فارابی
فارابی: از بزرگان فلسفه اسلامی مشهور به معلم ثانی
محمدبنمحمد فرزند اوزلغبنطرخان معروف به ابونصر فارابی[۱] در سال ۲۵۷ق در روستای نزدیک فاراب ترکستان زاده شد.[۲] وی پس از تحصیلات اولیه به بغداد که عالیترین مرکز آموزش اسلامی آن روزگار بود، سفر کرد و در درس متیبنیونس و یوحنابنحیلان شرکت کرد و به تحصیل منطق پرداخت و در این زمینه از استادش پیشی گرفت.[۳] وی در بغداد به فراگیری فلسفه پرداخت و فردی برجسته و سرآمد عصر خویش شد و به معلم ثانی مشهور گشت. وی مدت بیست سال در بغداد ماند؛ آنگاه مرکز فرهنگی حلب توجه او را به خود جلب کرد و به آنجا سفر کرد و مدتی نزد سیفالدوله حمدانی به سر برد.[۴]
فلسفه فارابی دارای وجوه ممتازی است. وی برخی از آرای فیلسوفان پیشین را پذیرفت و آنها را به صورتی که با محیط فرهنگی خاص او مطابق باشد، بازسازی کرد و چنان پیوند و نزدیکی میان آنها برقرار کرد که فلسفه حاصل از آن منظمترین و مرتبطترین فلسفه است.[۵] وی هم در تفکر و بیان و هم در اقامه دلیل و بحث و ارائه مطالب استدلالی، فیلسوفی منطقی است.[۶] از معروفترین آثار فارابی فصوص الحکم، شرح المجسطی، احصاء العلوم، الموسیقی الکبیر و المدینة الفاضله است.[۷] این فیلسوف در علوم ریاضی و طب نیز تبحر داشت.[۸] وی در رجب ۳۳۹ق، در حدود هشتادسالگی در دمشق از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد.[۹]
امامخمینی از فارابی با عنوان معلم ثانی یاد کرده است.[۱۰] ایشان در پیام مهم خود به میخائیل گورباچوف فارابی را حکیم مشائی معرفی میکند که میتوان در شناخت قانون علیّت به آثارش مراجعه کرد[۱۱] (ببینید: نامه به میخائیل گورباچف). ایشان در برخی آثار خود به آرا و مبانی فارابی اشاره کرده است، ازجمله عمومیت قدرت الهی. امامخمینی در بیان عمومیت قدرت الهی به دلیل و ادلهای که فارابی در فصوص الحکم[۱۲] بیان کرده است، تمسک میکند.[۱۳] ایشان در تقریر این دلیل قائل است افعالی که از انسان صادر میشود و گمان میشود که به اختیار انسان انجام شده، اگر از لوازم ذات باشند، لازم میآید از اول و از وقتی که ذات بود، اختیار هم باشد؛ در حالیکه چنین نیست. اگر افعال حادث باشند، محدِثی لازم دارند. اگر آن محدِث شخص باشد، به گونهای که با اختیار دیگری آن را احداث کرده باشد، همین سخن دربارهٔ آن اختیار مطرح میشود و همینطور و تسلسل لازم میآید؛ بنابراین باید هر امر عرضی به امر ذاتی منتهی شود تا تسلسل لازم نیاید؛ سپس هر مختاری که با اختیار خود فعلی را انجام دهد، اختیار و قدرت انجام فعل را از ذاتی که اختیار و قدرت ذاتی اوست، دریافت میکند و لازمه آن تعلق قدرت حقتعالی بر تمامی موجوداتی است که دارای قدرت و اختیارند[۱۴] (ببینید: قدرت الهی). امامخمینی در برخی موارد در بطلان تسلسل از دلیل اسدّ و اخصر فارابی بهره برده است[۱۵] (ببینید: خداشناسی) و امامخمینی در علم الهی نظر فارابی را نقد کرده است[۱۶] (ببینید: علم الهی).
- ↑ ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۱۳؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان، ۵/۱۵۳–۱۵۴.
- ↑ عالمی، فارابی، ۱/۳۰۵.
- ↑ مدکور، فارابی، ۱/۶۴۱.
- ↑ ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۱۳–۱۴.
- ↑ مدکور، فارابی، ۱/۶۴۴.
- ↑ مدکور، فارابی، ۱/۶۴۱.
- ↑ ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۲۴–۳۰.
- ↑ ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۱۳.
- ↑ ابنابیاصیبعه، عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ۴/۱۳–۱۴؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان، ۵/۱۵۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۴۵۳.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۲۲۳–۲۲۴.
- ↑ فارابی، فصوص الحکم، ۹۱–۹۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۰۵–۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۰۵–۳۰۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۱/۳۵۲–۳۵۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۹–۱۶۰.