پرش به محتوا

اعتبار: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۶ بایت حذف‌شده ،  ‏۱ دی ۱۴۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
== مفهوم‌شناسی ==
== مفهوم‌شناسی ==
اعتبار از ریشه «عبر» در اصل به معنای نفوذ و گذشتن است،<ref>ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۴/۲۰۷.</ref> و اعتبار در معنای [[تفکر]] و پند گرفتن به‌کار رفته‌است،<ref>فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۳۹۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۳۹۳.</ref> زیرا در تفکر از ظاهر به باطن عبور می‌کنند،<ref>← مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۸/۱۸.</ref> از این‌رو اعتبار به حالتی معنی شده‌است که با آن، از شناخت امور قابل مشاهده به امور غیرقابل مشاهده می‌رسند.<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۵۴۳.</ref>{{سخ}}
اعتبار از ریشه «عبر» در اصل به معنای نفوذ و گذشتن است،<ref>ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۴/۲۰۷.</ref> و اعتبار در معنای [[تفکر]] و پند گرفتن به‌کار رفته‌است،<ref>فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۳۹۰؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۳۹۳.</ref> زیرا در تفکر از ظاهر به باطن عبور می‌کنند،<ref>← مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ۸/۱۸.</ref> از این‌رو اعتبار به حالتی معنی شده‌است که با آن، از شناخت امور قابل مشاهده به امور غیرقابل مشاهده می‌رسند.<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۵۴۳.</ref>{{سخ}}
اعتبار در کاربردی که در [[علم اصول]] دارد، به معنای دادن حد و اوصاف یک شیء به شیء دیگر به غرض ترتیب آثار خاص آن است،<ref>طباطبایی، حاشیة الکفایه، ۱/۱۱، ۲/۳۰۴.</ref> ولی تعریف دقیق و بیان آن، با بررسی اقسام و ویژگی‌های اعتبار روشن می‌شود. در کلام اهل معقول، عنوان «اعتباری» بیشتر از اعتبار به کار می‌رود و دارای کاربردهای متفاوتی است:
اعتبار در کاربردی که در [[اصول فقه|علم اصول]] دارد، به معنای دادن حد و اوصاف یک شیء به شیء دیگر به غرض ترتیب آثار خاص آن است،<ref>طباطبایی، حاشیة الکفایه، ۱/۱۱، ۲/۳۰۴.</ref> ولی تعریف دقیق و بیان آن، با بررسی اقسام و ویژگی‌های اعتبار روشن می‌شود. در کلام اهل معقول، عنوان «اعتباری» بیشتر از اعتبار به کار می‌رود و دارای کاربردهای متفاوتی است:
# اعتباری در مقابل [[اصیل]]: به معنای غیرواقعی که در بحث [[اصالت وجود]] یا [[ماهیت]] از این اصطلاح استفاده می‌شود.<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۵۸.</ref>
# اعتباری در مقابل اصیل: به معنای غیرواقعی که در بحث [[اصالت وجود]] یا ماهیت از این اصطلاح استفاده می‌شود.<ref>طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۵۸.</ref>
# اعتباری در مقابل ماهیت: مفهومی که در خارج مصداق ندارد. این اصطلاح برای معقولات ثانیه فلسفی به کار می‌رود.<ref>حیدری، دروس فی الحکمة المتعالیه، ۱/۴۶۸.</ref>
# اعتباری در مقابل [[ماهیت]]: مفهومی که در خارج مصداق ندارد. این اصطلاح برای معقولات ثانیه فلسفی به کار می‌رود.<ref>حیدری، دروس فی الحکمة المتعالیه، ۱/۴۶۸.</ref>
# اعتباری به معنای غیرمجزا در وجود خارجی: در مقابل ماهیاتی که دارای وجود منحاز هستند و از این اصطلاح برای بیان ماهیات و مفاهیم نسبی استفاده می‌شود.<ref>طباطبایی، مجموعه رسائل، ۲/۱۴۳.</ref> برخی به لوازم اعتباری اشاره کرده، آن را امری می‌دانند که وجود خارجی نداشته، تنها در [[عقل]] تحقق دارد و به عمل اعتبارکننده وابسته است.<ref>جرجانی، التعریفات، ۱۶.</ref>{{سخ}}
# اعتباری به معنای غیرمجزا در وجود خارجی: در مقابل ماهیاتی که دارای وجود منحاز هستند و از این اصطلاح برای بیان ماهیات و مفاهیم نسبی استفاده می‌شود.<ref>طباطبایی، مجموعه رسائل، ۲/۱۴۳.</ref> برخی به لوازم اعتباری اشاره کرده، آن را امری می‌دانند که وجود خارجی نداشته، تنها در [[عقل]] تحقق دارد و به عمل اعتبارکننده وابسته است.<ref>جرجانی، التعریفات، ۱۶.</ref>
در [[اصول فقه]] واژه «اعتباری» به معنایی آمده‌است که بر مصادیق پرشماری از مفاهیم مورد استفاده در این علوم منطبق می‌گردد؛ مانند [[حق]]، [[حکم]]، [[ملکیت]]، [[زوجیت]]، [[سلطنت]]، [[ریاست]]، [[وجوب]] و [[حرمت]]. دربارهٔ حقیقت این امور اعتباری و چگونگی پیدایش این امور، دیدگاه‌های گوناگونی ارائه شده‌است. [[امام‌خمینی]] از این عناوین، با تعبیر «جعلی»، یعنی اموری قراردادی یاد می‌کند که به دست عقلا یا کسی که نظرش نزد آنان پذیرفته‌است، وضع می‌شود.<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۶۹.</ref>{{سخ}}
در [[اصول فقه]] واژه «اعتباری» به معنایی آمده‌است که بر مصادیق پرشماری از مفاهیم مورد استفاده در این علوم منطبق می‌گردد؛ مانند [[حق]]، [[حکم]]، [[ملکیت]]، [[زوجیت]]، [[سلطنت]]، [[ریاست]]، [[وجوب]] و [[حرمت]]. دربارهٔ حقیقت این امور اعتباری و چگونگی پیدایش این امور، دیدگاه‌های گوناگونی ارائه شده‌است. [[امام‌خمینی]] از این عناوین، با تعبیر «جعلی»، یعنی اموری قراردادی یاد می‌کند که به دست عقلا یا کسی که نظرش نزد آنان پذیرفته‌است، وضع می‌شود.<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۶۹.</ref>{{سخ}}
معنای اعتبار، ارتباط وثیقی با مفاهیمی مانند [[انتزاع]]، [[تنزیل]] و نیز [[فرض]]، [[ادعا]] و [[تشبیه]] دارد؛ به طوری که در کلمات اصولیان اعتبار عقلایی، دارای حقیقتی از قبیل یکی از آن مفاهیم دانسته شده‌است،<ref>← آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۴۰۲؛ کمره‌ای، اصول الفوائد الغرویة فی مسائل علم اصول الفقه الاسلامی، ۲/۲۲۲؛ سبحانی، المحصول فی علم الاصول، ۱/۸۶.</ref> به عنوان نمونه، در انتزاع تنزیل و تشبیه لازم است منشأ انتزاع، منزّل‌علیه و مشبّه‌به وجود داشته باشد؛ در حالی‌که لزومی ندارد در اعتبار، مبدأ اعتباری وجود داشته باشد. انتزاع با انشا نیز قرابت معنایی داشته، اصولیان گاه آن دو را در یک معنا به کار برده‌اند.<ref>← صدر، بحوث فی علم الاصول، ۲/۲۷۵؛ روحانی، منتقی الاصول، ۶/۷۸؛ بهجت، مباحث الاصول، ۱/۲۸۱.</ref>
معنای اعتبار، ارتباط وثیقی با مفاهیمی مانند انتزاع، تنزیل و نیز فرض، ادعا و تشبیه دارد؛ به طوری که در کلمات اصولیان اعتبار عقلایی، دارای حقیقتی از قبیل یکی از آن مفاهیم دانسته شده‌است،<ref>← آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۴۰۲؛ کمره‌ای، اصول الفوائد الغرویة فی مسائل علم اصول الفقه الاسلامی، ۲/۲۲۲؛ سبحانی، المحصول فی علم الاصول، ۱/۸۶.</ref> به عنوان نمونه، در انتزاع تنزیل و تشبیه لازم است منشأ انتزاع، منزّل‌علیه و مشبّه‌به وجود داشته باشد؛ در حالی‌که لزومی ندارد در اعتبار، مبدأ اعتباری وجود داشته باشد. انتزاع با انشا نیز قرابت معنایی داشته، اصولیان گاه آن دو را در یک معنا به کار برده‌اند.<ref>← صدر، بحوث فی علم الاصول، ۲/۲۷۵؛ روحانی، منتقی الاصول، ۶/۷۸؛ بهجت، مباحث الاصول، ۱/۲۸۱.</ref>


== پیشینه ==
== پیشینه ==
بحث از اعتبار در کتاب‌های فلسفی یا اصول فقه پیشینه طولانی ندارد و با وجود اهمیت آن، در بیشتر کتاب‌ها، فصل مستقلی به خود اختصاص نداده‌است؛ بلکه گاهی در ضمن تحقیق دربارهٔ برخی مصادیق آن، به حقیقت آن نیز توجه شده‌است.<ref>جرجانی، التعریفات، ۱۶؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۴/۲۷۰ و ۶/۱۷۳.</ref> عالمان دانش اصول فقه نیز ضمن بحث از حکم و برخی آثار و ویژگی‌های آن یا امارات عقلایی به مناسبت، به بیان اعتبار و حقیقت آن پرداخته‌اند.<ref>← آشتیانی، بحرالفوائد فی شرح الفرائد، ۳/۶۵؛ اصفهانی، نهایة الدرایة، ۳/۱۳۵.</ref>{{سخ}}
بحث از اعتبار در کتاب‌های فلسفی یا اصول فقه پیشینه طولانی ندارد و با وجود اهمیت آن، در بیشتر کتاب‌ها، فصل مستقلی به خود اختصاص نداده‌است؛ بلکه گاهی در ضمن تحقیق دربارهٔ برخی مصادیق آن، به حقیقت آن نیز توجه شده‌است.<ref>جرجانی، التعریفات، ۱۶؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، ۴/۲۷۰ و ۶/۱۷۳.</ref> عالمان دانش اصول فقه نیز ضمن بحث از حکم و برخی آثار و ویژگی‌های آن یا امارات عقلایی به مناسبت، به بیان اعتبار و حقیقت آن پرداخته‌اند.<ref>← آشتیانی، بحرالفوائد فی شرح الفرائد، ۳/۶۵؛ اصفهانی، نهایة الدرایة، ۳/۱۳۵.</ref>{{سخ}}
[[سیدمحمدحسین طباطبایی]] نخستین کسی است که مقاله‌ای مستقل به ادراکات اعتباری اختصاص داده، به حقیقت فلسفی ادراکات اعتباری پرداخته‌است؛ اما بیشتر همت وی به معنایی غیر از اعتبارات عقلایی ـ که آن را نوعی اعتبارات بعد الاجتماع می‌نامد ـ صرف شده‌است.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۳۸.</ref> [[مرتضی مطهری]] نیز در شرح تبیین نظر استاد خود، به تبیین این بحث پرداخته‌است. طباطبایی در حاشیه بر [[کفایه]] نیز اشاره‌ای به این بحث دارد.<ref>طباطبایی، حاشیة الکفایه، ۱/۱۱، ۱۵۱ و ۲/۲۴۶.</ref>{{سخ}}
[[سیدمحمدحسین طباطبایی]] نخستین کسی است که مقاله‌ای مستقل به ادراکات اعتباری اختصاص داده، به حقیقت فلسفی ادراکات اعتباری پرداخته‌است؛ اما بیشتر همت وی به معنایی غیر از اعتبارات عقلایی ـ که آن را نوعی اعتبارات بعد الاجتماع می‌نامد ـ صرف شده‌است.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۳۸.</ref> [[مرتضی مطهری]] نیز در شرح تبیین نظر استاد خود، به تبیین این بحث پرداخته‌است. طباطبایی در حاشیه بر کفایه نیز اشاره‌ای به این بحث دارد.<ref>طباطبایی، حاشیة الکفایه، ۱/۱۱، ۱۵۱ و ۲/۲۴۶.</ref>{{سخ}}
امام‌خمینی در ضمن بحث‌های اصول فقه، حقیقت و آثار اعتبار را تحلیل کرده، موارد اشتباه دیگران را در تبیین آن، یادآور شده‌است. همچنین در ضمن مسائل معاملات در کتاب البیع به بررسی این مباحث پرداخته‌است.<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۴، ۱۵۱؛ ۳/۲۹۳، ۴۱۴؛ ۴/۲۴ و…</ref>
[[امام‌خمینی]] در ضمن بحث‌های اصول فقه، حقیقت و آثار اعتبار را تحلیل کرده، موارد اشتباه دیگران را در تبیین آن، یادآور شده‌است. همچنین در ضمن مسائل معاملات در [[کتاب البیع]] به بررسی این مباحث پرداخته‌است.<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۴، ۱۵۱؛ ۳/۲۹۳، ۴۱۴؛ ۴/۲۴ و…</ref>


== حقیقت و اقسام اعتبار و اقسام آن ==
== حقیقت و اقسام اعتبار و اقسام آن ==
خط ۲۰: خط ۲۰:
=== اعتبار عمومی و خصوصی ===
=== اعتبار عمومی و خصوصی ===
طباطبایی معتقد است دو نوع اعتبار وجود دارد: عمومی و خصوصی.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۹۹–۲۰۲.</ref>
طباطبایی معتقد است دو نوع اعتبار وجود دارد: عمومی و خصوصی.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۹۹–۲۰۲.</ref>
[[اعتبار عمومی]] که از آن به اعتبار پیش از اجتماع نیز یاد می‌کند، اموری است که هر کسی در انجام فعل اختیاری خود نیازمند آن است؛ مانند وجوب؛ زیرا علم انسان برای برانگیختن وی به انجام کار، کافی نیست؛ بلکه انسان پس از علم به فواید عمل و پیش از [[اراده]]، لازم است آن عمل را بر خود لازم بداند. در این صورت، نخستین مفهوم اعتباری که برای [[انسان]] وجود دارد، مفهوم «باید» است. این اعتبار مربوط به همه انسان‌ها و افعال آنان است؛ حتی اگر هیچ اجتماعی وجود نداشته باشد؛ از این‌رو وی از آن به اعتبار عمومی و پیش از اجتماع یاد می‌کند.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۹۹–۲۰۰.</ref> وی افزون بر وجوب، چهار اعتبار حسن و قبح، انتخاب اخفّ و اسهل (سبک‌تر و آسان‌تر)، اصل استخدام و اجتماع، اصل متابعت علم را نیز با عنوان اعتبارات قبل الاجتماع یا عمومی ذکر می‌کند؛ سپس تصریح می‌کند اعتبارات عمومی به این پنج عنوان اختصاص نداشته، ممکن است شمار فراوانی از اعتبارات عمومی را کشف کرد.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۹۹ و ۲۰۴.</ref>{{سخ}}
اعتبار عمومی که از آن به اعتبار پیش از اجتماع نیز یاد می‌کند، اموری است که هر کسی در انجام فعل اختیاری خود نیازمند آن است؛ مانند وجوب؛ زیرا علم انسان برای برانگیختن وی به انجام کار، کافی نیست؛ بلکه انسان پس از علم به فواید عمل و پیش از [[اراده]]، لازم است آن عمل را بر خود لازم بداند. در این صورت، نخستین مفهوم اعتباری که برای [[انسان]] وجود دارد، مفهوم «باید» است. این اعتبار مربوط به همه انسان‌ها و افعال آنان است؛ حتی اگر هیچ اجتماعی وجود نداشته باشد؛ از این‌رو وی از آن به اعتبار عمومی و پیش از اجتماع یاد می‌کند.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۹۹–۲۰۰.</ref> وی افزون بر وجوب، چهار اعتبار [[حسن و قبح]]، انتخاب اخفّ و اسهل (سبک‌تر و آسان‌تر)، اصل استخدام و اجتماع، اصل متابعت علم را نیز با عنوان اعتبارات قبل الاجتماع یا عمومی ذکر می‌کند؛ سپس تصریح می‌کند اعتبارات عمومی به این پنج عنوان اختصاص نداشته، ممکن است شمار فراوانی از اعتبارات عمومی را کشف کرد.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۹۹ و ۲۰۴.</ref>{{سخ}}
[[اعتبار خصوصی]]، همان مفاهیم اعتباری است که در حقوق به کار می‌رود و مورد نظر این مقاله است. در اعتبارات خصوصی که پس از اجتماع پدید می‌آید نیز لازم است همیشه یک ضرورت (باید) فرض شود؛ اما به دلیل آنکه اعتباریات تابعی از احساسات اعتبارکنندگان هستند، در جوامع مختلف، اعتبارات مختلفی پدید می‌آید. به همین جهت، این گونه اعتباریات اموری خصوصی بوده، در خصوص انسان عمومیت ندارند.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۹۵.</ref>{{سخ}}
اعتبار خصوصی، همان مفاهیم اعتباری است که در حقوق به کار می‌رود و مورد نظر این مقاله است. در اعتبارات خصوصی که پس از اجتماع پدید می‌آید نیز لازم است همیشه یک ضرورت (باید) فرض شود؛ اما به دلیل آنکه اعتباریات تابعی از احساسات اعتبارکنندگان هستند، در جوامع مختلف، اعتبارات مختلفی پدید می‌آید. به همین جهت، این گونه اعتباریات اموری خصوصی بوده، در خصوص انسان عمومیت ندارند.<ref>طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۹۵.</ref>{{سخ}}
امام‌خمینی، برای صدور فعل از انسان، مقدماتی برمی‌شمرد که در بیشتر موارد از سه مسئله نام می‌برد: تصور فعل، تصدیق به فایده و اراده انجام عمل،<ref>امام‌خمینی، بدائع الدرر، ۸۸؛ امام‌خمینی، الخلل فی الصلاة، ۶۶.</ref> اما در یک جا تصدیق به فایده را برای صدور فعل از انسان لازم نمی‌داند،<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۳.</ref> و در یک جا حکم به لزوم فعل را اضافه می‌کند،<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۵۶.</ref> بنابراین نظر قطعی ایشان دربارهٔ این تقسیم‌بندی، مشخص نیست.
امام‌خمینی، برای صدور فعل از انسان، مقدماتی برمی‌شمرد که در بیشتر موارد از سه مسئله نام می‌برد: تصور فعل، تصدیق به فایده و اراده انجام عمل،<ref>امام‌خمینی، بدائع الدرر، ۸۸؛ امام‌خمینی، الخلل فی الصلاة، ۶۶.</ref> اما در یک جا تصدیق به فایده را برای صدور فعل از انسان لازم نمی‌داند،<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۳.</ref> و در یک جا حکم به لزوم فعل را اضافه می‌کند،<ref>امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۵۶.</ref> بنابراین نظر قطعی ایشان دربارهٔ این تقسیم‌بندی، مشخص نیست.


=== اعتبار محض و حقیقی ===
=== اعتبار محض و حقیقی ===
به باور برخی، دو نوع اعتبار وجود دارد: اول، اعتباری محض که تنها در [[ذهن]] اعتبارکننده وجود داشته، هیچ واقعیتی در خارج تحقق نمی‌یابد. دوم، اعتباری عقلایی که امری است میان امور ذهنی و واقعیات خارجی.<ref>عراقی، مقالات الاصول، ۱/۶۲.</ref> در اعتباری محض، معنای ذهنی وابسته به اعتبارکننده بوده، با انصراف ذهنی او، معنای ذهنی نیز از میان می‌رود و هیچ حقیقتی باقی نمی‌ماند؛ اما در اعتبارات عقلایی، پس از تحقق اعتبار، حقیقتی خارجی و مستقل به وجود می‌آید که دیگر تحت اختیار اعتبارکننده نیست.<ref>عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۶ و ۴/۱۰۱.</ref>{{سخ}}
به باور برخی، دو نوع اعتبار وجود دارد: اول، اعتباری محض که تنها در ذهن اعتبارکننده وجود داشته، هیچ واقعیتی در خارج تحقق نمی‌یابد. دوم، اعتباری عقلایی که امری است میان امور ذهنی و واقعیات خارجی.<ref>عراقی، مقالات الاصول، ۱/۶۲.</ref> در اعتباری محض، معنای ذهنی وابسته به اعتبارکننده بوده، با انصراف ذهنی او، معنای ذهنی نیز از میان می‌رود و هیچ حقیقتی باقی نمی‌ماند؛ اما در اعتبارات عقلایی، پس از تحقق اعتبار، حقیقتی خارجی و مستقل به وجود می‌آید که دیگر تحت اختیار اعتبارکننده نیست.<ref>عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۶ و ۴/۱۰۱.</ref>{{سخ}}
امام‌خمینی، اعتبارات عقلایی را دارای وجودی ذهنی می‌داند که با از میان‌رفتن اعتبارکنندگان و آثار حاکی از اعتبارات، اعتبارات عقلایی نیز از میان می‌رود. مثال روشن آن، زبان‌هایی است که به واسطه از میان‌رفتن مللی که به آن زبان سخن می‌گویند و آثار مکتوب آنان، منقرض شده، هیچ چیزی از آن باقی نمی‌ماند،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۵۷؛ امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۳.</ref> البته ایشان نیز معتقد است اعتبارات عقلایی، امور ذهنی‌ای هستند که به خارج نسبت داده می‌شوند؛ به این معنا که [[مالک]] و [[مملوک]] ازجمله صفات موجودات خارجی است، نه امور ذهنی؛ اما چگونگی ارتباط آنها با خارج از قبیل [[معقولات ثانی فلسفی]] است که خارج، ظرف اتصاف موجود خارجی است؛ بدون آنکه آن معانی در خارج دارای حقیقتی مستقل از موضوع باشند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۳/۴۱۴؛ امام‌خمینی، الاستصحاب، ۲۹۰؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۳۲۵.</ref> این دیدگاه پیش از ایشان نیز در میان علمای اصول مطرح بوده‌است.<ref>← آشتیانی، بحرالفوائد فی شرح الفرائد، ۲/۱۴۲؛ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۶؛ اصفهانی، نهایة الدرایة، ۳/۱۳۱.</ref>
امام‌خمینی، اعتبارات عقلایی را دارای وجودی ذهنی می‌داند که با از میان‌رفتن اعتبارکنندگان و آثار حاکی از اعتبارات، اعتبارات عقلایی نیز از میان می‌رود. مثال روشن آن، زبان‌هایی است که به واسطه از میان‌رفتن مللی که به آن زبان سخن می‌گویند و آثار مکتوب آنان، منقرض شده، هیچ چیزی از آن باقی نمی‌ماند،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۵۷؛ امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۳.</ref> البته ایشان نیز معتقد است اعتبارات عقلایی، امور ذهنی‌ای هستند که به خارج نسبت داده می‌شوند؛ به این معنا که مالک و مملوک ازجمله صفات موجودات خارجی است، نه امور ذهنی؛ اما چگونگی ارتباط آنها با خارج از قبیل [[معقولات ثانی فلسفی]] است که خارج، ظرف اتصاف موجود خارجی است؛ بدون آنکه آن معانی در خارج دارای حقیقتی مستقل از موضوع باشند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۳/۴۱۴؛ امام‌خمینی، الاستصحاب، ۲۹۰؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۳۲۵.</ref> این دیدگاه پیش از ایشان نیز در میان علمای [[اصول فقه|اصول]] مطرح بوده‌است.<ref>← آشتیانی، بحرالفوائد فی شرح الفرائد، ۲/۱۴۲؛ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۶؛ اصفهانی، نهایة الدرایة، ۳/۱۳۱.</ref>


=== اعتبار ادبی و قانونی ===
=== اعتبار ادبی و قانونی ===
این تقسیم‌بندی پس از امام‌خمینی مطرح شده‌است.<ref>← سیستانی، الرافد فی علم الاصول، ۴۷.</ref> اعتبار ادبی عملی است که در مجاز رخ داده، امری شخصی بوده، دادن حد (تعریف) یک شیء به دیگری است و هیچ امر متأصّلی محقق نمی‌شود؛ مانند شیر خواندن مرد شجاع، با این هدف که هیبت و بزرگی او در دل‌های دیگران ایجاد شود. اعتبار قانونی همواره در آغاز پیدایش وابسته به یک اعتبار ادبی است و پس از تأیید و اقرار عقلا، قرارداد توافقی عقلایی است که در آن مصلحت فرد یا جامعه در نظر گرفته می‌شود؛ در این اعتبار، [[اراده استعمالی]] و [[اراده جدی]] یکی بوده، از آنجاکه قراردادی جمعی است، اصالت می‌یابد و در میان جامعه تحقق پیدا می‌کند و حقیقتی خارجی است که افراد خود را به آن مسئول می‌دانند و در به‌کارگیری آن، مجازی اتفاق نمی‌افتد.<ref>سیستانی، الرافد فی علم الاصول، ۴۷–۴۸.</ref>{{سخ}}
این تقسیم‌بندی پس از امام‌خمینی مطرح شده‌است.<ref>← سیستانی، الرافد فی علم الاصول، ۴۷.</ref> اعتبار ادبی عملی است که در مجاز رخ داده، امری شخصی بوده، دادن حد (تعریف) یک شیء به دیگری است و هیچ امر متأصّلی محقق نمی‌شود؛ مانند شیر خواندن مرد شجاع، با این هدف که هیبت و بزرگی او در دل‌های دیگران ایجاد شود. اعتبار قانونی همواره در آغاز پیدایش وابسته به یک اعتبار ادبی است و پس از تأیید و اقرار عقلا، قرارداد توافقی عقلایی است که در آن [[مصلحت]] فرد یا جامعه در نظر گرفته می‌شود؛ در این اعتبار، [[اراده استعمالی]] و [[اراده جدی]] یکی بوده، از آنجاکه قراردادی جمعی است، اصالت می‌یابد و در میان [[جامعه]] تحقق پیدا می‌کند و حقیقتی خارجی است که افراد خود را به آن مسئول می‌دانند و در به‌کارگیری آن، مجازی اتفاق نمی‌افتد.<ref>سیستانی، الرافد فی علم الاصول، ۴۷–۴۸.</ref>{{سخ}}
این نظریه با آرای امام‌خمینی از جهاتی متفاوت است؛ زیرا ایشان در مجاز استعمال لفظ را در معنای غیر موضوع‌له صحیح نمی‌داند.<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۱۰۴–۱۰۵.</ref> [[مجاز ادبی]] نیز از نظر ایشان امری شخصی نبوده، وابسته به پذیرش اهل ادب است.<ref>امام‌خمینی، جواهر الاصول، ۱/۱۷۲–۱۷۳.</ref> افزون بر آنکه ایشان اعتبار قانونی یا عقلایی را وابسته به اعتبار ادبی نمی‌داند.<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۰۲–۱۰۳.</ref>
این نظریه با آرای امام‌خمینی از جهاتی متفاوت است؛ زیرا ایشان در مجاز استعمال لفظ را در معنای غیر موضوع‌له صحیح نمی‌داند.<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۱۰۴–۱۰۵.</ref> مجاز ادبی نیز از نظر ایشان امری شخصی نبوده، وابسته به پذیرش اهل ادب است.<ref>امام‌خمینی، جواهر الاصول، ۱/۱۷۲–۱۷۳.</ref> افزون بر آنکه ایشان اعتبار قانونی یا عقلایی را وابسته به اعتبار ادبی نمی‌داند.<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۰۲–۱۰۳.</ref>


=== اعتبار انشائی و حقیقی ===
=== اعتبار انشائی و حقیقی ===
امام‌خمینی در تقسیم دیگری، اعتبار را به [[اعتبار انشایی|انشایی]] و [[اعتبار حقیقی|حقیقی]] تقسیم می‌کند. اعتبار انشایی عملی است که افراد بر اساس موازین اعتبار عقلایی، انجام می‌دهند تا موضوع آن را محقّق کنند؛ برای نمونه اگر [[اعتبار عقلایی]] آن باشد که دو شخص با الفاظ مشخص و قصد خاص، عقدی میان خود جاری کنند، در این صورت عقدی که آنها جاری می‌کنند، اعتبار انشایی و شخصی بوده، تنها همین اعتبار تحت اختیار و قدرت مستقیم متعاقدان است، و اعتباری که عقلا بر اساس آن عملی انجام می‌دهند یا اثری را مترتب می‌سازند، عقلایی و حقیقی است. به اعتقاد ایشان، میان اعتبارات انشایی و حقیقی تفاوت وجود دارد. در اعتبار انشایی، اعتبارکننده معنایی را با انشا جعل می‌کند؛ بنابراین، انشا وسیله خلق مفهوم اعتباری در ذهن معتبر است. اعتبار انشایی ازجمله اعتبارات شخصی است؛ اما اعتبار حقیقی عقلا، وابسته به پذیرش آنان و ترتیب اثری است که عقلا در خصوص اعتبار شخصی یا یک موضوع حقیقی دیگر انجام می‌دهند. موضوع اعتبار عقلایی حتماً لازم نیست یک اعتبار انشایی باشد؛ بلکه ممکن است موضوع اعتبار عقلایی، امری حقیقی و خارجی باشد؛ برای نمونه گاهی عقلا بر عقدی که متعاقدان جاری می‌کنند، اثر مترتّب می‌کنند. در این صورت، اعتبار انشایی متعاقدان، موضوع برای اعتبار عقلا می‌گردد. گاهی بر رفتاری که از یک شخص سر می‌زند، مثل [[قتل]]، [[حکم قصاص]] ـ که از اعتبارات عقلایی است ـ جاری می‌کنند. در این صورت، یک رفتار موضوع برای اعتبار عقلا می‌گردد. گاهی با پدیدآمدن وضعیتی و وقوع اتفاقی مثل [[مرگ]]، حکم [[ارث]] و انتقال اموال را جاری می‌کنند. در همه این موارد، اعتبار حقیقی عقلا امری ذهنی بوده، ظرف تحقق آن عالم اعتبار یا ذهن است.<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریر قدیری، ۴۲۲–۴۲۳ و ۴۴۲.</ref>{{سخ}}
امام‌خمینی در تقسیم دیگری، اعتبار را به انشایی و حقیقی تقسیم می‌کند. اعتبار انشایی عملی است که افراد بر اساس موازین اعتبار عقلایی، انجام می‌دهند تا موضوع آن را محقّق کنند؛ برای نمونه اگر اعتبار عقلایی آن باشد که دو شخص با الفاظ مشخص و قصد خاص، عقدی میان خود جاری کنند، در این صورت [[عقد|عقدی]] که آنها جاری می‌کنند، اعتبار انشایی و شخصی بوده، تنها همین اعتبار تحت اختیار و قدرت مستقیم متعاقدان است، و اعتباری که عقلا بر اساس آن عملی انجام می‌دهند یا اثری را مترتب می‌سازند، عقلایی و حقیقی است. به اعتقاد ایشان، میان اعتبارات انشایی و حقیقی تفاوت وجود دارد. در اعتبار انشایی، اعتبارکننده معنایی را با انشا جعل می‌کند؛ بنابراین، انشا وسیله خلق مفهوم اعتباری در ذهن معتبر است. اعتبار انشایی ازجمله اعتبارات شخصی است؛ اما اعتبار حقیقی عقلا، وابسته به پذیرش آنان و ترتیب اثری است که عقلا در خصوص اعتبار شخصی یا یک موضوع حقیقی دیگر انجام می‌دهند. موضوع اعتبار عقلایی حتماً لازم نیست یک اعتبار انشایی باشد؛ بلکه ممکن است موضوع اعتبار عقلایی، امری حقیقی و خارجی باشد؛ برای نمونه گاهی عقلا بر عقدی که متعاقدان جاری می‌کنند، اثر مترتّب می‌کنند. در این صورت، اعتبار انشایی متعاقدان، موضوع برای اعتبار عقلا می‌گردد. گاهی بر رفتاری که از یک شخص سر می‌زند، مثل [[قتل]]، حکم [[قصاص]] ـ که از اعتبارات عقلایی است ـ جاری می‌کنند. در این صورت، یک رفتار موضوع برای اعتبار عقلا می‌گردد. گاهی با پدیدآمدن وضعیتی و وقوع اتفاقی مثل [[مرگ]]، حکم [[ارث]] و انتقال اموال را جاری می‌کنند. در همه این موارد، اعتبار حقیقی عقلا امری ذهنی بوده، ظرف تحقق آن عالم اعتبار یا ذهن است.<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریر قدیری، ۴۲۲–۴۲۳ و ۴۴۲.</ref>{{سخ}}
امام‌خمینی یادآور می‌شود مقصود از اعتبار حقیقی، آن نیست که در هر مورد جزئی، عقلا بالفعل حکمی جدید و جزئی جاری کنند؛ بلکه اگر اعتبار انشایی بر آنان عرضه شود، بر اساس حکم کلی ارتکازی خود، اعتبار خواهند کرد و آثار و نتایج را بر آن بار می‌کنند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۴.</ref> بنابراین عقلا با وضع قوانین و اعتبارات کلی خود، موضوعات حکم خود را بیان کرده، حکم فعلی ارتکازی در هر مورد جاری و تطبیق می‌شود.
[[امام‌خمینی]] یادآور می‌شود مقصود از اعتبار حقیقی، آن نیست که در هر مورد جزئی، عقلا بالفعل حکمی جدید و جزئی جاری کنند؛ بلکه اگر اعتبار انشایی بر آنان عرضه شود، بر اساس حکم کلی ارتکازی خود، اعتبار خواهند کرد و آثار و نتایج را بر آن بار می‌کنند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۴.</ref> بنابراین عقلا با وضع قوانین و اعتبارات کلی خود، موضوعات حکم خود را بیان کرده، حکم فعلی ارتکازی در هر مورد جاری و تطبیق می‌شود.


== ویژگی‌های اعتبار ==
== ویژگی‌های اعتبار ==
خط ۴۰: خط ۴۰:


=== تنزیلی‌بودن ===
=== تنزیلی‌بودن ===
از گفته‌های برخی اندیشمندان به دست می‌آید اعتباریات، اموری برآمده از [[تشبیه]] و استعاره‌اند<ref>اصفهانی، نهایة الدرایه، ۳/۱۳۵–۱۳۶؛ ← طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۵۴و ۱۵۸.</ref> از بسیاری تعبیرات امام‌خمینی نیز استنباط می‌شود اعتبار، نوعی [[تنزیل]] و تشبیه است،<ref>امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۷۵؛ امام‌خمینی، مکاسب، ۲/۳۲۰.</ref> به این معنی که درون هر اعتبار عقلایی، نوعی تشبیه و ملاحظه شباهت وجود دارد؛ اگرچه مؤلفه‌های دیگری نیز برای تحقق اعتبار عقلایی وجود دارد. اما با مراجعه به دیگر کلمات ایشان، در کلیت این نظر تردید وجود دارد.{{سخ}}
از گفته‌های برخی اندیشمندان به دست می‌آید اعتباریات، اموری برآمده از تشبیه و استعاره‌اند<ref>اصفهانی، نهایة الدرایه، ۳/۱۳۵–۱۳۶؛ ← طباطبایی، اصول فلسفه، ۲/۱۵۴و ۱۵۸.</ref> از بسیاری تعبیرات امام‌خمینی نیز استنباط می‌شود اعتبار، نوعی [[تنزیل]] و تشبیه است،<ref>امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۷۵؛ امام‌خمینی، مکاسب، ۲/۳۲۰.</ref> به این معنی که درون هر اعتبار عقلایی، نوعی تشبیه و ملاحظه شباهت وجود دارد؛ اگرچه مؤلفه‌های دیگری نیز برای تحقق اعتبار عقلایی وجود دارد. اما با مراجعه به دیگر کلمات ایشان، در کلیت این نظر تردید وجود دارد.{{سخ}}
امام‌خمینی دربارهٔ برخی اعتبارات عقلایی تصریح کرده‌است در آن تشبیه و تنزیل صورت نگرفته‌است؛ برای نمونه، برخلاف آنچه میان متأخران متداول شده که اعتبار ملکیت، حاصل تشبیه به ملکیت حقیقی الهی یا ملکیت نفس به جوارح و اعضاست یا حاصل تشبیه به مقوله جده است، ایشان به این نظریه تردید داشته، آن را منکر شده‌است. به عقیده ایشان، پیش از درک و کشف مقولات، اعتبار ملکیت در میان عقلا وجود داشته‌است،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۵۱.</ref> این سخن به این معنی نیست که در [[ملکیت اعتباری]]، هیچ شباهتی با مقولات وجود ندارد؛ زیرا به نظر امام‌خمینی ملکیت شباهت بیشتری به مقوله اضافه دارد، اگرچه از مقوله اضافه نیست؛ همان‌گونه که شباهتی نیز به مقوله جده دارد؛ اما این شباهت، نه در گذشته و نه حال، مورد ملاحظه عقلا در اعتبار آن واقع نشده‌است،<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۷۲؛ امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۵۱.</ref> و در برخی اعتبارات عقلایی، اصلاً تشبیهی در آن ملاحظه نشده‌است؛ مانند اعتبار عهد که یک معنای اعتباری بوده، شباهتی با دیگر مقولات و مفاهیم حقیقی در آن لحاظ نشده‌است،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۰۳.</ref> همچنین اعتبار غصب<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۲/۱۲۱.</ref> اعتبار وکالت<ref>امام‌خمینی، مکاسب، ۲/۳۱۶.</ref> و ماهیات اختراعی مانند [[نماز]]<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۲/۱۲۰.</ref> ازجمله مواردی‌اند که تشبیه در آنها به کار نرفته‌است. البته اگرچه اعتبارات عقلایی، به‌طور کلی بر پایه تشبیه استوار نشده‌است، اما همواره با [[استعاره]] و تشبیه، می‌توان معانی اعتباری ساخت که اگر عقلا آن را بپذیرند، به مجموعه اعتبارات عقلایی وارد شده و اگر نپذیرند در مجموعه اعتبارات شخصی باقی می‌ماند.
امام‌خمینی دربارهٔ برخی اعتبارات عقلایی تصریح کرده‌است در آن تشبیه و تنزیل صورت نگرفته‌است؛ برای نمونه، برخلاف آنچه میان متأخران متداول شده که اعتبار [[ملکیت]]، حاصل تشبیه به ملکیت حقیقی الهی یا ملکیت نفس به جوارح و اعضاست یا حاصل تشبیه به مقوله جده است، ایشان به این نظریه تردید داشته، آن را منکر شده‌است. به عقیده ایشان، پیش از درک و کشف مقولات، اعتبار ملکیت در میان عقلا وجود داشته‌است،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۵۱.</ref> این سخن به این معنی نیست که در ملکیت اعتباری، هیچ شباهتی با مقولات وجود ندارد؛ زیرا به نظر امام‌خمینی ملکیت شباهت بیشتری به مقوله اضافه دارد، اگرچه از مقوله اضافه نیست؛ همان‌گونه که شباهتی نیز به مقوله جده دارد؛ اما این شباهت، نه در گذشته و نه حال، مورد ملاحظه عقلا در اعتبار آن واقع نشده‌است،<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۷۲؛ امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۵۱.</ref> و در برخی اعتبارات عقلایی، اصلاً تشبیهی در آن ملاحظه نشده‌است؛ مانند اعتبار عهد که یک معنای اعتباری بوده، شباهتی با دیگر مقولات و مفاهیم حقیقی در آن لحاظ نشده‌است،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۰۳.</ref> همچنین اعتبار غصب<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۲/۱۲۱.</ref> اعتبار وکالت<ref>امام‌خمینی، مکاسب، ۲/۳۱۶.</ref> و ماهیات اختراعی مانند [[نماز]]<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۲/۱۲۰.</ref> ازجمله مواردی‌اند که تشبیه در آنها به کار نرفته‌است. البته اگرچه اعتبارات عقلایی، به‌طور کلی بر پایه تشبیه استوار نشده‌است، اما همواره با [[استعاره]] و تشبیه، می‌توان معانی اعتباری ساخت که اگر عقلا آن را بپذیرند، به مجموعه اعتبارات عقلایی وارد شده و اگر نپذیرند در مجموعه اعتبارات شخصی باقی می‌ماند.


=== عمومی‌بودن ===
=== عمومی‌بودن ===
خط ۴۸: خط ۴۸:


=== ذهنی‌بودن ===
=== ذهنی‌بودن ===
جمعی از اصولیان، امور اعتباری را امری حقیقی و خارجی یا امری میان ذهنی و خارجی می‌دانند. همان‌گونه که [[میرزامحمدحسن آشتیانی]] به بیشتر محققان نسبت می‌دهد که امور اعتباری را دارای حظی از وجود می‌دانند.<ref>آشتیانی، بحرالفوائد فی شرح الفرائد، ۳/۶۵.</ref> [[سیدمحسن حکیم]] [[انشا]] را امری اعتباری دانسته، آنچه به سبب انشا جعل و قرارداد می‌شود (مجعولات) را اموری حقیقی می‌داند.<ref>حکیم، حقائق الاصول، ۱/۲۸ و ۱۵۸.</ref> [[عبدالکریم حائری یزدی]] معتقد است معنا ندارد کسی جزئیات را با [[جعل]] و انشا، فرد برای مفهومی قرار دهد که واقعاً مصداق آن نیست؛ بنابراین لازم است همواره یک مفهوم جامعی باشد که مصادیق جزئی اعتباری، مصداق واقعی آن باشد،<ref>حائری یزدی، درر الفوائد، ۷۳–۷۴.</ref> به این بیان که اعتبارات دارای حقیقت هستند؛ برای نمونه [[زوجیت]] از ارتباط خاص دو شخص و ملکیت از ارتباط خاص شخص و ملک انتزاع می‌شود. بر این اساس، امکان ندارد هر آنچه که عقلا بخواهند و اراده کنند، با جعل و قرارداد ایشان، پدید آید.<ref>گلپایگانی، افاضة العوائد تعلیق علی درر الفوائد، ۱/۹۴ و ۲۱.</ref>{{سخ}}
جمعی از اصولیان، امور اعتباری را امری حقیقی و خارجی یا امری میان ذهنی و خارجی می‌دانند. همان‌گونه که [[میرزامحمدحسن آشتیانی]] به بیشتر محققان نسبت می‌دهد که امور اعتباری را دارای حظی از وجود می‌دانند.<ref>آشتیانی، بحرالفوائد فی شرح الفرائد، ۳/۶۵.</ref> [[سیدمحسن حکیم]] انشا را امری اعتباری دانسته، آنچه به سبب انشا جعل و قرارداد می‌شود (مجعولات) را اموری حقیقی می‌داند.<ref>حکیم، حقائق الاصول، ۱/۲۸ و ۱۵۸.</ref> [[عبدالکریم حائری یزدی]] معتقد است معنا ندارد کسی جزئیات را با [[جعل]] و انشا، فرد برای مفهومی قرار دهد که واقعاً مصداق آن نیست؛ بنابراین لازم است همواره یک مفهوم جامعی باشد که مصادیق جزئی اعتباری، مصداق واقعی آن باشد،<ref>حائری یزدی، درر الفوائد، ۷۳–۷۴.</ref> به این بیان که اعتبارات دارای حقیقت هستند؛ برای نمونه [[زوجیت]] از ارتباط خاص دو شخص و ملکیت از ارتباط خاص شخص و ملک انتزاع می‌شود. بر این اساس، امکان ندارد هر آنچه که عقلا بخواهند و اراده کنند، با جعل و قرارداد ایشان، پدید آید.<ref>گلپایگانی، افاضة العوائد تعلیق علی درر الفوائد، ۱/۹۴ و ۲۱.</ref>{{سخ}}
در مقابل، امام‌خمینی و برخی دیگر از علمای اصولی بر این باورند که [[وعاء]] و ظرف اعتباریات یا محل تحقق اعتبار، نفس انسانی است؛ بنابراین، از امور حقیقی خارجی نبوده، امری نفسانی و ذهنی است،<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۲۹۰؛ امام‌خمینی، البیع، ۱/۸۰.</ref> اگر اعتباراتی که از انسان صادر می‌شود، اموری حقیقی می‌بود، در پی اعتباراتی که ادبا و شعرا به کار می‌گیرند، باید تمام کائنات هر لحظه دگرگون می‌شد و بر اساس شعر ایشان، همه چیز تغییر می‌کرد،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۴۵.</ref> در نتیجه، اعتباریات با از میان‌رفتن اعتبارکنندگان آن از میان می‌رود؛ البته نفسانی‌بودن اعتبارات عقلایی به این معنا نیست که اگر یک فرد از میان برود، اعتبار عقلایی نیز از میان برود، بلکه همان‌گونه که اعتبار عقلایی امری عقلایی و غیرشخصی است، وعاء اعتبار نیز نفس و ذهن عقلا است که با آن اعتبار سر و کار داشته، آن را اعتبار کرده‌اند،<ref>امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۲/۳۱۸؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۳۲۹.</ref> در این صورت، تنها با از میان‌رفتن همه آنان و آثار آنان، اعتبار نیز از میان می‌رود.<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۵۷؛ امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۳.</ref>{{سخ}}
در مقابل، امام‌خمینی و برخی دیگر از علمای اصولی بر این باورند که وعاء و ظرف اعتباریات یا محل تحقق اعتبار، نفس انسانی است؛ بنابراین، از امور حقیقی خارجی نبوده، امری نفسانی و ذهنی است،<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۲۹۰؛ امام‌خمینی، البیع، ۱/۸۰.</ref> اگر اعتباراتی که از انسان صادر می‌شود، اموری حقیقی می‌بود، در پی اعتباراتی که ادبا و شعرا به کار می‌گیرند، باید تمام کائنات هر لحظه دگرگون می‌شد و بر اساس [[شعر]] ایشان، همه چیز تغییر می‌کرد،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۴۵.</ref> در نتیجه، اعتباریات با از میان‌رفتن اعتبارکنندگان آن از میان می‌رود؛ البته نفسانی‌بودن اعتبارات عقلایی به این معنا نیست که اگر یک فرد از میان برود، اعتبار عقلایی نیز از میان برود، بلکه همان‌گونه که اعتبار عقلایی امری عقلایی و غیرشخصی است، وعاء اعتبار نیز نفس و ذهن عقلا است که با آن اعتبار سر و کار داشته، آن را اعتبار کرده‌اند،<ref>امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۲/۳۱۸؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۴/۳۲۹.</ref> در این صورت، تنها با از میان‌رفتن همه آنان و آثار آنان، اعتبار نیز از میان می‌رود.<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۵۷؛ امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۱/۲۳.</ref>{{سخ}}
اعتباریات اگرچه ذهنی بوده، وجودی در خارج ندارند، اما [[عرف]] و [[شرع]] و عقلا، آنها را به امور واقعی خارجی نسبت می‌دهند و با آنها همانند اوصاف خارجی رفتار می‌کنند؛ برای نمونه اشیای خارجی را مملوک و افراد خارجی را مالک می‌دانند،<ref>اصفهانی، نهایة الدرایه، ۳/۱۳۱–۱۳۲؛ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۶؛ امام‌خمینی، البیع، ۳/۴۱۴.</ref> این امور اعتباری همانند معقولات ثانی فلسفی است که اوصاف ذهنی به موصوفات خارجی نسبت داده می‌شوند.<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۲۹۰.</ref>
اعتباریات اگرچه ذهنی بوده، وجودی در خارج ندارند، اما [[عرف]] و [[شرع]] و عقلا، آنها را به امور واقعی خارجی نسبت می‌دهند و با آنها همانند اوصاف خارجی رفتار می‌کنند؛ برای نمونه اشیای خارجی را مملوک و افراد خارجی را مالک می‌دانند،<ref>اصفهانی، نهایة الدرایه، ۳/۱۳۱–۱۳۲؛ عراقی، نهایة الافکار، ۱/۲۶؛ امام‌خمینی، البیع، ۳/۴۱۴.</ref> این امور اعتباری همانند [[معقولات ثانی فلسفی]] است که اوصاف ذهنی به موصوفات خارجی نسبت داده می‌شوند.<ref>امام‌خمینی، الاستصحاب، ۲۹۰.</ref>


=== اثرداشتن ===
=== اثرداشتن ===
به نظر امام‌خمینی<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۷؛ امام‌خمینی، البیع، ۱/۷۸.</ref> و گروه دیگری از اصولیان<ref>اصفهانی، حاشیة کتاب المکاسب، ۱/۷۷؛ طباطبایی، حاشیة الکفایه، ۱/۷۲ و ۱۲۲.</ref> اعتبارات عقلایی به دلیل نیاز انسان و با هدف اثری که بر آن مترتّب می‌شود، پدید می‌آیند؛ بنابراین، اعتبارات عقلایی باید دارای اثر باشند؛ در نتیجه اگر چیزی که جعل می‌شود، دارای غرض عقلایی نباشد، اگرچه اعتبار شخصی محسوب می‌شود، از نظر عقلا امری بیهوده و غیرعقلایی خواهد بود؛ مانند ازدواج دو درخت یا تبادل دو سطل آب دریا در دریا،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۳۷.</ref> البته امام‌خمینی در دو نکته با دیگر علما اختلاف نظر دارد:
به نظر امام‌خمینی<ref>امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۲۷؛ امام‌خمینی، البیع، ۱/۷۸.</ref> و گروه دیگری از اصولیان<ref>اصفهانی، حاشیة کتاب المکاسب، ۱/۷۷؛ طباطبایی، حاشیة الکفایه، ۱/۷۲ و ۱۲۲.</ref> اعتبارات عقلایی به دلیل نیاز انسان و با هدف اثری که بر آن مترتّب می‌شود، پدید می‌آیند؛ بنابراین، اعتبارات عقلایی باید دارای اثر باشند؛ در نتیجه اگر چیزی که جعل می‌شود، دارای غرض عقلایی نباشد، اگرچه اعتبار شخصی محسوب می‌شود، از نظر عقلا امری بیهوده و غیرعقلایی خواهد بود؛ مانند ازدواج دو درخت یا تبادل دو سطل آب دریا در دریا،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۳۷.</ref> البته امام‌خمینی در دو نکته با دیگر علما اختلاف نظر دارد:
# در اعتبارات عقلایی، وجود آثار شخصی برای پدیدآمدن آن، ملاک نیست؛ بلکه معیار وجود آثار مورد نظر در محیط قانون و عقلا است،<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریر قدیری، ۳۴۱.</ref> بنابراین، عقلا برای انتظام روابط اجتماع و بر اساس مصالح و نیازهای تمدن و [[جامعه]]، اموری را اعتبار می‌کنند.<ref>امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۳/۱۲۳.</ref>
# در اعتبارات عقلایی، وجود آثار شخصی برای پدیدآمدن آن، ملاک نیست؛ بلکه معیار وجود آثار مورد نظر در محیط [[قانون]] و عقلا است،<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریر قدیری، ۳۴۱.</ref> بنابراین، عقلا برای انتظام روابط اجتماع و بر اساس مصالح و نیازهای تمدن و [[جامعه]]، اموری را اعتبار می‌کنند.<ref>امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۳/۱۲۳.</ref>
# در اعتبارات عقلایی، این گونه اعتبار همواره برآمده از تشبیه به امور حقیقی نیست تا تنها آثار آن امور حقیقی، در اعتبار لحاظ شود؛ بلکه اثری که مورد نیاز عقلا است، برای اموری که می‌خواهند اعتبار کنند، در نظر گرفته، آن را اعتبار می‌کنند، و معیار جعل آثار برای یک موضوع که مورد قبول عقلا قرار بگیرد، تنها اعتبار عقلایی است و لازم نیست آن اثر، مخصوص شیء خاصی باشد و از راه تشبیه به آن، اثر مذکور مترتّب شده، اعتبار گردد،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۴۶.</ref> در نتیجه، اعتبار عقلایی، جعل اثر به دست عقلا برای موضوعی است که دارای آن اثر نیست، به این معنی که عقلا موضوعی را اعم از اشیا یا افعال یا افراد، دارای صفت و خصوصیتی بر می‌شمرند که در حقیقت فاقد آن است. ممکن است در این عمل، تشابه میان امور نیز ملاحظه شده باشد و ممکن است هیچ تشبیهی ملاحظه نشده باشد.
# در اعتبارات عقلایی، این گونه اعتبار همواره برآمده از تشبیه به امور حقیقی نیست تا تنها آثار آن امور حقیقی، در اعتبار لحاظ شود؛ بلکه اثری که مورد نیاز عقلا است، برای اموری که می‌خواهند اعتبار کنند، در نظر گرفته، آن را اعتبار می‌کنند، و معیار جعل آثار برای یک موضوع که مورد قبول عقلا قرار بگیرد، تنها اعتبار عقلایی است و لازم نیست آن اثر، مخصوص شیء خاصی باشد و از راه تشبیه به آن، اثر مذکور مترتّب شده، اعتبار گردد،<ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۴۶.</ref> در نتیجه، اعتبار عقلایی، جعل اثر به دست عقلا برای موضوعی است که دارای آن اثر نیست، به این معنی که عقلا موضوعی را اعم از اشیا یا افعال یا افراد، دارای صفت و خصوصیتی بر می‌شمرند که در حقیقت فاقد آن است. ممکن است در این عمل، تشابه میان امور نیز ملاحظه شده باشد و ممکن است هیچ تشبیهی ملاحظه نشده باشد.


خط ۶۱: خط ۶۱:


=== اعتبارکننده ===
=== اعتبارکننده ===
اعتبارکننده (معتبِر): بنابر نظر کسانی که اعتبار را عملی شخصی می‌دانند، هر کسی می‌تواند مفهومی را اعتبار کرده، اعلام کند،<ref>خویی، دراسات فی علم الاصول، ۱/۵۴.</ref> اما طبق نظر امام‌خمینی که اعتبار عقلایی بوده و در ظرف ذهن عقلا محقق می‌شود و وابسته به پذیرش جمعی از عقلاست، دو نوع اعتبار وجود دارد:
اعتبارکننده (معتبِر): بنابر نظر کسانی که اعتبار را عملی شخصی می‌دانند، هر کسی می‌تواند مفهومی را اعتبار کرده، اعلام کند،<ref>خویی، دراسات فی علم الاصول، ۱/۵۴.</ref> اما طبق نظر [[امام‌خمینی]] که اعتبار عقلایی بوده و در ظرف ذهن عقلا محقق می‌شود و وابسته به پذیرش جمعی از عقلاست، دو نوع اعتبار وجود دارد:
* [[اعتبار عقلایی حقیقی]]: آنچه عقلا با عنوان یک قاعده (قانون) اعتبار می‌کنند و پس از آن، تنها در صورتی اعتبارات افراد را به رسمیت می‌شناسند که مطابق نظر آنها عمل شده باشد، آن اعتبار عقلایی حقیقی است؛ مانند قرارداد فروش که موجب جابه‌جایی اموال است.
* اعتبار عقلایی حقیقی: آنچه عقلا با عنوان یک قاعده (قانون) اعتبار می‌کنند و پس از آن، تنها در صورتی اعتبارات افراد را به رسمیت می‌شناسند که مطابق نظر آنها عمل شده باشد، آن اعتبار عقلایی حقیقی است؛ مانند قرارداد فروش که موجب جابه‌جایی اموال است.
* [[اعتبار عقلایی انشایی]]: اعتباری که یک شخص مطابق قانون عقلا انجام می‌دهد تا موضوع برای حکم عقلا واقع شود، اعتبار عقلایی انشایی است. حال افرادی که می‌خواهند یک اعتبار عقلایی ایجاد کنند (مانند جابه‌جایی و فروش مال خود به دیگری که در اختیار یک رفتار فردی و مستند به خود ایشان است)، اگر این اعتبار عقلایی انشایی، مطابق قانون عقلا باشد، به واسطه قانون جعل‌شده عقلا، موضوع برای اعتبار عقلایی بوده، باعث ایجاد یک مصداق از اعتبار عقلایی حقیقی می‌شود و در صورتی که مطابق قانون عقلا نباشد، اعتبار عقلایی حقیقی تحقق پیدا نمی‌کند،<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریر قدیری، ۴۲۲.</ref> در تحقق این امر، لازم نیست در هر واقعه‌ای، عقلا از آن مطلع باشند و بالفعل اعتباری ایجاد کنند؛ بلکه عقلا تنها قاعده کلی را اعتبار می‌کنند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۴.</ref> در این صورت، اعتبارکننده قاعده کلی همان عقلا هستند و اعتبارکننده مصادیق جزئی، همان شخصی است که طبق نظر عقلا، عمل کرده‌است. البته ممکن است در اعتبار قاعده کلی، عقلا به‌طور مستقل کاری انجام ندهند، بلکه اعتباری که شخص ذی‌نفوذ انجام داده، بپذیرند؛ در این صورت آن شخص نیز ایجادکننده اعتبار عقلایی است که پیش از پذیرش آن از سوی عقلا، اعتباری انشایی ایجاد کرده‌است؛ نه آنکه تابع نظر عقلا باشد.
* اعتبار عقلایی انشایی: اعتباری که یک شخص مطابق قانون عقلا انجام می‌دهد تا موضوع برای حکم عقلا واقع شود، اعتبار عقلایی انشایی است. حال افرادی که می‌خواهند یک اعتبار عقلایی ایجاد کنند (مانند جابه‌جایی و فروش مال خود به دیگری که در اختیار یک رفتار فردی و مستند به خود ایشان است)، اگر این اعتبار عقلایی انشایی، مطابق قانون عقلا باشد، به واسطه قانون جعل‌شده عقلا، موضوع برای اعتبار عقلایی بوده، باعث ایجاد یک مصداق از اعتبار عقلایی حقیقی می‌شود و در صورتی که مطابق قانون عقلا نباشد، اعتبار عقلایی حقیقی تحقق پیدا نمی‌کند،<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریر قدیری، ۴۲۲.</ref> در تحقق این امر، لازم نیست در هر واقعه‌ای، عقلا از آن مطلع باشند و بالفعل اعتباری ایجاد کنند؛ بلکه عقلا تنها قاعده کلی را اعتبار می‌کنند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۴.</ref> در این صورت، اعتبارکننده قاعده کلی همان عقلا هستند و اعتبارکننده مصادیق جزئی، همان شخصی است که طبق نظر عقلا، عمل کرده‌است. البته ممکن است در اعتبار قاعده کلی، عقلا به‌طور مستقل کاری انجام ندهند، بلکه اعتباری که شخص ذی‌نفوذ انجام داده، بپذیرند؛ در این صورت آن شخص نیز ایجادکننده اعتبار عقلایی است که پیش از پذیرش آن از سوی عقلا، اعتباری انشایی ایجاد کرده‌است؛ نه آنکه تابع نظر عقلا باشد.


