۲۱٬۱۴۹
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== معنی == | == معنی == | ||
شکر به معنای شناخت احسان و نشر آن<ref>فراهیدی، العین، ۵/۲۹۲؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۲/۱۳۱.</ref> یا یادآوری نعمت و اظهار آن<ref>راغب، مفردات، ۴۶۱.</ref> است. برخی نیز آن را ستایش احسانکننده دانستهاند<ref>جوهری، الصحاح، ۲/۷۰۲.</ref> و ضد آن کفران است که به معنای فراموشی نعمت و پوشاندن آن است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۱۴۴.</ref> برخی آن را برگرفته از «عین شکری» ـ به معنای چشم پراشک ـ دانستهاند. طبق این معنا، شکر پرشدن ذهن و خاطر انسان از [[ذکر]] و یاد نعمتدهنده است.<ref>راغب، مفردات، ۴۶۱؛ ← امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۱.</ref> شکر در اصطلاح | شکر به معنای شناخت احسان و نشر آن<ref>فراهیدی، العین، ۵/۲۹۲؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ۲/۱۳۱.</ref> یا یادآوری نعمت و اظهار آن<ref>راغب، مفردات، ۴۶۱.</ref> است. برخی نیز آن را ستایش احسانکننده دانستهاند<ref>جوهری، الصحاح، ۲/۷۰۲.</ref> و ضد آن کفران است که به معنای فراموشی نعمت و پوشاندن آن است.<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۵/۱۴۴.</ref> برخی آن را برگرفته از «عین شکری» ـ به معنای چشم پراشک ـ دانستهاند. طبق این معنا، شکر پرشدن ذهن و خاطر انسان از [[ذکر]] و یاد نعمتدهنده است.<ref>راغب، مفردات، ۴۶۱؛ ← امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۱.</ref> شکر در اصطلاح [[اخلاق|اخلاقی]]، به معنای شناخت نعمت پروردگار، شادبودن به آن و عمل به مقتضای آن است.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۳؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۹۰.</ref> شکر نزد [[عارفان]]، اقرار به نعمت<ref>قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۲.</ref> و ثنای حقتعالی برای آن چیزی است که از ناحیه اوست.<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۲۰۲.</ref> | ||
امامخمینی شکر را قدردانی از نعمتهای نعمتدهنده میداند که پایه و اساس آن معرفت نعمتدهنده و نعمت اوست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۲؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۳.</ref> از واژههای مرتبط با شکر، [[حمد]] است. برخی شکر را اعم از حمد میدانند<ref>راغب، الذریعه، ۲۷۹؛ دهخدا، لغتنامه، ۹/۱۲۶۶۷.</ref> و بعضی نسبت میان آن دو را «عموم و خصوص من وجه» دانستهاند.<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۱۰۳۸.</ref> امامخمینی حمد و شکر را در مصداق مساوی هم میداند و حمد خداوند را افضل افراد شکر زبانی میشمارد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۸–۳۴۹.</ref> | [[امامخمینی]] شکر را قدردانی از نعمتهای نعمتدهنده میداند که پایه و اساس آن معرفت نعمتدهنده و نعمت اوست.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۲؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۳.</ref> از واژههای مرتبط با شکر، [[حمد]] است. برخی شکر را اعم از حمد میدانند<ref>راغب، الذریعه، ۲۷۹؛ دهخدا، لغتنامه، ۹/۱۲۶۶۷.</ref> و بعضی نسبت میان آن دو را «عموم و خصوص من وجه» دانستهاند.<ref>تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ۱/۱۰۳۸.</ref> امامخمینی حمد و شکر را در مصداق مساوی هم میداند و حمد خداوند را افضل افراد شکر زبانی میشمارد.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۸–۳۴۹.</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
