۲۱٬۱۶۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اصلاح نویسههای عربی، اصلاح ارقام) |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
همواره انسان در طول تاریخ به دنبال شناخت هستی و آغاز و انجام جهان بوده و دانشمندان بسیاری برای آگاهییافتن از چگونگی پیدایش و تحول موجودات، در تلاش بوده، نظریات مختلفی ابراز کردهاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۳۴۲ ـ ۳۴۴.</ref> بعضی بر این اعتقادند که سرچشمه حکمت از ناحیه [[انبیای الهی]] است.<ref>قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۱۵ ـ ۱۶.</ref> کهنترین مجموعههای مکتوب برجایمانده که جنبه فلسفی داشته است، مربوط به حکمای یونان است که شش قرن پیش از میلاد میزیستهاند <ref>فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۵.</ref> سقراط، نخستین فردی است که خود را دوستدار دانش معرفی کرد. وی در برابر سوفسطائیان قیام کرد و به نقد افکار و آرای ایشان پرداخت. پس از او، افلاطون و ارسطو به تحکیم مبانی فلسفه همت گماشتند.<ref>فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۱۸.</ref> | همواره انسان در طول تاریخ به دنبال شناخت هستی و آغاز و انجام جهان بوده و دانشمندان بسیاری برای آگاهییافتن از چگونگی پیدایش و تحول موجودات، در تلاش بوده، نظریات مختلفی ابراز کردهاند.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۳۴۲ ـ ۳۴۴.</ref> بعضی بر این اعتقادند که سرچشمه حکمت از ناحیه [[انبیای الهی]] است.<ref>قطبالدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۱۵ ـ ۱۶.</ref> کهنترین مجموعههای مکتوب برجایمانده که جنبه فلسفی داشته است، مربوط به حکمای یونان است که شش قرن پیش از میلاد میزیستهاند <ref>فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۵.</ref> سقراط، نخستین فردی است که خود را دوستدار دانش معرفی کرد. وی در برابر سوفسطائیان قیام کرد و به نقد افکار و آرای ایشان پرداخت. پس از او، افلاطون و ارسطو به تحکیم مبانی فلسفه همت گماشتند.<ref>فروغی، سیر حکمت در اروپا، ۱/۱۸.</ref> | ||
:{{ببینید|حکما}} | :{{ببینید|حکما}} | ||
با ظهور [[اسلام]]، [[مسلمانان]] در سایه توصیههای [[پیامبر اکرم(ص)]] به فراگیری انواع علوم پرداختند.<ref>فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ۱/۵ ـ ۱۳.</ref> ورود فلسفه یونان به [[کشورهای اسلامی]]، با نهضت ترجمه در اواسط قرن دوم هجری آغاز شد.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵۰ ـ ۱۵۲.</ref> اسحاق کندی (۱۸۵ ـ ۲۵۶ق) نخستین فیلسوفی است که فلسفهاش، ترکیبی از فلسفه ارسطویی، نوافلاطونی و آموزههای اسلامی است. وی نوعی رابطه میان فلسفه و دین برقرار کرد. بعدها کسانی چون ابنراوندی، ابومحشر بلخی، | با ظهور [[اسلام]]، [[مسلمانان]] در سایه توصیههای [[پیامبر اکرم(ص)]] به فراگیری انواع علوم پرداختند.<ref>فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ۱/۵ ـ ۱۳.</ref> ورود فلسفه یونان به [[کشورهای اسلامی]]، با نهضت ترجمه در اواسط قرن دوم هجری آغاز شد.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵۰ ـ ۱۵۲.</ref> اسحاق کندی (۱۸۵ ـ ۲۵۶ق) نخستین فیلسوفی است که فلسفهاش، ترکیبی از فلسفه ارسطویی، نوافلاطونی و آموزههای اسلامی است. وی نوعی رابطه میان فلسفه و دین برقرار کرد. بعدها کسانی چون ابنراوندی، ابومحشر بلخی، احمدبنطبیب سرخسی، یوحنابنحیلان و محمدبنزکریای رازی نیز در این زمینه تلاش کردند؛<ref>کرد فیروزجایی، نخستین ایام، ۱/۱۶۰.</ref> اما شکلگیری فلسفه اسلامی به معنای واقعی آن به دست [[ابونصر فارابی]] (۲۵۸ق) صورت گرفت؛ زیرا وی دغدغه ویژهای در سازگاری فلسفه با دین داشت. فارابی با تلاش پیگیر خود فلسفهای منسجم و منظم عرضه کرد و راه را برای [[ابنسینا]] هموار ساخت.<ref>یوسفیان، شکلگیری فلسفه اسلامی، ۱/۲۰۱؛ اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، ۳۰۱.</ref> | ||
بعدها ابنسینا با تأکید بر روش مشائی به گسترش فلسفه اسلامی پرداخت. وی از بزرگترین فیلسوفان مسلمان است که در تاریخ فلسفه اسلامی جایگاه ویژه و منحصر به فردی دارد؛ زیرا علاوه بر تبویب و تنظیم فروع پراکنده فلسفه در قالبی هماهنگ، موضوعات و مسائل پرشماری بدان افزود و در بسط و گسترش نظام فلسفی نقشی برجسته ایفا کرد. حکمت سینوی منحصر در [[فلسفه مشاء]] نبود، بلکه ابنسینا با طرح حکمت مشرقیه راه تأسیس [[حکمت اشراقی]] را برای دیگران هموار ساخت.<ref>کرد فیروزجایی، نخستین ایام، ۱/۳۸۴.</ref> هرچند تلاش ابنسینا در جهت حل و فصل فلسفی خطوط کلان متون دینی، تا حدودی نگرش منفی به فلاسفه را از میان برد،<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۸۰.</ref> اما در اواسط قرن پنجم، مخالفت با فلسفه مشاء فراگیر شد. [[محمد غزالی]] با نگارش کتاب تهافت الفلاسفه، فیلسوفان را به بیدینی متهم و در برخی مسائل، [[تکفیر]] کرد. [[محمد شهرستانی]] با کتاب مصارعة الفلاسفه، به زورآزمایی با اندیشههای بوعلی سینا در الشفاء، النجاة، الاشارات و التنبیهات و التعلیقات پرداخت و تلاش کرد اندیشه و مبانی ابنسینا را تضعیف کند؛ چنانکه [[فخر رازی]] با کتابهایی چون شرح الاشارات، المباحث المشرقیه، المحصل و المطالب العالیه به ردّ مبنای مشاء پرداخت.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۸۰.</ref> | بعدها ابنسینا با تأکید بر روش مشائی به گسترش فلسفه اسلامی پرداخت. وی از بزرگترین فیلسوفان مسلمان است که در تاریخ فلسفه اسلامی جایگاه ویژه و منحصر به فردی دارد؛ زیرا علاوه بر تبویب و تنظیم فروع پراکنده فلسفه در قالبی هماهنگ، موضوعات و مسائل پرشماری بدان افزود و در بسط و گسترش نظام فلسفی نقشی برجسته ایفا کرد. حکمت سینوی منحصر در [[فلسفه مشاء]] نبود، بلکه ابنسینا با طرح حکمت مشرقیه راه تأسیس [[حکمت اشراقی]] را برای دیگران هموار ساخت.<ref>کرد فیروزجایی، نخستین ایام، ۱/۳۸۴.</ref> هرچند تلاش ابنسینا در جهت حل و فصل فلسفی خطوط کلان متون دینی، تا حدودی نگرش منفی به فلاسفه را از میان برد،<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۸۰.</ref> اما در اواسط قرن پنجم، مخالفت با فلسفه مشاء فراگیر شد. [[محمد غزالی]] با نگارش کتاب تهافت الفلاسفه، فیلسوفان را به بیدینی متهم و در برخی مسائل، [[تکفیر]] کرد. [[محمد شهرستانی]] با کتاب مصارعة الفلاسفه، به زورآزمایی با اندیشههای بوعلی سینا در الشفاء، النجاة، الاشارات و التنبیهات و التعلیقات پرداخت و تلاش کرد اندیشه و مبانی ابنسینا را تضعیف کند؛ چنانکه [[فخر رازی]] با کتابهایی چون شرح الاشارات، المباحث المشرقیه، المحصل و المطالب العالیه به ردّ مبنای مشاء پرداخت.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۸۰.</ref> | ||
از سوی دیگر، [[شهابالدین سهروردی]] معروف به شیخ اشراق (۵۴۹ ـ ۵۷۹ق) با عرضه فلسفه اختصاصی خود، در مقابل فلسفه مشاء، در برابر مخالفانی که در سایه نقد مشاء، اصل فلسفه را به چالش میکشیدند، ایستاد.<ref>یزدانپناه، حکمت اشراقی، ۳/۱۲.</ref> وی بر حیات عقلانی حکمای پس از خود تأثیر بسزایی داشت؛<ref>یزدانپناه، حکمت اشراقی، ۳/۱.</ref> به | از سوی دیگر، [[شهابالدین سهروردی]] معروف به شیخ اشراق (۵۴۹ ـ ۵۷۹ق) با عرضه فلسفه اختصاصی خود، در مقابل فلسفه مشاء، در برابر مخالفانی که در سایه نقد مشاء، اصل فلسفه را به چالش میکشیدند، ایستاد.<ref>یزدانپناه، حکمت اشراقی، ۳/۱۲.</ref> وی بر حیات عقلانی حکمای پس از خود تأثیر بسزایی داشت؛<ref>یزدانپناه، حکمت اشراقی، ۳/۱.</ref> به گونهای که حکمایی چون شمسالدین محمد شهرزوری در قرن هفتم به فلسفه اشراق متمایل شدند و به ترویج این فلسفه پرداختند.<ref>یزدانپناه، حکمت اشراقی، ۳/۱ ـ ۲؛ ← مقاله سهروردی، شهابالدین.</ref> بعدها [[خواجهنصیرالدین طوسی]] (۵۹۷ق) به برخی آموزههای فلسفه اشراق گرایش نشان داد. وی با شرح کتابهای فلسفی و نگارش کتاب [[تجرید الاعتقاد]] عملاً نشان داد فلسفه، علمی مفید و معتبر است و از آن در [[علم کلام]] و در تثبیت آموزههای دینی میتوان بهرههای فراوانی برد.<ref>یزدانپناه، خواجهنصیر و سطوح سهگانه، ۱۱.</ref> وی در کتاب تجرید الاعتقاد شیوه نوینی برای علم کلام بنیان نهاد و [[کلام فلسفی]] را به معنای دقیق آن تأسیس کرد.<ref>یزدانپناه، خواجهنصیر و سطوح سهگانه، ۱۱.</ref> | ||
{{ببینید|خواجهنصیرالدین طوسی}} | {{ببینید|خواجهنصیرالدین طوسی}} | ||
در امتداد حرکت فکری که از خواجهنصیر آغاز شده بود، مکتب فلسفی ویژهای در شیراز پدید آمد که به «مکتب فلسفی شیراز» شهرت یافت. این مکتب با کوشش فلاسفهای نظیر سیدشریف جرجانی، جلالالدین دوانی و دشتکی شیرازی گسترش یافت.<ref>عارفی، مکتب فلسفه شیراز و اصفهان، ۳/۱۲۰ ـ ۱۲۱.</ref> ویژگی این مکتب فلسفی، بحث، مناظره و جدل بود که اوج آن مناظره دو شخصیت مهم این مکتب، جلالالدین دوانی و سیدصدرالدین دشتکی بود.<ref>عارفی، مکتب فلسفه شیراز و اصفهان، ۳/۱۲۱.</ref> در ادامه مکتب شیراز، مکتب فلسفی اصفهان ظهور کرد که بر خلاف مکتب شیراز، خصلت جدلی نداشت، بلکه دارای صبغه تحقیقی و پژوهشی بود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۵۰۹.</ref> حوزه فلسفی اصفهان، مشارب فلسفی قدما را در بطن خود، حفظ و بازسازی کرد. [[میرداماد]] در آثار خویش پایههای یک فلسفه محکم را بر مبنای [[عقلگرایی]] پیریزی کرد و از این طریق، دریچه جدیدی برای فهم معارف شیعی گشود. این مشخصههای فکری و فلسفی به ملاصدرا منتقل شد.<ref>امامجمعه، سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابنسینا تا ملاصدرا، ۲۱۴ ـ ۲۱۵.</ref> [[ملاصدرا]] شکل جدیدی از حکمت مبتنی بر برهان، [[عرفان]] و [[قرآن]] ایجاد کرد.<ref>اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، ۳۳۰.</ref> او بر اساس [[برهان یقینی]] به همراه [[کشف و شهود]] و با استفاده از مشرب عرفانی، [[حکمت متعالیه]] را بنیان نهاد.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۱۵۲ ـ ۱۵۴؛ نصر و اولیور، تاریخ فلسفه اسلامی، ۳/۱۹۱ ـ ۱۹۶.</ref> نتیجه کوشش ملاصدرا توفیق کامل میان قواعد عقلی، مبانی کشفی و حقایق موجود در کتاب و [[سنت الهی]] بود. این تلفیق و ترکیب چنان اهمیت داشت که ملاصدرا در بیشتر کتابهای خود، به این معنا اشاره کرده است.<ref>امامخمینی، الحکمة المتعالیه، ۱/۵ ـ ۹؛ امامخمینی، المبدأ و المعاد، ۵ ـ ۱۰؛ امامخمینی، العرشیه، ۲۱۸ ـ ۲۱۹؛ امامخمینی، المشاعر، ۲ ـ ۴؛ امامخمینی، عبودیت، حکمت متعالیه، امامخمینی، ۳/۲۷۰ ـ ۲۷۱.</ref> در نظر ملاصدرا عرفان، فلسفه و دین عناصر یک مجموعه هماهنگاند. در [[فلسفه صدرایی]]، برهان عقلی یا فلسفه در آنچه در فلسفه یونان آمده است، محدود نمیشود، بلکه با قرآن و حدیث معتبر پیوند تنگاتنگ دارد.<ref>اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، ۳۳۱</ref> | در امتداد حرکت فکری که از خواجهنصیر آغاز شده بود، مکتب فلسفی ویژهای در شیراز پدید آمد که به «مکتب فلسفی شیراز» شهرت یافت. این مکتب با کوشش فلاسفهای نظیر سیدشریف جرجانی، جلالالدین دوانی و دشتکی شیرازی گسترش یافت.<ref>عارفی، مکتب فلسفه شیراز و اصفهان، ۳/۱۲۰ ـ ۱۲۱.</ref> ویژگی این مکتب فلسفی، بحث، مناظره و جدل بود که اوج آن مناظره دو شخصیت مهم این مکتب، جلالالدین دوانی و سیدصدرالدین دشتکی بود.<ref>عارفی، مکتب فلسفه شیراز و اصفهان، ۳/۱۲۱.</ref> در ادامه مکتب شیراز، مکتب فلسفی اصفهان ظهور کرد که بر خلاف مکتب شیراز، خصلت جدلی نداشت، بلکه دارای صبغه تحقیقی و پژوهشی بود.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۵۰۹.</ref> حوزه فلسفی اصفهان، مشارب فلسفی قدما را در بطن خود، حفظ و بازسازی کرد. [[میرداماد]] در آثار خویش پایههای یک فلسفه محکم را بر مبنای [[عقلگرایی]] پیریزی کرد و از این طریق، دریچه جدیدی برای فهم معارف شیعی گشود. این مشخصههای فکری و فلسفی به ملاصدرا منتقل شد.<ref>امامجمعه، سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابنسینا تا ملاصدرا، ۲۱۴ ـ ۲۱۵.</ref> [[ملاصدرا]] شکل جدیدی از حکمت مبتنی بر برهان، [[عرفان]] و [[قرآن]] ایجاد کرد.<ref>اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، ۳۳۰.</ref> او بر اساس [[برهان یقینی]] به همراه [[کشف و شهود]] و با استفاده از مشرب عرفانی، [[حکمت متعالیه]] را بنیان نهاد.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۱۵۲ ـ ۱۵۴؛ نصر و اولیور، تاریخ فلسفه اسلامی، ۳/۱۹۱ ـ ۱۹۶.</ref> نتیجه کوشش ملاصدرا توفیق کامل میان قواعد عقلی، مبانی کشفی و حقایق موجود در کتاب و [[سنت الهی]] بود. این تلفیق و ترکیب چنان اهمیت داشت که ملاصدرا در بیشتر کتابهای خود، به این معنا اشاره کرده است.<ref>امامخمینی، الحکمة المتعالیه، ۱/۵ ـ ۹؛ امامخمینی، المبدأ و المعاد، ۵ ـ ۱۰؛ امامخمینی، العرشیه، ۲۱۸ ـ ۲۱۹؛ امامخمینی، المشاعر، ۲ ـ ۴؛ امامخمینی، عبودیت، حکمت متعالیه، امامخمینی، ۳/۲۷۰ ـ ۲۷۱.</ref> در نظر ملاصدرا عرفان، فلسفه و دین عناصر یک مجموعه هماهنگاند. در [[فلسفه صدرایی]]، برهان عقلی یا فلسفه در آنچه در فلسفه یونان آمده است، محدود نمیشود، بلکه با قرآن و حدیث معتبر پیوند تنگاتنگ دارد.<ref>اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، ۳۳۱</ref> | ||
بدون شک، ملاصدرا را میتوان از برجستهترین | بدون شک، ملاصدرا را میتوان از برجستهترین نمایندگان حیات فکری جهان اسلام دانست که با تسلط کامل بر مبانی و تبحر در علوم کشفی و تفکر در آیات و روایات و با ابتکار مخصوص به خود، فلسفه اسلامی تازهای ارائه کرد که با سبک و روش فلاسفه پیش از او تفاوت داشت.<ref>اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، ۳۴۰.</ref> هرچند حکمت و فلسفه در زمان [[صفویه]] پررونق شده بود، فلسفه صدرایی و حکمت متعالیه در آن زمان مورد استقبال عمومی قرار نگرفت و بیشتر معاصران ملاصدرا به تحصیل و تدریس [[حکمت مشاء]] و [[حکمت اشراق|اشراق]] اشتغال داشتند؛<ref>مظفری، مفسران و منتقدان حکمت متعالیه، ۳/۳۹۲</ref> ولی از زمان محمد بیدآبادی و شاگرد معروف او حکیم ملاعلی نوری، بهتدریج حکمت متعالیه همه حوزههای فلسفی را دربر گرفت و کتابهای فلسفی ملاصدرا، کتابهای رایج درسی در مجامع علمی شد. سپس شارحان و مروجان حکمت متعالیه، آرای ملاصدرا را شرح و بسط دادند مانند [[ملاهادی سبزواری]]، [[محمدرضا قمشهای]] و [[سیدمحمدحسین طباطبایی]].<ref>آشتیانی، مقدمه کتاب سه رسائل فلسفی، ۶۱ ـ ۶۵؛ مظفری، مفسران و منتقدان حکمت متعالیه، ۳/۳۹۱ ـ ۳۹۳.</ref> | ||
برخی اندیشمندان، معاصر در فضای نظریهپردازی در علوم اسلامی، به نظریه فلسفه مضاف پرداختهاند.<ref>غفاری، جستارهایی، ۱۲۵.</ref> فلسفه مضاف عهدهدار پاسخ به پرسشهای کلی درباره مبادی و نتیجههای کلی و رابطههای علوم است. این دانش اصول کلی و مبانی ثابت و متافیزیکی علوم و روابط آنها را به جهت پایداری علم و با هدف عالی حیات انسانی بر عهده دارد.<ref>غفاری، فلسفه مضاف، ۱۳۴ ـ ۱۳۵.</ref> برخی فلسفه مضاف را صورت بسطیافته رئوس ثمانیه دانستهاند؛ اما برخی دیگر فلسفه مضاف را دانش مطالعه فرانگر عقلانی احوال و احکام کلی یک علم یا رشته علمی نامیدهاند.<ref>محیطی اردکانی، نقد و بررسی | برخی اندیشمندان، معاصر در فضای نظریهپردازی در علوم اسلامی، به نظریه فلسفه مضاف پرداختهاند.<ref>غفاری، جستارهایی، ۱۲۵.</ref> فلسفه مضاف عهدهدار پاسخ به پرسشهای کلی درباره مبادی و نتیجههای کلی و رابطههای علوم است. این دانش اصول کلی و مبانی ثابت و متافیزیکی علوم و روابط آنها را به جهت پایداری علم و با هدف عالی حیات انسانی بر عهده دارد.<ref>غفاری، فلسفه مضاف، ۱۳۴ ـ ۱۳۵.</ref> برخی فلسفه مضاف را صورت بسطیافته رئوس ثمانیه دانستهاند؛ اما برخی دیگر فلسفه مضاف را دانش مطالعه فرانگر عقلانی احوال و احکام کلی یک علم یا رشته علمی نامیدهاند.<ref>محیطی اردکانی، نقد و بررسی نظریه دیدهبانی پیرامون ماهیت فلسفه مضاف، ۷۹ ـ ۸۰.</ref> | ||
== امام خمینی و فلسفه == | == امام خمینی و فلسفه == | ||
آشنایی امامخمینی با مباحث معقول و فلسفه در سالهای ۱۳۲۷ق/ ۱۲۸۸ش است که با خواندن منطق نزد [[نجفی خمینی]] و [[محمد گلپایگانی]] آغاز شد. ایشان در سالهای ۱۳۴۰ق/ ۱۳۰۱ش به بعد در [[حوزه علمیه قم|حوزه قم]]، ریاضیات، هیئت و حساب را نزد [[میرزاعلیاکبر حکمی یزدی]] و [[شرح منظومه|شرح منظومه ملاهادی سبزواری]] را نزد [[سیدابوالحسن رفیعی قزوینی]] آموخت. بیان شیوا و متقن رفیعی قزوینی از یک سو و قریحه پاک و نبوغ بسیار و عمق فکری [[امامخمینی]] از سوی دیگر، باعث شد ایشان از درسگرفتن کتاب بعدی، یعنی [[اسفار]] بینیاز شود. ایشان در | آشنایی امامخمینی با مباحث معقول و فلسفه در سالهای ۱۳۲۷ق/ ۱۲۸۸ش است که با خواندن منطق نزد [[نجفی خمینی]] و [[محمد گلپایگانی]] آغاز شد. ایشان در سالهای ۱۳۴۰ق/ ۱۳۰۱ش به بعد در [[حوزه علمیه قم|حوزه قم]]، ریاضیات، هیئت و حساب را نزد [[میرزاعلیاکبر حکمی یزدی]] و [[شرح منظومه|شرح منظومه ملاهادی سبزواری]] را نزد [[سیدابوالحسن رفیعی قزوینی]] آموخت. بیان شیوا و متقن رفیعی قزوینی از یک سو و قریحه پاک و نبوغ بسیار و عمق فکری [[امامخمینی]] از سوی دیگر، باعث شد ایشان از درسگرفتن کتاب بعدی، یعنی [[اسفار]] بینیاز شود. ایشان در سال ۱۳۴۷ق/ ۱۳۰۸ش به تدریس علوم عقلی پرداخت و دو دوره [[شرح منظومه]] و یک دوره درس اسفار را تدریس کرد.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۹۴ ـ ۱۹۶ و ۲۰۰.</ref> | ||
:{{ببینید|استادان امامخمینی|تدریس}} | :{{ببینید|استادان امامخمینی|تدریس}} | ||
امامخمینی را میتوان یکی از شارحان بزرگ حکمت متعالیه دانست. ایشان توانست با تأمل در نظام فلسفی، لوازم و فروع بسیاری از آن استنتاج کند و از آنها در تقریر و بسط معارف الهی بهره ببرد.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۹۰.</ref> ایشان در روش و محتوا به تقریر و تکمیل فلسفه پرداخت و فلسفه را در حدّ [[عرفان نظری]] بالا برد و آن را به [[حکمت عرفانی]] تبدیل کرد؛ از اینرو در آثار ایشان ارائههای دقیق و تحلیلهای بسیار فنی، نظیر [[اضافه اشراقیه]]، [[عین الربط وجودی]] و ا[[مکان فقری]] براساس حکمت متعالیه وجود دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۴ و ۳۰۳؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۴۰، ۴۲ و ۳۶۳؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۶.</ref> | امامخمینی را میتوان یکی از شارحان بزرگ حکمت متعالیه دانست. ایشان توانست با تأمل در نظام فلسفی، لوازم و فروع بسیاری از آن استنتاج کند و از آنها در تقریر و بسط معارف الهی بهره ببرد.<ref>یزدانپناه، فروغ معرفت، ۱/۱۹۰.</ref> ایشان در روش و محتوا به تقریر و تکمیل فلسفه پرداخت و فلسفه را در حدّ [[عرفان نظری]] بالا برد و آن را به [[حکمت عرفانی]] تبدیل کرد؛ از اینرو در آثار ایشان ارائههای دقیق و تحلیلهای بسیار فنی، نظیر [[اضافه اشراقیه]]، [[عین الربط وجودی]] و ا[[مکان فقری]] براساس حکمت متعالیه وجود دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۰۴ و ۳۰۳؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۴۰، ۴۲ و ۳۶۳؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۶.</ref> | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
الف) خاستگاه اولیه فلسفه: درباره تدوین فلسفه و خاستگاه اولیه آن، دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است؛ ازجمله برخی بر این باورند که فلسفه دارای خاستگاهی الهی است و [[انبیا(ع)]]، معلمان نخستین حکمتاند؛ چنانچه برخی فلسفه و حکمت را میراث برخی پیامبران الهی میدانند و بر این باورند که حکمت از [[حضرت آدم(ع)]] آغاز شده و به دست پیامبرانی چون شیث، هرمس و نوح تداوم یافته است.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۰؛ شهرزوری، نزهة الارواح و روضة الافراح، ۷۶؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۵۳؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵.</ref> برخی نیز معتقدند یونانیان، بنیانگذار فلسفه بودهاند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۶.</ref> گروهی دیگر معتقدند [[فلسفه یونانی]] وامدار حکمای خسروانی ایرانی است و بسیاری از اندیشههای فلسفی یونان را میتوان در آموزههای ادیان ایرانی یافت.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۶.</ref> امامخمینی معتقد است خاستگاه اولیه فلسفه از انبیای الهی(ع) آغاز شده است و فلاسفه یونانی همچون فیثاغورث و انبذقلس، حکمت و فلسفه را از انبیایی چون داوود، سلیمان و [[لقمان حکیم]] گرفتهاند.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۲.</ref> | الف) خاستگاه اولیه فلسفه: درباره تدوین فلسفه و خاستگاه اولیه آن، دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است؛ ازجمله برخی بر این باورند که فلسفه دارای خاستگاهی الهی است و [[انبیا(ع)]]، معلمان نخستین حکمتاند؛ چنانچه برخی فلسفه و حکمت را میراث برخی پیامبران الهی میدانند و بر این باورند که حکمت از [[حضرت آدم(ع)]] آغاز شده و به دست پیامبرانی چون شیث، هرمس و نوح تداوم یافته است.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۲/۱۰؛ شهرزوری، نزهة الارواح و روضة الافراح، ۷۶؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، ۱۵۳؛ فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۵.</ref> برخی نیز معتقدند یونانیان، بنیانگذار فلسفه بودهاند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۶.</ref> گروهی دیگر معتقدند [[فلسفه یونانی]] وامدار حکمای خسروانی ایرانی است و بسیاری از اندیشههای فلسفی یونان را میتوان در آموزههای ادیان ایرانی یافت.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۱۶.</ref> امامخمینی معتقد است خاستگاه اولیه فلسفه از انبیای الهی(ع) آغاز شده است و فلاسفه یونانی همچون فیثاغورث و انبذقلس، حکمت و فلسفه را از انبیایی چون داوود، سلیمان و [[لقمان حکیم]] گرفتهاند.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۲.</ref> | ||
ب) هویت فلسفه اسلامی: تأثیر فلسفه اسلامی از معارف اسلام و نقش چشمگیر فلسفه در تبیین و اثبات عقلانی آموزههای قرآن و سنت، حقیقتی | ب) هویت فلسفه اسلامی: تأثیر فلسفه اسلامی از معارف اسلام و نقش چشمگیر فلسفه در تبیین و اثبات عقلانی آموزههای قرآن و سنت، حقیقتی انکارناپذیر است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۱/۲۳۷ ـ ۲۳۸ و ۳۶۲؛ پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۷.</ref> با این همه، درباره امکان و وقوع «فلسفه اسلامی» دیدگاههای مختلفی وجود دارد. برخی معتقدند فلسفه هنگام ورود به جهان اسلام با پذیرش فرهنگ اسلامی روبهرو شد و در دامان اسلام رشد و نمو پیدا کرد. بنابراین اصطلاح فلسفه اسلامی به معنای انطباق کامل فلسفه با معارف قرآن و سنت نیست.<ref>پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۷.</ref> گروهی نیز بر این باورند که فلسفه اسلامی چیزی جز آمیزهای از اندیشههای ارسطو و نوافلاطونیان نیست.<ref>فاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ۹۹.</ref> در برابر، گروه بسیاری از حکمای اسلامی معتقدند فلسفه اسلامی در بستر فرهنگ اسلامی ریشه دوانیده، شخصیتهای بزرگی چون [[فارابی]]، [[بوعلی]]، [[سهروردی]] و [[ملاصدرا]] با بهرهمندی از قرآن و سنت، آثار قویمی در حکمت سامان دادند؛<ref>پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۸</ref> از اینرو فلسفه اسلامی هویتی دارد که به تمام معنا، آن را از دیگر فلسفههای غیر اسلامی تمایز میدهد و در عین پرشماری مکاتب،<ref>مشاء، اشراق و حکمت متعالیه</ref> دارای وجه مشترک و عامل وحدتبخش است و آن، همراهی با معارف قرآن و سنت و تلاش عقلی در راه تبیین و اثبات معارف اسلامی است.<ref>کرد فیروزجایی، چیستی فلسفه، ۴۸؛ پناهیآزاد، فلسفه حکمت صدرایی، ۱۴۸.</ref> | ||
امامخمینی معتقد است این نظریه که فلسفه اسلامی برگرفته از فلسفه یونانی است، نظری نادرست است؛ بلکه معارف فلسفه یونان اندک بوده، با فلسفه اسلامی قابل قیاس نیست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> حدّ و اندازه یونان آن اندازه نیست که معارف بلند الهی را بیان کند؛ حتی بهترین کتاب آنها، یعنی اثولوجیا که در بیان معرفت ربوبی تألیف شده است، در مقایسه با معارف اسلامی دارای مختصری از معارف است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۷ ـ ۸۸.</ref> ایشان تصریح کرده حکمای مسلمان در پرتو اعتقادات دینی، به معارفی دست یافتند که تأملات عقلانی ارسطو، قدرت دستیابی به آن را نداشت.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۷ ـ ۸۸.</ref> | امامخمینی معتقد است این نظریه که فلسفه اسلامی برگرفته از فلسفه یونانی است، نظری نادرست است؛ بلکه معارف فلسفه یونان اندک بوده، با فلسفه اسلامی قابل قیاس نیست.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۴.</ref> حدّ و اندازه یونان آن اندازه نیست که معارف بلند الهی را بیان کند؛ حتی بهترین کتاب آنها، یعنی اثولوجیا که در بیان معرفت ربوبی تألیف شده است، در مقایسه با معارف اسلامی دارای مختصری از معارف است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۷ ـ ۸۸.</ref> ایشان تصریح کرده حکمای مسلمان در پرتو اعتقادات دینی، به معارفی دست یافتند که تأملات عقلانی ارسطو، قدرت دستیابی به آن را نداشت.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۸۷ ـ ۸۸.</ref> | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
موضوع، مسائل و غایت فلسفه: تأمل در آثار فلاسفه نشان میدهد موضوع علم، نقش تعیینکنندهای در مرزبندی علوم و تمایز مسائل آنها دارد و عدم شناخت دقیق موضوع هر علم، سبب عدم تشخیص مسائل میگردد.<ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۱.</ref> براساس دیدگاه مشهور اندیشمندان، تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست؛ یعنی هر علمی درباره موضوعی خاص بحث میکند. به همین جهت در تعریف علوم از ذکر موضوع آنها استفاده میشود؛ زیرا غرض از تعریف، مرزبندی و معرفی یک علم خاص است.<ref>ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، ۱/۳۷.</ref> فلاسفه موضوع علم فلسفه را همان «موجود به ما هو موجود» یا «موجود مطلق» میدانند<ref>ابنسینا، النجاة، ۱۴۰؛ابنسینا، الشفاء، ۱۳؛ بهمنیار، التحصیل، ۲۷۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴.</ref> و مسائل علم فلسفه را مشتمل بر محمولاتی میدانند که از عوارض ذاتی موجود مطلق به شمار میرود. فلاسفه بهطور جدی و به صورت جامع، به مسائل فلسفه پرداخته، در برخی آثار خویش با رویکرد تحلیلی درباره مسائل فلسفه به دستهبندی مسائل فلسفی پرداختهاند؛<ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸.</ref> ازجمله این مسائل اثبات خداوند، اسما و صفات، [[ملائکه]]، [[کتب انبیا]]، [[نفوس]] و معاد، اثبات [[مقولات عشر]]، اثبات [[امور عامه]] و الهیات بالمعنی الاعم (واحد، کثیر، قوه، فعل، کلی و جزئی...) است.<ref>ابنسینا، الشفاء، ۱۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴ ـ ۲۵.</ref> بنابراین ملاک تشخیص مسائل فلسفی از غیر فلسفی، همان عرض ذاتیبودن مسائل فلسفی برای موجود مطلق است.<ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸.</ref> | موضوع، مسائل و غایت فلسفه: تأمل در آثار فلاسفه نشان میدهد موضوع علم، نقش تعیینکنندهای در مرزبندی علوم و تمایز مسائل آنها دارد و عدم شناخت دقیق موضوع هر علم، سبب عدم تشخیص مسائل میگردد.<ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۱.</ref> براساس دیدگاه مشهور اندیشمندان، تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست؛ یعنی هر علمی درباره موضوعی خاص بحث میکند. به همین جهت در تعریف علوم از ذکر موضوع آنها استفاده میشود؛ زیرا غرض از تعریف، مرزبندی و معرفی یک علم خاص است.<ref>ربانی گلپایگانی، ایضاح الحکمه، ۱/۳۷.</ref> فلاسفه موضوع علم فلسفه را همان «موجود به ما هو موجود» یا «موجود مطلق» میدانند<ref>ابنسینا، النجاة، ۱۴۰؛ابنسینا، الشفاء، ۱۳؛ بهمنیار، التحصیل، ۲۷۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴.</ref> و مسائل علم فلسفه را مشتمل بر محمولاتی میدانند که از عوارض ذاتی موجود مطلق به شمار میرود. فلاسفه بهطور جدی و به صورت جامع، به مسائل فلسفه پرداخته، در برخی آثار خویش با رویکرد تحلیلی درباره مسائل فلسفه به دستهبندی مسائل فلسفی پرداختهاند؛<ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸.</ref> ازجمله این مسائل اثبات خداوند، اسما و صفات، [[ملائکه]]، [[کتب انبیا]]، [[نفوس]] و معاد، اثبات [[مقولات عشر]]، اثبات [[امور عامه]] و الهیات بالمعنی الاعم (واحد، کثیر، قوه، فعل، کلی و جزئی...) است.<ref>ابنسینا، الشفاء، ۱۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۴ ـ ۲۵.</ref> بنابراین ملاک تشخیص مسائل فلسفی از غیر فلسفی، همان عرض ذاتیبودن مسائل فلسفی برای موجود مطلق است.<ref>ایمانپور، معیار تشخیص مسائل فلسفی اولی و میزان پایبندی فیلسوفان اسلامی بدان، ۱۳۸.</ref> | ||
امامخمینی در برخی آثار خود، موضوع فلسفه را مطلق وجود میداند<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۶۹؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۱؛ امامخمینی، الرسائل العشره، ۱۹۴.</ref> که برخلاف موضوع دیگر دانشها، عام و فراگیر است؛ | امامخمینی در برخی آثار خود، موضوع فلسفه را مطلق وجود میداند<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۱/۲۶۹؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۱؛ امامخمینی، الرسائل العشره، ۱۹۴.</ref> که برخلاف موضوع دیگر دانشها، عام و فراگیر است؛ به گونهای که از وجود حقتعالی تا آخرین مرحله وجود را شامل میشود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۱۴ ـ ۴۱۶؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۵۱.</ref> ایشان معتقد است محمول و اوصافی که در فلسفه بررسی میشوند، همگی اولاً و بالذات عارض بر موجود میگردند، بدون آنکه در عروض آنها نیاز به تخصیص باشد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۱۳ و ۴۱۷.</ref> به اعتقاد ایشان لازم نیست هر علمی موضوعی داشته باشد که از عوارض ذاتی آن بحث شود؛ زیرا در بسیاری از علوم نمیتوان عوارض ذاتی را بهدرستی معین کرد؛<ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۵ ـ ۴۵.</ref> چنانکه ایشان در جای دیگر، موضوع قراردادن وجود برای علم فلسفه را نقد کرده، بر این باور است که لازم نیست موضوع آن منطبق با موضوعات مسائل آن باشد؛ زیرا چهبسا لازم میآید بسیاری از مسائل مهم، مانند مباحث [[ماهیت]]، معاد، احوال [[بهشت]] و [[جهنم]]، خارج از موضوع علم باشد.<ref>امامخمینی، مناهج الوصول، ۱/۴۱ ـ ۴۲؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، ۱/۱۳.</ref> | ||
:{{ببینید|علوم}} | :{{ببینید|علوم}} | ||
در مکتب مشاء، غایت و هدف فلسفه، علم به موجودات حقیقی و ترتیب نظام هستی شمرده شده است؛<ref>ابنسینا، الشفاء، ۱۳ ـ ۱۴؛ بهمنیار، التحصیل، ۳.</ref> ولی در حکمت متعالیه هدف فلسفه تنها دانستن و فهمیدن مجموعهای از قواعد و مسائل فلسفی نیست، بلکه هدف آن استکمال نفس انسانی و معرفت حقایق موجودات است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/ ۲۰ ـ ۲۲؛ ملاصدرا، المشاعر، ۴ ـ ۵.</ref> امامخمینی فلسفه را برای شناخت ماورای طبیعت، ضروری میداند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۸.</ref> و بر آن است «برهان» هویت و ساختار اصلی فلسفه را تشکیل میدهد و میتواند انسان را به مقصد اصلی راهنمایی کند؛ یعنی فلسفه، مسائل و معارف را با برهان تبیین میکند و به عقل انسان میرساند، هنر فلسفه همین قدر است؛ از اینرو فلسفه وسیله است و خودش مطلوب نیست<ref>امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۰۹ ـ ۱۱۰؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۱۹ ـ ۲۲۰.</ref> ایشان علم به فلسفه را اقل مراتب سعادت انسان میداند؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۷۲.</ref> زیرا برای دستیابی به سعادت، به عقل نظری نیاز است تا با صفای ذاتی بتوان حقیقت اشیا را درک کرد؛ چنانکه در تعدیل بر میزان شرع، نیازمند عقل نظری است و با [[جهل]] نمیتوان آن را تعدیل کرد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۶۸؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۶۱.</ref> ایشان همواره فلسفه را ابزار و راهی برای رسیدن به عرفان میدانست؛ به | در مکتب مشاء، غایت و هدف فلسفه، علم به موجودات حقیقی و ترتیب نظام هستی شمرده شده است؛<ref>ابنسینا، الشفاء، ۱۳ ـ ۱۴؛ بهمنیار، التحصیل، ۳.</ref> ولی در حکمت متعالیه هدف فلسفه تنها دانستن و فهمیدن مجموعهای از قواعد و مسائل فلسفی نیست، بلکه هدف آن استکمال نفس انسانی و معرفت حقایق موجودات است.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/ ۲۰ ـ ۲۲؛ ملاصدرا، المشاعر، ۴ ـ ۵.</ref> امامخمینی فلسفه را برای شناخت ماورای طبیعت، ضروری میداند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۸۸.</ref> و بر آن است «برهان» هویت و ساختار اصلی فلسفه را تشکیل میدهد و میتواند انسان را به مقصد اصلی راهنمایی کند؛ یعنی فلسفه، مسائل و معارف را با برهان تبیین میکند و به عقل انسان میرساند، هنر فلسفه همین قدر است؛ از اینرو فلسفه وسیله است و خودش مطلوب نیست<ref>امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۰۹ ـ ۱۱۰؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۱۹ ـ ۲۲۰.</ref> ایشان علم به فلسفه را اقل مراتب سعادت انسان میداند؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۷۲.</ref> زیرا برای دستیابی به سعادت، به عقل نظری نیاز است تا با صفای ذاتی بتوان حقیقت اشیا را درک کرد؛ چنانکه در تعدیل بر میزان شرع، نیازمند عقل نظری است و با [[جهل]] نمیتوان آن را تعدیل کرد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۶۸؛ لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، ۶۱.</ref> ایشان همواره فلسفه را ابزار و راهی برای رسیدن به عرفان میدانست؛ به گونهای که گنجاندن تحلیلهای فراوان عرفانی در درسهای فلسفه و نتیجهگیری عرفانی ایشان در بسیاری از مباحث فلسفی، نشاندهنده چنین نگاهی است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۵۹ ـ ۱۶۰، ۳۸۱ ـ ۳۸۲ و ۲/۱۰؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۷ ـ ۴۸ و ۶۵ ـ ۶۶.</ref> | ||
==مکاتب فلسفی== | ==مکاتب فلسفی== | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
=== مکتب مشاء=== | === مکتب مشاء=== | ||
این مکتب دارای اصول و مبادیای است که بحثهای فلسفی مشائیان بر حول و محور آن تمرکز دارد. [[ابنسینا]] با عنوان رئیس مشاء، برای تبیین کلام فلسفی خود نقطه آغاز را «موجود» قرار داده است؛ | این مکتب دارای اصول و مبادیای است که بحثهای فلسفی مشائیان بر حول و محور آن تمرکز دارد. [[ابنسینا]] با عنوان رئیس مشاء، برای تبیین کلام فلسفی خود نقطه آغاز را «موجود» قرار داده است؛ به گونهای که همه مباحث فلسفی او بر محور این موضوع قرار دارد. روش خاص مکتب مشاء، روش برهان و عقل است؛ یعنی برای پیبردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقینی، استدلال عقل و برهان است.<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۵/۱۴۸؛ یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۶.</ref> حکمت مشاء روش و گرایش ویژهای دارد که از آن به «حکمت بحثی» یاد میشود که در امتداد فلسفه یونانی قرار دارد و در طرح و اثبات مدعیات فلسفی به روش انتزاعی مفهومی عقلی تکیه داشته، همه مباحث آن بر مدار محور عقل است.<ref>کرد فیروزجایی، نوآوریهای فلسفه، ۱۱۱ ـ ۱۲۰.</ref> | ||
مشائیان پیروان ارسطو هستند و بر بهکارگیری روش عقلی محض در شناخت تأکید دارند. [[فارابی]]، ابنسینا و [[ابنرشد]] از پیشروان مشائیان مسلمان شمرده میشوند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> البته آثار فارابی و ابنسینا که پیروان حکمت مشائی هستند، هیچگاه خالی از ذوق و اشراق و استناد به کتاب و سنت نیست؛ چنانچه حکمت مشرقی ابنسینا، مقامات العارفین، رسائل رمزی و تفاسیری که بر بعضی سور و آیات نگاشته، گواه این حقیقت است؛<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۵.</ref> بنابراین در مکتب مشاء از روش برهانی بهره گرفته شده، پیبردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقین است. از اینرو فلسفه مشاء حکمتی است که ویژگی بارز آن استدلال و اعتنا به عقل و برهان است و اساس آن، دانایی در پرتوی حکمت نظری و پرورش ذوق استدلالی در قلمروی علم و رسیدن از عقل بالقوه به عقل بالفعل است که جز از طریق کسب معلومات نظری و اکتساب تصورات و تصدیقات علمی، به دست نمیآید.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۶.</ref> | مشائیان پیروان ارسطو هستند و بر بهکارگیری روش عقلی محض در شناخت تأکید دارند. [[فارابی]]، ابنسینا و [[ابنرشد]] از پیشروان مشائیان مسلمان شمرده میشوند.<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۴.</ref> البته آثار فارابی و ابنسینا که پیروان حکمت مشائی هستند، هیچگاه خالی از ذوق و اشراق و استناد به کتاب و سنت نیست؛ چنانچه حکمت مشرقی ابنسینا، مقامات العارفین، رسائل رمزی و تفاسیری که بر بعضی سور و آیات نگاشته، گواه این حقیقت است؛<ref>فنایی اشکوری، مقدمهای بر فلسفه اسلامی، ۱/۷۵.</ref> بنابراین در مکتب مشاء از روش برهانی بهره گرفته شده، پیبردن به حقیقت اشیا یگانه راه یقین است. از اینرو فلسفه مشاء حکمتی است که ویژگی بارز آن استدلال و اعتنا به عقل و برهان است و اساس آن، دانایی در پرتوی حکمت نظری و پرورش ذوق استدلالی در قلمروی علم و رسیدن از عقل بالقوه به عقل بالفعل است که جز از طریق کسب معلومات نظری و اکتساب تصورات و تصدیقات علمی، به دست نمیآید.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۶.</ref> | ||
امامخمینی در آثار خود به مکتب مشاء توجه داشته، بر جایگاه و اهمیت آن تأکید دارد؛ | امامخمینی در آثار خود به مکتب مشاء توجه داشته، بر جایگاه و اهمیت آن تأکید دارد؛ به گونهای که در نامه خود به [[میخائیل گورباچف]] درباره بحث [[قانون علیت و معلولیت]] که هر گونه شناختی بر آن استوار است، وی را به مطالعه مکتب مشاء و آثار ابنسینا دعوت میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳ ـ ۲۲۴.</ref> و ابنسینا مهمترین شخصیت مورد توجه امامخمینی در مکتب مشاء است.<ref>← مقاله ابنسینا، حسینبنعبدالله.</ref> مراجعه به تحلیلهای امامخمینی در موضوعات فلسفی، نشان میدهد ایشان به آرای مکتب مشاء، بیشتر از باب رعایت سیر تاریخی و آگاهیدادن به پیشینه بحث و اشاره به آغاز آرای موجود در زمینه بحث پرداخته است؛ در عین حال، ایشان در مباحث محوری فلسفه، حتی اصالت وجود که مبناییترین بحث [[حکمت صدرایی]] است، با مکتب مشاء اختلاف نظر دارد و تقریر او با آنچه فلسفه مشاء از آن دارد، تفاوت عمیقی دارد.<ref>← مقاله اصالت وجود.</ref> | ||
{{ببینید|نامه به میخائیل گورباچف}} | {{ببینید|نامه به میخائیل گورباچف}} | ||
امامخمینی در بحث فلک، جسم، صورت و ماده و اثبات هیولا به روش مشائی مشی کرده است؛ اما با توجه به نظریه حرکت جوهری، بحث از صورت در جسم را ارتقا بخشیده، معنایی نو و همسو با حکمت صدرایی ارائه میدهد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۰ ـ ۱۰۵.</ref> ایشان در مواردی، مبانی و اصول مکتب مشاء را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: ۱. [[علم الهی]]،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۲ و ۳۸۷.</ref> ۲. [[حرکت جوهری]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۰ ـ ۱۲۱؛ ۳/۴۲۶.</ref> ۳. [[اتحاد عاقل و معقول]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷.</ref> ۴. [[ربط حادث به قدیم]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۴ ـ ۳۸۵.</ref> ۵. [[تناسخ]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۱۷۰ ـ ۱۷۵.</ref> ۶. [[تجرد برزخی]] <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷.</ref> و ۷. [[عقول عشره]] برای مثال، در نظام فلسفی مشاء برای بیان کیفیت پیدایش کثرات از عقول عشره بهره برده شده است که امامخمینی این مبنا را نقد کرده، علت انحصار عقول به عقول عشره را رصد مشاء میداند؛ زیرا اگر حکیم به عقل حِکمی خود بسنده کند، عقول را غیر متناهی میبیند؛ چنانکه اشراقیها که رصد را در نظر نگرفتهاند، قائل به عقول غیر متناهی شدند؛ از زمانی که [[افلاک تسعه]] باطل شد، عشریت عقول نیز باطل شد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۱.</ref> | امامخمینی در بحث فلک، جسم، صورت و ماده و اثبات هیولا به روش مشائی مشی کرده است؛ اما با توجه به نظریه حرکت جوهری، بحث از صورت در جسم را ارتقا بخشیده، معنایی نو و همسو با حکمت صدرایی ارائه میدهد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۰ ـ ۱۰۵.</ref> ایشان در مواردی، مبانی و اصول مکتب مشاء را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: ۱. [[علم الهی]]،<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۸۲ و ۳۸۷.</ref> ۲. [[حرکت جوهری]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۰ ـ ۱۲۱؛ ۳/۴۲۶.</ref> ۳. [[اتحاد عاقل و معقول]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷.</ref> ۴. [[ربط حادث به قدیم]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۴ ـ ۳۸۵.</ref> ۵. [[تناسخ]]، <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۱۷۰ ـ ۱۷۵.</ref> ۶. [[تجرد برزخی]] <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۲۷.</ref> و ۷. [[عقول عشره]] برای مثال، در نظام فلسفی مشاء برای بیان کیفیت پیدایش کثرات از عقول عشره بهره برده شده است که امامخمینی این مبنا را نقد کرده، علت انحصار عقول به عقول عشره را رصد مشاء میداند؛ زیرا اگر حکیم به عقل حِکمی خود بسنده کند، عقول را غیر متناهی میبیند؛ چنانکه اشراقیها که رصد را در نظر نگرفتهاند، قائل به عقول غیر متناهی شدند؛ از زمانی که [[افلاک تسعه]] باطل شد، عشریت عقول نیز باطل شد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۸۱.</ref> | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
مکتب اشراق هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ طریقه و روش، با مشاء متفاوت است.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵</ref> یکی از کارهای برجسته شیخ اشراق در برابر مشائیان اصرار بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی بود.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۲۱، ۳۶۱ و ۲/۱۳، ۱۵۶، ۲۷۱</ref> شیخ اشراق بر اساس [[ما بعد الطبیعه]] خویش، بحث نور و ظلمت را مطرح میکند و به وجود عالم نور و عالم ظلمت تصریح میکند و معتقد است جهان در همه درجات واقعیات خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۸.</ref> | مکتب اشراق هم به لحاظ مضمون و محتوا و هم به لحاظ طریقه و روش، با مشاء متفاوت است.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۵</ref> یکی از کارهای برجسته شیخ اشراق در برابر مشائیان اصرار بر روش ذوقی و شهودی در کنار روش بحثی و استدلالی بود.<ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ۱/۱۲۱، ۳۶۱ و ۲/۱۳، ۱۵۶، ۲۷۱</ref> شیخ اشراق بر اساس [[ما بعد الطبیعه]] خویش، بحث نور و ظلمت را مطرح میکند و به وجود عالم نور و عالم ظلمت تصریح میکند و معتقد است جهان در همه درجات واقعیات خود چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست.<ref>یزدانپناه، شاخصههای کلان، ۱۸.</ref> | ||
امامخمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته، در مواردی از اصطلاحات مکتب اشراق نظیر [[«انوار اسفهبدیه»|انوار اسفهبدیه]] و [[«هیئات مظلمه»|هیئات مظلمه]] بهره برده است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> مراجعه و اقتباسهای امامخمینی از آثار شیخ اشراق و تابعان این مکتب، برخلاف مراجعات ایشان به مکتب مشاء، بیشتر رنگ و بوی پذیرش و تبعیت دارد؛ به | امامخمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته، در مواردی از اصطلاحات مکتب اشراق نظیر [[«انوار اسفهبدیه»|انوار اسفهبدیه]] و [[«هیئات مظلمه»|هیئات مظلمه]] بهره برده است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> مراجعه و اقتباسهای امامخمینی از آثار شیخ اشراق و تابعان این مکتب، برخلاف مراجعات ایشان به مکتب مشاء، بیشتر رنگ و بوی پذیرش و تبعیت دارد؛ به گونهای که در مواردی، به انطباق رأی خود بر دیدگاه شیخ اشراق و انتخاب روش اشراقی و تأسی به شیخ اشراق اشاره دارد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ ۲/۲۷۰ و ۳/۱۱۳؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۷.</ref> ایشان در نامه خود به گورباچف، وی را به خواندن کتابهای سهروردی در حکمت اشراق نیز دعوت کرده است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۴.</ref> ایشان با بهرهبردن از آرا و مبانی شیخ اشراق در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است؛ ازجمله در بحث [[علم الهی]]، علم فعلی حقتعالی، عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر و [[تناسخ]].<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹، ۳۳۹ و ۳۴۱ ـ ۳۴۲؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۲ ـ ۶۱۳.</ref> | ||
:{{ببینید|شهابالدین سهروردی}} | :{{ببینید|شهابالدین سهروردی}} | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
# [[برهان فطرت]]: یکی از براهینی که در فلسفه در اثبات اصول عقاید استفاده میشود راه فطرت یا تصفیه قلب است.<ref>ملاصدرا، کسر الاصنام الجاهلیه، ۱۲۹ ـ ۱۳۱.</ref> امامخمینی نیز این برهان را در مسائل گوناگون توسعه داده، آن را در مسائلی چون، اثبات ذات و صفات حقتعالی، اثبات [[نبوت]]، [[بعثت]] [[رسل]]، [[انزال کتب]]، وجود [[ملائکه]]، [[معاد]] و مسائل اخلاقی، جاری و راهگشا میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۱ ـ ۱۸۷؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۹۸.</ref> | # [[برهان فطرت]]: یکی از براهینی که در فلسفه در اثبات اصول عقاید استفاده میشود راه فطرت یا تصفیه قلب است.<ref>ملاصدرا، کسر الاصنام الجاهلیه، ۱۲۹ ـ ۱۳۱.</ref> امامخمینی نیز این برهان را در مسائل گوناگون توسعه داده، آن را در مسائلی چون، اثبات ذات و صفات حقتعالی، اثبات [[نبوت]]، [[بعثت]] [[رسل]]، [[انزال کتب]]، وجود [[ملائکه]]، [[معاد]] و مسائل اخلاقی، جاری و راهگشا میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۸۱ ـ ۱۸۷؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۹۸.</ref> | ||
# صفات ثبوتی و سلبی: حکمای الهی صفات الهی را به صفات ثبوتی و سلبی تقسیم میکنند.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۵۳.</ref> امامخمینی بر این تقسیم نقدهایی وارد میکند و خود میزانی دقیق در این مسئله به دست میدهد؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۶ ـ ۶۱۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵ ـ ۴۸ و ۱۰۷ ـ ۱۴۲.</ref> همچنین ایشان سخن مشهور محققان را که صفات سلبیه را به سلب امکان ارجاع میدهند، نمیپذیرد و معتقد است ذات الهی مصداق ذاتی تمام صفات الهی و مصداق بالعرض هر یک از صفات سلبی نیز هست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۹.</ref> | # صفات ثبوتی و سلبی: حکمای الهی صفات الهی را به صفات ثبوتی و سلبی تقسیم میکنند.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۵۳.</ref> امامخمینی بر این تقسیم نقدهایی وارد میکند و خود میزانی دقیق در این مسئله به دست میدهد؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۶ ـ ۶۱۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵ ـ ۴۸ و ۱۰۷ ـ ۱۴۲.</ref> همچنین ایشان سخن مشهور محققان را که صفات سلبیه را به سلب امکان ارجاع میدهند، نمیپذیرد و معتقد است ذات الهی مصداق ذاتی تمام صفات الهی و مصداق بالعرض هر یک از صفات سلبی نیز هست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۹.</ref> | ||
# حدوث زمانی عالم: بحث از حدوث و قدم عالم، در آثار امامخمینی به گونه گسترده آمده است. ایشان با نقد و ردّ دیدگاههای [[اهل حدیث]]<ref>مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۵۴/۲۳۴ ـ ۲۵۴.</ref> و با مبانی فلسفی و عرفانی به تبیین این مسئله میپردازد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۷ و ۱۱۳ ـ ۱۱۵.</ref> و با بیان ویژهای، در صدد اثبات [[حدوث زمانی]] حتی برای [[مجردات]] است. درحالیکه زمان به معنای معروف و رایج فلسفی در مجردات راه ندارد، ایشان در آثار خود ازجمله تقریرات فلسفه و تعلیقات بر [[فصوص]]، با مبانی عرفانی و با تکیه بر بسط و قبض اسمای الهی به اثبات | # حدوث زمانی عالم: بحث از حدوث و قدم عالم، در آثار امامخمینی به گونه گسترده آمده است. ایشان با نقد و ردّ دیدگاههای [[اهل حدیث]]<ref>مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۵۴/۲۳۴ ـ ۲۵۴.</ref> و با مبانی فلسفی و عرفانی به تبیین این مسئله میپردازد.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۰۷ و ۱۱۳ ـ ۱۱۵.</ref> و با بیان ویژهای، در صدد اثبات [[حدوث زمانی]] حتی برای [[مجردات]] است. درحالیکه زمان به معنای معروف و رایج فلسفی در مجردات راه ندارد، ایشان در آثار خود ازجمله تقریرات فلسفه و تعلیقات بر [[فصوص]]، با مبانی عرفانی و با تکیه بر بسط و قبض اسمای الهی به اثبات آن پرداخته است.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۱۶ ـ ۱۲۰؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۴.</ref> | ||
# بحث جعل و اصالة الوجود: در فلسفه بحث از جعل، از فروعات مسئله اصالت وجود شمرده شده است<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۹ ـ ۱۷.</ref> و قول به اصالت وجود، ملازم قول به مجعولیت وجود و قول به اصالت ماهیت، ملازم مجعولیت ماهیت آمده است.<ref>سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۲۱ ـ ۲۳۱.</ref> بعضی نیز قائل به اصالت وجود در واجب و اصالت ماهیت در ممکن شدهاند.<ref>دوانی، ثلاث رسائل، ۱۶۸.</ref> امامخمینی میانه این اقوال را گرفته، معتقد است منافاتی میان قول به اصالت وجود و اعتباریبودن ماهیت با قول به مجعولبودن ماهیت در عرفان نیست، و طبق مبنای عرفانی، قول به مجعولبودن ماهیت صحیح است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۹.</ref> | # بحث جعل و اصالة الوجود: در فلسفه بحث از جعل، از فروعات مسئله اصالت وجود شمرده شده است<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۹ ـ ۱۷.</ref> و قول به اصالت وجود، ملازم قول به مجعولیت وجود و قول به اصالت ماهیت، ملازم مجعولیت ماهیت آمده است.<ref>سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۲۲۱ ـ ۲۳۱.</ref> بعضی نیز قائل به اصالت وجود در واجب و اصالت ماهیت در ممکن شدهاند.<ref>دوانی، ثلاث رسائل، ۱۶۸.</ref> امامخمینی میانه این اقوال را گرفته، معتقد است منافاتی میان قول به اصالت وجود و اعتباریبودن ماهیت با قول به مجعولبودن ماهیت در عرفان نیست، و طبق مبنای عرفانی، قول به مجعولبودن ماهیت صحیح است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸۹.</ref> | ||
# وهم کل: در آثار امامخمینی سخن از وهم کل به میان آمده که دارای [[تجرد برزخی]] ظلمانی و سرچشمه مظاهر گمراهی و دوری از حق است. این موجود، حقیقت [[شیطان]] و ابلیس است که باقی شیاطین مظهر و جلوههای اویند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳۰؛ ← مقاله شیطان.</ref> این اصطلاح در سخنان فلاسفه سابقه نداشته؛ بلکه مختص به ایشان است. | # وهم کل: در آثار امامخمینی سخن از وهم کل به میان آمده که دارای [[تجرد برزخی]] ظلمانی و سرچشمه مظاهر گمراهی و دوری از حق است. این موجود، حقیقت [[شیطان]] و ابلیس است که باقی شیاطین مظهر و جلوههای اویند.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۳۰؛ ← مقاله شیطان.</ref> این اصطلاح در سخنان فلاسفه سابقه نداشته؛ بلکه مختص به ایشان است. | ||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
*اکبریان، رضا، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول ۱۳۸۶ش. | *اکبریان، رضا، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول ۱۳۸۶ش. | ||
*امامجمعه، مهدی، سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابنسینا تا ملاصدرا، تهران، حکمت و فلسفه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۶ش. | *امامجمعه، مهدی، سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابنسینا تا ملاصدرا، تهران، حکمت و فلسفه اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۶ش. | ||
*امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ | *امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش. | ||
*امامخمینی، سیدروحالله، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | *امامخمینی، سیدروحالله، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | ||
*امامخمینی، سیدروحالله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | *امامخمینی، سیدروحالله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش. | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۵: | ||
*خمینی، سیداحمد، امام، حوزه و سیاست، مجله حضور، شماره ۱، ۱۳۷۰ش. | *خمینی، سیداحمد، امام، حوزه و سیاست، مجله حضور، شماره ۱، ۱۳۷۰ش. | ||
*خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اجوبة المسائل النصیریه، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش. | *خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، اجوبة المسائل النصیریه، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش. | ||
*خواجهنصیر طوسی، | *خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق. | ||
*دوانی، جلالالدین، ثلاث رسائل، مشهد، پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۴۱۱ق. | *دوانی، جلالالدین، ثلاث رسائل، مشهد، پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۴۱۱ق. | ||
*ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمه، | *ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح الحکمه، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۱ش. | ||
*سبحانی جعفر، بیان وصف تو گفتن نه در حد امکان است، مجله کیهان فرهنگی، شماره ۶۳، ۱۳۶۸ش. | *سبحانی جعفر، بیان وصف تو گفتن نه در حد امکان است، مجله کیهان فرهنگی، شماره ۶۳، ۱۳۶۸ش. | ||
*سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹ ـ ۱۳۷۹ش. | *سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹ ـ ۱۳۷۹ش. | ||
*سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش. | *سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۳ش. | ||
*شهرزوری، شمسالدین، نزهة الارواح و روضة الافراح، ترجمه مقصودعلی تبریزی، تهران، علوم فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۵ش. | *شهرزوری، شمسالدین، نزهة الارواح و روضة الافراح، ترجمه مقصودعلی تبریزی، تهران، علوم فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۵ش. | ||
*شیخ اشراق، سهروردی، | *شیخ اشراق، سهروردی، شهابالدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش. | ||
*ضیایی، علیاکبر، نهضت فلسفی امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۸۱ش. | *ضیایی، علیاکبر، نهضت فلسفی امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۸۱ش. | ||
*طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایة الحکمه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم، ۱۴۱۶ق. | *طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایة الحکمه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم، ۱۴۱۶ق. | ||
خط ۱۸۷: | خط ۱۸۷: | ||
*فنایی اشکوری، محمد، مقدمهای بر فلسفه اسلامی و تاریخ آن، چاپشده در درآمدی بر تاریخ فلسفی اسلامی، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۹۴ش. | *فنایی اشکوری، محمد، مقدمهای بر فلسفه اسلامی و تاریخ آن، چاپشده در درآمدی بر تاریخ فلسفی اسلامی، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۹۴ش. | ||
*فنایی اشکوری، محمد، مقدمهای بر فلسفه اسلامی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۹ش. | *فنایی اشکوری، محمد، مقدمهای بر فلسفه اسلامی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۸۹ش. | ||
*قطبالدین | *قطبالدین شیرازی، محمودبنمسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش. | ||
*کرد فیروزجایی، یارعلی، چیستی فلسفه اسلامی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۰ش. | *کرد فیروزجایی، یارعلی، چیستی فلسفه اسلامی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۰ش. | ||
*کرد فیروزجایی، یارعلی، نخستین ایام فلسفه، چاپشده در درآمدی بر تاریخ فلسفی اسلامی، زیر نظر محمد فنایی اشکوری، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۹۴ش. | *کرد فیروزجایی، یارعلی، نخستین ایام فلسفه، چاپشده در درآمدی بر تاریخ فلسفی اسلامی، زیر نظر محمد فنایی اشکوری، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۹۴ش. | ||
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۳: | ||
*لکزایی، رضا، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، نهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۹۰ش. | *لکزایی، رضا، روششناسی شارحان حکمت متعالیه با تاکید بر روششناسی فلسفی امامخمینی و علامه طباطبایی، نهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۹۰ش. | ||
*مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. | *مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق. | ||
*محیطی اردکانی، حسن، نقد و بررسی | *محیطی اردکانی، حسن، نقد و بررسی نظریه دیدهبانی پیرامون ماهیت فلسفه مضاف، مجله معرفت، شماره ۲۰۷، ۱۳۹۳ش. | ||
*مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۰ش. | *مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۰ش. | ||
*مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۵، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۵ش. | *مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۵، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۵ش. | ||
خط ۲۰۴: | خط ۲۰۴: | ||
*ملاصدرا، محمدبنابراهیم، العرشیه، تصحیح غلامحسین آهنی، تهران، مولی، ۱۳۶۱ش. | *ملاصدرا، محمدبنابراهیم، العرشیه، تصحیح غلامحسین آهنی، تهران، مولی، ۱۳۶۱ش. | ||
*ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش. | *ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش. | ||
*ملاصدرا، محمدبنابراهیم، کسر الاصنام الجاهلیه، تصحیح محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت | *ملاصدرا، محمدبنابراهیم، کسر الاصنام الجاهلیه، تصحیح محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۱ش. | ||
*ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش. | *ملاصدرا، محمدبنابراهیم، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش. | ||
*ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش. | *ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش. |