۲۶٬۵۶۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
==اهمیت و جایگاه هیولی== | ==اهمیت و جایگاه هیولی== | ||
هیولی در اصطلاح [[فلسفه|فلسفی]]، حیث بالقوه جسم است که جنبه قابلی و استعداد هر جسمی میباشد و هیچ گونه فعلیتی ندارد.<ref>(ابنسینا، الهیات شفا، ص۶۶-۶۷؛ الاشارات والتنبیهات، ج۲، ص۳۹-۴۴؛ ملاصدرا، الحکمة متعالیه، ج۲، ص۱۷۰؛ آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ص۳۱۴.</ref> هیولی یکی از مباحث مهم فلسفی است که جایگاه ویژهای در مباحث عقلی دارد، | هیولی در اصطلاح [[فلسفه|فلسفی]]، حیث بالقوه جسم است که جنبه قابلی و استعداد هر جسمی میباشد و هیچ گونه فعلیتی ندارد.<ref>(ابنسینا، الهیات شفا، ص۶۶-۶۷؛ الاشارات والتنبیهات، ج۲، ص۳۹-۴۴؛ ملاصدرا، الحکمة متعالیه، ج۲، ص۱۷۰؛ آشتیانی، شرح بر زاد المسافر، ص۳۱۴.</ref> هیولی یکی از مباحث مهم فلسفی است که جایگاه ویژهای در مباحث عقلی دارد، حکمای مشاء برای اثبات بُعد هیولانی جسم، براهین فراوانی اقامه کردهاند.<ref>(ابنسینا، الهیات الشفاء، ص۶۶-۶۷؛ یزدانپناه، حکمت اشراق، ج۲، ص۳۳۲.</ref> در مقابل [[مکتب اشراق|حکمای اشراق]] منکر وجود هیولی هستند.<ref>سهروری، مجموعه مصنفات، ج۲، ص۷۵.</ref> [[ملاصدرا]] با نقد کلام [[شهابالدین سهروردی|شیخ اشراق]] بر اثبات هیولی و وجود آن تأکید دارد.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۵، ص۷۸، ۳۰۰؛ زارعی، بررسی انتقادات ملاصدرا بر سهروردی، ص۸۸-۸۹.</ref> | ||
امامخمینی نیز در آثار خویش به بحث از هیولی، حقیقت و احکام آن پرداخته و براهین اثبات هیولی را بنابر مسلک مشاء تقریر کرده است.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه، ص۴۵۵-۴۵۷ و ۴۶۰؛ ج۱، ص۷۲ و ۱۲۱؛ تفسیر سوره حمد، ص۳؛ شرح چهل حدیث، ص۵۸۵ و ۵۱۰؛ سرّالصلاة، ص۳ و ۸۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۵۷؛ جواهر الاصول، ج۲، ص۸۵.</ref> ایشان در برخی آثار خویش بحث از هیولی را با رویکرد عرفانی مورد مداقه قرار داده و با ارتقاء آن، مباحث خاص و مهم عرفانی بر آن مترتب ساخته است.<ref>امامخمینی، شرح دعای سحر، ص۱۱؛ تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الأنس، ص۱۱۶ و ۱۶۲؛ مصباح الهدایه، ص۴۵.</ref> | |||
[[امامخمینی]] نیز در آثار خویش به بحث از هیولی، حقیقت و احکام آن پرداخته و براهین اثبات هیولی را بنابر [[مکتب مشاء|مسلک مشاء]] تقریر کرده است.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه، ص۴۵۵-۴۵۷ و ۴۶۰؛ ج۱، ص۷۲ و ۱۲۱؛ تفسیر سوره حمد، ص۳؛ شرح چهل حدیث، ص۵۸۵ و ۵۱۰؛ سرّالصلاة، ص۳ و ۸۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۵۷؛ جواهر الاصول، ج۲، ص۸۵.</ref> ایشان در برخی آثار خویش بحث از هیولی را با رویکرد عرفانی مورد مداقه قرار داده و با ارتقاء آن، مباحث خاص و مهم عرفانی بر آن مترتب ساخته است.<ref>امامخمینی، شرح دعای سحر، ص۱۱؛ تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الأنس، ص۱۱۶ و ۱۶۲؛ مصباح الهدایه، ص۴۵.</ref> | |||
==حقیقت هیولی== | ==حقیقت هیولی== | ||
به باور | به باور [[حکما|فلاسفه]]، هیولی اولی فی حدّ ذات خود، جزء قابلیت محض نبوده و هیچگونه فعلیت و تحصلی دارا نمیباشد، بهرهاش از وجود بسیار ناچیز و در مرز بین هستی و نیستی قرار دارد؛ به همین جهت هیولی به لحاظ هستیشناسی در انزل درجات وجودی و در [[قوس نزول و صعود|انتهای قوس نزول و ابتدای قوس صعود]] میباشد؛<ref>فارابی، السیاسة المدینه، ص۵۹؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۱۸۵؛ مجموعه رسائل التسعه، ص۳۶۵.</ref>بنابراین هیولی از جهت وجود، ضعیفترین اشیاء است، چون در حاشیه و طرف وجود قرار دارد و در پایینترین مرتبه افاضه میباشد، هرچند هیولی آخر نزول مرتبه هستی است؛ اما امری معدوم نیست.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۳۴؛ سه رساله فلسفی، ص۳۵۱؛ الحاشیه علی الهیات الشفا؛ ص۱۶۶.</ref> | ||
امامخمینی نیز در بیان حقیقت هیولی آن را صف نعال عالم طبیعت که مهد ظهور و بروز استعدادها و صرف قوّه محض میداند.<ref>امامخمینی، تفسیر سوره حمد، ص۳ و ۵؛ شرح چهل حدیث، ص۵۱۰ و ۵۸۵؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۶۲.</ref> امامخمینی، هیولی را پایان قوس نزول میداند که بعد از عوالمی چون عقل، نفس کلی، [[عالم ملکوت|ملکوت]]، [[برزخ|عالم مثال]] و عالم شهادت، آخرین درجه عالم شهادت و طبیعت میباشد.<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ص۶۱۳؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۵۹؛ صاحبی، اوج معرفت، ص۳۵۹-۳۶۰.</ref> به اعتقاد ایشان هیولی صرف قوّه و وجود ضعیفی است که مقبض نور وجود بوده و در حاشیه وجود قرار دارد و بر این باور است که هیولی مانند ماهیات، استقلال در وجود ندارد و این گونه نیست که هیولی یک چیز منحاز و مستقلی باشد بلکه هیولی هویتی غیرقوّه بودن ندارد.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۲، ۱۱۳، ۱۲۱ و ۲۸۸.</ref> | |||
امامخمینی نیز در | امامخمینی نحوه وجود هیولی را قوه وجود میداند و مراد از وجود در قوه وجود، وجوود فعلی است؛ زیرا خود قوه وجود، نیز وجود است، پس هیولی در عین آن که قوه است، موجود است؛ بنابراین قوه وجود نحوهای از وجود است؛<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۶۰-۴۵۹.</ref> لذا در قیاس با عدم مطلق که هیچ موجودیتی ندارد، هیولی وجود است. امامخمینی دلیل دیگر بر اینکه هیولی با اینکه صرف قوه است؛ ولی موجود است، صاحب مراتب بودن آن میداند؛ یعنی مرتبهای از هیولی کیف استعدادی و مرتبهای از آن جوهر هیولانی است.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۶۰.</ref> به اعتقاد امامخمینی درباره حقیقت هیولی میان فلاسفه مشائین و اشراقیون اختلاف است، [[مکتب اشراق|اشراقیون]] به چیزی جز صورت جسمیه قائل نیستند و منکر هیولی هستند و مشائیون هیولی را مبدأ صور نوعیه و محل تبدلات صور نوعیه و محل ترقیات آن میدانند.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۵۸ و ۲۳۱.</ref> | ||
امامخمینی | == برهان بر وجود هیولی == | ||
امامخمینی برای اثبات هیولی دو برهان را بنابر [[مکتب مشاء|مسلک مشاء]] تقریر میکند: ۱- برهان قوه و فعل: به اعتقاد امامخمینی برای جسم، صورت اتصالیه است و آن معنای بالفعل بودن جسم است؛ همچنین برای جسم استعداد قبول حرکت و صور نیز هست. پس در [[جسم]] دو جهت وجود دارد؛ یکی جهت فعلی و دیگری جهت بالقوه، و شیء واحد نمیتواند از آن حیث که بالفعل است بالقوه نیز باشد، پس آنچه جسم به واسطه آن بالقوه است، هیولی است.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۵۶-۴۵۷.</ref> | |||
۲- برهان فصل و وصل: به اعتقاد امامخمینی جسم انفصالپذیر است و مجرد اتصال، انفصالپذیر نیست، پس جسم، مجرد اتصال نیست، از طرفی اتصال خارج از حقیقت جسم نیست، پس برای جسم جزء دیگری نیز هست که اتصال و انفصال را قبول میکند.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۵۵-۴۵۶.</ref> | ۲- برهان فصل و وصل: به اعتقاد امامخمینی جسم انفصالپذیر است و مجرد اتصال، انفصالپذیر نیست، پس جسم، مجرد اتصال نیست، از طرفی اتصال خارج از حقیقت جسم نیست، پس برای جسم جزء دیگری نیز هست که اتصال و انفصال را قبول میکند.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۴۵۵-۴۵۶.</ref> | ||
==هیولی در نگاه عرفا== | ==هیولی در نگاه عرفا== | ||
اهل معرفت در دو قوس نزول و صعود از هیولی در مباحث عرفانی بهره بردهاند؛ | اهل معرفت در دو [[قوس نزول و صعود]] از هیولی در مباحث عرفانی بهره بردهاند؛ | ||
# در قوس نزول؛ اهل معرفت با اقتباس از اصطلاح هیولی فلسفی که نماینده قوه صرف میباشد، آن را در مباحث خارجی و نه مفهوی در عرفان به کار برده و از آن با لحاظ دو جهت مختلف، از نفس رحمانی با عنوان هیولی اولی یاد کردهاند. از این لحاظ که نفس رحمانی قابل همه تعینات و موطن پذیرای تمام تجلیات است، آن را هیولی خواندهاند. در واقع با وامگیری از فلسفه که در آن، هیولی اولی قابلِ همه صورتهای فعلی است، نفس رحمانی نیز قبول همه صور موجودات میباشد که از عالم عقل تا عالم ماده را شامل میباشد.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۲۳ و ۷۹۰؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری ص۵۶۵-۵۶۶.</ref> امامخیمنی نیز در مباحث عرفا در مواردی یکی از نامهای نفس رحمانی را هیولای اولی میداند و معتقد است از آنجا که نفس رحمانی قابل همه صورتهای موجود در عالم است و همه تعینات را میپذیرد، آن را هیولای اولی گویید.<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ومصباح الانس، ص۱۶۱؛ صاحبی، اوج معرفت، ص۱۸۵.</ref> | # در قوس نزول؛ [[عرفا|اهل معرفت]] با اقتباس از اصطلاح هیولی فلسفی که نماینده قوه صرف میباشد، آن را در مباحث خارجی و نه مفهوی در عرفان به کار برده و از آن با لحاظ دو جهت مختلف، از [[نفس رحمانی]] با عنوان هیولی اولی یاد کردهاند. از این لحاظ که نفس رحمانی قابل همه تعینات و موطن پذیرای تمام تجلیات است، آن را هیولی خواندهاند. در واقع با وامگیری از فلسفه که در آن، هیولی اولی قابلِ همه صورتهای فعلی است، نفس رحمانی نیز قبول همه صور موجودات میباشد که از عالم عقل تا عالم ماده را شامل میباشد.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۲۳ و ۷۹۰؛ یزدانپناه، مبانی و اصول عرفان نظری ص۵۶۵-۵۶۶.</ref> امامخیمنی نیز در مباحث عرفا در مواردی یکی از نامهای نفس رحمانی را هیولای اولی میداند و معتقد است از آنجا که نفس رحمانی قابل همه صورتهای موجود در عالم است و همه تعینات را میپذیرد، آن را هیولای اولی گویید.<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ومصباح الانس، ص۱۶۱؛ صاحبی، اوج معرفت، ص۱۸۵.</ref> | ||
# در قوس صعود؛ اهل معرفت بر این باورند، قلب سالک چون تعین خاصی ندارد، هیولانی القبول است و به دلیل اطلاق قبول و محدود نبودن قابلیت آن، میتواند پذیرای امانت الهی باشد؛ بنابراین قلب سالک باید هیولای همه صور معتقدات باشد؛ زیرا خداوند اوسع و بزرگتر از آن است که در عقیده خاصی منحصر شود.<ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ص۴۷۴.</ref> به اعتقاد | # در قوس صعود؛ اهل معرفت بر این باورند، قلب سالک چون تعین خاصی ندارد، هیولانی القبول است و به دلیل اطلاق قبول و محدود نبودن قابلیت آن، میتواند پذیرای امانت الهی باشد؛ بنابراین قلب سالک باید هیولای همه صور معتقدات باشد؛ زیرا خداوند اوسع و بزرگتر از آن است که در عقیده خاصی منحصر شود.<ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ص۴۷۴.</ref> به اعتقاد [[امامخمینی]]، عارف و سالک کامل کسی است که قلب خود را هیولی برای صورتهایی قرار دهد که محبوب، آنها را بر قلب او وارد میکند و نباید هیچ صورت فعلیتی را از جانب خویش بخواهد و مطالبه کند بلکه باید از همه عوالم و تعیینات و عبور کند.<ref>امامخمینی، شرح دعای سحر، ص۱۱؛ صاحبی، اسرار ملکوت، ج۱ ص۷۲-۷۳.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |