عبدالرزاق کاشانی
عبدالرزاق کاشانی: از عرفای بزرگ مسلمان؛ قرن هشتم هجری قمری
جمالالدین عبدالرزاق ابیاحمدبنالغنائم کاشانی (۷۳۶م) که شاگردش قیصری از او به «قاسانی» (معرّب کاشانی) یاد میکند.[۱] برخی او را کاشانی سمرقندی نام بردهاند[۲]؛ ولی درست آن است که وی منسوب به کاشان از شهرهای ایران است[۳]؛ همانگونه که شاگرد وی بابارکنا از او به کاشانی یاد کرده است.[۴] وی ازجمله عارفانی است که در آغاز به سلسله شیخشهابالدین سهروردی منتسب بوده، ولی بعدها با مطالعه کتاب فصوص الحکم ابنعربی، آن را به عنوان کشف برتر پذیرفت.[۵]
قرن هشتم زمان ظهور فیلسوفان عارف و عارفان فیلسوفی است که قدرت فلسفیشان موجب استحکام خاصی برای عرفان اسلامی شده است؛ ازجمله این شخصیتها عبدالرزاق کاشانی است. وی افزون بر مقام نظری و فلسفی، صاحب کشف[۶] و شارح آثار و عقاید ابنعربی و مذهب وحدت وجود است و در همین موضوع میان او و معاصرش علاءالدوله سمنانی که از مخالفان وحدت وجود بود، مکاتبات و مجادلاتی روی داد و کاشانی به اشکالات سمنانی پاسخ داده است. کاشانی افزون بر استعداد فوقالعادهای که در عرفان نظری و عملی داشته، عالمی پرتلاش در عرصه علوم ظاهری بوده و فقه و حدیث، تفسیر و فلسفه را نیز فراگرفته است[۷] و این خود نشان از قوت این عالِم عامل داشته است.[۸]
وی در تألیف و تنظیم مسائل عرفانی ماهر بوده، اصول کلیه و مسائل مهم عرفانی را به بهترین نوع تقریر و تحریر کرده است. او در عرفان عملی نیز از استادان بزرگ بهشمار میرود. شرح بر منازل السائرین خواجهعبدالله بیانگر عظمت و بزرگی او در تصوف است.[۹]
کاشانی از مشایخ فراوانی بهره برده است؛ ازجمله:
- نورالدین عبدالصمد نطنزی که مرشد اصلی وی است.[۱۰] او نیز از شاگردان نجیبالدین علیبنبُزغش شیرازی است.[۱۱]
- شمسالدین کیشی که از مریدان ضیاءالدین ابوالحسن مسعود شیرازی است و او خود از شاگردان فخر رازی و نجمالدین کبری است.[۱۲]
- شیخاصیلالدین عبدالله.
- صدرالدین روزبهان ثانی.[۱۳]
آثار و تألیفات
کاشانی آثار و تألیفات فراوانی دارد؛ ازجمله:
- تأویلات که به ابنعربی نیز نسبت داده شده است.
- شرح فصوص الحکم.
- اصطلاحات الصوفیه.
- شرح منازل السائرین خواجهعبدالله انصاری.
- تحفة الاخوان فی خصایص الفتیان.
- التشریقات.
- السوانح الغیبه.
- القضا و قدر.
- لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام.
- المبدأ و المعاد.[۱۴]
نگاه و نقد امامخمینی
امامخمینی از عبدالرزاق کاشانی به عنوان عالمی دانشمند و با فضیلت و عارف معروف[۱۵] و در مواردی به «قاسانی» یاد و تعبیر کرده است.[۱۶] ایشان در آثار خویش از مبانی و مطالب کاشانی استفاده کرده، در مواردی نیز آنها را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله:
- حلول و اتحاد: امامخمینی در تأکید وحدت شخصیه وجود با استناد به کلام کاشانی، حلول و اتحاد را باطل دانسته، معتقد است در دار هستی تنها یک وجود است.[۱۷]
- تجلی شهودی: امامخمینی در بیان تجلی شهودی به کلام کاشانی[۱۸] استناد کرده و گفته است تجلی شهودی همان ظهور وجود است که نور نامیده شده است و آن ظهور حق به صورت و لوازم اسمای الهی در اکوان که مظاهر اعیان ثابته هستند، میباشد و این ظهور همان نفس رحمانی است که همه چیز بدان موجود میشود.[۱۹]
- قطب: امامخمینی در تعریف قطب به کلام کاشانی استناد کرده و معتقد است قطب آن یگانهای است که موضع نظر خدای متعال از عالم در هر زمانی است.[۲۰]
- توکل: عرفا توکل را از مشکلترین منازل عوام و از آسانترین منازل خواص میدانند. کاشانی توکل را واگذاری جمیع امورات به مالک آن و اعتماد به وکالت او میداند.[۲۱] امامخمینی با توجه به کلام خواجهعبدالله انصاری، معتقد است سالک الی الله برای تصحیح مقام توکل باید با نور معرفت، از اسباب ظاهر منقطع شود و از اسباب ظاهری حاجت طلب نکند، نه اینکه عمل را ترک کند[۲۲]؛ هرچند کاشانی غیر از این را فهمیده و شرح کرده است.[۲۳]
- صبر: امامخمینی قوام صبر را به دو امر میداند؛ یکی آنکه از ناملایمی که بر او وارد میشود، در باطن کراهت داشته باشد و دیگر آنکه از اظهار شکایت خودداری کند. ایشان در این زمینه با استناد به کلام کاشانی،[۲۴] مقصود از شکایت را شکایت به غیر حق میداند. اما شکایت به خدا، با مقام صبر منافات ندارد.[۲۵]
- نبوت: امامخمینی در تعریف ماهیت نبوت انبائی به کلام کاشانی استناد میکند.[۲۶]
- تفسیر آیه ۴۵ فرقان: امامخمینی در تفسیر «أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِّلَّ»، به اینکه عالم و وجودات خیال هستند، به کلام کاشانی[۲۷] استناد کرده، معتقد است وجود منبسط سایهای هستنماست و خیال میشود که چیزی است.[۲۸]
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴؛ بیدارفر، مقدمه شرح منازل السائرین، ۴۷.
- ↑ حاجیخلیفه، کشف الظنون، ۱/۳۳۶.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ۴/۲۹۶.
- ↑ بابارکنا، نصوص الخصوص، ۲۹۷ و ۳۱۵.
- ↑ جامی، نفحات الانس، ۵۶۱–۵۶۷؛ یزدانپناه، مبانی و اصول، ۴۴–۴۵.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول، ۴۵–۴۶.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول، ۴۵؛ لوری، تأویلات القرآن، ۲۳۳–۲۳۴.
- ↑ ابنفوطی، مجمع الآداب، ۴/۱۲۹.
- ↑ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۵۷.
- ↑ لوری، تأویلات القرآن، ۲۳۳–۲۳۴.
- ↑ جامی، نفحات الانس، ۵۶۲.
- ↑ لوری، تأویلات القرآن، ۲۳۳.
- ↑ نیل، بزرگان نامی فارس، ۱/۲۵۶؛ هادیزاده، مقدمه کتاب رسائل و مصنفات کاشانی، ۷۳.
- ↑ بیدارفر، مقدمه شرح منازل السائرین، ۵۴–۵۹.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۸/۵۳۰؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۲۱۸.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۵.
- ↑ امامخمینی، دعاء السحر، پاورقی، ۷۰.
- ↑ امامخمینی، اصطلاحات الصوفیه، ۱۲۷.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۶۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۲۶.
- ↑ کاشانی، شرح منازل، ۳۲۱–۳۲۲؛ ← امامخمینی، حدیث جنود، ۲۰۰.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۴–۲۱۵.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۱۵.
- ↑ امامخمینی، شرح منازل، ۳۴۸–۳۴۹.
- ↑ امامخمینی، حدیث جنود، ۴۱۰.
- ↑ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۴۲.
- ↑ امامخمینی، تأویلات، ۲/۸۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۰.