۲۸٬۳۸۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
''' | '''امامیه،''' مکتب کلامی شیعیان، منسوب به امامان معصوم(ع). | ||
کلام شیعی در عصر [[امامان معصوم(ع)]] سامانیافته نبود و متکلمان شیعی در آن دوران، به دلیل نیازهای زمانی به بحث درباره موضوعات و مسائل ویژهای میپرداختند. سامانیافتن کلام شیعی در [[عصر غیبت]] به دست متکلمانی چون ابراهیم نوبختی، | == معرفی == | ||
کلام شیعی در عصر [[امامان معصوم(ع)]] سامانیافته نبود و متکلمان شیعی در آن دوران، به دلیل نیازهای زمانی به بحث درباره موضوعات و مسائل ویژهای میپرداختند. سامانیافتن کلام شیعی در [[عصر غیبت]] به دست متکلمانی چون ابراهیم نوبختی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی تحقق یافت.<ref>جبرئیلی، ساختار کلام شیعی، ۱۲۷ ـ ۱۲۸.</ref> | |||
با گسترش مباحث کلامی، ضرورت استفاده از [[قواعد فلسفی|قواعد و مبانی فلسفی]] با عنوان مبادی و مقدمات در اثبات، تبیین و دفاع از آموزههای دینی مورد توجه قرار گرفت.<ref>جبرئیلی، ساختار کلام شیعی، ۱۳۰.</ref> این روش فلسفی در کلام شیعی با ابراهیم نوبختی آغاز شد و به دست [[نصیرالدین طوسی]] به کمال خود رسید.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۵/۱۵۰؛ گنجور، نقش ابواسحاق ابراهیم نوبختی در پیدایش «کلام فلسفی» شیعه (با تأکید بر الیاقوت فی علم الکلام)، ۱۰۹.</ref> در مکتب کلامی امامیه، پایبندی به [[کتاب (منبع اجتهاد)|کتاب]] و [[سنت]] وجود دارد، امّا برخلاف رویکرد ظاهرگرایی و تأویلگرایی، شیوه ورود به مباحث و تبیین مسائل کلامی، به سبک فلسفی و برهانی است.<ref>گنجور، نقش ابواسحاق ابراهیم نوبختی در پیدایش «کلام فلسفی» شیعه (با تأکید بر الیاقوت فی علم الکلام)، ۱۰۹.</ref> روش مکتب امامیه در اصول عقاید که برگرفته از آموزههای [[اهل بیت(ع)]] است بر استدلال، تبیین و احتجاج بر پایه عقل و [[وحی]]، مبتنی است. [[شیعه]] از یک سو عقل و تفکر عقلی را معتبر میداند و از سوی دیگر، به نصوص معتبر اهمیت میدهد.<ref>محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۷۱ و ۱۱۸ ـ ۱۲۱؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۷.</ref> تفکر شیعی را نباید با تفکر معتزلی | با گسترش مباحث کلامی، ضرورت استفاده از [[قواعد فلسفی|قواعد و مبانی فلسفی]] با عنوان مبادی و مقدمات در اثبات، تبیین و دفاع از آموزههای دینی مورد توجه قرار گرفت.<ref>جبرئیلی، ساختار کلام شیعی، ۱۳۰.</ref> این روش فلسفی در کلام شیعی با ابراهیم نوبختی آغاز شد و به دست [[نصیرالدین طوسی]] به کمال خود رسید.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۵/۱۵۰؛ گنجور، نقش ابواسحاق ابراهیم نوبختی در پیدایش «کلام فلسفی» شیعه (با تأکید بر الیاقوت فی علم الکلام)، ۱۰۹.</ref> در مکتب کلامی امامیه، پایبندی به [[کتاب (منبع اجتهاد)|کتاب]] و [[سنت]] وجود دارد، امّا برخلاف رویکرد ظاهرگرایی و تأویلگرایی، شیوه ورود به مباحث و تبیین مسائل کلامی، به سبک فلسفی و برهانی است.<ref>گنجور، نقش ابواسحاق ابراهیم نوبختی در پیدایش «کلام فلسفی» شیعه (با تأکید بر الیاقوت فی علم الکلام)، ۱۰۹.</ref> روش مکتب امامیه در اصول عقاید که برگرفته از آموزههای [[اهل بیت(ع)|اهلبیت(ع)]] است بر استدلال، تبیین و احتجاج بر پایه عقل و [[وحی]]، مبتنی است. [[شیعه]] از یک سو عقل و تفکر عقلی را معتبر میداند و از سوی دیگر، به نصوص معتبر اهمیت میدهد.<ref>محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۷۱ و ۱۱۸ ـ ۱۲۱؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۷.</ref> تفکر شیعی را نباید با [[معتزله|تفکر معتزلی]] قیاس کرد؛ زیرا معتزله در اعتماد به حکم عقل بیش از حد پیش رفته، در مواردی که حکم عقل، قطعی نیست یا شایستگی داوری ندارد، به حکم آن اعتماد و، ظواهر قرآن و سنت را تأویل کرده است. اینگونه تجاوز از حد، در کلام امامیه مطرود است؛<ref>طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۵/۲۷۹؛ محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۷۲؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۷ ـ ۱۰۸.</ref> همچنین با تفکر اشعری که اصالت را از عقل گرفته، آن را تابع ظواهر الفاظ میکند، مخالف و مغایر است.<ref>علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۸.</ref> | ||
امامخمینی نیز در آثار خود به برخی مبانی و اصول متکلمان امامیه اشاره کرده، در برخی موارد به بررسی تفصیلی آنها پرداخته است. ایشان از متکلمان بزرگ شیعی نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و [[خواجهنصیرالدین طوسی|نصیرالدین طوسی]] به بزرگی یاد کرده است<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۶۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۴ و ۳۰۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۳، ۳۳۹ و ۶۱۰.</ref> و از منابع کلامی شیعی، چون توحید صدوق،<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۷۹ و ۸۸.</ref> بحار الانوار،<ref>امامخمینی، آداب الصلاه، ۲۵ ـ ۲۶.</ref> مرآة العقول،<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۲۶.</ref> عبقات الانوار،<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۹۲ ـ ۱۰۰.</ref> شوارق الالهام<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۳۳.</ref> و تجرید الاعتقاد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۱۲.</ref> استفادههای فراوان کرده است. ایشان قول متکلمان امامیه را جداگانه بیان نمیکند؛ بلکه از این قول و نظریه عموم [[حکما]] یکجا سخن گفته است و کلام برخی متکلمان امامیه را همان قول حکما میداند؛ هرچند در مواردی به قلم فلسفی و عرفانی آن مبانی را ارتقا داده است؛ ازجمله: | == امامیه در اندیشه امامخمینی == | ||
[[امامخمینی]] نیز در آثار خود به برخی مبانی و اصول متکلمان امامیه اشاره کرده، در برخی موارد به بررسی تفصیلی آنها پرداخته است. ایشان از متکلمان بزرگ شیعی نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و [[خواجهنصیرالدین طوسی|نصیرالدین طوسی]] به بزرگی یاد کرده است<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۶۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۴ و ۳۰۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۳، ۳۳۹ و ۶۱۰.</ref> و از منابع کلامی شیعی، چون توحید صدوق،<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۷۹ و ۸۸.</ref> بحار الانوار،<ref>امامخمینی، آداب الصلاه، ۲۵ ـ ۲۶.</ref> مرآة العقول،<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۲۶.</ref> عبقات الانوار،<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۹۲ ـ ۱۰۰.</ref> شوارق الالهام<ref>امامخمینی، انوار الهدایه، ۳۳.</ref> و تجرید الاعتقاد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۱۱۲.</ref> استفادههای فراوان کرده است. ایشان قول متکلمان امامیه را جداگانه بیان نمیکند؛ بلکه از این قول و نظریه عموم [[حکما]] یکجا سخن گفته است و کلام برخی متکلمان امامیه را همان قول حکما میداند؛ هرچند در مواردی به قلم فلسفی و عرفانی آن مبانی را ارتقا داده است؛ ازجمله: | |||
=== توحید افعالی === | |||
توحید افعالی در نگاه متکلمان امامیه، بدین معناست که آنچه در هستی انجام میگیرد، فعل خداست و همانگونه موجودات هستی در ذات خویش مستقل نیستند و در تأثیر و فعل نیز [[استقلال]] ندارند. توحید افعالی یا استناد افعال به خداوند به معنای نفی قانون علیت نیست؛ زیرا خداوند اراده کرده است هر کاری از گذر علل و اسباب خود انجام پذیرد؛ هرچند علل و اسباب نیز در تأثیر خویش، مستقل نیستند. همچنین توحید افعالی به معنای سلب [[اراده]] و [[جبر و اختیار|اختیار]] از انسان نیز نیست.<ref>موسوی، مراتب توحید الهی در حکمت متعالیه واثرپذیری از قرآن و سنت، ۲۲۰.</ref> متکلمان امامیه با بهرهگیری از مکتب اهل بیت، خط صحیح و مسیر درست توحید افعالی را در پیش گرفتهاند و با استناد به قول «امر بین الامرین» [[جبر و اختیار|جبر و تفویض]] را کنار گذاشته، به توحید محض رسیدهاند.<ref>صدوق، التوحید، ۲۰۶ و ۳۶۲؛ مفید، تصحیح اعتقادات، ۴۶ ـ ۴۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۱۲ ـ ۲۲.</ref> | |||
[[امامخمینی]] نیز در تبیین توحید افعالی، موضعی شبیه متکلمان برگرفته است؛ اما با اندک تفاوتی به تبیین دقیقتر آن پرداخته است. تحلیل توحید افعالی ایشان بر اساس علیت طولی بر سه رکن استوار است: | [[امامخمینی]] نیز در تبیین توحید افعالی، موضعی شبیه متکلمان برگرفته است؛ اما با اندک تفاوتی به تبیین دقیقتر آن پرداخته است. تحلیل توحید افعالی ایشان بر اساس علیت طولی بر سه رکن استوار است: | ||
خط ۱۳: | خط ۱۶: | ||
الف) پذیرش توحید افعالی به معنای فاعلیت تام و فراگیر خدای سبحان، یعنی حصر فاعلیت خداوند متعال به عنوان «لا مؤثر فی الوجود الا الله»، که در این صورت علت، وجودی مستقل و غنی، بلکه عین استقلال است و معلول عین فقر و تعلق محض است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۳ ـ ۹۴، ۱۳۱ و ۲۷۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۴؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶ و ۶۴۰ ـ ۶۴۱؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۰۲.</ref> | الف) پذیرش توحید افعالی به معنای فاعلیت تام و فراگیر خدای سبحان، یعنی حصر فاعلیت خداوند متعال به عنوان «لا مؤثر فی الوجود الا الله»، که در این صورت علت، وجودی مستقل و غنی، بلکه عین استقلال است و معلول عین فقر و تعلق محض است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۳ ـ ۹۴، ۱۳۱ و ۲۷۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۴؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶ و ۶۴۰ ـ ۶۴۱؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۰۲.</ref> | ||
ب) پذیرش نظام علت و معلول و اختیار انسان؛ یعنی رابطه اختیار انسان و اختیار خداوند و اینکه انسان با آنکه فاعل مختار است، خودش ظل و سایه فاعلیت حقتعالی است؛ بنابراین اگرچه اراده حقتعالی به نظام اتمّ تعلق گرفته، این تعلق هیچ منافاتی با فاعل مختار بودن انسان ندارد؛ همانگونه که علم عنائی حقتعالی که منشا نظام هستی است، منافاتی با مختاربودن انسان ندارد، بلکه بر اختیار او تأکید میکند.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۵.</ref> | ب) پذیرش نظام علت و معلول و اختیار انسان؛ یعنی رابطه اختیار انسان و اختیار خداوند و اینکه انسان با آنکه فاعل مختار است، خودش ظل و سایه فاعلیت حقتعالی است؛ بنابراین اگرچه اراده حقتعالی به نظام اتمّ تعلق گرفته، این تعلق هیچ منافاتی با فاعل مختار بودن انسان ندارد؛ همانگونه که علم عنائی حقتعالی که منشا نظام هستی است، منافاتی با مختاربودن انسان ندارد، بلکه بر اختیار او تأکید میکند.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۵.</ref> امامخمینی با استناد به آیه «وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ اللَّهَ رَمی»،<ref>انفال، ۱۷.</ref> معتقد است افعال انسان بدون هیچ واسطهای هم به حقتعالی و هم به خود انسان انتساب دارد و از این انتساب هیچگونه جبری در افعال انسان لازم نمیآید.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۳۸ و ۲/۳۱۰؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۶ و ۴۱ ـ ۴۳؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۶.</ref> | ||
ج) امکان اجتماع دو فاعل در حوادث و افعال، در طول یکدیگر. بنابر نظر امامخمینی، اگر معنای ربط معلولها به فاعل الهی بهخوبی تصور شود، وحدانیت خداوند عالم تصدیق خواهد شد؛ زیرا فاعل موجد، یک حقیقت بسیط است و از آن فاعل، یک هویت وجودی بسیط صادر میشود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۸۳ ـ ۸۴.</ref> پس اگر کسی توحید فعل حق را آنگونه که شایسته است، درک کند و نظام وجود را صورتی از فاعلیت حقتعالی بداند، به برهان و وضوح مییابد که «لا مؤثر فی الوجود» حصر حقیقی است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۶ ـ ۲۷۷.</ref> با توجه به طولیبودن فاعلها، نه توحید افعالی محدود میشود تا تفویض لازم بیاید و نه [[علیت|نظام علیت]] و اختیار از انسان سلب میگردد تا جبر لازم بیاید. {{ببینید|توحید(۱)}} | ج) امکان اجتماع دو فاعل در حوادث و افعال، در طول یکدیگر. بنابر نظر امامخمینی، اگر معنای ربط معلولها به فاعل الهی بهخوبی تصور شود، وحدانیت خداوند عالم تصدیق خواهد شد؛ زیرا فاعل موجد، یک حقیقت بسیط است و از آن فاعل، یک هویت وجودی بسیط صادر میشود.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۸۳ ـ ۸۴.</ref> پس اگر کسی توحید فعل حق را آنگونه که شایسته است، درک کند و نظام وجود را صورتی از فاعلیت حقتعالی بداند، به برهان و وضوح مییابد که «لا مؤثر فی الوجود» حصر حقیقی است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۷۶ ـ ۲۷۷.</ref> با توجه به طولیبودن فاعلها، نه توحید افعالی محدود میشود تا تفویض لازم بیاید و نه [[علیت|نظام علیت]] و اختیار از انسان سلب میگردد تا جبر لازم بیاید. {{ببینید|توحید(۱)}} | ||
=== عینیت ذات و صفات === | |||
متکلمان شیعه با الهامگرفتن از معارف [[اهل بیت(ع)]] معتقد به عینیت صفات ایجابی با ذات حق شدهاند؛ اما در توجیه و تبیین این مطالب، روش واحدی وجود ندارد. متکلمان غالباً با توجه به [[احادیث]] و به سبب نفی ترکیب از ذات الهی، به این نظر ملتزم شدهاند.<ref>لاهیجی، گوهر مراد، ۲۴۱؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۷۰.</ref>امامخمینی با توجه به مبانی فلسفی و عرفانی، عینیت ذات و صفات را اثبات کرده است. ایشان با ردّ سخن [[اشاعره]] و معتزله در مورد زیادت یا نیابت ذات با صفات، معتقد است هر دو گروه جانب افراط و تفریط را در پیش گرفتهاند؛<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۲ ـ ۱۳.</ref> چنانکه ایشان قول برخی علمای شیعه درباره صفات را رد میکند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲ ـ ۱۳۵؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۵.</ref> و معتقد است صفات خداوند از جهت لفظ و مفهوم با یکدیگر متغایرند؛ امّا از جهت مصداق هر یک عین دیگری و همه عین ذاتاند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۰۹؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۷.</ref> | |||
=== امامت === | |||
مسئله [[امامت]] یکی از مسائل مهم و اصلی [[مذهب شیعه]] است که با ادله متعدد عقلی و نقلی آن را اثبات کردهاند.<ref>مفید، النکت الاعتقادیه، ۳۹؛ مفید، الافصاح، ۲۷ ـ ۲۹؛ سید مرتضی، الشافی فی الامامه، ۱/۴۷؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۶۲ ـ ۳۶۳؛.</ref> امامخمینی نیز درباره امامت افزون بر گرایش کلامی، به بُعد عرفانی و اجتماعی آن نیز پرداخته است و در برخی آثار خویش در ردّ شبهاتی که بعضی منحرفان مطرح کردهاند، بهتفصیل به این موضوع پرداخته است.<ref>امامخمینی، کشف اسرار، ۱۰۵ ـ ۱۶۵.</ref> ایشان امامت را یک اصل الهی برخاسته از متن دین برای راهبری جامعه میداند که بدون آن [[سعادت]] تحقق نمییابد، و این اصل را از [[اصول مذهب شیعه|اصول مذهب]] میشمارد<ref>امام خمینی، کتاب الطهاره، ۳/۴۴۱.</ref> و بر این باور است که مقام امامت صرفاً یک مقام اعتباری نیست؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۵۲.</ref> بلکه یک منصب حقیقی الهی است که [[پیامبر(ص)]] از طرف [[خداوند]] مأمور به نصب و جعل و تصریح به آن میشود.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۹۷؛ امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۲۱ و ۲۰/۱۱۲.</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == |