۲۱٬۳۵۲
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == | ||
قدرت به معنای توانایی است<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۱۰/۱۵۳۹۹؛ جوهری، الصحاح، ۲/۷۸۷.</ref> و در اصطلاح قدرت در جامعه انسانی به معنای امکان تحمیل اراده<ref>وبر، مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ۱۳۹.</ref> حتی با وجود مقاومت دیگران<ref>فروند، جامعهشناسی ماکس وبر، ۲۳۲.</ref> میباشد و شامل مجموعهای از عوامل مادی و معنوی است<ref>عمید زنجانی، فقه سیاسی، ۱/۶۵.</ref> که به صورت قهری یا اختیاری موجب به اطاعت درآوردن دیگر انسانها<ref>مکآیور، جامعه و حکومت، ۱۰۱؛ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۴۷.</ref> برای ایجاد شرایط و نتایج مطلوب<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۹۰؛ میاح، اصطلاحات سیاسی، ۶۴.</ref> میشود؛ از اینرو قدرت، مفهومی نزدیک و مترادف با «سلطه»<ref>حسینی قائممقامی، قدرت و مشروعیت، ۸۷.</ref> و غلبه یا چیرگی<ref>بخشایشی اردستانی، اصول علم سیاست، ۷۳.</ref> دارد. استفاده از ابزار قدرت گاهی تنبیهی و گاهی تشویقی است و نوعاً برای فرد یا گروهی فراهم میگردد که از «نفوذ» اجتماعی برخوردار باشند.<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۹۱؛ مطهرنیا، تبیینی نوین بر مفهوم قدرت در سیاست و روابط بینالملل، ۱۲۵.</ref> این نفوذ گاهی با «زور» و «اجبار» به دست میآید و طبعاً سلطه ناشی از آن با رضایت فرمانبردار همراه نیست؛ ولی گاهی بهرهگیری از قدرت، مبتنی بر رضایت فرمانبردار است که در این صورت «اقتدار» نامیده میشود و ویژگی بارز آن، وجود مجموعهای از باورهاست که به فرد یا گروه خاص برای استفاده از قدرت، مشروعیت میبخشد.<ref>امبلاو، چند انتقاد از نظریه اقتدار وبر، ۱۱۰.</ref> پذیرش اجتماعی اینگونه از قدرت همواره رهبران نظامهای سیاسی را به بهرهگیری از این شیوه خاص برای اعمال نفوذ، متمایل میسازد؛<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۱۰۰.</ref> اما بهکارگیری زور و اجبار در حالیکه فاقد ویژگی پذیرش همگانی باشد، نشانه بیثباتی آن قدرت است.<ref>گیدنز، سیاست، جامعهشناسی و نظریه اجتماعی، ۲۲۴–۲۲۷.</ref> | قدرت به معنای توانایی است<ref>دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۱۰/۱۵۳۹۹؛ جوهری، الصحاح، ۲/۷۸۷.</ref> و در اصطلاح قدرت در [[جامعه|جامعه انسانی]] به معنای امکان تحمیل اراده<ref>وبر، مفاهیم اساسی جامعهشناسی، ۱۳۹.</ref> حتی با وجود مقاومت دیگران<ref>فروند، جامعهشناسی ماکس وبر، ۲۳۲.</ref> میباشد و شامل مجموعهای از عوامل مادی و معنوی است<ref>عمید زنجانی، فقه سیاسی، ۱/۶۵.</ref> که به صورت قهری یا اختیاری موجب به اطاعت درآوردن دیگر انسانها<ref>مکآیور، جامعه و حکومت، ۱۰۱؛ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۲۴۷.</ref> برای ایجاد شرایط و نتایج مطلوب<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۹۰؛ میاح، اصطلاحات سیاسی، ۶۴.</ref> میشود؛ از اینرو قدرت، مفهومی نزدیک و مترادف با «سلطه»<ref>حسینی قائممقامی، قدرت و مشروعیت، ۸۷.</ref> و غلبه یا چیرگی<ref>بخشایشی اردستانی، اصول علم سیاست، ۷۳.</ref> دارد. استفاده از ابزار قدرت گاهی تنبیهی و گاهی تشویقی است و نوعاً برای فرد یا گروهی فراهم میگردد که از «نفوذ» اجتماعی برخوردار باشند.<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۹۱؛ مطهرنیا، تبیینی نوین بر مفهوم قدرت در سیاست و روابط بینالملل، ۱۲۵.</ref> این نفوذ گاهی با «زور» و «اجبار» به دست میآید و طبعاً سلطه ناشی از آن با رضایت فرمانبردار همراه نیست؛ ولی گاهی بهرهگیری از قدرت، مبتنی بر رضایت فرمانبردار است که در این صورت «اقتدار» نامیده میشود و ویژگی بارز آن، وجود مجموعهای از باورهاست که به فرد یا گروه خاص برای استفاده از قدرت، مشروعیت میبخشد.<ref>امبلاو، چند انتقاد از نظریه اقتدار وبر، ۱۱۰.</ref> پذیرش اجتماعی اینگونه از قدرت همواره رهبران نظامهای سیاسی را به بهرهگیری از این شیوه خاص برای اعمال نفوذ، متمایل میسازد؛<ref>عالم، بنیادهای علم سیاست، ۱۰۰.</ref> اما بهکارگیری زور و اجبار در حالیکه فاقد ویژگی پذیرش همگانی باشد، نشانه بیثباتی آن قدرت است.<ref>گیدنز، سیاست، جامعهشناسی و نظریه اجتماعی، ۲۲۴–۲۲۷.</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
قدرت به مثابه یک میل طبیعی در نهاد | قدرت به مثابه یک میل طبیعی در نهاد [[انسان]]، از قدمتی به درازای تاریخ بشر برخوردار است و همواره در طول تاریخ در روابط و مسائل اجتماعی دارای نقشی اثرگذار و جایگاهی مهم بودهاست.<ref>راسل، قدرت، ۲۸.</ref> در طول تاریخ، انسانها همواره بر سر قدرت با یکدیگر در کشمکش و جنگ بودهاند و این [[سنت الهی]] است که پیروزی و شکست و روزهای اقتدار همیشه میان [[مردم]] دست به دست میشدهاست.<ref>آل عمران، ۱۴۰.</ref> در روند زندگی اجتماعی انسانها به این خودآگاهی دست یافتهاند که برای استیفای منافع خود، نیازمند بهرهبرداری از ابزار قدرتاند.<ref>عمید زنجانی، فقه سیاسی، ۱/۶۶.</ref> | ||
رویآوردن بشر به زندگی اجتماعی خواه برآمده از اقتضای طبیعت وی باشد<ref>ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۴؛ خواجهنصیر، اخلاق ناصری، ۲۱۴–۲۱۵.</ref> و خواه آن یک توافق اجتماعی برآمده از انتخاب<ref>روسو، قرارداد اجتماعی یا اصول حقوق سیاسی، ۵ و ۲۴–۲۵.</ref> یا اضطرار<ref>هابز، لویاتان، ۱۳۸.</ref> دانسته شود، از آنجاکه به بهرهگیری متقابل انسانها،<ref>جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ۳۸۵.</ref> در چارچوب بهکارگیری قدرت میانجامد، نیازمند سازماندهی است. این خودآگاهی دربارهٔ لزوم وجود کسانی که در | رویآوردن بشر به زندگی اجتماعی خواه برآمده از اقتضای طبیعت وی باشد<ref>ابنخلدون، تاریخ ابنخلدون، ۱/۵۴؛ خواجهنصیر، اخلاق ناصری، ۲۱۴–۲۱۵.</ref> و خواه آن یک توافق اجتماعی برآمده از انتخاب<ref>روسو، قرارداد اجتماعی یا اصول حقوق سیاسی، ۵ و ۲۴–۲۵.</ref> یا اضطرار<ref>هابز، لویاتان، ۱۳۸.</ref> دانسته شود، از آنجاکه به بهرهگیری متقابل انسانها،<ref>جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، ۳۸۵.</ref> در چارچوب بهکارگیری قدرت میانجامد، نیازمند سازماندهی است. این خودآگاهی دربارهٔ لزوم وجود کسانی که در [[جامعه]]، قدرت را به کار میگیرند، در فرایند جامعهپذیری از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. در اندیشه پیشینیان عموماً بر نقش ابزاری قدرت برای دستیابی به عدالت و فضیلت تأکید شدهاست؛<ref>افلاطون، جمهور، ۴۰۶–۴۰۷؛ فارابی، احصاء العلوم، ۷۹–۸۱.</ref> اما در سدههای اخیر، به قدرت به عنوان یک مفهوم تحلیلی مستقل توجه شده و دانشهایی همچون [[علوم سیاسی]] با محوریت آن فراهم آمدهاست. در این رویکرد، به قدرت به شکل یک هدف و مفهوم عام و دارای ساختار منسجم نگاه میشود که باید نظم سیاسی و اجتماعی را پدیدآورده، حفظ کند.<ref>کلگ، چارچوبهای قدرت، ۶۸–۸۸.</ref> | ||
== قدرت در فرهنگ اسلامی == | == قدرت در فرهنگ اسلامی == | ||
قدرت با این عنوان که ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاسی و آرمانهای اجتماعی است، در هر مکتب فکری و سیاسی دارای خاستگاه معرفتی و ارزشی ویژه است. [[مسلمانان]] در پرتو آموزههای دینی، قدرت را از [[صفات کمالی خدا|صفات کمال وجودی خدا]]<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۹۶–۲۹۷.</ref> بهشمار میآورند؛ بر این اساس، [[قدرت الهی]] به معنای آن است که اگر بخواهد میتواند کاری را انجام دهد و اگر بخواهد میتواند آن را ترک کند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۳۰۷.</ref> در این برداشت به صدور آگاهانه و اختیاری فعل از سوی فاعل، توجه و تأکید شدهاست.<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۹۷.</ref> در [[قرآن]] به این حقیقت تصریح شده که «خدا بر هر چیز تواناست»<ref>بقره، ۲۰.</ref> و «همه نیرو و قدرت از آنِ خداست»؛<ref>بقره، ۱۶۵.</ref> پس هر جا قدرت و نیرویی باشد، جلوهای از قدرت الهی است و موجودات از خود و گسسته از خدا، قدرتی ندارند.<ref>مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ۲/۴۸–۴۹ و ۱۲۸.</ref> قدرتطلبی یک گرایش و نیاز طبیعی در وجود آدمی است؛ البته نه اینکه یک آرمان باشد، بلکه وسیلهای برای رسیدن به اهداف برتر و [[کمال وجودی]] است، تا زمانی که این میل سرشتی در چارچوب نظام معنایی توحیدی باشد؛ یعنی هم در مرحله کسب قدرت و هم در مرحله بهکارگیری آن، انسان متوجه باشد که قدرت میتواند وسیله کمال آدمی باشد.