تجلی

از ویکی امام خمینی

تجلّی، ظهور حق‌تعالی در مراتب هستی و قلوب عارفان.

تجلی در مباحث عرفانی دارای اهمیت ویژه‌ای است و از مباحث پایه‌ای شمرده می‌شود، پیش‌ از ابن‌عربی تجلی بیشتر در معارف معرفت‌شناختی و سلوکی به کار می‌رفت، اما با ظهور عرفان نظری از سوی ابن‌عربی، معنای هستی‌شناختی آن نیز بروز کرد و در مباحثی چون تبیین مراتب هستی، مراتب صقع ربوبی، چگونگی ارتباط حق تعالی با کثرات در عالم، تکرار تجلّی و خلق مدام به کار رفت.

تجلی در آثار عرفانی امام‌‌خمینی از مباحث مهم و اساسی است که به هر دو قسم از تجلی هستی­‌شناختی و معرفت‌شناختی توجه ویژه‌ای داشته است. ایشان اصطلاحات عمده عرفانی را که به ‌مراتب کلی حقیقت وجود مربوط است، نقشه و تفسیری از این دو نوع تجلی می‌داند. باور امام‌ خمینی ذات حق‌ تعالی در تجلی ذاتی و فیض اقدس، نخست به الوهیت و اسم جامع «الله» تجلی می‌کند و سپس اسماء و اعیان ظهور می‌یابند. وی تجلیات را به تجلیات لطفی جمالی که موجب ازدیاد عشق و شوق سالکان و تجلیات قهری جلالی که موجب خوف و خشیت است تقسیم می‌کند.

امام‌خمینی مانند دیگر عارفان برای هر یک از تجلیاتی که به قلب عارف وارد می‌شود، ویژگی و آثار خاص قائل است. زمانی‌ که سالک از انانیت خارج شد و در مسیر سلوک قدم نهاد، تجلیات و اشراقاتی به قلبش وارد می‌شود و سالک به اعتبار سعه و ضیق قلب، عطایایی را از حق دریافت می‌کند.

مفهوم‌شناسی

تجلّی از ریشه «جلوة» و به معنای ظاهرشدن و آشکارگشتن است.[۱] در اصطلاح عارفان، تجلّی به دو معنای هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی (سلوکی) به‌کار رفته است. تجلی در معنای اول، ظهور و تمیّز ذات حق‌تعالی در هر مرتبه از مراتب هستی است[۲] که سبب ظهور اسما و اعیان است[۳] و در معنای دوم، اشراق و جلوه‌کردن او بر قلوب سالکان و موجب اطلاع‌یافتن بر حقایق هستی است.[۴] برخی آن را برخاستن حجاب میان بنده و حق، به واسطه غیبت صفات بشری دانسته‌اند[۵]؛ به این معنا که عارف، همان حقایق و تجلّیات حق‌تعالی را در مرحله ثبوت که اموری حقیقی و واقعی‌اند (هستی‌شناختی) در قلب خود در مرحله اثبات، شهود می‌کند (معرفت‌شناختی) و قلب عارف به منزله آینه‌ای می‌ماند که نقشه تجلّیات حق‌تعالی در آن منعکس می‌شود.[۶]
از واژه‌های مرتبط با تجلّی «علیت» است. در فلسفه از رابطه ایجادی به علیت تعبیر می‌شود و میان علت و معلول یک نوع تغایر و کثرت وجود دارد؛ به خلاف تجلّی که میان تجلّی‌کننده و مورد تجلّی تغایر و کثرتی نیست و مورد تجلّی از شئون تجلّی‌کننده است.[۷]

پیشینه

اصطلاح تجلّی ریشه در متون دینی دارد. این اصطلاح در آیاتی از قرآن کریم ازجمله در جریان تجلّی حق‌تعالی بر کوه طور[۸] و در برخی از ادعیه[۹] و روایات[۱۰] به‌کار رفته است؛ چنان‌که از امام‌صادق(ع) دربارهٔ قرآن نقل شده است خداوند در کلام خود بر انسان‌ها تجلّی کرد.[۱۱]
هر یک از مفسران در تفسیر این آیات، تجلی را بر حسب رویکرد فکری خود، تفسیر کرده‌اند؛ چنان‌که سنت‌گرایان اشعری از آن ظهور حسی فهمیده و قائل به رؤیت ظاهری حق‌تعالی شده‌اند[۱۲] و معتزلیان عقل‌گرا با نفی رؤیت، آن را قدرت حق تفسیر کرده‌اند[۱۳] و مفسران امامیه آن را ظهور عظمت و اقتدار حق دانسته‌اند.[۱۴]
تجلّی در مباحث عرفانی نیز دارای اهمیت ویژه‌ای است و از مباحث پایه‌ای شمرده می‌شود. پیشینه این بحث در میان عارفان به سهل تستری که از عارفان قرن سوم است، نسبت داده شده است. وی تجلّی را بر سه نوع تجلّی ذات، تجلّی صفات ذات و تجلّی حکم ذات دانسته است.[۱۵] این بحث در ادامه در مکتب ابن‌عربی به اوج خود رسید[۱۶]؛ چنان‌که برخی، مباحث عرفانی در کلام وی را همان تفسیر تجلّی از منظرهای گوناگون، و تحولات قلبی عارف را ناشی از تجلّیات ذات حق مطلق دانسته‌اند.[۱۷] به‌کارگیری این اصطلاح در کلمات ابن‌سینا[۱۸] و حکمای مشاء[۱۹] نیز سابقه داشته است.
پیش از ابن‌عربی تجلّی بیشتر در معانی معرفت‌شناختی و سلوکی به‌کار می‌رفت؛ اما با ظهور عرفان نظری مدون از سوی وی، معنای هستی‌شناختی آن نیز بروز کرد و در مباحثی چون تبیین مراتب هستی، مراتب صقع ربوبی، چگونگی ارتباط حق‌تعالی با کثرات در عالم، تکرار تجلّی و خلق مدام به‌کار رفت.[۲۰] این بحث را پیروان او نیز ادامه دادند[۲۱]؛ بحثی که پیش از آن در متون عرفانی به صورت پراکنده بدان اشاره می‌شد.[۲۲]

تجلّی در آثار عرفانی امام‌خمینی

تجلّی در آثار عرفانی امام‌خمینی نیز از مباحث مهم و اساسی است و ایشان به هر دو قسم از تجلّی (هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی) توجه ویژه‌ای کرده است. ایشان اصطلاحات عمده عرفانی را که به مراتب کلی حقیقت وجود مربوط است، نقشه و تفسیری از این دو نوع تجلّی می‌داند.[۲۳] امام‌خمینی در کتاب‌هایی مانند: آداب الصلاة،[۲۴] سرّ الصلاة[۲۵] و شرح چهل حدیث[۲۶] بیشتر به مباحث معرفت‌شناختی تجلّی پرداخته و در کتاب‌هایی چون مصباح الهدایه[۲۷] و تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الأنس[۲۸] بیشتر به مباحث هستی‌شناختی تجلّی توجه کرده است.

معنای هستی‌شناختی تجلّی

در قرآن[۲۹] و برخی از روایات[۳۰] به معنای هستی‌شناختی تجلی اشاره شده است؛ چنان‌که در برخی دعاها از پیامبر اسلام(ص) با عنوان «تجلّی اعظم» یادشده است.[۳۱] عارفان با الهام گرفتن از متون دینی و شهودات خود به تبیین تجلّیات و اقسام آن پرداخته‌اند.[۳۲] این امر در آثار ابن‌عربی[۳۳] و شاگردان و تابعان او کمال بیشتری یافت.[۳۴] تجلّی به معنای هستی‌شناختی، در دو مرتبه صقع ربوبی و خارج از صقع واقع می‌شود و تجلّی در مرتبه صقع ربوبی نیز به تجلّی اول و تجلّی ثانی تقسیم می‌شود.

تجلّی اول

حق‌تعالی در تجلّی اوّل خود را به وحدت اطلاقی که هیچ کثرتی در آن نیست، شهود می‌کند.[۳۵] این شهود همراه با شعور به کمال اسمایی است و منشأ غنای ذاتی و وحدت صرف حق‌تعالی است. اگرچه در این مرتبه، همه کثرات فانی‌اند، همه آنها به صورت یک حقیقت بسیطِ اندماجی موجودند.[۳۶] از تجلّی اول به تجلّی ذاتی[۳۷] و تعیّن اول[۳۸] تعبیر می‌شود؛ ولی برخی عرفا گاهی این تجلّی را همراه با فیض اقدس، موجب ظهور اعیان ثابته در حضرت علمیه دانسته‌اند که آن هم در تعیّن ثانی متصور است.[۳۹] پیش از فرغانی اصطلاح مستمر و مستقری دربارهٔ تجلّی اول وجود نداشت. ایشان تجلّی اول را به نحو ثابت و مستمر در همان معنای اول (تجلّی ذاتی و تعین اول) به کار گرفت.[۴۰]
از مجموع گفتار امام‌خمینی استفاده می‌شود که ایشان مانند مشهور عرفا، تجلّی اول را تجلّی در مقام تعیّن اول می‌داند که همه اسما و صفات در آن مستهلک‌اند و آن مرتبه غیبی است که پایین‌تر از مرتبه ذات حق‌تعالی است[۴۱]؛ اما ایشان در برخی مواضع، تجلّی اول را با فیض اقدس تطبیق کرده است که در مرحله واحدیت و تعیّن ثانی است.[۴۲] ظاهراً مراد ایشان از تجلّی اول در این مورد، چنان‌که از سخنان ایشان در مصباح الهدایه بر می‌آید،[۴۳] نخستین تجلّی از فیض اقدس است که با آن، اسما و صفات و در تجلّی دوم، اعیان ثابته ظهور می‌یابند.

تجلّی ثانی

نزد عارفان در تجلّی ثانی که پس از تجلّی اول واقع می‌شود، ذات در حضرت علمیه تجلّی می‌کند که به واسطه فیض اقدس، اسما و صفات الهی و به پیرو آنها اعیان ثابته ظهور می‌یابند. محل این تجلّی، مرتبه تعیّن ثانی و مرتبه واحدیت است.[۴۴] به باور امام‌خمینی، ذات حق‌تعالی در تجلّی ذاتی و فیض اقدس، نخست به الوهیت و اسم جامع «الله» ـ که ربّ انسان کامل است ـ تجلّی می‌کند و سپس اسما و اعیان ظهور می‌یابند؛ بنابراین فیض اقدس بدون واسطه بر اعیان ثابته ظهور نمی‌کند.[۴۵] به باور ایشان، فیض اقدس همان مقام خلافت کبری و مقام عندیت است که بنابر کلام حق‌تعالی، ظرف مفاتیح غیب است: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیبِ لا یعْلَمُها إِلاَّ هُوَ».[۴۶]

جلاء و استجلاء

به اعتقاد عارفان تجلّی حق‌تعالی ناشی از یک توجه ایجادی حبی است[۴۷] که موجب تنزل از مقام اجمال و غیب، به مرتبه ظهور و تمایز علمی می‌شود. این ظهور و تجلّی در مرحله اول برای خود ذات است که از آن به «جلاء» تعبیر می‌شود و در مرحله دوم، ظهور ذات در تعینات است که به آن استجلاء گویند.[۴۸] ظهور ذات در مظهری جامع بالفعل ـ که همان انسان کامل است ـ کمال جلاست و شهود حق در آینه انسان کامل را، کمال استجلاء می‌گویند.[۴۹] امام‌خمینی، کمال جلا را ظهور حق در آینه و مظهر اتم که همان انسان کامل است و کمال استجلا را شهود خود در این مظهر می‌داند.[۵۰] ایشان برای کمال جلا و استجلا دو مرحله قرار می‌دهد که در کلمات دیگر عارفان دیده نمی‌شود؛ ایشان معتقد است یک مرحله در هویت غیبیه و در حضرت علمیه، و مرحله دیگر در اعیان خارجی و انسان کامل است.[۵۱]

تجلّی در اعیان

پس از تجلّی به فیض اقدس، تجلّی به فیض مقدس است که به موجب آن، اعیان در خارج ظهور می‌یابند.[۵۲] امام‌خمینی از آن به مشیت مطلقه، وجود منبسط، نفس رحمانی و مقام تدلی تعبیر می‌کند[۵۳] (ببینید: فیض اقدس و مقدس).
در حقیقت اعیان خارجی تعینات و سایه‌های اعیان ثابته در خارج هستند، چنان‌که اعیان ثابته تعینات اسما و صفات به حساب می‌آیند و هر یک، روح و حقیقت مرتبه پایین‌تر شمرده می‌شود.[۵۴] به اعتقاد امام‌خمینی اگرچه اعیان خارجی به واسطه تجلّی به فیض مقدس ظهور می‌یابند و لکن متجلّی در آن ذات به اعتبار مقام الوهیت است؛ چنان‌که متجلّی در فیض اقدس ذات به اعتبار تعین غیبی احدی از اسمای مستأثره است و اعیان خارجی را می‌توان به اعتباری تعین خود تجلّی به فیض مقدس یا تعین متعلق تجلّی که وجودات خاصه هستند، دانست.[۵۵] تجلّی به فیض مقدس در مرتبه واحدیت قرار دارد که حق‌تعالی با لفظ «کُن فَیَکُون» اعیان را در خارج تحقق می‌بخشد؛ بنابراین اعیان خارجی کلمات حق‌تعالی هستند و کلام حق‌تعالی خود تجلّی است و مخاطب به این خطاب، اعیان ثابته‌اند که از مرتبه علم حق‌تعالی به لفظ «کن» تنزل یافته و تحقق عینی پیدا می‌کنند[۵۶]؛ البته خود اعیان ثابته به خارج راه پیدا نمی‌کنند بلکه حکم و اثر آنهاست که در خارج ظهور می‌یابد.[۵۷] چگونگی ظهور و تعین این اعیان در خارج از مرحله غیب، در حقیقت به واسطه انسان کامل است؛ چنان‌که تعین آنها در حضرت علمیه به واسطه رب انسان کامل واقع می‌شود[۵۸] (ببینید: اعیان ثابته).

احکام و ویژگی‌های تجلّی

تجلّیات الهی همواره از مراتب بالا به مراتب پایین تنزل می‌یابند و در خارج صقع ربوبی و از مرتبه عالم ارواح آغاز شده و به عالم نفوس کلیه و سپس به عالم مثال و پس از آن به عالم شهادت می‌رسند؛ از این‌رو عارفان عوالم کلی را پنج عالم دانسته، و برای هر کدام حضرتی تصور کرده‌اند که از آنها به حضرات خمس و از آن عوالم، به عوالم پنج‌گانه تعبیر می‌شود. این حضرات، عالم اعیان ثابته در حضرت غیب مطلق، عالم عقول و نفوس در حضرت غیب مضاف، عالم مثال در حضرت شهادت مضاف، عالم طبیعت در حضرت شهادت مطلق و عالم انسانی در حضرت کَون جامع‌اند.[۵۹]
امام‌خمینی در ترتیب عوالم و حضرات خمس نظر خاصی داده است. ایشان نخستین حضرت را حضرت غیب مطلق و احدیت اسمای ذاتیه و دومین حضرت را حضرت شهادت مطلقه و سومین حضرت را غیب مضاف که جهت غیبی اسماست و حضرت چهارم را غیب مضاف که جهت ظهوری اسماست و حضرت پنجم را کون جامع می‌داند که احدیث جمع اسمای غیبی و شهادی است[۶۰] (ببینید: حضرات خمس).
تجلّیات عینی با اسم «الباسط» و «المبدئ» از غیب به شهادت تنزل می‌یابد و سرانجام با اسم «القابض» و «المعید» به غیب بر می‌گردد.[۶۱] این تجلّیات هر لحظه در تجدد و ظهورند و هر آن، تجلّی تازه‌ای صورت می‌گیرد که عارفان از این تجدد، به «تجدد امثال» یاد می‌کنند.[۶۲] سرّ کلام معروف عارفان که می‌گویند تکراری در تجلّی نیست یا حق‌تعالی در یک صورت دو بار تجلّی نمی‌کند، بلکه او همواره در ظهور و بطون است، همین تجدد امثال است.
به باور امام‌خمینی آیه کریمه «کُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»[۶۳] نیز به این نکته اشاره دارد که خداوند همواره در حال تجلّی و ظهور و بطون است[۶۴] (ببینید: حرکت جوهری) و این تجلّی به واسطه اسمای ظاهره، مانند الرحمن و المبدء است و افاضه وجود می‌کند و این فیض به اسم المُعید، المالک و القاهر که اسمای باطنه هستند، به حق بازمی‌گردد. از این‌رو خلایق دایماً در ظهور و بطون هستند.[۶۵] بنابراین موجودات دایماً در حال تجدد و نو شدن هستند[۶۶] و تا آسمان و زمین محقق است، فیض حق‌تعالی جدید و خلق آنها تمام نشده است؛ زیرا در تجلّی حق‌تعالی تکراری نیست.[۶۷] این مبنا ریشه قول به حرکت جوهری در حکمت متعالیه گشته است.[۶۸] همچنین اهل معرفت از طریق قاعده «لا تکرار فی التجلّی» و تجدد امثال، حدوث زمانی عالم را اثبات می‌کنند.[۶۹] این قاعده در فلسفه به عنوان «الواحد لایصدر منه الا الواحد» بحث می‌شود یعنی نخستین صادر از حق‌تعالی عقل اول است که همان تجلّی حق‌تعالی است.[۷۰]

معنای معرفت‌شناختی تجلّی

تجلّی معرفت‌شناختی که به آن تجلّی سلوکی گویند، در کتاب‌های عرفانی پیشینه درازی دارد؛ چنان‌که کلاباذی از عارفان قرن چهارم، به اقوال عرفا در تجلّی و استتار می‌پردازد[۷۱] و قشیری نیز به معنای تجلّی و ستر اشاره می‌کند.[۷۲] بحث از تجلّی، به تقسیم تجلّی به تجلّی ذات، صفات و افعال بر می‌گردد.[۷۳] پس از ظهور عرفان نظری در قرن هفتم و هشتم، مباحث عرفان، ازجمله مباحث تجلّی، به کمال خود رسید و زبانی نو یافت که مباحث شرح منازل السائرین عبدالرزاق کاشانی[۷۴] در بیان اقسام تجلّیات را می‌توان از این دست دانست. تجلّی با مفاهیمی چون نور، اشراق، برق و رؤیت پیوند دارد[۷۵] و در آثار عارفان[۷۶] به‌خصوص امام‌خمینی با مباحثی چون فنا، بقا،[۷۷] صحو و محو[۷۸] و انسان کامل[۷۹] مرتبط است.
تجلّی به معنای سلوکی، موجب حصول معرفت و شناخت برای عارف است؛ بنابراین از این‌گونه تجلّی به «انکشاف حقیقت حق‌تعالی» تعبیر شده است.[۸۰] این معنا در عرفان عملی، به اشراقات انوار جلال و جمال بر قلب سالک تفسیر می‌شود و از آن جهت که سلوک راه حقیقت را آسان می‌سازد، مورد توجه عارفان است.[۸۱] امام‌خمینی نیز، در کتاب‌های اخلاقی و عرفانی خود به این معنا از تجلّی، توجه وافری کرده و اصطلاحات عرفانی را نتیجه تجلّیات الهی بر قلوب عارفان دانسته و عبادات اهل خلوص را، نقشه تجلّیات خداوند معرفی کرده است.[۸۲] به اعتقاد ایشان وقتی قلب از آلودگی‌ها و انانیت که مانع اشراقات است، پاک شد، برای تجلّیات الهی آماده می‌شود.[۸۳]
به اعتقاد امام‌خمینی برای حصول تجلّیات الهی در قلب سالک، باید او قلب خود را از توجه به جهات متفرقه که بت‌های حقیقی هستند، بازدارد و متوجه محبوب حقیقی کند و راه و رسم غیریت را از میان بردارد؛ در این هنگام نمونه‌ای از تجلّیات و بارقه‌های الهی در قلب او حاصل می‌شود.[۸۴] این تجلّیات پس از تقوای تام و اعراض کلی قلب از جمیع عوالم و رها کردن نشئه دنیا و آخرت و قدم نهادن بر انانیت خود و همچنین توجه تام به حق‌تعالی و اسما و صفات او و غوطه‌ور شدن در محبت الهی و ریاضت‌های قلبی حاصل می‌شود. با وجود این امور یک صفای قلبی برای سالک پیدا می‌شود که مورد تجلّیات اسمائیه و صفاتیه واقع می‌شود[۸۵] (ببینید: کشف و شهود).
اهل معرفت استعدادها و قابلیت‌ها را در چگونگی و گستره تجلّی مؤثر می‌دانند؛ از این‌رو تجلّیات به حسب استعدادهای ذاتی اشخاص که در عین ثابت آنها رقم خورده، متفاوت است. کسی که استعداد محدودی دارد، حق‌تعالی با تجلّی اطلاقی بر او تجلّی نمی‌کند، بلکه این تجلّیات به حسب سعه و ضیقِ اعتقاد افراد نیز مقید و محدود می‌شود و گاهی تجلّیات وارد بر قلب او نیز هم‌رنگ اعتقاد او می‌گردد.[۸۶] به باور امام‌خمینی، خود استعدادها نیز نتیجه تجلّی به فیض اقدس است.[۸۷]

اقسام تجلّی معرفت‌شناختی

این قسم از تجلّی نزد اهل معرفت برای خداوند به دو نوع تقسیم می‌شود:

  1. اول تجلّیات جمالی که تجلّیاتی لطفی و رحمانی است و به واسطه آن، قلوب بندگان جذب و سبب انس و محبت می‌شود.
  2. دوم تجلّیات جلالی که تجلّیاتی قهری و کبریایی است و سبب خوف و رَهبت بندگان می‌شود. هر کدام از این تجلّیات در قلب قوی‌تر باشد، اثر آن غالب خواهد بود؛ اما قلوب انسان‌های کامل، میان این دو تجلّی جمع کرده‌اند.[۸۸]

امام‌خمینی نیز تجلّیات را بر تجلّیات لطفی جمالی که موجب ازدیاد عشق و شوق سالکان و تجلّیات قهری جلالی که موجب خوف و خشیت است و تجلّی جمعی احدی که میان جلال و جمال جمع می‌کند، تقسیم کرده است.[۸۹] به باور ایشان قلبی که میان دو تجلّی جمع کرده باشد، هرچه به افق اعتدال نزدیک‌تر باشد، کامل‌تر است و کامل‌ترین آن، قلب جمعی احدی احمدی(ص) است که جامع همه کمالات و صاحب اعتدال تام است[۹۰] (ببینید: قلب). امام‌خمینی همانند دیگر عارفان[۹۱] تجلّیات وارده بر قلب سالک را به اعتبار آثار آن، به سه قسم افعالی، صفاتی و ذاتی تقسیم می‌کند.[۹۲] بعضی نیز این تجلّیات سه‌گانه را تجلّی ذات، صفات و احکام ذات (تجلّی در آخرت) شمرده‌اند.[۹۳] برخی این تجلّیات را چهار قسم دانسته، تجلّیات آثاری را به آن افزوده‌اند.[۹۴] در تجلّیات افعالی، حق‌تعالی برای سالک به صفتی از صفات فعلی تجلّی می‌کند[۹۵] که شهود این تجلّی را «محاضره» می‌گویند.[۹۶] در تجلّیات صفاتی، حق‌تعالی برای سالک به صفات و اسمای هفت‌گانه حیات، علم، قدرت، اراده، کلام، سمع و بصر تجلّی می‌کند و سالک صفات خلق را به حق نسبت می‌دهد و آنها را فانی در صفات حق می‌بیند.[۹۷] شهود این تجلّی «مکاشفه» نام دارد.[۹۸] در تجلّیات ذاتی که از آن به تجلّیات برقیه نیز تعبیر می‌شود، سالکْ فانی مطلق می‌شود و علم، شعور و ادراکی برای او باقی نمی‌ماند.[۹۹] شهود این تجلّی «مشاهده» نام دارد.[۱۰۰]
امام‌خمینی در ترتیب این تجلّیات مانند دیگر عرفا[۱۰۱] نخستین تجلّی وارد بر قلب سالک را تجلّی افعالی، سپس تجلّی صفاتی و پس از آن تجلّی ذاتی می‌داند؛ زیرا افعال، آثارِ صفات و صفات مندرج در ذات‌اند.[۱۰۲] ایشان در مسئله حضور قلب به این سه تجلّی اشاره کرده و برای هر یک چهار مرتبه قائل است: علمی، ایمانی، شهودی و فنایی. در مرتبه علمی سالک این امور را از راه علم و برهان درمی‌یابد، در مرحله ایمانی این حقایق را در صفحه قلب می‌نگارد و به آن ایمان پیدا می‌کند، در مرحله شهودی این حقایق را در قلب خود شهود می‌کند تا آنجا که قلب آینه تجلّیات حق می‌شود و آخرین مرتبه که مرتبه فنا و حضور سالک در تجلّیات حق‌تعالی است، منتهی به فنای سالک در تجلّیات افعالی می‌شود.[۱۰۳] ایشان این تجلّیات که حجاب‌های نورانی را برای سالک مرتفع می‌کنند، تجلّیات تقییدی می‌داند که یک جهت تحدید و مشاهده غیریت در آنها وجود دارد تا آنجا که به تجلّی ذاتی اطلاقی برسد. در آن تجلی، حق‌تعالی بدون حجاب بر سالک تجلّی می‌کند.[۱۰۴]
تجلّیاتی که بر قلب سالک می‌شود، در مراحل سیر و سلوک مختلف است و این بر اساس تجلّی اسمای مختلف و متضادی است و بر قلب سالک وارد می‌شود و چه بسا اختلاف تجلّیات سبب گمراهی و اعتقادهای باطل شود و سالک به کفر، حلول، جبر و مانند آن مبتلا شود، ولی در صورتی که سالک زیر نظر مربی و شیخ واقع شود و در مسیر شریعت حرکت کند، در مراحل و منازل سیر و سلوک در امان می‌ماند[۱۰۵]؛ زیرا اهل معرفت سیر و سلوک سالک به سوی خداوند را به چهار سفر تقسیم می‌کنند که اسفار اربعه نامیده می‌شود و در این سفرها تجلّیات مختلفی بر قلب سالک وارد می‌شود.[۱۰۶] از دیدگاه امام‌خمینی سفر اول، سفر از خلق به حق مقید است که در نهایت آن سالک همه خلق را ظهور حق و آیات آن مشاهده می‌کند. در سفر دوم که سفر از حق مقید به حق مطلق است، همه هویات وجودی نزد او مستهلک شده و حق‌تعالی به وحدانیت خود بر او تجلّی می‌کند. در این حال سالک از ذات، صفات و افعال خود فانی می‌شود. در این دو سفر اگر انانیت سالک باقی باشد، از او شطحیاتی سرمی‌زند که ناشی از شیطنت نفس و نقصان سلوک اوست. سفر سوم، سفر از احدیت جمعی به حضرت اعیان ثابته است که در آن حقایق اشیا و کمالات آنها برای او منکشف می‌شود.[۱۰۷] در حقیقت حق‌تعالی در این سفرها به اسمای مختلف بر قلب سالک تجلّی می‌کند و پس از تحقق سالک به مقام هر یک از اسما، این لیاقت را می‌یابد که قابل تجلّی به اسم جامع الله شود، به مرحله بقای بعد از فنا رسیده و وحدت را در کثرت و کثرت را در وحدت مشاهده کند و این آخرین مرحله از سیر و سفر چهارم از اسفار اربعه است که اختصاص به نبی اکرم(ص) و نیز امامان معصوم(ع) به تبعیت از ایشان دارد[۱۰۸] (ببینید: اسفار اربعه).

آثار تجلّیات سلوکی

امام‌خمینی مانند دیگر عارفان،[۱۰۹] برای هر یک از تجلّیاتی که به قلب عارف وارد می‌شود، ویژگی‌ها و آثار خاصی قائل است. زمانی که سالک از انانیت خارج شد و در مسیر سلوک قدم نهاد، تجلّیات و اشراقاتی به قلبش وارد می‌شود و سالک به اعتبار سعه و ضیق قلب، عطایایی را از حق دریافت می‌کند.[۱۱۰] به عقیده ایشان نخستین کشف و فتحی که برای سالک پس از تحمل ریاضت‌ها رخ می‌دهد، «فتح قریب» است و آیه «فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً»[۱۱۱] به آن اشاره دارد که باب معارف قلبی با آن باز می‌شود. پس از آن «فتح مبین» است و آیه «إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً»[۱۱۲] به آن اشاره دارد که سالک با تجلّیات اسمائیه و صفاتیه از حجاب صفات قلب و کمالات آن خارج می‌شود و با آن ابواب ولایت بر او باز می‌شود. سپس «فتح مطلق» است و آیه «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ»[۱۱۳] به آن اشاره دارد که بنده با تجلّی ذاتی از حجاب کثرت اسمایی و تعینات صفاتی خارج می‌شود و تمام آثار و رسوم خلقی و امری از او زایل می‌گردد و در عین جمع، فانی می‌شود[۱۱۴] (ببینید: مقامات).
به اعتقاد امام‌خمینی وقتی سالک قلب خود را از غیر حق خالی می‌کند، حق‌تعالی در آن تجلّی می‌کند. این تجلّی که از غنی مطلق صورت می‌گیرد، قلب را غرق در عزت و غنا می‌کند و اداره امور سالک را خود حق‌تعالی بر عهده می‌گیرد و متصرف در امور بنده می‌شود، بلکه حق سمع و بصر و دست و پای او گردد که این مقام قرب نوافل است؛ چنان‌که در روایتی از امام‌صادق(ع)[۱۱۵] به آن اشاره شده است.[۱۱۶] این مقام پس از خروج سالک از بیت نفس و منازل تعینات است که در آن سالک حجاب‌های نورانی و ظلمانی را پشت سر می‌گذارد و تجلّیات افعالی، صفاتی و ذاتی بر قلب او وارد می‌شود.[۱۱۷] به اعتقاد ایشان نمونه قرب نوافل از تجلّیات افعالی آغاز می‌شود.[۱۱۸] پس در این حال محو و فنای کلی برای سالک رخ می‌دهد و او با چشم و گوش حق می‌ببیند. حال اگر عنایت الهی شامل او شود، از این حالت به حالت صحو و بقای بعد از فنا بازمی‌گردد و وجودش حقّانی می‌شود و خود، چشم و گوش خداوند می‌گردد و حالت انس و طمأنینه‌ای بر او دست می‌دهد که این مقام قرب فرایض است[۱۱۹] (ببینید: قرب نوافل و فرایض).
امام‌خمینی همسو با دیگر عارفان[۱۲۰] بر این نکته تأکید می‌کند که سالک در تجلّی افعالی با اسقاط استناد افعال به خلق، به توحید افعالی می‌رسد و هر آنچه را که در عالم است، مظهر حُسن، عدالت و جمال حق می‌بیند.[۱۲۱] تجلّیات صفاتی جلالی حق‌تعالی، سبب خضوع، خشوع، هَیَمان، حسرت و خوف قلب می‌شود و تجلّی صفاتی جمالی، سبب سرور و انس می‌گردد و در قلب، هیبتی همراه با شوق می‌آورد.[۱۲۲] در تجلّیات ذاتی اگر چیزی از بقایای وجود و انانیت سالک مانده باشد، در ذات حق فانی می‌شود که آن را «صَعْقَه» می‌گویند؛ چنان‌که برای حضرت موسی(ع) رخ داد[۱۲۳] و اگر به بقای بعد از فنا رسیده باشد، همه حضرات خمس الهیه را حفظ کرده، در مقام جمع و تفصیل و وحدت و کثرت متمکن می‌شود. این تجلّی مختص به رسول خدا(ص) و اولیای(ع) اوست[۱۲۴] (ببینید: توحید (عرفان) و فنا).

پانویس

  1. فراهیدی، کتاب العین، ۶/۱۸۰؛ ابن‌منظور، لسان العرب، ۱۴/۱۵۱؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱/۸۹
  2. جامی، نقد النصوص، ۳۴
  3. جندی، شرح فصوص الحکم، ۱۵۵؛ بابارکنا، نصوص الخصوص، ۱۴
  4. هجویری، کشف المحجوب، ۵۰۴؛ جرجانی، کتاب التعریفات، ۲۳
  5. کلاباذی، کتاب التعرف، ۱۲۲
  6. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴؛ امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۱؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۱۲۵
  7. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۲/۳۶۴
  8. اعراف، ۱۴۳
  9. کفعمی، المصباح، ۵۳۵
  10. ← نهج البلاغه، خ۲۲۷، ۳۳۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ۷/۲۸۷
  11. احسائی، عوالی اللئالی، ۴/۱۱۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ۸۹/۱۰۷
  12. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۴/۳۵۶–۳۵۷؛ آل غازی، بیان المعانی، ۱/۴۱۶
  13. زمخشری، الکشاف، ۲/۱۵۵
  14. طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، ۱/۴۶۸؛ فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، ۱/۳۹۹
  15. مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، ۴/۱۵۴۸–۱۵۴۹
  16. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۳۸۳ و ۲/۴۸۵، ۶۳۶
  17. ایزوتسو، خلق مدام در عرفان اسلامی، ۳۶–۳۷
  18. ابن‌سینا، رسائل، ۳۹۳
  19. ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۴۱۹
  20. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۷۰۰
  21. جامی، نقد النصوص، ۲۲۴–۲۲۶؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۳۲۱–۳۲۲ و ۴۰۷–۴۰۹
  22. قشیری، رساله قشیریه، ۱۴۸؛ بقلی، شرح شطحیات، ۳۷۷ و ۵۲۵
  23. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴
  24. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۶۳، ۷۸، ۱۲۲–۱۲۸ و ۲۴۱–۲۴۴
  25. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۹۰–۹۱
  26. امام‌خمینی، شرح چهل حدیث، ۳۶۱، ۴۳۵، ۴۳۶ و ۶۱۵–۶۱۸
  27. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۲۶، ۴۵–۴۶ و ۶۶
  28. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱–۲۲، ۱۳۱ و ۱۹۹–۲۰۰
  29. اعراف، ۱۴۳
  30. صدوق، التوحید، ۱۲۰
  31. کفعمی، المصباح، ۵۳۵
  32. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۷۴؛ فناری، مصباح الانس، ۱۸۲
  33. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۴۸ و ۲/۶۳۶
  34. قونوی، النفحات، ۱۲۶ و ۱۵۶
  35. فرغانی، مشارق الدراری، ۱۲۳–۱۳۲؛ کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۱۵۱
  36. فناری، مصباح الانس، ۳۲۰–۳۲۲
  37. کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۱۵۱
  38. جامی، نقد النصوص، ۳۴–۳۵
  39. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۱؛ جامی، نقد النصوص، ۴۲
  40. فناری، مصباح الانس، ۳۱۶
  41. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۳۰۶؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴–۱۵ و ۲۹۰
  42. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۹۲
  43. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۳۴
  44. کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۱۵۱؛ آملی، المقدمات، ۴۴۳؛ فناری، مصباح الانس، ۲۰۳ و ۳۲۲؛ جامی، نقد النصوص، ۳۱ و ۴۲
  45. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۳۴
  46. انعام، ۵۹؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۲۶
  47. فناری، مصباح الانس، ۱۳۸
  48. کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۹۲ و ۲۱۸
  49. قونوی، اعجاز البیان، ۱۱۴؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۱۵۸؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۵۲
  50. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۵۵
  51. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۵۳
  52. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۱؛ جامی، نقد النصوص، ۴۲؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۳۴
  53. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۵؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۸؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۲۰
  54. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۶۵؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۱۱
  55. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲–۲۳
  56. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۱۸
  57. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۸؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۵۴۹
  58. امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۲۰
  59. قونوی، النفحات، ۱۷–۱۸؛ فرغانی، مشارق الدراری، ۱۴۳–۱۴۴؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۸۹–۹۰؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۲۰–۱۲۱؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۳–۳۲
  60. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۳۲–۳۳
  61. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۱۶۲ و ۲/۴۶۹؛ آملی، المقدمات، ۳۸۹؛ فناری، مصباح الانس، ۲۴۲
  62. لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۴۹۵–۴۹۸
  63. الرحمن، ۲۹
  64. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۶۶–۶۷ و ۳۰۱؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۵۸
  65. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۶۶ و ۳۰۱؛ امام‌خمینی، تعلیقه فوائد، ۱۳۸
  66. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۹۲
  67. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۵۸
  68. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۴۴؛ امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۹۲
  69. سبزواری، شرح مثنوی، ۱/۹۶؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۴۱
  70. ملاصدرا، مجموعة الرسائل، ۳۴۴–۳۴۵
  71. کلاباذی، کتاب التعرف، ۱۲۱–۱۲۲
  72. قشیری، رساله قشیریه، ۱۸۰
  73. بقلی، شرح شطحیات، ۳۴۹–۳۵۰
  74. کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، ۱۴۰–۱۴۵ و ۵۰۴
  75. سراج، اللمع فی التصوف، ۳۹۰؛ هجویری، کشف المحجوب، ۵۰۴
  76. فرغانی، مشارق الدراری، ۶۲۱
  77. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۳۵
  78. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۱۰۲
  79. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۳۵
  80. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة، ۱۲۹–۱۳۰
  81. سراج، اللمع فی التصوف، ۱۳۴ و ۳۹۰؛ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ۱/۹۴
  82. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۲۹؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۴
  83. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۵۴؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۷۸ و ۲۰۱–۲۰۴
  84. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۱۶
  85. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۵۴
  86. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۴/۱۹۱؛ جندی، شرح فصوص الحکم، ۲۴۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۷۷۱ و ۱۱۹۶؛ جامی، نقد النصوص، ۲۰۲
  87. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۶۹
  88. کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۲۱۸–۲۱۹؛ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة، ۱۳۰–۱۳۱؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۹۳–۳۹۴ و ۵۷۰
  89. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۲۳
  90. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۴۲–۱۴۳؛ امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۲۳
  91. سهروردی، رشف النصائح الایمانیة، ۳۵۰؛ ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۹۱؛ بقلی، شرح شطحیات، ۳۴۹–۳۵۰؛ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة، ۱۳۰–۱۳۱
  92. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۵۹؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۳۵–۴۳۶
  93. کلاباذی، کتاب التعرف، ۱۲۱
  94. سمنانی، مصنفات فارسی، ۲۰۳ و ۲۷۱؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۱۶۶–۱۶۸؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۶۴۸
  95. کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۱۵۳؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۸۷
  96. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة، ۱۳۱
  97. کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۱۵۴–۱۵۵؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۴–۱۶؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۴۲
  98. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة، ۱۳۱
  99. قونوی، اعجاز البیان، ۴۰–۴۱؛ کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۱۵۶؛ جرجانی، کتاب التعریفات، ۲۳
  100. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة، ۱۳۱
  101. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۱/۹۱؛ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة، ۱۳۱؛ جامی، نقد النصوص، ۱۱۶
  102. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۳۵
  103. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۳۵
  104. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۰۷؛ امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۷۹
  105. گنابادی، تفسیر بیان السعادة، ۲/۴۷۸؛ امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۸۸
  106. ← کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ۸۳
  107. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۸۸
  108. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۵۰–۱۵۱
  109. ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ۳/۱۵۳
  110. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۶۹ و ۲۰۰
  111. فتح، ۲۷
  112. فتح، ۱
  113. نصر، ۱
  114. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۴۱–۳۴۲؛ امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۶
  115. کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲
  116. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۴۴۵
  117. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۹۱
  118. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۸۱
  119. امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۵۹۱–۵۹۲
  120. کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام، ۱۵۳–۱۵۴؛ لاهیجی، مفاتیح الأعجاز، ۲۷۹–۲۸۰
  121. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۱۴۷؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۵۸۷
  122. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة، ۱۳۰–۱۳۱؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۳۶۱؛ امام‌خمینی، سرّ الصلاة، ۹۶؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۱۴۲–۱۴۴
  123. اعراف، ۱۴۳
  124. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة، ۱۳۰؛ جامی، نقد النصوص، ۱۱۵؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۵۰–۱۵۱؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۱۴–۵۱۵ و ۲۰/۲۴۹

منابع

  • قرآن کریم.
  • آل غازی، سیدعبدالقادر، بیان المعانی، دمشق، مطبعة الترقی، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
  • آملی، سیدحیدر، المقدمات من کتاب نص النصوص، تحقیق هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، توس، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، رسائل ابن‌سینا، قم، بیدار، ۱۴۰۰ق.
  • ابن‌عربی، محی‌الدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
  • ابن‌منظور، محمدبن‌مکرم، لسان العرب، تحقیق جمال‌الدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
  • احسائی، ابن‌ابی‌جمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیه، تحقیق مجتبی عراقی، قم، مؤسسه سیدالشهداء(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۳ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
  • ایزوتسو، توشیهیکو، خلق مدام در عرفان اسلامی و آیین بودایی ذن، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۴ش.
  • بابارکنا، مسعودبن‌عبدالله، نصوص الخصوص فی ترجمة الفصوص، به اهتمام رجبعلی مظلومی، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل کانادا و دانشگاه تهران، ۱۳۵۹ش.
  • بقلی شیرازی، روزبهان، شرح شطحیات، تحقیق هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ سوم، ۱۳۷۴ش.
  • تلمسانی، عفیف‌الدین، شرح منازل السائرین، تحقیق عبدالحفیظ منصور، قم، بیدار، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
  • جامی، عبدالرحمن، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش.
  • جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
  • جندی، مؤیدالدین، شرح فصوص الحکم، تحقیق سیدجلال‌الدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، ۱۴۲۳ق.
  • زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، تحقیق مصطفی حسین احمد، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.
  • سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، تصحیح کریم فیضی، قم، مطبوعات دینی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • سبزواری، ملاهادی، شرح مثنوی، تصحیح مصطفی بروجردی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
  • سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی محبتی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
  • سمنانی، علاءالدوله، مصنفات فارسی علاءالدوله سمنانی، به اهتمام نجیب مایل هروی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
  • سهروردی، شهاب‌الدین ابوحفص، رشف النصائح الایمانیة و کشف الفضائح الیونانیه، ترجمه معلم یزدی، تهران، چاپ و نشر بنیاد، چاپ اول، ۱۳۶۵ش.
  • صدوق، محمدبن‌علی، التوحید، تحقیق سیدهاشم حسینی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۸ق.
  • طبرسی، فضل‌بن‌حسن، تفسیر جوامع الجامع، تصحیح ابوالقاسم گرجی، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
  • فراهیدی، خلیل‌بن‌احمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری، شرح تائیه ابن‌فارض، تحقیق سیدجلال‌الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
  • فناری، محمدبن‌حمزه، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
  • فیض کاشانی، ملامحسن، الأصفی فی تفسیر القرآن، تصحیح محمدحسین درایتی و محمدرضا نعمتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
  • قشیری، عبدالکریم‌بن‌هوازن، رساله قشیریه، ترجمه حسن‌بن‌احمد عثمانی، تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران، زوار، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
  • قونوی، صدرالدین، اعجاز البیان فی تفسیر امّ القرآن، تصحیح، سیدجلال‌الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • قونوی، صدرالدین، النفحات الالهیه، تحقیق محمد خواجوی، تهران، مولی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • قیصری، داوودبن‌محمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، تصحیح مجید هادی‌زاده، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • کاشانی، عبدالرزاق، شرح منازل السائرین، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادی‌زاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال‌الدین همایی، تهران، هما، چاپ چهارم، ۱۳۷۲ش.
  • کفعمی، ابراهیم‌بن‌علی، المصباح، قم، رضی، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.
  • کلاباذی، محمدبن‌ابراهیم، کتاب التعرف، به کوشش محمدجواد شریعت، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۷۱ش.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • گنابادی، سلطان‌محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
  • لاهیجی، محمد اسیری، مفاتیح الأعجاز فی شرح گلشن راز، تصحیح علیقلی محمودی، تهران، نشر علم، چاپ دوم، ۱۳۸۱ش.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
  • مستملی بخاری، اسماعیل‌بن‌محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تحقیق محمد روشن، تهران، اساطیر، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، ۱۳۰۲ق نهج البلاغه، ترجمه سیدجمال‌الدین دین‌پرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • هجویری، ابوالحسن، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکی، تهران، طهوری، چاپ چهارم، ۱۳۷۵ش.

پیوند به بیرون