emailconfirmed
۲٬۵۷۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
[[امامخمینی]] از سهروردی با القابی چون شیخ مقتول <ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴ و ۶۴.</ref>، صاحب آثار نفیس و مصنفات عزیز <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۵.</ref>، موصوف به فهم معارف الهیه <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲.</ref>، حکیم نورانی <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref> و احیاکننده طریقه [[حکمت افلاطون]] <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۶۰.</ref> یاد کرده و بر این باور است که این حکیم بزرگ اشراقی، میان فلسفه و [[ریاضات نفسانی]] جمع کرده و از علمای بزرگ روح به شمار میآید <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref>. بنابر نظر ایشان در هر قرن یک یا چند تن هستند که در ترقی کمال نفسی به مقام عقلانی میرسند؛ ازجمله شیخ اشراق که وجود روحانی خود را دیده بود <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۲۱ ـ ۳۲۲.</ref>. همچنین وی به مقام خلوت، تجرد و صفای باطن موصوف بوده است <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۵ ـ ۳۶.</ref>. | [[امامخمینی]] از سهروردی با القابی چون شیخ مقتول <ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۴ و ۶۴.</ref>، صاحب آثار نفیس و مصنفات عزیز <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۵.</ref>، موصوف به فهم معارف الهیه <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۴۲.</ref>، حکیم نورانی <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref> و احیاکننده طریقه [[حکمت افلاطون]] <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۶۰.</ref> یاد کرده و بر این باور است که این حکیم بزرگ اشراقی، میان فلسفه و [[ریاضات نفسانی]] جمع کرده و از علمای بزرگ روح به شمار میآید <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۵۲.</ref>. بنابر نظر ایشان در هر قرن یک یا چند تن هستند که در ترقی کمال نفسی به مقام عقلانی میرسند؛ ازجمله شیخ اشراق که وجود روحانی خود را دیده بود <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۲۱ ـ ۳۲۲.</ref>. همچنین وی به مقام خلوت، تجرد و صفای باطن موصوف بوده است <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۵ ـ ۳۶.</ref>. | ||
از آثار امامخمینی به دست میآید که ایشان به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته و گاهی اصطلاحات آنها را ازجمله «نفوس اسفهبدیه» و «هیئات مظلمه» را به کار برده است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> و این گرایش خاص ایشان به فلسفه اشراق را باید در بعد اخلاقی و عرفانی ایشان جستجو کرد <ref>عابدی، دفتر عقل و قلب، ۱۷۹.</ref> {{ببینید| | از آثار امامخمینی به دست میآید که ایشان به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته و گاهی اصطلاحات آنها را ازجمله «نفوس اسفهبدیه» و «هیئات مظلمه» را به کار برده است <ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۳۱؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۱.</ref> و این گرایش خاص ایشان به فلسفه اشراق را باید در بعد اخلاقی و عرفانی ایشان جستجو کرد <ref>عابدی، دفتر عقل و قلب، ۱۷۹.</ref> {{ببینید|علم فلسفه}}. ایشان در نامه خود به [[میخائیل گورباچف]]، وی را به خواندن کتابهای سهروردی ازجمله [[حکمت اشراق]] دعوت کرده است، و اینکه هر موجودی مادی به نور صرف که منزه از حس است، نیازمند میباشد و ادراک شهودی ذاتِ انسان از حقیقت خویش، مبرّا از پدیدههای محسوس خواهد بود <ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳ ـ ۲۲۴.</ref> {{ببینید|نامه به میخائیل گورباچف}}. | ||
==مذهب شیخ اشراق== | ==مذهب شیخ اشراق== | ||
شهابالدین سهروردی ازجمله فیلسوفانی است که آیین و مذهب او مورد اختلاف است. برخی درباره مذهب وی معتقدند او به ظاهر [[شافعیمذهب]] بوده است <ref>ابنخلکان، منظر الانسان، ۳/۴۸۶.</ref>. برخی دیگر تلاش دارند وی را حکیمی اسماعیلیمذهب معرفی کنند <ref>غالب، السهروردی، ۵۴ ـ ۵۶.</ref>؛ اما وی در آثار خود کلماتی دارد که افزون بر اینکه باورهای اوست، تا حدودی به اعتقادات شیعه نزدیک است. او همانند [[شیعه]] برای امام شرایط و نوعی عصمت قائل است که در [[عرفان]] از آن به انسان کامل تعبیر میشود <ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۱؛ ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۶۸.</ref>؛ در حالیکه علمای [[اهل سنت]] از امام جامعه چنین ترسیمی ندارند. توجه به اندیشه فلسفی و سیاسی شیخ اشراق و نگاه حکومتی وی که معتقد است حاکمان باید از پاکان باشند، این مطلب را تأکید میکند که ترسیم وی از شرایط جامعه و اوصافی که او برای حاکمان بر میشمارد، با نگاه و افکار و اندیشه شیعی قابل تطبیق است <ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۸۰.</ref>. وی رئیس جامعه را در هر عصری «خلیفة الله» میداند <ref>سهروردی، حکمة الاشراق، ۱۲؛ هروی، انواریه، ۱۴.</ref> و ریاست جامعه را حق کسانی میداند که در جایگاه قطب و انسان کامل باشند؛ در این صورت است که جامعه تحت تدبیر و امامت او نورانی میشود <ref>سهروردی، حکمة الاشراق، ۱۲.</ref>. به اعتقاد برخی، شیخ اشراق هنگامی که [[تکفیر]] شد، در مسائلی مانند [[ختم نبوت]] و دایره [[ولایت]] مورد مؤاخذه قرار گرفت که بدون شک اشاره به [[عقاید شیعی]] اوست <ref>نصر، جاودان خرد، ۱/۶۲۰.</ref>. بر این اساس، برخی معتقدند حکم قتل شیخ به دلیل شیعهبودن وی بوده است <ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۷۶.</ref>. | شهابالدین سهروردی ازجمله فیلسوفانی است که آیین و مذهب او مورد اختلاف است. برخی درباره مذهب وی معتقدند او به ظاهر [[شافعیمذهب]] بوده است <ref>ابنخلکان، منظر الانسان، ۳/۴۸۶.</ref>. برخی دیگر تلاش دارند وی را حکیمی اسماعیلیمذهب معرفی کنند <ref>غالب، السهروردی، ۵۴ ـ ۵۶.</ref>؛ اما وی در آثار خود کلماتی دارد که افزون بر اینکه باورهای اوست، تا حدودی به اعتقادات شیعه نزدیک است. او همانند [[شیعه]] برای امام شرایط و نوعی عصمت قائل است که در [[عرفان]] از آن به انسان کامل تعبیر میشود <ref>سهروردی، مجموعه مصنفات، ۲/۱۱؛ ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۶۸.</ref>؛ در حالیکه علمای [[اهل سنت]] از امام جامعه چنین ترسیمی ندارند. توجه به اندیشه فلسفی و سیاسی شیخ اشراق و نگاه حکومتی وی که معتقد است حاکمان باید از پاکان باشند، این مطلب را تأکید میکند که ترسیم وی از شرایط جامعه و اوصافی که او برای حاکمان بر میشمارد، با نگاه و افکار و اندیشه شیعی قابل تطبیق است <ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۸۰.</ref>. وی رئیس جامعه را در هر عصری «خلیفة الله» میداند <ref>سهروردی، حکمة الاشراق، ۱۲؛ هروی، انواریه، ۱۴.</ref> و ریاست جامعه را حق کسانی میداند که در جایگاه قطب و انسان کامل باشند؛ در این صورت است که جامعه تحت تدبیر و امامت او نورانی میشود <ref>سهروردی، حکمة الاشراق، ۱۲.</ref>. به اعتقاد برخی، شیخ اشراق هنگامی که [[تکفیر]] شد، در مسائلی مانند [[ختم نبوت]] و دایره [[ولایت]] مورد مؤاخذه قرار گرفت که بدون شک اشاره به [[عقاید شیعی]] اوست <ref>نصر، جاودان خرد، ۱/۶۲۰.</ref>. بر این اساس، برخی معتقدند حکم قتل شیخ به دلیل شیعهبودن وی بوده است <ref>ملکی، در امتداد وحی و عرفان، ۷۶.</ref>. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
امامخمینی نظریه شیخ اشراق را مبنی بر اینکه سمع و بصر الهی به علم ارجاع داده نمیشود، بلکه علم، به سمع و بصر بر میگردد، رد میکند <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳۹ ـ ۳۴۱.</ref> و قائل است ارجاع بعضی [[صفات الهی]] به صفات دیگر درست نیست <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.</ref>؛ زیرا لازمه آن این است که حقتعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ در حالیکه هر صفتی از صفات کمال برای حقتعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قیود و آلات باشد؛ چنانکه هر یک از سمع و بصر از کمالات حقیقت وجودند و حقتعالی واجد این حقایق است <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۳ ـ ۶۱۴.</ref>. | امامخمینی نظریه شیخ اشراق را مبنی بر اینکه سمع و بصر الهی به علم ارجاع داده نمیشود، بلکه علم، به سمع و بصر بر میگردد، رد میکند <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۳۹ ـ ۳۴۱.</ref> و قائل است ارجاع بعضی [[صفات الهی]] به صفات دیگر درست نیست <ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.</ref>؛ زیرا لازمه آن این است که حقتعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ در حالیکه هر صفتی از صفات کمال برای حقتعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قیود و آلات باشد؛ چنانکه هر یک از سمع و بصر از کمالات حقیقت وجودند و حقتعالی واجد این حقایق است <ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۳ ـ ۶۱۴.</ref>. | ||
===نفس=== | ===نفس=== | ||
شیخ اشراق در احوال نفوس پس از [[مرگ]] و طبقات آنها به تفصیل سخن گفته و برای هر طبقه حکمی معین کرده است. امامخمینی نیز همسو با وی و با تأکید بر اتصال نفوس مجرده به عالم نور بر این باور است که انوار اسپهبدیه و نفوس مجرده، هنگامی که به نور محض متصل گردند، از عالم مادی خلاص میشوند <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶.</ref> {{ببینید| | شیخ اشراق در احوال نفوس پس از [[مرگ]] و طبقات آنها به تفصیل سخن گفته و برای هر طبقه حکمی معین کرده است. امامخمینی نیز همسو با وی و با تأکید بر اتصال نفوس مجرده به عالم نور بر این باور است که انوار اسپهبدیه و نفوس مجرده، هنگامی که به نور محض متصل گردند، از عالم مادی خلاص میشوند <ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۳۶.</ref> {{ببینید|نفس|معاد}}. | ||
===اصالت وجود=== | ===اصالت وجود=== | ||
امامخمینی شیخ اشراق را [[اصالت ماهوی]] نمیداند، بلکه بنابر نظر ایشان، شیخ اشراق با تعبیر از نور همان اصالت وجود را تأیید میکند <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۴ ـ ۴۱۶.</ref> {{ببینید|اصالت وجود}} و معتقد است اثبات اعتباریبودن وجود از ناحیه شیخ اشراق، اصیلبودن [[ماهیت]] را نزد او اثبات نمیکند؛ زیرا وی قائل به [[اصالت نور]] است؛ زیرا نور در فلسفه اشراق بر وجود منطبق است و قول به اصالت نور در واقع قول به اصالت وجود است <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵ ـ ۴۱۶.</ref>. ایشان در اثبات اینکه شیخ اشراق اصالت وجودی است توجه میدهد که وی در برخی عبارات خود، [[نفس]] و موجودات عالیه را عاری از ماهیت میداند که این حاکی از اعتقاد وی به اصالت وجود است <ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۶ ـ ۱۰۷؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۷۸.</ref>. دیگر اینکه چون قائلان اصالت وجود در زمان شیخ اشراق در معرض [[تهمت]] بودهاند و مخالفان اصالت وجود از شنیدن لفظ وجود و اصالت آن وحشت داشتند، شیخ اشراق با لفظ نور به جای وجود مقصود خود را بیان کرده است <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۶.</ref>. | امامخمینی شیخ اشراق را [[اصالت ماهوی]] نمیداند، بلکه بنابر نظر ایشان، شیخ اشراق با تعبیر از نور همان اصالت وجود را تأیید میکند <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۴ ـ ۴۱۶.</ref> {{ببینید|اصالت وجود}} و معتقد است اثبات اعتباریبودن وجود از ناحیه شیخ اشراق، اصیلبودن [[ماهیت]] را نزد او اثبات نمیکند؛ زیرا وی قائل به [[اصالت نور]] است؛ زیرا نور در فلسفه اشراق بر وجود منطبق است و قول به اصالت نور در واقع قول به اصالت وجود است <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۵ ـ ۴۱۶.</ref>. ایشان در اثبات اینکه شیخ اشراق اصالت وجودی است توجه میدهد که وی در برخی عبارات خود، [[نفس]] و موجودات عالیه را عاری از ماهیت میداند که این حاکی از اعتقاد وی به اصالت وجود است <ref>امامخمینی، تعلیقه فوائد، ۱۰۶ ـ ۱۰۷؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۷۸.</ref>. دیگر اینکه چون قائلان اصالت وجود در زمان شیخ اشراق در معرض [[تهمت]] بودهاند و مخالفان اصالت وجود از شنیدن لفظ وجود و اصالت آن وحشت داشتند، شیخ اشراق با لفظ نور به جای وجود مقصود خود را بیان کرده است <ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۱۶.</ref>. |