<ref>مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ۲/۱۱۳ و ۱۲۶–۱۲۷.</ref> | قدرت با این عنوان که ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاسی و آرمانهای اجتماعی است، در هر مکتب فکری و سیاسی دارای خاستگاه معرفتی و ارزشی ویژه است. [[مسلمانان]] در پرتو آموزههای دینی، قدرت را از [[صفات کمالی خدا|صفات کمال وجودی خدا]]<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۹۶–۲۹۷.</ref> بهشمار میآورند؛ بر این اساس، [[قدرت الهی]] به معنای آن است که اگر بخواهد میتواند کاری را انجام دهد و اگر بخواهد میتواند آن را ترک کند.<ref>ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۶/۳۰۷.</ref> در این برداشت به صدور آگاهانه و اختیاری فعل از سوی فاعل، توجه و تأکید شدهاست.<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۹۷.</ref> در [[قرآن]] به این حقیقت تصریح شده که «خدا بر هر چیز تواناست»<ref>بقره، ۲۰.</ref> و «همه نیرو و قدرت از آنِ خداست»؛<ref>بقره، ۱۶۵.</ref> پس هر جا قدرت و نیرویی باشد، جلوهای از قدرت الهی است و موجودات از خود و گسسته از خدا، قدرتی ندارند.<ref>مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ۲/۴۸–۴۹ و ۱۲۸.</ref> قدرتطلبی یک گرایش و نیاز طبیعی در وجود آدمی است؛ البته نه اینکه یک آرمان باشد، بلکه وسیلهای برای رسیدن به اهداف برتر و [[کمال وجودی]] است، تا زمانی که این میل سرشتی در چارچوب نظام معنایی توحیدی باشد؛ یعنی هم در مرحله کسب قدرت و هم در مرحله بهکارگیری آن، انسان متوجه باشد که قدرت میتواند وسیله کمال آدمی باشد.<ref>مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ۲/۱۱۳ و ۱۲۶–۱۲۷.</ref> | ||
از سوی دیگر، بر اساس آموزههای [[قرآن|قرآن کریم]] مسلمانان وظیفه دارند هر چیزی را که در قدرت دارند، برای مقابله با دشمنان فراهم سازند تا به وسیله آن دشمن را بترسانند؛<ref>انفال، ۶۰.</ref> همچنین بهکارگیری قدرت در تنظیم روابط انسانی باید برای رسیدن به اهدافی مانند برپایی [[عدالت و قسط]]،<ref>حدید، ۲۵.</ref> گسترش [[خداپرستی]] و [[نهادینهسازی ارزشهای دینی]]<ref>حج، ۴۱.</ref> باشد. | از سوی دیگر، بر اساس آموزههای [[قرآن|قرآن کریم]] مسلمانان وظیفه دارند هر چیزی را که در قدرت دارند، برای مقابله با دشمنان فراهم سازند تا به وسیله آن [[دشمن]] را بترسانند؛<ref>انفال، ۶۰.</ref> همچنین بهکارگیری قدرت در تنظیم روابط انسانی باید برای رسیدن به اهدافی مانند برپایی [[عدالت و قسط]]،<ref>حدید، ۲۵.</ref> گسترش [[خداپرستی]] و [[نهادینهسازی ارزشهای دینی]]<ref>حج، ۴۱.</ref> باشد. | ||
به عقیده [[امامخمینی]] قدرت به معنای «احاطه تام و فراگیر» خداوند بر همه موجودات<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۹ و ۱۱۳.</ref> و متعلق به ذات الهی است و همه موجودات دیگر، قدرت خود را از او میگیرند؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳ و ۷۰.</ref> بنابراین دیگر قدرتها نیز در طول قدرت الهی و به جهت انتساب به آن دارای مراتبی از کمال است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۳.</ref> در عرصه اجتماعی نیز قدرت مبتنی بر چنین باوری در جهت نفع همه افراد جامعه و تمام بشریت است و اساساً هر چه هست برای نفع و تربیت انسان است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۵۵.</ref> | به عقیده [[امامخمینی]] قدرت به معنای «احاطه تام و فراگیر» خداوند بر همه موجودات<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۹ و ۱۱۳.</ref> و متعلق به ذات الهی است و همه موجودات دیگر، قدرت خود را از او میگیرند؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۵۳ و ۷۰.</ref> بنابراین دیگر قدرتها نیز در طول قدرت الهی و به جهت انتساب به آن دارای مراتبی از کمال است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۱۳.</ref> در عرصه اجتماعی نیز قدرت مبتنی بر چنین باوری در جهت نفع همه افراد جامعه و تمام بشریت است و اساساً هر چه هست برای نفع و تربیت [[انسان]] است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۵۵.</ref> | ||
== انواع و اقسام == | == انواع و اقسام == | ||
قدرت که ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاسی و آرمانهای اجتماعی است، از نگاه امامخمینی با توجه به خاستگاه، انگیزهها و نگاههای متفاوتی که وجود دارد، به انواع و اقسامی تقسیم میشود. قدرت گاهی به دلیل غلبه [[حب نفس]] طغیان میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۴۵۸.</ref> با تکیه بر این پشتوانه معرفتی میتوان قدرت را به قدرت الهی و مشروع و قدرت نامشروع و شیطانی تقسیم کرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۴۲۵.</ref> بدین ترتیب قدرت تنها زمانی که در طول [[قدرت الهی]] و در سایه آن تعریف شده باشد، پذیرفتنی است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۳۸.</ref> قدرت نامشروع در سخنان امامخمینی با مفاهیم و اصطلاحاتی مانند [[طاغوت]]،<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۵ و ۸۸–۸۹.</ref> [[دیکتاتوری]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۹۱.</ref> و [[استبداد]]<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۳ و ۴۳.</ref> معرفی شده که ثمره آن سرکوب استعدادهای اجتماعی و به بندکشیدن ملت و ویرانی مملکت است. | قدرت که ابزاری برای دستیابی به اهداف سیاسی و آرمانهای اجتماعی است، از نگاه [[امامخمینی]] با توجه به خاستگاه، انگیزهها و نگاههای متفاوتی که وجود دارد، به انواع و اقسامی تقسیم میشود. قدرت گاهی به دلیل غلبه [[حب نفس]] طغیان میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۴۵۸.</ref> با تکیه بر این پشتوانه معرفتی میتوان قدرت را به قدرت الهی و مشروع و قدرت نامشروع و [[شیطان|شیطانی]] تقسیم کرد؛<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۴۲۵.</ref> بدین ترتیب قدرت تنها زمانی که در طول [[قدرت الهی]] و در سایه آن تعریف شده باشد، پذیرفتنی است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۳۸.</ref> قدرت نامشروع در [[سخنان امامخمینی]] با مفاهیم و اصطلاحاتی مانند [[طاغوت]]،<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۳۵ و ۸۸–۸۹.</ref> [[دیکتاتوری]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۹۱.</ref> و [[استبداد]]<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۲۳ و ۴۳.</ref> معرفی شده که ثمره آن سرکوب استعدادهای اجتماعی و به بندکشیدن ملت و ویرانی مملکت است. | ||
از سوی دیگر، در اندیشه امامخمینی، با توجه به خاستگاه و ساختار الهیِ قدرت، چهره معنوی قدرت از اهمیت بالایی برخوردار است و در این چارچوب، قدرت اللهاکبر، قدرت خون سیدالشهدا (ع)، قدرت غیبی الهی و قدرت ایمان تبیین شده<ref>امامخمینی، صحیفه، ۹/۴۹۴–۴۹۵؛ ۱۳/۱۸۵ و ۱۶/۳۴۶.</ref> و بر این امر تأکید شدهاست که عوامل مادیِ قدرت نیز تنها در پرتو قدرت معنوی معنا پیدا میکنند و میتوانند اثرگذار باشند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۱۰ و ۷/۵۳۱.</ref> | از سوی دیگر، در اندیشه امامخمینی، با توجه به خاستگاه و ساختار الهیِ قدرت، چهره معنوی قدرت از اهمیت بالایی برخوردار است و در این چارچوب، قدرت اللهاکبر، قدرت خون [[سیدالشهدا (ع)]]، قدرت غیبی الهی و قدرت ایمان تبیین شده<ref>امامخمینی، صحیفه، ۹/۴۹۴–۴۹۵؛ ۱۳/۱۸۵ و ۱۶/۳۴۶.</ref> و بر این امر تأکید شدهاست که عوامل مادیِ قدرت نیز تنها در پرتو قدرت معنوی معنا پیدا میکنند و میتوانند اثرگذار باشند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۱۰ و ۷/۵۳۱.</ref> | ||
== مبانی و اهداف قدرت مشروع == | == مبانی و اهداف قدرت مشروع == | ||
مشروعیت قدرت و شیوه استفاده از آن در | مشروعیت قدرت و شیوه استفاده از آن در [[جامعه]]، به خاستگاه معرفتی آن بازمیگردد و معمولاً در حوزه قدرت سیاسی اهمیت خود را نشان میدهد؛ زیرا قدرت اگرچه دارای مؤلفههای مختلف نظامی، اقتصادی، فرهنگی و علمی است،<ref>سیدباقری، ماهیت و مؤلفهها، ۸۵.</ref> مهمترین بعد آن، قدرت سیاسی است که دیگر ابعاد و مؤلفهها را پوشش میدهد و مشروعیت قدرت نیز معمولاً در حوزه قدرت سیاسی خود را نشان میدهد. امروزه در دانش سیاسی که بر خودبسندگی عقل آدمی استوار است، مشروعیت قدرت به مثابه توانایی کنش یا حق کنش،<ref>هینداس، گفتارهای قدرت از هابز تا فکو، ۱–۲.</ref> تنها در روابط مادی و اینجهانی جستجو میشود؛<ref>راش، جامعه و سیاست، ۴۸–۴۹؛ گالبرایت، آناتومی قدرت، ۱۰–۱۲.</ref> اما اگر پایگاه معرفتی جامعه بر گونهای از [[هستیشناسی]] استوار باشد که به [[ربوبیت مطلق الهی]] باور دارد، مشروعیت قدرت انسان در امتداد قدرت خداوند ارزیابی خواهد شد.<ref>طباطبایی، المیزان، ۱/۲۱.</ref> در این نگرش، چنانکه امامخمینی تأکید کردهاست، همه قدرت تنها یک قدرت است و آن قدرت نیز برای نفع همه افراد و جامعه انسانی است.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۳۵۴–۳۵۵.</ref> ایشان دربارهٔ قدرت سیاسی مشروع معتقد است منبع مشروعیتساز قدرت خداوند است و هر شیوهای از اعمال قدرت و حاکمیت باید از او سرچشمه بگیرد<ref>امامخمینی، مکاسب، ۲/۱۶۰.</ref> و قدرت وسیله و ابزار برای رسیدن به اهداف است و کسب قدرت سیاسی، زمانی مطلوب است که همچون ابزاری بتواند اهداف و غایات ویژهای همچون اجرای [[احکام الهی]] از طریق برپایی [[حکومت دینی]]<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۴۴.</ref> و برقراری [[عدالت اجتماعی|عدالت]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۵۳۵.</ref> را تأمین کند. آنچه در اصول ۲ و ۳ و ۹ [[قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران]] در خصوص برقراری نظم و [[امنیت]]، حل و فصل دعواها و اختلافات، اقامه [[حد شرعی|حدود الهی]]، تأمین آزادی، رشد و تعالی و رساندن انسان به جایگاه شایسته خود آمدهاست در همین راستا میباشد. به عقیده امامخمینی در این صورت، کسب قدرت و حکومت امری لازم و ضروری است،<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۶.</ref> همانگونه که حفظ آن، ازجمله [[نظام جمهوری اسلامی]] نیز برای تداوم اهداف و غایات یادشده، از مهمترین [[واجبات عقلی]] و [[واجبات شرعی|شرعی]] بهشمار میرود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۳.</ref> امامخمینی بر اساس خاستگاه و غایت الهی قدرت و باوری که به رابطه عمیق قدرت و [[اخلاق]] داشت، مردم را به ابزارهای معنوی قدرت توجه میداد و همواره باورهای دینی، پشتیبانی [[مردم]]<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۷۳–۳۷۷.</ref> و آگاهی و هوشیاری آنان<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۲۳۲.</ref> را از منابع قدرت در [[جمهوری اسلامی ایران]] معرفی میکرد. ایشان در پرتو همین نگاه، [[حکومت پهلوی]] را که تکیه بر قدرت نظامی و حمایت [[بیگانگان]] داشت، طاغوتی میخواند<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۸۳.</ref> و شیوه کاربرد قدرت در آن رژیم را خیانت و جنایت مینامید.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۱۵–۱۸، ۸۵، ۱۶۱ و ۲۶۹.</ref> | ||
دیدگاه امامخمینی دربارهٔ قدرت در رفتار ایشان نیز کاملاً جلوهگر بودهاست. ایشان در پرتو رویکرد اخلاقی و عرفانی خویش که قدرت را در خاستگاه و غایت، مظهر خیر و کمال میدانست و خدا را صاحب قدرت مطلق برمیشمرد، به چنان قدرت معنوی دست یافته بود که از هیچ قدرتی به جز خدا نمیترسید<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۹۳.</ref> و این قدرت معنوی را اطرافیان در واکنشهای ایشان به رخدادهای مهم دوران [[انقلاب اسلامی]]، ترور شخصیتها و حوادث [[جنگ تحمیلی]] بارها مشاهده کرده بودند.<ref>← هاشمی رفسنجانی، ۱۳۶–۱۳۷، ۱۴۴–۱۴۶ و ۲۹۱–۲۹۳.</ref> | دیدگاه امامخمینی دربارهٔ قدرت در رفتار ایشان نیز کاملاً جلوهگر بودهاست. ایشان در پرتو رویکرد اخلاقی و [[عرفان|عرفانی]] خویش که قدرت را در خاستگاه و غایت، مظهر خیر و کمال میدانست و خدا را صاحب قدرت مطلق برمیشمرد، به چنان قدرت معنوی دست یافته بود که از هیچ قدرتی به جز خدا نمیترسید<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۹۳.</ref> و این قدرت معنوی را اطرافیان در واکنشهای ایشان به رخدادهای مهم دوران [[انقلاب اسلامی]]، [[ترور]] شخصیتها و حوادث [[جنگ تحمیلی]] بارها مشاهده کرده بودند.<ref>← هاشمی رفسنجانی، ۱۳۶–۱۳۷، ۱۴۴–۱۴۶ و ۲۹۱–۲۹۳.</ref> | ||
== آسیبشناسی == | == آسیبشناسی == | ||
در [[قرآن کریم]] به نقش قدرت و قدرتمندان در | در [[قرآن کریم]] به نقش قدرت و قدرتمندان در فساد جامعه اشاره شدهاست<ref>نمل، ۳۴؛ بقره، ۲۰۵.</ref> و بررسی آموزههای قرآنی نشان میدهد که قرارگرفتن قدرت در دست [[ظالمان]] و ستمکاران از رهگذر خودشیفتگی،<ref>مائده، ۱۸.</ref> نقدناپذیری<ref>بقره، ۲۰۶.</ref> و [[طغیان]] و سرکشی آنان،<ref>نازعات، ۲۴.</ref> آسیبهای بسیاری را به افراد، گروهها و جوامع انسانی وارد میکند. به همین دلیل، [[امامخمینی]] قرار گرفتن قدرت را در دست نااهلان یکی از آفتها و آسیبهای مهم قدرت میدانست و دربارهٔ آن هشدار میداد و تأکید میکرد نباید قدرت به دست اشخاص غیر مهذب برسد. به عقیده ایشان قدرت که کمال است، اگر به دست اشخاص فاسد برسد، آن را به فساد میکشانند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۰۶.</ref> | ||
امامخمینی بر این باور است بر اساس آموزههای اسلامی، قدرت اگرچه ماهیت بدی ندارد و نعمتی الهی برای [[کمال آدمی]] بهشمار میآید، اما این نعمت نیز همانند دیگر نعمتهای الهی میتواند در معرض فساد و آسیبهایی مانند خودکامگی، نقدناپذیری، غرور، طغیان و سرکشی و ظلم و ستم به مردم، نقض حقوق مخالفان و سلب آزادی از مردم قرار گیرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۶۷ و ۱۸/۲۰۵–۲۱۳.</ref> از اینرو اندیشهوران سیاسی همواره به احتمال انحراف صاحبان قدرت، توجه ویژه کردهاند. قدرت به دلیل ماهیت خود، اگر در دست انسان خودساختهای باشد، میتواند ملتی را به کمال برساند و جهانی را آباد کند و بهعکس اگر قدرت در دست فردی مستبد و ناصالح باشد، ویرانیها، آسیبها و پیامدهای ناگواری را به وجود خواهد آورد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۰۶.</ref> | امامخمینی بر این باور است بر اساس آموزههای اسلامی، قدرت اگرچه ماهیت بدی ندارد و نعمتی الهی برای [[کمال آدمی]] بهشمار میآید، اما این نعمت نیز همانند دیگر [[نعمتهای الهی]] میتواند در معرض فساد و آسیبهایی مانند خودکامگی، نقدناپذیری، غرور، طغیان و سرکشی و [[ظلم]] و ستم به مردم، نقض حقوق مخالفان و سلب [[آزادی]] از مردم قرار گیرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۶/۲۶۷ و ۱۸/۲۰۵–۲۱۳.</ref> از اینرو اندیشهوران سیاسی همواره به احتمال انحراف صاحبان قدرت، توجه ویژه کردهاند. قدرت به دلیل ماهیت خود، اگر در دست انسان خودساختهای باشد، میتواند ملتی را به کمال برساند و جهانی را آباد کند و بهعکس اگر قدرت در دست فردی مستبد و ناصالح باشد، ویرانیها، آسیبها و پیامدهای ناگواری را به وجود خواهد آورد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۲۰۶.</ref> | ||
== راهها و شیوههای مهار قدرت == | == راهها و شیوههای مهار قدرت == | ||
قدرت زمینه فسادآوری دارد و همین امر موجب میشود که در هر جامعهای برای مهار قدرت و قدرتمندان از راهها و شیوههای گوناگون و شرایط و تدابیر ویژه شامل انواع عوامل درونی و ساختاری استفاده میشود که به برخی از آنها اشاره میشود. | قدرت زمینه فسادآوری دارد و همین امر موجب میشود که در هر جامعهای برای مهار قدرت و قدرتمندان از راهها و شیوههای گوناگون و شرایط و تدابیر ویژه شامل انواع عوامل درونی و ساختاری استفاده میشود که به برخی از آنها اشاره میشود. | ||
# مراقبتهای اخلاقی و مهار درونی: در مکتب اسلام مهار نفس و [[تقوا|مراقبت درونی]]، اصلی بنیادین در تمام شئون زندگی انسان بهویژه قدرت است که زمینه طغیان، فساد و تباهی بیشتری دارد؛ همچنین برخورداری از عدالت<ref>نساء، ۵۸؛ مائده، ۸.</ref> و [[تقوا|ملکه تقوا]]<ref>مائده، ۸.</ref> از شرایط به دست گرفتن قدرت در جامعه دانسته شدهاست، به گونهای که در اصل ۱۰۹ | # مراقبتهای اخلاقی و مهار درونی: در مکتب اسلام مهار [[نفس]] و [[تقوا|مراقبت درونی]]، اصلی بنیادین در تمام شئون زندگی انسان بهویژه قدرت است که زمینه طغیان، فساد و تباهی بیشتری دارد؛ همچنین برخورداری از [[عدالت]]<ref>نساء، ۵۸؛ مائده، ۸.</ref> و [[تقوا|ملکه تقوا]]<ref>مائده، ۸.</ref> از شرایط به دست گرفتن قدرت در [[جامعه]] دانسته شدهاست، به گونهای که در اصل ۱۰۹ قانون اساسی آمدهاست حاکم بدون برخورداری از عدالت و دیگر شرایط، حق اعمال قدرت را ندارد. [[امامخمینی]] بر اساس تعریف قدرت سیاسی در متن [[جهانبینی اسلامی]]، مهار و کنترل قدرت را نیز در همان چارچوب تبیین میکند. از نظر ایشان قدرت و حکومت باید در اختیار انسانهای مهذبی باشد که [[عادل]] و اسلامشناس باشند؛<ref>امامخمینی، ولایت فقیه، ۵۰.</ref> بنابراین [[ولایت فقیه]] که در راستای [[ولایت پیامبر اکرم(ص)]] و [[ولایت امامان(ع)|امامان (ع)]] است، گزینه مناسبی برای قرارگرفتن در رأس هرم قدرت سیاسی در جامعه مسلمان است. به عقیده ایشان این کانون قدرت، به دلیل همراهی با عدالت،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۳۰۴.</ref> آسیبناپذیر است؛ زیرا به محض انجامِ عمل مخالفِ عدالت، ولایت او از میان میرود.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۱/۴۶۴.</ref> | ||
# نظارت همگانی: قرآن کریم هر گونه دگرگونی در سرنوشت جامعه را در گرو عملکرد تکتک مردم میداند.<ref>رعد، ۱۱.</ref> در برخی [[روایات]] نیز افراد جامعه در برابر رخدادهای اجتماعی مسئول و نظارت، وظیفه همه [[امت اسلامی]] شمرده شدهاست<ref>متقی هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ۶/۲۲ و ۳۰.</ref> و در اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر آن تأکید شدهاست. این نظارت عمومی و مراقبت اجتماعی در شرایطی که علاوه بر حاکمیت | # نظارت همگانی: قرآن کریم هر گونه دگرگونی در سرنوشت جامعه را در گرو عملکرد تکتک [[مردم]] میداند.<ref>رعد، ۱۱.</ref> در برخی [[روایات]] نیز افراد جامعه در برابر رخدادهای اجتماعی مسئول و نظارت، وظیفه همه [[امت اسلامی]] شمرده شدهاست<ref>متقی هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ۶/۲۲ و ۳۰.</ref> و در اصل هشتم [[قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران]] بر آن تأکید شدهاست. این نظارت عمومی و مراقبت اجتماعی در شرایطی که علاوه بر حاکمیت [[قانون]]، همه در برابر آن یکسان باشند،<ref>سیدباقری، قدرت سیاسی، ۳۴۴–۳۵۱.</ref> از طریق [[امر به معروف و نهی از منکر]]،<ref>آل عمران، ۱۱۴؛ هود، ۱۱۶.</ref> انتقاد و نصیحت<ref>کلینی، الکافی، ۱/۴۰۳.</ref> و مشورت و رایزنی<ref>شورا، ۳۸؛ آل عمران، ۱۵۹؛ نایینی، تنبیه الامة و تنزیه المله، ۸۱–۸۴؛ قطب، فی ظلال القرآن، ۵/۳۱۶۰.</ref> به دست میآید. به نظر امامخمینی در جامعه اسلامی صاحبان قدرت و مردم در برابر یکدیگر مسئولاند و پرسشگری و [[نظارت]] در چارچوب [[امر به معروف و نهی از منکر]]، وظیفه مردم در برابر صاحب قدرت است<ref>امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۶۰ و ۱۰/۱۱۰.</ref> که میتوانند تا اقدام عملی در برابر تخلف صاحب قدرت، پیش روند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۱۴.</ref> در نگاه ایشان اصل مردماند که باید بر تمام نهادهای قدرت و حاکمیت نظارت کنند و از این رهگذر، قدرت را مهار کنند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۵۲۶؛ ۸/۵ و ۱۰/۱۷.</ref> بنا بر اصول ۵۴، ۵۵، ۷۶، ۸۴، ۸۶ و ۱۷۴ قانون اساسی دستگاههای نظارتی شامل [[مجلس شورای اسلامی]]، [[مجلس خبرگان رهبری]]، [[شورای نگهبان قانون اساسی]] و نیز سازمانها و نهادهای نظارتی و کنترلیِ ویژه مانند [[سازمان بازرسی کل کشور]]، [[دیوان محاسبات]]، [[دیوان عدالت اداری]] و مانند آن میباشد. | ||
# اصل تفکیک قوا: امروزه در بیشتر کشورها [[اصل تفکیک قوا]] به گونهای پذیرفته شدهاست. در [[جمهوری اسلامی ایران]] نیز به موجب اصل ۵۷ [[قانون اساسی]]، قدرت تقسیم میشود و قوای سهگانه [[قوه مجریه|مجریه]]، [[قوه قضاییه|قضاییه]] و [[قوه مقننه|مقننه]] مستقل از یکدیگرند. امامخمینی نیز در معنا بر مفهوم تفکیک قوا و استقلال نهادهای قانونگذاری، اجرایی و قضایی برای دوری از هرج و مرج تأکید کردهاست.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۱۷.</ref> | # اصل تفکیک قوا: امروزه در بیشتر کشورها [[اصل تفکیک قوا]] به گونهای پذیرفته شدهاست. در [[جمهوری اسلامی ایران]] نیز به موجب اصل ۵۷ [[قانون اساسی]]، قدرت تقسیم میشود و قوای سهگانه [[قوه مجریه|مجریه]]، [[قوه قضاییه|قضاییه]] و [[قوه مقننه|مقننه]] مستقل از یکدیگرند. امامخمینی نیز در معنا بر مفهوم تفکیک قوا و استقلال نهادهای قانونگذاری، اجرایی و قضایی برای دوری از هرج و مرج تأکید کردهاست.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۱۱۷.</ref> | ||
# قانونگرایی: مهمترین راهکار بیرونی قدرت وجود قوانین فراگیر و پایبندی به آن بهویژه از سوی صاحبان قدرت است و نقش قوانین اساسی در جوامع مختلف نقشی بس مهم بهشمار میرود. در جمهوری اسلامی ایران نیز قدرت موجود در سطوح مختلف بر اساس | # قانونگرایی: مهمترین راهکار بیرونی قدرت وجود قوانین فراگیر و پایبندی به آن بهویژه از سوی صاحبان قدرت است و نقش قوانین اساسی در جوامع مختلف نقشی بس مهم بهشمار میرود. در [[جمهوری اسلامی ایران]] نیز قدرت موجود در سطوح مختلف بر اساس قانون اساسی و [[قانون|قوانین عادی]] توزیع شده و بخشی از دستگاهها به عنوان ضمانت اجرایی آن معرفی شدهاست؛ اما در این راستا نقش مردم و آرای عمومی تعیینکننده است. امامخمینی که در [[دوره غیبت]]، [[مشروعیت|مشروعیت قدرت]] را در گرو [[رهبریِ فقیه عادل]] میداند، بر مراجعه به آرای عمومی برای انتخاب زمامدار و ساختار مناسب توزیع قدرت برای دوری از فسادِ صاحبان قدرت تأکید میکند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۳۲۱–۳۲۲.</ref> [[قدرت سیاسی]] در [[حکومت الهی]] با توجه به گزینش حاکم از طریق [[انتخابات]] و اراده آزاد مردم، علاوه بر الزامات درونی برآمده از [[عدالت و تقوا]]، به صورت ساختاری و از طریق [[قانون]] و نهادهای مدنی و سیاسی نیز صورت میگیرد، به گونهای که زمامدار و کارگزاران حکومت باید در برابر [[مردم]] پاسخگو باشند.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۰۹ و ۸/۴۸۷.</ref> | ||
از سوی دیگر، پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]] و قرارگرفتن امامخمینی در جایگاه رهبری نظام اسلامی، ایشان همواره بر حاکمیت قانون ازجمله دربارهٔ خود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۸۷.</ref> و پرهیز از خودسری<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۸۱ و ۹/۴۲۵.</ref> در تمام سطوح قدرت تأکید میکرد؛ چنانکه بیدرنگ پس از برپایی جمهوری اسلامی، خواستار تصویب قانون اساسی شد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۵۴ و ۴۵۳.</ref> و نخستین و مهمترین گام عملی را در مهار قدرتِ کارگزاران حکومت برداشت. ایشان در طول ده سال رهبری نظام اسلامی، همواره با توجهدادن به کارگزاران حکومت به رعایت تقوا و عدالت و تمکین آنان به قانون، نقش عملی خود را در مهار و هدایت قدرت به شایستگی ایفا کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۱۳–۴۱۶ و ۴۵۲–۴۵۵.</ref> ایشان با تأکید بر لزوم معلومبودن حدود و مقیدبودن همه مسئولان و تکتک مردم به قانون و پذیرش آن، خاطرنشان کردهاست خود ایشان هم ممکن است با بسیاری از چیزها مخالف باشد، ولی وقتی قانون شد میپذیرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۷۷.</ref> | از سوی دیگر، پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]] و قرارگرفتن امامخمینی در جایگاه رهبری نظام اسلامی، ایشان همواره بر حاکمیت قانون ازجمله دربارهٔ خود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۴۸۷.</ref> و پرهیز از خودسری<ref>امامخمینی، صحیفه، ۸/۲۸۱ و ۹/۴۲۵.</ref> در تمام سطوح قدرت تأکید میکرد؛ چنانکه بیدرنگ پس از برپایی جمهوری اسلامی، خواستار تصویب قانون اساسی شد<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۵۴ و ۴۵۳.</ref> و نخستین و مهمترین گام عملی را در مهار قدرتِ کارگزاران حکومت برداشت. ایشان در طول ده سال رهبری نظام اسلامی، همواره با توجهدادن به کارگزاران حکومت به رعایت تقوا و [[عدالت]] و تمکین آنان به قانون، نقش عملی خود را در مهار و هدایت قدرت به شایستگی ایفا کرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۴۱۳–۴۱۶ و ۴۵۲–۴۵۵.</ref> ایشان با تأکید بر لزوم معلومبودن حدود و مقیدبودن همه مسئولان و تکتک مردم به قانون و پذیرش آن، خاطرنشان کردهاست خود ایشان هم ممکن است با بسیاری از چیزها مخالف باشد، ولی وقتی قانون شد میپذیرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۷۷.</ref> | ||
{{ببینید|قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران}} | {{ببینید|قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران}} | ||