جبر
جبر: همه فعل و رفتار انسان از جمله اعمال ارادی و اختیاری او توسط خداوند تعیین و از پیش رقم خورده است.
اهمیت و جایگاه جبر
جبر در اصطلاح کلامی به معنای نسبت دادن کردارهای ارادی انسان به خداوند، بهگونهای که انسان تأثیری در انجام کارها ندارد.[۱]
مسئله جبر و اختیار از مسائل مهم و بحثانگیز عقیدتی مسلمانان است و به لحاظ تاریخی، ریشههای آن را در قرآن و سنت میتوان یافت. جبرگرایی، گذشته از پیوند آن با اهل سیاست، نخست از سوی اهل حدیث به عنوان عقیده اسلامی مطرح شد. همین نظریه را بعدها اشاعره به گونه دیگری پی گرفتند، آیاتی که اهل حدیث به آنها استدلال کرده بودند، پشتوانه دیدگاه اشاعره قرار گرفت. مسئله خالقیت، اصلیترین عامل گرایش اشاعره به سمت جبر بوده است؛ لکن حفظ این اصل برای آنها به بهای سلب اختیار از انسان تمام شده است؛ ازاینرو اشاعره برای خروج از این تنگنا به طرح مسئلهای به نام «کسب» پرداخته و خلق افعال را از آنِ خداوند و کسب آنها از آن عبد، دانستهاند.[۲]
حکمای الهی و عرفای اسلامی هر یک جبر محض را مردود دانسته و طبق وحدت شخصی وجود حقتعالی را یگانه آفریدگار، خالق انسان و افعال او میدانند و در عین حال انسان را در افعال خود مختار و صاحب اراده میشمارند.[۳]
امامخمینی نیز در آثار خویش به بحث نظریه جبر توجه داشته و به دلایل متعددی ابطال آن پرداخته است.[۴]
ابطال نظریه جبر
امامخمینی جبر را عبارت از نفی اسباب و مسببات، القای وسایط و اسناد افعال به حقتعالی میداند؛ به این معنا که همه افعال در حقیقت از حقتعالی صادر میشود و به او منتسب است. امامخمینی در بحث جبر، معتقد است با اینکه بحث در علم کلام مطرح است از فروع عقلی مسائل علم کلام به شمار میرود.[۵] امامخمینی با بیان دلیل، نظریه جبر را باطل میکند و در بیان برخی دلایل از قضیه «کمال مطلق» و قاعده «الواحد» به عنوان حدّ وسط در چینش برهان بهره میگیرد و در برخی از برهان ربطی بودن وجود جهت حدّ وسط استفاده میکند.
امامخمینی چهار نقد بر نظریه جبر اشعری ارائه میدهد:
- آنچه در تحقق، اصیل است، وجود بوده و از آنجا که وجود بسیط است، جنس و فصلی برای آن قابل تصور نیست.[۶] اگر کسی به جبر اشعری قائل شده و خداوند را فاعل همه افعال در عالم بداند، در حقیقت مراحل تشکیلی نظام هستی و وبساطت وجود را نادیده گرفته، وجود را از مراتب عالی به مراتب پایین آورده بی آنکه از سلسله وجودات عبور دهد، در این صورت لازم میآید که دیگر وجود به نحو تشکیک حمل نشود و دارای مراتبی که از حیث نقص و کمال، متفاوتند نخواهد بود، همچنین لازم میآید که ماهیت اصیل باشند.[۷]
- از آنجا که همه آنچه در عالم مادی وجود دارد، حادث است، و از سویی دیگر خدا وجود بسیط و قدیم است. خدا نمیتواند علت مستقیم یک معلول حادث باشد، بنابراین خداوند به همراه صفات ذاتی خود، فاعل مستقیم حوادث نیست. اگر افعال، همگی منسوب به خدا باشد، به گونهای که برای غیر خدا، دخالتی در وجود آن افعال نباشد، لازم میآید در ذات حقتعالی تجدد و تصرم راه پیدا کند و خداوند محل حوادث باشد.[۸]
- اگر خداوند فاعل همه افعال باشد، لازم آید که واحد از آن جهت که بسیط است، منشأ کثیر باشد و این محال است؛ زیرا که معالیل متعدد، از خصوصیات تعدد در فاعل حکایت داد شده و از ترکیب او خبر میدهد؛ درحالیکه طبق قاعده الواحد مذهب جبر باطل است؛ زیرا از مبدأ واحد بسیط من جمیع الجهات، نمیتواند اشیا و متکثر و متضاد و متباین، بدون واسطه صادر شود.[۹]
- سلب صفت مؤثریت از اشیاء مادی دو مفسده را به دنبال دارد؛ یکی تخلف ذاتی یک شیء از خودش و انقلاب در ذات لازم میآید و دیگری اینکه اگر مؤثریت وصف وجود بما هو وجود باشد در این صورت باید در ذات الهی نیز به تفکیک ذات و وصف مؤثریت حکم کرد؛ زیرا وجود حقیقت واحدی است که اگر وصفی، ذاتی وجود در یک مرتبهای نباشد، ذاتی هیچ مرتبهای دیگری نخواهد بود. پس اگر وصف موثریت از خداوند قابل سلب نباشد، بدان جهت است که ذاتی وجود بما هو وجود است؛ ازاینرو از هیچ یک از مراتب قابل سلب نیست. پس در نتیجه از وجود امکانی در پایینترین مراتب آن نیز نمیتوان وصف مؤثریت را سلب کرد.[۱۰]
پانویس
- ↑ طوسی، تلخیص المحصل، ج۱، ص۳۲۵؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۹۸؛ التعریفات، ص۱۰۱؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۸۵.
- ↑ اشعری، الابانة، ص۱۶؛ اللمع فی الرد علی أهل الزیغ والبدع، ص۴۵-۴۷؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۷۷-۷۸؛ جعفری، ابنعربی و اشاعره، ص۹۲-۹۷؛ قاضی، عبدالجبار، شرح الأصول الخمسه، ص۲۱۸؛ المغنی، ص۸؛ سبزواری، اسرار الحکم، ص۱۸۶.
- ↑ ابنعربی، الفتوحات المکیه، ج۱، ص۶۸۷؛ جامی، الدرة الفاخرة، ص۳۹-۴۰؛ ملاصدرا، شرح اصول کافی، ج۴، ص۲۷۵؛ فیض کاشانی، اصول المعارف، ص۱۳۹-۱۴۰.
- ↑ امامخمینی، الطلب والاراده، ص۳۲-۳۵؛ تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۱۰؛ شرح چهل حدیث، ص۶۴۵؛ تنقیح الاصول، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ امامخمینی، الطلب والاراده، ص۲۹، شرح چهل حدیث، ص۵۸۴.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ امامخمینی، الطلب والاراده، ص۳۳-۳۵؛ تنقیح الاصول، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ امامخمینی الطلب والاراده، ص۳۳-۳۵؛ تنقیح الاصول، ج۱، ص۲۱۶؛ صاحبی، حکمت معنوی، ص۴۵۵؛ اسرار ملکوت، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۲ می۳۱۲؛ تنقیح الأصول، ج۱، ص۲۱۷؛ الطلب والاراده، ص۳۳-۳۴.
- ↑ امامخمینی، طلب والاراده، ص۳۵؛ تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۲۱.
منابع
- ابنعربی، محییالدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
- اشعری، ابوالحسن، الأبانه عن أصول الدیانة، بیروت، دار الکتب العلمیه، بیتا.
- اشعری، ابوالحسن، اللمع فی الرد علی اهل الزیغ والبدع، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، الطلب والاراده، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۴۲۱ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تنقیح الاصول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی،۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۸ش.
- جامی، عبدالرحمان، الدرة الفاخرة، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، تهران، ۱۳۵۸ش.
- جرجانی، سیدشریف، التعریفات، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۰ش.
- جرجانی، سیدشریف، شرح المواقف، قم، شریف رضی، ۱۳۲۷ق.
- جعفری، محمدعیسی، ابنعربی و اشاعره، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و یژوهشی، امامخمینی، ۱۳۹۰ش.
- سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، قم، نشر قدس، ۱۳۸۳ش.
- شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل قم، شریف الرضی، ۱۳۶۴ش.
- صاحبی، باقر، اسرار ملکوت، تهران، نشر عروج، ۱۴۰۳ش.
- صاحبی، باقر، حکمت معنوی، تهران، نشر عروج، ۱۴۰۱ش.
- طوسی، خواجه نصیر، تلخیص المحصل، بیروت، نشر دار الاضواو، ۱۴۰۵ق .
- فیض کاشانی، محسن، اصول المعارف، قم، نشر دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵ش.
- قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید والعدل، قاهره، العربیه للطباعه، ۱۹۶۱م.
- قاضی، عبدالجباربناحمد، شرح الاصول الخمسه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، شرح اصول کافی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۰ش.
نویسنده: باقر صاحبی