ملیگرایی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(اصلاح ارقام، اصلاح نویسههای عربی) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''ملّیگرایی''' حس [[وفاداری]] و دلبستگی افراد به [[ملت]] یا دولت و ابعاد و آثار آن. | '''ملّیگرایی''' حس [[وفاداری]] و دلبستگی افراد به [[ملت]] یا دولت و ابعاد و آثار آن. | ||
برخی تحولات جدید دنیای غرب مانند [[رنسانس]]، نهضت اصلاح مذهبی و روشنفکری، مفهوم ملیگرایی را از جنبه فرهنگی وارد اندیشه سیاسی کرد. در ایران با تشکیل حکومت [[صفویه]] و در پرتو اتحاد سه ضلع دین اسلام (مذهب تشیع)، حکومت ملی و اندیشه ایرانشهر، حکومتی ایرانی، مستقل و متمرکز مستقر شد. | برخی تحولات جدید دنیای غرب مانند [[رنسانس]]، نهضت اصلاح مذهبی و روشنفکری، مفهوم ملیگرایی را از جنبه فرهنگی وارد اندیشه سیاسی کرد. در ایران با تشکیل حکومت [[صفویه]] و در پرتو اتحاد سه ضلع دین اسلام (مذهب تشیع)، حکومت ملی و اندیشه ایرانشهر، حکومتی ایرانی، مستقل و متمرکز مستقر شد. | ||
در بررسی نظریات [[امامخمینی]] درباره ملیگرایی، دو گرایش عمده قابل مشاهده است: ملیگرایی به مثابه یک ایدئولوژی و ملیگرایی به معنای اعتقاد به هویت ملی و احساس وفاداری به آن. امامخمینی ملیت را در کنار اسلامیت، مشروع میداند، اما اسلامگرایی بر ملیگرایی مقدم است. ایشان ضمن پذیرش ملیت، به معنای عضویت در یک ملت و مسئولیتهای ناشی از این تعلق، همواره ملیت را در چارچوب [[اسلام]] و به شرط [[ | در بررسی نظریات [[امامخمینی]] درباره ملیگرایی، دو گرایش عمده قابل مشاهده است: ملیگرایی به مثابه یک ایدئولوژی و ملیگرایی به معنای اعتقاد به هویت ملی و احساس وفاداری به آن. امامخمینی ملیت را در کنار اسلامیت، مشروع میداند، اما اسلامگرایی بر ملیگرایی مقدم است. ایشان ضمن پذیرش ملیت، به معنای عضویت در یک ملت و مسئولیتهای ناشی از این تعلق، همواره ملیت را در چارچوب [[اسلام]] و به شرط [[تعصب]]<nowiki/>نداشتن و تعارضنداشتن با اسلام میپذیرفت. | ||
== مفهومشناسی == | == مفهومشناسی == |
نسخهٔ ۴ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۲
ملّیگرایی حس وفاداری و دلبستگی افراد به ملت یا دولت و ابعاد و آثار آن.
برخی تحولات جدید دنیای غرب مانند رنسانس، نهضت اصلاح مذهبی و روشنفکری، مفهوم ملیگرایی را از جنبه فرهنگی وارد اندیشه سیاسی کرد. در ایران با تشکیل حکومت صفویه و در پرتو اتحاد سه ضلع دین اسلام (مذهب تشیع)، حکومت ملی و اندیشه ایرانشهر، حکومتی ایرانی، مستقل و متمرکز مستقر شد.
در بررسی نظریات امامخمینی درباره ملیگرایی، دو گرایش عمده قابل مشاهده است: ملیگرایی به مثابه یک ایدئولوژی و ملیگرایی به معنای اعتقاد به هویت ملی و احساس وفاداری به آن. امامخمینی ملیت را در کنار اسلامیت، مشروع میداند، اما اسلامگرایی بر ملیگرایی مقدم است. ایشان ضمن پذیرش ملیت، به معنای عضویت در یک ملت و مسئولیتهای ناشی از این تعلق، همواره ملیت را در چارچوب اسلام و به شرط تعصبنداشتن و تعارضنداشتن با اسلام میپذیرفت.
مفهومشناسی
ملت به معنای گروه و آیین و شریعت است[۱] و ملیت نیز به ویژگیهایی مانند متعلقبودن به سرزمین یا فرهنگی خاص میگویند که هویت فردی را از هویت افراد دیگر متفاوت میکند[۲] ملیگرایی به معنای دلبستگی شدید به نژاد، زبان و فرهنگ خودی همراه با اعتقاد به برتری ملت خود بر ملتهای دیگر آمده است.[۳]
ناسیونالیسم یا ملیگرایی، ایدئولوژی برخاسته از مفهوم مدرن دولت و آگاهی جمعی به «تعلق به یک ملت» را گویند که اغلب پدیدآورنده حس وفاداری، شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیلدهنده ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی و اخلاقی و بهطور کلی فرهنگ) است و گاه موجب بزرگداشت مبالغهآمیز آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملیِ دیگر ملتها میشود؛[۴] به بیان دیگر ناسیونالیسم (به معنای جدید آن) به پیوند مستقیم مفهوم ملت با دولت اشاره میکند و با قومیت (قومگرایی) که بیشتر جنبه آگاهی به تعلق فرهنگی دارد و مبنای آن عنصر زبان، دین، آداب و رسوم، تاریخ و خاطره قومی مشترک است، تفاوت دارد.[۵] امامخمینی ملیت را در کنار اسلامیت، مشروع میداند اما اسلامگرایی بر ملیگرایی مقدم است.[۶] (ببینید: قومیت)
پیشینه
در گذشته آگاهی قومی و بزرگداشت فرهنگ خود، اهمیت ویژهای در جامعهها داشت و این آگاهی در میان بیشتر اقوام گذشته، به صورت جداکردن خود از «دیگری» یافت میشد؛ چنانکه یونانیان، غیر یونانی را «بربر» و ایرانیان، غیر ایرانی را «انیران» میخواندند؛ اما این بزرگداشت میهن، بیشتر جنبه فرهنگی داشت نه سیاسی و با آگاهی ملی (ملیگرایی به معنای جدید) متفاوت بود.[۷] برخی تحولات جدید دنیای غرب مانند رنسانس، نهضت اصلاح مذهبی، روشنفکری و رویدادهای اجتماعی همچون صلح وستفالی، پیدایش دولت ـ ملتها و انقلابهای گوناگون سیاسی و علمی در غرب که با انقلاب کبیر فرانسه به اوج خود رسید، مفهوم ملیگرایی را از جنبه فرهنگی وارد اندیشه سیاسی کرد.[۸] انتشار تفکر ملیگرایی در اروپا، موجب شد تنها طی دوازده سال از ۱۸۵۹ تا ۱۸۷۰م، تغییرات بسیاری در نقشه جغرافیایی اروپا داده شود.[۹] در کشورهای اسلامی و شرقی، ملیگرایی از سده نوزدهم و نخست در مصر و ترکیه آغاز شد[۱۰] و سپس این موج به دیگر کشورهای عربی راه یافت.[۱۱] آنچه موجب تقویت افکار ناسیونالیستی در کشورهای در حال توسعه شد، آگاهی روشنفکران این کشورها بر تأثیر حضور استعمارگران به عنوان دلیل اصلی عقبماندگی کشور خود و نیز جنگهای استقلالطلبانه و ضد استعماری در پارهای از مستعمرات پس از پایان جنگ جهانی دوم بود که به کسب استقلال این کشورها کمک کرد.[۱۲]
اندیشه هویت ملی در ایران نیز پیشینهای بسیار طولانی دارد. به گواه بیشتر صاحبنظران، ایرانیان در دوره باستان (ساسانیان)، نوعی آگاهی جمعی و تعلق خاطری به عناصر هویت ملی خود داشتند. پس از ورود اسلام به ایران، در دوره نخست، برخی از عناصر هویت ملی ایرانیان نظیر سرزمین واحد، حکومت ملی و دین زرتشت از میانرفت؛ اما در دوره دوم، ایرانیان پس از پذیرش دین اسلام و درونیکردن ارزشهای آن و ایفای نقش بسیار مهم در ساخت تمدن اسلامی، سرانجام در آستانه سده دهم هجری قمری و با تشکیل حکومت صفویه، از دولت ملی برخوردار شدند و در پرتو اتحاد سه ضلع دین اسلام (مذهب تشیع)، حکومت ملی و اندیشه ایرانشهر، حکومتی ایرانی و مستقل و متمرکز بنیان نهادند و در باب عناصر هویت ملی خاص خود، به آگاهی جمعی رسیدند.[۱۳] ارتباط مذهب، هویت ملی، ملت و ناسیونالیسم در ایران از مباحث پیچیده و در عین حال متفاوت با دیگر ملتهای جهان است، به گونهای که برخلاف ملتسازیهای نو در جهان که بر پایه بهحاشیهراندنِ دین اتفاق افتاده، ایرانیان طی پنج سده گذشته، کسب استقلال و بازسازی ملی را در اتحاد دین و دولت و تأسیس دولت متمرکز مقدور دانستهاند.[۱۴]
اندیشه ملیگرایی در ایران در دورههای مختلف صد سال اخیر، مانند مشروطیت و نهضت ملیشدن صنعت نفت، صورتها و انگیزههای متفاوتی گرفت؛ چنانکه گاه همچون اهرمی در برابر دین به کار رفت و گاه جنبهای استقلالطلب یافت[۱۵]
در دوران پهلوی، سیاستهای ملیگرایانهای چون احیای هویت پیش از اسلام، الگوگیری از پادشاهان هخامنشی، مقابله با ارزشهای اسلامی و پاکسازی زبان فارسی از عربی شدت یافت.[۱۶] شیوه حکومت پهلوی، سرانجام موجب رشد تدریجی گفتمانهای رقیب هویت ملی، مانند هویت مذهبی یا هویت ملی ـ مذهبی با شعار بازگشت به خویشتن شد که تحولات عمیقی را در پی داشت.[۱۷]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، مبتنی بر نظریه ولایت فقیه و در قالب دولت ـ ملت شکل گرفت؛ به این معنا که انقلاب اسلامی اصل وجودی یک دولت ـ ملت به نام ایران را پذیرفت و بر صیانت از آن تأکید کرد.[۱۸] در واقع هویتی که در جمهوری اسلامی ایران به کار میرود، ترکیبی از آموزههای ایدئولوژیک با مؤلفههای دولت ـ ملت است؛ به همین دلیل در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با وجود همه شباهتهای دو جامعه، خط مرزی معنا یافت و به جلوگیری از تعرض به خاک به شکل یک اصل ملی که ایدئولوژی نیز آن را تأیید میکند، توجه شد.[۱۹]
هویت ملی ایرانی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با مضامینی چون دفاع از تمامیت ارضی، استقلال سیاسی با تأکید بر شعار نه غربی نه شرقی، حس برگزیدگی و دارابودن رسالت جهانی شکل گرفت. ائتلاف و فشار قدرتهای عربی و غربی، پیگیری سیاستهای مستقل در عرصه بینالملل و شعار خودباوری و استقلال که امامخمینی مطرح کرد، همگی بهتدریج موجب بازتولید هویت ملی به معنای وطندوستی شدند.[۲۰] قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز در اصول ۱۵، ۱۸ و ۴۱، بر اصل هویت ملی تأکید کرده است. (ببینید: هویت)
ملیگرایی در اسلام
دربارهٔ سازگاری دین اسلام با ملیگرایی، اختلاف نظر بسیاری وجود دارد. اسلام از آغاز ظهور خود داعیه جهانی داشته و مقیاسهای آن، جهانی و نه ملی و نژادی بوده است. آیات متعددی از قرآن کریم نیز به این رسالت جهانی اسلام اشاره دارند؛[۲۱] بر همین اساس در ادبیات سیاسی اسلام، مفهوم ملت و امت، صرفنظر از تقدم و تأخر زمانی هر یک از آنها، کلماتی نزدیک به هماند و در بیشتر موارد به جای هم بهکار رفتهاند.[۲۲] «امت» اصطلاحی دینی و قرآنی است که سابقهای در زبانهای غربی ندارد و با مفهومی محوری در اندیشه دینی، به منزله جامعهای توحیدی با مفهوم برادری اسلامی و جهانیبودن اسلام رابطهای مستقیم دارد.[۲۳] (ببینید: جهان اسلام)
بنابراین، آنچه اسلام از آن حمایت میکند، ناسیونالیسم به معنای فرهنگی آن است، نه نژادپرستی.[۲۴] ملیگرایی به معنای «الوطنیه» و حس میهندوستی و حبالوطن، اگر به همبستگی و روابط حسنه بیشتر میان افراد جامعه منجر شود، نه تنها در اسلام مذموم نیست، بلکه به آن سفارش نیز شده است.[۲۵] این در حالی است که نفی برتری و تبعیض نژادی در فلسفه سیاسی اسلام، از چنان شفافیتی برخوردار است که میتوان آن را از ضروریات اسلام دانست.[۲۶] قرآن کریم مؤمنان عالم از هر قوم و نژادی را شایسته ارتقا شمرده،[۲۷] تفاوت ملتها را وسیله شناخت بهتر (نه برتری) معرفی کرده و بهصراحت برتری را از آنِ انسانهای باتقوا دانسته است؛[۲۸] چنانکه پیامبر اکرم(ص) با اشاره به آیه یازدهم سوره حجرات و یکیشمردن اصل و ذات همه انسانها، برتری عرب بر عجم[۲۹] و برتری زبان عربی را نفی و بر این تأکید کرده است که انسان تنها با عمل میتواند به خواستههای خود برسد و ریشه و نژاد، جانشین عمل نمیشود.[۳۰] آن حضرت(ص)، با اعتقاد به این مطلب که دین ریشه و نژاد انسان و عقل اصل او را تشکیل میدهد،[۳۱] در عمل و رفتار خود نیز با برتری نژادی مخالفت میکرد و کسانی را منزلت میداد که از نظر دیانت، برتر بودند؛ بنابراین اسلام، دینی بیرنگ، عمومی و انسانی است و به یک ملیت خاص تعلق ندارد.[۳۲]
امامخمینی که اساس اسلام را بر امت واحد، برادری و برابری استوار میدید، ملیگرایی به معنای برتریدادن یک ملت بر ملتهای دیگر را خلاف دین اسلام و دعوت پیامبران میدانست و معتقد بود اسلام میان عرب، عجم، ترک و ملیتهای مختلف، تفاوتی قائل نیست و به همه انسانها با یک دید نگریسته است.[۳۳] (ببینید: برادری)
ایشان ضمن پذیرش ملیت، به معنای عضویت در یک ملت و مسئولیتهای ناشی از این تعلق[۳۴] در نگاه معرفتی خود، همواره اولویت را با اسلام میدانست و ملیت را در چارچوب اسلام و به شرط تعصبنداشتن و تعارضنداشتن با اسلام میپذیرفت.[۳۵] و در موارد زیادی ملیت و اسلامیت را در کنار هم به کار میبرد[۳۶] و تأکید میکرد ملیت به معنای مخالفت با اسلام یا بهحاشیهبردن اسلام، به هیچ روی پذیرفته نیست.[۳۷]
ابعاد و ویژگیهای ملیگرایی
ملیت و عضویت در یک واحد ملی، اولویت اساسی انسانها بهشمار میرود و تقریباً تمام نظریاتی که معتقد به افول ملت و از میانرفتن مرزهای جغرافیاییاند، دچار سوء تفاهم و اغراق شدهاند و رویکردی غیر واقعبینانه در پیش گرفتهاند، زیرا ملت، نخستین پوشش و حفاظ فرد در تعامل با دیگران است.[۳۸]
واژه ناسیونالیسم در معانی مختلفی بهکار رفته است؛ از گونهای احساس وفاداری به ملتی خاص (یعنی نوعی میهنپرستی)، تمایل به رعایت منافع ملت خویش و لزوم حفظ فرهنگ ملی تا اعتقاد به این نظریه در سیاست و مردمشناسی که نوع بشر بالطبع، به ملتها تقسیم میشود و هر ملتی حق دارد حکومتی مستقل داشته باشد و دولتها تنها به این شرط مشروعیت دارند که مطابق این اصل تشکیل شده باشند.[۳۹] ناسیونالیسم میتواند با جنبههای بسیار افراطآمیز و پرگزند نیز همراه باشد؛ چنانکه عشق و احترام بیش از حد یک ملت دربارهٔ فرهنگ و اعتبارات خود، همواره به کمارزشکردن و کوچکداشت امتیازها و ارزشهای ملتهای دیگر منتهی میشود. ناسیونالیسم در این حد افراطآمیز، گاهی با نژادپرستی و بینش برتریِ نژاد میآمیزد و تلاش میکند تمام کسانی را که متعلق به یک نژادند و در سرزمینهای گوناگون زندگی میکنند، تابع کشور، دولت و نظام سیاسی واحد کند.[۴۰]
ملیگرایی لزوماً مرتبط با نژادپرستی نیست و حتی میتوان آنها را رسماً مخالف یکدیگر دانست، زیرا ملیگرایی حقیقی معتقد به برابری ملتها، حق تشکیل کشور برای همه ملتها و تعرضنکردن یک ملت به ملت دیگر است؛ بنابراین نژادپرستی انحراف مشخص ملیگرایی است که همسفر آن شده است؛[۴۱] بر همین اساس ملیگرایی به دو وجه مهم قابل تقسیم است:
- ملیگرایی متکی بر عقلانیت و منطق که میتواند عامل همبستگی بیشتر و تقویتکننده روابط میان کسانی باشد که با یکدیگر زندگی مشترک دارند؛
- ملیگرایی استوار بر احساسات و عواطف و تعصبات ملی و نژادی که بیشتر مایه جدایی ملیتهای مختلف و بروز جنگ و نزاع بین آنهاست.[۴۲]
نگاه مشروط امامخمینی
ملیگرایی در اندیشه امامخمینی، با توجه به نگرش خاص ایشان به سیاست و حکومت، قابل فهم است. سیاست و حکومت در نظر ایشان مقید به یک محدوده خاص جغرافیایی یا کشور و مردمی خاص نیست، بلکه فرامرزی و جهانی است؛ از اینرو ملیگرایی یا ناسیونالیسم به صورت ایدئولوژیای محدود و جزءنگر در اندیشه ایشان جایگاهی ندارد.[۴۳] در عین حال در بررسی نظریات امامخمینی دربارهٔ ملیگرایی، دو گرایش عمده قابل مشاهده است:
- ملیگرایی به مثابه یک ایدئولوژی: از آنجاکه موضعگیریهای امامخمینی دربارهٔ موضوعات مختلف روز ازجمله ملیگرایی، عمدتاً ناظر به واقعیتهای موجود در جامعه و استناد به شواهد تاریخی و آثار اجتماعی این پدیده در جوامع اسلامی و نهضتهای مردمی بوده،[۴۴] بهطور کلی در آثار و کلام ایشان، با ملیگرایی به عنوان یک ایدئولوژیِ در برابر اسلام و ارزشهای دینی، مخالفت جدی شده است.[۴۵] ایشان با نقد تفکرات ملیگرایان، در صد سال اخیر و نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مهمترین دلایل مخالفت خود با ملیگرایی را چنین اموری شمرده است: استعماریبودن ایده ملیگرایی و خدمت آن به منافع غرب،[۴۶] ایجاد تفرقه و دشمنی میان مسلمانان و ملتهای مختلف جهان و غفلت آنان از یکدیگر،[۴۷] تلاش برخی گروههای ملیگرا در بهانحرافکشیدن مبارزات مردم[۴۸] و دستاویزبودن برای ضدانقلاب در مقابله با حکومت اسلامی.[۴۹]
- ملیگرایی به معنای اعتقاد به هویت ملی و احساس وفاداری به آن: یکی از معانی ملیبودن از نظر امامخمینی، تعلقداشتن به یک ملت است که احساس وظیفه و مسئولیت در قبال ملت را به همراه دارد و مورد تأیید ایشان است.[۵۰] امامخمینی وطن به عنوان زادگاه را از نظر اسلام قابل احترام میداند و میان ملیگرایی به معنای حب وطن و دفاع از مرزهای کشور و ملیگرایی به معنای مقابله ملتهای مسلمان با یکدیگر فرق قائل است.[۵۱] ایشان که اسلام را عامل هویتدهنده و وحدتبخش مردم ایران میدانست، دفاع از تمامیت ارضی ایران و استقلال و عزت مردم این سرزمین مسلمان و دفاع از آن را امری لازم میشمارد و تقویت روح میهنپرستی و فداکاری را نیز از راه ایمان و دین و معنویت ممکن میبیند؛[۵۲] بر همین مبنا ایشان ضمن تأکید بر وجوب حفظ مملکت اسلامی، خود را آماده هر نوع فداکاری برای ملت ایران میدانست.[۵۳]
کاربرد بسیار واژه ملی در سخنان امامخمینی، گواه بر تأیید ایشان بر ملیت و ملیگرایی به معنای مسئولیت اجتماعی و انسانی فرد در قبال ملت و البته همراهی با دین اسلام است. ازجمله این کاربردها میتوان به این موارد اشاره کرد: برگزاری عزای ملی[۵۴] مفاخر اسلامی و ملی،[۵۵] وظیفه اسلامی و ملی،[۵۶] ملی بودن دولتها،[۵۷] ذخایر ملی،[۵۸] مبارزات دینی و ملی،[۵۹] نهضت اسلامی و ملی،[۶۰] شعائر دینی و ملی[۶۱] مؤسسات ملی،[۶۲] حکومت ملی و اسلامی؛[۶۳] اشخاص ملی و وطنخواه،[۶۴] مقاصد دینی و ملی،[۶۵] قیام ملی،[۶۶] شعارهای غیر اسلامی و غیر ملی،[۶۷] اقتصاد ملی،[۶۸] استقلال ملی،[۶۹] افراد معروف به ملیت و خوشنامی برای مسئولیتهای اولیه انقلاب[۷۰] و دانشگاه اسلامی، انسانی و ملی.[۷۱]
جمع میان ملیگرایی و اتحاد ملل
با توجه به مسیر فطری زندگی بشر از چارچوبهای هویتی کوچک، مانند قبیله و قومیت به سوی واحدهای بزرگ، مانند دولت ـ ملتهای مدرن، خواه ناخواه آینده جامعه بشری، گذر از جوامع ملی به سوی سازمانهای فراملی است و دولت ـ ملتها، جای خود را به چارچوب بزرگتر و گستردهتر مانند یک سازمان جهانی خواهند داد.[۷۲] کشورها واحدهای مجرد نیستند و میان دیوارهای آهنین غیرقابل نفوذ محصور نشدهاند. همیشه و همه وقت میان گروههای انسانیِ ساکن سرزمینهای گوناگون، ارتباط وجود داشته است و هیچ دولتی تاکنون نتوانسته خود را از تأثیرات دنیای بیرون به دور بدارد، هرچند دامنه تأثیرپذیری کشورهای مختلف در دورههای مختلف متفاوت بوده است.[۷۳] جنگ جهانی اول و دوم و پیامدهای ناگوار آن بر جهان، موجب شد تا حامیان حکومت و صلح جهانی در ریشهیابی علل جنگهای منطقهای و جهانی، ساختار نظام بینالملل، وجود دولتهای مستقل و جدا از هم و ناسیونالیسم افراطی را ریشه اصلی منازعات در روابط بینالملل معرفی کنند و امروزه دولتها برای جلب مشروعیت بیشتر از سوی ملتها، تمایل اجتنابناپذیری به تعاملات فراملی دارند.[۷۴]
پیش از اعلام نظریات مکتبهای سوسیالیستی و مارکسیستی در پایان سده نوزدهم میلادی دربارهٔ از میانرفتن مرزهای ملی و کشوری (انترناسیونالیسم) در آینده دور، ادیان بزرگ بهویژه اسلام هدفهای جهانی داشتند و به چارچوبهای ملی و ملیگرایی دلبستگی نداشتند؛[۷۵] اما بررسی تحولات صد سال اخیر در دنیای اسلام نیز نشان میدهد که از یک سو ملیگرایی عامل فروپاشی امپراتوری عثمانی و اختلاف میان کشورهای اسلامی بوده است و از سوی دیگر برداشتهای افراطی بسیاری از رهبران سیاسی و مذهبی مسلمان از مفهوم وحدت اسلامی، موجب شده این مفهوم با نادیدهگرفتن منافع ملی به سود امت اسلامی مترادف شمرده شود و در نتیجه جمع میان ملیگرایی و وحدت امت اسلامی ناممکن تلقی شود.[۷۶] (ببینید: وحدت)
منادیان وحدت اسلامی از کارکرد مثبت ملیگرایی، به منزله واقعیتی بالفعل در حیات سیاسی مسلمانان، در راستای مصالح امت اسلامی بهره گرفتهاند؛ چنانکه اگر ملیگرایی به همبستگی و روابط دوستانه با دیگر کشورها منجر گردد، مورد تأیید اسلام است و با وجود این نوع ملیگرایی، امکان تحقق وحدت اسلامی نیز وجود دارد. جمع میان این دو مفهوم از طریق چنین مؤلفههایی امکانپذیر است:
- قرائت وحدت در عین کثرت از مفهوم وحدت اسلامی، مطابق با سنت اجتماعی سیاسی پیامبر اکرم(ص)؛
- مفهوم ملیگرایی منطقی ـ عقلانی به جای ملیگرایی احساسی ـ نژادی؛
- نظریه تعاملی هویتهای خرد و کلان؛
- تجربه همگرایی اروپا در ایجاد همسازی میان وفاداری ملی و فراملی در قالب اتحادیه اروپا[۷۷]
امامخمینی اگرچه اصل استقلال حکومتها، ملتها و واحدهای مستقل حکومتی را به رسمیت میشناخت و بر حفظ آن تأکید میکرد، اما به آرمان حکومت جهانی اسلام کاملاً مقید و متعهد بود.[۷۸] ایشان که ملیگرایی به معنای مقابله ملتهای مختلف با یکدیگر بر اساس زبان و نژاد را از اساس مخالف دعوت انبیای الهی(ع)[۷۹] و مهمترین عامل گسست و جدایی میان مسلمانان و تشکیل امت واحد اسلامی میدانست،[۸۰] ضمن مطروددانستن ملیگرایی احساسی و نژادی در اسلام، کشورهای اسلامی را به دوری از نژادپرستی و اتحاد دعوت و تأکید میکرد در صورت تحقق این وحدت و برادری ایمانی، تشکیل بزرگترین قدرت جهان به دست مسلمانان ممکن خواهد بود.[۸۱] هدف اسلام، نادیدهگرفتن تفاوتهای زبانی و نژادی و ساختن امت واحد از همه ملتهای جهان و جلوگیری از سلطهگری است و جداکردن این امت بزرگ با ملیگرایی، مخالفت با قرآن کریم و از توطئههای شیاطین و قدرتهای بزرگ جهانی برای ممانعت از قدرت اسلام است.[۸۲]
از نظر امامخمینی این تفکر ملیگرایانه که دفاع از مصالح مسلمانان باید در حصار یک ملت خاص باشد و احقاق حقوق مسلمانان در بیرون مرزها، نامعقول و نامشروع است، خطا و موجب خط سرخکشیدن بر روی قرآن کریم، احادیث پیامبر(ص) و سیره همه انبیا(ع) و اولیای بزرگ است.[۸۳] جمهوری اسلامی ایران، با رد ملیگرایی به معنای مقابله ملتها با یکدیگر، میان خود و کشورهای اسلامی جدایی قائل نبوده، در کنار همه ملتهای اسلامی و مستضعفان جهان، در برابر همه مهاجمان به سرزمینهای اسلامی ایستادگی میکند.[۸۴] بر این اساس، دفاع ملت ایران در جنگ تحمیلی، تنها دفاع از ایران نبود، بلکه دفاع از اسلام در برابر کفر[۸۵] و علیه تمامی نابرابریهای دنیای سرمایهداری و کمونیزم بود.[۸۶]
پانویس
- ↑ دهخدا، فرهنگلغت دهخدا، ۱۳/۱۸۹۴۷–۱۸۹۴۸.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۷/۷۳۴۴.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۷/۷۳۴۴–۷۳۴۵.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۳۱۹–۳۲۰؛ بابایی زارچ، امت و ملت در اندیشه امامخمینی، ۵۴–۵۵.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۳۰۷.
- ↑ ادامه مقاله.
- ↑ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۳۰۷.
- ↑ بابایی زارچ، امت و ملت در اندیشه امامخمینی، ۱۱۲–۱۱۳؛ آشوری، دانشنامه سیاسی، ۱۶۳.
- ↑ منوچهری، ملت و ملیت، ۱۱۴–۱۱۵.
- ↑ حاجیانی، جامعهشناسی هویت ایرانی، ۲۴۵.
- ↑ درویشپور، بررسی پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، ۲۸.
- ↑ ابوالحمد، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، ۲۹۴.
- ↑ گودرزی، کارکرد هویتبخش مذهب شیعه در دوره صفویه، ۵۱.
- ↑ گودرزی، کارکرد هویتبخش مذهب شیعه در دوره صفویه، ۵۳–۵۵.
- ↑ بابایی زارچ، امت و ملت در اندیشه امامخمینی، ۷۰–۷۳.
- ↑ (عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ۲۱۵؛ غرویان، ملیگرایی (ناسیونالیسم) از دیدگاه اسلام، ۱۰۶.
- ↑ حاجیانی، جامعهشناسی هویت ایرانی، ۲۵۲–۲۵۳.
- ↑ افتخاری کالبد شکافی هویت، ۲۶.
- ↑ افتخاری کالبد شکافی هویت، ۲۷.
- ↑ حاجیانی، جامعهشناسی هویت ایرانی، ۲۵۳.
- ↑ اعراف، ۱۵۸؛ سبأ، ۲۸؛ تکویر، ۲۷.
- ↑ شیرخانی، ملتگرایی و امتگرایی از منظر امامخمینی، ۲/۵۱.
- ↑ بابایی زارچ، امت و ملت در اندیشه امامخمینی، ۷۵ و ۸۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲/۳۶۸.
- ↑ مطهری، مجچموعه آثار، ۱۴/۶۴؛ غرویان، ملیگرایی (ناسیونالیسم) از دیدگاه اسلام، ۱۰۹.
- ↑ خلیجی و ارسطو، ملیگرایی و وحدت اسلامی؛ تعامل یا تقابل، ۱۶۴؛ عمید زنجانی، فقه سیاسی، ۳/۲۱۴.
- ↑ مجادله، ۱۱.
- ↑ حجرات، ۱۱–۱۳.
- ↑ ابنشعبه، تحف العقول، ۳۴.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۲۱/۱۳۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ۸/۱۸۱.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۷۴ و ۷۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۷۸؛ ۱۲/۳۳۴ و ۱۵/۴۷۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۹۳.
- ↑ شیرخانی، ملتگرایی و امتگرایی از منظر امامخمینی، ۲/۵۴؛ خسروی، دین، انقلاب اسلامی و هویت با تأکید بر اندیشههای امامخمینی، ۱۷۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۱۳۰؛ ۸/۹۹؛ ۹/۴۶۳ و ۱۲/۲۵۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۷۶–۷۸.
- ↑ حاجیانی، جامعهشناسی هویت ایرانی، ۳۵۸.
- ↑ فولادوند، خرد در سیاست، ۳۴۲–۳۴۳.
- ↑ ابوالحمد، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، ۲۸۹.
- ↑ (کریک، دفاع از سیاست، ۹۸–۹۹.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۶۴–۶۵.
- ↑ بابایی زارچ، امت و ملت در اندیشه امامخمینی، ۱۷۴.
- ↑ بابایی زارچ، امت و ملت در اندیشه امامخمینی، ۱۷۴.
- ↑ ادامه مقاله.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ۳۶–۳۷؛ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۷۷–۳۷۸؛ ۵/۱۸۷؛ ۶/۳۵؛ ۷/۸۶ و ۱۳/۴۴۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۲۹۰–۲۹۱؛ ۱۳/۸۷، ۲۰۹، ۴۴۳–۴۴۴ و ۲۰/۹۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۵۴۶؛ ۶/۱، ۲۲، ۲۸، ۵۰، ۱۱۸ و ۱۵/۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۶۸–۶۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۶۸ و ۲۰۹.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ۲۴۸؛ شیرخانی، ملتگرایی و امتگرایی از منظر امامخمینی، ۲/۵۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۱۲۳–۱۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۵۷، ۳۳۱ و ۴/۱۵۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۰۹ و ۴۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۵۶ و ۴۷۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۱۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲/۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۴۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۸۳ و ۴۸۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۶۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۶۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۷۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۷۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۸۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۵۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۵۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۲۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۱۵۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۳۰.
- ↑ ابوالحمد، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، ۱۳۸.
- ↑ ابوالحمد، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، ۶۳.
- ↑ خلیجی و ارسطو، ملیگرایی و وحدت اسلامی؛ تعامل یا تقابل، ۱۶۸ و ۱۷۶.
- ↑ ابوالحمد، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، ۲۹۵.
- ↑ خلیجی و ارسطو، ملیگرایی و وحدت اسلامی؛ تعامل یا تقابل، ۱۶۰.
- ↑ خلیجی و ارسطو، ملیگرایی و وحدت اسلامی؛ تعامل یا تقابل، ۱۶۰ و ۱۷۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۶۸ و ۲۴۰؛ رهنورد، امامخمینی و اندیشه دولت بزرگ اسلامی و جمهوریهای آزاد و مستقل، ۱۳/۳۵–۸۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۴۷۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۸۷–۸۸، ۲۰۹، ۴۴۳–۴۴۴؛ ۱۵/۴۷۱ و ۱۸/۲۱۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۲۷–۴۲۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۸۷، ۲۰۹ و ۴۴۳–۴۴۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۸۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۴۰۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۳۸۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۶۸.
منابع
- قرآن کریم.
- آشوری، داریوش، دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۶ش.
- ابنشعبه حرانی، حسنبنعلی، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آلالرسول(ص)، تصحیح علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
- ابوالحمد، عبدالحمید، مبانی سیاست (جامعهشناسی سیاسی)، تهران، توس، چاپ هفتم، ۱۳۷۶ش.
- افتخاری، اصغر، کالبد شکافی هویت، چاپشده در هویت در ایران تدوین علیاکبر علیخانی، تهران، پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی جهاد دانشگاهی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کشف اسرار، تهران، محمد، بیتا.
- امامخمینی، سیدروحالله، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ بیستم، ۱۳۸۸ش.
- انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
- بابایی زارچ، علیمحمد، امت و ملت در اندیشه امامخمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- حاجیانی، ابراهیم، جامعهشناسی هویت ایرانی، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- خسروی، علیرضا، دین، انقلاب اسلامی و هویت با تأکید بر اندیشههای امامخمینی، تهران، تمدن ایرانی، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
- خلیجی اسکویی، محسن و عبدالکریم ارسطو، ملیگرایی و وحدت اسلامی؛ تعامل یا تقابل، مجله مطالعات ملی، شماره۴۰، ۱۳۸۸ش.
- درویشپور، حجتالله، بررسی پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
- رهنورد، زهرا، امامخمینی و اندیشه دولت بزرگ اسلامی و جمهوریهای آزاد و مستقل، چاپشده در مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امامخمینی، نقش زمان و مکان در اجتهاد، مسائل مستحدثه(۳)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
- شیرخانی، علی، ملتگرایی و امتگرایی از منظر امامخمینی، چاپشده در مجموعه مقالات همایش سراسری اندیشه سیاسی اجتماعی امامخمینی، قم، المصطفی، چاپ اول، ۱۳۹۰ش.
- عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۴۲۱ق.
- عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
- غرویان، محسن و شاکر قوامیان، ملیگرایی (ناسیونالیسم) از دیدگاه اسلام، مجله معرفت، شماره ۵۰، ۱۳۸۰ش.
- فولادوند، عزتالله، خرد در سیاست، تهران، طرح نو، چاپ دوم، ۱۳۷۷ش.
- کریک، برنارد، دفاع از سیاست، ترجمه فرهاد مشتاقصفت، تهران، کتاب روز، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گودرزی، حسین، کارکرد هویتبخش مذهب شیعه در دوره صفویه، چاپشده در دین، انقلاب اسلامی و هویت (با تأکید بر اندیشههای امامخمینی)، تدوین علیرضا خسروی، تهران، تمدن ایرانی، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۴، تهران، صدرا، چاپ دهم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش.
- منوچهری، محمدعلی، ملت و ملیت، تهران، معارف، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
پیوند به بیرون
- اسماعیل رضوانیفر، ملیگرایی، دانشنامه امامخمینی، ج۹، ص۵۱۶–۵۲۳.