کرامت انسان، شرافت و برتری انسان بر آفریدههای دیگر.
مفهوم شناسی
کرامت به معنای عزت، شرافت[۱] و گرامیبودن[۲] و کریم به معنای گرامی، عزیز و برگزیده[۳] است. برابر کرامت، لئامت به معنای پستی است.[۴] کرامتِ انسان در اصطلاح دینی فضیلت و شرافتی است که او را از دیگر آفریدهها متمایز میکند.[۵]
از واژههای مرتبط با کرامت، عزت، شرافت و تفضیل است. عزت به معنای قوت و غلبه[۶] و عزیز به معنای غالب و قدرتمندی است که در فعل او ضعف و مانعی از انجام وجود ندارد.[۷] شرافت به معنای کرامت[۸] و بزرگی[۹] است و تفضیل به معنای برتری بر غیر است.[۱۰] در تکریم، مقایسه وجود ندارد و تنها شرافت شخص مورد نظر است؛ اما در تفضیل، برتری شخص بر دیگران مد نظر است که در اصل عطا با او شرکت دارند.[۱۱]
پیشینه
شخصیت و کرامت انسان در بسیاری ادیان و مکتبهای جهان جایگاه مهمی دارد و ادیان بر این نکته تأکید دارند که انسان به لحاظ استعدادها و تواناییهای خود، محور آفرینش است و بر آفریدههای دیگر برتری و شرافت دارد.[۱۲] در ادیان توحیدی بر این نکته تأکید شده است که انسان هدف از خلقت و خلیفه الهی بر روی زمین است.[۱۳] انبیای الهی از طرف خداوند تعالی وظیفه هدایت انسانها را بر عهده داشتهاند و کرامت آنان را در ایمان به خداوند و رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی معرفی کردهاند.[۱۴] کرامت انسان ریشه در آیات قرآن کریم دارد و به معنای افضلیت و شرافت است؛ چنانکه در آیه هفتاد سوره اسرا تکریم انسان به این معنا بهکار رفته است. همچنین در آیات چندی بر کرامت و شرافت انسان تأکید شده است؛[۱۵] از اینرو خداوند انسان را مسجود فرشتگان قرار داد[۱۶] و او را جانشین خود در زمین معرفی کرد.[۱۷]
در روایات، کرامت انسان و شرافت او بر آفریدههای دیگر از دو جهت طبیعی و روحانی مطرح شده است؛ چنانکه در تفسیر آیه هفتاد سوره اسرا به فضیلت انسان بر دیگر حیوانات از جهت طبیعی اشاره شده است؛[۱۸] افزون بر آن کرامت حقیقی انسان در ایمان و پذیرش دعوت انبیا(ع)،[۱۹] عبادت خداوند[۲۰] و پرهیز از گناهان[۲۱] معرفی شده است و از جهت اجتماعی نیز کرامت انسان یکی از پایههای عدل، قسط و آزادی در جامعه اسلامی است که بر این اساس حقوقی برای افراد جامعه، اعم از مؤمن و غیر مؤمن وضع شده است.[۲۲] عملکرد امیرالمؤمنین علی(ع) در زمان حکومت خود و رعایت حقوق غیر مسلمانان از نمونههای عملی رعایت کرامت انسانی است؛ چنانکه ایشان از بیحرمتی به زنان غیر مسلمان و کشیدن خلخال از پای آنان به دست سپاهیان معاویه بسیار برافروخته و ناراحت شد.[۲۳]
بسیاری از اندیشمندان و حکمای الهی از دیرباز در پی شناخت انسان و الگوهایی بودهاند که انسان را به کرامت واقعی خود برساند و گاهی آن را در قالب نظریههایی به نام مدینه فاضله و آرمانشهر بیان کردهاند و حکمایی مانند افلاطون، فارابی، ابنباجه، سهروردی و اخوانالصفاء و حکمای الهی به آن پرداختهاند.[۲۴] ملاصدرا نیز به بحث از کرامت انسانی پرداخته و تبیین خاصی از کرامت انسان ارائه میدهد.[۲۵]
