قاعده النفس فی وحدتها کل القوی
قاعده النفس فی وحدتها کل القوی: یکی از قواعد فلسفی در باره این که نفس واقعیت بسیط واحدی است که واجد همه کمالات و قوای قایم به خود است
مقصود از اتحاد نفس با قوایش، مبایننبودن با آنهاست نه مغایرتنداشتن؛ یعنی با وجود اینکه وجود قوا مغایر وجود نفس و مرتبهای از مراتب آن است، نفس واقعیت بسیط واحدی است که واجد همه کمالات و قوای قایم به خود است.[۱] براساس تشکیک، نفس و قوای آن یک سنخاند و وجود نفس وجود برتر جمعی همه قوای خود است. از اینرو قوای نفس اموری مباین با نفس نیستند، بلکه مراتب آن هستند. پس نفس مدرک جمیع ادراکات و محرک جمیع حرکات است که این مقام وحدت در کثرت نفس یا اتحاد نفس با قواست.[۲] از نگاه ملاصدرا نفس تنها با قوای خود متحد نیست، بلکه با اندامهایی که محل این قوایند نیز متحد است؛ از اینرو هنگام احساس لمسی همان قوه لامسه و همان اندام لمسی است.[۳] بر این اساس، انسان هویت واحدی با شئون و مراتب و مقامات متعددی است که از پایینترین مرتبه تا مرتبه عقل که همان ذات اوست را شامل میشود.[۴] امامخمینی نیز در بیان مفاد این قاعده، بر این باور است که همه افعال و ادراکات انسان مانند دیدن و شنیدن به یک چیز که نفس باشد، نسبت داده میشود و در این انتساب تفاوتی میان امور مختلف حسی، خیالی و عقلی نیست؛ زیرا همه کارها یکسان به انسان نسبت داده میشود. پس یکنفس واحدی است که مدرک همه این امور است؛ خواه امور حسی باشد، خواه امور وهمی و جزئی و خواه امور عقلی و کلی.[۵] پس انسان یک هویت سیلانی دارد که دارای مراتب است؛ هر قدر بالا میرود، وجودش جامعتر میشود و جنبه کثرت او ضعیف و وحدت او قوی میگردد و اعضا و جوارح و قوای ظاهری و باطنی در آن مقام جمعاند و آن باطن در عین بساطت هویتش، باطن همه این ادراکات است.[۶]
رابطه نفس با قوا
حکما دربارهٔ رابطه نفس و قوای آن آرای متفاوتی دارند.[۷] امامخمینی نیز در بیان رابطه نفس و قوای خویش، این اقوال را بررسی و تحلیل کردهاست و معتقد است رابطه نفس با قوا نمیتواند رابطه علّت و معلولی باشد؛ زیرا اوّلاً لازم میآید وجودهای متعدد معلول علت واحد باشند؛ ثانیاً لازم میآید معاونت و معاوقت میان قوا حاصل نشود؛[۸] ثالثاً اگر قوا معلول نفس باشند، در صورتی که قوا متأثر شوند، نفس هم متأثر میشود؛ در حالیکه علت از معلول متأثر نمیشود.[۹] همچنین به باور امامخمینی، رابطه قوا با نفس رابطه آلت و ابزار نیست؛ بلکه رابطه شأن با ذیشأن است و نفس یک هویت دارای مراتبی است که این قوا شأن و ظهور نفس هستند؛[۱۰] یعنی نفس موجودی است که دارای شئون کمالی، مانند تعقل، تخیل، سامعیت و مانند آن است،[۱۱] و این گونه نیست که مرتبه نازله نفس، معلول مرتبه عالیه آن باشد؛ بلکه هویت واحدی است؛ در عین حال که دانی است، عالی است.[۱۲] امامخمینی براساس تشکیک و حرکت جوهری اشتدادی نفس، بر این باور است که نفس یک حقیقت دارای مراتب است که مرتبهای را پس از مرتبه دیگر به واسطه حرکت جوهری طی میکند و چون از مرتبه شهادت و طبیعت بالاتر رفت، افزون بر اینکه واجد مرتبه بالاتر است، مرتبه شهادت را هم داراست. در آن مرتبه همه قوای شهادت و برزخ جمعاند؛ امّا نه به صورت متمایز، بلکه سمع و بصر، ذوق و تخیل به صورت واحد جمعی موجودند؛ یعنی عاقله همان سمع است و سمع همان عاقله است؛ البته نه به این سمع که در مرتبه شهادت و طبیعت است. پس نفس همه این قوا را دارد، امّا نه با حدود و نقصانشان، بلکه با اصل کمال و وجودشان.[۱۳]
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۵۱.
- ↑ ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۵۵۳–۵۵۴.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۱۳۵.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۱۳۳–۱۳۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۷۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۵۷۷–۵۷۸.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۸/۲۱۹–۲۲۴؛ ← حسنزاده، هزار و یک نکته، ۴۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۲۹۶.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۸۳ و ۳۰۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۱.
- ↑ امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۰۲.