۲۳٬۱۱۲
ویرایش
(ابرابزار) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
اسم اعظم وصف برترین اسم [[خداوند]] است که تنها بندگان خاص از آن اطلاع دارند<ref>نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ۱/۶۵.</ref> در اصطلاح | اسم اعظم وصف برترین اسم [[خداوند]] است که تنها بندگان خاص از آن اطلاع دارند<ref>نیشابوری، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ۱/۶۵.</ref> در اصطلاح [[عارفان]]، اسمی از اسمای خداوند است که مشتمل بر همه اسمای دیگر است؛ از اینرو برخی اسم «[[الله]]» را به سبب جامعبودن همه [[اسما و صفات|اسما و صفات الهی]]، اسم اعظم دانستهاند.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۹۰؛ جرجانی، التعریفات، ۱۰؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۲۷۴–۲۷۵.</ref>{{سخ}} | ||
[[امامخمینی]] برای اسم اعظم مراتبی قائل است. ایشان اسم اعظم را به حسب الوهیت اسم جامع «الله» میداند که جامع همه اسمای الهی است و اسمای دیگر مظهر این اسم بهشمار میروند.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۸ و ۷۶–۷۷.</ref> | [[امامخمینی]] برای اسم اعظم مراتبی قائل است. ایشان اسم اعظم را به حسب الوهیت اسم جامع «الله» میداند که جامع همه اسمای الهی است و اسمای دیگر مظهر این اسم بهشمار میروند.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۸ و ۷۶–۷۷.</ref> | ||
== پیشینه == | == پیشینه == | ||
اسم اعظم ریشه در | اسم اعظم ریشه در آیات قرآن دارد که از آشنایی برخی از تابعان [[پیامبران الهی(ع)]] به بعضی از حروف اسم اعظم و بعضی اسرار این اسم، خبر دادهاست<ref>اعراف، ۱۷۵.</ref><ref>نمل، ۴۰.</ref><ref>بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ۲/۶۱۵ و ۴/۲۲۰.</ref> چنانکه بنابر روایات، [[آصف بن برخیا]] با اسم اعظم تخت بلقیس را منتقل کرد<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.</ref> و مفسران به تبیین آن پرداختهاند.<ref>طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۴/۷۶۸؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۲/۲۵۳.</ref> در روایات نیز از این اسم سخن به میان آمدهاست؛ چنانکه برخی [[حدیث|روایات]] اسم اعظم را ۷۳ حرف دانستهاند که ۷۲ حرف آن به [[رسول خدا(ص)]] و [[امامان معصوم(ع)]] داده شده و یک حرف نزد خداوند است و آن را مخصوص خود قرار دادهاست<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.</ref> در برخی [[دعا|دعاها]]، از جمله [[دعای سمات]] نیز از اسمهای اعظم یاد شدهاست. در این دعا از اسمهایی نام برده شده که اگر بر درهای بسته آسمان خوانده شوند، بازگردند و اگر برای گشایش تنگناهای زمین خوانده شوند، به فراخی گرایند.<ref>طوسی، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ۱/۴۱۶.</ref> [[امامخمینی]] نیز به مضمون این دعا اشاره کردهاست.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵.</ref>{{سخ}} | ||
از میان متکلمان، | از میان متکلمان، بیهقی از نخستین کسانی است که از اسم اعظم بحث کردهاست<ref>بیهقی، الاسماء و الصفات، ۴۳، ۱۶۴ و ۲۱۱.</ref> سپس [[غزالی]] در کتاب المقصد الاسنی<ref>غزالی، المقصد الاسنی، ۴۰–۴۱.</ref> «الله» را اسم اعظم دانسته، بر آن برهان اقامه کردهاست. فخر رازی بیان مبسوطتری نسبت به غزالی دارد و به طرح دیدگاهها و آرای مختلف در آن پرداختهاست<ref>فخر رازی، لوامع البینات، ۸۸.</ref> اسم اعظم در مباحث عرفانی نیز جایگاه مهمی داشته، به مسائلی چون اسما و صفات، انسان کامل،<ref>جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۵۹.</ref> [[فیض اقدس]] و [[فیض مقدس]]<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۱.</ref> مرتبط است. نزد اهل معرفت، اسم اعظم کلید حل همه مشکلات عالم است و با استمداد از آن، هر مقصودی برآورده میشود؛ از اینرو میتوان معجزات پیامبران (ع) و کرامات اولیا (ع) را برخاسته از این اسم دانست<ref>گوهرین، شرح اصطلاحات تصوف، ۱/۲۳۷–۲۴۴.</ref> تفصیل این بحث را در آثار [[ابنعربی]]<ref>ابنعربی، مجموعه رسائل، ۴۰۵–۴۰۶.</ref> شاگردان و پیروان او، ازجمله: قونوی<ref>قونوی، الفکوک، ۲۴۹.</ref> جندی،<ref>جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۰.</ref> قیصری<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۷ و ۳۵۹.</ref><ref>جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۹۷–۹۸.</ref> و آملی<ref>آملی، المقدمات، ۳۵۹ و ۴۵۲.</ref> میتوان مشاهده کرد.{{سخ}} | ||
امامخمینی در کتاب [[شرح دعاء السحر]] بهتفصیل از اسم اعظم بحث کرده، با استناد به برخی روایات و ادعیه، به بیان ماهیت و مصادیق عینی آن پرداختهاست<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵–۸۷.</ref> ایشان بعدها در کتابهای [[مصباح الهدایه]]<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.</ref> [[تعلیقات علی شرح فصوص الحکم]]<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ۲۹۱.</ref> و آداب الصلاة<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱–۲۴۷.</ref> زوایای دیگری از آن را تبیین کرده و در برخی از کتابهای خود، مطالب را به تحقیق خود در کتاب مصباح الهدایه ارجاع دادهاست<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۴–۲۴۵.</ref> در کتاب مصباح الهدایه نیز از خلافت اسم اعظم الهی<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۲۷.</ref> و وساطت آن میان اسمای الهی و فیض مقدس<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷، ۱۹ و ۳۳.</ref> و مظهر اسم اعظم «الله» در مرتبه تعین علمی، که همان عین ثابت انسان کامل است،<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۰.</ref> بحث کردهاست. | امامخمینی در کتاب [[شرح دعاء السحر]] بهتفصیل از اسم اعظم بحث کرده، با استناد به برخی روایات و ادعیه، به بیان ماهیت و مصادیق عینی آن پرداختهاست<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵–۸۷.</ref> ایشان بعدها در کتابهای [[مصباح الهدایه]]<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.</ref> [[تعلیقات علی شرح فصوص الحکم]]<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ۲۹۱.</ref> و [[آداب الصلاة]]<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱–۲۴۷.</ref> زوایای دیگری از آن را تبیین کرده و در برخی از کتابهای خود، مطالب را به تحقیق خود در کتاب مصباح الهدایه ارجاع دادهاست<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۴–۲۴۵.</ref> در کتاب مصباح الهدایه نیز از خلافت اسم اعظم الهی<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۲۷.</ref> و وساطت آن میان اسمای الهی و فیض مقدس<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷، ۱۹ و ۳۳.</ref> و مظهر اسم اعظم «الله» در مرتبه تعین علمی، که همان عین ثابت [[انسان کامل]] است،<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۰.</ref> بحث کردهاست. | ||
== حقیقت اسم اعظم == | == حقیقت اسم اعظم == | ||
اسم در اصطلاح عرفانی صرف لفظ نبوده بلکه حقیقتی عینی است و آن عبارت از ذات همراه با صفتی خاص از صفات حق یا تجلیای از تجلیات حق میباشد<ref>کاشانی، شرح فصوص الحکم، ۱۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۴.</ref> اگرچه برخی متکلمان بر اساس [[فهم عرفی]] از ظاهر روایات، اسم اعظم را مانند اسمای الهی، مرکب از الفاظ و حروف میدانند<ref>طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۲۸/۳۷؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۱۱۰–۱۱۱؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۱۲.</ref> امامخمینی مانند سایر اهل معرفت<ref>جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۷۹؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۸۴.</ref> حقیقت اسمای الهی را صرف لفظ ندانسته، با استناد به روایتی از [[امام صادق(ع)]]<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۱۲.</ref> اسم اعظم را از سنخ حرف و صوت نمیشمارد، بلکه آنها را حقایقی عینی میداند که اسمای لفظی، به آن حقایق اشاره دارند<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵.</ref> این حقایق، حاصل تجلیات مختلف حقتعالی در مرتبه واحدیت است.<ref>ابنعربی، مجموعه رسائل، ۱۸۸.</ref>{{سخ}} | اسم در اصطلاح [[عرفان|عرفانی]] صرف لفظ نبوده بلکه حقیقتی عینی است و آن عبارت از ذات همراه با صفتی خاص از صفات حق یا تجلیای از تجلیات حق میباشد<ref>کاشانی، شرح فصوص الحکم، ۱۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۴.</ref> اگرچه برخی متکلمان بر اساس [[فهم عرفی]] از ظاهر روایات، اسم اعظم را مانند اسمای الهی، مرکب از الفاظ و حروف میدانند<ref>طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۲۸/۳۷؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۱۱۰–۱۱۱؛ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۱۲.</ref> امامخمینی مانند سایر اهل معرفت<ref>جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۷۹؛ جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ۸۴.</ref> حقیقت اسمای الهی را صرف لفظ ندانسته، با استناد به روایتی از [[امام صادق(ع)]]<ref>کلینی، الکافی، ۱/۱۱۲.</ref> اسم اعظم را از سنخ حرف و صوت نمیشمارد، بلکه آنها را حقایقی عینی میداند که اسمای لفظی، به آن حقایق اشاره دارند<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵.</ref> این حقایق، حاصل [[تجلیات]] مختلف حقتعالی در مرتبه واحدیت است.<ref>ابنعربی، مجموعه رسائل، ۱۸۸.</ref>{{سخ}} | ||
امامخمینی در تبیین حقیقت اسم اعظم بر این باور است که اسم اعظم نخستین حضرتی است که از مقام فیض اقدس ظهور یافته و آن اسم «الله» میباشد، به حسب تعین خود که واجد جمیع اسما و صفات بوده و در تمام مظاهر و آیات ظاهر گشتهاست و همه اسما و صفات به واسطه اسم اعظم به فیض اقدس مرتبط میشوند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۹.</ref> و از آنجاکه اسم اعظم نزدیکترین اسما به عالم قدس است، در عین اشتمال بر کثرات و تعینات، دارای وحدتی تام بوده و نخستین مظهر فیض اقدس بهشمار میآید، بلکه حقیقت آن متحد با فیض اقدس بوده و اختلاف آن به اعتبار است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۹.</ref> جامعیت اسم اعظم نسبت به اسمای الهی و اشتمال آن بر اسما به گونهای است که هیچیک از اسما در آن غلبه و تصرفی ندارد؛ چنانکه نه صفت جمال در آن بر صفت جلال غلبه دارد و نه صفت جلال بر جمال؛ از این جهت دارای اعتدال و استقامت بوده و حائز | امامخمینی در تبیین حقیقت اسم اعظم بر این باور است که اسم اعظم نخستین حضرتی است که از مقام فیض اقدس ظهور یافته و آن اسم «الله» میباشد، به حسب تعین خود که واجد جمیع اسما و صفات بوده و در تمام مظاهر و آیات ظاهر گشتهاست و همه اسما و صفات به واسطه اسم اعظم به فیض اقدس مرتبط میشوند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۹.</ref> و از آنجاکه اسم اعظم نزدیکترین اسما به عالم قدس است، در عین اشتمال بر کثرات و تعینات، دارای وحدتی تام بوده و نخستین مظهر فیض اقدس بهشمار میآید، بلکه حقیقت آن متحد با [[فیض اقدس و مقدس|فیض اقدس]] بوده و اختلاف آن به [[اعتبار]] است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۹.</ref> جامعیت اسم اعظم نسبت به اسمای الهی و اشتمال آن بر اسما به گونهای است که هیچیک از اسما در آن غلبه و تصرفی ندارد؛ چنانکه نه صفت جمال در آن بر صفت جلال غلبه دارد و نه صفت جلال بر جمال؛ از این جهت دارای اعتدال و استقامت بوده و حائز مقام برزخیت کبری است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۰.</ref> [[انسان کامل]] نیز به جهت اینکه مظهر اتم اسم اعظم است دارای برزخیت کبری و اعتدال تام بوده و مظهریت آن برای اسمی زاید بر اسم دیگر نیست.<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۵۳۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۸۹.</ref>{{سخ}} | ||
امامخمینی خاطرنشان کردهاست برای حقیقت اسم دو مقام است: | امامخمینی خاطرنشان کردهاست برای حقیقت اسم دو مقام است: | ||
# مقام غیبی و غیب غیبی؛ | # مقام غیبی و غیب غیبی؛ | ||
# مقام ظهور و ظهور ظهوری؛ و از آنجاکه اسم علامت حق و فانی در ذات مقدس است، پس هر اسمی که به افق وحدت نزدیکتر باشد و از عالم کثرت دورتر باشد، در اسمبودن کاملتر است و کاملترین اسما، آن اسمی است که از کثرات حتی کثرت علمی مبری باشد و آن تجلی غیبی احدی است در حضرت ذات به مقام فیض اقدس و پس از آن تجلی به اسم اعظم «الله» در مقام واحدیت و سپس تجلی به فیض مقدس است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۴.</ref> | # مقام ظهور و ظهور ظهوری؛ و از آنجاکه اسم علامت حق و فانی در ذات مقدس است، پس هر اسمی که به افق وحدت نزدیکتر باشد و از عالم کثرت دورتر باشد، در اسمبودن کاملتر است و کاملترین اسما، آن اسمی است که از کثرات حتی کثرت علمی مبری باشد و آن تجلی غیبی احدی است در حضرت ذات به مقام فیض اقدس و پس از آن تجلی به اسم اعظم «الله» در [[مقام واحدیت]] و سپس [[تجلی]] به فیض مقدس است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۴.</ref> | ||
== تقسیم بدیع امامخمینی == | == تقسیم بدیع امامخمینی == | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
=== اسم اعظم در مرتبه الوهیت === | === اسم اعظم در مرتبه الوهیت === | ||
امامخمینی مانند دیگر عارفان<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۵۳؛ آملی، جامع الاسرار، ۱۳۴–۱۳۲.</ref> معتقد است اسم اعظم در مرتبه الوهیت، همان اسم جامع الهی و نخستین تجلی حق در مرتبه واحدیت است که به واسطه او، همه موجودات در عوالم غیب و شهادت ظاهر گردیدهاند<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۸–۸۰؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱ و ۲۴۷.</ref> به اعتقاد ایشان، باطن اسم اعظم و جهت غیبی آن، همان اسم مستأثر الهی و حرف هفتاد و سوم از اسم اعظم است که حقتعالی برای خود حفظ کردهاست.<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۱۴–۱۵؛ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵–۷۶.</ref> | امامخمینی مانند دیگر عارفان<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۵۳؛ آملی، جامع الاسرار، ۱۳۴–۱۳۲.</ref> معتقد است اسم اعظم در مرتبه الوهیت، همان اسم جامع الهی و نخستین تجلی حق در مرتبه واحدیت است که به واسطه او، همه موجودات در [[عوالم غیب]] و شهادت ظاهر گردیدهاند<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۸–۸۰؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۱ و ۲۴۷.</ref> به اعتقاد ایشان، باطن اسم اعظم و جهت غیبی آن، همان اسم مستأثر الهی و حرف هفتاد و سوم از اسم اعظم است که حقتعالی برای خود حفظ کردهاست.<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۱۴–۱۵؛ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۵–۷۶.</ref> | ||
ایشان، بنابر تحقیقی که در مصباح الهدایه داشته و در کتابهای دیگر خود نیز به آن ارجاع میدهد، باطن اسم «الله» را بر [[مقام عماء]] | ایشان، بنابر تحقیقی که در [[مصباح الهدایه]] داشته و در کتابهای دیگر خود نیز به آن ارجاع میدهد، باطن اسم «الله» را بر [[مقام عماء]] که واسطه میان احدیت غیبی و [[حضرت واحدیت]] است، منطبق میداند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۲۸–۲۹؛ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۹۰–۲۹۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۶.</ref> به اعتقاد ایشان، اسم اعظم «الله» که نخستین تعیّن از فیض اقدس و حقیقت غیبی بهشمار میآید، خود منشأ ظهور اسما و اعیان دیگر است و نخستین مظهر این اسم، اسمای ذاتی «الرَّحمن» و «الرَّحیم» میباشند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.</ref> که از اسمای کلی و جامع بوده، خود منشأ بسط وجود و کمالات آن در عالم هستیاند.<ref>امامخمینی، تفسیر سوریه حمد، ۱۶۴–۱۶۶؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۸.</ref>{{سخ}} | ||
امامخمینی در تعلیقات خود بر [[شرح فصوص الحکم]]، مطلب یادشده را با تفصیل بیشتری شرح داده، معتقد است اسم اعظم، یک جهت غیبی و باطنی داشته که ریشه در مرتبه احدیت و فیض اقدس دارد و از آن به «غیب الغیوب» و «عنقای مُغرب» تعبیر میشود و هیچ فکری به ساحت او راه ندارد. همچنین یک جهت ظهوری به طرف خلق دارد که آن، اسم جامع «الله» است<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۹۱؛ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۲۴.</ref> این اسم، جامع همه کمالات است که از مرتبه غیب، کسب فیض میکند و واسطه جریان فیض در عوالم پایینتر بوده، باقی اسما و صفات به واسطه آن، به مرتبه غیبی مرتبط میشوند.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.</ref>{{سخ}} | امامخمینی در تعلیقات خود بر [[شرح فصوص الحکم]]، مطلب یادشده را با تفصیل بیشتری شرح داده، معتقد است اسم اعظم، یک جهت غیبی و باطنی داشته که ریشه در [[مرتبه احدیت]] و فیض اقدس دارد و از آن به «غیب الغیوب» و «عنقای مُغرب» تعبیر میشود و هیچ فکری به ساحت او راه ندارد. همچنین یک جهت ظهوری به طرف خلق دارد که آن، اسم جامع «الله» است<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۹۱؛ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۲۴.</ref> این اسم، جامع همه کمالات است که از مرتبه غیب، کسب فیض میکند و واسطه جریان فیض در عوالم پایینتر بوده، باقی اسما و صفات به واسطه آن، به مرتبه غیبی مرتبط میشوند.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۷–۱۸.</ref>{{سخ}} | ||
امامخمینی در بیانی دیگر، مانند دیگر اهل معرفت،<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۱۹۰؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۷۹؛ فناری، ۱۴۵.</ref> معتقد است همه اسمای الهی بلکه همه اشیا، اسم اعظم الهی هستند<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۴–۷۶ و ۱۵۳.</ref> چنانکه از | امامخمینی در بیانی دیگر، مانند دیگر اهل معرفت،<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۱۹۰؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۷۹؛ فناری، ۱۴۵.</ref> معتقد است همه اسمای الهی بلکه همه اشیا، اسم اعظم الهی هستند<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۴–۷۶ و ۱۵۳.</ref> چنانکه از ابییزید نیز نقل شده که هر اسمی از اسمای الهی که با دلی صاف بیان شود، اسم اعظم است<ref>بقلی، شرح شطحیات، ۱۲۵.</ref> به اعتقاد ایشان اگر این امر برای سالکی که دارای مقام اسم اعظم است، محقق شود، درمییابد که در طلب از حقتعالی، آن اسمی که اجابت میکند، اسم اعظم الهی است<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۱۵۳.</ref> و این، از آن جهت است که همه اسمای الهی، مشتمل بر تمامی حقایق و کمالات و متحد با ذات هستند. این اتحاد و عینیت با ذات، موجب میشود هر اسمی، جامع همه کمالات اسمای دیگر باشد؛ ولی در برخی اسما یک کمال، ظهور و غلبه دارد و سایر کمالات در آن باطن و مخفی است<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۹–۲۰.</ref> از اینرو در دعای سحر<ref>ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنه، ۱/۱۷۵.</ref> آمدهاست «کُلُّ أَسمائِکَ کَبیرَة: همه نامهایت بزرگاند».{{سخ}} | ||
امامخمینی تأکید میکند اسم «الله»، به سبب دارا بودن حقایق همه اسمای دیگر و حکومت بر آنها، در حد اعتدال است و جهتی در آن بر جهتی دیگر غلبه ندارد؛ از اینرو چنین اسمی اسم اعظم الهی خواهد بود<ref>امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ۱۴۸.</ref> به اعتقاد ایشان وقتی سالک به حضرت الهیه در مرتبه واحدیت رسید، تجلی بر قلوب او در ابتدا به اسمای صفاتی در مقام واحدیت است و پس از آن، تجلی به اسمای ذاتی احدی است که تجلی به اسم الله رخ میدهد<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۵۳.</ref> و در این مرتبه، محیطبودن بعضی از صفات بر بعضی دیگر و افضلیت بعضی را درک میکند و با عبور از حضرت واحدیت و وصول به حضرت احدیت جمع، در آن فانی میگردد. در این مقام، کثرتها و اسم و رسمها مستهلک شده، سؤال و مسئولی باقی نمیماند و تنها حق به صفت مالک قهار ظهور میکند و این مقام سکر و هیمان سالک است.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۱۴–۱۶.</ref> | [[امامخمینی]] تأکید میکند اسم «الله»، به سبب دارا بودن حقایق همه اسمای دیگر و حکومت بر آنها، در حد اعتدال است و جهتی در آن بر جهتی دیگر غلبه ندارد؛ از اینرو چنین اسمی اسم اعظم الهی خواهد بود<ref>امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ۱۴۸.</ref> به اعتقاد ایشان وقتی سالک به حضرت الهیه در مرتبه واحدیت رسید، [[تجلی]] بر قلوب او در ابتدا به اسمای صفاتی در مقام واحدیت است و پس از آن، تجلی به اسمای ذاتی احدی است که تجلی به اسم الله رخ میدهد<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۵۳.</ref> و در این مرتبه، محیطبودن بعضی از صفات بر بعضی دیگر و افضلیت بعضی را درک میکند و با عبور از حضرت واحدیت و وصول به حضرت احدیت جمع، در آن فانی میگردد. در این مقام، کثرتها و اسم و رسمها مستهلک شده، سؤال و مسئولی باقی نمیماند و تنها حق به صفت مالک قهار ظهور میکند و این مقام سکر و هیمان سالک است.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۱۴–۱۶.</ref> | ||
=== اسم اعظم در مرتبه عینی و خارج === | === اسم اعظم در مرتبه عینی و خارج === | ||
به اعتقاد امامخمینی اسم اعظم، به اعتبار حقیقت عینی، منطبق بر مشیت مطلقه الهی است، {{ببینید|مشیت}} که خود تعینی ندارد؛ اما واسطه ظهور تعینات خارجی بوده، در آنها جاری و ساری است. انسان کامل نیز ـ که مظهر این حقیقت کلی است ـ با آن متحد است؛ بنابراین، همه ذرات عالم، از [[عالم عقل]] تا [[هیولای اولی]]، تفصیل حقیقت اسم اعظماند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۰–۲۴۱؛ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۷–۷۸؛ امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ۲۹.</ref> از اینرو ایشان همانند دیگر عارفان معتقد است مظهر اتم و کامل اسم اعظم به حسب حقیقت عینی و خارجی، انسان کامل است<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۷؛ جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۳۸ و ۵۱۷.</ref> و اسم اعظم، رب انسان کامل محسوب میشود.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۸۱ و ۸۴؛ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۳۵.</ref>{{ببینید|انسان}}{{سخ}} | به اعتقاد امامخمینی اسم اعظم، به اعتبار حقیقت عینی، منطبق بر مشیت مطلقه الهی است، {{ببینید|مشیت}} که خود تعینی ندارد؛ اما واسطه ظهور تعینات خارجی بوده، در آنها جاری و ساری است. انسان کامل نیز ـ که مظهر این حقیقت کلی است ـ با آن متحد است؛ بنابراین، همه ذرات عالم، از [[عالم عقل]] تا [[هیولای اولی]]، تفصیل حقیقت اسم اعظماند<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۴۰–۲۴۱؛ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۷–۷۸؛ امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ۲۹.</ref> از اینرو ایشان همانند دیگر عارفان معتقد است مظهر اتم و کامل اسم اعظم به حسب حقیقت عینی و خارجی، [[انسان کامل]] است<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۷؛ جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۳۸ و ۵۱۷.</ref> و اسم اعظم، رب انسان کامل محسوب میشود.<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۸۱ و ۸۴؛ امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۳۵.</ref>{{ببینید|انسان}}{{سخ}} | ||
امامخمینی همانند دیگر عارفان<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۷.</ref> و در بیانی دیگر، عین ثابت انسان کامل را نخستین ظهور اسم اعظم در مرتبه واحدیت و ظهور لوازم اسما میداند و معتقد است انسان کامل دارای مرتبه خلافت بر اعیان دیگر است و سایر [[اعیان ثابته]]، بلکه اسمای دیگر نیز از تجلیات آن بهشمار میآیند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۰–۳۱.</ref> {{ببینید|اعیان ثابته}} ایشان با بهرهگیری از بعضی روایات<ref>کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ۵۸۱.</ref> و مبانی عرفانی خود در شناخت حقیقت | امامخمینی همانند دیگر عارفان<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۷.</ref> و در بیانی دیگر، عین ثابت انسان کامل را نخستین ظهور اسم اعظم در مرتبه واحدیت و ظهور لوازم اسما میداند و معتقد است انسان کامل دارای مرتبه خلافت بر اعیان دیگر است و سایر [[اعیان ثابته]]، بلکه اسمای دیگر نیز از تجلیات آن بهشمار میآیند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۰–۳۱.</ref> {{ببینید|اعیان ثابته}} ایشان با بهرهگیری از بعضی روایات<ref>کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ۵۸۱.</ref> و مبانی عرفانی خود در [[انسانشناسی|شناخت حقیقت انسان]]، معتقد است؛ انسان کامل به سبب خفای اسم اعظم و پنهانشدن شمس حقیقت در او، منطبق بر [[لیلةالقدر]] است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۳۳.</ref>{{ببینید|لیلةالقدر}}{{سخ}} | ||
به اعتقاد ایشان، [[ملائکه]] به سبب اینکه انسان کامل مظهر اسم اعظم و جامع همه اسمای الهی است، بر او [[سجده]] کردند و انسان به مقامی برتر دست یافت.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه امامخمینی، ۳/۴۶–۴۷؛ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۴.</ref> {{ببینید|انسان کامل}} ایشان سرّ اختلاف پیامبران (ع) را نیز در مظهریت آنان از اسمای الهی میداند و رسول ختمی مرتبت (ص) را از جهت مظهریت تام او از اسم اعظم الهی و محل تجلی اسم اعظم الهی<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۴۱.</ref> برتر از پیامبران دیگر دانسته، پیامبران دیگر را ـ هر یک به مناسبت اسمی که از آن مظهریت دارند و غلبه آن اسم در آنها ـ دارای مرتبه و درجه خاصی از کمال و شرافت میداند. نیز معتقد است، اختلاف دعوت پیامبران (ع) به اختلاف مظهریت آنها از اسمای الهی بازمیگردد.<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۵۹۱–۵۹۲؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۳.</ref>{{ببینید|نبوت}} | به اعتقاد ایشان، [[ملائکه]] به سبب اینکه انسان کامل مظهر اسم اعظم و جامع همه اسمای الهی است، بر او [[سجده]] کردند و انسان به مقامی برتر دست یافت.<ref>امامخمینی، تقریرات فلسفه امامخمینی، ۳/۴۶–۴۷؛ امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۴.</ref> {{ببینید|انسان کامل}} ایشان سرّ اختلاف پیامبران (ع) را نیز در مظهریت آنان از اسمای الهی میداند و رسول ختمی مرتبت (ص) را از جهت مظهریت تام او از اسم اعظم الهی و محل تجلی اسم اعظم الهی<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۴۱.</ref> برتر از پیامبران دیگر دانسته، پیامبران دیگر را ـ هر یک به مناسبت اسمی که از آن مظهریت دارند و غلبه آن اسم در آنها ـ دارای مرتبه و درجه خاصی از کمال و شرافت میداند. نیز معتقد است، اختلاف دعوت [[پیامبران (ع)]] به اختلاف مظهریت آنها از اسمای الهی بازمیگردد.<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۵۹۱–۵۹۲؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۳.</ref>{{ببینید|نبوت}} | ||
=== اسم اعظم در مرتبه لفظ === | === اسم اعظم در مرتبه لفظ === | ||
امامخمینی اسم اعظم را در این مرتبه کلمات خاصی میداند که از حقیقت آن اسم حکایت میکند.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۵.</ref> در روایات نیز از این بحث سخن به میان آمده و در کتب روایی، بابی به آن اختصاص یافتهاست<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.</ref> و اندیشمندان بسیاری دربارهٔ آن سخن گفتهاند.<ref>فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۸۴–۲۹۱؛ شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، ۳/۲۸۲؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۳–۴۵؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ۴/۱۵۳–۲۱۱.</ref> مفسران ذیل بحث [[حروف مقطّعه]] و برخی آیات دیگر<ref>بقره ۱؛ نمل ۴۰.</ref> به آن پرداختهاند و در تعیین آن اختلاف کردهاند. عدهای با استناد به بعضی روایات<ref>صدوق، التوحید، ۲۳۱.</ref> اسم «الله» را اسم اعظم میدانند،<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۱۱۰–۱۱۱؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۸۱.</ref> برخی اسم اعظم را در [[آیة الکرسی]] و حروف مقطعه قرآن دانستهاند.<ref>میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۱/۶۸۶؛ طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۶۷؛ بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ۲/۵.</ref> اهل معرفت نیز توجه ویژهای به آن داشتهاند؛ چنانکه [[ابنعربی]]، اسم اعظم را مرکب از حروف «ا، د، ذ، ر، ز، و، لا» دانستهاست<ref>ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، ۲/۱۲۲.</ref> بعضی نیز آن را «الله، المحیط، القدیر، الحی و القیوم» میدانند.<ref>جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۱.</ref>{{سخ}} | امامخمینی اسم اعظم را در این مرتبه کلمات خاصی میداند که از حقیقت آن اسم حکایت میکند.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۸۵.</ref> در روایات نیز از این بحث سخن به میان آمده و در کتب روایی، بابی به آن اختصاص یافتهاست<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.</ref> و اندیشمندان بسیاری دربارهٔ آن سخن گفتهاند.<ref>فناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ۲۸۴–۲۹۱؛ شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، ۳/۲۸۲؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۳–۴۵؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار (ع)، ۴/۱۵۳–۲۱۱.</ref> مفسران ذیل بحث [[حروف مقطعه|حروف مقطّعه]] و برخی آیات دیگر<ref>بقره ۱؛ نمل ۴۰.</ref> به آن پرداختهاند و در تعیین آن اختلاف کردهاند. عدهای با استناد به بعضی روایات<ref>صدوق، التوحید، ۲۳۱.</ref> اسم «الله» را اسم اعظم میدانند،<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۱۱۰–۱۱۱؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۸۱.</ref> برخی اسم اعظم را در [[آیة الکرسی]] و حروف مقطعه قرآن دانستهاند.<ref>میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۱/۶۸۶؛ طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۶۷؛ بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ۲/۵.</ref> اهل معرفت نیز توجه ویژهای به آن داشتهاند؛ چنانکه [[ابنعربی]]، اسم اعظم را مرکب از حروف «ا، د، ذ، ر، ز، و، لا» دانستهاست<ref>ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، ۲/۱۲۲.</ref> بعضی نیز آن را «الله، المحیط، القدیر، الحی و القیوم» میدانند.<ref>جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، ۸۱.</ref>{{سخ}} | ||
امامخمینی با نقل کلمات عارفانی چون؛ ابنعربی و [[جندی]]، به معیاری از [[سیدعلیخان شیرازی]] اشاره میکند که اسم اعظم با «الله» آغاز میشود و با «هو» پایان مییابد؛ حروفش نقطه ندارد و قرائت آن با نداشتن اعراب تغییر نمیکند و آن در پنج آیه از پنج سوره [[قرآن]]<ref>بقره، ۲۵۵–۲۵۷؛ آل عمران ۲–۴؛ نساء ۸۷؛ طه، ۸؛ تغابن، ۱۳.</ref> است.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۸۶.</ref>{{سخ}} | امامخمینی با نقل کلمات عارفانی چون؛ [[ابنعربی]] و [[جندی]]، به معیاری از [[سیدعلیخان شیرازی]] اشاره میکند که اسم اعظم با «الله» آغاز میشود و با «هو» پایان مییابد؛ حروفش نقطه ندارد و قرائت آن با نداشتن اعراب تغییر نمیکند و آن در پنج آیه از پنج سوره [[قرآن]]<ref>بقره، ۲۵۵–۲۵۷؛ آل عمران ۲–۴؛ نساء ۸۷؛ طه، ۸؛ تغابن، ۱۳.</ref> است.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۸۶.</ref>{{سخ}} | ||
ایشان پس از نقل این معیار، موضعی نگرفتهاست که بیانگر تأیید آن است. به اعتقاد ایشان، آنچه از الفاظ اسم اعظم در کلمات عارفان ذکر شده، بر اساس روایات نبوی (ص) یا کشف و ریاضتهای عارفان است و علم این الفاظ در شریعت از عموم مردم پنهان نگاه داشته شده و تنها نزد اولیا و «علمای راسخین» است.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۸۵–۸۶.</ref> | ایشان پس از نقل این معیار، موضعی نگرفتهاست که بیانگر تأیید آن است. به اعتقاد ایشان، آنچه از الفاظ اسم اعظم در کلمات [[عارفان]] ذکر شده، بر اساس روایات نبوی (ص) یا کشف و ریاضتهای عارفان است و علم این الفاظ در [[شریعت]] از عموم مردم پنهان نگاه داشته شده و تنها نزد اولیا و «علمای راسخین» است.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۸۵–۸۶.</ref> | ||
== رابطه اسم اعظم با اسما مستأثره == | == رابطه اسم اعظم با اسما مستأثره == | ||
اسم مستأثر ریشه در دعاها<ref>ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنه، ۲/۱۲۵.</ref> و روایات دارد و در برخی روایات از اسمائی یاد شده که خداوند علم آنها را نزد خود نگاه داشتهاست و یکی از هفتاد و سه حرف اسم اعظم است.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.</ref>{{سخ}} | اسم مستأثر ریشه در دعاها<ref>ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنه، ۲/۱۲۵.</ref> و روایات دارد و در برخی روایات از اسمائی یاد شده که خداوند علم آنها را نزد خود نگاه داشتهاست و یکی از هفتاد و سه حرف اسم اعظم است.<ref>کلینی، الکافی، ۱/۲۳۰.</ref>{{سخ}} | ||
امامخمینی بر این باور است که اسم اعظم هفتاد و سه حرف بوده و آصف برخیا تنها با اطلاع بر یک حرف آن توانست تخت بلقیس را احضار کند؛ اما [[اهل بیت(ع)]] هفتاد و دو حرف آن را میدانند و یک حرف آن مستأثر بوده و در علم غیب حقتعالی پنهان میباشد.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۶.</ref> به اعتقاد ایشان حقتعالی با تجلی غیبی احدی که همه اسما در آن مستهلک هستند، به اسم مستأثر تجلی کرد و این | امامخمینی بر این باور است که اسم اعظم هفتاد و سه حرف بوده و آصف برخیا تنها با اطلاع بر یک حرف آن توانست تخت بلقیس را احضار کند؛ اما [[اهل بیت(ع)]] هفتاد و دو حرف آن را میدانند و یک حرف آن مستأثر بوده و در علم غیب حقتعالی پنهان میباشد.<ref>امامخمینی، شرح دعاء السحر، ۷۶.</ref> به اعتقاد ایشان حقتعالی با تجلی غیبی احدی که همه اسما در آن مستهلک هستند، به اسم مستأثر تجلی کرد و این [[تجلی]]، جهت غیبی و بطونی [[فیض اقدس و مقدس|فیض اقدس]] شمرده میشود،<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۱۴–۱۵.</ref> اما خود ذات هیچگونه تجلی و اسم و رسمی ندارد و محل شهود و اشاره واقع نمیشود.<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۵۵.</ref>{{سخ}} | ||
عارفان در مظهر داشتن اسما مستأثر اختلاف دارند. گروهی بر این باورند که این اسما مظهر ندارند<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۶؛ قمشهای، ۱۰۸.</ref> و راه رسیدن و معرفت آنها مسدود میباشد، مگر برای افرادی که فانی در مقام واحدیت گشتهاند<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۶.</ref> امامخمینی با بیان وجه ارتباط خاص میان موجودات، احدیت حق را سرّ وجودی و رابطه میان اسم مستأثر و مظهر آن میداند<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۶–۲۷، ۲۱۸ و ۲۵۹–۲۶۰.</ref> و بر این عقیده است که اسم مستأثر در مقام غیب مطلق هیچ اثر و مظهری ندارد، ولی در مقام احدیت دارای اثر و مظهر است. ایشان با استناد به آیات «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها»<ref>هود، ۵۶.</ref> «وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها»<ref>بقره، ۱۴۸.</ref> براین باور است اسمای مستأثره همانند سایر اسمای الهی در عالم اثر دارند و دارای مظهر میباشند اما مظهر این اسما مثل خود این اسمای برگزیده حق میباشند و کسی بر آنها آگاه نیست<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۶ و ۲۱۸.</ref> ایشان وجه خاص غیبی احدی را که همان سرّ وجودی و رابطه میان اسم مستأثر و اشیا است از ضمیر «هو» در دو آیه [[سوره هود]]<ref>هود، ۵۶.</ref> استنباط میکند<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۶ و ۲۱۸.</ref> البته ایشان در بعضی مواضع قائل شدهاست که اسم مستأثر در حقیقت ازجمله اسما محسوب نمیشود؛ از اینرو دارای ظهور یا مظهر نمیباشد.<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۵۹.</ref> ایشان بر این عقیده است که اسمای مستأثره قابل دسترسی بوده و آن را غایت سیر میشمارد و منتهای مقصد سالکان و مقام «اَو اَدنی» در قرآن کریم<ref>نجم، ۹.</ref> را قابل انطباق بر آن میداند.<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۲۵.</ref> | عارفان در مظهر داشتن اسما مستأثر اختلاف دارند. گروهی بر این باورند که این اسما مظهر ندارند<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۶؛ قمشهای، ۱۰۸.</ref> و راه رسیدن و معرفت آنها مسدود میباشد، مگر برای افرادی که فانی در [[مقام واحدیت]] گشتهاند<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۶.</ref> امامخمینی با بیان وجه ارتباط خاص میان موجودات، احدیت حق را سرّ وجودی و رابطه میان اسم مستأثر و مظهر آن میداند<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۶–۲۷، ۲۱۸ و ۲۵۹–۲۶۰.</ref> و بر این عقیده است که اسم مستأثر در مقام غیب مطلق هیچ اثر و مظهری ندارد، ولی در مقام احدیت دارای اثر و مظهر است. ایشان با استناد به آیات «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها»<ref>هود، ۵۶.</ref> «وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها»<ref>بقره، ۱۴۸.</ref> براین باور است اسمای مستأثره همانند سایر اسمای الهی در عالم اثر دارند و دارای مظهر میباشند اما مظهر این اسما مثل خود این اسمای برگزیده حق میباشند و کسی بر آنها آگاه نیست<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۶ و ۲۱۸.</ref> ایشان وجه خاص غیبی احدی را که همان سرّ وجودی و رابطه میان اسم مستأثر و اشیا است از ضمیر «هو» در دو آیه [[سوره هود]]<ref>هود، ۵۶.</ref> استنباط میکند<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۶ و ۲۱۸.</ref> البته ایشان در بعضی مواضع قائل شدهاست که اسم مستأثر در حقیقت ازجمله اسما محسوب نمیشود؛ از اینرو دارای ظهور یا مظهر نمیباشد.<ref>امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۲۵۹.</ref> ایشان بر این عقیده است که اسمای مستأثره قابل دسترسی بوده و آن را غایت سیر میشمارد و منتهای مقصد سالکان و مقام «اَو اَدنی» در [[قرآن|قرآن کریم]]<ref>نجم، ۹.</ref> را قابل انطباق بر آن میداند.<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۲۵.</ref> | ||
== مصادیق == | == مصادیق == | ||
بعضی اندیشمندان بر این اعتقادند که «هو» اسم اعظم است<ref>سبزواری، شرح مثنوی، ۲/۱۶.</ref> در روایتی از [[امیرالمؤمنین(ع)]] «یا هو، یا من لا هو الا هو» اسم اعظم شمرده شدهاست<ref>ابنفهد، عدة الداعی و نجاح الساعی، ۲۷۹.</ref> برخی نیز «هو» را در «قُلْ هُوَ اللَّهُ» اشاره به غیب ذات<ref>جندی، تحفة الروح، ۵۵.</ref> و ذات که اسم و رسمی برای آن متصور نیست<ref>قمشهای، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشهای، ۳۷.</ref> میدانند. امامخمینی کلمه «هو» را اسم اعظم نشمرده و اسم «الله» را اسم اعظم میداند و سه احتمال برای کلمه «هو» ذکر میکند و آن را اشاره به مقام ذات یا غیب هویت یا اسما ذاتیه میداند<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۳.</ref> و در مواضعی با استناد به روایتی<ref>صدوق، التوحید، ۸۸.</ref> ضمیر «هو» را اشاره به مقام غیب<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۳.</ref> و دارای بالاترین مقام میشمارد؛ به گونهای که قلوب اولیای کامل و حتی [[انبیا(ع)]] نیز از ساحت قدس آن محجوب هستند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۳.</ref> بدون اینکه متعین به تعین صفاتی یا متجلی به تجلیات اسمائی باشد؛ حتی اسمای ذاتیه در مقام احدیت<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۵۲.</ref> ایشان در [[تفسیر سوره توحید]] با استناد به کلام استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]]<ref>امامخمینی، تفسیر سوره توحید، ۶۷.</ref> قائل است که کلمه «هو» در [[سوره توحید]] برهان برای صفات و اسمای دیگری است که در سوره توحید پس از این کلمه ذکر شدهاست؛ به این معنا که چون کلمه «هو» مطلق بوده و اشاره به صرف وجود است، از این جهت «الله» است و جامع تمام کمالات اسمائیه میباشد و از آنجاکه صرف وجود به حقیقت بسیط خود همه اسما و صفات را در خود دارد، «احد» است و چون صرف وجود ماهیت ندارد، «صمد» است و چون صرف وجود را نقص عارض نمیشود، از غیر حاصل نمیشود و تکرار برای آن ممتنع است، والد و مولود و کفو ندارد.<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۵۴.</ref> | بعضی اندیشمندان بر این اعتقادند که «هو» اسم اعظم است<ref>سبزواری، شرح مثنوی، ۲/۱۶.</ref> در روایتی از [[امیرالمؤمنین(ع)]] «یا هو، یا من لا هو الا هو» اسم اعظم شمرده شدهاست<ref>ابنفهد، عدة الداعی و نجاح الساعی، ۲۷۹.</ref> برخی نیز «هو» را در «قُلْ هُوَ اللَّهُ» اشاره به غیب ذات<ref>جندی، تحفة الروح، ۵۵.</ref> و ذات که اسم و رسمی برای آن متصور نیست<ref>قمشهای، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشهای، ۳۷.</ref> میدانند. امامخمینی کلمه «هو» را اسم اعظم نشمرده و اسم «الله» را اسم اعظم میداند و سه احتمال برای کلمه «هو» ذکر میکند و آن را اشاره به مقام ذات یا غیب هویت یا اسما ذاتیه میداند<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۳.</ref> و در مواضعی با استناد به روایتی<ref>صدوق، التوحید، ۸۸.</ref> ضمیر «هو» را اشاره به [[مقام غیب]]<ref>امامخمینی، سرّ الصلاة، ۹۳.</ref> و دارای بالاترین مقام میشمارد؛ به گونهای که قلوب اولیای کامل و حتی [[انبیا(ع)]] نیز از ساحت قدس آن محجوب هستند<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۱۳.</ref> بدون اینکه متعین به تعین صفاتی یا متجلی به تجلیات اسمائی باشد؛ حتی اسمای ذاتیه در مقام احدیت<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۵۲.</ref> ایشان در [[تفسیر سوره توحید]] با استناد به کلام استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]]<ref>امامخمینی، تفسیر سوره توحید، ۶۷.</ref> قائل است که کلمه «هو» در [[سوره توحید]] برهان برای صفات و اسمای دیگری است که در سوره توحید پس از این کلمه ذکر شدهاست؛ به این معنا که چون کلمه «هو» مطلق بوده و اشاره به صرف وجود است، از این جهت «الله» است و جامع تمام کمالات اسمائیه میباشد و از آنجاکه صرف وجود به حقیقت بسیط خود همه [[اسما و صفات]] را در خود دارد، «احد» است و چون صرف وجود [[ماهیت]] ندارد، «صمد» است و چون صرف [[وجود]] را نقص عارض نمیشود، از غیر حاصل نمیشود و تکرار برای آن ممتنع است، والد و مولود و کفو ندارد.<ref>امامخمینی، شرح چهل حدیث، ۶۵۴.</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |