علم

از ویکی امام خمینی

علم، ادراک و انکشاف واقعیت در دانش فلسفه.

علم در آموزه‌های اسلامی اهمیت و جایگاه مهمی دارد، بحث از علم در فلسفه مشاء در طبیعیات و در رابطه با قوای نفس مطرح‌ شده است. اما در حکمت متعالیه بحث از علم و لواحق آن، از مسائل حکمت الهی و فلسفه اولی است. از ابتکارات ملاصدرا آن بود که علم را زیر پوشش ماهیت و مقولات قرار نداده و مساوق بودن آن با وجود را از قبیل مسئله‌ اصالت وجود دانسته است.

امام‌خمینی در تبیین حقیقت علم، دو روش را در پیش گرفته است: ۱-روش و تقریر مشهور، در این روش به تقریر ماهوی بودن علم پرداخته است ۲-روش حکمت متعالیه: امام‌خمینی در این روش و وجود بودن علم تأکید می‌کند و آن را از سنخ وجود می‌داند. ایشان همسو با حکما برای آن به اعتبارات مختلفی اقسامی ذکر کرده ‌است از جمله: علم حصولی و حضوری، علم اجمالی و تفصیلی، علم فعلی و انفعالی.

امام‌خمینی انطباق علم بر معلوم و وجود ذهنی را با دو مسلک و طریق بررسی می‌کند: ۱-حلولی، که مشهور حکما قائل به حلول صورت‌ها در نفس و ذهن‌­اند و علم را کیف نفسانی می‌دانند ۲-قیام صدوری؛ که ملاک علم حضور است و قیام صدوری به نفس دارد. همچنین ایشان با توجه به مبنای اصالت و تشکیک در وجود به بحث سریان علم همه موجودات پرداخته است.

معنی

علم به معنای ادراک حقیقت شیء[۱] و یقین و معرفت به چیزی[۲] است و نقیض آن جهل است.[۳] واژه علم نظیر وجود، مفهومی بدیهی دارد؛ به همین جهت، تعریف حدّی یا رسم تامّ برای آن ضروری نیست و بلکه دشوار و غیرممکن است[۴]؛ اما برخی با توجه به تقسیم آن به علم حصولی و حضوری آن را در علم حصولی، آگاهی به واسطه صورت‌های علمی، به معلوم خارجی[۵] و در علم حضوری، حضور مجرد نزد مجرد تعریف کرده‌اند.[۶] امام‌خمینی نیز علم را مفهومی عام و بدیهی می‌داند که بی‌نیاز از تعریف است و تعریف‌های موجود را شرح‌الاسمی می‌داند؛ با این حال، خاطرنشان کرده است علم، نور است که برای خود در ذاتش ظهور دارد و غیر خود را نیز ظاهر می‌کند.[۷]

از واژگان مرتبط با علم، ادراک و معرفت است. ادراک و علم مترادف و به یک معنا هستند. ادراک در آثار فیلسوفان به معانی مختلفی به‌کار رفته است، مانند اطلاق ادراک بر ادراک حسی، عقلی و مطلق علم.[۸] میان معرفت و علم فرق است. معرفت ادراک جزئی و علم ادراک کلی است و معرفت در تصورات و علم در تصدیقات به کار می‌رود.[۹]

امام‌خمینی نیز میان علم و معرفت دو تفاوت قائل است؛

  1. علم در اصل لغت مخصوص به کلیات است و معرفت مخصوص به جزئیات و شخصیات؛ از این‌رو گفته شده عارف بالله کسی است که حق را به مشاهده حضوری می‌شناسد و عالم بالله کسی است که به براهین فلسفی علم به حق پیدا می‌کند[۱۰] (ببینید: عرفان)؛
  2. در معرفت، سابقه فراموشی وجود دارد؛ پس چیزی که در ابتدا، ادراک به آن تعلق می‌گیرد، گفته می‌شود علم به آن حاصل شده است و چیزی را که معلوم بوده و فراموش شده و سپس ادراک شده، گفته می‌شود معرفت به آن حاصل شده است.[۱۱]

پیشینه

علم در آموزه‌های اسلامی اهمیت و جایگاه مهمی دارد و در متون دینی به آن توجه شده و در قرآن کریم[۱۲] و روایات[۱۳] به این موضوع اشاره شده است. علم و ادراک ازجمله مسائلی است که فلاسفه در آثار خود به آن پرداخته‌اند.[۱۴] بحث از علم در فلسفه مشاء در طبیعیات و در رابطه با قوای نفس مطرح شده است.[۱۵] در مکتب اشراق نیز به بحث از علم توجه شده است و شیخ اشراق به توسعه علم حضوری حتی در محسوسات پرداخت و از آن به صورت یک مسئله فلسفی بحث کرد و پایه و اساس مباحث معرفت‌شناسی خود برگزید، شیخ اشراق بود[۱۶]؛ اما در حکمت متعالیه بحث از علم و لواحق آن، از مسائل حکمت الهی و فلسفه اولی است.[۱۷] از ابتکارات ملاصدرا در مطرح‌کردن مسئله علم این است که علم را زیر پوشش ماهیت و مقولات قرار نداده و مساوق‌بودن آن با وجود را از قبیل مسئله اصالت و بساطت وجود دانسته است.[۱۸] امام‌خمینی نیز در بحث علم به موضوعاتی چون حقیقت، اقسام، انطباق علم بر معلوم و سریان علم بر اساس اصالت و تشکیک در وجود پرداخته است.[۱۹]

حقیقت علم

اندیشمندان در بیان حقیقت علم، آرای مختلفی دارند. برخی علم را از مقوله کیف[۲۰] و برخی از مقوله انفعال[۲۱] و برخی دیگر آن را از مقوله اضافه[۲۲] دانسته‌اند؛ اما ملاصدرا علم را از سنخ وجود می‌دانست[۲۳]؛ البته شیخ اشراق اثبات کرد که علم از سنخ نور است؛ بر این اساس او برخلاف مشائیان که ملاک ادراک را تجرید می‌دانستند، ملاک ادراک را نوریت می‌داند[۲۴]؛ اما ملاصدرا مبانی شیخ اشراق را برای اثبات این معنا ناتمام شمرده و علم را هویتی حضوری و وجودی دانسته است.[۲۵]

در تبیین حقیقت علم سه مطلب دارای اهمیت است:

  1. واقعیت علم که مناط و ملاک کشف معلوم است.
  2. مفهوم علم که حاکی از این واقعیت علم است.
  3. ماهیتی از نوع کیف نفسانی که آن نیز از همین واقعیت حاکی است.

نزاع در این است که مفهوم علم همان مفهوم ماهوی منتزع از واقعیت علم است و اینکه مفهوم علم، امری ماهوی است یا غیر ماهوی. اگر امر غیر ماهوی باشد، چون بر واقعیت خارجی صادق است و اتصاف آن در خارج است، از مفاهیم فلسفی است نه منطقی؛ از این‌رو نزاع ملاصدرا با فلاسفه پیشین در این است که فلاسفه پیشین مفهوم علم را وصف و امر ماهوی و ملاصدرا وصف فلسفی و وجودی می‌داند.[۲۶] این نزاع به چگونگی واقعیتِ علم بازمی‌گردد؛ زیرا اگر مفهوم علم ماهوی باشد، یعنی وجودی خاص و ما بإزا دارد و در قبال دیگر اشیاست، به طوری که با انضمام این شیء به دیگر اشیا آنها عالم می‌شوند و در غیر این صورت جاهل‌اند[۲۷]؛ اما اگر این مفهوم وصف فلسفی باشد، تنها منشأ انتزاع دارد نه ما بإزا. در این صورت علم، شیئی در قبال دیگر اشیا نیست، بلکه با وجود شیء دیگری (مثلاً کیف نفسانی) موجود است[۲۸]؛ یعنی بنابر تشکیک در وجود، علم شیء خاصی از اشیای جهان نیست، بلکه در میان اشیائی که موجودند و ماهیات گوناگونی دارند، است؛ به گونه‌ای که برخی از اشیا وجودشان به نحوی است که برای خود یا برای شیء دیگر مکشوف‌اند. چنین واقعیاتی به اعتبار این نحوه وجود، معلوم‌اند و نحوه وجود آنها را که مناط انکشاف خود یا دیگری است، علم گویند. بنابر نظر ملاصدرا علم از حقایقی نیست که واقعیتی دارد و ماهیتی مغایر آن که حاکی از آن باشد، بلکه از حقایقی است که ماهیت آن همان واقعیت اوست[۲۹]؛ پس علم از سنخ ماهیت نیست؛ هرچند در ممکنات همواره با وجود خاص و ماهیتی موجود است.[۳۰]

امام‌خمینی در تبیین و تقریر حقیقت علم، دو روش را در پیش گرفته است:

روش و تقریر مشهور

امام‌خمینی در این روش به تقریر ماهوی‌بودن علم پرداخته است؛ یعنی علم را از سنخ ماهیت، مقولات و کیف نفسانی می‌داند[۳۱]؛ از این‌رو سخن کسانی را که علم را از مقوله انفعال یا اضافه می‌دانند،[۳۲] نقد کرده و بر این باور است این سخن از باب اشتباه امر بالعرض به جای امر بالذات است؛ زیرا آنچه نخست بر ذهن و نفس عارض می‌شود، صورت است و سپس به سبب همین صورت، انفعال و اضافه محقق می‌شود،[۳۳]

روش حکمت متعالیه

امام‌خمینی در این روش بر وجودی‌بودن علم تأکید می‌کند و علم را از سنخ وجود می‌داند.[۳۴] ایشان علم را مفهومی عام می‌داند که به تساوی، قابل صدق بر افراد است؛ از این‌رو مفهومی متواطی است. ایشان مفهوم علم را غیر ماهوی و از مفاهیم فلسفی می‌داند که تنها منشأ انتزاع دارد؛ یعنی وجودی خاص و ما بإزا ندارد که در برابر دیگر اشیا باشد و شیء خاصی از اشیای خارجی نیست، بلکه با وجود شیء دیگری موجود است[۳۵]؛ اما حقیقت علم را مانند حقیقت وجود، یک حقیقت مشکک می‌داند؛ یعنی اختلاف میان مصادیق آن به‌شدت و ضعف است[۳۶]؛ بر این اساس علم از حقایقی است که در خارج مساوق وجود است و از سنخ ماهیت نیست و آنچه از آن فهمیده می‌شود، مفهوم آن است[۳۷] که هم بر کشف ناقصی که در یک موجود است، صادق است و هم بر کشف تام و تمام به نحو حقیقی[۳۸] و آنچه در واقعیت و خارجیت کشف است، به حمل شایع از مصادیق این مفهوم عام است.[۳۹] پس در صدق مفهوم، هیچ فردی بر فرد دیگر مزیت ندارد، بلکه فرق از جهت شدت و کمال و ضعف و نقصان در حقایق خارجی است که یک کشف به حمل شایع، ظهوری تام دارد و دیگری ضعیف است[۴۰]؛ بنابراین علم از جهت مفهوم مانند مفهوم وجود است که بر همه افراد خود به نحو یکسان قابل حمل است؛ اما حقیقت خارجی علم، هویتی است که به تمام حقیقت و یکپارچه علم است؛ یعنی به ذات خویش عین حقیقت علم است و کاربرد و اطلاق عالم بر او مانند کاربرد و اطلاق عالم بر زید نیست، بلکه زید عالم، ظل آن حقیقت علم است[۴۱]؛ بر این اساس علم از مقوله جوهر و اعراض نیست، بلکه فوق مقوله است.[۴۲]

از نکات مهمی که امام‌خمینی به آن توجه کرده، آن است که علم به ماهیت تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا ماهیتْ لاشیء و باطل است و معنا ندارد امر عدمی، مکشوف و معلوم باشد، بلکه علم، به امر حقیقی یعنی وجود که اصالت دارد، تحقق می‌گیرد،[۴۳] نه چیزی که از اوهام و تخیلات است و تحققی ندارد؛ چنان‌که علم به اجتماع نقیضین، شریک‌الباری، علمی کاذب و غلط است؛ زیرا آنها امر عدمی‌اند و متعلق علم حقیقی واقع نمی‌شوند و این اشتباه ناشی از قوه متخیله است که گمان می‌شود این‌گونه قضایا در خارج منکشف و نفس‌الامر دارند؛ در حالی‌که اگر قوه عقل از قوه خیال رهایی یابد، خواهند یافت که کاشف بیش از یک منکشف ندارد[۴۴]؛ بنابراین تنها علمی مطابَق و منکشف دارد که به وجود تعلق بگیرد و اگر به غیر وجود تعلق بگیرد، مطابَق ندارد و جهل و نقصان است.[۴۵]

امام‌خمینی بر اساس تشکیک در وجود و مساوقت علم در مفهوم و مصداق با وجود، حقیقت علم را دارای مراتب می‌داند[۴۶] و بر این باور است که با اینکه علم ماهیت نیست، اما همواره در ممکنات با وجود خاص و ماهیتی خاص موجود است؛ یعنی همان‌گونه که برای جلوه‌های وجود مراتبی است، همچنین برای جلوه‌های علم مراتبی است؛ به این معنا که برخی مراتب علم، مانند علم واجب، فوق مقوله و خارج مقوله‌اند و بعضی از افراد و مراتب علم، جوهری و برخی عرضی و برخی اضافی‌اند و مرتبه پایین آن، دانستن است که به معنای مصدری انتزاعی یعنی مفهوم است.[۴۷]

اقسام علم

حکما برای علم به اعتبارهای مختلف، اقسامی ذکر کرده‌اند:[۴۸]

علم حصولی و حضوری

در اصطلاح فلسفی علم بر دو گونه است:

  1. علم حصولی که صورت حاصل از شیء نزد عقل است،[۴۹]
  2. علم حضوری علمی است که عین واقعیت معلوم، نزد عالم حاضر است.[۵۰]

بحث از علم حضوری در سخن فیلسوفان اسلامی وجود داشته است[۵۱]؛ اما شیخ اشراق به صورت صریح از تعبیر معرفت حضوری در برابر معرفت حصولی بهره جسته است.[۵۲] ملاصدرا نیز علم حضوری را به تبع شیخ اشراق پذیرفته و افزون بر علم حضوریِ عقلی به علم حضوری حسی و خیالی نیز قائل شده است.[۵۳]

آنچه در دیدگاه ملاصدرا قابل توجه است، سخن ویژه وی در باب بازگشت همه علوم حصولی به حضوری است.[۵۴] اگرچه علم در نگاه نخستین به حصولی و حضوری تقسیم می‌شود، اما در نگاه دقیق غیر از علم حضوری، علمی نیست.[۵۵] از نگاه ملاصدرا آنچه در حقیقت معلوم و مکشوف عالم است، خود علم یعنی صورت ذهنی است و معلوم خارجی، بالعرض معلوم است. در علم حضوری نیز معلوم، وجودی است که مکشوف و نزد عالِم حضور دارد؛ بنابراین در هر دو قسم علم حصولی و حضوری، آنچه برای عالِم کشف می‌شود، وجودی صوری و نورانی است که مرتبه‌ای از تجرد را داراست.[۵۶] از طرفی تجرد نزد ملاصدرا دارای مراتب تشکیکی است[۵۷]؛ از این‌رو حضور وجود مجرد و نورانی دارای مراتبی است که از حضور صورت‌های حسی آغاز می‌شود و با حضور صورت‌های عقلانی پایان می‌پذیرد[۵۸]؛ به این معنا که علم حضوری، یا ادراک و تجرد حسی است یا خیالی یا عقلی و همان‌طور که مجردات معلوم بالذات‌اند و معلوم به علم حضوری‌اند، به‌ترتیب از ناقص به کامل، در سه مرتبه قرار دارند[۵۹]؛ البته مدرَک که به نحو حسی درک می‌شود، همواره به گونه حسی قابل درک است و هرگز ممکن نیست متخیل یا معقول باشد.[۶۰]

امام‌خمینی نیز علم را به دو قسم حصولی و حضوری تقسیم کرده و علم حصولی را آن علمی می‌داند که حصول آن نیازمند به واسطه است و علم حضوری آن علمی است که نیازمند به واسطه نیست.[۶۱] ایشان علم حضوری را همان حضور خود شیء برای شیء می‌داند و به همین جهت، علم حضوری همان علمی است که عین معلوم خارجی است.[۶۲]

ایشان در بیان این تقسیم بر این باور است که عالم ضرورتاً با دو معلوم مواجه است:

  1. معلوم با واسطه، یعنی معلومی که به سبب معلوم‌بودن صورت علمی مغایر خود، معلوم است (معلوم بالعرض)؛
  2. معلوم بی‌واسطه یا همان واقعیت علم که خودبه‌خود و بدون وساطت علمِ دیگری، معلوم است (معلوم بالذات).[۶۳]

امام‌خمینی ملاک علم را حضور می‌داند[۶۴]؛ به این معنا که علم حضور شیء برای شیء است، نه اینکه چیزی با چیز دیگر باشد و نه به معنای اضافی است تا مضاف و مضاف‌الیه پیش آید و علم و عالم و معلوم غیر هم باشند، بلکه به معنای نبود غیبت است[۶۵]؛ یعنی ذات شیء از شیء غایب نیست[۶۶]؛ البته در قضیه علم به ذات، اطلاق حضور نیز مسامحه است؛ زیرا آنجا از باب وحدت است.[۶۷] بر اساس این معیار، معلوم بالذات خود معلوم به علم حضوری است، نه حصولی؛ زیرا معلوم بالذات صورت قائم به نفس است[۶۸] و چون بی‌واسطه است، پس معلوم بالذات، ملاک انکشاف و مناط عالم‌بودن به خود است؛ بنابراین معلوم به علم حضوری است؛ زیرا ملاک علم به چیزی حضور آن چیز نزد عالم است و چون صورت‌هایی که معلول نفس‌اند، نزد نفس حضور دارند، معلوم نفس‌اند و حضور آنها، حضور معلول نزد علت است؛ زیرا تمام ملاک و شرط علم‌بودن که همان حضور شیء نزد عالم است، محقق است[۶۹] و با توجه به اینکه صورت‌های ذهنی معلول نفس‌اند، ملاک کشف آنها و خود وجود آنها، علم نفس است و چیز دیگری سبب کشف آن برای نفس نیست؛ اما چون میان نفس و صورت‌ها، نوعی علیت و معلولیت وجود دارد، صورت‌ها، علم نفس و معلوم نفس‌اند و این‌گونه نیست که علمی ورای آنها باشد تا صورت‌ها به واسطه آن علم، معلوم نفس باشند[۷۰] و از آنجاکه ملاک علم، حضور است، هرچه این حضور بیشتر باشد، علم قوی‌تر می‌شود و شدیدترین مرتبه حضور، حضور معلول نزد علت است.[۷۱] در حضور لازم نیست میان ذات و چیزی که نزد او حضور دارد، تغایر باشد، بلکه حضور عین ملاک علم است و حضور معلول نزد علت، همان ربط به علت است.[۷۲]

بنابر نظر امام‌خمینی با توجه به اینکه علم مساوق حضور است، از این‌رو مقصود از حصولی‌بودن علم، همان انطباق بر واقعیت خارجی است که معلوم بالعرض است.[۷۳] ایشان سخن مشائیان که علم حضوری را در علم مجرد به ذات خود محصور می‌دانند، نادرست می‌داند[۷۴] و بر این باور است همه علوم به علم حضوری بر می‌گردند[۷۵]؛ زیرا ملاک علم و ادراک همان حضور شیء نزد مدرِک است[۷۶] و علم به یک صورت ذهنی نیز حضوری است[۷۷]؛ به این معنا که وجود این صورت‌ها به خلاقیت نفس است و اگر به خلاقیت نفس نباشد، تسلسل لازم می‌آید؛ زیرا اگر علم به صورت حضوری نباشد، بلکه حصولی باشد، در این صورت نیازمند به واسطه است و دوباره از این صورت، صورتی دیگر در نفس حاصل می‌شود و همین‌طور تا بی‌نهایت صورت باید در نفس حاصل شود و این تسلسل محال است.[۷۸] بنابر نظر امام‌خمینی نفس نمی‌تواند وجودهای عینی خارجی را نزد خود ببیند؛ زیرا نسبت به آنها علیتی ندارد و میان او و آنها رابطه طولی در کار نیست، بلکه در عرض آنهاست؛ بنابراین نمی‌تواند بالذات عالم به آنها باشد؛ زیرا حضوری که ملاک علم است، برای نفس در رابطه با آنها نیست.[۷۹]

امام‌خمینی همسو با حکما[۸۰] برای علم حضوری اقسامی بیان کرده است ازجمله:

  1. علم مجرد به خود: مانند علم نفس به ذات خود، بدون اینکه صورتی از نفس در نفس تولید شود تا آن صورت کیف نفسانی باشد و نه از آن منفعل شود یا میان نفس و آن صورت اضافه‌ای محقق شود، بلکه نفس به وجود ذات خود عالم است و دو چیز نیست یکی صورت و مدرَک و یکی مدرِک، بلکه یک حقیقت بسیط مجرد است[۸۱]؛ پس تمام حقیقت علم نفس به ذات خود، عین خود اوست و حضور نفس به تمام حقیقت، علم اوست و ورای علم، عالمی که علم به او قائم باشد و ذاتی که علم برای او ثابت باشد، نیست؛ بلکه علم عین عالم و عالم عین علم است[۸۲] (ببینید: اتحاد عاقل و معقول).
  2. علم مجرد به مجرد: علم هر مجردی به هر مجردی اعم از اینکه مجرد از معلول‌های مجرد باشد یا نباشد، در صورتی که مجرد در سلسله معلول‌های مجرد دیگر باشد، معلول مجرد هم به علتِ مجرد خود عالم است؛ ولی به اندازه سعه وجودی خودش.[۸۳]
  3. علم علت به معلول خویش: علت به صورت احاطه به وجود معلول خویش علم دارد؛ برخلاف معلول که به اندازه خود و در حیطه وجودی خود به علت خویش عالم است[۸۴] و دلیل اینکه هر علتی علم حضوری به معلول خود دارد، آن است که وجود معلول نسبت به وجود علتش، یک وجود رابط است و هیچ‌گونه استقلالی ندارد؛ پس معلول با تمام وجود خود نزد علت حضور دارد و چون علت تقدم زمانی و بُعد مکانی بر معلول خود ندارد و معلول ظل وجود علت است و علت به وجود معلول خود احاطه دارد، معلول در حضور اوست.[۸۵]

علم اجمالی و تفصیلی

برخی بر این باورند که علم نفس به اشیا، بر دو قسم است: علم تفصیلی که هنگام اندیشه صورت‌ها به شکل منظم پشت سر یکدیگر پدید می‌آیند. دیگری علم اجمالی بسیط که در آن کثرت نیست و در حقیقت یک قوه عقلیه بسیط در باطن نفس است که صورت‌ها را از باطن به ظاهر افاضه می‌کند[۸۶]؛ بر همین اساس فیلسوفان معتقد بودند خداوند از طریق علم به ذات که علمی اجمالی است، به موجودات علم پیدا می‌کند.[۸۷]

امام‌خمینی نیز علم را به دو قسم اجمالی و تفصیلی تقسیم کرده است؛ یکی علم در مرتبه ذات که علم بسیط اجمالی است و متحد با نفس است. در این مرتبه تکثر راه ندارد و به اعتبار اتحاد با نفس، به شخص عالِم گفته می‌شود؛ در حالی‌که هیچ‌یک از صورت‌های مفصل قضایا در آن نیست و بلکه به آنها غفلت دارد.[۸۸] دوم علم تفصیلی که به اضافه اشراقی نفس است و قضایا در آن مرتبه به شکل تفصیل از یکدیگر ممتازند. این مرتبه از نفس همان معلول‌های نفس‌اند که به خلاقیت نفس مخلوق‌اند و معیار علم در این قسم، حضور معلول نزد علت است.[۸۹] بنابر نظر ایشان در قسم اول یعنی علم به ذات، اطلاق حضور مسامحه است؛ چون آنجا باب وحدت است.[۹۰]

علم فعلی و انفعالی

علم فعلی همان علت ایجاد وجود خارجی اشیاست. این علم در حق‌تعالی نظام وجود از عقل اول تا مرتبه هیولای اولی است[۹۱] و علم انفعالی علمی است که صورت خارجی باعث تولید آن می‌شود[۹۲] (ببینید: علم الهی).

مراتب علم و ادراک

از مسائل مورد توجه فیلسوفان ادراکات نفس است.[۹۳] امام‌خمینی با توجه به عوالم سه‌گانه وجود، مدرکات نفس را سه قسم مدرکات (حسی) طبیعی، برزخی و عقلی می‌داند[۹۴]؛ از این‌رو انسان دارای سه نوع ادراک است:

  1. ادراک حسی: احساس نخستین مرحله پیدایش ادراک است و حواس ظاهری از قوای ادراک حسی نفس‌اند. حواس ظاهری قوایی‌اند که امور خارجی و مادی را درک می‌کنند و عبارت‌اند از: حس لامسه، حس چشایی، حس بینایی، حس شنوایی و حس بویایی.[۹۵]
  2. ادراک خیالی: یکی از قوای ادراکی درونی و باطنی انسان، ادراک خیالی است که با استفاده از صورت‌های برگرفته از امور جسمانی یا صورت‌های دریافتی از عالم روحانی (عالم مثال) به صورت صدوری به ایجاد صورت‌های خیالی می‌پردازد. مرتبه خیالی انسان مرتبه میانی است؛ یعنی مرتبه چشم، گوش و لمس شهودی و غیبی نیست، بلکه چشم، گوش، ذوق و لمس برزخی است.[۹۶]
  3. ادراک عقلی: سومین مرحله ادراک، ادراک عقلی است که چگونگی پیدایش آن با دو ادراک حسی و خیالی متفاوت است؛ زیرا دو ادراک حسی و خیالی مشروط به شرطی مثل محل مخصوص‌اند؛ یعنی شروطی که زمینه فعالیت نفس را فراهم می‌سازند[۹۷]؛ اما ادراک عقلی این‌گونه نیست، بلکه ادراک عقلی ادراک کلیات است و مدرکات عقلی، در مرتبه عقلی و تجرد ذاتی است[۹۸] و در آن مقام ادراک حسی و خیالی راه ندارد، بلکه باید چشم غیبی به چشم شهادتی تنزل پیدا کند.[۹۹] به باور امام‌خمینی در همه مراتب ادراکی نفس در هر مرتبه‌ای که باشند، نوعی تجرد لازم است؛ زیرا بدون تجرد ادراک ممکن نیست.[۱۰۰]

انطباق علم بر معلوم

در علم حصولی هر علمی با معلوم خود از جهت ماهیت یکی است؛ از این‌رو انطباق علم به معلوم از خواص ضروری علم است[۱۰۱]؛ زیرا واقعیت علم، واقعیتی بیرون‌نما و کاشف از خارج است که لازمه آن داشتن یک مکشوف بیرونی است.[۱۰۲] بر این اساس هر صورت ذهنی (علم) با واقعیتی (معلوم) از واقعیت‌های هستی انطباق ذاتی دارد؛ پس علم عین آگاهی و اطلاع و انکشاف معلوم است[۱۰۳]؛ بنابراین در علم حصولی هرچند علم و معلوم دو واقعیت مغایرند، نه دو واقعیت غیر مرتبط، اما دو واقعیتی که یکی از آنها (علم) بر دیگری (معلوم) منطبق است[۱۰۴] و قوام علم حصولی همان‌طور که به حضور واقعیت علم نزد عالم است، به انطباق آن بر معلوم نیز است. فلاسفه پیشین انطباق را همان وحدت ماهوی ذهن و خارج می‌دانستند؛ یعنی افزون بر وحدت ماهیت آن دو، ضروری است که منطبق‌شونده، وجود ذهنی ماهیت باشد؛ اما ملاصدرا بنابر اصالت وجود، انطباق را به واقعیت علم ارجاع می‌دهد؛ یعنی منشأ انطباق را در نحوه وجود علم می‌داند، نه در ماهیت ذهنی معلوم. انطباق در حقیقت وصف واقعیات خارجی است و به چگونگی وجود و واقعیتِ منطبق‌شونده بازمی‌گردد و وحدت ماهوی صرفاً حکایتی از آن دارد.[۱۰۵]

به موجب انطباق علم (حصولی) بر معلوم، واقعیت علم، وجود ذهنی ماهیت معلوم است. هر مفهومی که ناظر بر مفهوم دیگر و حاکی از آن باشد، نسبت به آن امر، ذهنی نامیده می‌شود[۱۰۶]؛ البته میان ذهن و ذهنی وحدت برقرار است؛ یعنی ذهن همان واقعیت‌های ذهنی است، نه ظرفی مغایر آنها و حاوی آنها؛ پس آن واقعیتی که وجود ذهنیِ ماهیت است، خود ذهن نیز است.[۱۰۷] وجود ذهنی را وجود ظلی نیز می‌نامند؛ یعنی ماهیت معلوم در ظل وجود علم موجود است.[۱۰۸] بنابر تشکیک در وجود، هر ماهیتی دارای گونه‌هایی از وجودهای خارجی است که در طول یکدیگرند؛ به گونه‌ای که هر یک از دیگری کامل‌تر است، به طوری که ناقص‌ترین آنها همان وجود خاص ماهیت است و بقیه وجودهای برترند. وجود برتر ماهیت وجودی است که واجد اصل و مبدأ آثار ماهیت است نه واجد خود آثار. به موجب این معیار وجود برتر ماهیت، وجود خارجی آن است و به حمل حقیقت و رقیقت می‌توان ماهیت را بر آن حمل کرد.[۱۰۹]

در باب وجود ذهنی، دربارهٔ مسائل مربوط به علم بحث می‌شود[۱۱۰]؛ به این معنا که رابطه میان صورت ذهنی و شیء درک‌شده تبیین می‌شود[۱۱۱]؛ از این‌رو وجود ذهنی با مبحث ماهیت علم ارتباط نزدیکی دارد. همچنین دربارهٔ اینکه ادراک بشر به چه اندازه با واقعیت منطبق است[۱۱۲] و اینکه رابطه انطباق ماهوی است یا وجودی مورد بررسی قرار می‌گیرد.[۱۱۳] فلاسفه برای واقعیت علم بیش از یک ماهیت قائل‌اند؛ زیرا آنان از یک طرف در مقام بیان ماهیت علم، آن را نوعی کیف نفسانی معرفی کرده‌اند و از سوی دیگر، با تحلیل انطباق به این نتیجه رسیده‌اند که علم به هر شیء همان ماهیت آن شیء است[۱۱۴]؛ بنابراین لازم می‌آید موجودی (علم) دو ماهیت داشته باشد و در بیش از یک مقوله مندرج باشد؛ در حالی‌که این امر محال است. دراین‌باره حکما بر این باورند که محال آن است که واقعیت وجود خارجی بیش از یک ماهیت داشته باشد اما در این موضوع وجود خارجی ماهیتی دارد و وجود ذهنی ماهیتی دیگر دارد؛ در نتیجه محال لازم نمی‌آید.[۱۱۵]

از این‌رو دربارهٔ وجود ذهنی اشکال‌های فراوانی مطرح شده است؛ از جمله آنها لزوم اجتماع جوهر و عرض و لزوم اندراج همه مقولات در مقوله کیف است.[۱۱۶]

دشواری پاسخ به این اشکال‌ها موجب شده آرای متنوعی در باب وجود ذهنی پدید آید:[۱۱۷]

  1. آنچه در نفس در هنگام ادراک اشیا حاصل می‌شود، ماهیت معلوم نیست تا در مقوله معلوم مندرج باشد، بلکه تنها نوعی کیف نفسانی است و تنها در مقوله کیف نفسانی مندرج است.[۱۱۸]
  2. علم و صورت معلوم متحد نیستند، بلکه دو واقعیت متغایرند[۱۱۹]
  3. علم همان ماهیت معلوم است، نه اینکه نوعی کیف نفسانی باشد؛ یعنی علم در مقوله معلوم مندرج است نه مقوله کیف.[۱۲۰] ملاصدرا معتقد است تمام این آرا باطل‌اند.[۱۲۱]

امام‌خمینی انطباق علم بر معلوم و وجود ذهنی را با دو مسلک و طریق بررسی می‌کند:

  1. حلولی: مشهور حکما قائل به حلول صورت‌ها در نفس و ذهن‌اند و علم را کیف نفسانی می‌دانند،[۱۲۲]
  2. قیام صدوری: ملاک علم حضور است و قیام صدوری به نفس دارد.[۱۲۳]

ایشان بر این باور است که صورت‌های ذهنی نزد نفس، معلوم بالذات‌اند و نفس به واسطه مطابقت و تطابق صورت‌های ذهنی با صورت‌های خارجی، به خارج بالعرض علم پیدا می‌کند[۱۲۴]؛ ولی چون صورت‌های ذهنی مخلوق و معلول نفس‌اند، خود بدون وساطت چیزی معلوم بالذات نفس و عین علم نفس‌اند.[۱۲۵]

امام‌خمینی به پیروی از حکمت متعالیه مشکل فلسفه مشاء در ارتسام اشباح خیالیه را حلول آنها در نفس می‌داند؛ اما اگر به نحو قیام صدوری به نفس قائل بودند، مشکلی در کار نبود.[۱۲۶] در نظر ایشان صورت ذهنی، کاشف از واقع و فانی در واقع است، نه خود واقع؛ یعنی معلوم بالذات نه معلوم بالعرض و شیء خارجی.[۱۲۷] ایشان به موجب این معیار که ماهیت برتر، وجودی است که واجد اصل و مبدأ آثار ماهیت است، بر این باور است که صورت معقول، لازم نیست عوارض آن را تجرید و تقشیر کند، بلکه عقل و ذهن، ماهیت معلوم را با توجه به یک نحوه وجودی اعلی و اشرف با تمام عوارض و صفات تصور می‌کند؛ یعنی در همان عالم و ماهیت برتر عوارض و صفات را به‌طور تجردی دارد؛ همچنان‌که اصل وجودش تجرد دارد. این وجود برتر و اعلی اگر به عالم طبیعت تنزل کند، همین انسانی می‌شود که دست و پا و چشم و کم و کیف دارد[۱۲۸]؛ بر این اساس معقول هر شیء همان ماهیت آن شیء است که با این وجود مجرد متحقق است[۱۲۹]؛ پس صورت معقوله، تجرید و تقشیر نیست، بلکه ارتقا و ترقی وجودی است.[۱۳۰] امام‌خمینی به برخی اشکال‌های وجود ذهنی پرداخته و با بررسی اقوال و آرا به این محذور که حکما تصورات را کیف نفسانی و در عین جوهربودن، عرض نیز می‌دانند، پاسخ داده است.[۱۳۱] ایشان بر این باور است که برخی تسلیم اشکال شده و علم را از مقوله اضافه دانسته‌اند و منکر وجود ذهنی شده‌اند[۱۳۲] و برخی متکلمان نیز برای حل این مشکل با انکار وجود ذهنی، بر این اعتقادند که آنچه در هنگام ادراک اشیا در نفس موجود می‌شود، صورت آنها نیست، بلکه شبح آنهاست.[۱۳۳] برخی فلاسفه نیز وجود ذهنی را به نحو ارتسام دانسته‌اند و گروهی بر این باورند که حقایق اشیا در ذهن‌اند؛ اما میان وجود ذهنی و خارجی فرق است. در وجود ذهنی تنها ذاتیات و ماهیت روشن و معلوم می‌شوند و دیگر آثار و خواص خارجی، ظاهر نمی‌شوند.[۱۳۴]

امام‌خمینی بنابر حکمت متعالیه، مشکل وجود ذهنی را از طریق رب‌النوع و مُثل افلاطونی حل می‌کند؛ یعنی رب‌النوع وحدتش جامع تمام کمالات افراد است و به همه افراد به صورت کلیت و قیّومیت احاطه دارد و بر این اساس بر هر فردی از آنچه که تحت آن وجود محیط است، انطباق دارد.[۱۳۵] ایشان در بیان چگونگی انطباق، بر این باور است که انسان به عنوان عالم صغیر، عالم کبیر در سراسر قامت وجودی اوست، به طوری که اگر انسان باز و بسط داده شود، به صورت کامل با عالم کبیر منطبق است؛ پس هرچه در عالم کبیر هست، نمونه آن در انسان و عالم صغیر نیز هست و انسان هرچه می‌داند، آن را از مطالعه ذات و وجود خود می‌فهمد، بدون اینکه به خارج از عالم کبیر راهی داشته باشد و از طرفی چون خارج مثل اوست، از این‌رو خارج به وسیله او کشف می‌شود؛ یعنی نفس انسان با خلاقیت خود مثل آنچه در خارج است، در خود خلق می‌کند[۱۳۶] و چون نفس آن صورت خلق‌شده را در خود می‌بیند، گویا خارج را دیده است؛ پس نفس انسانی (عالم صغیر) مقابل مادیات عالم طبیعت، صورت‌های مادیاتی است که نفس، آنها را ایجاد می‌کند و در مقابل عالم برزخ و موجودات برزخی، برزخی است که همان مرتبه خیال و صورت‌های خیالی است که در نفس ایجاد می‌شوند[۱۳۷]؛ اما در عالم تجرد تام، به ایجاد نفس نیست، بلکه به واسطه اتصال نفس به موجودات تام مجرد است؛ یعنی برای هر یک از عالم مادی یک ربّ‌النوع و موجود عقلانی نورانی است و چون این فرد و رب‌النوع برای تمام افراد موجود در عالم طبیعت علیت دارد، دارای کمال تمام افراد است؛ پس در او به جهت اتصال به علت، کمالات معلول‌ها که افراد عالم ماده‌اند، کشف می‌شود؛ بنابراین علم به ربّ‌النوع مستلزم علم به افراد است[۱۳۸] (ببینید: وجود و نفس).

سریان علم در همه موجودات

برخی از فیلسوفان بر این باورند که مادیات و اجسام فاقد علم حضوری به خود و دیگری‌اند؛ یعنی آنها نه نزد خود حضور دارند و نه ممکن است نزد واقعیت دیگری حضور یابند و نه ممکن است واقعیت دیگری نزد آنها حضور یابد،[۱۳۹] بلکه تنها از طریق صورت‌های حاکی از آنها، می‌توان به آنها علم داشت، آن هم علم حصولی[۱۴۰]؛ اما حکمت متعالیه در مواضع متعددی برای همه موجودات ادراک و شعور قائل است و با توجه به اینکه علم مساوق وجود است، ملاصدرا بر این باور است که وجودداشتن مستلزم شعور و ادراک است[۱۴۱] و مقصود از این ادراک نوعی علم حضوری ضعیف به خود و فاعل خود است که به موجب آن، امور جسمانی نیز دارای نوعی علم حضوری‌اند.[۱۴۲]

امام‌خمینی همسو با حکمت متعالیه و بر مبنای اصالت و تشکیک در وجود، از یک طرف و با توجه به اینکه حیات را همان مدرک‌بودن، فعالیت و ادراک می‌داند[۱۴۳]؛ بر این باور است که علم ساری در تمام موجودات است[۱۴۴]؛ به گونه‌ای که هر ذره‌ای از موجودات حتی جمادات و نباتات خالی از علم نیستند[۱۴۵] و هر جا شعاع هستی باشد، به همان اندازه شعاع نور علم است و از همین‌رو خالی‌بودن از تمام حقیقت علم، خالی‌بودن از تمام حقیقت وجود است که همان معدوم مطلق است.[۱۴۶] ایشان سخن فیلسوفان مشاء را دربارهٔ اینکه اجسام و مادیات علم حضوری به خود ندارند، نقد کرده[۱۴۷] و بر این باور است که همه موجودات حیات، شعور و علم دارند و بلکه همه معرفت به ذات مقدس حق‌تعالی دارند و به همین جهت تسبیح موجودات که در آیات الهی آمده، خود دلیل بر علم و ادراک و حیات آنهاست.[۱۴۸] بر این اساس تسبیح ذکر شده در قرآن[۱۴۹] در نظر امام‌خمینی تسبیح نطقی، شعوری ارادی است نه تسبیح تکوینی ذاتی[۱۵۰] از این‌رو، عرفا[۱۵۱] برای همه ذرات عالم ادراک قائل‌اند و همه چیز را زنده و مدرِک و ناطق می‌دانند؛ ولی از نظر حکما مشاء، موجودات تنها از مرتبه حیوانیت به بعد ادراک دارند و نبات و جمادات ادراک ندارند.[۱۵۲] بر اساس نظریه عرفا تمام موجودات بهره‌ای از عالم غیب و حیات و علم دارند و این مطلب علاوه بر اینکه نزد ارباب فلسفه متعالیه برهانی است، نزد اصحاب قلوب و معرفت نیز به مشاهده عینی ثابت است.[۱۵۳]

پانویس

  1. راغب، مفردات، ۵۸۰.
  2. فیومی، المصباح المنیر، ۴۲۷.
  3. فراهیدی، کتاب العین، ۲/۱۵۲.
  4. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۷۸.
  5. ملاصدرا، التصور و التصدیق، ۳۰۷–۳۰۸.
  6. طباطبایی، نهایة الحکمه، ۲۸۸–۲۸۹.
  7. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۵؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۳۸؛ امام‌خمینی، صحیفه، ۱۳/۵۰۸.
  8. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۹۳.
  9. صلیبا، فرهنگ فلسفی، ۴۵۵.
  10. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۲۱.
  11. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۶۲۱.
  12. اسراء، ۱۰۷؛ مجادله، ۱۱؛ سبأ، ۶.
  13. کلینی، کافی، ۱/۳۰؛ شهید ثانی، منیة المرید، ۱۶۷.
  14. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ۱۴۰؛ ابن‌سینا، التعلیقات، ۶۹؛ بهمنیار، التحصیل، ۴۸۹؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۰۸.
  15. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۰۸.
  16. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۲؛ یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ۲/۲۶۶–۲۷۴.
  17. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۷۸.
  18. جوادی آملی، رحیق مختوم، ۴/۹۵.
  19. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۲، ۳۸۴ و ۳۸۵؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۳۸ و ۱۰۷؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹.
  20. بهمنیار، التحصیل، ۴۰۱–۴۰۲؛ حلی، الجوهر النضید، ۲۸.
  21. ←حلی، کشف المراد، ۲۲۶.
  22. فخر رازی، المباحث المشرقیة، ۲/۴۶۹.
  23. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۶۳.
  24. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۲/۱۱۴–۱۱۵.
  25. ←ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۹۷–۲۹۸؛ ملاصدرا، المشاعر، ۵۰.
  26. جوادی آملی، رحیق مختوم، ۲/۱۹۵ و ۴/۹۷–۱۰۰، ۳۲۶؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۳۹.
  27. ملاصدرا، التصور و التصدیق، ۳۰۸؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۳۹.
  28. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۹۰–۲۹۱؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۳۹–۴۰.
  29. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۷۸؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۴۰.
  30. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۹۰؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۴۱.
  31. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۳.
  32. ←خواجه‌نصیر، شرح الاشارات، ۲/۳۰۱؛ حلی، کشف المراد، ۲۲۶.
  33. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۳.
  34. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹.
  35. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۵–۳۷۷.
  36. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۶–۳۷۷.
  37. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۵.
  38. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۷.
  39. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۷.
  40. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۷.
  41. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۷–۳۷۸.
  42. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۷۸ و ۳۸۱.
  43. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۲.
  44. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۲۷–۲۳۲.
  45. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۲۳۲.
  46. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۲ و ۲/۲۲.
  47. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۲؛ امام‌خمینی، دعاء السحر، ۱۰۷.
  48. ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، ۱۳۰؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۲۲؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۱۳۴.
  49. ملاصدرا، التصور و التصدیق، ۳۰۷–۳۰۸.
  50. ملاصدرا، التصور و التصدیق، ۳۰۷–۳۰۸.
  51. ابن‌سینا، التعلیقات، ۴۸–۴۹ و ۷۸؛ قطب‌الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ۳۸–۴۰.
  52. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۷۴ و ۴۸۹.
  53. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۰۲–۳۰۴ و ۶/۱۷۴؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۲–۸۳.
  54. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۳.
  55. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۳.
  56. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۵۱؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ۷۱–۷۲.
  57. ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۳۷.
  58. ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۳۷–۱۳۸.
  59. ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۳۷–۱۳۸.
  60. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۸۰–۵۸۱.
  61. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۴.
  62. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.
  63. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۱۶۴؛ ۲/۱۶۸–۱۶۹ و ۳/۵۰۷؛ امام‌خمینی، البیع، ۴/۵۲۹؛ امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۳۱.
  64. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵.
  65. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.
  66. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۱.
  67. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
  68. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۰۷.
  69. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵–۱۴۶.
  70. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۵–۱۷۶.
  71. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۵.
  72. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴–۱۷۵.
  73. امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۷.
  74. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.
  75. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.
  76. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۸ و ۲/۱۴۵، ۱۵۳.
  77. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷–۳۸۸.
  78. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴ و ۳۸۸.
  79. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۸۰–۱۸۱.
  80. شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۵۹–۱۶۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۱.
  81. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۴–۳۸۵.
  82. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۵.
  83. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۶.
  84. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۶.
  85. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۵–۳۸۷.
  86. ←مطهری، مجموعه آثار، ۱۳/۱۴۰.
  87. ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، ۱۳۰؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۲۲؛ سبزواری، اسرار الحکم، ۱۴۱.
  88. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
  89. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
  90. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
  91. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.
  92. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۹۱.
  93. ابن‌سینا، التعلیقات، ۱۹۲؛ ابن‌سینا، النجاة، ۵۹۱؛ ابن‌سینا، مجموعه رسائل التسعه، ۱۲۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۸۸–۲۸۹؛ ۳/۳۱۲ و ۹/۹۴–۱۰۴.
  94. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۰.
  95. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۷، ۶۰۰، ۶۱۰ و ۳/۲۷۴.
  96. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۱.
  97. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۰۹ و ۵۷۸.
  98. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۱.
  99. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۷۲.
  100. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۰۱.
  101. مطهری، مجموعه آثار، ۶/۱۹۷.
  102. مطهری، مجموعه آثار، ۶/۱۹۷.
  103. مطهری، مجموعه آثار، ۶/۵۳۵.
  104. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۳۰۵؛ ملاصدرا، المشاعر، ۷.
  105. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۱، ۱۰۸–۱۱۲ و ۲۶۳؛ ← مطهری، مجموعه آثار، ۶/۱۹۷، ۵۳۵ و ۱۳/۶۹۷.
  106. مطهری، مجموعه آثار، ۶/۲۹۵ و ۹/۱۳۵، ۲۰۹–۲۱۴، ۶۰۷–۶۰۹.
  107. سبزواری، شرح المنظومه، ۲/۱۵۰.
  108. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۶۶؛ جوادی آملی، رحیق مختوم، ۴/۴۲، ۹۶–۹۸ و ۱۵۳.
  109. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۳۶۹؛ سبزواری، تعلیقات، ۳/۳۰۴–۳۰۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ۹/۳۱۴–۳۲۴.
  110. مطهری، مجموعه آثار، ۹/۲۰۹.
  111. مطهری، مجموعه آثار، ۹/۲۱۱.
  112. مطهری، مجموعه آثار، ۹/۲۱۲.
  113. مطهری، مجموعه آثار، ۲/۳۱۲–۲۱۳.
  114. ملاصدرا، سه رسائل فلسفی، ۲۲۰.
  115. ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۱۱؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۴/۲۵۱–۲۵۴؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۷–۱۳۲.
  116. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۷۷؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۳۰؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۱–۱۰۲؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۱۳۰–۱۳۴.
  117. ←خواجه‌نصیر، تلخیص المحصل، ۱۵۵–۱۵۷؛ ملاصدرا، شرح الهدایة الاثیریه، ۳۰۷؛ ← ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۷؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۱۴–۳۱۵؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۱۳۴.
  118. ←ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۱۵–۳۲۳؛ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۶؛ ← ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۶؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۱۳۴.
  119. ←ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۱۰۵–۱۰۶؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۲۸۲–۲۸۷.
  120. ←ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۶؛ ۲/۱۳۴.
  121. ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ۱۲۶؛ ۲/۱۳۴.
  122. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۹۱–۹۲؛ امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۰۹–۳۱۰.
  123. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵.
  124. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۸.
  125. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۹.
  126. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۶۱۴.
  127. امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۷؛ امام‌خمینی، البیع، ۴/۵۹۴.
  128. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴–۲۵.
  129. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۳.
  130. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴–۲۵.
  131. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۱.
  132. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۳.
  133. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۸۵.
  134. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۸۵.
  135. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۱.
  136. امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۸ و ۳/۱۱–۱۳.
  137. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۲–۱۳.
  138. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۳.
  139. ←ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۲۴؛ عبودیت، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ۲/۲۵–۲۸.
  140. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۳/۲۹۷–۲۹۸.
  141. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۱۶۴.
  142. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۱۶۴.
  143. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۳۳۹.
  144. امام‌خمینی، دعاء السحر، ۳۸؛ امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹–۲۶۰.
  145. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹–۲۶۰.
  146. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۵۹.
  147. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۶۰.
  148. امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۸۳.
  149. اسراء، ۴۴؛ جمعه، ۱.
  150. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۵۵–۲۵۶.
  151. ابن‌عربی، الفتوحات، ۱/۱۲۰.
  152. امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۴۵۰–۴۵۱.
  153. امام‌خمینی، آداب الصلاة، ۲۵۵–۲۵۶.

منابع

  • قرآن کریم.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوی، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، مقدمه و تصحیح محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
  • ابن‌عربی، محی‌الدین، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، بی‌تا.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، تهذیب الاصول، تقریر جعفر سبحانی، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم …، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • بهمنیاربن‌مرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • جوادی آملی، عبدالله، رحیق مختوم، تحقیق حمید پارسانیا، قم، اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۶ش.
  • حلی، علامه، حسن‌بن‌یوسف، الجوهر النضید فی شرح منطق التجرید، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
  • حلی، علامه، حسن‌بن‌یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • راغب اصفهانی، حسین‌بن‌محمد، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، بیروت ـ دمشق، دارالقلم ـ دارالشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
  • سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، تصحیح کریم فیضی، قم، مطبوعات دینی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • سبزواری، ملاهادی، تعلیقات چاپ‌شده در الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، تألیف ملاصدرا، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹–۱۳۷۹ش.
  • شهید ثانی، زین‌الدین‌بن‌علی، منیة المرید فی آداب المفید و المستفید، تحقیق رضا مختاری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • شیخ اشراق، سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ترجمه منوچهر صانعی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایة الحکمه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم، ۱۴۱۶ق.
  • عبودیت، عبدالرسول، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۴۱۱ق.
  • فراهیدی، خلیل‌بن‌احمد، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ق.
  • فیومی، احمدبن‌محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۴ق.
  • قطب‌الدین شیرازی، محمودبن‌مسعود، شرح حکمة الاشراق، به اهتمام عبدالله نورانی و مهدی محقق، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
  • کلینی، محمدبن‌یعقوب، الکافی، تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۷۰ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۹، تهران، صدرا، چاپ هفتم، ۱۳۸۳ش.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۳، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، التصور و التصدیق، چاپ‌شده در ضمن کتاب الجوهر النضید، تألیف خواجه‌نصیرالدین طوسی، قم، بیدار، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحاشیة علی الهیات الشفاء، قم، بیدار، بی‌تا.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، سه رساله فلسفی، تحقیق و تعلیق سیدجلال‌الدین آشتیانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۷ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، شرح الهدایة الاثیریه، تصحیح محمدمصطفی فولادکار، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مجموعة الرسائل التسعه، تهران، چاپ اول، ۱۳۰۲ق.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۳ش.
  • یزدان‌پناه، سیدیدالله، حکمت اشراق، شرح و سنجش دستگاه فلسفی شیخ‌شهاب‌الدین سهروردی، تحقیق و نگارش مهدی علی‌پور، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۸۹ش.

پیوند به بیرون