انسان از روی [[فطرت الهی]] خواهان ستایش انعامکننده و تعظیم اوست. در ادیان الهی خداوند سزاوار همه حمدها دانسته شدهاست<ref>کتاب مقدس، مزامیر، ب۱۸، ۳.</ref> و به شکرگزاری از خداوند سفارش شدهاست.<ref>کتاب مقدس، مزامیر، ب۱۰۷، ۱–۴۳، لاویان، ب۲۲، ۲۹، لوقا، ب۲، ۳۸ و ب۱۸، ۱۱.</ref> در [[قرآن کریم]] نیز شکر از صفات پسندیدهای شمرده شدهاست که خداوند خود را به آن ستودهاست<ref>تغابن، ۱۷؛ بقره، ۱۵۸.</ref>؛ همچنین شکر بندگان را نتیجه [[حکمت]] و شناخت اسرار جهان هستی و خالق آن شمردهاست که سودش متوجه خود انسان میشود.<ref>لقمان، ۱۲.</ref> در منابع روایی بابی به شکر اختصاص داده شدهاست.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۹۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲۴/۴۸.</ref> در روایتی از [[امامصادق(ع)]] دوریجستن از [[محرمات]]، شکر نعمت و کمال آن، گفتن ذکر «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین» است.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۹۵.</ref> | انسان از روی [[فطرت الهی]] خواهان ستایش انعامکننده و تعظیم اوست. در ادیان الهی خداوند سزاوار همه حمدها دانسته شدهاست<ref>کتاب مقدس، مزامیر، ب۱۸، ۳.</ref> و به شکرگزاری از خداوند سفارش شدهاست.<ref>کتاب مقدس، مزامیر، ب۱۰۷، ۱–۴۳، لاویان، ب۲۲، ۲۹، لوقا، ب۲، ۳۸ و ب۱۸، ۱۱.</ref> در [[قرآن کریم]] نیز شکر از صفات پسندیدهای شمرده شدهاست که خداوند خود را به آن ستودهاست<ref>تغابن، ۱۷؛ بقره، ۱۵۸.</ref>؛ همچنین شکر بندگان را نتیجه [[حکمت]] و شناخت اسرار جهان هستی و خالق آن شمردهاست که سودش متوجه خود انسان میشود.<ref>لقمان، ۱۲.</ref> در منابع روایی بابی به شکر اختصاص داده شدهاست.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۹۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۲۴/۴۸.</ref> در روایتی از [[امامصادق(ع)]] دوریجستن از [[محرمات]]، شکر نعمت و کمال آن، گفتن ذکر «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین» است.<ref>کلینی، الکافی، ۲/۹۵.</ref> | ||
برخی از علمای اخلاق، شکر را افضل مراتب منازل اهل [[سعادت]]، عمده توشه سالکان عالم نور و بهجت، سبب فزونی نعمت و دفع بلا شمردهاند.<ref>غزالی، إحیاء علوم الدین، ۱۲/۶۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۸؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۹۲.</ref> امامخمینی نیز شکر را از مقامات سالکان میشمارد و روایاتی را در فضیلت آن ذکر میکند؛ مانند روایتی<ref>کلینی، الکافی، ۲/۹۵.</ref> از امامصادق (ع) که سه امر است که برخورداری از آن، زیان نمیرساند؛ [[دعا]] هنگام شدت و سختی، [[استغفار]] بر [[گناهان]] و شکر در هنگام نعمت.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۸.</ref> | برخی از علمای اخلاق، شکر را افضل مراتب منازل اهل [[سعادت]]، عمده توشه سالکان عالم نور و بهجت، سبب فزونی نعمت و دفع بلا شمردهاند.<ref>غزالی، إحیاء علوم الدین، ۱۲/۶۸؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۸؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۹۲.</ref> امامخمینی نیز شکر را از [[مقامات|مقامات سالکان]] میشمارد و روایاتی را در فضیلت آن ذکر میکند؛ مانند روایتی<ref>کلینی، الکافی، ۲/۹۵.</ref> از امامصادق (ع) که سه امر است که برخورداری از آن، زیان نمیرساند؛ [[دعا]] هنگام شدت و سختی، [[استغفار]] بر [[گناهان]] و شکر در هنگام نعمت.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۸.</ref> | ||
در میان آثار عرفانی، کتاب قوت القلوب (م ۳۸۶) ازجمله قدیمیترین آثاری است که به تبیین شکر و وصف حالات شاکران پرداختهاست.<ref>مکی، قوت القلوب، ۱/۳۵۹.</ref> نیز رساله قشیریه،<ref>قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۱.</ref> منازل السائرین<ref>انصاری، منازل السائرین، ۷۲.</ref> و اوصاف الاشراف<ref>خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۶۱.</ref> باب مستقلی به بحث شکر اختصاص داده، آن را از مقامات سالکان شمردهاند و به بیان مراتب و درجات آن پرداختهاند. علمای اخلاق نیز به اهمیت شکر توجه داشته، آن را بررسی کردهاند. در میان آثار اخلاقی، الذریعة الی مکارم الشریعه<ref>راغب اصفهانی، الذریعة، ۲۷۹.</ref> راغب اصفهانی (م ۵۰۲)، احیاء علوم الدین<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۶۵.</ref> و کیمیای سعادت<ref>غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۳۴۳.</ref> ابوحامد غزالی (م ۵۰۵) از نخستین کتابهای اخلاقی است که بابی به این موضوع اختصاص دادهاند. پس از آنان نیز علمای اخلاق به تبیین و تکمیل آن پرداختهاند.<ref>خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۶۱؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۰.</ref> متکلمان نیز در بحث [[معرفت]] حقتعالی از شکر بحث کردهاند و شکر نعمتدهنده را به حکم [[عقل]] واجب میدانند و آن را بدون معرفت حقتعالی ممکن نمیدانند، از این جهت وجوب شکر نعمتدهنده مستلزم معرفت به او است.<ref>شهید اول، اربع رسائل کلامیه، ۴۷؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱/۲۷۰.</ref> | در میان آثار عرفانی، کتاب قوت القلوب (م ۳۸۶) ازجمله قدیمیترین آثاری است که به تبیین شکر و وصف حالات شاکران پرداختهاست.<ref>مکی، قوت القلوب، ۱/۳۵۹.</ref> نیز رساله قشیریه،<ref>قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۱.</ref> منازل السائرین<ref>انصاری، منازل السائرین، ۷۲.</ref> و اوصاف الاشراف<ref>خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۶۱.</ref> باب مستقلی به بحث شکر اختصاص داده، آن را از مقامات سالکان شمردهاند و به بیان مراتب و درجات آن پرداختهاند. علمای اخلاق نیز به اهمیت شکر توجه داشته، آن را بررسی کردهاند. در میان آثار اخلاقی، الذریعة الی مکارم الشریعه<ref>راغب اصفهانی، الذریعة، ۲۷۹.</ref> راغب اصفهانی (م ۵۰۲)، احیاء علوم الدین<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۶۵.</ref> و کیمیای سعادت<ref>غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۳۴۳.</ref> ابوحامد غزالی (م ۵۰۵) از نخستین کتابهای اخلاقی است که بابی به این موضوع اختصاص دادهاند. پس از آنان نیز علمای اخلاق به تبیین و تکمیل آن پرداختهاند.<ref>خواجهنصیر، اوصاف الاشراف، ۶۱؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۰.</ref> متکلمان نیز در بحث [[معرفت]] حقتعالی از شکر بحث کردهاند و شکر نعمتدهنده را به حکم [[عقل]] واجب میدانند و آن را بدون معرفت حقتعالی ممکن نمیدانند، از این جهت وجوب شکر نعمتدهنده مستلزم معرفت به او است.<ref>شهید اول، اربع رسائل کلامیه، ۴۷؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱/۲۷۰.</ref> | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
علمای اخلاق برای شکر سه رکن ذکر کردهاند: | علمای اخلاق برای شکر سه رکن ذکر کردهاند: | ||
# علم: معرفت به نعمتدهنده و نعمت او؛ | # علم: معرفت به نعمتدهنده و نعمت او؛ | ||
# حال: حالت [[خضوع]] و [[تواضع]] همراه با سرور و خوشحالی در برابر عنایت نعمتدهنده که نتیجه و ثمره [[معرفت]] است؛ | # حال: حالت [[خضوع و خشوع|خضوع]] و [[تواضع]] همراه با سرور و خوشحالی در برابر عنایت نعمتدهنده که نتیجه و ثمره [[معرفت]] است؛ | ||
# عمل: عمل مناسب با نعمت و قیام به آنچه مقصود و محبوب نعمتدهنده است که خود ثمره و نتیجه حالت خضوع (رکن دوم) است.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۶۸؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۴–۱۵۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۳–۲۳۵.</ref> | # عمل: عمل مناسب با نعمت و قیام به آنچه مقصود و محبوب نعمتدهنده است که خود ثمره و نتیجه حالت خضوع (رکن دوم) است.<ref>غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۲/۶۸؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۴–۱۵۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۳–۲۳۵.</ref> | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
== اقسام شکر == | == اقسام شکر == | ||
علمای اخلاق، اقسام و مراتبی برای شکر بیان کردهاند که آن، شکر به زبان، شکر به جوارح و شکر به [[قلب]] است.<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۴؛ مدنی، ریاض السالکین، ۲/۲۶۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۵.</ref> شکر زبانی را شکر به [[حمد]] و ثنا، شکر به جوارح را کاربری نعمتها در راه اطاعت خداوند و پرهیز از کاربری آنها در معاصی، و شکر قلبی را قصد خیر و پنهانکردن آن از همه مردم دانستهاند.<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۸.</ref> بعضی نیز شکر زبانی را اعتراف به نعمت و شکر بدنی را مشغولشدن به فرمان نعمتدهنده و خدمت به او و شکر دل را دوام شهود نعمتدهنده و نگهداشتن حرمت او شمردهاند.<ref>قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۲.</ref> | علمای اخلاق، اقسام و مراتبی برای شکر بیان کردهاند که آن، شکر به زبان، شکر به جوارح و شکر به [[قلب]] است.<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۴؛ مدنی، ریاض السالکین، ۲/۲۶۱؛ نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۳۵.</ref> شکر زبانی را شکر به [[حمد]] و ثنا، شکر به جوارح را کاربری نعمتها در راه اطاعت خداوند و پرهیز از کاربری آنها در معاصی، و شکر قلبی را قصد خیر و پنهانکردن آن از همه [[مردم]] دانستهاند.<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۴۸.</ref> بعضی نیز شکر زبانی را اعتراف به نعمت و شکر بدنی را مشغولشدن به فرمان نعمتدهنده و خدمت به او و شکر دل را دوام شهود نعمتدهنده و نگهداشتن حرمت او شمردهاند.<ref>قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۲.</ref> | ||
امامخمینی نیز شکر را به شکر قلبی، زبانی و جوارحی تقسیم میکند<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۲.</ref> و معتقد است شکر قلبی به معرفت نعمتدهنده است که اثر آن به صورت خضوع و خشوع ظاهر میشود و شکر به زبان، ثنای نعمتدهنده است که اثر آن به صورت حمد و مدح بروز میکند و شکر جوارحی استفاده از جوارح و اعضا برای رضای نعمتدهنده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۴.</ref> ایشان با استناد به بعضی روایات<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۶/۳۱۱.</ref> معتقد است شکر وظیفه قلب است، پیش از اینکه به زبان جاری شود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۹۰.</ref> به اعتقاد ایشان هر یک از نعمتها شکری خاص خود دارد. اگر نعمت ازجمله نعمتهای ظاهری باشد، شکری دارد و اگر ازجمله علوم و معارف باشد، شکری دارد و اگر جزو نعمتهای باطنی، از قبیل تجلیات اسمائی باشد، شکر آن به گونهای دیگر است. اگر نعمت ازجمله تجلیات ذاتی باشد، شکر آن نیز به گونهای دیگر است و از آنجاکه همه این نعمتها برای افراد اندکی ممکن است ـ که آنان نیز جزو اولیای خالص هستند ـ از اینرو شکر آنان به همه زبانهای ظاهری و باطنی و سرّی است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶.</ref> | [[امامخمینی]] نیز شکر را به شکر قلبی، زبانی و جوارحی تقسیم میکند<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۲.