=== ظرف اعتبار ===
=== ظرف اعتبار ===
جایگاه معانی اعتباری، [[نفس]] و ذهن عقلاست و برای رسیدن به مقاصد خاصی به دست عقلا جعل می‌شود و یک شخص به‌تنهایی، اعتبار عقلایی ایجاد نمی‌کند. اگر کسی تنها باشد، نیازی به اعتبار ملکیت و مفاهیم دیگری مشابه آن ندارد و مفاهیم اعتباری زاییده نیاز بشر برای سازمان‌دادن به روابط میان عقلاست. اگر کسی بدون آنکه عقلا روش خاصی پذیرفته باشند، به روش اختصاصی خود، بخواهد یک معنای اعتباری را جعل کند، جعل او بی‌فایده است؛ مثلاً اگر به جای اسباب عقلانی ملکیت، روش دیگری ـ به‌تنهایی ـ برای ایجاد ملکیت برگزیند، اعتبار او بی‌فایده و از نظر عقلا، ساقط است؛ بنابراین، متکلم نمی‌تواند بدون اجازه عقلا، در نفس خویش پیش از به‌کارگیری الفاظ، یک معنای اعتباری را انشا کند و سپس به کمک الفاظ، اعتبار خود را ابراز کند؛ زیرا اعتباری که پیش از ابراز لفظی، انجام داده‌است، در صورتی عقلایی است که عقلا امضا کرده و پذیرفته باشند. {{ببینید|حقیقت اعتبار}}
جایگاه معانی اعتباری، [[نفس]] و ذهن عقلاست و برای رسیدن به مقاصد خاصی به دست عقلا جعل می‌شود و یک شخص به‌تنهایی، اعتبار عقلایی ایجاد نمی‌کند. اگر کسی تنها باشد، نیازی به اعتبار ملکیت و مفاهیم دیگری مشابه آن ندارد و مفاهیم اعتباری زاییده نیاز بشر برای سازمان‌دادن به روابط میان عقلاست. اگر کسی بدون آنکه عقلا روش خاصی پذیرفته باشند، به روش اختصاصی خود، بخواهد یک معنای اعتباری را جعل کند، جعل او بی‌فایده است؛ مثلاً اگر به جای اسباب عقلانی ملکیت، روش دیگری ـ به‌تنهایی ـ برای ایجاد [[ملکیت]] برگزیند، اعتبار او بی‌فایده و از نظر عقلا، ساقط است؛ بنابراین، متکلم نمی‌تواند بدون اجازه عقلا، در نفس خویش پیش از به‌کارگیری الفاظ، یک معنای اعتباری را انشا کند و سپس به کمک الفاظ، اعتبار خود را ابراز کند؛ زیرا اعتباری که پیش از ابراز لفظی، انجام داده‌است، در صورتی عقلایی است که عقلا امضا کرده و پذیرفته باشند. {{ببینید|حقیقت اعتبار}}


=== ابزار و سبب اعتبار ===
=== ابزار و سبب اعتبار ===
در میان اصولیان، این نکته مورد بحث است که اعتبار با چه ابزاری انشا شده و در ظرف خاص خود تحقق پیدا می‌کند. نیز برای اعتبار و انشا اسباب متعددی بیان شده‌است:
در میان اصولیان، این نکته مورد بحث است که اعتبار با چه ابزاری انشا شده و در ظرف خاص خود تحقق پیدا می‌کند. نیز برای اعتبار و انشا اسباب متعددی بیان شده‌است:
* امر و نهی: در جمله‌هایی مثل [[امر]] و [[نهی]]، گوینده به کمک آنها، شنونده را به سمت انجام کاری برمی‌انگیزد یا او را از انجام یک عمل بازمی‌دارد،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۴۳.</ref> [[بعث حقیقی|بعث]] و [[زجر حقیقی]]، حرکت‌دادن تکوینی و ایجاد موانع تکوینی برای دیگران است؛ امّا [[زجر اعتباری|بعث]] و [[زجر اعتباری]]، تحریک‌کننده و منع‌کننده مخاطب است؛ بدون آنکه بعث و زجر حقیقی بر آن صادق باشد.<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریرات خرم‌آبادی، ۳۲۲.</ref>
* امر و نهی: در جمله‌هایی مثل امر و نهی، گوینده به کمک آنها، شنونده را به سمت انجام کاری برمی‌انگیزد یا او را از انجام یک عمل بازمی‌دارد،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۲۴۳.</ref> [[بعث و زجر]] حقیقی، حرکت‌دادن تکوینی و ایجاد موانع تکوینی برای دیگران است؛ امّا بعث و زجر اعتباری، تحریک‌کننده و منع‌کننده مخاطب است؛ بدون آنکه بعث و زجر حقیقی بر آن صادق باشد.<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریرات خرم‌آبادی، ۳۲۲.</ref>
* [[استفهام]]، [[تمنی]] و مانند آن: یکی از اقسام انشا آن است که به واسطه‌اش، مفهومی محقّق می‌شود که حقیقتی جز همان انشا ندارد و مصداق آن، معنای حقیقی نفسانی نیست؛ به این معنا که آن مفهوم را نمی‌توان دارای مصادیق حقیقی و اعتباری دانست؛ بلکه استفهام، تمنّی، تشکر و مفاهیم مشابه دیگری وجود دارند که اعتباری بوده، تنها به واسطه به‌کارگیری الفاظ خاصی محقّق می‌شوند و بر آن الفاظ صدق می‌کند.<ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۶۴ و ۷۰؛ آخوند خراسانی، فوائد الاصول، ۱۷.</ref> افزون بر آن، این الفاظ برای معانی نفسانی نیز به کار می‌روند و صدق آنها بر جملات نیز در صورتی است که این گونه الفاظ در صورت وجود معانی نفسانی مانند تمنّی و قدردانی حقیقی به کار گرفته شوند.<ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۶۴ و ۷۰؛ آخوند خراسانی، فوائد الاصول، ۱۷.</ref>
* استفهام، تمنی و مانند آن: یکی از اقسام انشا آن است که به واسطه‌اش، مفهومی محقّق می‌شود که حقیقتی جز همان انشا ندارد و مصداق آن، معنای حقیقی نفسانی نیست؛ به این معنا که آن مفهوم را نمی‌توان دارای مصادیق حقیقی و اعتباری دانست؛ بلکه استفهام، تمنّی، تشکر و مفاهیم مشابه دیگری وجود دارند که اعتباری بوده، تنها به واسطه به‌کارگیری الفاظ خاصی محقّق می‌شوند و بر آن الفاظ صدق می‌کند.<ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۶۴ و ۷۰؛ آخوند خراسانی، فوائد الاصول، ۱۷.</ref> افزون بر آن، این الفاظ برای معانی نفسانی نیز به کار می‌روند و صدق آنها بر جملات نیز در صورتی است که این گونه الفاظ در صورت وجود معانی نفسانی مانند تمنّی و قدردانی حقیقی به کار گرفته شوند.<ref>آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ۶۴ و ۷۰؛ آخوند خراسانی، فوائد الاصول، ۱۷.</ref>
* الفاظ معاملات: در معاملات، [[متکلّم]] به کمک الفاظ، معانی‌ای محقّق می‌کند که دارای هویتی اعتباری هستند و پس از آنکه با الفاظ حادث می‌شوند، به وجود اعتباری خود ادامه می‌دهند و ثبوت اعتباری دارند. از سوی دیگر، برای تفهیم معاملات، مانند [[بیع]]، از صیغه‌هایی استفاده می‌شود که دارای ترکیب إخباری بوده، معمولاً از [[صیغه ماضی]] (بعتُ، ملّکتُ) برای انشای آن استفاده می‌شود.<ref>شیخ‌الشریعه، رساله فی تحقیق معنی البیع، ۲۳۴؛ نایینی، المکاسب و البیع، ۱/۱۲۲؛ امام‌خمینی، البیع، ۱/۳۲۹.</ref>{{سخ}}
* الفاظ معاملات: در معاملات، متکلّم به کمک الفاظ، معانی‌ای محقّق می‌کند که دارای هویتی اعتباری هستند و پس از آنکه با الفاظ حادث می‌شوند، به وجود اعتباری خود ادامه می‌دهند و ثبوت اعتباری دارند. از سوی دیگر، برای تفهیم معاملات، مانند بیع، از صیغه‌هایی استفاده می‌شود که دارای ترکیب إخباری بوده، معمولاً از صیغه ماضی (بعتُ، ملّکتُ) برای انشای آن استفاده می‌شود.<ref>شیخ‌الشریعه، رساله فی تحقیق معنی البیع، ۲۳۴؛ نایینی، المکاسب و البیع، ۱/۱۲۲؛ امام‌خمینی، البیع، ۱/۳۲۹.</ref>
تفاوت این سه قسم اسباب موجب گردیده گاهی دیدگاهی که دربارهٔ انشا ابراز شده‌است، به‌طور اختصاصی مربوط به یکی از این اقسام باشد. در اصول دیدگاه‌هایی دربارهٔ ماهیت، سبب اعتبار و انشای نظرهایی مطرح شده‌است که هر سه قسم را مورد توجه قرار داده‌است.
تفاوت این سه قسم اسباب موجب گردیده گاهی دیدگاهی که دربارهٔ انشا ابراز شده‌است، به‌طور اختصاصی مربوط به یکی از این اقسام باشد. در اصول دیدگاه‌هایی دربارهٔ [[ماهیت]]، سبب اعتبار و انشای نظرهایی مطرح شده‌است که هر سه قسم را مورد توجه قرار داده‌است.


=== اعتبارشده ===
=== اعتبارشده ===
خط ۸۳: خط ۸۳:
=== دیدگاه مشهور ===
=== دیدگاه مشهور ===
بر اساس دیدگاه مشهور، انشا، ایجاد معنی به دست لفظ در عالم اعتباریات است،<ref>حسینی میلانی، تحقیق الاصول، ۲/۳۱۴.</ref> البته در میان گذشتگان، بحث اعتباریات به صورت امروزی مطرح نبوده‌است؛ امّا این نظریه که در انشا، معنایی به وسیله لفظ ایجاد می‌شود، مورد توجه قرار داشته و گاهی از عالم اعتباریات به [[نفس‌الامر]] هم تعبیر کرده‌اند.<ref>شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، ۱/۲۵۲؛ فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیة علی مذهب الامامیه، ۱۳۷؛ شهید ثانی، تمهید القواعد الاصولیة و العربیة لتفریع قواعد الأحکام الشرعیه، ۲۴۴؛ احسایی، الأقطاب الفقهیة علی مذهب الامامیه، ۶۰.</ref> [[آخوند خراسانی]] نیز انشا را ایجاد معنی توسط لفظ در نفس‌الامر دانسته‌است و تفسیری که از آن ارائه داده، موجب گردیده برخی میان نظر او و مشهور فرق بگذارند. به نظر وی، در انشا، متکلم معنایی را به وجود انشایی ایجاد می‌کند که غیر از وجود خارجی و ذهنی آن است؛ به این صورت که متکلم معنای انشایی را در نفس خویش ایجاد می‌کند.<ref>آخوند خراسانی، فوائد الاصول، ۱۷.</ref>{{سخ}}
بر اساس دیدگاه مشهور، انشا، ایجاد معنی به دست لفظ در عالم اعتباریات است،<ref>حسینی میلانی، تحقیق الاصول، ۲/۳۱۴.</ref> البته در میان گذشتگان، بحث اعتباریات به صورت امروزی مطرح نبوده‌است؛ امّا این نظریه که در انشا، معنایی به وسیله لفظ ایجاد می‌شود، مورد توجه قرار داشته و گاهی از عالم اعتباریات به [[نفس‌الامر]] هم تعبیر کرده‌اند.<ref>شهید اول، القواعد و الفوائد فی الفقه و الاصول و العربیه، ۱/۲۵۲؛ فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیة علی مذهب الامامیه، ۱۳۷؛ شهید ثانی، تمهید القواعد الاصولیة و العربیة لتفریع قواعد الأحکام الشرعیه، ۲۴۴؛ احسایی، الأقطاب الفقهیة علی مذهب الامامیه، ۶۰.</ref> [[آخوند خراسانی]] نیز انشا را ایجاد معنی توسط لفظ در نفس‌الامر دانسته‌است و تفسیری که از آن ارائه داده، موجب گردیده برخی میان نظر او و مشهور فرق بگذارند. به نظر وی، در انشا، متکلم معنایی را به وجود انشایی ایجاد می‌کند که غیر از وجود خارجی و ذهنی آن است؛ به این صورت که متکلم معنای انشایی را در نفس خویش ایجاد می‌کند.<ref>آخوند خراسانی، فوائد الاصول، ۱۷.</ref>{{سخ}}
تفاوت نظر آخوند خراسانی و مشهور، این گونه قابل تقریر است که عالم اعتباریات قایم به عقلا است، امّا آنچه متکلم ایجاد می‌کند، در محدوده نفس اوست و متکلم قادر نیست با لفظی که به کار می‌گیرد، موجودی در عالم اعتباریات بیافریند. آنچه تحت قدرت و سیطره اوست، آن است که موجودی اعتباری و انشایی را در نفس خود به سبب الفاظ خلق کند. اگر عقلا آن را بپذیرند، آنها نیز آن معنای انشایی را اعتبار می‌کنند و اعتبار عقلایی محقق می‌شود؛ در غیر این صورت، تنها یک موجود انشایی جعل شده‌است؛ اما این توجه در تعریف مشهور وجود ندارد و از کلمات مشهور نمی‌توان تفاوتی میان آنچه متکلم در ذهن خویش ایجاد می‌کند، با آنچه در ذهن عقلا ایجاد می‌شود، برداشت کرد.<ref>روحانی، منتقی الاصول، ۱/۱۳۱.</ref>
تفاوت نظر [[آخوند خراسانی]] و مشهور، این گونه قابل تقریر است که عالم اعتباریات قایم به عقلا است، امّا آنچه متکلم ایجاد می‌کند، در محدوده نفس اوست و متکلم قادر نیست با لفظی که به کار می‌گیرد، موجودی در عالم اعتباریات بیافریند. آنچه تحت [[قدرت]] و سیطره اوست، آن است که موجودی اعتباری و انشایی را در نفس خود به سبب الفاظ خلق کند. اگر عقلا آن را بپذیرند، آنها نیز آن معنای انشایی را اعتبار می‌کنند و اعتبار عقلایی محقق می‌شود؛ در غیر این صورت، تنها یک موجود انشایی جعل شده‌است؛ اما این توجه در تعریف مشهور وجود ندارد و از کلمات مشهور نمی‌توان تفاوتی میان آنچه متکلم در ذهن خویش ایجاد می‌کند، با آنچه در ذهن عقلا ایجاد می‌شود، برداشت کرد.<ref>روحانی، منتقی الاصول، ۱/۱۳۱.</ref>


=== دیدگاه عبدالکریم حائری یزدی ===
=== دیدگاه عبدالکریم حائری یزدی ===
عبدالکریم حائری یزدی معتقد است از آنجا که الفاظ نمی‌توانند علت و سبب تحقق معنا باشند، نظر مشهور درک ناشدنی است. آنچه در معنای انشا قابل دفاع است، آن است که الفاظ حاکی از معانی نفسانی‌اند؛ برای نمونه هیئت امر دلالت بر اراده آمر می‌کند و پس از آنکه لفظ در معنای خود استعمال شود، وجوب نیز از آن انتزاع می‌گردد،<ref>حائری یزدی، درر الفوائد، ۷۱.</ref> [[سیدابوالقاسم خویی]] نیز همین دیدگاه را پذیرفته‌است<ref>خویی، دراسات فی علم الاصول، ۱/۵۴.</ref> پس اعتبار نفسانی معتبر سبب انشاست و الفاظ تنها ابرازکننده آن هستند.
[[عبدالکریم حائری یزدی]] معتقد است از آنجا که الفاظ نمی‌توانند [[علت]] و سبب تحقق معنا باشند، نظر مشهور درک ناشدنی است. آنچه در معنای انشا قابل دفاع است، آن است که الفاظ حاکی از معانی نفسانی‌اند؛ برای نمونه هیئت امر دلالت بر اراده آمر می‌کند و پس از آنکه لفظ در معنای خود استعمال شود، وجوب نیز از آن انتزاع می‌گردد،<ref>حائری یزدی، درر الفوائد، ۷۱.</ref> [[سیدابوالقاسم خویی]] نیز همین دیدگاه را پذیرفته‌است<ref>خویی، دراسات فی علم الاصول، ۱/۵۴.</ref> پس اعتبار نفسانی معتبر سبب انشاست و الفاظ تنها ابرازکننده آن هستند.


=== دیدگاه محمدحسین اصفهانی ===
=== دیدگاه محمدحسین اصفهانی ===
طبق دیدگاه [[محمدحسین اصفهانی]]، [[حقایق نفسانی]] و [[وجود انشایی]] طلب و تمنی و استفهام و مانند آن، مخلوق نفس انسانی است و محال است الفاظ خارجی [[علّت]] و سبب ایجاد آنها باشند؛ بنابراین، تحقق معنا توسط لفظ، نظریه‌ای باطل است. در انشا وجود حقیقی لفظ، اگرچه بالذات وجود لفظی است، بالعرض می‌توان آن را وجود معنا دانست؛ زیرا معنای یک لفظ نیز همراه با آن لفظ محقّق می‌شود؛ نه آنکه لفظ علّت تحقق معنا باشد و دو وجود جداگانه برای آنها در نظر گرفته شود؛ بنابراین، وجود انشایی به معنای وجود بالعرض معناست که همراه با لفظ ایجاد شده‌است.<ref>اصفهانی غروی، بحوث فی الاصول، ۱/۲۷.</ref>{{سخ}}
طبق دیدگاه [[محمدحسین اصفهانی]]، [[حقایق نفسانی]] و وجود انشایی طلب و تمنی و استفهام و مانند آن، مخلوق [[نفس انسان|نفس انسانی]] است و محال است الفاظ خارجی علّت و سبب ایجاد آنها باشند؛ بنابراین، تحقق معنا توسط لفظ، نظریه‌ای باطل است. در انشا وجود حقیقی لفظ، اگرچه بالذات وجود لفظی است، بالعرض می‌توان آن را وجود معنا دانست؛ زیرا معنای یک لفظ نیز همراه با آن لفظ محقّق می‌شود؛ نه آنکه لفظ علّت تحقق معنا باشد و دو وجود جداگانه برای آنها در نظر گرفته شود؛ بنابراین، وجود انشایی به معنای وجود بالعرض معناست که همراه با لفظ ایجاد شده‌است.<ref>اصفهانی غروی، بحوث فی الاصول، ۱/۲۷.</ref>{{سخ}}
امام‌خمینی نیز در تفسیری که از علیت لفظ برای معنی به دست می‌دهد، همین نظریه را بیان می‌کند. ایشان معتقد است لفظ علت اعتباری برای معنی است و معنای علیت اعتباری، آن است که لفظ موضوع برای انتزاع معنا می‌باشد. در این صورت، در جملات انشایی، معنای انشا شده به وجود لفظ، موجود می‌شود و می‌توان گفت لفظ مصداق ذاتی برای لفظ و مصداق عرضی برای معناست.<ref>امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۱۲۷.</ref>
[[امام‌خمینی]] نیز در تفسیری که از [[علیت]] لفظ برای معنی به دست می‌دهد، همین نظریه را بیان می‌کند. ایشان معتقد است لفظ علت اعتباری برای معنی است و معنای علیت اعتباری، آن است که لفظ موضوع برای انتزاع معنا می‌باشد. در این صورت، در جملات انشایی، معنای انشا شده به وجود لفظ، موجود می‌شود و می‌توان گفت لفظ مصداق ذاتی برای لفظ و مصداق عرضی برای معناست.<ref>امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۱۲۷.</ref>


=== دیدگاه سیدمحمد محقق داماد ===
=== دیدگاه سیدمحمد محقق داماد ===
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:


==== سببیت اعتباری ====
==== سببیت اعتباری ====
در انشا، لفظ برای تحقق معنای اعتباری، سبب یا [[علت اعتباری]] است؛ نه [[علّت حقیقی]]. علّت حقیقی برای معنای اعتباری، نفس اشخاصی است که با آن اعتبار سروکار دارند و باید آن معنای اعتباری را بپذیرند؛ بنابراین، الفاظی که متکلم به کار می‌برد، علّت حقیقی برای تحقق معانی در ذهن اعتبارکنندگان نیست؛ بلکه موضوع برای اعتبار آنهاست؛ یعنی اعتبارکنندگان براساس قراردادی که پذیرفته‌اند، به دنبال صدور لفظ از متکلم، آن معنای اعتباری را به موضوع آن نسبت می‌دهند. این نوع ارتباط میان لفظ و معنای اعتباری، سببیت اعتباری نامیده می‌شود؛ یعنی همان‌گونه که علّت و معلول با هم ارتباطی دارند که در پی تحقق علّت، معلول نیز محقّق می‌شود، میان لفظ و معنای اعتباری نیز چنین ارتباطی برقرار است که عقلا بدون وجود لفظ خاص، آن معنا را معتبر نمی‌دانند و با تحقق آن لفظ، اعتبار عقلا تحقق می‌یابد؛ امّا از آنجاکه این نوع علیت، حقیقی نیست و علّت حقیقی برای معنای اعتباری، همان نفس عقلاست، این نوع سببیت را سببیت اعتباری می‌گویند؛ یعنی عقلا میان لفظ و معنا چنین رابطه‌ای را قرارداد کرده‌اند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۴.</ref> بر اساس این نظریه، معنای اعتباری از لفظ انتزاع می‌شود و همانند دیگر معانی انتزاعی، وجود خارجی لفظ، مصداق ذاتی برای ماهیت لفظ بوده، از مقوله کیف مسموع است و مصداق عرضی برای معنای انتزاعی است.<ref>امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۱۲۷.</ref>
در انشا، لفظ برای تحقق معنای اعتباری، سبب یا علت اعتباری است؛ نه علّت حقیقی. علّت حقیقی برای معنای اعتباری، نفس اشخاصی است که با آن اعتبار سروکار دارند و باید آن معنای اعتباری را بپذیرند؛ بنابراین، الفاظی که متکلم به کار می‌برد، علّت حقیقی برای تحقق معانی در ذهن اعتبارکنندگان نیست؛ بلکه موضوع برای اعتبار آنهاست؛ یعنی اعتبارکنندگان براساس قراردادی که پذیرفته‌اند، به دنبال صدور لفظ از متکلم، آن معنای اعتباری را به موضوع آن نسبت می‌دهند. این نوع ارتباط میان لفظ و معنای اعتباری، سببیت اعتباری نامیده می‌شود؛ یعنی همان‌گونه که [[علت و معلول|علّت و معلول]] با هم ارتباطی دارند که در پی تحقق علّت، معلول نیز محقّق می‌شود، میان لفظ و معنای اعتباری نیز چنین ارتباطی برقرار است که عقلا بدون وجود لفظ خاص، آن معنا را معتبر نمی‌دانند و با تحقق آن لفظ، اعتبار عقلا تحقق می‌یابد؛ امّا از آنجاکه این نوع علیت، حقیقی نیست و علّت حقیقی برای معنای اعتباری، همان نفس عقلاست، این نوع سببیت را سببیت اعتباری می‌گویند؛ یعنی عقلا میان لفظ و معنا چنین رابطه‌ای را قرارداد کرده‌اند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۴.</ref> بر اساس این نظریه، معنای اعتباری از لفظ انتزاع می‌شود و همانند دیگر معانی انتزاعی، وجود خارجی لفظ، مصداق ذاتی برای ماهیت لفظ بوده، از مقوله کیف مسموع است و مصداق عرضی برای معنای انتزاعی است.<ref>امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۱۲۷.</ref>


==== استعمال الفاظ انشا در معنا ====
==== استعمال الفاظ انشا در معنا ====
خط ۱۰۶: خط ۱۰۶:


==== کارکردهای نظر امام‌خمینی ====
==== کارکردهای نظر امام‌خمینی ====
نظریه امام‌خمینی دربارهٔ اعتبار عقلایی، دارای اجزا و ویژگی‌هایی است که در بحث‌هایی از [[فقه]] و [[اصول فقه]] تأثیر دارد. نظریه ایشان در تفسیر معانی اعتباری، مانند ملکیت، [[عهد]] و [[غصب]] با نظرهای متعارف اصولیان متفاوت است،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۰۳ و ۱۵۱؛ امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۲/۱۲۱.</ref> زیرا طبق این نظریه، الزامی برای ارجاع معانی اعتباری به معانی حقیقی نیست و اگر عقلا بدون هیچ معنای حقیقی، معانی جدیدی اعتبار کنند، صحیح خواهد بود.{{سخ}}
نظریه امام‌خمینی دربارهٔ اعتبار عقلایی، دارای اجزا و ویژگی‌هایی است که در بحث‌هایی از [[فقه]] و [[اصول فقه]] تأثیر دارد. نظریه ایشان در تفسیر معانی اعتباری، مانند [[ملکیت]]، [[عهد]] و [[غصب]] با نظرهای متعارف اصولیان متفاوت است،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۱۰۳ و ۱۵۱؛ امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۲/۱۲۱.</ref> زیرا طبق این نظریه، الزامی برای ارجاع معانی اعتباری به معانی حقیقی نیست و اگر عقلا بدون هیچ معنای حقیقی، معانی جدیدی اعتبار کنند، صحیح خواهد بود.{{سخ}}
این نظریه در درک [[حکم شرعی]] که نوعی اعتبار است و شارع به واسطه نفوذ کلام خود برای [[اهل شریعت]] انجام می‌دهد، روشی مشابه دیگر اعتبارات عقلایی تبیین می‌کند که یکی از عقلا، اعتباری اختراع کرده و دیگر عقلا از اعتبار او پیروی می‌کنند تا اعتبار عقلایی پدید آید،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۳/۴۲۳؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۲/۳۲۳.</ref> بر اساس این نظریه، زبان‌ها تا هنگامی که آثارشان موجود باشد و عده‌ای آن را به کار بندند، موجود است و اگر آثارشان و اهل زبان از میان بروند، آن زبان نیز منقرض می‌گردد،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۵۷.</ref> همچنین علوم که مجموعه‌ای از قضایای هم‌سنخ‌اند و با اعتبار عقلا وجود دارند،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۵.</ref> با از میان‌رفتن آثار و کسانی که آن علوم را معتبر می‌شمرند، از میان می‌روند.<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۵۶.</ref>{{سخ}}
این نظریه در درک [[حکم شرعی]] که نوعی اعتبار است و [[شارع]] به واسطه نفوذ کلام خود برای [[اهل شریعت]] انجام می‌دهد، روشی مشابه دیگر اعتبارات عقلایی تبیین می‌کند که یکی از عقلا، اعتباری اختراع کرده و دیگر عقلا از اعتبار او پیروی می‌کنند تا اعتبار عقلایی پدید آید،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۳/۴۲۳؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۲/۳۲۳.</ref> بر اساس این نظریه، زبان‌ها تا هنگامی که آثارشان موجود باشد و عده‌ای آن را به کار بندند، موجود است و اگر آثارشان و اهل زبان از میان بروند، آن زبان نیز منقرض می‌گردد،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۵۷.</ref> همچنین علوم که مجموعه‌ای از قضایای هم‌سنخ‌اند و با اعتبار عقلا وجود دارند،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۳۵.</ref> با از میان‌رفتن آثار و کسانی که آن علوم را معتبر می‌شمرند، از میان می‌روند.<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۵۶.</ref>{{سخ}}
این نظریه، با تفکیک اعتبار عقلایی و شرعی، [[عقود و ایقاعات]] مسببی را به صحیح و فاسد تقسیم می‌کند و اطلاق را در ادله مربوط به آنها در عقود و ایقاعات عقلایی جاری می‌داند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۷۸؛ امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۱۶۹.</ref> همچنین طبق این نظریه، علل و اسباب شرعی، تنها برای حکم شارع موضوع هستند و در حکم تأثیر واقعی ندارند، و رابطه علیت و معلولیت در احکام شرعی جریان ندارد و میان اسباب و مسببات شرعی رابطه سببیت اعتباری جاری بوده، قواعد خاص اعتباریات را دارد.<ref>امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۲/۳۱۸–۳۲۳؛ امام‌خمینی، الاستصحاب، ۶۸.</ref>{{سخ}}
این نظریه، با تفکیک اعتبار عقلایی و شرعی، [[عقد|عقود]] و [[ایقاعات]] مسببی را به صحیح و فاسد تقسیم می‌کند و اطلاق را در ادله مربوط به آنها در عقود و ایقاعات عقلایی جاری می‌داند،<ref>امام‌خمینی، البیع، ۱/۷۸؛ امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۱۶۹.</ref> همچنین طبق این نظریه، علل و اسباب شرعی، تنها برای حکم شارع موضوع هستند و در حکم تأثیر واقعی ندارند، و رابطه علیت و معلولیت در احکام شرعی جریان ندارد و میان اسباب و مسببات شرعی رابطه سببیت اعتباری جاری بوده، قواعد خاص اعتباریات را دارد.<ref>امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۲/۳۱۸–۳۲۳؛ امام‌خمینی، الاستصحاب، ۶۸.</ref>{{سخ}}
از سوی دیگر، این نظریه به‌طور مستقیم در تحلیل معنای همه منشآت، اعم از امر و نهی در علم اصول فقه و عقود و ایقاعات و علم فقه تأثیر دارد؛ زیرا در همه انشائات، صیغه‌های انشا را وسیله‌ای برای ایجاد معانی می‌داند و چگونگی دلالت آنها، از قبیل دلالت الفاظ بر معانی خود نیست،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۹۴.</ref> همچنین این نظریه با تفکیک اعتبارات انشایی و حقیقی به تصحیح[[عقود فضولی]] یا مکرَه یا مواردی که میان ایجاب و قبول موالات نیست، می‌پردازد. با این تفکیک مشخص می‌شود صرف انشا عقد در اموال دیگران تصرّف نبوده، ادله حرمت تصرف در مال غیر بر آن صادق نیست.<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریر قدیری، ۴۲۲–۴۲۳.</ref> {{ببینید|اعتبار انشایی و حقیقی}}
از سوی دیگر، این نظریه به‌طور مستقیم در تحلیل معنای همه منشآت، اعم از امر و نهی در علم اصول فقه و عقود و ایقاعات و [[علم فقه]] تأثیر دارد؛ زیرا در همه انشائات، صیغه‌های انشا را وسیله‌ای برای ایجاد معانی می‌داند و چگونگی دلالت آنها، از قبیل دلالت الفاظ بر معانی خود نیست،<ref>امام‌خمینی، مناهج الوصول، ۱/۹۴.</ref> همچنین این نظریه با تفکیک اعتبارات انشایی و حقیقی به تصحیح [[عقود فضولی]] یا مکرَه یا مواردی که میان ایجاب و قبول موالات نیست، می‌پردازد. با این تفکیک مشخص می‌شود صرف انشا عقد در اموال دیگران تصرّف نبوده، ادله حرمت تصرف در مال غیر بر آن صادق نیست.<ref>امام‌خمینی، البیع، تقریر قدیری، ۴۲۲–۴۲۳.</ref> {{ببینید|اعتبار انشایی و حقیقی}}


== پانویس ==
== پانویس ==
۲۱٬۲۱۷

ویرایش