حرکت جوهری: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''حرکت جوهری'''، تحول و سیلان در جوهر موجودات طبیعی در دانش فلسفه. ==تعریف== حرکت به معنای انتقال و ضد سکون است <ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، 229؛ ابنمنظور، لسان العرب، 10/410؛ طریحی، مجمع البحرین، 5/261.</ref> و در اصطلاح به معنای انتقال جسم از جا...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۵۶
حرکت جوهری، تحول و سیلان در جوهر موجودات طبیعی در دانش فلسفه.
تعریف
حرکت به معنای انتقال و ضد سکون است [۱] و در اصطلاح به معنای انتقال جسم از جایی به جای دیگر [۲] یا به معنای خروج تدریجی شیء از قوه به فعل [۳] است (ببینید: حرکت) و حرکت جوهری به معنای دگرگونی تدریجی در جوهر و ذات شیء میباشد [۴]. امامخمینی حرکت جوهری را حرکت در اصل وجود اشیا به صورت دگرگونی و تدریجی میداند [۵].
پیشینه
حرکت جوهری به عنوان یک نظریه فلسفی ازجمله مسائل اساسی و محوری است که جریان فکر فلسفی را دگرگون ساخت و افق جدیدی را در برابر دید فیلسوفان مسلمان قرار داد. این مسئله به صورت برهانی و سامانیافته نزد فیلسوفان مسلمان پیش از ملاصدرا مطرح نبود؛ از همین جهت نتایج و آثاری که بر این مسئله مترتب میشود نیز به منصه ظهور نرسیده بود [۶]. مخالفت کسانی که با اصل حرکت جوهری مخالفت کردهاند، بر اساس اصول فلسفی است که بیشتر بر اشکال بقای موضوع تکیه دارد [۷]؛ از اینرو برخی فیلسوفان مسلمان اعتقاد داشتند که حرکت و تحول در جوهر یک شیء امری نامعقول و غیر ممکن است [۸].
ملاصدرا نخستین فیلسوفی است که حرکت در جوهر را در یک دستگاه منظم فکری مطرح کرد [۹]. وی در بیشتر تألیفات فلسفی خود به حرکت جوهری تصریح کرده و مدعی است با تدبر در آیات قرآن [۱۰] به این حقیقت رسیده است [۱۱]. او علاوه بر آیات قرآن مدعی است در سخنان فیلسوفان قدیم و عارفان اسلامی، عباراتی وجود دارد که در آنها به حرکت جوهری و تجدد طبیعتها تصریح شده است [۱۲]؛ بر این اساس در شکلگیری نظریه حرکت جوهری برخی عارفان مسلمان سهیماند [۱۳]. در حقیقت حرکت جوهری در اصل از آموزههای عرفانی به فلسفه راه یافت [۱۴]؛ به گونهای که ملاصدرا با توجه به مسئله خلق مدام، نظریه حرکت جوهری را تأسیس کرد. وی معتقد است عالم در هر لحظه متجدد میشود [۱۵]؛ چنانکه مفهوم «آفرینش مستمر» را متکلمان و عارفان به شیوههای مختلفی تبیین کردهاند. اشاعره بر اساس قاعده «العرض لایبقی زمانین» صورت موجودات را با وجود بقا و ثبات جوهرشان، در تبدل و تغییری مستمر میدانند [۱۶].
عارفان نیز به تجدد امثال قائل شدهاند و سراسر عالم اعم از جواهر و اعراض را متجدد و متبدل میدانند [۱۷]. بر نظریه حرکت جوهری فروع زیادی مترتب است [۱۸] و ملاصدرا؛ چنانکه برخی تأکید کردهاند [۱۹]، در پرتو این اصل، تبیین تازهای از مسائل دقیق طبیعی و مابعدالطبیعی، ازجمله رابطه میان ثابت و متغیر، خلق عالم، آفرینش مستمر، ارتباط نفس و بدن و معاد جسمانی به دست میدهد [۲۰]. ملاصدرا معتقد است حکمای متأخر مانند ابنسینا و پیروانش به دلیل اصرار بر نفی حرکت جوهری از اثبات بسیاری از معارف نظیر حدوث عالم ماده، اتحاد عاقل و معقول و اثبات معاد جسمانی عاجز ماندهاند [۲۱]. امامخمینی نیز به پیروی از حکمت متعالیه به ماهیت و حقیقت حرکت جوهری، اثبات آن و نتایج و آثار آن پرداخته و اشکالها بر حرکت جوهری را نقد و بررسی کرده است [۲۲].
حقیقت حرکت جوهری
ملاصدرا معتقد است در مقوله جوهر نیز حرکت رخ میدهد؛ یعنی این مقوله نیز دارای مصداق و فرد سیال است و در هر لحظه و آنی در حال تجدد و شدن است؛ البته این زوال و حدوث، آن به آن جریان دارد؛ اما نه به اینگونه که آنچه زایل شده و آنچه حادث شده از هم جدا و گسسته باشند، بلکه به نحو پیوسته و متصلاند [۲۳]. پس سیلان جسم که به معنای عوضشدن پیوسته لحظه به لحظه جسم است، مستلزم عوضشدن پیوسته اعراض حالّ در آن نیز میباشد [۲۴]. در حکمت متعالیه حرکت و شدن در برابر بودن به معنای هستی نیست، بلکه حرکت و شدن، خود نوعی هستی است [۲۵]. ملاصدرا با استناد به آیه «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ» [۲۶] قائل است که این دگرگونی تدریجی در جوهر و ذات اشیا، آنچنان پنهان است که بهراحتی نمیتوان به آن پی برد [۲۷]. او بر مبنای اصالت و تشکیک در وجود، حرکت را نه تنها در جوهر، بلکه در چهار مقوله «کمّ»، «کیف»، «وضع» و «أین» نیز نشانه حرکت در طبیعت جوهری آنها به شمار میآورد و تغییر و تحول اعراض را ناشی از دگرگونی صورت نوعیه یا طبیعت اجسام میداند [۲۸].
امامخمینی حرکت در مقوله جوهر را پذیرفته و بر این باور است که این مقوله دارای فرد سیال است و اصل ذات و جوهر، در حرکت است؛ یعنی یک هویت متدرج به گونه وجود سیال است [۲۹]؛ بر این اساس اصل وجود یا جوهر اشیا به گونه تدریجی تغییر میکند [۳۰]. ایشان با استناد به برخی آیات قرآن کریم [۳۱] بر این باور است که ذات اشیا ناآرام و در هر آنی در حال تغییر و تحول است؛ اما این حرکت آنچنان پنهان است که بهراحتی نمیتوان به آن پی برد [۳۲]. ایشان دنیا و طبیعت را دار تغییر و تبدل و نشئه تصرم میداند [۳۳] و بر این باور است که تمام موجودات طبیعی در حال دگرگونیاند و بلکه طبیعت، همراه و ملازم حرکت است [۳۴]. بنابر نظر ایشان حقیقت اشیا در عالم طبیعت، حرکت است؛ به این معنا که چگونگی وجود آنها عین حرکت است [۳۵] و در ذات شیء، حرکتِ رو به ترقی از نقص به کمال وجود دارد [۳۶]؛ یعنی در مرتبه نازل که همان جوهر بالقوه و ضعیفالوجود است که نقطه آخر عالم طبیعت است، حرکتی است که از مجاری طبیعت خود را به فعلیت میرساند [۳۷]؛ چنانکه انسان با حرکت جوهری از مرتبه نازل، رو به مرتبه بالا میگذارد و از صور عناصر، معادن، نباتات و حیوانات عبور میکند و انسان میشود [۳۸].
بنابر نظر امامخمینی معنای حرکت در جوهر آن است که حرکت در اصل هویت و چگونگی وجود آن شیء است، نه ماهیت آن [۳۹] و چگونگی وجودِ آن عین حرکت آن است؛ از اینرو معنای حرکت در جوهر آن است که چگونگی وجود رو به ارتقاست و اصل هویت ثابت نیست، بلکه در تجدد و تدرّج است [۴۰] و یک حرکت کمالی و یک وجود متدرجالوجود است که از نقص رو به کمال میرود [۴۱]. انسان نیز با حرکت جوهری از مرحله آغازین سیر میکند تا عقل مجرد شود. حقیقت واحد دارای مراتبی است که با هم سنخیت دارند [۴۲]. امامخمینی به پیروی از حکمت متعالیه قائل است که حرکت در جوهر با رسیدن به کمالِ لازمِ خود پایان میپذیرد؛ یعنی حرکت موجودات عالم طبیعت حدّی دارند و سرانجام به حدّی که منتهیالیه آنهاست میرسند [۴۳]؛ البته ترقی و حرکت جوهری در این دنیا از سنخ حرکت و ترقی در عالم برزخ نیست [۴۴]. اگرچه بنابر نظر امامخمینی حرکت جوهری اختصاص به ماده مادیات ندارد؛ زیرا در عالم برزخ نیز به نوعی حرکت جوهری وجود دارد و باید با این حرکت ترقی کرد تا به تجرد عقلانی صرف رسید [۴۵]. ایشان حرکت در برزخ را حرکت جوهریه برزخیه مینامد [۴۶].
بقای موضوع در حرکت جوهری
طبق نظر حکمای پیشین، هر حرکتی نیازمند موضوعی ثابت و باقی است، اگر حرکت تنها در اعراض رخ دهد، جوهر جسمانی که حامل اعراض است، ثابت و باقی است و موضوع حرکت است؛ اما اگر در خود جوهر و ذات شیء حرکت باشد و ذات شیء پیوسته در حال عوضشدن باشد، امری در جسم ثابت و باقی نخواهد ماند که موضوع حرکت باشد [۴۷]؛ اما بنابر نظر ملاصدرا حرکت از آن حیث که حرکت است، به موضوع ثابت و باقی نیازمند نیست؛ زیرا حرکت اساساً عرض نیست تا به چنین موضوعی نیازمند باشد، بلکه چگونگی وجود آن، وجود مقولهای است که حرکت در آن رخ میدهد که همان سیال و تجدد و فرد سیالِ مقوله است که در هنگام حرکت وجود مییابد؛ زیرا حرکت حدوث و زوال تدریجی شیء است و همین امر تدریجی و سیال، برای آن ماده ممتد و سیال کافی است و به ماده ثابت و باقی نیازمند نیست؛ بنابراین در حرکت جوهری ماده سیال، حامل صورتی سیال است، به طوری که هر جزء یا مقطع فرضی آن، به اعتباری صورت و به اعتباری ماده حامل این صورت است و این اتصال ذاتی حرکت است که حافظ وحدت آن است، نه ثبات و بقای موضوع [۴۸].
امامخمینی درباره موضوع حرکت جوهری و بقای آن به تحلیل و بررسی پرداخته و سخن فیلسوفان پیشین مانند ابنسینا را که میگویند حرکت در ذات و جوهر شیء ممکن نیست، زیرا در شیء متدرج، سابقی رفته و لاحق دیگری آمده و در این صورت چیزی باقی نیست نقد کرده است [۴۹]. ایشان بر این باور است که ابنسینا نتوانسته تحلیل کند که حرکت در ماهیت نیست و اینگونه نیست که ماهیتی به ماهیت دیگر تبدیل شود، بلکه حرکت در وجود است. در حقیقت اشتباه ابنسینا در تشخیصندادن موضوع حرکت است [۵۰]. ایشان همسو با حکمت متعالیه قائل است اگرچه واجب است موضوع حرکت باقی و متشخص باشد، در تشخص موضوعِ جسمانی، وجود مادهای که به واسطه وجود صورتی از صور و کیفیتی از کیفیات متشخص شود، کافی است و برای آن ماده تبدل در خصوصیات هر یک از صور و کیفیات جایز است [۵۱] و این تبدلات به هویت ضرر نمیرساند؛ زیرا وحدت و تشخص، عین وجود است و چگونگی وجودش، وجودی متدرج است که از نقص به کمال حرکت میکند؛ پس وحدتش همان چگونگی وجود اوست؛ بنابراین از چنین وجودی نمیتوان توقع داشت که وحدتش غیر از چگونگی وجودش باشد [۵۲]. ایشان حرکت جوهری را به حرکت در وجود بر میگرداند و قائل است معنای حرکت در جوهر آن است که چگونگی وجود رو به ارتقا است. پس حرکت در جوهر، چگونگی وجودی است که ماهیت جوهر از حد آن انتزاع میشود و خود آن وجود در حرکت، بلکه عین حرکت است [۵۳].
ازجمله اشکالهایی که منکران حرکت جوهری بیان کردهاند آن است که اگر در جوهر اشتداد و تنقص و شدت و ضعف باشد، باید در جوهر واحد انواع و ماهیات، متعدد باشند [۵۴]. امامخمینی در پاسخ به این اشکال قائل است که آنان میان وجود و ماهیت خلط کردهاند؛ زیرا اگر مراد از بقای نوع در وسط اشتداد، بقای وجود آن باشد، پس این وجود باقی است؛ زیرا وجود، واحد شخصی مستمر و سیال است و اگر مراد از بقای نوع، بقای مفهوم باشد مفهوم باقی نیست [۵۵].
دلایل اثبات حرکت جوهری
امامخمینی با پیروی از ملاصدرا [۵۶] با دلایل متعددی حرکت جوهری را اثبات کرده است ازجمله:
- تبعیت اعراض از جواهر: همه اعراض، تابع جوهر خودند که همان طبیعت و صورت نوعیه است. ازجمله آن اعراض، مقولات چهارگانه «کمّ»، «کیف»، «أین» و «وضع»اند. چون حرکت در این اعراض مسلماً وجود دارد، پس جوهر هم باید متغیر باشد؛ زیرا اگر جوهر ثابت باشد امور متجدد عرضی و متغیراتى که در این عالم در عرض هم وجود دارند، نمىتوانند به خداوند مستند باشند؛ چون استناد متغیر به ثابت محال است [۵۷]؛ زیرا اگر ثابت علت متغیر و سیال باشد، لازم میآید تمام حدود سیال به طور دفعی اجتماع در وجود داشته باشند. در این صورت آنچه سیال فرض شده است، ثابت خواهد بود و این خلاف فرض است؛ پس نتیجه میشود طبیعت، بالذات متجدد است و این همان حرکت جوهری است [۵۸].
- استحاله علوم: نفوس افلاک، مبادى خود را دایمالفعل و فعال مىبینند و از آنجا که شوقِ معلول تنها برای رسیدن به مرتبه علتش است، حرکات افلاک به سبب تشبّه به علل و مبادى خودشان است. پس نفوس افلاک علل و مبادى خود را به گونه جزئى تصور مىکنند و این تصور، مثل حرکات وضعی آنها، تجددى و اتصالى است و از سوی دیگر، تصورات گرچه نزد حکما کیفیات نفسانیاند اما جواهرى که تصور مىشوند، جواهر ذهنیهاند؛ زیرا بر اساس پذیرش نظریه وجود ذهنى، صور جواهر در ذهن هم جواهرند؛ بنابراین به حکم محفوظبودن ذاتیات در گونههای وجودات، تصورات نفوس افلاک، جواهرند و چون تصورات افلاک سیال و متجددند حرکت در جوهر ثابت مىشود [۵۹].
- اتحاد عرضى با عرض: حقیقت عرضی با عرض یکی است و با هم فرقی ندارند مگر در اعتبار بهشرط لا بودن و لابشرط بودن، و فرق میان آنها مانند فرق میان جنس و ماده و فصل و صورت است. جنس و ماده در حقیقت یک چیزند و تنها در اعتبار با هم فرق دارند؛ همچنین عرض و عرضی در حقیقت یک چیزند؛ ولی در اعتبار با هم تفاوت دارند و اگر تبدل در اعراض ثابت شود، تبدل در عرضیات ثابت است و بالعکس؛ چون در واقع عرض و عرضى یک چیزند و یک مصداق دارند و وجود عرضی مرتبهای از مراتب وجود جوهر است و چون در اعراض مسلماً و بالاتفاق حرکت هست، پس باید در جواهر نیز که موضوعات آنهاست، حرکت باشد [۶۰].
- تجدد امثال: هر وجود ممکنی دارای تجدد و تغییر است. این تجدد وجود به گونه اتصال است؛ زیرا وجود در جوهر، جوهر و در عرض، عرض و در هر یک به حسب آن است. تجدد وجود در جوهر کشف میکند جوهر نیز تجدد و حرکت دارد؛ یعنی تجددات فیض وجود لحظه به لحظه برای ماهیات امکانیه متجدد میشود و چون فیضهای وجود، امثال هماند، این تجدد معلوم نیست؛ ولی هنگامی که تأمل شود که تجدد به گونه اتصال است نه انفصال و اختصاص به تجدد در وجود اعراض و مقام ثانوی جواهر ندارد، بلکه تجدد و سیلان به کمال اول و ذات جواهر رسیده است و ماهیت جوهر با اصل محفوظی در وجودات مادی باقی است، معلوم میشود که همان قول به حرکت جوهری است [۶۱].
حرکت جوهری اشتدادی
یکی از اموری که ملاصدرا به طرح و اثبات آن اهتمام داشت و در حل مسائل فلسفی از آن استفاده کرد، حرکت جوهری اشتدادی است که مبتنی بر تشکیک در وجود است [۶۲]؛ زیرا حرکت، زوال امری و حدوث امر دیگری است؛ یعنی در هر حرکتی چه در جوهر و چه در عرض، در هر آنی امر قبلی زایل و امر کنونی حادث میشود. این زایل و حادث یا کاملاً متشابه یکدیگرند یا متشابه نیستند، بلکه زایل ناقصتر از حادث است یا زایل کاملتر از ناقص است. حالت نخست را لبس بعد خلع و حالت دوم را لبس بعد لبس (یا همان حرکت اشتدادی) و حالت سوم را خلع بعد لبس یا حرکت تضعفی گویند [۶۳].
حرکت جوهری اشتدادی واقعیتی است که ماهیتی جوهری دارد و یک شیء از هنگام تکون تا تبدیلشدنش به یک شیء کامل در حال حرکت اشتدادی است. حرکت این شیء در یک «آن» موجود نیست، بلکه در هر آنی مقطعی از آن یافت میشود و این غیر از مقطعی است که پیش یا پس از آن یافت میشد و هر مقطعی که یافت و حادث میشود با اینکه غیر از مقطعی است که معدوم و زایل شده است، همه آن کمالات ویژگیهای زایلشده را دارد؛ اما این به این معنا نیست که زایل در حقیقت زایل نشده و تنها چیز جدیدی بر آن افزوده و با آن متحد شده و حادث را پدید آورده باشد؛ زیرا چنین اتحادی از نوع اتحاد دو واقعیت بالفعل است که بدون شک محال است [۶۴].
امامخمینی نیز در بیان حرکت جوهر اشتدادی بر این باور است که جوهری مانند نفس، حقیقت واحدی است که از نقص رو به کمال میرود و مادامی که در حرکت است، در سیر استکمالی خود رو به تجرد و پیوسته در حال بالفعلشدن است [۶۵]؛ نه اینکه حقیقتی معدوم شود و حقیقتی دیگر از نو موجود شود، بلکه یک هویت است که اشتداد وجود در آن حاصل میگردد [۶۶] و اینگونه نیست که نقص آن از کمال آن جدا باشد و دو موجود جداگانه باشند، بلکه نسبت نقص و کمال آن به این موجود مساوی است [۶۷]؛ یعنی مرتبه کامل، تمام حیثیات کمالیه مرتبه ناقص را دارد و اینچنین نیست که مرتبه ضعیف تنها چیزی به آن افزوده شده باشد، بلکه مرتبه قوی با حفظ مرتبه ضعیف دارای یک افزوده شدید است، نه اینکه مغایر با آن باشد [۶۸].
به عبارت دیگر، حرکت اشتدادی به گونه لبس بعد خلع نیست، بلکه لبسی بعد لبس و حرکت از نقص به سوی کامل است؛ یعنی مرتبه ضعیف با خلع مرتبه ضعیف به مرتبه قوی تبدیل نمیشود، بلکه پیوسته در حال قوت و زیادت است [۶۹]. پس نفس موجودی است که از آغاز طفولیت متدرجالوجود است و مرتبه کامل آن همین موجودی است که در مرتبه ناقص است؛ یعنی آن نقص همان کامل شده است؛ نه اینکه صورتی را خلع و صورت دیگری را لبس کند [۷۰].
از سوی دیگر، این اشکال وجود دارد که اگر در جوهر اشتداد و شدت و ضعف باشد، باید شیء متحرک دارای انواع مختلف باشد و ماهیات، متعدد باشند که در این صورت یا نوع جوهر هنگام حرکت در اشتداد باقی است یا باقی نیست. اگر نوع باقی است، پس صورت جوهری تغییر نکرده و ثابت است و اگر نوع باقی نیست، معلوم میشود که آن نوع رفته و نوع دیگری حاصل شده است و این همان کون و فساد است. امامخمینی در پاسخ به این اشکال بر این باور است که در اینجا میان وجود و ماهیت خلط شده است؛ زیرا اگر مراد از بقای نوع، بقای وجود آن باشد، حتماً نوع باقی است؛ زیرا وجود، واحدی شخصی مستمر و سیال است و سیلان با واحدیت وجود و شخصیت آن منافات ندارد و اگر مراد از بقای نوع، مفهوم و ماهیت آن باشد، مفهوم باقی نیست و دیگر فساد یک جوهر بالفعل و حدوث و تکون جوهر بالفعل لازم نمیآید؛ زیرا اختلافِ نوعیِ مفاهیم در صورتی لازم میآید که هر یک از مفاهیم به وجود جداگانه موجود باشند؛ اما در حرکت، همه مفاهیم به وجود واحد شخصیِ زمانی موجودند و انتزاع مفاهیم مختلف از واحد شخصی جایز است [۷۱].
رابطه حرکت جوهری با تجدد امثال
تجدد به معنای نو و تازهشدن است. قاعده تجدد امثال در اصطلاح عارفان با عناوین گوناگون ازجمله تبدل امثال [۷۲]، خلق جدید [۷۳] و خلع و لبس [۷۴] آمده است. مراد از تجدد امثال این است که شیء دایماً در حال موجودشدن و معدومشدن است و هر لحظه شیء نسبت به حالت و لحظه پیش تجدید میشود و فیض هستی که مبدأ هستیبخش است، به ممکنات میرسد و آنها دم به دم و لحظه به لحظه نو میشوند و این تغییر به نحو «خلع و لبس» است و آنچه در سابق بود، به کلی معدوم میشود و در آنِ لاحق حیات جدید و تازه که مماثل با حیات وجود سابق است، میگیرد؛ نه اینکه هستی سابق بدون تغییر، ثابت و پابرجا مانده باشد [۷۵]؛ بنابراین اشیا، دایم در تغییر مستمر و تحول پیدرپیاند و حقتعالی در هر لحظه و آنی به صورت بیشمار متجلی میشود و هیچگاه این تجلی تکرار نمیپذیرد؛ زیرا هر تجلی خلقی را میمیراند و خلق جدیدی را به وجود میآورد [۷۶].
قاعده تجدد امثال در عرفان، غیر از مسئله کلامیای است که اشاعره در مبحث جواهر و اعراض به آن معتقدند؛ یعنی قاعده «العرض لایبقی زمانین». هرچند این مسئله نیز در میان متکلمان به اصطلاح تجدد امثال معروف است، مفهوم و مصداق آن اخص و محدودتر از اصطلاح تجدد امثالِ عارفان است؛ زیرا متکلمان جواهر و اجسام عالم را ثابت میدانند؛ اما درباره اعراض قائلاند که یک عرض در دو زمان به حال خود باقی نمیماند [۷۷]؛ در حالیکه عارفان معتقدند مجموع عالم با جواهر و اعراض آن در دو لحظه به یک حالت باقی نمیماند [۷۸]. هرچند این نظریه با هر حرکت جوهری در اینکه هستی دایماً در حال دگرگونی و نوشدن است، مشترک است، در مواردی متمایزند؛ ازجمله اینکه تجدد امثال شامل همه عالم امکانی اعم از مجرد و مادی است؛ اما حرکت جوهری تنها عالم مادی را شامل میشود [۷۹]؛ دیگر آنکه تجدد امثال به صورت فنا و بقا و خلع و لبس است [۸۰]؛ ولی حرکت جوهری به صورت لبس بعد لبس و پیوسته است [۸۱].
امامخمینی تجدد امثال را همان خلق جدید، خلع و لبس، خلق مدام میداند [۸۲] و در بیان معنای تجدد امثال بر این باور است که خداوند دایماً در حال تجلی است؛ گاهی به اسم ظاهر خود، مثل «رحمن» و «مُبدء» و گاهی با اسم باطن خود مثل «مالک» و «معید» تجلی میکند و تمام حقایق دایماً در حال ظهور و بطوناند؛ پس حقتعالی هر روز در شأنی است که از جمال به جلال و از ظهور به بطون تجلی میکند [۸۳]. پس آنچه به تجلی ظاهر پدید میآید، تحت نور کبریا مخفی میشود و با تجلی اسمای باطن، قبض میشود و دوباره متجلی میشود؛ پس هر چیزی در هر لحظه جدید است؛ زیرا چیزی که الآن تحت اسم «ظاهر» است، در لحظه دیگر مظهر اسم «باطن» است و از ظهور به بطون و از بطون به ظهور در حرکت است [۸۴]؛ پس تجلی در تحت اسمای ظاهر و باطن دایماً به گونه تجدد امثال واقع میشود [۸۵].
امامخمینی به بررسی قاعده تجدد امثال به اثبات حدوث زمانی عالم ماده، ملکوت و جبروت پرداخته [۸۶] و سخن متکلمان را که عرض را بیش از یک لحظه باقی نمیدانند، نقد کرده و بر این باور است که همه عالم عرض است [۸۷] و در هر آنی فنایی و بقایی، ایجادی و عدمی حاصل میشود و تکراری در تجلی نیست [۸۸]. ایشان بر این باور است که اشیا تنها تعینات حقیقت وجودند و ماهیات قیام به ذات ندارند، بلکه قیامشان به قیوم مطلق است، حتی خود وجود منبسط نیز عرض و قائم به وجود حقتعالی است؛ هرچند قیام وجود منبسط به حقتعالی با قیام ماهیات به وجود منبسط متفاوت است. بنابر نظر ایشان جوهر نزد حکیم همان عرض نزد عارف است؛ پس سراسر عالم چیزی غیر از تعینات و اعراض نیست [۸۹]؛ البته اینکه عالم در حال فناست، به معنای عدم نیست، بلکه به معنای رجوع از ملک به ملکوت است؛ پس در هر آنی تجلی جدیدی از ملکوت نازل شده، به ملک میرسد و از ملک به ملکوت بر میگردد؛ بر این اساس تمام هستی در حال تبدل و تجدد است [۹۰].
امامخمینی در بیان شباهت حرکت جوهری با تجدد امثال قائل است هر دو در حال تجدد و تبدلاند [۹۱]؛ اما فرق آنها در آن است که حرکت جوهری مختص عالم ماده است؛ اما تجدد امثال شامل همه عالم وجود و دار هستی است؛ یعنی از عالم هیولا تا عالم مفارقات و عقول را شامل میشود [۹۲]؛ به عبارت دیگر در تجدد امثال همه سلسله موجودات از اوج تا حضیض، دایم در حال تبدل و تغییر و ایجاد و اعدام است و آن هم به حسب حکومت اسمای الهی است؛ زیرا حقتعالی به حسب هر اسمی شأنی دارد که موجودات را از لیس به ایس و از ایس به لیس خارج میکند؛ یعنی در هر لحظهای خلعی و لُبسی است؛ پس برای مراتب وجود از غیب تا شهود بسطی است، به بسط رحمانی و قبضی است که تحت اسم قهار است. این حرکت و تبدلات مختص به عالم ماده نیست؛ از این روی نباید میان مشرب عرفانی و فلسفی خلط کرد [۹۳].
تجدد امثال به طور مستقیم شامل جواهر و اعراض هر دو میشود؛ اما در حرکت جوهری مستقیماً به جواهر تعلق میگیرد و اعراض تابع جواهرند [۹۴]. در حرکت جوهری اینگونه نیست که صورتی را که نخست داشت، خلع و صورت دیگری را لُبس کند [۹۵]؛ یعنی در حرکت، صورتی را در مرحله نخست قبول کند و سپس آن را خلع و صورت دیگری را لُبس (قبول) کند [۹۶]؛ مانند اینکه هوا، صورت هوائیه را از دست بدهد و صورت مائیه به خود بگیرد [۹۷]؛ همچنین لبس بعد خلع نیست؛ یعنی اینگونه نیست که با خلع مرتبه ضعیف، مرتبه ضعیف قوی شود، بلکه حقیقتی واحد است که از نقص به کمال، پیوسته در حال تبدل است؛ یعنی لُبس بعد لُبس و کمالی بعد کمالی و نوری بعد نوری است [۹۸]؛ پس در حرکت جوهری حقیقت واحدی دارای مراتب است که بعض مراتب آن به گونه پیوسته و دایم در حال تبدل به بعض مراتب دیگر است [۹۹]؛ اما در تجدد امثال ایجاد پس از عدم است و هر مرتبه سابقی غیر از مرتبه لاحق است و خلعی بعد لبس است [۱۰۰].
ثمرات حرکت جوهری
ملاصدرا از نظریه حرکت جوهری به صورت یک اصل فلسفی در حل برخی از مسائل و مشکلات فلسفی استفاده کرده است [۱۰۱]. امامخمینی نیز با پیروی از حکمت متعالیه آثاری را برای حرکت جوهری بر میشمارد که عبارتاند از:
- حدوث زمانی طبیعت: بر اساس حرکت جوهری، تمام موجودات عالم طبیعت در ذات خود متحول و دگرگوناند و تمام اجزای آنها پیوسته در حال حدوث و زوال مستمر است. حادث طبیعی موجودی است که بر اساس حرکت جوهری هر لحظه تجدد و تغییر مییابد و در هر آنی صورت نوعیهای که مقوم ذات اوست، به وی افاضه میشود [۱۰۲] و از این جهت مجموع عالم ماده با همه آنچه در آن است حادث به حدوث زمانی است [۱۰۳].
- اثبات مقامات و شئون نفس: تبیین چگونگی سیر و استکمال نفس انسانی به واسطه حرکت جوهریِ نفس امکانپذیر است و در سخنان امامخمینی نیز بارها به آن اشاره شده است. حکمت متعالیه برخلاف حکمت مشاء که نفس را روحانیةالحدوث میشمارد، آن را جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقا میداند و معتقد است نفس در فرایند استکمال جوهری خود به مرتبه تجرد بار مییابد [۱۰۴]. به نظر امامخمینی انسان بر اساس همین حرکت جوهری است که به حد کمال خود میرسد [۱۰۵]. ایشان تصریح میکند اگر این تغییرات و حرکات جوهری، طبیعی و ارادی نبود و خداوند متعال این عالم را چنین خلق نمیکرد که حرکت و استکمال در آن ممکن باشد، هیچیک از نفوس ناقص به حد کمال خود نمیرسید [۱۰۶]. ایشان بر اساس حرکت جوهری انسان کامل را غایت قصوای هستی و عصاره خلقت میشمارد [۱۰۷] (ببینید: نفس).
- ربط حادث به قدیم: بحث ربط حادث به قدیم و ربط ثابت به متغیر از پیچیدهترین مباحث فلسفی است که از دیرباز معرکه آرای گوناگون مکتبهای فلسفی و کلامی بوده است [۱۰۸]. ملاصدرا با اذعان به اینکه تلاش حکمای پیشین ناکافی است [۱۰۹]، فهم خردمندان از متکلمان و حکما درباره این مسئله را به حیرانی و سرگشتگی متصف میکند [۱۱۰]. وی بر اساس حرکت جوهری به حل این دو مسئله پرداخته است [۱۱۱]. امامخمینی نیز با تأکید بر سختی فهم و درک این مسئله [۱۱۲]، برای حل ربط حادث به قدیم و ثابت به متغیر چند راه حل به دست داده است که ازجمله آنها، طریق حرکت جوهری است. در این راه حل، حدوث تمام عالم طبیعت حتی عالم افلاک به حرکت جوهری قابل تبیین است. هرچند در عالم افلاک، حرکت جوهری غایت و نهایت ندارد و حرکت در جوهر افلاک ابدی است، در غیر افلاک ابدی نیست و حد دارد و سرانجام به حدی که نهایت آن است، میرسد [۱۱۳]. بنابر نظر ایشان چگونگی وجود در عالم طبیعت وجودی است که تغییر و حدوث، ذاتی آن است، نه عرضی تا نیازمند به علت متغیر باشد و عالم طبیعت و هویت سیال جسم، تنها در اصل وجود نیازمند جاعل است [۱۱۴]؛ از اینرو لازم است انتهای حوادث به حادثی منتهی شود که ماهیت یا حقیقت آن عین حدوث و تجدد باشد که همان حرکت جوهری است [۱۱۵] و از اینرو ربط میان متغیرات و ثابت محقق میشود [۱۱۶] (ببینید: ربط حادث به قدیم).
- اتحاد عاقل و معقول: بر مبنای حرکت جوهری، اتحاد عاقل و معقول از سنخ اتحاد ماده و صورت است؛ به این معنا که نفس، مادهای است که با پذیرفتن صورتهای ادراکی دگرگون و با آن صور ادراکی متحد میشود؛ بنابراین در هر مرحله از ادراک، نفس تحولی جوهری پیدا میکند و با هر صورت علمی، استعدادی را تبدیل به فعلیت میکند و از آنجا که حقیقت وجودی عاقل را معقولات تشکیل میدهد، هر قدر که میزان معقولات بیشتر باشد، وجود عاقل کاملتر و قویتر خواهد بود و بر همین اساس درجات گوناگونی برای نفس (عاقل) قابل فرض است؛ بنابراین پیدایش فعلیتهای جدید برای ذات عالم بر اثر پیداشدن ادراکات جدید است و مقصود از کمال و استکمال، چیزی جز به فعلیترسیدن استعدادهای نهفته در ذات انسان نیست [۱۱۷]. امامخمینی نیز بر این باور است که انسان با حرکت و تکامل جوهری به سوی تجرد میرود [۱۱۸] و مادامی که در حرکت است، در سیر استکمالی خود رو به تجرد و پیوسته در حال بالفعلشدن است [۱۱۹] و اگر انسان در این دنیا پیوسته در حال تعقل معارف و اکتساب اوصاف کمالی باشد، بنابر قاعده اتحاد عاقل و معقول، اتحاد با امور کلی و معقول پیدا میکند و قلبش به این تعقلات و معقولات عادت میکند و این علوم به حرکت جوهری در آخرت برای وی حاضر و مشهود میشوند [۱۲۰] (ببینید: اتحاد عاقل و معقول).
- جسمانیبودن حدوث نفس: نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیةالبقا ثابت میکند که نفس در آغاز پیدایش موجودی جسمانی است؛ اما در طول مسیر به واسطه حرکت جوهری کمال مییابد و به موجودی روحانی تبدیل میشود. امامخمینی همسو با ملاصدرا [۱۲۱] حدوث جسمانی نفس را با سیر تکاملی و حرکت جوهری نفس به سوی تجرد مرتبط میداند و بر این باور است که نفس به حرکت جوهری از مرتبه مادی به سوی تجرد میرود؛ نفس در نشئه طبیعت، جسمانیالحدوث است و وجودی تعلقی و مادی دارد که در مرحله اول قابلیت رسیدن به کمالات را دارد [۱۲۲]؛ به این معنا که در آغاز، نفس به صورت جسم ظاهر میشود، آنگاه از طریق حرکت جوهری به نفس نباتی، حیوانی و سرانجام نفس ناطقه انسانی تبدیل میشود [۱۲۳] و سپس به حکم حرکت جوهری به مراتب تجرد میرسد. پس از رسیدن به مرتبه تجرد، دیگر حرکت در آن متصور نیست [۱۲۴].
- معاد جسمانی: امامخمینی حرکت جوهری را یکی از اصول عمده اثبات معاد میداند [۱۲۵] و بر این باور است که بر اساس حرکت جوهری، تمام اشیا از نقص به طرف کمال در حرکتاند و این حرکت ذاتی و جوهری آنهاست، بلکه امری قهری است که خلاف آن ممکن نیست و انسان با طی مراحل طبیعت به عالم تجرد و تکامل جوهری میرسد؛ بنابراین حتی اگر پیامبران(ع) خبر از قیامت نمیآوردند، برپاشدن قیامت طبق این حرکت جوهری قهری و ذاتی بود [۱۲۶] (ببینید: معاد).
پانویس
- ↑ راغب، مفردات الفاظ القرآن، 229؛ ابنمنظور، لسان العرب، 10/410؛ طریحی، مجمع البحرین، 5/261.
- ↑ جرجانی، شرح المواقف، 5/17 ـ 28.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الطبیعیات، 1/81 ـ 82؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/37 و 59.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 85 ـ 86؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/62 ـ 63؛ ملاصدرا، العرشیه، 231.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/102 ـ 103 و 3/164.
- ↑ دینانی، قواعد کلی فلسفی، 2/722 ـ 723.
- ↑ دینانی، قواعد کلی فلسفی، 2/724.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الطبیعیات، 1/101؛ ابنسینا، النجاة، 205.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، 11/573 ـ 574.
- ↑ ق، 15؛ نمل، 88.
- ↑ ملاصدرا، المشاعر، 64؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 9/280.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/112 ـ 113؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 398 ـ 402؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، 58 ـ 63.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/112 ـ 113.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، 11/574 ـ 576.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/104 ـ 109.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، 2/161؛ جرجانی، شرح المواقف، 5/37؛ ← ملاصدرا، ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 419.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، 125؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، 142 و 791 ـ 793؛ اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، 136.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، 11/336.
- ↑ حسنزاده آملی، تعلیقه، 4/288 ـ 290.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 90 ـ 95؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/85؛ اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، 135.
- ↑ ملاصدرا، اسرار الآیات، 146.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/102 ـ 103 و 120 ـ 125؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 305 ـ 306؛ امامخمینی، تعلیقه فوائد، 135 ـ 138.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/62، 228 ـ 229 و 7/298؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 397.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/62؛ ← مطهری، مجموعه آثار، 11/332 ـ 347.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، 13/116 و 674؛ اکبریان، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، 142.
- ↑ نمل، 88.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 84 ـ 86.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/79 ـ 80؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 85 ـ 92 و 100؛ شکر، 20.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/577.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه فوائد، 135 ـ 136.
- ↑ نمل، 88؛ الرحمن، 29؛ ق، 15.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه فوائد، 135 ـ 136؛ امامخمینی، تقریرات، 2/505.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، 51.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/304 ـ 305.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/102.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/103.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/164.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/103.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/559.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/559 ـ 560.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/326.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/326.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/392 و 3/69.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 170 ـ 171.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/72.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/72.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الطبیعیات، 1/98 ـ 99؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/89 ـ 94 و 105 ـ 106؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 97 ـ 99؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، 1/217.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/63 و 86 ـ 88؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، 42 ـ 47؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، 1/320 ـ 323.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/498.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/426 ـ 427.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/494.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/421.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/559.
- ↑ ابنسینا، الشفاء، الطبیعیات، 98؛ فخر رازی، المباحث المشرقیة، 1/588 ـ 590.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/500 ـ 501.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/101 ـ 104؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، 85.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/482.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/482 ـ 483.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/484 ـ 485.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/486 ـ 491.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/491.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 8/11 ـ 12 و 9/85؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، 1/327.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/64؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 397؛ مطهری، مجموعه آثار، 6/737؛ 8/54 ـ 55 و 11/374 ـ 378، 392 ـ 394؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، 1/327 ـ 328.
- ↑ ملاصدرا، العرشیه، 228؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 2/97 ـ 98 و 3/229 ـ 323؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، 1/329 ـ 328.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/153 ـ 154.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/154.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/154 ـ 155.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، 4/250.
- ↑ امامخمینی، جواهر الاصول، 3/170.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/320.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/500 ـ 501.
- ↑ حسنزاده آملی، هزار و یک کلمه، 3/165.
- ↑ ابنترکه، شرح گلشنراز، 178؛ خوارزمی، شرح فصوص الحکم، 219.
- ↑ کاشانی، لطائف الاعلام، 135، 213 و 263؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 9/236.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، 1/79 و 2/46، 171؛ ابنعربی، فصوص الحکم، 126؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، 930 ـ 931.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، 1/79.
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، 2/161؛ جرجانی، شرح المواقف، 5/37.
- ↑ ابنعربی، فصوص الحکم، 126؛ ابنعربی، الفتوحات المکیه، 2/281.
- ↑ حسنزاده آملی، ممد الهمم، 315؛ حسنزاده آملی، گشتی در حرکت، 190.
- ↑ کاشانی، شرح فصوص، 186؛ جامی، نقد النصوص، 224.
- ↑ سبزواری، اسرار الحکم، 610.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/399 و 439.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 301.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 305 ـ 306.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، 41.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، 41.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 171 ـ 172.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 173.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 171 ـ 172.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 173.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/188 و 3/320؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 173؛ امامخمینی، تنقیح الاصول، 4/113.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 170 و 173.
- ↑ امامخمینی، تعلیقه فوائد، 138.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 171 ـ 173؛ امامخمینی، تقریرات، 2/486 ـ 491 و 3/558 ـ 559.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/188.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/123؛ امامخمینی، جواهر الاصول، 3/170.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/320.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/188 و 3/320.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، 4/113 ـ 114؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 173.
- ↑ امامخمینی، تنقیح الاصول، 4/113؛ امامخمینی، تعلیقه فوائد، 138.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/28، 65 و 7/282؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، 112.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/68؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، 173 و 301.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/111 ـ 115 و 120.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/321 و 3/107.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/321.
- ↑ امامخمینی، چهل حدیث، 120 ـ 121.
- ↑ امامخمینی، آداب الصلاة، 262.
- ↑ خواجهنصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، 3/206 ـ 209؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/68؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، 170 ـ 173.
- ↑ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، 117؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/128.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/128؛ ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، 117.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/28 و 65؛ ← مطهری، مجموعه آثار، 8/379 و 11/571.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، 18/448 و 19/225.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/387.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/387 ـ 388.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/398.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 2/397 ـ 398.
- ↑ ملاصدرا، ملاصدرا، مفاتیح الغیب، 581 ـ 584؛ سبزواری، شرح المنظومه، 3/624.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/180.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/153 ـ 154.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/181 ـ 182.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، 3/328 ـ 332 و 8/11 ـ 12.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/125 ـ 126.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 1/103 و 3/64 ـ 65، 73 ـ 75.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/125 ـ 126.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/558.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، 3/179 ـ 180.
منابع
- قرآن کریم.
- ابنترکه، صائنالدین، شرح گلشنراز، تحقیق علی دزفولی، تهران، آفرینش، چاپ اول، 1375ش.
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء، الطبیعیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1404ق.
- ابنسینا، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، تصحیح محمدتقی دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1379ش.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بیتا.
- ابنعربی، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا(س)، چاپ دوم، 1370ش.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.
- اکبریان، رضا، حکمت متعالیه و تفکر فلسفی معاصر، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول، 1386ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، 1388ش.
- امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، 1410ق.
- امامخمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، 1378ش.
- امامخمینی، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، 1385ش.
- امامخمینی، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، 1385ش.
- امامخمینی، جواهر الاصول، تقریر محمدحسن مرتضوی لنگرودی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، 1386ش.
- امامخمینی، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، 1388ش.
- امامخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوازدهم، 1387ش.
- امامخمینی، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، 1389ش.
- تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، 1409ق.
- جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، 1370ش.
- جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، 1325ق.
- حسنزاده آملی، حسن، تعلیقه بر شرح منظومه چاپشده در شرح المنظومه، تألیف ملاهادی سبزواری، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، 1369 ـ 1379ش.
- حسنزاده آملی، گشتی در حرکت، تهران، رجاء، چاپ اول، 1375ش.
- حسنزاده آملی، ممدّ الهمم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1378ش.
- حسنزاده آملی، هزار و یک کلمه، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، 1381ش.
- خواجهنصیر طوسی، محمدبنمحمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، 1375ش.
- خوارزمی، تاجالدین، شرح فصوص الحکم، تصحیح حسن حسنزاده آملی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1379ش.
- دینانی ابراهیمی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم، 1380ش.
- راغب اصفهانی، حسینبنمحمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، 1412ق.
- سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، تصحیح کریم فیضی، قم، مطبوعات دینی، چاپ اول، 1383ش.
- سبزواری، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسنزاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، 1369 ـ 1379ش.
- شکر، عبدالعلی، نتایج حرکت جوهری در اخلاق، مجله خردنامه صدرا، شماره 64، 1390ش.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
- عبودیت، عبدالرسول، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، تهران، سمت، چاپ اول، 1385ش.
- فخر رازی، محمدبنعمر، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، چاپ دوم، 1411ق.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1375ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، قم، بیدار، چاپ چهارم، 1370ش.
- کاشانی، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادیزاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، 1379ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج6، تهران، صدرا، چاپ هشتم، 1370ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج8، تهران، صدرا، چاپ هفتم، 1387ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج11، تهران، صدرا، چاپ اول، 1384ش.
- مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج13، تهران، صدرا، چاپ هشتم، 1386ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1360ش.
- ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1981م.
- ملاصدرا، رسالة فی الحدوث، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول، 1378ش.
- ملاصدرا، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، 1360ش.
- ملاصدرا، العرشیه، تصحیح غلامحسین آهنی، تهران، مولی، 1361ش.
- ملاصدرا، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354ش.
- ملاصدرا، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، 1363ش.
- ملاصدرا، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1363ش.
باقر صاحبی، «حرکت جوهری»، دانشنامه امام خمینی، ج4، ص358.