</ref> و معتقد است شکر قلبی به معرفت نعمتدهنده است که اثر آن به صورت خضوع و خشوع ظاهر میشود و شکر به زبان، ثنای نعمتدهنده است که اثر آن به صورت حمد و مدح بروز میکند و شکر جوارحی استفاده از جوارح و اعضا برای رضای نعمتدهنده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۴.</ref> ایشان با استناد به بعضی روایات<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۶/۳۱۱.</ref> معتقد است شکر وظیفه قلب است، پیش از اینکه به زبان جاری شود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۹۰.</ref> به اعتقاد ایشان هر یک از نعمتها شکری خاص خود دارد. اگر نعمت ازجمله نعمتهای ظاهری باشد، شکری دارد و اگر ازجمله [[علوم]] و معارف باشد، شکری دارد و اگر جزو نعمتهای باطنی، از قبیل تجلیات اسمائی باشد، شکر آن به گونهای دیگر است. اگر نعمت ازجمله تجلیات ذاتی باشد، شکر آن نیز به گونهای دیگر است و از آنجاکه همه این نعمتها برای افراد اندکی ممکن است ـ که آنان نیز جزو اولیای خالص هستند ـ از اینرو شکر آنان به همه زبانهای ظاهری و باطنی و سرّی است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶.</ref> | ||
== مراتب و درجات == | == مراتب و درجات == | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
# شکر در ناخوشیها و ناگواریها؛ | # شکر در ناخوشیها و ناگواریها؛ | ||
# شکر حق به گونهای که بنده در نعمت، جز نعمتدهنده را نبیند، که این مرتبه، خود سه مقام دارد: | # شکر حق به گونهای که بنده در نعمت، جز نعمتدهنده را نبیند، که این مرتبه، خود سه مقام دارد: | ||
# شکرگزار، از خود غافل و مستغرق ادب | # شکرگزار، از خود غافل و مستغرق ادب حضور است و برای خود قدری قائل نیست؛ بنابراین وقتی خود را حقیر شمرد، اگر نعمتی به او عنایت شود، عظیم شمارد و خود را لایق آن نداند؛ | ||
# شکرگزار، نعمتدهنده را از روی حب و [[عشق]] مشاهده کند و مستغرق جمال محبوب شود؛ | # شکرگزار، نعمتدهنده را از روی حب و [[عشق]] مشاهده کند و مستغرق جمال محبوب شود؛ | ||
# شکرگزار، حق را توحیدی مشاهده کند. در این حال، از خود و غیر خود غافل شود و جز ذات حق مشهود او نباشد؛ نه نعمتی بیند و نه رنجی مشاهده کند.<ref>انصاری، منازل السائرین، ۷۲–۷۳.</ref> | # شکرگزار، حق را توحیدی مشاهده کند. در این حال، از خود و غیر خود غافل شود و جز ذات حق مشهود او نباشد؛ نه نعمتی بیند و نه رنجی مشاهده کند.<ref>انصاری، منازل السائرین، ۷۲–۷۳.</ref> | ||
امامخمینی با نقل کلام [[خواجهعبدالله انصاری]] در این | امامخمینی با نقل کلام [[خواجهعبدالله انصاری]] در این [[مقامات]]، معتقد است این نظر که شکر از مراتب عامه مردم باشد، صحیح نیست؛ بلکه مراتب ابتدایی شکر از مراتب عامه شمرده میشود و مراتب نهایی آن برای اولیا و کاملان است که مرتبهای جامع بوده، حافظ همه مراتب ظاهری و باطنی است. از اینرو شکر آنان به تمامی زبانهای ظاهری و باطنی و سرّی است<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶–۳۴۷.</ref>؛ زیرا از حجاب حیوانیت و [[دنیاطلبی]] بیرون رفتهاند و قلبشان را جلوهگاه [[عالم غیب]] نموده، صاحب کاملترین درجات معرفت توحیدی نسبت به نعمتدهنده و نعمتهای او گشتهاند؛ از اینرو اسباب و مسببات ظاهری و باطنی را مستقل نمیدانند و جلوه حق را در ورای چنین [[حجب|حجابی]] میبینند.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۲–۱۸۳؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.</ref> | ||
به اعتقاد امامخمینی شکر، مراتب و درجات بسیاری دارد که به حسب مراتب معرفتِ نعمتدهنده و معرفت نعمتها و نیز به حسب اختلاف مراتب کمال انسانی مختلف میشود؛ چنانکه شکر نعمتهای ظاهری، باطنی و نعمت معارف و تجلیات اسمائی هر کدام به گونهای خاص است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶.</ref> به اعتقاد ایشان، زمانی شکر حقیقی نسبت به همه مراتب شکر رخ میدهد که تجلیات جمالی و جلالی حق در قلب سالک به صورت مشاهده حضوری رخ دهد و قلب سالک مظهر جلوه رحمانی، رحیمی، مالکی و قهری شود و این حقیقت تنها برای رسول ختمی مرتبت (ص) و اولیای کامل او حاصل میشود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۳.</ref> در مقابل، کسانی که از تجلیات ذاتی بهرهای نبردهاند و [[قلب]] آنها از تجلیات صفاتی، اسمائی، افعالی و توحید فعلی خالی است، به گونهای در کفران نعمتهای الهی واقع شدهاند.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۳–۱۸۴.</ref> | به اعتقاد امامخمینی شکر، مراتب و درجات بسیاری دارد که به حسب مراتب معرفتِ نعمتدهنده و معرفت نعمتها و نیز به حسب اختلاف مراتب کمال انسانی مختلف میشود؛ چنانکه شکر نعمتهای ظاهری، باطنی و نعمت معارف و تجلیات اسمائی هر کدام به گونهای خاص است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶.</ref> به اعتقاد ایشان، زمانی شکر حقیقی نسبت به همه مراتب شکر رخ میدهد که تجلیات جمالی و جلالی حق در قلب سالک به صورت مشاهده حضوری رخ دهد و قلب سالک مظهر جلوه رحمانی، رحیمی، مالکی و قهری شود و این حقیقت تنها برای رسول ختمی مرتبت (ص) و اولیای کامل او حاصل میشود.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۳.</ref> در مقابل، کسانی که از تجلیات ذاتی بهرهای نبردهاند و [[قلب]] آنها از تجلیات صفاتی، اسمائی، افعالی و توحید فعلی خالی است، به گونهای در کفران نعمتهای الهی واقع شدهاند.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۳–۱۸۴.</ref> | ||
امامخمینی مانند دیگر علمای اخلاق،<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۵۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۹۴.</ref> معتقد است شکر نعمتهای ظاهری و باطنی حضرت حق، یکی از وظایف بندگی است که هر کس به قدر توان خود باید آن را ادا کند؛ امّا شکر خداوند آنگونه که او شایسته شکرگزاری است، از عهده مخلوقات خارج است؛ زیرا چنانکه در بعضی از دعاها و روایات به آن اشاره شدهاست،<ref>صحیفه سجادیه، ۱۶۲–۱۶۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۳۶.</ref> هر شکر علاوه بر نیاز به نعمتهایی از قبیل زبان، قلب و [[عقل]]، خود توفیقی از جانب خداست که به شکر جدیدی نیاز دارد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۹–۱۹۰.</ref> از آنجاکه کمال و نقصِ شکر، تابع کمال و نقصِ معرفت نعمتدهنده و شناخت نعمتهای اوست و این معرفت به صورت کامل برای محجوبان در عالم ظاهر حاصل نمیشود، پس غایت شکر، اعتراف به عجز از قیام به حق شکر است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.</ref> | امامخمینی مانند دیگر علمای اخلاق،<ref>فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۷/۱۵۱؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۷۹۴.</ref> معتقد است شکر نعمتهای ظاهری و باطنی حضرت حق، یکی از وظایف بندگی است که هر کس به قدر توان خود باید آن را ادا کند؛ امّا شکر خداوند آنگونه که او شایسته شکرگزاری است، از عهده مخلوقات خارج است؛ زیرا چنانکه در بعضی از [[دعا|دعاها]] و [[حدیث|روایات]] به آن اشاره شدهاست،<ref>صحیفه سجادیه، ۱۶۲–۱۶۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ۶۸/۳۶.</ref> هر شکر علاوه بر نیاز به نعمتهایی از قبیل زبان، قلب و [[عقل]]، خود توفیقی از جانب خداست که به شکر جدیدی نیاز دارد.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۱۸۹–۱۹۰.</ref> از آنجاکه کمال و نقصِ شکر، تابع کمال و نقصِ معرفت نعمتدهنده و شناخت نعمتهای اوست و این معرفت به صورت کامل برای محجوبان در عالم ظاهر حاصل نمیشود، پس غایت شکر، اعتراف به عجز از قیام به حق شکر است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.</ref> | ||
== راه تحصیل == | == راه تحصیل == | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
# [[تفکر]] در مصائبی که ممکن بود او را به هلاکت اندازد یا مصائبی که ممکن بود بدتر از آن پیش آید.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۷۲؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۸۱۰.</ref> | # [[تفکر]] در مصائبی که ممکن بود او را به هلاکت اندازد یا مصائبی که ممکن بود بدتر از آن پیش آید.<ref>نراقی، مهدی، جامع السعادات، ۳/۲۷۲؛ نراقی، احمد، معراج السعاده، ۸۱۰.</ref> | ||
امامخمینی با استناد به روایتی منسوب به [[امامصادق(ع)]]،<ref>منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۲۴–۲۵.</ref> طریق تحصیل شکر حقیقی را رساندن شکر زبانی به شکر قلبی میداند؛ به این معنا که سالک لازم است اذکار و دعاهای خود را به قلب برساند و [[قلب]] را متوجه کند تا عبودیت او به همه قوای ظاهری و باطنیاش سرایت کند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۴–۳۶۵.</ref>؛ در عین حال باید بداند این [[عبودیت]]، خود نعمتی از نعمتهای بزرگی است که از شکر آن عاجز است؛ بنابراین اگر به این امر علم و [[ایمان]] پیدا کرد، به تقصیر خود در عبودیت معترف خواهد بود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲۲۴.</ref> ایشان یکی از راههای تحصیل شکر را تحصیل معرفت نعمتدهنده میداند؛ یعنی بداند تنها مؤثر عالم حقتعالی است؛ اما کسی که نعمتها را به ولیّنعمت آن ارجاع نمیدهد و برای غیر خدا تأثیری در عالم میبیند، در برابر نعمتهای الهی کفران کردهاست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.</ref> به اعتقاد ایشان، هر یک از نعمتهای ظاهری و باطنی و علوم و معارف، شکر خاصی دارند و شکر آنها به تمام زبانهای ظاهری و باطنی و سری است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶.</ref> | امامخمینی با استناد به روایتی منسوب به [[امامصادق(ع)]]،<ref>منسوب به امامصادق (ع)، مصباح الشریعه، ۲۴–۲۵.</ref> طریق تحصیل شکر حقیقی را رساندن شکر زبانی به شکر قلبی میداند؛ به این معنا که سالک لازم است [[ذکر|اذکار]] و دعاهای خود را به قلب برساند و [[قلب]] را متوجه کند تا عبودیت او به همه قوای ظاهری و باطنیاش سرایت کند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۴–۳۶۵.</ref>؛ در عین حال باید بداند این [[عبودیت]]، خود نعمتی از نعمتهای بزرگی است که از شکر آن عاجز است؛ بنابراین اگر به این امر [[علم]] و [[ایمان]] پیدا کرد، به تقصیر خود در عبودیت معترف خواهد بود.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۲۲۴.</ref> ایشان یکی از راههای تحصیل شکر را تحصیل معرفت نعمتدهنده میداند؛ یعنی بداند تنها مؤثر عالم حقتعالی است؛ اما کسی که نعمتها را به ولیّنعمت آن ارجاع نمیدهد و برای غیر خدا تأثیری در عالم میبیند، در برابر نعمتهای الهی کفران کردهاست.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۵.</ref> به اعتقاد ایشان، هر یک از نعمتهای ظاهری و باطنی و علوم و معارف، شکر خاصی دارند و شکر آنها به تمام زبانهای ظاهری و باطنی و سری است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۳۴۶.</ref> | ||
== آثار شکر == | == آثار شکر == | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
معرفت بالای امامخمینی، سبب شده بود شکر در برابر نعمتهای الهی در جانشان ریشه و از ایمانشان سرچشمه بگیرد.<ref>اِلهامینیا، سیره اخلاقی ـ تربیتی امامخمینی، ۲۱۷.</ref> امامخمینی خداوند را در برابر نعمتهای مختلف ولی نعمت میدانست و در برابر آنها شاکر بود و در موارد متعددی نعمتهای الهی، ازجمله: بهرهمندی از منبع [[وحی]] و [[ولایت]]، [[پیروزی انقلاب اسلامی]] و [[استقلال]] و [[آزادی]] را به دیگران گوشزد میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۳۰؛ ۱۴/۵۰۳؛ ۱۵/۳۸۳؛ ۱۶/۹۵؛ ۱۷/۱۲۸ و ۲۱/۳۹۹.</ref> ایشان با آگاهی کامل از این نکته که شکر مخلوق شکر خالق است، نه تنها در مناسبتهای گوناگون از [[ایثار]]، [[مقاومت]] و [[وفاداری]] مردم به [[انقلاب اسلامی]]، سپاسگزاری میکرد،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۷ و ۶/۲۳۰.</ref> بلکه آنان را نیز به شکرگزاری ترغیب و سفارش میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۹.</ref> ایشان نعمت [[علم]] و استاد را ارج مینهاد و در برابر آن شاکر بود. پیوسته از استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]] با احترام و با عنوان «شیخ عارف کامل شاهآبادی روحی فداه» یاد میکرد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۳؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۲؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۷.</ref> و تأکید میکرد با دست و زبان از عهده شکر آن استاد که حق حیات روحانی بر ایشان دارد، برنخواهد آمد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۰۷.</ref> | معرفت بالای امامخمینی، سبب شده بود شکر در برابر نعمتهای الهی در جانشان ریشه و از ایمانشان سرچشمه بگیرد.<ref>اِلهامینیا، سیره اخلاقی ـ تربیتی امامخمینی، ۲۱۷.</ref> امامخمینی خداوند را در برابر نعمتهای مختلف ولی نعمت میدانست و در برابر آنها شاکر بود و در موارد متعددی نعمتهای الهی، ازجمله: بهرهمندی از منبع [[وحی]] و [[ولایت]]، [[پیروزی انقلاب اسلامی]] و [[استقلال]] و [[آزادی]] را به دیگران گوشزد میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۶/۲۳۰؛ ۱۴/۵۰۳؛ ۱۵/۳۸۳؛ ۱۶/۹۵؛ ۱۷/۱۲۸ و ۲۱/۳۹۹.</ref> ایشان با آگاهی کامل از این نکته که شکر مخلوق شکر خالق است، نه تنها در مناسبتهای گوناگون از [[ایثار]]، [[مقاومت]] و [[وفاداری]] مردم به [[انقلاب اسلامی]]، سپاسگزاری میکرد،<ref>امامخمینی، صحیفه، ۳/۲۹۷ و ۶/۲۳۰.</ref> بلکه آنان را نیز به شکرگزاری ترغیب و سفارش میکرد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۹.</ref> ایشان نعمت [[علم]] و استاد را ارج مینهاد و در برابر آن شاکر بود. پیوسته از استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]] با احترام و با عنوان «شیخ عارف کامل شاهآبادی روحی فداه» یاد میکرد<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۳؛ امامخمینی، سرّ الصلاة، ۱۲؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۷.</ref> و تأکید میکرد با دست و زبان از عهده شکر آن استاد که حق حیات روحانی بر ایشان دارد، برنخواهد آمد.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۰۷.</ref> | ||
[[امامخمینی]] در [[وصیتنامه امامخمینی|وصیتنامه]] خود نیز به برخی نعمتهای الهی، مانند نعمت پیروی از مذهب | [[امامخمینی]] در [[وصیتنامه امامخمینی|وصیتنامه]] خود نیز به برخی نعمتهای الهی، مانند نعمت پیروی از [[مذهب جعفری]]، نعمت کتاب [[نهج البلاغه]] که در بردارنده بزرگترین دستورهای زندگی مادی و معنوی است، ادعیه حیاتبخشی چون [[مناجات شعبانیه]] و [[دعای عرفه امامحسین(ع)]] و [[صحیفه سجادیه]] و [[صحیفه فاطمیه]] اشاره کرده، به خاطر آنها شکر الهی را به جای آوردهاست.<ref>امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۳۹۶–۳۹۷.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |