سیدعلیاکبر ابوترابیفرد: تفاوت میان نسخهها
(اصلاح ارقام، اصلاح نویسههای عربی) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
| وبگاه رسمی = | | وبگاه رسمی = | ||
}} | }} | ||
'''سیدعلیاکبر | '''سیدعلیاکبر ابوترابیفرد،''' از شاگردان درس خارج فقه [[امامخمینی]]. | ||
او پس از پایان سیکل اول متوسطه، وارد دبیرستان حکیم نظامی قم شد و پس از یکسال تحصیل در آن دبیرستان با تشویق برخی از دوستانش به دبیرستان نیروی هوایی یا آموزشگاه خلبانی در قم رفت و دیپلم متوسطه خود را از همانجا اخذ کرد. پس از پایان دوره متوسطه مدتی وارد دانشکده خلبانی شد، ولی به سبب جو حاکم بر آنجا و همچنین عدم رضایت پدرش، از تحصیل در رشته خلبانی انصراف داد و به قم بازگشت.<ref>قبادی، ص، ۳۶-۳۷.</ref> آنگاه تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل راهی آلمان شود.<ref>قبادی، ص، ۴۲-۴۳.</ref> اما پیشنهاد پدرش برای ورود به [[حوزه علمیه]] و تحصیل دروس حوزوی باعث شد از عزیمت به آلمان منصرف و راهی [[مشهد]] شود. ابوترابیفرد در آنجا ابتدا در درس [[علیاکبر الهی خراسانی]] شرکت کرد و ادبیات را نزد او آموخت. ادبیات را هم پیش [[محمدتقی ادیب نیشابوری]] خواند. شرح لمعه را هم نزد [[سیداحمد مدرس یزدی]] فراگرفت. همزمان در جلسات درس اخلاق و معارف حاج [[شیخ مجتبی قزوینی]] شرکت میکرد.<ref>قبادی، ص، ۴۴-۴۷.</ref> پس از دو سال تحصیل در مدرسه نواب مشهد، راهی قم شد و بقیه لمعه را در [[مدرسه حجتیه]] نزد [[شیخ علیپناه اشتهاردی]] آموخت. آنگاه در درس مکاسب | |||
== خاندان == | |||
سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در آبان ۱۳۱۸ش در خانوادهای با پیشینه درخشان علمی در شهر قزوین به دنیا آمد.<ref>قبادی، ص۲۳.</ref> نام خانوادگی او ابتدا علوی ابوترابی بود و سپس به ابوترابیفرد تغییر داد.<ref>قبادی، ص، ۳۳-۳۴.</ref> پدرش [[سیدعباس ابوترابیفرد]] از روحانیان شاخص قزوین و از شاگردان درس [[فلسفه]] امامخمینی بود و پدربزرگش [[سیدابوتراب]] معروف به مجتهد از روحانیان برجسته و شاخص و از [[مراجع تقلید]] صاحب رساله در قزوین بود که پس از سالها تحصیل در [[حوزه علمیه نجف]] و نزد استادانی چون آیات [[سیدابوالحسن اصفهانی]]، [[میرزا محمدحسین نائینی]] و آقا [[ضیاءالدین عراقی]]، به دستور آیتالله [[شیخ عبدالکریم حائری یزدی]] به زادگاهش بازگشته بود و به فعالیتهای دینی در آن سامان میپرداخت.<ref>قبادی، ص، ۲۳.</ref> | |||
== تحصیل == | |||
سیدعلیاکبر ابوترابی تا سال پنجم ابتدایی در مدارس [[قم]] تحصیل کرد. آنگاه به قزوین رفت و دوره ابتدایی را در مدرسه مسعود آن شهر به پایان رساند. پس از پایان دوره ابتدایی بار دیگر به قم بازگشت و وارد دبیرستان دین دانش (به مدیریت [[سیدمحمد حسینی بهشتی]]) شد و تحصیلات متوسطه را در آنجا پی گرفت. ازجمله دبیران او در آنجا سیدمحمد حسینی بهشتی و [[محمد مفتح]] همدانی بودند. | |||
او پس از پایان سیکل اول متوسطه، وارد دبیرستان حکیم نظامی قم شد و پس از یکسال تحصیل در آن دبیرستان با تشویق برخی از دوستانش به دبیرستان نیروی هوایی یا آموزشگاه خلبانی در قم رفت و دیپلم متوسطه خود را از همانجا اخذ کرد. پس از پایان دوره متوسطه مدتی وارد دانشکده خلبانی شد، ولی به سبب جو حاکم بر آنجا و همچنین عدم رضایت پدرش، از تحصیل در رشته خلبانی انصراف داد و به قم بازگشت.<ref>قبادی، ص، ۳۶-۳۷.</ref> آنگاه تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل راهی آلمان شود.<ref>قبادی، ص، ۴۲-۴۳.</ref> اما پیشنهاد پدرش برای ورود به [[حوزه علمیه]] و تحصیل دروس حوزوی باعث شد از عزیمت به آلمان منصرف و راهی [[مشهد]] شود. ابوترابیفرد در آنجا ابتدا در درس [[علیاکبر الهی خراسانی]] شرکت کرد و ادبیات را نزد او آموخت. ادبیات را هم پیش [[محمدتقی ادیب نیشابوری]] خواند. شرح لمعه را هم نزد [[سیداحمد مدرس یزدی]] فراگرفت. همزمان در جلسات درس اخلاق و معارف حاج [[مجتبی قزوینی|شیخ مجتبی قزوینی]] شرکت میکرد.<ref>قبادی، ص، ۴۴-۴۷.</ref> پس از دو سال تحصیل در مدرسه نواب مشهد، راهی قم شد و بقیه لمعه را در [[مدرسه حجتیه]] نزد [[علیپناه اصلانی اشتهاردی|شیخ علیپناه اشتهاردی]] آموخت. آنگاه در درس مکاسب اشتهاردی حضور یافت. مقداری از مکاسب و همچنین کتاب رسایل را نزد عالمی به نام حاج [[سیدعلی لنگرودی]] آموخت. سپس پای درس کفایهالاصول [[میرزا علیاکبر مشکینی]] نشست. آنگاه از درس کفایهالاصول شیخ [[حسین وحید خراسانی]] بهرهمند شد که آن درس با عزیمت وحید خراسانی به نجف ناتمام ماند.<ref>قبادی، ص، ۴۸-۴۹.</ref> | |||
== فعالیت سیاسی == | |||
سیدعلیاکبر ابوترابی در آن سالها به فعالیتهای سیاسی نیز میپرداخت. او که متأثر از فضای سیاسی وقت و فعالیتهای جمعیت فدائیان اسلام بود، به آن تشکل سیاسی گرایش داشت. با آغاز [[نهضت امامخمینی]] وارد فعالیتهای سیاسی علیه حکومت پهلوی شد.<ref>قبادی، ص، ۵۰-۵۱.</ref> و در سوم بهمن ۱۳۴۱، در راهپیمایی مردم قم علیه سفر [[محمدرضاشاه]] به آن شهر در جریان رفراندوم موسوم به [[انقلاب سفید]] حضور داشت. ازجمله شعارهایی که در آن راهپیمایی سر داده میشد شعار «ما تابع قرآنیم و رفراندوم نمیخواهیم» بود. در آن روز طاق نصرتی که برای استقبال از محمدرضاشاه برپا شده بود ویران شد.<ref>قبادی، ص، ۵۵.</ref> در همان زمان در جلساتی که در منزل امامخمینی تشکیل میشد شرکت میکرد. همچنین در سخنرانیهای ایشان در [[مسجد اعظم]] قم حضور مییافت.<ref>قبادی، ص، ۵۷.</ref> او در روز دوم فروردین ۱۳۴۲ش در [[مدرسه فیضیه قم]] حضور داشت و شاهد حمله مأموران حکومت پهلوی به [[طلاب]] علوم حوزوی بود. وی برای در امان ماندن از دست مأموران حکومت پهلوی در یکی از حجرههای طبقه دوم مدرسه فیضیه پنهان شد.<ref>قبادی، ص، ۵۹.</ref> | |||
ابوترابیفرد در روز [[۱۵ خرداد ۱۳۴۲]]ش در قم حضور داشت و در تظاهرات طلاب علوم حوزوی در اعتراض به دستگیری خمینی شرکت کرد و شاهد حمله و هجوم مأموران حکومت پهلوی و اجتماع اعتراضی مردم قم بود.<ref>قبادی، ص، ۶۸-۶۹.</ref> در فروردین ۱۳۴۳ و پس از بازگشت امامخمینی از حبس و حصر به قم، در سخنرانی ایشان حضور یافت.<ref>قبادی، ص، ۷۳.</ref> او در آخرین روزهای تابستان ۱۳۴۴ش تصمیم گرفت برای تحصیل به [[نجف اشرف]] عزیمت کند؛ وی با کمک [[شیخ سلمان خاقانی]] از علمای [[خرمشهر]] بهصورت غیرقانونی به [[عراق]] رفت و در مدرسه قزوینیها در نجف اشرف مقیم شد. در روز [[تبعید امامخمینی]] از ترکیه به عراق، در مراسم استقبال از ایشان حضور داشت.<ref>قبادی، ص، ۷۴-۷۵.</ref> پس از مدتی حضور در مدرسه قزوینیها به مدرسه خلیلی منتقل شد و در همانجا کفایهالاصول را نزد [[میرزا علی آقا غروی تبریزی]] به پایان رساند. مدتی هم در درس [[شیخ محمدعلی علمی]] حضور یافت و از درس فقه و اصول او بهره برد. همزمان در درس اخلاق او هم شرکت میکرد. از سال ۱۳۴۵ش در درس خارج فقه و اصول وحید خراسانی هم حضور یافت و از همدورههای او میتوان به [[اسماعیل فردوسیپور]]، [[شیخ احمد قوچانی]]، [[شیخ محمد حکیمی]] و [[علی کرباسی]] اشاره کرد. رابطه سیدعلیاکبر ابوترابی با حسین وحید خراسانی فراتر از رابطه استاد و شاگردی بود و زمانی که وحید خراسانی در سال ۱۳۴۹ش برای تبلیغ در [[کویت]] به سر میبرد، به دستور استادش در خانه ایشان مستقر شد. علیاکبر ابوترابیفرد در کنار حضور در درس خارج فقه و اصول وحید خراسانی در درس خارج فقه امامخمینی که در مسجد شیخ انصاری به معروف مسجد ترکها تشکیل میشد شرکت میکرد. او در خاطراتش از حضور دو ساله در آن درس سخن گفته است. وی در درس [[ولایتفقیه]] امامخمینی هم حضور مییافت، بنابراین میتوان احتمال داد که در سالهای ۱۳۴۷-۱۳۴۹ش در درس خارج فقه (بیع مکاسب) ایشان حاضر میشده است. همزمان با تحصیل در [[حوزه علمیه نجف]]، از سال ۱۳۴۸ش به تحصیل در [[دانشکده فقه بغداد]] (کلیه الفقه) وابسته به [[دانشگاه الازهر]] پرداخت. در کنار آن در حوزه علمیه نجف اشرف هم تدریس میکرد.<ref>قبادی، ص، ۷۸-۷۹.</ref> | ابوترابیفرد در روز [[۱۵ خرداد ۱۳۴۲]]ش در قم حضور داشت و در تظاهرات طلاب علوم حوزوی در اعتراض به دستگیری خمینی شرکت کرد و شاهد حمله و هجوم مأموران حکومت پهلوی و اجتماع اعتراضی مردم قم بود.<ref>قبادی، ص، ۶۸-۶۹.</ref> در فروردین ۱۳۴۳ و پس از بازگشت امامخمینی از حبس و حصر به قم، در سخنرانی ایشان حضور یافت.<ref>قبادی، ص، ۷۳.</ref> او در آخرین روزهای تابستان ۱۳۴۴ش تصمیم گرفت برای تحصیل به [[نجف اشرف]] عزیمت کند؛ وی با کمک [[شیخ سلمان خاقانی]] از علمای [[خرمشهر]] بهصورت غیرقانونی به [[عراق]] رفت و در مدرسه قزوینیها در نجف اشرف مقیم شد. در روز [[تبعید امامخمینی]] از ترکیه به عراق، در مراسم استقبال از ایشان حضور داشت.<ref>قبادی، ص، ۷۴-۷۵.</ref> پس از مدتی حضور در مدرسه قزوینیها به مدرسه خلیلی منتقل شد و در همانجا کفایهالاصول را نزد [[میرزا علی آقا غروی تبریزی]] به پایان رساند. مدتی هم در درس [[شیخ محمدعلی علمی]] حضور یافت و از درس فقه و اصول او بهره برد. همزمان در درس اخلاق او هم شرکت میکرد. از سال ۱۳۴۵ش در درس خارج فقه و اصول وحید خراسانی هم حضور یافت و از همدورههای او میتوان به [[اسماعیل فردوسیپور]]، [[شیخ احمد قوچانی]]، [[شیخ محمد حکیمی]] و [[علی کرباسی]] اشاره کرد. رابطه سیدعلیاکبر ابوترابی با حسین وحید خراسانی فراتر از رابطه استاد و شاگردی بود و زمانی که وحید خراسانی در سال ۱۳۴۹ش برای تبلیغ در [[کویت]] به سر میبرد، به دستور استادش در خانه ایشان مستقر شد. علیاکبر ابوترابیفرد در کنار حضور در درس خارج فقه و اصول وحید خراسانی در درس خارج فقه امامخمینی که در مسجد شیخ انصاری به معروف مسجد ترکها تشکیل میشد شرکت میکرد. او در خاطراتش از حضور دو ساله در آن درس سخن گفته است. وی در درس [[ولایتفقیه]] امامخمینی هم حضور مییافت، بنابراین میتوان احتمال داد که در سالهای ۱۳۴۷-۱۳۴۹ش در درس خارج فقه (بیع مکاسب) ایشان حاضر میشده است. همزمان با تحصیل در [[حوزه علمیه نجف]]، از سال ۱۳۴۸ش به تحصیل در [[دانشکده فقه بغداد]] (کلیه الفقه) وابسته به [[دانشگاه الازهر]] پرداخت. در کنار آن در حوزه علمیه نجف اشرف هم تدریس میکرد.<ref>قبادی، ص، ۷۸-۷۹.</ref> | ||
سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در خرداد ۱۳۴۹ش به کشور بازگشت و توسط [[سیدمصطفی خمینی]] مأمور شد اعلامیهای را به تهران برساند.<ref>قبادی، ص، ۸۲،</ref> اما هنگام ورود به کشور در مرز خسروی چمدان او مورد بازرسی قرار گرفت و تعداد ۱۲۵۴ برگ اعلامیه امامخمینی با عنوان «پاسخ به محصلین علوم اسلامی» از او کشف شد. به همین علت دستگیر شد.<ref>یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، | |||
سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در همان سال ورود به ایران با سیدعلی اندرزگو آشنا شد. این آشنایی بهتدریج به دوستی تبدیل شد و بر اساس گزارشها در ۱۲ اسفند ۱۳۵۱ مناسبات صمیمانهای با یکدیگر داشتند (قبادی، | سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در خرداد ۱۳۴۹ش به کشور بازگشت و توسط [[سیدمصطفی خمینی]] مأمور شد اعلامیهای را به تهران برساند.<ref>قبادی، ص، ۸۲،</ref> اما هنگام ورود به کشور در مرز خسروی چمدان او مورد بازرسی قرار گرفت و تعداد ۱۲۵۴ برگ اعلامیه امامخمینی با عنوان «پاسخ به محصلین علوم اسلامی» از او کشف شد. به همین علت دستگیر شد.<ref>یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱.</ref> و مورد بازجویی قرار گرفت (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۷-۱۰). وی ابتدا به کرمانشاه منتقل و پس از آن به تهران اعزام شد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱۹) و در زندان قصر و سپس زندان قزلقلعه زندانی شد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۸۲). او پس از محاکمه در نهایت به شش ماه حبس تعلیقی محکوم گردید (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۹۵) و در ۱۷ بهمن ۱۳۴۹ از زندان آزاد شد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱۳۷). پس از آزادی، در نامه به اداره دادرسی ارتش، خواستار مراجعت به نجف اشرف شد. این درخواست پس از یک ماه و نیم پیگیری بینتیجه ماند و در نهایت ممنوعالخروج از کشور شد و با مسافرت او به عراق مخالفت شد. به همین علت در قم ماند و به فعالیت در آن شهر ادامه داد (قبادی، ص۸۹). | ||
در آن سالها (۱۳۴۹-۱۳۵۲ ش) همواره بین شهرهای تهران، قم و قزوین در تردد بود و ساواک او را در ردیف عناصر افراطی میدانست و به همین علت او را تحت نظر قرار میداد. در همان زمان تحصیلات خود را در قم پی گرفت و در درس خارج فقه آیتالله سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی شرکت کرد. مدت کوتاهی هم در درس آیتالله سیدمحمد روحانی حضور یافت. همزمان به تدریس شرح لمعه و رسایل در حوزه علمیه قم میپرداخت. در همان ایام در موسم تبلیغ از طرف سیدمهدی یثربی کاشانی برای تبلیغ به روستاهای اطراف کاشان رفت. مدتی هم در شهر فسا در استان فارس و همچنین شهرهای قم و قزوین به سخنرانی و تبلیغ میپرداخت (قبادی، | |||
سیدعلیاکبر ابوترابی پس از مدتی به کشور بازگشت و در پی دستگیری پدرش در مرداد ۱۳۵۷، به قزوین رفت، ولی از پذیرش منبر پدرش خودداری کرد. ساواک در گزارشی اعلام کرد که رفتار او در قزوین تحت کنترل است (انقلاب اسلامی به...، استان قزوین، کتاب سوم، | سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در همان سال ورود به ایران با سیدعلی اندرزگو آشنا شد. این آشنایی بهتدریج به دوستی تبدیل شد و بر اساس گزارشها در ۱۲ اسفند ۱۳۵۱ مناسبات صمیمانهای با یکدیگر داشتند (قبادی، ص۱۰۱). این مناسبات باعث شد تا ابوترابیفرد در ۱۶ اسفند ۱۳۵۱ توسط ساواک دستگیر و روانه تهران شود. موقعیت سیاسی و همه فعالیتهای اندرزگو بهعنوان یک مبارز مسلمان که مشی مسلحانه نیز داشت باعث شد تا ساواک با حساسیت بیشتری به بازجویی از سیدعلیاکبر ابوترابی بپردازد (قبادی، ص۱۰۲؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص۱۷۱-۱۸۳). پس از فرار اندرزگو از ایران و دستگیری سیدعلیاکبر ابوترابی، رابطه آنها برای مدت چند ماه قطع شد، ولی از تیر ۱۳۵۳ دوره جدیدی از فعالیتهای ابوترابی و اندرزگو آغاز شد (قبادی، ص۱۰۳). ابوترابیفرد پس از آزادی تحت نظر مأموران ساواک قرار داشت و در جریان برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، ساواک خواستار مراقبت از بعضی از مخالفان که از آنان بهعنوان عناصر افراطی نام میبرد شد و سیدعلیاکبر ابوترابیفرد یکی از آنان بود (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱۵۳). بر اساس گزارشهای ساواک، او در آن زمان نیز با سیدعلی اندرزگو که با نام مستعار شیخ عباس تهران فعالیت میکرد همکاری داشت (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱۶۸). ساواک با اشاره به ارتباط او با شیخ عباس تهرانی خواستار مراقبت از رفتار و فعالیتهای ابوترابی شد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۲۰۵). بر اساس گزارش ساواک او در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۲ در مجلس ترحیمی که در حسینیه حضرتی واقع در شاهزاده حسین قزوین برگزار شده بود، به انتقاد از حکومت پهلوی پرداخت (قبادی، ص۱۹۲؛ انقلاب اسلامی به...، استان قزوین، کتاب دوم، ص۱۲۶). در سال ۱۳۵۲ ش با سفر به بعضی از شهرها، با روحانیان تبعیدی دیدار کرد که از آن جمله میتوان به دیدار با میرزا علیاکبر مشکینی در ماهان کرمان، سیدعلی خامنهای در ایرانشهر، سیداسدالله مدنی در نورآباد ممسنی (انقلاب اسلامی به...، استان قزوین، کتاب دوم، ص۱۳۸)، محمدجعفری گیلانی در نیریز فارس و عبدالمجید مولانا در تفت یزد اشاره کرد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۴۰، ص۲۵۲). | ||
او در نخستین دوره انتخابات شورای شهر در مهر ۱۳۵۸ ش از سوی مردم قزوین به نمایندگی برگزیده شد و به ریاست شورای شهر قزوین انتخاب شد ( | |||
در آن سالها (۱۳۴۹-۱۳۵۲ ش) همواره بین شهرهای تهران، قم و قزوین در تردد بود و ساواک او را در ردیف عناصر افراطی میدانست و به همین علت او را تحت نظر قرار میداد. در همان زمان تحصیلات خود را در قم پی گرفت و در درس خارج فقه آیتالله سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی شرکت کرد. مدت کوتاهی هم در درس آیتالله سیدمحمد روحانی حضور یافت. همزمان به تدریس شرح لمعه و رسایل در حوزه علمیه قم میپرداخت. در همان ایام در موسم تبلیغ از طرف سیدمهدی یثربی کاشانی برای تبلیغ به روستاهای اطراف کاشان رفت. مدتی هم در شهر فسا در استان فارس و همچنین شهرهای قم و قزوین به سخنرانی و تبلیغ میپرداخت (قبادی، ص۹۲). همزمان به همکاری با سیدعلی اندرزگو ادامه میداد. یکی از همکاریهای ابوترابیبا سیدعلی اندرزگو تهیه جزوهای با عنوان توحید بود. اندرزگو آن جزوه را در اختیار اعضای سازمان مجاهدین خلق قرار داد (قبادی، ص۱۰۹). پس از تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، ارتباط خود را با آنان قطع کرد (قبادی، ص۱۱۱)، ولی به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد. این فعالیتها باعث شد تا ابوترابی تحت تعقیب مأموران حکومت پهلوی قرار گیرد. به همین علت مدتی به زاهدان رفت و در حوزه علمیه آنجا که زیر نظر شیخ محمد کفعمی اداره میشد با مجاهدان پاکستان ارتباط گرفت تا مقدمات خروجش از کشور را فراهم کنند. سپس با کمک آنان ابتدا به پاکستان رفت و سپس راهی لبنان شد و در آنجا با فعالان سیاسی ایرانی ارتباط برقرار کرد (همان، ۱۱۷-۱۱۸). | |||
سیدعلیاکبر ابوترابی پس از مدتی به کشور بازگشت و در پی دستگیری پدرش در مرداد ۱۳۵۷، به قزوین رفت، ولی از پذیرش منبر پدرش خودداری کرد. ساواک در گزارشی اعلام کرد که رفتار او در قزوین تحت کنترل است (انقلاب اسلامی به...، استان قزوین، کتاب سوم، ص۲۷۴). در دی ۱۳۵۷ به همکاری با کمیته استقبال از امامخمینی پرداخت (قبادی، ص۱۴۹) و در بخش تبلیغات آن کمیته همکاری میکرد (قبادی، ص۱۵۱). پس از پیروزی انقلاب اسلامی حفاظت از مجموعه کاخ سعدآباد را بر عهده گرفت که به احتمال زیاد امامخمینی او را به آن سمت منصوب کرده بود تا از اسناد و مدارک در آنجا وجود داشت حفاظت کند. او پس از مدتی به قزوین بازگشت و به عضویت هیئت علمیه قزوین از تشکلهای روحانی باسابقه در قزوین درآمد. آنگاه در کمیته انقلاب اسلامی قزوین عضویت یافت و مسئولیت آن کمیته را بر عهده گرفت. او تا بهار ۱۳۵۸ مسئولیت آن کمیته را بر عهده داشت و سپس برای پیشگیری از اختلافات درون کمیته انقلاب اسلامی و برای حفظ انسجام آن، از آن مسئولیت کناره گرفت. مدتی هم به همکاری با کمیته امداد امامخمینی پرداخت (قبادی، ص۱۵۰-۱۵۵). | |||
او در نخستین دوره انتخابات شورای شهر در مهر ۱۳۵۸ ش از سوی مردم قزوین به نمایندگی برگزیده شد و به ریاست شورای شهر قزوین انتخاب شد (قبادی، ص۱۵۸). وی در مقام رئیس شورای شهر قزوین در سامانبخشی به امور شهری نقش فعالی داشت. همزمان به اقامه نماز جماعت در مسجدالنبی قزوین که روزگاری محراب پدربزرگش سیدابوتراب مجتهد بود میپرداخت (قبادی، ص۱۵۹). ابوترابیفرد با آغاز جنگ تحمیلی در جبهههای جنگ حضور یافت (قبادی، ص۱۶۵) و با مصطفی چمران در ستاد جنگهای نامنظم همکاری میکرد (قبادی، ص۱۶۷) و در بسیاری از عملیات شناسایی شرکت میکرد. او در ۲۶ آذر ۱۳۵۹ در جبهههای جنوب ناپدید شد و هیچ خبر مشخصی مبنی بر شهادت او وجود نداشت، ولی گمان همگان بر این بود که او به شهادت رسیده است (قبادی، ص۱۹۳). مردم قزوین با اطلاع از خبر شهادت او بازارها را تعطیل کردند (قبادی، ص۱۹۷) و مراسم یادبود او در چهارم دی ۱۳۵۹ از سوی هیئتعلمیه قزوین و جامعه روحانیت آن شهر در مسجدالنبی برگزار شد. امامخمینی در دیدار با سیدعباس ابوترابی و اعضای خانواده سیدعلیاکبر ابوترابیفرد گفت: «در حقیقت من فرزند خودم را از دست دادم و در این ماجرا من عزادار هستم» (قبادی، ص۱۹۸-۱۹۹). در اسفند ۱۳۵۹ بود که خبر اسارت سیدعلیاکبر ابوترابی بر سر زبانها افتاد. او در همان زمان در استخبارات عراق شکنجه میشد. پس از آن نامهنگاری با صلیب سرخ برای شناسایی او آغاز شد و در نهایت مشخص گردید که وی در سلولهای استخبارات حزب بعث زندانی شده است (قبادی، ص۲۰۱-۲۰۲). | |||
نام سیدعلیاکبر ابوترابیدر ۳۰ مهر ۱۳۶۰ در فهرست اسرای صلیب سرخ ثبت شد و تا اوایل آذر همان سال در زندان وزارت دفاع و دیگر زندانهای بغداد بود و سپس به اردوگاه الانبار منتقل شد (همان، ۲۱۷). آنگاه به موصل انتقال یافت و در اردوگاه موصل یک موسوم به اردوگاه قدیم زندانی گردید (همان، ۲۲۵). او برای اسرا راهنمای کاملی بود و علاوه بر آن، سربازان و نظامیان عراقی هم از او تمجید میکردند (رنج غربت؛ داغ حسرت: خاطرات آزادگان از دوران اسارت، ۱۲۴-۱۲۵). این ویژگیها و همچنین فعالیتهای او در زندان در انسجامبخشی به اسرای ایرانی نقش زیادی داشت و به همین علت مأموران حکومت رژیم بعث او را دستگیر و تحت شکنجه قرار میدادند و در مواردی او را در زندان انفرادی محبوس میکردند که از آن جمله میتوان به سه روز زندانی شدن در موصل قدیم اشاره کرد. آنگاه او را به زندان وزارت دفاع انتقال دادند (قبادی، ۲۳۶). وی پس از مدتی حبس در زندان وزارت دفاع به اردوگاه شماره ۳ موصل منتقل و از شهریور ۱۳۶۱ در آنجا زندانی شد (۲۴۳-۲۴۴). فعالیتهای او در اتحاد میان اسرای ایرانی باعث شد مأموران حکومت رژیم بعث بار دیگر او را به زندان قدیم موصل منتقل کنند. این فعالیتها در آنجا نیز ادامه یافت و رژیم بعث را مجبور کرد این بار او را به الرمادیه انتقال دهند (همان، ۲۶۶-۲۶۸). ابوترابیدر آن زندان مدتها تحت شکنجه قرار میگرفت (همان، ۱۷۰). سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۶۳ به اردوگاه موصل یک منتقل شد (همان، ۲۶۹) و از ۱۲ اسفند ۱۳۶۳ از جانب سرگرد خمیس فرمانده عراقی اردوگاه بهعنوان فرمانده اردوگاه موصل یک تعیین شد و تا اول خرداد ۱۳۶۴ فرماندهی اردوگاه را بر عهده داشت (همان، ۲۸۲). فعالیتهای او در آن زمان باعث شد پس از سه سال و یک ماه به اردوگاه تکریت ۵ تبعید شود (همان، ۲۹۱). او پس از سالها اسارت در نهایت در ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ به کشور بازگشت (همان، ۳۱۴). هنوز دو هفته از آزادی و بازگشت او به کشور سپری نشده بود که از سوی رهبر معظم انقلاب به سمت نماینده ایشان در امور آزادگان منصوب شد (همان، ۳۲۸). | نام سیدعلیاکبر ابوترابیدر ۳۰ مهر ۱۳۶۰ در فهرست اسرای صلیب سرخ ثبت شد و تا اوایل آذر همان سال در زندان وزارت دفاع و دیگر زندانهای بغداد بود و سپس به اردوگاه الانبار منتقل شد (همان، ۲۱۷). آنگاه به موصل انتقال یافت و در اردوگاه موصل یک موسوم به اردوگاه قدیم زندانی گردید (همان، ۲۲۵). او برای اسرا راهنمای کاملی بود و علاوه بر آن، سربازان و نظامیان عراقی هم از او تمجید میکردند (رنج غربت؛ داغ حسرت: خاطرات آزادگان از دوران اسارت، ۱۲۴-۱۲۵). این ویژگیها و همچنین فعالیتهای او در زندان در انسجامبخشی به اسرای ایرانی نقش زیادی داشت و به همین علت مأموران حکومت رژیم بعث او را دستگیر و تحت شکنجه قرار میدادند و در مواردی او را در زندان انفرادی محبوس میکردند که از آن جمله میتوان به سه روز زندانی شدن در موصل قدیم اشاره کرد. آنگاه او را به زندان وزارت دفاع انتقال دادند (قبادی، ۲۳۶). وی پس از مدتی حبس در زندان وزارت دفاع به اردوگاه شماره ۳ موصل منتقل و از شهریور ۱۳۶۱ در آنجا زندانی شد (۲۴۳-۲۴۴). فعالیتهای او در اتحاد میان اسرای ایرانی باعث شد مأموران حکومت رژیم بعث بار دیگر او را به زندان قدیم موصل منتقل کنند. این فعالیتها در آنجا نیز ادامه یافت و رژیم بعث را مجبور کرد این بار او را به الرمادیه انتقال دهند (همان، ۲۶۶-۲۶۸). ابوترابیدر آن زندان مدتها تحت شکنجه قرار میگرفت (همان، ۱۷۰). سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۶۳ به اردوگاه موصل یک منتقل شد (همان، ۲۶۹) و از ۱۲ اسفند ۱۳۶۳ از جانب سرگرد خمیس فرمانده عراقی اردوگاه بهعنوان فرمانده اردوگاه موصل یک تعیین شد و تا اول خرداد ۱۳۶۴ فرماندهی اردوگاه را بر عهده داشت (همان، ۲۸۲). فعالیتهای او در آن زمان باعث شد پس از سه سال و یک ماه به اردوگاه تکریت ۵ تبعید شود (همان، ۲۹۱). او پس از سالها اسارت در نهایت در ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ به کشور بازگشت (همان، ۳۱۴). هنوز دو هفته از آزادی و بازگشت او به کشور سپری نشده بود که از سوی رهبر معظم انقلاب به سمت نماینده ایشان در امور آزادگان منصوب شد (همان، ۳۲۸). | ||
ابوترابیفرد در چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران نامزد انتخابات شد و توانست با کسب ۵/۳۹ درصد از آرای مردم تهران بهعنوان نماینده اول مردم تهران راهی مجلس شورای اسلامی شود (معرفی نمایندگان مجلس شورای اسلامی...، ۳۷۹). در آن دوره در کمیسیون شوراها و امور داخلی به فعالیت میپرداخت (قبادی، ۳۳۳). در پنجمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هم برای دومین بار راهی مجلس شورای اسلامی شد (معرفی نمایندگان مجلس شورای اسلامی...، ۴۹۳). سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در سال ۱۳۷۴ همراه با جمعی از فعالان سیاسی همچون محمد محمدی ریشهری، روحالله حسینیان، احمد پورنجاتی و... جمعیت دفاع از ارزشها را تأسیس کرد (همان، ۳۳۵- ۳۳۶). او در ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ هنگامی که همراه پدرش سیدعباس ابوترابیفرد برای زیارت حرم امام رضا علیهالسلام عازم مشهد بود، در حد فاصل شهرهای سبزوار و نیشابور براثر سانحه رانندگی از دنیا رفت. پیکر او به مشهد مقدس منتقل و در جوار حرم حضرت امام رضا (ع) به خاک سپرده شد (قبادی، ۳۵۰-۳۵۱). | ابوترابیفرد در چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران نامزد انتخابات شد و توانست با کسب ۵/۳۹ درصد از آرای مردم تهران بهعنوان نماینده اول مردم تهران راهی مجلس شورای اسلامی شود (معرفی نمایندگان مجلس شورای اسلامی...، ۳۷۹). در آن دوره در کمیسیون شوراها و امور داخلی به فعالیت میپرداخت (قبادی، ۳۳۳). در پنجمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هم برای دومین بار راهی مجلس شورای اسلامی شد (معرفی نمایندگان مجلس شورای اسلامی...، ۴۹۳). سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در سال ۱۳۷۴ همراه با جمعی از فعالان سیاسی همچون محمد محمدی ریشهری، روحالله حسینیان، احمد پورنجاتی و... جمعیت دفاع از ارزشها را تأسیس کرد (همان، ۳۳۵- ۳۳۶). او در ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ هنگامی که همراه پدرش سیدعباس ابوترابیفرد برای زیارت حرم امام رضا علیهالسلام عازم مشهد بود، در حد فاصل شهرهای سبزوار و نیشابور براثر سانحه رانندگی از دنیا رفت. پیکر او به مشهد مقدس منتقل و در جوار حرم حضرت امام رضا (ع) به خاک سپرده شد (قبادی، ۳۵۰-۳۵۱). |
نسخهٔ ۲۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۱
اطلاعات فردی | |
---|---|
نام کامل | سیدعلیاکبر ابوترابیفرد |
تاریخ تولد | آبان ۱۳۱۸ش |
زادگاه | قزوین |
اطلاعات علمی |
سیدعلیاکبر ابوترابیفرد، از شاگردان درس خارج فقه امامخمینی.
خاندان
سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در آبان ۱۳۱۸ش در خانوادهای با پیشینه درخشان علمی در شهر قزوین به دنیا آمد.[۱] نام خانوادگی او ابتدا علوی ابوترابی بود و سپس به ابوترابیفرد تغییر داد.[۲] پدرش سیدعباس ابوترابیفرد از روحانیان شاخص قزوین و از شاگردان درس فلسفه امامخمینی بود و پدربزرگش سیدابوتراب معروف به مجتهد از روحانیان برجسته و شاخص و از مراجع تقلید صاحب رساله در قزوین بود که پس از سالها تحصیل در حوزه علمیه نجف و نزد استادانی چون آیات سیدابوالحسن اصفهانی، میرزا محمدحسین نائینی و آقا ضیاءالدین عراقی، به دستور آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی به زادگاهش بازگشته بود و به فعالیتهای دینی در آن سامان میپرداخت.[۳]
تحصیل
سیدعلیاکبر ابوترابی تا سال پنجم ابتدایی در مدارس قم تحصیل کرد. آنگاه به قزوین رفت و دوره ابتدایی را در مدرسه مسعود آن شهر به پایان رساند. پس از پایان دوره ابتدایی بار دیگر به قم بازگشت و وارد دبیرستان دین دانش (به مدیریت سیدمحمد حسینی بهشتی) شد و تحصیلات متوسطه را در آنجا پی گرفت. ازجمله دبیران او در آنجا سیدمحمد حسینی بهشتی و محمد مفتح همدانی بودند. او پس از پایان سیکل اول متوسطه، وارد دبیرستان حکیم نظامی قم شد و پس از یکسال تحصیل در آن دبیرستان با تشویق برخی از دوستانش به دبیرستان نیروی هوایی یا آموزشگاه خلبانی در قم رفت و دیپلم متوسطه خود را از همانجا اخذ کرد. پس از پایان دوره متوسطه مدتی وارد دانشکده خلبانی شد، ولی به سبب جو حاکم بر آنجا و همچنین عدم رضایت پدرش، از تحصیل در رشته خلبانی انصراف داد و به قم بازگشت.[۴] آنگاه تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل راهی آلمان شود.[۵] اما پیشنهاد پدرش برای ورود به حوزه علمیه و تحصیل دروس حوزوی باعث شد از عزیمت به آلمان منصرف و راهی مشهد شود. ابوترابیفرد در آنجا ابتدا در درس علیاکبر الهی خراسانی شرکت کرد و ادبیات را نزد او آموخت. ادبیات را هم پیش محمدتقی ادیب نیشابوری خواند. شرح لمعه را هم نزد سیداحمد مدرس یزدی فراگرفت. همزمان در جلسات درس اخلاق و معارف حاج شیخ مجتبی قزوینی شرکت میکرد.[۶] پس از دو سال تحصیل در مدرسه نواب مشهد، راهی قم شد و بقیه لمعه را در مدرسه حجتیه نزد شیخ علیپناه اشتهاردی آموخت. آنگاه در درس مکاسب اشتهاردی حضور یافت. مقداری از مکاسب و همچنین کتاب رسایل را نزد عالمی به نام حاج سیدعلی لنگرودی آموخت. سپس پای درس کفایهالاصول میرزا علیاکبر مشکینی نشست. آنگاه از درس کفایهالاصول شیخ حسین وحید خراسانی بهرهمند شد که آن درس با عزیمت وحید خراسانی به نجف ناتمام ماند.[۷]
فعالیت سیاسی
سیدعلیاکبر ابوترابی در آن سالها به فعالیتهای سیاسی نیز میپرداخت. او که متأثر از فضای سیاسی وقت و فعالیتهای جمعیت فدائیان اسلام بود، به آن تشکل سیاسی گرایش داشت. با آغاز نهضت امامخمینی وارد فعالیتهای سیاسی علیه حکومت پهلوی شد.[۸] و در سوم بهمن ۱۳۴۱، در راهپیمایی مردم قم علیه سفر محمدرضاشاه به آن شهر در جریان رفراندوم موسوم به انقلاب سفید حضور داشت. ازجمله شعارهایی که در آن راهپیمایی سر داده میشد شعار «ما تابع قرآنیم و رفراندوم نمیخواهیم» بود. در آن روز طاق نصرتی که برای استقبال از محمدرضاشاه برپا شده بود ویران شد.[۹] در همان زمان در جلساتی که در منزل امامخمینی تشکیل میشد شرکت میکرد. همچنین در سخنرانیهای ایشان در مسجد اعظم قم حضور مییافت.[۱۰] او در روز دوم فروردین ۱۳۴۲ش در مدرسه فیضیه قم حضور داشت و شاهد حمله مأموران حکومت پهلوی به طلاب علوم حوزوی بود. وی برای در امان ماندن از دست مأموران حکومت پهلوی در یکی از حجرههای طبقه دوم مدرسه فیضیه پنهان شد.[۱۱] ابوترابیفرد در روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش در قم حضور داشت و در تظاهرات طلاب علوم حوزوی در اعتراض به دستگیری خمینی شرکت کرد و شاهد حمله و هجوم مأموران حکومت پهلوی و اجتماع اعتراضی مردم قم بود.[۱۲] در فروردین ۱۳۴۳ و پس از بازگشت امامخمینی از حبس و حصر به قم، در سخنرانی ایشان حضور یافت.[۱۳] او در آخرین روزهای تابستان ۱۳۴۴ش تصمیم گرفت برای تحصیل به نجف اشرف عزیمت کند؛ وی با کمک شیخ سلمان خاقانی از علمای خرمشهر بهصورت غیرقانونی به عراق رفت و در مدرسه قزوینیها در نجف اشرف مقیم شد. در روز تبعید امامخمینی از ترکیه به عراق، در مراسم استقبال از ایشان حضور داشت.[۱۴] پس از مدتی حضور در مدرسه قزوینیها به مدرسه خلیلی منتقل شد و در همانجا کفایهالاصول را نزد میرزا علی آقا غروی تبریزی به پایان رساند. مدتی هم در درس شیخ محمدعلی علمی حضور یافت و از درس فقه و اصول او بهره برد. همزمان در درس اخلاق او هم شرکت میکرد. از سال ۱۳۴۵ش در درس خارج فقه و اصول وحید خراسانی هم حضور یافت و از همدورههای او میتوان به اسماعیل فردوسیپور، شیخ احمد قوچانی، شیخ محمد حکیمی و علی کرباسی اشاره کرد. رابطه سیدعلیاکبر ابوترابی با حسین وحید خراسانی فراتر از رابطه استاد و شاگردی بود و زمانی که وحید خراسانی در سال ۱۳۴۹ش برای تبلیغ در کویت به سر میبرد، به دستور استادش در خانه ایشان مستقر شد. علیاکبر ابوترابیفرد در کنار حضور در درس خارج فقه و اصول وحید خراسانی در درس خارج فقه امامخمینی که در مسجد شیخ انصاری به معروف مسجد ترکها تشکیل میشد شرکت میکرد. او در خاطراتش از حضور دو ساله در آن درس سخن گفته است. وی در درس ولایتفقیه امامخمینی هم حضور مییافت، بنابراین میتوان احتمال داد که در سالهای ۱۳۴۷-۱۳۴۹ش در درس خارج فقه (بیع مکاسب) ایشان حاضر میشده است. همزمان با تحصیل در حوزه علمیه نجف، از سال ۱۳۴۸ش به تحصیل در دانشکده فقه بغداد (کلیه الفقه) وابسته به دانشگاه الازهر پرداخت. در کنار آن در حوزه علمیه نجف اشرف هم تدریس میکرد.[۱۵]
سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در خرداد ۱۳۴۹ش به کشور بازگشت و توسط سیدمصطفی خمینی مأمور شد اعلامیهای را به تهران برساند.[۱۶] اما هنگام ورود به کشور در مرز خسروی چمدان او مورد بازرسی قرار گرفت و تعداد ۱۲۵۴ برگ اعلامیه امامخمینی با عنوان «پاسخ به محصلین علوم اسلامی» از او کشف شد. به همین علت دستگیر شد.[۱۷] و مورد بازجویی قرار گرفت (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۷-۱۰). وی ابتدا به کرمانشاه منتقل و پس از آن به تهران اعزام شد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱۹) و در زندان قصر و سپس زندان قزلقلعه زندانی شد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۸۲). او پس از محاکمه در نهایت به شش ماه حبس تعلیقی محکوم گردید (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۹۵) و در ۱۷ بهمن ۱۳۴۹ از زندان آزاد شد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱۳۷). پس از آزادی، در نامه به اداره دادرسی ارتش، خواستار مراجعت به نجف اشرف شد. این درخواست پس از یک ماه و نیم پیگیری بینتیجه ماند و در نهایت ممنوعالخروج از کشور شد و با مسافرت او به عراق مخالفت شد. به همین علت در قم ماند و به فعالیت در آن شهر ادامه داد (قبادی، ص۸۹).
سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در همان سال ورود به ایران با سیدعلی اندرزگو آشنا شد. این آشنایی بهتدریج به دوستی تبدیل شد و بر اساس گزارشها در ۱۲ اسفند ۱۳۵۱ مناسبات صمیمانهای با یکدیگر داشتند (قبادی، ص۱۰۱). این مناسبات باعث شد تا ابوترابیفرد در ۱۶ اسفند ۱۳۵۱ توسط ساواک دستگیر و روانه تهران شود. موقعیت سیاسی و همه فعالیتهای اندرزگو بهعنوان یک مبارز مسلمان که مشی مسلحانه نیز داشت باعث شد تا ساواک با حساسیت بیشتری به بازجویی از سیدعلیاکبر ابوترابی بپردازد (قبادی، ص۱۰۲؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص۱۷۱-۱۸۳). پس از فرار اندرزگو از ایران و دستگیری سیدعلیاکبر ابوترابی، رابطه آنها برای مدت چند ماه قطع شد، ولی از تیر ۱۳۵۳ دوره جدیدی از فعالیتهای ابوترابی و اندرزگو آغاز شد (قبادی، ص۱۰۳). ابوترابیفرد پس از آزادی تحت نظر مأموران ساواک قرار داشت و در جریان برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، ساواک خواستار مراقبت از بعضی از مخالفان که از آنان بهعنوان عناصر افراطی نام میبرد شد و سیدعلیاکبر ابوترابیفرد یکی از آنان بود (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱۵۳). بر اساس گزارشهای ساواک، او در آن زمان نیز با سیدعلی اندرزگو که با نام مستعار شیخ عباس تهران فعالیت میکرد همکاری داشت (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱۶۸). ساواک با اشاره به ارتباط او با شیخ عباس تهرانی خواستار مراقبت از رفتار و فعالیتهای ابوترابی شد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۲۰۵). بر اساس گزارش ساواک او در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۲ در مجلس ترحیمی که در حسینیه حضرتی واقع در شاهزاده حسین قزوین برگزار شده بود، به انتقاد از حکومت پهلوی پرداخت (قبادی، ص۱۹۲؛ انقلاب اسلامی به...، استان قزوین، کتاب دوم، ص۱۲۶). در سال ۱۳۵۲ ش با سفر به بعضی از شهرها، با روحانیان تبعیدی دیدار کرد که از آن جمله میتوان به دیدار با میرزا علیاکبر مشکینی در ماهان کرمان، سیدعلی خامنهای در ایرانشهر، سیداسدالله مدنی در نورآباد ممسنی (انقلاب اسلامی به...، استان قزوین، کتاب دوم، ص۱۳۸)، محمدجعفری گیلانی در نیریز فارس و عبدالمجید مولانا در تفت یزد اشاره کرد (یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۴۰، ص۲۵۲).
در آن سالها (۱۳۴۹-۱۳۵۲ ش) همواره بین شهرهای تهران، قم و قزوین در تردد بود و ساواک او را در ردیف عناصر افراطی میدانست و به همین علت او را تحت نظر قرار میداد. در همان زمان تحصیلات خود را در قم پی گرفت و در درس خارج فقه آیتالله سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی شرکت کرد. مدت کوتاهی هم در درس آیتالله سیدمحمد روحانی حضور یافت. همزمان به تدریس شرح لمعه و رسایل در حوزه علمیه قم میپرداخت. در همان ایام در موسم تبلیغ از طرف سیدمهدی یثربی کاشانی برای تبلیغ به روستاهای اطراف کاشان رفت. مدتی هم در شهر فسا در استان فارس و همچنین شهرهای قم و قزوین به سخنرانی و تبلیغ میپرداخت (قبادی، ص۹۲). همزمان به همکاری با سیدعلی اندرزگو ادامه میداد. یکی از همکاریهای ابوترابیبا سیدعلی اندرزگو تهیه جزوهای با عنوان توحید بود. اندرزگو آن جزوه را در اختیار اعضای سازمان مجاهدین خلق قرار داد (قبادی، ص۱۰۹). پس از تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق، ارتباط خود را با آنان قطع کرد (قبادی، ص۱۱۱)، ولی به فعالیتهای سیاسی خود ادامه داد. این فعالیتها باعث شد تا ابوترابی تحت تعقیب مأموران حکومت پهلوی قرار گیرد. به همین علت مدتی به زاهدان رفت و در حوزه علمیه آنجا که زیر نظر شیخ محمد کفعمی اداره میشد با مجاهدان پاکستان ارتباط گرفت تا مقدمات خروجش از کشور را فراهم کنند. سپس با کمک آنان ابتدا به پاکستان رفت و سپس راهی لبنان شد و در آنجا با فعالان سیاسی ایرانی ارتباط برقرار کرد (همان، ۱۱۷-۱۱۸). سیدعلیاکبر ابوترابی پس از مدتی به کشور بازگشت و در پی دستگیری پدرش در مرداد ۱۳۵۷، به قزوین رفت، ولی از پذیرش منبر پدرش خودداری کرد. ساواک در گزارشی اعلام کرد که رفتار او در قزوین تحت کنترل است (انقلاب اسلامی به...، استان قزوین، کتاب سوم، ص۲۷۴). در دی ۱۳۵۷ به همکاری با کمیته استقبال از امامخمینی پرداخت (قبادی، ص۱۴۹) و در بخش تبلیغات آن کمیته همکاری میکرد (قبادی، ص۱۵۱). پس از پیروزی انقلاب اسلامی حفاظت از مجموعه کاخ سعدآباد را بر عهده گرفت که به احتمال زیاد امامخمینی او را به آن سمت منصوب کرده بود تا از اسناد و مدارک در آنجا وجود داشت حفاظت کند. او پس از مدتی به قزوین بازگشت و به عضویت هیئت علمیه قزوین از تشکلهای روحانی باسابقه در قزوین درآمد. آنگاه در کمیته انقلاب اسلامی قزوین عضویت یافت و مسئولیت آن کمیته را بر عهده گرفت. او تا بهار ۱۳۵۸ مسئولیت آن کمیته را بر عهده داشت و سپس برای پیشگیری از اختلافات درون کمیته انقلاب اسلامی و برای حفظ انسجام آن، از آن مسئولیت کناره گرفت. مدتی هم به همکاری با کمیته امداد امامخمینی پرداخت (قبادی، ص۱۵۰-۱۵۵).
او در نخستین دوره انتخابات شورای شهر در مهر ۱۳۵۸ ش از سوی مردم قزوین به نمایندگی برگزیده شد و به ریاست شورای شهر قزوین انتخاب شد (قبادی، ص۱۵۸). وی در مقام رئیس شورای شهر قزوین در سامانبخشی به امور شهری نقش فعالی داشت. همزمان به اقامه نماز جماعت در مسجدالنبی قزوین که روزگاری محراب پدربزرگش سیدابوتراب مجتهد بود میپرداخت (قبادی، ص۱۵۹). ابوترابیفرد با آغاز جنگ تحمیلی در جبهههای جنگ حضور یافت (قبادی، ص۱۶۵) و با مصطفی چمران در ستاد جنگهای نامنظم همکاری میکرد (قبادی، ص۱۶۷) و در بسیاری از عملیات شناسایی شرکت میکرد. او در ۲۶ آذر ۱۳۵۹ در جبهههای جنوب ناپدید شد و هیچ خبر مشخصی مبنی بر شهادت او وجود نداشت، ولی گمان همگان بر این بود که او به شهادت رسیده است (قبادی، ص۱۹۳). مردم قزوین با اطلاع از خبر شهادت او بازارها را تعطیل کردند (قبادی، ص۱۹۷) و مراسم یادبود او در چهارم دی ۱۳۵۹ از سوی هیئتعلمیه قزوین و جامعه روحانیت آن شهر در مسجدالنبی برگزار شد. امامخمینی در دیدار با سیدعباس ابوترابی و اعضای خانواده سیدعلیاکبر ابوترابیفرد گفت: «در حقیقت من فرزند خودم را از دست دادم و در این ماجرا من عزادار هستم» (قبادی، ص۱۹۸-۱۹۹). در اسفند ۱۳۵۹ بود که خبر اسارت سیدعلیاکبر ابوترابی بر سر زبانها افتاد. او در همان زمان در استخبارات عراق شکنجه میشد. پس از آن نامهنگاری با صلیب سرخ برای شناسایی او آغاز شد و در نهایت مشخص گردید که وی در سلولهای استخبارات حزب بعث زندانی شده است (قبادی، ص۲۰۱-۲۰۲).
نام سیدعلیاکبر ابوترابیدر ۳۰ مهر ۱۳۶۰ در فهرست اسرای صلیب سرخ ثبت شد و تا اوایل آذر همان سال در زندان وزارت دفاع و دیگر زندانهای بغداد بود و سپس به اردوگاه الانبار منتقل شد (همان، ۲۱۷). آنگاه به موصل انتقال یافت و در اردوگاه موصل یک موسوم به اردوگاه قدیم زندانی گردید (همان، ۲۲۵). او برای اسرا راهنمای کاملی بود و علاوه بر آن، سربازان و نظامیان عراقی هم از او تمجید میکردند (رنج غربت؛ داغ حسرت: خاطرات آزادگان از دوران اسارت، ۱۲۴-۱۲۵). این ویژگیها و همچنین فعالیتهای او در زندان در انسجامبخشی به اسرای ایرانی نقش زیادی داشت و به همین علت مأموران حکومت رژیم بعث او را دستگیر و تحت شکنجه قرار میدادند و در مواردی او را در زندان انفرادی محبوس میکردند که از آن جمله میتوان به سه روز زندانی شدن در موصل قدیم اشاره کرد. آنگاه او را به زندان وزارت دفاع انتقال دادند (قبادی، ۲۳۶). وی پس از مدتی حبس در زندان وزارت دفاع به اردوگاه شماره ۳ موصل منتقل و از شهریور ۱۳۶۱ در آنجا زندانی شد (۲۴۳-۲۴۴). فعالیتهای او در اتحاد میان اسرای ایرانی باعث شد مأموران حکومت رژیم بعث بار دیگر او را به زندان قدیم موصل منتقل کنند. این فعالیتها در آنجا نیز ادامه یافت و رژیم بعث را مجبور کرد این بار او را به الرمادیه انتقال دهند (همان، ۲۶۶-۲۶۸). ابوترابیدر آن زندان مدتها تحت شکنجه قرار میگرفت (همان، ۱۷۰). سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۶۳ به اردوگاه موصل یک منتقل شد (همان، ۲۶۹) و از ۱۲ اسفند ۱۳۶۳ از جانب سرگرد خمیس فرمانده عراقی اردوگاه بهعنوان فرمانده اردوگاه موصل یک تعیین شد و تا اول خرداد ۱۳۶۴ فرماندهی اردوگاه را بر عهده داشت (همان، ۲۸۲). فعالیتهای او در آن زمان باعث شد پس از سه سال و یک ماه به اردوگاه تکریت ۵ تبعید شود (همان، ۲۹۱). او پس از سالها اسارت در نهایت در ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ به کشور بازگشت (همان، ۳۱۴). هنوز دو هفته از آزادی و بازگشت او به کشور سپری نشده بود که از سوی رهبر معظم انقلاب به سمت نماینده ایشان در امور آزادگان منصوب شد (همان، ۳۲۸). ابوترابیفرد در چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران نامزد انتخابات شد و توانست با کسب ۵/۳۹ درصد از آرای مردم تهران بهعنوان نماینده اول مردم تهران راهی مجلس شورای اسلامی شود (معرفی نمایندگان مجلس شورای اسلامی...، ۳۷۹). در آن دوره در کمیسیون شوراها و امور داخلی به فعالیت میپرداخت (قبادی، ۳۳۳). در پنجمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هم برای دومین بار راهی مجلس شورای اسلامی شد (معرفی نمایندگان مجلس شورای اسلامی...، ۴۹۳). سیدعلیاکبر ابوترابیفرد در سال ۱۳۷۴ همراه با جمعی از فعالان سیاسی همچون محمد محمدی ریشهری، روحالله حسینیان، احمد پورنجاتی و... جمعیت دفاع از ارزشها را تأسیس کرد (همان، ۳۳۵- ۳۳۶). او در ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ هنگامی که همراه پدرش سیدعباس ابوترابیفرد برای زیارت حرم امام رضا علیهالسلام عازم مشهد بود، در حد فاصل شهرهای سبزوار و نیشابور براثر سانحه رانندگی از دنیا رفت. پیکر او به مشهد مقدس منتقل و در جوار حرم حضرت امام رضا (ع) به خاک سپرده شد (قبادی، ۳۵۰-۳۵۱).
پانویس
- ↑ قبادی، ص۲۳.
- ↑ قبادی، ص، ۳۳-۳۴.
- ↑ قبادی، ص، ۲۳.
- ↑ قبادی، ص، ۳۶-۳۷.
- ↑ قبادی، ص، ۴۲-۴۳.
- ↑ قبادی، ص، ۴۴-۴۷.
- ↑ قبادی، ص، ۴۸-۴۹.
- ↑ قبادی، ص، ۵۰-۵۱.
- ↑ قبادی، ص، ۵۵.
- ↑ قبادی، ص، ۵۷.
- ↑ قبادی، ص، ۵۹.
- ↑ قبادی، ص، ۶۸-۶۹.
- ↑ قبادی، ص، ۷۳.
- ↑ قبادی، ص، ۷۴-۷۵.
- ↑ قبادی، ص، ۷۸-۷۹.
- ↑ قبادی، ص، ۸۲،
- ↑ یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب ۲۸، ص۱.
منابع
- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان قزوین (۱۳۹۳)، کتاب ۴، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات؛
- داغ حسرت: خاطرات آزادگان از دوران اسارت (۱۳۸۵)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی (س)، مؤسسه چاپ و نشر عروج؛
- رنج غربت؛
- قبادی، محمد (۱۳۸۸)، پاسیاد پسر خاک: زندگی و زمانه حجتالاسلام سیدعلیاکبر ابوترابی، تهران، سوره مهر (وابسته به حوزه هنری)؛
- لیلا حسینی نوری
- معرفی نمایندگان مجلس شورای اسلامی از آغاز انقلاب شکوهمند اسلامی تا پایان دوره پنجم قانونگذاری (۱۳۷۸)، تهران، اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس شورای اسلامی؛
- یاران امام به روایت اسناد ساواک: کتاب ۲8 (1381)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات؛
- یاران امام به روایت اسناد ساواک: کتاب ۴۰: معلم اخلاق آیتالله حاج میرزا علی فیض مشکینی اردبیلی (۱۳۸۸)، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات.