر متغایر یکدیگر را ادراک نمیکنند؛ اما ادراک حضوری و شهودی محل وحدت است؛ زیرا در معرفت شهودی، حضور نزد معلوم و اتحاد با آن مطرح است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۷۳–۲۷۴</ref> {{ببینید|علم}}. | |||
# تقابل میان واحد و کثیر در وحدت غیر حقیقی و عددی تقابل بالعرض است<ref>ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۰</ref> و از قسم تقابل میان عدم و ملکه یا سلب و ایجاب نیست؛ زیرا هر دو امر وجودیاند. تقابل تضاد هم نیست؛ زیرا این دو، بر موضوع واحد عددی وارد نمیشوند؛ همچنین تقابل واحد و کثیر از قسم تضایف هم نیست؛ زیرا در این صورت باید ماهیت هر کدام، تنها با دیگری قابل تعقل باشد، مانند مفهوم پدر و فرزند<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۱۲۲–۱۲۳</ref>؛ اما اگر وحدت، وحدت حقیقی مانند وحدت در حقتعالی یا وحدت سریانی باشد، کثرتی را مقابل خود ندارد، بلکه همه کثرتها را در خود هضم میکند و تمام کثرتها فانی در وحدتاند و در عین حال وحدت، مقید به کثرتی خاص نمیگردد<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۰۵؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۹۱</ref> که از آن به وحدت در عین کثرت یاد میشود و کثرت جدای از وحدت نیست.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۸۱؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۸</ref> اهل معرفت وحدت فیض منبسط و [[نفس رحمانی]] را چنین وحدتی میدانند که همه حقایق و کثرات را در خود به صورت بسیط و وحدت دارد<ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۵۵؛ ابنترکه، تمهید القواعد، ۱۴۲–۱۴۳؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۳۵–۲۳۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۴</ref>؛ همچنین وحدت در عقل اول نیز چنین وحدتی است که در عین بساطت، همه کثرات و حقایق را در خود دارد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۰</ref> | |||
# بر اساس وحدت شخصی، وجود در عالم یکی بیش نیست و کثرتها نمود و ظهور وجودند؛ در عین حال کثرتها در این نظر امری اعتباری و موهوم نیستند، بلکه امری حقیقی و نمود، ظهور و ظل وجودند و خود حظی از وجود ندارند<ref>ابنعربی، فصوص الحکم، ۱۰۴؛ کاشانی، شرح فصوص، ۱۴۴–۱۴۵؛ ابنترکه، شرح فصوص، ۱/۴۴۱–۴۴۲</ref> و موجودات به جهت انتساب و اضافه به حقتعالی، تکثر پیدا میکنند و شئون و مظاهر وجودند<ref>فناری، مصباح الانس، ۲۴۱</ref> {{ببینید|وحدت وجود}}. | |||
[[ملاصدرا]] قائل به وحدت وجود و موجود، در عین کثرت آنها شده و تکثر موجودات را به جهت اختلاف مراتب و شدت و ضعف تعینات آنها نسبت به حقتعالی دانسته است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۷۱</ref> او معتقد است موجودات در ذات و حقیقت خود واحدند و این وحدت وحدتی است که در کثرت سریان دارد و میتواند کثرتها را در خود جمع کند. طبق این بیان، وحدت وجود در خارج، وحدت شخصی است که شامل کثرات است و این به مانند وحدت نفس رحمانی است که شمول آن، مانند شمول کلی بر جزئیات نیست، بلکه از باب انبساط و سریان یک حقیقت واحد است که شامل کثرات است<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۷؛ ملاصدرا، المشاعر، ۸ و ۴۱</ref>؛ اگرچه ملاصدرا سرانجام وحدت شخصی را که نظر عرفاست میپذیرد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۹۲؛ ملاصدرا، ایقاظ النائمین، ۱۴–۱۶</ref> | [[ملاصدرا]] قائل به وحدت وجود و موجود، در عین کثرت آنها شده و تکثر موجودات را به جهت اختلاف مراتب و شدت و ضعف تعینات آنها نسبت به حقتعالی دانسته است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۷۱</ref> او معتقد است موجودات در ذات و حقیقت خود واحدند و این وحدت وحدتی است که در کثرت سریان دارد و میتواند کثرتها را در خود جمع کند. طبق این بیان، وحدت وجود در خارج، وحدت شخصی است که شامل کثرات است و این به مانند وحدت نفس رحمانی است که شمول آن، مانند شمول کلی بر جزئیات نیست، بلکه از باب انبساط و سریان یک حقیقت واحد است که شامل کثرات است<ref>ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۷؛ ملاصدرا، المشاعر، ۸ و ۴۱</ref>؛ اگرچه ملاصدرا سرانجام وحدت شخصی را که نظر عرفاست میپذیرد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۲۹۲؛ ملاصدرا، ایقاظ النائمین، ۱۴–۱۶</ref> | ||
امامخمینی نیز مانند اهل معرفت قائل به وحدت شخصی وجود است؛ به این معنا که وجود تنها برای حقتعالی ثابت است و اِسناد وجود به جهان، امری اعتباری است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۷۲</ref>؛ البته این اعتبار، اعتبار وهمی نیست، بلکه جهان ظهور و ظل وجود حقیقی و فانی در آن است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۷۹</ref> {{ببینید|وحدت وجود}}؛ | امامخمینی نیز مانند اهل معرفت قائل به وحدت شخصی وجود است؛ به این معنا که وجود تنها برای حقتعالی ثابت است و اِسناد وجود به جهان، امری اعتباری است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۷۲</ref>؛ البته این اعتبار، اعتبار وهمی نیست، بلکه جهان ظهور و ظل وجود حقیقی و فانی در آن است<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۷۹</ref> {{ببینید|وحدت وجود}}؛ | ||
# از احکام کثرت غیریت است و غیریت به ذاتی و غیر ذاتی تقسیم میشود. غیریت ذات همان تقابل است که در آن دو غیر هرگز با یکدیگر جمع نمیشوند. تقابل به چهار قسم تقسیم میشود؛ تضایف، تضاد، عدم و ملکه و سلب و ایجاب که همان تناقض است.<ref>جوادی آملی، رحیق مختوم، ۴/۵۱۴؛ جوادی آملی، تحریر تمهید، ۵۴۸–۵۴۹</ref> غیریت غیر ذاتی مخالف نامیده میشود و آن غیریتی است که در ذات و ذاتیات یک شیء نباشد. دو امر متغایر متخالف ممکن است قابل اجتماع باشند مانند حرارت و سیاهی.<ref>جوادی آملی، فلسفه صدرا، ۲/۱۲۸؛ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۴/۵۱۴ و ۷/۱۷۱</ref> | |||
# به اعتقاد اهل معرفت، کثرت، منبع ظلمت و وحدت منبع نور و صفاست. از اینرو توجه به کثرات، حجاب سالک است<ref>قیصری، شرح فصوص، ۷۷۸؛ آملی، تفسیر المحیط، ۱/۲۶۲؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۴۵؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۹۲</ref>؛ چنانکه مشاهده وحدت نیز بهتنهایی نوعی حجاب و نقص محسوب میشود و در نهایتِ سفر دوم از [[اسفار اربعه]] سالک، حجاب وحدت از کثرت علمی باطنی برداشته میشود.<ref>کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۷۸؛ آملی، المقدمات، ۲۶۸</ref> موحد حقیقی آن است که کثرت او را از وحدت و وحدت او را از کثرت بازندارد و وحدت را در عین کثرت و کثرت را در عین وحدت مشاهده کند.<ref>ابنعربی، تفسیر، ۲/۲۲۲؛ آملی، جامع الاسرار، ۱۱۷</ref> | |||
امامخمینی نیز بر این باور است که علاوه بر اینکه اشتغال به کثرات برای سالک حجاب محسوب میشود،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۹</ref> در مقام عبودیت نیز مشاهده [[عبادت]] و عابد نیز منافی با [[توحید]] حقیقی است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۱</ref> {{ببینید|حجب}} و لازم است انسان سالک، همه موجودات و افعال را فانی در حقتعالی مشاهده کند که در این صورت سلطان وحدت در او غلبه کرده<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۵۲</ref> و به [[فنا]] راه مییابد، بلکه سالک باید از این مرتبه نیز عبور کرده، وحدت را در عین کثرت و کثرت را در عین وحدت مشاهده کند و از فنا به بقا راه یابد. در این مقام، نه حق، حجاب خلق و نه خلق، حجاب حق است.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۲ و ۱۰۱–۱۰۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۶–۲۸۷</ref> این مرحله، آخرین مرحله سیر سالک و سفر چهارم است؛ زیرا حفظ کردن همه حضرات و تمکن در آن از بالاترین مقامات انسانیت است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۵۰</ref> و آیه «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ»<ref>انفال، ۱۷</ref> که در عین اثبات رمی آن را نفی میکند، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا آثار و افعال کمالی همانگونه که به خلق نسبت داده میشود، به حقتعالی نیز میتوان نسبت داد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰</ref> به باور [[امامخمینی]] سالکی که وحدت را در عین کثرت و کثرت را در عین وحدت مشاهده میکند، از مرحله [[قرب نوافل]] و [[قرب فرایض]] فراتر رفته و به مرحله جامع میان این دو قرب رسیده است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۱–۲۱۲</ref>{{ببینید|اسفار اربعه|قرب نوافل و فرایض}} به باور ایشان یکی از معانی خطیئهای که از [[حضرت آدم(ع)]] سر زد، توجه به کثرت است. آدم(ع) از آن جذبهای که در فنای ذاتی داشت، متوجه کثرت اسمائی در تعلم اسما شد. اگرچه این امر خود به امر الهی و برای نجات ذریه خود برای مصلحتی بوده است، و این توجه حضرت آدم(ع) به کثرت سبب شد تا [[شیطان]] به او توجه کند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۴۴–۵۴۵</ref> | امامخمینی نیز بر این باور است که علاوه بر اینکه اشتغال به کثرات برای سالک حجاب محسوب میشود،<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۹</ref> در مقام عبودیت نیز مشاهده [[عبادت]] و عابد نیز منافی با [[توحید]] حقیقی است<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۱</ref> {{ببینید|حجب}} و لازم است انسان سالک، همه موجودات و افعال را فانی در حقتعالی مشاهده کند که در این صورت سلطان وحدت در او غلبه کرده<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۵۲</ref> و به [[فنا]] راه مییابد، بلکه سالک باید از این مرتبه نیز عبور کرده، وحدت را در عین کثرت و کثرت را در عین وحدت مشاهده کند و از فنا به بقا راه یابد. در این مقام، نه حق، حجاب خلق و نه خلق، حجاب حق است.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۲ و ۱۰۱–۱۰۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۶–۲۸۷</ref> این مرحله، آخرین مرحله سیر سالک و سفر چهارم است؛ زیرا حفظ کردن همه حضرات و تمکن در آن از بالاترین مقامات انسانیت است<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۵۰</ref> و آیه «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ»<ref>انفال، ۱۷</ref> که در عین اثبات رمی آن را نفی میکند، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا آثار و افعال کمالی همانگونه که به خلق نسبت داده میشود، به حقتعالی نیز میتوان نسبت داد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰</ref> به باور [[امامخمینی]] سالکی که وحدت را در عین کثرت و کثرت را در عین وحدت مشاهده میکند، از مرحله [[قرب نوافل]] و [[قرب فرایض]] فراتر رفته و به مرحله جامع میان این دو قرب رسیده است<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۱–۲۱۲</ref>{{ببینید|اسفار اربعه|قرب نوافل و فرایض}} به باور ایشان یکی از معانی خطیئهای که از [[حضرت آدم(ع)]] سر زد، توجه به کثرت است. آدم(ع) از آن جذبهای که در فنای ذاتی داشت، متوجه کثرت اسمائی در تعلم اسما شد. اگرچه این امر خود به امر الهی و برای نجات ذریه خود برای مصلحتی بوده است، و این توجه حضرت آدم(ع) به کثرت سبب شد تا [[شیطان]] به او توجه کند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۴۴–۵۴۵</ref> |