پرش به محتوا

اشاعره: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ آذر ۱۴۰۳
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۹: خط ۹:
# جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم می‌شود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان به‌ظاهر صادر می‌شود، از قلمرو [[اراده|اراده الهی]] خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمه‌اش ضعف و سهو و غفلت حق‌تعالی به امور است، در حالی‌که خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود.<ref>اشعری، اللمع، ۶۹ ـ ۹۱.</ref>. امام‌خمینی در بحث [[جبر]] با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمی‌پردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر [[اصالت وجود]] و اینکه وجود حق‌تعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر می‌گردد، به ابطال جبر می‌پردازد.<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵.</ref> به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از [[شرک]] در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات<ref>انفال، ۱۷.</ref> و روایاتی مانند «لاحول و لا قوة الاّ بالله»،<ref>راوندی، الدعوات، ۵۲ و ۵۵.</ref> معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمی‌شود<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰.</ref> {{ببینید|جبر و اختیار}}
# جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم می‌شود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان به‌ظاهر صادر می‌شود، از قلمرو [[اراده|اراده الهی]] خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمه‌اش ضعف و سهو و غفلت حق‌تعالی به امور است، در حالی‌که خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود.<ref>اشعری، اللمع، ۶۹ ـ ۹۱.</ref>. امام‌خمینی در بحث [[جبر]] با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمی‌پردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر [[اصالت وجود]] و اینکه وجود حق‌تعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر می‌گردد، به ابطال جبر می‌پردازد.<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵.</ref> به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از [[شرک]] در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات<ref>انفال، ۱۷.</ref> و روایاتی مانند «لاحول و لا قوة الاّ بالله»،<ref>راوندی، الدعوات، ۵۲ و ۵۵.</ref> معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمی‌شود<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۱۰.</ref> {{ببینید|جبر و اختیار}}
# طلب و اراده: یکی از مباحثی که در علم کلام مطرح شده این است که هنگامی که خداوند از طریق [[انبیا(ع)]] انسان را به اموری مکلف می‌کند، از یک طرف اراده انسان بر انجام یا ترک فعلی تعلق گرفته است و از سویی انسان کافر یا عاصی اراده خلاف آن را نیز می‌کند و با امر و نهی الهی مخالفت می‌کند؛ در این صورت یا خداوند مقهور اراده انسان شده یا باید پذیرفت که کفر و عصیان عبد متعلق اراده الهی است و باید میان طلب و خواست خداوند که در امر و نهی‌اش تحقق دارد، یا اراده بر کفر و عصیان عبد، تفکیک قائل شد. اشاعره طلب و امر را از اراده منفک می‌دانند<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۸؛ سیدهاشمی و موسوی‌خو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام‌خمینی، ۸۰ ـ ۸۱.</ref> و در توجیه کلام خود معتقدند اراده الهی گاهی به خود امر و نهی و تکلیف تعلق دارد که همان اراده انشایی است و گاهی به «مکلفٌ‌به»، یعنی فعل عبد تعلق می‌گیرد. در تخلف انسان از اوامر و نواهی الهی، آنچه واقع نمی‌شود، اراده انشایی است نه اراده تکوینی.<ref>آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ۶۷؛ سیدهاشمی و موسوی‌خو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام‌خمینی، ۸۱ ـ ۸۲.</ref> [[امام‌خمینی]] در توضیح اشکال اشاعره بر وحدت طلب و اراده، معتقد است طبق گفته آنان، اگر گفته شود طلب با اراده اتحاد دارد، لازم می‌آید درباره تکالیفی که به کفار شده و بلکه در زمینه تکالیفی که به مطلق افراد نافرمان شده است، یکی از دو مطلب پذیرفته شود: یا آنکه گفته شود در این‌گونه تکلیف، از طرف خدای تعالی اراده جدی نیست، بلکه صورت تکلیف و طلب است نه حقیقت تکلیف و طلب، یا آنکه اگر گفته شود تکلیف [[کافر|کفار]] و اهل عصیان حقیقی است و صوری نیست، باید پذیرفت اراده خدا از مرادش تخلف کرده است؛ زیرا کفار و اهل عصیان دستورهای الهی را به جای نیاورده‌اند و آنچه خدای تعالی اراده کرده بود، انجام نداده‌اند و هر دو مطلب فوق باطل است.<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۳ ـ ۲۸؛ سیدهاشمی و موسوی‌خو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام‌خمینی، ۸۱ ـ ۸۳.</ref> امام‌خمینی پاسخ استدلال اشاعره را از زبان [[محمدکاظم خراسانی]]، صاحب کتاب کفایة الاصول داده است؛ به این بیان که اشاعره اراده تکوینی و تشریعی خداوند را با هم خلط کرده‌اند؛ زیرا اراده تکوینی علم به نظام به طور کامل و تمام است؛ یعنی همین قدر که خدای تعالی، عالم به نظام اتم و اکمل جهان آفرینش است، همین علم به نظام، علت خلق جهان آفرینش است که از آن علم، به اراده تعبیر می‌شود. علم و اراده در ممکنات دو معنی دارد و دو حقیقت است؛ اما در خدای تعالی علم و اراده یک چیز بیش نیست؛ اراده خلق جهان، یعنی علم به نظام خلقت و آفرینش؛ در حالی‌که اراده تشریعی آن است که خدای تعالی به مصلحت در فعل مکلف علم دارد، و این علم به مصلحت است که منشأ تکلیف می‌شود و آنچه نباید تکلیف الهی از آن خالی باشد، علم به مصلحت، یعنی اراده تشریعی است که باید در تکالیف وجود داشته باشد که هست، و آنچه محال است، تخلف مراد از اراده تکوینی است نه اراده تشریعی؛ زیرا تخلف مراد از اراده تشریعی امری است ممکن؛ یعنی ممکن است خدای تعالی به مصلحت نمازخواندن بنده علم داشته باشد، ولی آن بنده [[نماز]] نخواند؛ پس آنچه در تکالیف لازم است، اراده تشریعی است.<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۵ ـ ۲۹؛ فهری، مقدمه ترجمه کتاب شرح دعای سحر امام‌خمینی، ۵۱ ـ ۵۴؛ سیدهاشمی و موسوی‌خو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام‌خمینی، ۸۱ ـ ۸۴.</ref>
# طلب و اراده: یکی از مباحثی که در علم کلام مطرح شده این است که هنگامی که خداوند از طریق [[انبیا(ع)]] انسان را به اموری مکلف می‌کند، از یک طرف اراده انسان بر انجام یا ترک فعلی تعلق گرفته است و از سویی انسان کافر یا عاصی اراده خلاف آن را نیز می‌کند و با امر و نهی الهی مخالفت می‌کند؛ در این صورت یا خداوند مقهور اراده انسان شده یا باید پذیرفت که کفر و عصیان عبد متعلق اراده الهی است و باید میان طلب و خواست خداوند که در امر و نهی‌اش تحقق دارد، یا اراده بر کفر و عصیان عبد، تفکیک قائل شد. اشاعره طلب و امر را از اراده منفک می‌دانند<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۸؛ سیدهاشمی و موسوی‌خو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام‌خمینی، ۸۰ ـ ۸۱.</ref> و در توجیه کلام خود معتقدند اراده الهی گاهی به خود امر و نهی و تکلیف تعلق دارد که همان اراده انشایی است و گاهی به «مکلفٌ‌به»، یعنی فعل عبد تعلق می‌گیرد. در تخلف انسان از اوامر و نواهی الهی، آنچه واقع نمی‌شود، اراده انشایی است نه اراده تکوینی.<ref>آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ۶۷؛ سیدهاشمی و موسوی‌خو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام‌خمینی، ۸۱ ـ ۸۲.</ref> [[امام‌خمینی]] در توضیح اشکال اشاعره بر وحدت طلب و اراده، معتقد است طبق گفته آنان، اگر گفته شود طلب با اراده اتحاد دارد، لازم می‌آید درباره تکالیفی که به کفار شده و بلکه در زمینه تکالیفی که به مطلق افراد نافرمان شده است، یکی از دو مطلب پذیرفته شود: یا آنکه گفته شود در این‌گونه تکلیف، از طرف خدای تعالی اراده جدی نیست، بلکه صورت تکلیف و طلب است نه حقیقت تکلیف و طلب، یا آنکه اگر گفته شود تکلیف [[کافر|کفار]] و اهل عصیان حقیقی است و صوری نیست، باید پذیرفت اراده خدا از مرادش تخلف کرده است؛ زیرا کفار و اهل عصیان دستورهای الهی را به جای نیاورده‌اند و آنچه خدای تعالی اراده کرده بود، انجام نداده‌اند و هر دو مطلب فوق باطل است.<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۳ ـ ۲۸؛ سیدهاشمی و موسوی‌خو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام‌خمینی، ۸۱ ـ ۸۳.</ref> امام‌خمینی پاسخ استدلال اشاعره را از زبان [[محمدکاظم خراسانی]]، صاحب کتاب کفایة الاصول داده است؛ به این بیان که اشاعره اراده تکوینی و تشریعی خداوند را با هم خلط کرده‌اند؛ زیرا اراده تکوینی علم به نظام به طور کامل و تمام است؛ یعنی همین قدر که خدای تعالی، عالم به نظام اتم و اکمل جهان آفرینش است، همین علم به نظام، علت خلق جهان آفرینش است که از آن علم، به اراده تعبیر می‌شود. علم و اراده در ممکنات دو معنی دارد و دو حقیقت است؛ اما در خدای تعالی علم و اراده یک چیز بیش نیست؛ اراده خلق جهان، یعنی علم به نظام خلقت و آفرینش؛ در حالی‌که اراده تشریعی آن است که خدای تعالی به مصلحت در فعل مکلف علم دارد، و این علم به مصلحت است که منشأ تکلیف می‌شود و آنچه نباید تکلیف الهی از آن خالی باشد، علم به مصلحت، یعنی اراده تشریعی است که باید در تکالیف وجود داشته باشد که هست، و آنچه محال است، تخلف مراد از اراده تکوینی است نه اراده تشریعی؛ زیرا تخلف مراد از اراده تشریعی امری است ممکن؛ یعنی ممکن است خدای تعالی به مصلحت نمازخواندن بنده علم داشته باشد، ولی آن بنده [[نماز]] نخواند؛ پس آنچه در تکالیف لازم است، اراده تشریعی است.<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۵ ـ ۲۹؛ فهری، مقدمه ترجمه کتاب شرح دعای سحر امام‌خمینی، ۵۱ ـ ۵۴؛ سیدهاشمی و موسوی‌خو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امام‌خمینی، ۸۱ ـ ۸۴.</ref>
[[رده:مقاله های نیازمند ارزیابی]]