علم الهی

از ویکی امام خمینی

علم الهی، انکشاف ذات و ماسوای خداوند برای او.

بحث از علم الهی از مسائل مهم کلامی، فلسفی و عرفانی است. در قرآن کریم آیات متعددی بر علم خداوند دلالت می‌کنند و در روایات نیز علم الهی بیان‌ شده است. عقیده به شمول علم حق‌تعالی، هرچند از مسلمات دینی است، اما تحلیل آن؛ مورد اختلاف متکلمان، فلاسفه و عرفای اسلامی است که با تکیه بر نظام فکری خویش، آرای فراوانی دراین‌باره به دست داده‌اند.

ملاصدرا با اعتراف به ‌سختی و دشواری این مسئله، هر دو فیلسوف بزرگ مشائی و اشراقی را در حل علم الهی عاجز دانسته است.

امام‌خمینی در آثار خود با استفاده از احادیث اهل‌بیت(ع) به حل مسئله علم الهی پرداخته است، ایشان در علم حق‌تعالی، طریقه ملاصدرا را برگزیده و آن را با روایات صادره از منبع ولایت پیوند داده و با تمسک به روایات اهل‌بیت(ع) مسئله مهم علم پیش‌ از ایجاد، تعلق علم حق به معلومات و رابطه سمع و بصر حق با علم الهی را حل کرده ‌است.

امام‌خمینی ضمن بیان تقسیمات علم الهی، اثبات علم الهی به ذات خود، معتقد است حق ‌تعالی با علم بسیط ذاتی، به جمیع موجودات و جهات وجودی آنها علم دارد و ذره‌ای از حیطه علم او خارج نیست. ایشان بر اساس مبنای فلسفی و عرفانی خود مراتبی برای علم حق‌تعالی ثابت می‌کند.

معنی

علم به معنای دانستن و شناختن و ضد جهل است.[۱] اندیشمندان در بیان علم الهی آرای مختلفی به دست داده‌اند؛ چنان‌که برخی علم الهی را آشکارشدن ذات برای ذات دانسته‌اند؛ به گونه‌ای که همه خیرات از او جاری می‌گردد.[۲] امام‌خمینی علم الهی را انکشاف اشیا برای ذات، به صورت بسیط و تفصیلی می‌داند.[۳]

پیشینه

بحث از علم الهی از مسائل مهم کلامی، فلسفی و عرفانی است که مورد اختلاف اندیشمندان است. این بحث در تاریخ تفکر بشری سابقه‌ای دیرینه داشته و یکی از پرسش‌های همیشگی بشر بوده است.[۴] در فلسفه یونان، حکمایی، مانند افلاطون و ارسطو به این بحث پرداخته‌اند.[۵] در ادیان الهی، علم سابق یا پیشین صفتی از صفات خداوند شمرده شده است که به تمام رویدادهای پیش از وقوع علم دارد و این علم ازلی حق است.[۶]

در قرآن کریم، آیات متعددی[۷] بر علم خداوند دلالت می‌کنند و در روایات نیز مسئله علم الهی بیان شده است. از بعضی روایات بر می‌آید که علم حق‌تعالی عین ذات اوست[۸]؛ همچنین روایاتی بر مسئله علم حق‌تعالی پیش از ایجاد تأکید می‌ورزند.[۹]

عقیده به شمول علم حق‌تعالی، هرچند از مسلّمات دینی است، اما تحلیل آن، مورد اختلاف متکلمان، فلاسفه و عرفای اسلامی است که با تکیه بر نظام فکری خویش، آرای فراوانی دراین‌باره به دست داده‌اند.[۱۰] برخی متکلمان چون علم را به اضافه میان عالم و معلوم تفسیر کرده‌اند، علم حق‌تعالی به ذات خویش را نفی کرده‌اند.[۱۱] معتزله نیز با توجه به اشکالات وارد در علم پیش از ایجاد، قائل به ثبوت ماهیات معدومه شده‌اند.[۱۲] در فلسفه اسلامی تلاش فیلسوفانی، چون ابن‌سینا در علم الهی درخور توجه است. وی در حل مشکل علم باری‌تعالی به ماسوای خود چندان توفیقی به دست نیاورد[۱۳]؛ اما در مسئله علم حضوری به ذات و علم حضوری به صور مرتسمه، مسیر دشوار علم الهی را برای پس از خود بسیار هموار ساخت.[۱۴] شیخ اشراق نیز در تفسیر و اثبات علم الهی، علم اجمالی حق را سابق بر ایجاد اشیا و علم تفصیلی حق به اشیا را، عین وجود اشیا می‌داند،[۱۵] هرچند در آثار شیخ اشراق دربارهٔ علم حق‌تعالی به اشیا پیش از ایجاد، تصریحی ملاحظه نشده است.[۱۶]

ملاصدرا با اعتراف به سختی و دشواری این مسئله، هر دو فیلسوف بزرگ مشائی و اشراقی را در حل آن عاجز دانسته[۱۷] و به پیروی از عرفا، تحقیقی جامع در علم الهی در مقام ذات و پیش از اشیا و مراتب علم فعلی حق به دست داده است.[۱۸] ایشان در آثار خود با استفاده از قاعده بسیط‌الحقیقه، علم تفصیلی باری‌تعالی به اشیا را ثابت کرده است.[۱۹] اهل معرفت نیز علم تفصیلی حق را از طریق ظهور و تجلی ذات در مقام واحدیت، به تفاصیل اسما و صفات و صور یا لوازم اسما و صفات، یعنی اعیان ثابته می‌دانند.[۲۰]

امام‌خمینی در آثار خود با استفاده از احادیث اهل بیت(ع) به حل مسئله علم الهی پرداخته است.[۲۱] ایشان در علم حق‌تعالی، طریقه ملاصدرا را برگزیده و آن را با روایات صادر از منبع ولایت پیوند داده[۲۲] و با تمسک به روایات اهل بیت(ع)، سه مسئله مهم علم پیش از ایجاد، تعلق علم حق به معلومات و رابطه سمع و بصر حق با علم الهی را حل کرده است.[۲۳] ایشان درک و فهم معارف الهی، ازجمله علم الهی را از عهده برهان‌های مشائی، قیاس‌های فیلسوفان و مجادله‌های اهل کلام بیرون دانسته و این درک را مخصوص صاحبدلانی شمرده است که از مشکات نبوت و مصباح ولایت همراه با ریاضت‌های بسیار بهره‌مند شده‌اند.[۲۴]

حقیقت علم الهی و رابطه آن با اسمای دیگر

اندیشمندان اسلامی علم را از صفات ثبوتی حق‌تعالی می‌دانند،[۲۵] اگرچه در تبیین حقیقت علم الهی اختلاف دارند. برخی متکلمان علم حق‌تعالی را از صفات حقیقی ذات اضافه شمرده‌اند که به معلوم تعلق دارد.[۲۶] حکمای مشاء چون علم را کیف نفسانی می‌شمارند، علم حضوری علت به معلول را نمی‌پذیرند و معتقدند واجب‌تعالی تنها به خود و لوازم در ذات (صور علمیه ارتسامی) علم حضوری دارد؛ اما به غیر، علمی حصولی دارد.[۲۷] حکمای اشراق، علم الهی را اضافه اشراقی میان علت و معلول و علمی حضوری تفسیر کرده‌اند که بر این اساس ملاک علم واجب به غیر، صور ارتسامی نبوده، بلکه حضور نفس اشیا نزد حق است.[۲۸] ملاصدرا بر اساس مبانی خود علم را از سنخ وجود که همان حضور معلوم نزد عالم است، می‌داند و معتقد است حق‌تعالی در مرتبه ذات خود حقایق همه موجودات را دارد و علم حصولی دربارهٔ واجب‌تعالی را نپذیرفتنی می‌شمارد[۲۹]؛ زیرا حق‌تعالی وجود تامّی است که حقایق همه وجودات را به صورت اجمالی در عین کشف تفصیلی دارد.[۳۰]

امام‌خمینی در حقیقت علم الهی، نظر ملاصدرا را پذیرفته[۳۱] و علم را از صفات ثبوتی حق‌تعالی می‌داند.[۳۲] ایشان کلام حکما را مبنی بر اینکه علم از مقوله جوهر یا عرض و به صورت کیف نفسانی، انفعال یا اضافه باشد، نقد می‌کند و معتقد است علم دارای مراتب تشکیکی است و شدت و ضعف دارد و فرد حقیقی آن، علم حق است که هیچ جهت نقص و قصوری در آن نیست و بقیه مراتب، ظل و سایه این حقیقت هستند که به تبع ماهیت خود، وجود جوهری، عرضی یا اضافی دارند.[۳۳] به اعتقاد ایشان علم، حقیقتی واحد و بسیط است که همه مراتب علم از مرتبه جمادی تا مرتبه واجب را دربر می‌گیرد.[۳۴] همچنین ایشان کلام برخی متکلمان را مبنی بر اینکه علم حق‌تعالی از مقوله اضافه است، رد می‌کند[۳۵] و ازجمله مفاسد آن را انکار علم خداوند به ذات خویش و انکار علم خداوند به معدومات می‌داند.[۳۶]

امام‌خمینی، مانند دیگر حکمای الهی[۳۷] علم را متحد با ذات می‌داند که این علم عین ذات اوست و در عین بساطت و وحدت، همه اشیا به‌تفصیل معلوم آن ذات هستند و چون ذات حق‌تعالی وجودی صرف است، علم و شهود او نیز علم و شهودی تام است.[۳۸]

برخی حکمای الهی اختلاف حیثیت‌های مختلف را در اسمای الهی نمی‌پذیرند و بعضی از اسما را به بعضی دیگر ارجاع می‌دهند؛ چنان‌که سمع و بصر حق‌تعالی را به علم برمی‌گردانند[۳۹] یا اراده را به علم ارجاع و آن را علم به نظام اتم معرفی می‌کنند[۴۰]؛ بعضی برعکس علم را به سمع و بصر ارجاع می‌دهند.[۴۱]

امام‌خمینی ارجاع بعضی صفات به صفات دیگر را نمی‌پذیرد[۴۲]؛ زیرا لازمه آن این است که حق‌تعالی در ذات خود خالی از بعضی صفات باشد؛ در حالی‌که هر صفتی از صفات کمال برای حق‌تعالی ثابت است، بدون اینکه مقید به قیود و آلات باشد؛ چنان‌که هر یک از اراده، سمع و بصر از کمالات حقیقت وجودند و حق‌تعالی واجد این حقایق است.[۴۳] همچنین مرتبه ذات، صرف الوجود و بسیط به تمام بساطت است، در آن مرتبه هیچ نحو تکثر اسمائی و صفاتی وجود ندارد؛ بلکه تنها یک ذات متشخص است.[۴۴] به اعتقاد ایشان، علم، مانند اراده در تعلق، عام است و این‌چنین نیست که علم به هر چیزی تعلق بگیرد؛ اما تعلق اراده خاص باشد[۴۵] (ببینید: اراده).

تقسیمات علم الهی

اندیشمندان اسلامی برای علم حق‌تعالی تقسیم‌هایی برشمرده‌اند؛ ازجمله:

علم ذاتی و فعلی

عرفا برای ذات حق‌تعالی دو علم قائل شده‌اند: یکی در مرتبه ذات است که آن علم حق به ذات خود در مقام احدیت و در مقام تفصیل، علم به اسما، و صفات و لوازم آنها، یعنی اعیان ثابته[۴۶] و ماسوای ذات در مقام واحدیت است، و این علم، علمی حضوری است[۴۷] و دیگری علم در مرتبه فعل (علم فعلی) است که نفس موجودات خارجی است.[۴۸] حکما نیز برای ذات حضرت حق‌تعالی دو علم قائل شده‌اند: یکی در مرتبه ذات و دیگری در مرتبه فعل و علم فعلی را علم علت به معلول خود تفسیر کرده‌اند که معلولِ علم به ذات است و سبب برای معلول و عین معلول است.[۴۹]

برخی حکما علم ذاتی را عین ذات و علم فعلی را خارج از ذات شمرده‌اند.[۵۰] امام‌خمینی این کلام حکما را نمی‌پذیرد و تمام مراتب علم را عین ذات حق می‌داند؛ اما برای آن دو تجلی برمی‌شمارد: یکی مرتبه ذات و اوصاف ذاتی و یکی در مقام اوصاف فعلیه که از آن دو مفهوم علم و عالمیت انتزاع می‌شود که عارفان مقام تجلی به فیض اقدس را مبدأ اوصاف ذاتی و مقام تجلی به فیض مقدس را مبدأ اوصاف فعلی می‌شمارند.[۵۱] ایشان تفاوت علم حق در مراتب ذاتی و فعلی را به اعتبار می‌داند، نه تباین و انفصال که لازمه اقسام در تقسیم است[۵۲]؛

علم اجمالی و تفصیلی

حکما علم الهی را در تقسیمی دیگر به اعتبار تفصیل و اجمال به علم اجمالی و علم تفصیلی تقسیم کرده‌اند. حکمای مشاء علم تفصیلی حق‌تعالی را صور مرتسمه و علم اجمالی را سابق بر علم تفصیلی می‌دانند.[۵۳] حکمای اشراق قول به صور مرتسمه مشاء را نمی‌پذیرند و علم اجمالی را در مرتبه ذات و متحد با آن می‌دانند[۵۴]؛ ولی علم تفصیلی را خارج از ذات و عین علم فعلی حق می‌دانند[۵۵] و بر آنند که علم حق به غیر، علم حضوری شهودی است؛ یعنی تمام اشیا در موطن خاص خودشان به نفس اضافه اشراقیه حق‌تعالی، معلوم او هستند.[۵۶]

امام‌خمینی، همانند ملاصدرا[۵۷] علم تفصیلی حق‌تعالی را در مرتبه ذات نیز ثابت می‌داند که علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است و معتقد است علم اجمالی، علم به اشیای متعدده به صورت واحد است؛ به گونه‌ای که صورت آنها از یکدیگر متمایز نباشد. این علم به نحو واحد و بسیط است؛ مثل علم به مسائلی که انسان پیشتر فراگرفته است و آنها را در نفس به صورت یکجا حاضر می‌یابد و علم تفصیلی، علم به اشیای متعدد با صورت‌های متعدد و متمایز از یکدیگر است.[۵۸] ایشان علم اجمالی حق‌تعالی را مورد اتفاق حکما دانسته[۵۹] و علم ذاتی حق‌تعالی را علمی بسیط می‌داند که همه کثرات را به نحو اعلی و بسیط دارد.[۶۰] همچنین ایشان بر مبنای عرفانی بر آن است که علم در مرتبه غیب‌الغیوبی مندکّ در ذات است و این مرتبه، اسم و رسمی ندارد. در این مرتبه صفتی اعتبار نمی‌شود؛ اما در مرتبه واحدیت و تعیّن ثانی امتیاز نسبی، صفات از یکدیگر قابل اعتبار است و در این مرتبه بحث علم مطرح می‌شود.[۶۱]

اثبات علم الهی به ذات

حکما، علم حق‌تعالی به ذات خود را از راه تجرد آن اثبات می‌کنند؛ زیرا علم همان حضور معلوم نزد عالم است و واجب‌تعالی موجودی مجرد است و هر موجود مجردی به همان هویت عینی و خارجی خود، برای خود حاضر است؛ بنابراین خداوند به ذات خویش علم دارد.[۶۲]

امام‌خمینی نیز برای اثبات علم حق به ذات خود، از مقدماتی، چون اصالت وجود، بساطت وجود و قاعده بسیط‌الحقیقه استفاده کرده است.[۶۳] ایشان در اثبات علم حق‌تعالی به ماسوای ذات، به دو طریق فلسفی و عرفانی پرداخته است که در طریق فلسفی، نتیجه آن کشف تفصیلی علم در عین علم بسیط اجمالی است[۶۴]؛ به گونه‌ای که در مرتبه ذات، تمام کثرات و وجودات بر او معلوم و مکشوف است؛ زیرا او صرف‌الوجودی است که جامع همه کمالات وجود است و هیچ وجودی از حیطه علم حق غایب نیست.[۶۵] امام‌خمینی یکی دیگر از راه‌های اثبات علم حق‌تعالی را از راه سبب فاعلی می‌داند که علم به سبب و علت تامه شیء مستلزم علم به شیء است و حق‌تعالی علم به خود ـ که سبب همه موجودات است ـ دارد؛ از این‌رو علم به مسببات، یعنی موجودات نیز دارد[۶۶]؛ اما بر مبنای عرفانی معتقد است برای حق‌تعالی مراتب مختلفی از علم است. در ذات و مرتبه احدیت، علم به صورت بسیط و غیر متمایز موجود است؛ اما در واحدیت، علم به تفاصیل اسما و صفات و لوازم و صور آنها یا اعیان ثابته حاصل است[۶۷] و اگر این علم بسیط در حضرت ذات نبود، هرگز حضرت واحدیت و اعیان ثابته‌ای که در حضرت علمی است و نیز به تبع این اعیان، اعیان خارجی محقق نمی‌شد.[۶۸]

اثبات علم الهی به ماسوا پیش از ایجاد

یکی از مسایلی که در باب علم حق‌تعالی برای فیلسوفان مطرح بوده و سبب اختلاف آرا در این زمینه شده، چگونگی علم حق‌تعالی با حفظ بساطتش به اشیا در ازل پیش از ایجاد آنهاست. برخی متکلمان، مانند معتزله معتقدند علم حق‌تعالی پیش از تحقق موجودات به ثابتات ازلیه تعلق می‌گیرد که نه موجودند و نه معدوم و این ثابتات منفصل از ذات حق است و پیش از وجود خارجی و در حال عدم، ثبوت دارند و پس از ایجاد از طریق صور مرتسمه تحقق می‌یابند[۶۹] (ببینید: اعیان ثابته و عدم).

حکمای مشاء، علم حق‌تعالی را به اشیا پیش از ایجاد، از طریق علم به ذات و پس از ایجاد، از طریق صور ارتسامی می‌دانند که این صور زاید بر ذات و در عین حال متصل به اوست.[۷۰] حکمای اشراق تمام نظام عالم را علم حق‌تعالی می‌دانند[۷۱]؛ به این معنا که تمام عالم در عین کثرتی که دارد، نزد او حضور دارد و حضور معلوم نزد عالم همان علم است.[۷۲] عارفان علم به اشیا را در مرتبه واحدیت و اعیان ثابته می‌دانند و پس از تحقق نیز اشیا علم فعلی حق محسوب می‌شوند.[۷۳]

امام‌خمینی نیز به بررسی آراء اندیشمندان اسلامی دربارهٔ چگونگی علم پیشین حق‌تعالی به اشیا پرداخته، قائلان به انفصال و اتصال در علم پیشین را به گروه‌هایی تقسیم کرده است:[۷۴]

دیدگاه انفصال

این دیدگاه به چند گروه تقسیم می‌شود:

  1. گفته معتزله: معتزله بر این باورند ثابتات که نه معدوم و نه موجودند و منفصل از ذات هستند، ملاک علم خداوند می‌باشند، به این معنا که خداوند به واسطه آنها به اشیا علم دارد.[۷۵] امام‌خمینی این قول را باطل می‌داند؛ زیرا ثابت با موجود و ثبوت با وجود مرادف است و غیر از وجود چیزی متحقق نیست. ایشان معتقد است حقیقت علم امری وجودی است که حضور معلوم نزد عالم است و همه حقایق نزد او موجود و حاضرند.[۷۶] ایشان در تحلیل این قول، معتزله را از اندیشمندانی می‌داند که علم خداوند به اشیا را هم مغایر و زائد بر ذات و هم منفصل از ذات می‌دانند.[۷۷]
  2. گفته عرفا: ملاصدرا دربارهٔ علم پیشین خداوند به اشیا از نگاه عرفا دو تفسیر کاملاً متفاوت ارائه می‌دهد. وی در تفسیر نخست با ارائه تحلیلی از مذهب معتزله و ابطال آن، مذهب عرفا را در این زمینه ملحق به مذهب معتزله می‌داند[۷۸] و در تفسیر دوم با ارائه تحلیل فلسفی دقیق، دیدگاه عرفا را دقیق‌ترین دیدگاه برمی‌شمارد.[۷۹] امام‌خمینی نیز دو تفسیر از دیدگاه عرفا در این زمینه به دست می‌دهد. ایشان در تفسیر اول با ارائه تحلیلی، مذهب عرفا را به مذهب معتزله ملحق می‌کند[۸۰] و معتقد است که نظر عرفا و متکلمان معتزلی نزدیک به هم می‌باشند؛ زیرا معتزله برای اینکه علم پیشین خداوند به اشیا را موجه جلوه دهند مدعی شدند که ماهیات اشیا پیش از اینکه موجود بشوند، به نحو متمایز از هم ثبوت عینی و خارجی داشتند. عرفا نیز برای تصحیح متعلق علم پیشین حق‌تعالی بر این عقیده‌اند که اشیا پیش از اینکه وجود خارجی پیدا کنند دارای ثبوت علمی هستند.[۸۱] بنابراین سخن عرفا از یک جهت به گفته معتزله نزدیک است؛ زیرا معتزله مثل عرفا به ثبوت ماهیات قائل‌اند، نه به وجود آنها.[۸۲] با ابطال مذهب معتزله، مذهب عرفا هم باطل می‌باشد؛ زیرا به عقیده عرفا ثابتات و ماهیات در مرتبه واحدیت که مرتبه ظهور اسما و صفات است می‌باشند، بدون اینکه ثبوت آنها به وجود استناد داده شود؛ در حالی‌که این گفته بنابر ادله اصالت وجود باطل است. بنابر اصالت وجود چیزی که رائحه وجود را استشمام نکرده غیر از عدم و ظلمت چیزی نیست.[۸۳] امام‌خمینی در تفسیر دوم، گفته عرفا را درست می‌داند و بر این باور است که حق‌تعالی پیش از ایجاد، علاوه بر علم به ذات خویش، به ممکنات و اشیا در مرتبه احدیت، واحدیت و عالم اعیان ثابته علم دارد.[۸۴] نخستین مرتبه علم حق‌تعالی، علم در مرحله بطون است که مشتمل بر علم ذات به ذات یا علم در مرتبه احدیت و علم در مرتبه واحدیت می‌باشد.[۸۵] این، علم اجمالی در عین کشف تفصیلی و شهود مفصل در مجمل است که از ظهور اسما و صفات و لوازم آن یعنی اعیان ثابته به ظهور علمی و کشف تفصیلی در عین علم اجمالی در حضرت واحدیت واقع می‌شود بدون اینکه کثرت و ترکیبی لازم بیاید.[۸۶]
  3. گفته افلاطون: گروهی بر این باورند که مناط علم تفصیلی خداوند به ماهیات و انکشاف تفصیلی نزد خداوند پیش از مرتبه ایجاد آنها، همان مثال آنهاست که واقعیتی خارجی و مجرد تام دارد. این ارباب انواع، مناط و ملاک علم حق هستند که قائم به ذات و منفصل می‌باشند.[۸۷] این گفته از جهت اینکه نظام عالم، عین علم تفصیلی حق است درست می‌باشد، اما بحث در مورد علم پیش از ایجاد است نه پس از ایجاد.[۸۸]
  4. تفصیل‌دهندگان: این گروه بر این باورند که علم خداوند به بعضی حضوری و به بعضی ارتسامی است؛ به عنوان مثال عقل اول خود علم حق‌تعالی است و بلکه علم، عین عقل اول است و لکن صور اشیایی غیر متناهی در عقل مرتسم هستند و چون حقیقت عقل اول علم خداست، صور اشیا در علم خدا مرتسم می‌باشند.[۸۹]

دیدگاه اتصال

این نظریه نیز به دو گروه تقسیم می‌شود؛

  1. گفته مشائین: غیر متحد با ذات به نحو اتصال و زیادت بر ذات؛ چنان‌که فارابی و شیخ‌الرئیس به ارتسام علم باری‌تعالی قائل‌اند.[۹۰]
  2. گفته ملاصدرا: متحد با ذات؛ طبق این نظر علم حق‌تعالی غیر از او نیست بلکه عین اوست و صورت معقوله علمیه حق با ذات او متحد است و به نحو انضمام نیست.[۹۱]

امام‌خمینی به روش حکمت متعالیه و همسو با ملاصدرا بر این باور است که بساطت محض خداوند به ضمیمه اصالت وجود و بنابر قاعده بسیط الحقیقه، علم پیشین ذاتی او ثابت می‌شود و از علیت او بر اشیا به ضمیمه قاعده «العلم بالعلة یوجب العلم بالمعلول» صور الهی، که علم پیشین مغایرند، ثابت می‌شود و چون هر دو قاعده درست است پس خداوند واجد هر دو نوع علم است. پس از آن جهت که در ذات خود بسیط است عین علم تفصیلی به اشیا است و از آن جهت که علت اشیا است، دارای صور مذکور است.[۹۲] پس کشف در مرتبه ذات، کشف تفصیلی تمام اشیا است و متحد با ذات است.[۹۳]

علم حق‌تعالی پس از ایجاد

شیخ اشراق نخستین فیلسوفی است که علم فعلی (در مرتبه فعل) را مطرح کرده و به تفصیل آن پرداخته و گفته است مراد از این علم، خود وجود اشیا است که معلول‌های خداوند و با او اضافه صدوری اشراقی دارند و در نتیجه نزد او حاضرند.[۹۴] بنابر نظر وی، علم فعلی به امر متغیر، مانند شیء مادی، متغیر است بر خلاف علم فعلی به امر ثابت که ثابت است؛ زیرا در علم فعلی، علم همان معلوم است، یعنی خود همان واقعیت خارجی شیء، علم خداوند است و از این‌رو اگر واقعیت خارجی امری مادی و متغیر باشد، علم هم متغیر است اما از آنجاکه این گونه علم ممتاز و منفصل از ذات اوست، تغییر آن مستلزم تغییر در علم حق‌تعالی نیست تا محال لازم آید.[۹۵] خواجه طوسی نیز نظر شیخ اشراق را مبنی بر علم فعلی برگزیده و به اثبات آن پرداخته است.[۹۶] ملاصدرا نظریه شیخ اشراق را نقد کرده و بر این اعتقاد است که نظریه او مستلزم آن است که خداوند در مقام ذات به اشیا علم نداشته باشد.[۹۷] بنابر نظر وی علم فعلی حق‌تعالی مطلقاً ثابت است؛ زیرا امور زمانی و متغیر نسبت به خداوند غیر زمانی و ثابت می‌باشند.[۹۸]

امام‌خمینی در بیان چگونگی علم الهی به افعال خود، به بررسی گفته‌های اندیشمندان اسلامی پرداخته و بر این باور است که متکلمان علم خداوند به مخلوقات را علم تفصیلی زائد بر ذات می‌دانند که فعل او از روی آن علم متحقق می‌گردد[۹۹] و حکمای مشاء علم عنایی را لایق حق می‌دانند، یعنی علم حق به مخلوقات، خارج از ذات و متصل به ذات است و نقشه موجودات از ازل تا ابد نزد خداوند موجود بوده و طبق آن نقشه، زمینه وجود موجودات در عالم ریخته می‌شود. البته قیام این علم تفصیلی ارتسامی به ذات اقدس، قیام صدوری است نه حلولی.[۱۰۰] حکمای اشراق علم حق به مخلوقات و موجودات خارجی را به علم بالرضا می‌دانند[۱۰۱] و حکمای حکمت متعالیه علم حق‌تعالی به افعال و مخلوقاتش را علم بالتجلی می‌دانند[۱۰۲]؛ یعنی علم تفصیلی به این موجودات متکثره، عین علم اجمالی به ذات الهی می‌باشد. علاوه بر این، آنان موجودات خارجی را به علم بالرضا معلوم حق می‌دانند.[۱۰۳]

امام‌خمینی نیز در بیان علم حق‌تعالی پس از ایجاد با تقریر کلام شیخ اشراق مبنی بر اینکه علم حق‌تعالی به گونه احاطه بر موجودات است و علم به اشیا حضوری و اضافه اشراقی است،[۱۰۴] بر این مطلب تأکید دارد که اشراقیون مناط علم تفصیلی به اشیا را همان علم فعلی می‌دانند؛ بنابراین سرتاسر نظام وجود از ازل تا ابد عین علم فعلی حق است و این علم فعلی، علم تفصیلی او و خارج از ذات حق می‌باشد. اشراقیون معتقدند که حق‌تعالی دارای یک علم اجمالی در مرتبه ذات است که متحد با ذات بوده و علوّ ذات به اوست[۱۰۵] و خواجه طوسی در تقریر علم فعلی از اشراقیون تبعیت کرده است.[۱۰۶]

در نگاه امام‌خمینی نظریه شیخ اشراق در حقیقت شامل دو بخش است؛

  1. اثبات علم فعلی خداوند به اشیا،
  2. انحصار علم خداوند به اشیا در علم فعلی. از نگاه ایشان بخش نخست درست می‌باشد ولی بخش دوم که مستلزم انکار علم پیشین خداوند به اشیا است، درست نمی‌باشد. ایشان بر اساس اصالت وجود و صرف الوجود، علم حق‌تعالی به اشیا را علم اجمالی ذاتی در عین تفصیلی می‌داند و نظریه شیخ اشراق را در بخش دوم ردّ می‌کند.[۱۰۷] بنابر نظر ایشان شیخ اشراق به علم اجمالی در مرتبه ذات بسنده کرده و منکر علم تفصیلی حق در مرتبه ذات شده است.[۱۰۸]

به اعتقاد امام‌خمینی علم تفصیلی در مرتبه ذات ثابت می‌باشد و بر آن برهان، ثابت و محقق است. توضیح اینکه از آنجاکه وجود صرف، جامع هر وجودی به نحو اعلی است[۱۰۹] و چنین وجودی که در مرتبه ذات به واسطه علم به ذات تمام حیثیات وجودی به نحو اعلی در او موجود است، برای او هر حیث وجودی و هویت نوری منکشف است و علم او به وجود مقید به زمان و مکان و خصوصیات نیست. پس در مرتبه علم ذات به ذات تمام ذرات وجود منکشف است[۱۱۰] و از این‌رو علم تفصیلی حق، مستلزم کثرت در ذات نیست؛ زیرا ماهیت اعتباری بوده و امر اعتباری واقعیتی ندارد؛ پس کثرت در خارج تحقق ندارد. بر این اساس در دار هستی چیزی غیر از وجود واقعیت ندارد و آنچه متحقق است، اصل وجود است و معنای کشف تفصیلی همین می‌باشد.[۱۱۱] بنابراین، پس از عالی‌ترین مراتب وجود تا پایین‌ترین آن، خواه غیب باشد یا شهادت، بدون حجاب و کثرتی، به علم بسیط احاطی و ازلی حق، منکشف است.[۱۱۲] بنابر نظر امام‌خمینی علم پس از ایجاد، علم تازه‌ای نیست بلکه همان علم پیش از ایجاد است که پس از محقق بودن، وقوع بر معلول پیدا کرده است.[۱۱۳]

شمول علم الهی به جزئیات

از مباحث مهم علم الهی بحث از شمول علم حق‌تعالی به همه هستی است که آیات الهی[۱۱۴] به آن اشاره کرده است. اندیشمندان اسلامی علم الهی را شامل و محیط بر همه اشیا می‌دانند[۱۱۵]؛ اما در چگونگی تعلق آن در جزئیات اختلاف دارند. برخی حکمای مشاء تعلق علم الهی به جزئیات را به نحو کلی می‌دانند.[۱۱۶] متکلمان این کلام را به معنای نفی علم حق به جزئیات تفسیر کرده‌اند.[۱۱۷]

امام‌خمینی تفسیر یادشده را درست نمی‌داند و علم به نحو کلی را به معنای علم احاطی تفسیر می‌کند[۱۱۸] و همانند ملاصدرا[۱۱۹] معتقد است حق‌تعالی با علم بسیط ذاتی، به جمیع موجودات و جهات وجودی آنها علم دارد و ذره‌ای از حیطه علم او خارج نیست[۱۲۰] و این علم به نظام اَتَمّ، مبدأ و منشأ تحقق نظام عالم است. در این علم، معلوم تابع علم است؛ به این معنا که هر گونه علم باشد، معلوم به همان صورت تحقق می‌یابد، بر خلاف علوم انفعالی که علم تابع معلوم است.[۱۲۱] ایشان معتقد است علم تفصیلی حق‌تعالی به تمام اشیا از ازل تا ابد بوده است، بدون اینکه این علم کثرتی در ذات بسیط حق ایجاد کند؛ زیرا حق‌تعالی در عین بساطت خود جامع همه حقایق پایین‌تر است و این علم به ذات، علم به تمام موجودات است.[۱۲۲]

مراتب علم الهی

اندیشمندان اسلامی برای علم حق‌تعالی مراتبی ذکر کرده‌اند. عرفا برای علم حق‌تعالی در صقع ربوبی دو مرتبه قائل‌اند: یکی علم ذات به ذات در تعین اول و دیگری علم ذات به اشیا در تعین ثانی. در تعین اول، اسمای الهی از یکدیگر متمایز نیستند و علم، عالم و معلوم با هم متحدند و در آنجا علمی جز علم به ذات مطرح نیست؛ اما در تعین ثانی، به دلیل امتیاز نسبی، علم حق‌تعالی به اسما و صفات و اعیان ثابته مطرح می‌شود.[۱۲۳]

حکما نیز برای علم حق‌تعالی مراتبی قائل‌اند: علم در مرتبه ذات که حکمای مشاء از آن به علم عنایی و صور مرتسمه یاد می‌کنند،[۱۲۴] علم در مرتبه عقل اول و قلم اعلی، علم در مرتبه مثل افلاطونی و ارباب انواع که حکمای اشراق و پیروان آنان به آن معتقدند،[۱۲۵] علم در مرتبه نفوس کلیه افلاک که صور کلیه در آن موجود است و علم در مرتبه خارج که موجودات مادی هستند.[۱۲۶]

امام‌خمینی بر اساس مبنای فلسفی و عرفانی خود مراتبی برای علم حق‌تعالی ثابت می‌کند:

  1. علم در مرحله بطون که به علم در مرتبه ذات و مرحله احدیت و علم در مرتبه واحدیت تقسیم می‌شود. در مقام ذات و مقام احدیت حق‌تعالی حقیقتی صرف و بسیط است که همه کمالات را در مقام ذات به صورت بسیط دارد[۱۲۷] و در مقام واحدیت و اسما و صفات[۱۲۸] و لوازم این اسما یعنی علم مرتبه اعیان ثابته. در این مرحله به اسما و صفات و اعیان با تمایز مفهومی و نه وجودی است.
  2. علم در مرحله ظهور عینی که در این مرحله به بعد علم در مرتبه خارج و فیض مقدس یا وجود منبسط حق است و از مظاهر علم فعلی خارجی اوست که در بردارنده علم مرتبه عقل اول و قلم اعلی، و علم در مرتبه صور و مُثُل افلاطونی است. به اعتقاد امام‌خمینی برای هر نوع از انسان و حیوان یک فرد عقلانی در عالم عقل هست که جامع تمام کمالات افراد به نحو وجود تجردی و بسیط است که مربی نوع است و تمام حیثیات کمالی وجود افراد در آنجا به نحو وحدت جمعی موجود است[۱۲۹] (ببینید: عقل (موجود مجرد)). در مرتبه بعد انکشاف اشیا در نفوس کلیه افلاک طبق مبنای حکمای مشاء است[۱۳۰] که برای افلاک نفوس کلی و جزئی قائل بوده‌اند.[۱۳۱] سپس مرتبه خارج و قدر عینی واقع است. به اعتقاد امام‌خمینی هر ذره از اشیا و موجودات عالم برای حق‌تعالی، مستقیم و بدون واسطه منکشف است.[۱۳۲] ایشان در توضیح، صور جزئی را که به عقل قایم است، قضای علمی الهی و صور علمی را که در نفوس فلک قایم است، قدر علمی الهی می‌داند[۱۳۳] (ببینید: قضا و قدر).

پانویس

  1. ابن‌منظور، لسان العرب، ۱۲/۴۱۷؛ فیومی، المصباح المنیر، ۴۲۷.
  2. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۹.
  3. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲؛ امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۱۷.
  4. کاپلستون، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ۱/۱۲.
  5. کاپلستون، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ۱/۲۰۰–۲۰۱.
  6. هاکس، قاموس کتاب مقدس، ۶۱۷–۶۱۸.
  7. بقره، ۳۲؛ انعام، ۵۹؛ فاطر، ۳۸؛ جن، ۲۶.
  8. صدوق، التوحید، ۳۸ و ۱۴۶.
  9. کلینی، کافی، ۱/۱۰۷.
  10. فاضل تونی، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، ۲۱۳؛ آشتیانی، شرح حال ملاصدرا، ۱۸۵–۲۱۰؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۵.
  11. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۵/۴۱۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۰.
  12. قاضی‌عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۵/۲۵۲؛ ← حلی، کشف المراد، ۳۵–۳۹.
  13. ←ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۹۸–۱۹۹.
  14. ابن‌سینا، الشفاء، ۳۶۶؛ ابن‌سینا، التعلیقات، ۱۵۶.
  15. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۶–۴۸۷ و ۲/۱۵۲–۱۵۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۳۳.
  16. ←ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۹.
  17. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۹–۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۴۹ و ۱۸۰–۱۷۹.
  18. آشتیانی، شرح حال ملاصدرا، ۱۸۵؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۲۹۳.
  19. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۶۹–۲۷۴.
  20. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۲۷۹.
  21. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۸۳؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۷؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۳۱–۳۲، ۵۴، ۵۸ و ۸۲–۸۳؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲–۲۵ و ۳۱.
  22. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۲ و ۶۱۵–۶۱۶.
  23. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۶؛ امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۱۷.
  24. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۸.
  25. غزالی، مجموعه رسائل، ۱۳۰؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۶۱–۲۶۲.
  26. فخر رازی، المباحث، ۲/۴۷۰–۴۷۱؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۰.
  27. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۹۸–۳۱۸.
  28. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷ و ۲/۱۵۲–۱۵۳؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۳۷۹.
  29. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۸۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۹–۹۱؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۴۰–۴۱؛ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۵۳.
  30. سبزواری، التعلیقات علی الشواهد، ۴۴۷.
  31. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.
  32. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۷.
  33. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸–۳۸۳.
  34. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۶–۳۷۷ و ۳۷۹.
  35. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۲.
  36. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.
  37. شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۳۷۷؛ ملاصدرا، اسرار الآیات، ۴۶.
  38. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۱؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۶.
  39. خواجه‌نصیر، اجوبة المسائل، ۹۶؛ خواجه‌نصیر، نقد المحصل، ۲۸۷؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۹.
  40. ابن‌سینا، الشفاء، ۳۶۷.
  41. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۵۰–۱۵۳؛ شهرزوری، شرح حکمة الاشراق، ۵۱۱؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۲۳.
  42. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۴۲.
  43. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۳–۶۱۴.
  44. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۴۱.
  45. امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۱۸.
  46. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۸–۱۱۹.
  47. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۳/۵۴۵.
  48. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۲۰۴.
  49. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۸۲–۳۸۳ و ۶/۲۷۳–۲۷۵، ۲۸۳؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۸۶–۵۹۸؛ ← امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۳.
  50. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۳۰.
  51. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۰۸–۶۰۹.
  52. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵–۲۸۶.
  53. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۲۷۰؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۹۲.
  54. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۵ و ۴۸۵–۴۸۷.
  55. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۰–۷۳ و ۲/۱۵۰–۱۵۳؛ ← آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۲۸۲.
  56. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷–۴۸۸ و ۲/۱۵۲–۱۵۳.
  57. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۶۹–۲۷۲.
  58. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۹۰.
  59. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۷.
  60. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۵.
  61. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۵.
  62. ابن‌سینا، التعلیقات، ۱۸۹–۱۹۵؛ شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۶۵ و ۲/۱۲۴، ۱۵۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۶۱–۵۶۷.
  63. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۸–۲۱۸، ۲۳۱–۲۳۴ و ۲۳۹؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۰۷–۶۰۸.
  64. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۷؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۱ و ۶۱۵.
  65. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۱.
  66. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۱–۶۱۲.
  67. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۱.
  68. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۹.
  69. تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱–۱۲۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۱۰ و ۱۸۱؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۵۷۳.
  70. ابن‌سینا، الشفاء، ۳۶۳؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۲۹۹–۳۱۱.
  71. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۵۰–۱۵۴.
  72. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۵۰–۱۵۴؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۴–۲۸۷؛ ← امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۲۱.
  73. قونوی، المراسلات، ۱۰۵؛ جامی، نقد النصوص، ۳۰.
  74. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷.
  75. جرجانی، شرح المواقف، ۲/۱۹۰–۱۹۲.
  76. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳–۱۵۴.
  77. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷.
  78. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۱–۱۸۲؛ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲۴.
  79. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۳۸–۲۸۴؛ عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲۴–۳۲.
  80. عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴.
  81. عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴–۱۵۵.
  82. عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴–۱۵۵.
  83. عبودیت، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی، ۲/۱۵۴–۱۵۵.
  84. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۹؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۱.
  85. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۹.
  86. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۵۸؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۴۴، ۷۳ و ۱۱۹؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۱.
  87. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷–۱۵۸.
  88. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۸.
  89. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۸–۱۵۹.
  90. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۰.
  91. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۰.
  92. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۰–۲۰۵ و ۲۰۸–۲۱۸.
  93. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۳–۲۴۰.
  94. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۷ و ۲/۱۵۲–۱۵۳.
  95. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۴۴۸.
  96. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۳۰۴–۳۰۶؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۳۳.
  97. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۱۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۴۹–۲۵۴.
  98. ملاصدرا، شرح الهدایه، ۳۸۰.
  99. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۸۲.
  100. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۸۳.
  101. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۸۳–۲۸۴.
  102. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴–۲۸۵.
  103. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴–۲۸۵.
  104. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۳۹.
  105. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۰۷.
  106. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.
  107. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۵۷ و ۲۲۹.
  108. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲.
  109. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۵۷؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۷.
  110. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۴۰.
  111. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۹.
  112. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۰۶.
  113. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۰.
  114. انعام، ۵۹؛ فصلت، ۵۴.
  115. مجلسی، بحارالانوار، ۷/۲۵۴؛ طباطبایی، المیزان، ۷/۱۲۵.
  116. ابن‌سینا، الشفاء، ۳۵۹؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۳/۳۰۷–۳۱۰.
  117. غزالی، تهافت الفلاسفه، ۱۹۲–۱۹۷؛ فخر رازی، المباحث، ۲/۴۷۶؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱.
  118. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۱–۲۷۲.
  119. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۷۴–۱۸۰ و ۱۹۴–۱۹۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۰۵–۱۰۶ و ۴۰۴.
  120. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۵؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۲۱؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۴ و ۲۵۳.
  121. امام‌خمینی، الطلب و الاراده، ۶۳–۶۴.
  122. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۷۲–۲۷۴؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۰–۶۱۱.
  123. ابن‌عربی، فصوص الحکم، ۶۰، ۱۳۱؛ ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۴/۱۶ و ۲۲۲–۲۲۳؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۲۲–۴۲۳ و ۸۱۴–۸۱۵.
  124. ابن‌سینا، الاشارات، ۱۳۰–۱۳۳؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۲۹۰–۲۹۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ۳/۶۰۸–۶۱۰.
  125. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۹۲–۹۴، ۱۴۴ و ۱۵۰–۱۵۳.
  126. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۲۴–۱۲۸.
  127. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۵۲–۲۵۸ و ۲۸۵–۲۸۶؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۹.
  128. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۷۶؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.
  129. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۳.
  130. ابن‌سینا، رسائل، ۲/۶۴ و ۷۸.
  131. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴.
  132. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۵.
  133. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۸۴–۲۸۵.

منابع

  • قرآن کریم.
  • آشتیانی، سیدجلال‌الدین، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا، قم، بوستان کتاب، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
  • آشتیانی، سیدجلال‌الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، قم، بوستان کتاب، چاپ پنجم، ۱۳۸۰ش.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، رسائل ابن‌سینا(۲)، به اهتمام حلمی ضیاء اولکن، استانبول، دانشکده ادبیات استانبول، ۱۹۵۳م.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌عربی، محی‌الدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
  • ابن‌عربی، محی‌الدین، فصوص الحکم، تحقیق ابوالعلاء عفیفی، تهران، نشر الزهرا(س)، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
  • ابن‌منظور، محمدبن‌مکرم، لسان العرب، تحقیق جمال‌الدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
  • تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تصحیح عبدالرحمن عمیره، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
  • جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، تصحیح بدرالدین نعسانی، قم، شریف رضی، چاپ اول، ۱۳۲۵ق.
  • حلی، علامه، حسن‌بن‌یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
  • خواجه‌نصیرطوسی، محمدبن‌محمد، اجوبة المسائل النصیریه، به اهتمام عبدالله نورانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • خواجه‌نصیرطوسی، محمدبن‌محمد، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • سبزواری، ملاهادی، التعلیقات علی الشواهد الربوبیه، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
  • سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹–۱۳۷۹ش.
  • شهرزوری، شمس‌الدین، شرح حکمة الاشراق، تحقیق حسین ضیائی تربتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.
  • شیخ اشراق، سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • صدوق، محمدبن‌علی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
  • عبودیت، عبدالرسول، علم پیشین الهی در عرفان اسلامی از منظر صدرالمتألهین، مجله حکمت عرفانی، شماره ۷، ۱۳۹۳ش.
  • غزالی، ابوحامد، تهافت الفلاسفه، تحقیق سلیمان دنیا، تهران، شمس تبریزی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
  • غزالی، ابوحامد، مجموعة رسائل الامام‌غزالی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
  • فاضل تونی، محمدحسین، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، تصحیح وحید روح‌الله‌پور، قم، مطبوعات دینی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۴۱۱ق.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
  • فیومی، احمدبن‌محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  • قاضی‌عبدالجبار همدانی، ابوالحسن، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، تحقیق جورج قنواتی، قاهره، دارالمصریه، ۱۹۶۵م.
  • قونوی، صدرالدین، المراسلات بین صدرالدین قونوی و نصیرالدین طوسی، تحقیق گوردون شوبرت، بیروت، وزارت مرکزی علوم و فنون آلمان، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
  • قیصری، داوودبن‌محمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ترجمه سیدجلال‌الدین مجتبوی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • مجلسی، محمدباقر، مرآة العقول فی شرح اخبار آل‌الرسول(ص)، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، شرح الهدایة الاثیریه، تصحیح محمدمصطفی فولادکار، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۴۹ش.

پیوند به بیرون