در فقه نیز از دلیل کرامت انسان در اثبات برخی احکام، استفاده شده است، مانند حرمت خودکشی[۲۶] و ضررزدن به نفس[۲۷] و نیکی به غیر مسلمانان.[۲۸] در برخی احکام نیز به کرامت انسان مسلمان استدلال شده است، مانند شتابکردن در دفن مرده مسلمان[۲۹] و محرومیت کافر از ارث مسلمان.[۳۰]
توجه به کرامت انسان در جوامع غربی، پس از فروپاشی فئودالیسم به صورت جدی مطرح و برای انسان فراتر از محدوده جغرافیایی و قومی در جامعه، حقوقی در نظر گرفته شد و چهره بینالمللی پیدا کرد که بعدها به نام حقوق بشر معروف گشت.[۳۱] برخی نیز تا آنجا پیش رفتند که انسان را محور همه خواستها و تعالیم قرار دادند و اومانیسم و بشرپرستی به معنای زندگی بشر برای بشر مطرح شد که در آن انسان در واقع معبود واقع گشت.[۳۲]
امامخمینی بر اساس مبانی فلسفی و عرفانیِ خود کرامت انسانی را تبیین کرده و کرامت ذاتی انسان را مقدمه رسیدن انسان به کمالات بالای الهی دانسته است.[۳۳] ایشان تنها کرامت ذاتی و برتریهای ادراکی و عقلی را در مسئله کرامت و انسانیت کافی نمیداند و تا این مرتبه را مرتبه حیوانیت بر میشمرد و معیار انسانیت و کرامت را روحانیت نفس و مراعات تقوا میداند.[۳۴] ایشان به کرامت انسان از جهات اخلاقی، عرفانی و اجتماعی توجه کرده[۳۵] و از حقیقت کرامت، اقسام و آثار آن بحث کرده است؛ همچنانکه ایشان بر کرامت انسانی زن تأکید و از توجهنکردن به این کرامت در جوامع غربی و وابسته انتقاد کرده است.[۳۶]
حقیقت کرامت انسان
اندیشمندان اسلامی کرامت انسان را که از آیه هفتاد سوره اسرا فهمیده میشود، به معنای شرافتی میدانند که در دیگران نیست و آن به جهت عقل، فهم و ادراکی است که در نهاد انسان وجود دارد[۳۷] و آن را اشاره به کرامت نوع انسان دانستهاند که اختصاص به بندگان مؤمن ندارد؛[۳۸] از اینرو کرامت را به دو قسم کرامت ذاتی و اکتسابی تقسیم کردهاند و کرامت ذاتی را شرافتی ذاتی در درون انسان میدانند که توجه به آن اجازه نمیدهد انسان خود را به پستیها و اسارتهای مادی آلوده کند؛[۳۹] البته این کرامت، کرامتِ اقتضایی در انسان است و با توجه به آن پرورش و فزونی مییابد و با اعمال ناشایست زایل میشود؛ اما کرامت برخی انبیا(ع) و اولیا(ع) بر همه مخلوقات به جهت این نوع کرامت نیست؛ زیرا این کرامتِ عام سبب ترقی از مقام عقل و مرتبه فرشتگان نیست، بلکه کرامت انبیا(ع) به جهت سرّ ودیعه نهادهشده و معرفت تام الهی در آنان است.[۴۰]
از دیدگاه اهل معرفت کرامت بزرگترین موهبت الهی است که کلید همه فضایل است و باقی فضایل در سایه این موهبت حاصل میشود.[۴۱] به اعتقاد آنان کرامت حقیقی در استقامت در طریق مستقیم،[۴۲] قرب به حقتعالی، معرفت توحید و معارف الهی است که انسان را از دیگر مخلوقات متمایز میکند.[۴۳] از نگاه حکمت متعالیه با توجه به مبانی و اصول فلسفی، کرامت انسان، امری حقیقی و وجودی است، نه اعتباری و قراردادی و از آنجاکه وجود دارای مراتب است و امری تشکیکی است،[۴۴] کرامت نیز امری تشکیکی و دارای مراتب است.[۴۵]
انسان در اندیشه امامخمینی به دلیل اصیلبودن وجود و جامعیت وجودی و کمالپذیری خود، دارای مراتب تشکیکی در کرامتی است که هیچ موجودی در عالم امکان به آن راهی ندارد.[۴۶] ایشان تاکید دارد که انسان موجودی است که در ذات و جوهر خود دارای کرامتی است که او را از موجودات دیگر متمایز میکند و آن تمایز در این است که انسان دارای نفسی است که از روح الهی در او دمیده شده است[۴۷] و انسان به حسب ذات خود این استعداد را دارد که این ودیعه الهی را به فعلیت برساند.[۴۸] به باور ایشان انسان در آغاز خلقت خالی از هر گونه فعلیت در جانب سعادت و شقاوت است[۴۹] و قابلیت ترقی به مرتبه انسانیت را دارد و در آغاز امتیازی از حیوانات دیگر ندارد، بلکه حیوانی بالفعل است که بر اساس شهوت و غضب حرکت میکند.[۵۰] این ترقی و حرکت از مرتبه حیوانی به مرتبه انسانی و بالاتر از آن است و نفس همانگونه که در حرکت خود از مرتبه جمادی به نباتی و حیوانی این حرکت را داشته، میتواند حرکت خود را در صورت نوعیه خود ادامه دهد که اگر به طرف کمال رود از حیوانیت خارج میشود و یک موجود روحانی بلکه بالاتر از فرشتگان میشود و اگر در جهت نقص و شقاوت حرکت کند، پستتر از حیوان میشود؛[۵۱] البته انسان ممکن است تا آخر عمر خود در مرتبه حیوانیت باقی بماند[۵۲] یا با ترقی در مراتب کمالی میتواند مظهر اسمای الهی و مظهر اسم جامع «الله» گردد؛[۵۳] بنابراین کرامت انسان به حسب نوع انسان در این است که این قابلیت را دارد که مراحل کمال را طی کند و این کمال بالقوه در موجودات دیگر نیست؛[۵۴] اما کرامت خاصه در کمال بالفعل انسان است که به مرحله انسانیت برسد، بلکه از آن نیز بالاتر رود.[۵۵]
ریشههای کرامت انسان
اندیشمندان اسلامی ریشه کرامت و شرافت انسان و برتری او بر موجودات دیگر را در عقل و اراده انسان میدانند که به کمک آن انسان میتواند در برابر میلها و خواهشهای نفسانی مقاومت کند و این میلها را زیر فرمان عقل درآورد و این خصوصیت در حیوانات مشاهده نمیشود و همین خصوصیت است که انسان را شایسته تکلیف کرده است.[۵۶] برترین قوهای که انسان به واسطه آن مستحق خلافت الهی گردیده، قوه عاقله است و برترین صفاتی که انسان را برتر از فرشتگان قرار میدهد، علم و حکمت است.[۵۷] امامخمینی نیز برای کرامت انسانی ریشههایی ذکر کرده است:
- اراده و اختیار: انسان موجودی مختار آفریده شده است و این جزو خلقت جدایناپذیر هویت انسان است و بر اساس این اختیار انسان میتواند خیر و شر و سعادت و شقاوت را انتخاب کند و با تمایلاتی که در انسان وجود دارد، در معرض آزمایش الهی است؛ چنانکه در برخی آیات به آن اشاره شده است.[۵۸] امامخمینی همانند برخی دیگر بر این اساس قائل است این اراده و اختیار است که انسان را از فرشتگان و حیوان متفاوت میکند که با اختیار خود مسیر تکامل را طی میکند.[۵۹] طبق این بیان افرادی مانند اشاعره که قائل به جبرند، نمیتوانند وجه درستی از کرامت انسان بر باقی موجودات ارائه کنند.
- قابلیت کمال در انسان: از دیدگاه عرفانی انسان این قابلیت را دارد که مظهر تام الهی شود.[۶۰] بر اساس آیات الهی[۶۱] انسان خلقتی متفاوت از حیوان دارد و اینکه تسویه نفس و نفخ روح در برخی آیات[۶۲] به خداوند نسبت داده شده، نشاندهنده شرافت انسان است و این مطلب حتی به فرشتگان نیز نسبت داده نشده است؛ زیرا روح مظهر ربوبیت است و از صقع ربوبی و نشانه اوست؛[۶۳] همچنانکه سجده فرشتگان بر حضرت آدم(ع) از آن جهت بوده است که او منسوب به خداوند و جلوه تام اوست و شیطان چون این مطلب را ندید، در استدلال خود آدم(ع) را پایینتر از خود فرض کرد و گفت اشرف بر اخس نباید سجده کند.[۶۴] بدون این جهتِ استعدادی در انسان، تفاوتی میان انسان و حیوان نیست و انسان نوعی از حیوان است که تنها ویژگیهای خاصی دارد؛[۶۵] البته خداوند متعال بر اساس جود و رحمت خود به هر موجودی بر اساس قابلیت ذاتی و عین ثابت خود کمال لایق را عطا کرده است و این عطا پیش از وجود و بر اساس طلب ذاتی اشیا و پیش از سؤال سائلان است؛ چنانکه در ادعیه آمده است از صفات حقتعالی «قدیمالاحسان» است.[۶۶]
اقسام کرامت
برای کرامت تقسیمات چندی ذکر شده است. برخی کرامت را از یک منظر به دو قسم بالفعل و بالقوه تقسیم کرده و کرامت بالفعل را در گرو خلافت الهی انسان میدانند. در حقیقت انسانی که خلافت الهی را در خود اجرا کند و صفات مستخلفعنه را داشته باشد و به دستورهای او عمل کند، کرامت دارد و کسی که اینچنین نباشد، کرامت نخواهد داشت، بلکه به مرتبه انسانیت هم نرسیده است.[۶۷]
از سوی دیگر، برخی کرامت را به دو قسم کرامت جسمانی و روحانی تقسیم کردهاند: کرامت جسمانی کرامتی است که مربوط به خلقت و امور مادی است و شامل مؤمن و کافر میشود، مانند خلقت انسان به احسن صورت و قدرت تمییز و درک به کمک عقل و فهم و نطق. کرامت روحانی خود بر دو قسم عامه و خاصه است. در کرامت عامه، مؤمن و کافر شریکاند، مانند نفخ روح، خارجشدن از صلب حضرت آدم(ع)، شنیدن قول خداوند و عهد الهی در عالم ذر، عهد بر عبودیت و ارسال رسل. کرامت خاصه از قسم ایمان، هدایت، اخلاق، سیر الی الله و تحصیل مقامات معنوی است.[۶۸] از اینرو برخی مفسران قائل شدهاند که کرامت انسان و افضلیت او بر موجودات دیگر امری اقتضایی است که بالقوه در انسان وجود دارد و در صورتی که انسان آن را به فعلیت درآورد، برای او کرامت حساب میشود.[۶۹] از دیدگاه عارفان کرامتی که خداوند متعال به انسان اختصاص داده است، مربوط به امر جسمانی نیست؛ زیرا برخی حیوانات در این امور جسمانی قویتر از انساناند، بلکه در امور روحانی نیز خلق فرشتگان و عرش و کرسی نیز خداوند را قانع نکرد و کرامتی افزون به انسان عطا کرد و آن اینکه او را مظهر همه اسما و صفات خود[۷۰] و محل محبت الهی[۷۱] قرار داد.
در نگاهی دیگر کرامت انسان به دو قسم «ذاتی» و «اکتسابی» تقسیم شده است؛ یعنی کرامتی که برخاسته از انسانیت انسان و حقیقت اوست و کرامتی که مربوط به عمل اوست:[۷۲]
- کرامت ذاتی: کرامتی است که به انسان به اعتبار سنخ وجودی و نوع آدمی تعلق میگیرد و مقصود این است که خداوند انسان را به گونهای آفریده که در مقایسه با برخی موجودات دیگر از لحاظ وجودی امکانات و مزایای بیشتری دارد.[۷۳] این کرامتی است که همه انسانها از آن برخوردارند؛ از اینروی هیچکس نمیتواند به سبب برخورداری از آن به موجود دیگر فخرفروشی کند و آن را ملاک ارزشمندی و تکامل انسانی بداند.[۷۴] کرامت ذاتی حاصل استعداد و تواناییهای بالقوه انسان است که مهمترین مصادیق این نوع کرامت عبارتند از ظرفیت شگرف علمی، خلافت الهی، اختیار و آزادی برخورداری از روح الهی.[۷۵]
- کرامت اکتسابی: این کرامت به اعتبار صفات نفسانی انسان، تلاش و کوشش وی به دست میآید[۷۶] و به تناسب اکتساب درجات معنوی تغییر مییابد و هر کس به درجات بالاتری برسد کریمتر و گرامیتر است؛[۷۷] از اینرو نیل به کرامت اکتسابی و کمال نهایی در گرو اعمال اختیاری است که این اعمال باید به ایمان به خدا و تقوا همراه باشد[۷۸] و تفاوت انسانها در برخورداری از کرامت اکتسابی به میزان قرب آنها به خداوند است که از طریق طاعت حاصل میشود؛ چنانکه گروهی با پشتکردن به کرامت و منزلت خود، مصداق «اُولئکَ کَالانعامِ بَل هُم اَضَلُّ»[۷۹] میشوند. از نگاه قرآن کریم کرامت و عزت انسان در سایه ایمان و عمل صالح به دست میآید[۸۰] و خداوند در سایه رحمت رحیمیه خود به اهل ایمان کرامت خاصه عطا میکند و ازجمله آن رزق کریم است که شامل رزق اخروی و ارزاق معنوی میشود.[۸۱] اوست که مؤمنان را از ظلمات به نور هدایت میکند و برای آنان اجر کریم مقدر کرده است[۸۲] و به تبع آن کرامت افراد نیز بر اساس اعمال صالح افراد مختلف خواهد بود.[۸۳] امامخمینی نیز خاطرنشان کرده است که کرامت اکتسابی حدی ندارد؛ زیرا تقوا که اساس کرامت است محدود نیست.[۸۴]
امامخمینی برای کرامت اقسامی قائل است، ازجمله:
الف) کرامت مطلقه: این کرامت مربوط به اعطای اصل وجود است و از رحمت واسعه حقتعالی نشئت میگیرد که شامل همه موجودات است و همه موجودات از بسط فیض وجود بهره بردهاند و این کرامت به واسطه نور وجود پیامبر اکرم(ص) است که در عالم ظاهر گشته است؛ از اینرو پیامبر اکرم(ص) رحمت برای عالمیان و کرامت مطلقه الهی است[۸۵] ایشان در ذیل جمله «اللهم انی اسئلک من آیاتک باکرمها» در شرح دعای سحر (۱۴۵) به این نکته اشاره میکند که همه موجودات اعم از موجودات غیب و شهود، آیات الهیاند که از کرم وجود مطلق الهی بهره بردهاند و هر موجودی کتاب الهی است که اهل سلوک و معرفت در آن اسمای الهی را مشاهده میکنند و در این میان انسان کامل که جامع و مظهر همه اسما و صفات الهی است، با کرامتترین آیات الهی است که خلیفه خداوند بر زمین و حجت اوست؛ چنانکه در برخی روایات[۸۶] به آن اشاره شده است.[۸۷] بر این اساس هر موجودی که در سلسله آیات الهی نزدیکتر و شبیهتر به انسان کامل باشد، او از کرامت بیشتری برخوردار است.
ب) کرامت ذاتی: امامخمینی نیز کرامت ذاتی را مربوط به کمالات وجود میداند که در افراد به تناسبِ استعدادهای آنان مختلف است و خود دو قسم کرامت جسمانی و کرامت روحانی است:
- کرامت جسمانی مربوط به خلقت طبیعی بدن است که خداوند انسان را از نوع حیوان در طبیعت جسمانی متمایز کرده است؛ چنانکه ستر عورت و لباس از کرامتهای خداوند است که اختصاص به انسان دارد و به دیگر موجودات عطا نکرده است.[۸۸] ازجمله این کرامتها محبت پدر و مادر است که در انسان نسبت به موجودات دیگر بیشتر است و پدر و مادر در حفظ و تربیت فرزند جدیت بیشتری دارند و بدون منت سختیهای تربیت فرزند را به دوش میکشند.[۸۹]
- کرامت روحانی: کرامت روحانی به جهت معنوی انسان مربوط است که نفس و روح انسان را دربر میگیرد. این کرامت به اصل ذات و هویت انسان مربوط است؛ چنانکه آیه مربوط به خلقت انسان،[۹۰] وقتی به مراحل خلقت انسان میپردازد، پس از مرحله تکمیل جسمانیت و ورود به مرحله تجرد میافزاید: «فَتَبارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» و این غایت شرافت و کرامت است که در مرحله جسمانیت نیست.[۹۱] مهمترین کرامت انسان مربوط به تربیت معنوی اوست؛ مانند فرستادن انبیا(ع) و کتابهای آسمانی که تأمینکننده سعادت ابدی و کمالات انسانیاند و همه این کرامتهای معنوی بدون سابقه عبادت یا عملی از انسان هستند و همه نعمتهایی ابتداییاند.[۹۲]
از دیگر شاخصههای کرامت روحانی که امامخمینی نیز بر آن تأکید کرده است، عبارتاند از:
- روح الهی: بر اساس آیات قرآن، خداوند از روح خود در انسان دمیده است[۹۳] و این، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده است، غایت شرافت و کرامت برای انسان است. خداوند روح خود را به انسان نسبت میدهد و اینچنین خلقتی به فرشتگان نیز نسبت داده نشده است؛ زیرا روح مظهر الوهیت و نشانه حقتعالی است.[۹۴]
- خلافت الهی: یکی از کرامتهای الهیِ انسان، انتخاب انسان به عنوان خلیفه الهی در زمین است؛[۹۵] البته اندیشمندان اسلامی در اینکه این خلافت اختصاص به حضرت آدم(ع) دارد یا برای همه افراد انسان است، اختلاف دارند.[۹۶] برخی بر این اعتقادند که این خلافت مربوط به اصل خلقت انسان است که به سرشت و ذات او باز میگردد که قابلیت مظهریت همه اسمای الهی را دارد؛ به همین جهت مسجود فرشتگان و معلم آنان گشته است.[۹۷]از دیدگاه امامخمینی خلافت دارای مراتبی است.[۹۸] این خلافت در انسان ویژگی نوع انسان است که نسخه جامعی از عالم است و از این جهت است که محل تعلیم اسمای الهی واقع شده است؛[۹۹] اما خلافت تام الهی مربوط به انسان کامل است که مظهر آن در عالم انسانی در چهره ولیّ و نبیّ ظهور میکند و برترین آن خلافت و ولایت پیامبر اکرم(ص) است که مظهر اسم اعظم الله است.[۱۰۰]
- (ببینید: خلافت و ولایت)
- خلق به صورت الهی: بر اساس برخی روایات انسان به صورت الهی خلق شده است و خداوند با دو دست خود که کنایه از صفات جمال و جلال است، او را آفریده است؛[۱۰۱] از این جهت جامع صفات جمال و جلال است.[۱۰۲] «صورت» چنانکه امامخمینی بر آن تأکید کرده، در لغت به معنای هیئت و شکل است؛ اما معنای خاص آن، امر مشترک میان اشیاست و صورت یک شیء در حکمت، امر مشترک و فعلیت آن شیء است.[۱۰۳] صورت الهی همان اسما و صفات الهی در مرتبه واحدیت است؛ زیرا برای هر اسمی در آن مرتبه صورت، فعلیت و تعینی است و این انسان کامل است که مظهر اسم جامع «الله» و مظهر همه اسمای حسنای حقتعالی است؛[۱۰۴] بنابراین انسان آیت و مظهر اتمّ و مَثَل اعلای حقتعالی و محل تجلیات اسما و صفات حقتعالی است[۱۰۵] و این کرامتی ذاتی برای انسان است که به سرشت و خلقت انسان مربوط است.[۱۰۶]
- حمل امانت الهی: بر اساس برخی آیات خداوند امانت خود را بر آسمانها و زمین عرضه کرد و آنها از حمل آن سر باز زدند و این انسان بود که این امانت را بر دوش کشید.[۱۰۷] برخی مفسران مراد از امانت را در این آیه، تکلیف،[۱۰۸] توحید، نماز، عقل و مانند آن[۱۰۹] دانستهاند. از دیدگاه امامخمینی امانت در مشرب عرفان، ولایت مطلقه است که غیر از انسان هیچ موجودی لایق آن نیست و این ولایت مطلقه مقام فیض مقدس و مرتبه وجه الهی است که اختصاص به انسان کامل دارد[۱۱۰] و در ظاهر امانت منطبق بر شریعت، دین، قرآن یا نماز است.[۱۱۱]
- (ببینید: امانت)
- فطرت الهی: یکی از اموری که خداوند انسان را با آن از دیگر موجودات متمایز کرده و به واسطه آن شرافت داده است، فطرت الهی است و این فطرت، فطرت توحید حقیقی است[۱۱۲] که همه انسانها در آن مشترکاند و اگر این فطرت با آلودگیها و مشغولشدن به دنیا محجوب نشده باشد، به سوی توحید گرایش دارد؛[۱۱۳] البته برخی حکمای الهی بر این باورند که برخی صفات مانند خلافت الهی و مسجودبودن برای فرشتگان از امور اکتسابیاند که با ریاضتهای نفسانی و تهذیب عقلی و تکالیف شرعی حاصل میشوند.[۱۱۴]
؛ (ببینید: فطرت)
ج) کرامت اکتسابی: امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان اسلامی[۱۱۵] بر اساس قرآن کریم[۱۱۶] معیار کرامت اکتسابی انسان را تقوای الهی معرفی میکند و معتقد است هر کس تقوایش بیشتر باشد، کرامتش نزد خداوند بیشتر است و مرد یا زنبودن اختلاف لهجه و زبان و رنگ هیچیک موجب کرامت نیست و پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) به سبب اینکه با تقواترینِ مردم بودند، باکرامتترین آناناند[۱۱۷] و از آنجاکه تقوای الهی دارای مراتب است به موازات آن کرامت نیز دارای مراتبی است. نخستین مرتبه تقوا پرهیز از گناهان است که سبب هلاکت انسان و داخلشدن در جهنم است.[۱۱۸] مرتبه دوم پرهیز از شبهات و اموری است که حلال و حرامبودن آن مورد تردید و شبهه است؛[۱۱۹] چنانکه در روایت آمده است امور سه قسم میشوند: حلال آشکار و روشن، حرام آشکار و امور مشتبهه. هر کس از شبهات پرهیز کند از حرام رهایی مییابد.[۱۲۰] سومین مرتبه تقوا، تقوای باطن است و آن تطهیر از افراط و تفریط و اعتدال در اخلاق است و این تقوای خاصه است.[۱۲۱]
از سوی دیگر، امامخمینی خاطرنشان کرده است که خداوند بندگان خود را به عبادت و مناجات با خود تکریم کرد[۱۲۲] و آنان که اهل معرفت و فضیلتاند چیزی را با مناجات با حقتعالی عوض نمیکنند و همه عزت و شرف و فضیلت خود را در مناجات با حقتعالی میدانند؛[۱۲۳] از اینرو بنده نیز باید ادب مقام ربوبیت را نگه دارد و دعاها و عبادات او دارای تنزیه و یاد حق باشد و امور معنوی را طلب کند؛[۱۲۴] بهویژه نماز که در آن حقتعالی توجه و اقبال به سوی عبد دارد و در این کرامتی است که عقول بشر از درک آن عاجزند[۱۲۵]
- (ببینید: عبادات)
نسبت میان کرامت ذاتی و کرامت اکتسابی: برخی اندیشمندان بر این اعتقادند که کرامت ذاتی انسان در صورتی استمرار دارد که به واسطه خود شخص نقض نشود و در صورتی که شخص کرامت خود را حفظ کند، باقی میماند و اگر اعمال ناپسند انجام دهد، این کرامت زایل میشود.[۱۲۶] برخی نیز بر این اعتقادند که کرامت در انسان امری اقتضایی است و در گرو فعلیتیافتن خلافت الهی است؛ زیرا انسان جانشین خداوند کریم است و بدون صفات الهی، انسان از کرامتی برخوردار نیست.[۱۲۷]
برخی با استناد به حقوق بشر بر این عقیدهاند که کرامت ذاتی انسان با کرامت اکتسابی در دو حوزه متفاوتاند و کرامت اکتسابی مربوط به امور اخروی است و اگر کرامت اکتسابی در تعارض با کرامت ذاتی قرار گیرد و شخص در عمل و عقیده دارای انحراف باشد، حکومت یا دین نمیتواند کرامت ذاتی او را سلب کند و لازمه این عقیده نفی قصاص و ارتداد در جامعه است؛[۱۲۸] اگرچه در مرحله عمل در جهان غرب نیز افراد مجرم، دارای حقوقِ مساوی با افراد عادی نیستند و افزون بر مجازاتهای قانونی از برخی حقوق مدیریتی و اجتماعی محروم میشوند.[۱۲۹]
از دیدگاه امامخمینی انسان باکرامت خلق شده است[۱۳۰] و این انسان طبیعی و بالقوه،[۱۳۱] دارای کرامتهای صوری و طبیعی است[۱۳۲] و در او ویژگیهایی وجود دارد که در دیگر حیوانات نیست؛ ولی این امور نیاز به تربیت صحیح دارند و این تربیت باید از ناحیه وحی و انبیا صورت گیرد؛ زیرا اطلاع از حقیقت و ابعاد انسان، بدون رجوع به وحی ممکن نیست.[۱۳۳] به اعتقاد ایشان افرادی که برای کرامت انسان حرمتی قائل نیستند و بر ضد بشریت اقدام میکنند، خود حرمتی ندارند و باید با آنان مبارزه کرد؛ از اینرو انبیای الهی بر کافران سخت میگرفتند و با آنان مبارزه میکردند.[۱۳۴]
امامخمینی قصاص و حدود را در راستای جلوگیری از فساد و تباهی در جامعه[۱۳۵] و برای حفظ حقوق بشر میداند؛ در حالیکه طرفداران حقوق بشر آن را نقض حقوق بشر و خشونت میپندارند.[۱۳۶] این سخن ایشان تأکید بر این نکته است که کرامت انسان در صورتی که از ناحیه خود او رعایت نشود، موجب سلب برخی حقوق برای اوست و این مجازات برای این است که افراد از نقض کرامت خود و دیگران برحذر باشند. ازجمله حقوقی که برای انسانها ثابت است، امنیت آبروی افراد است؛ اما در صورتی که شخص، حرمت جامعه را حفظ نکند، حرمت او نیز حفظ نخواهد شد. امامخمینی مانند فقهای دیگر[۱۳۷] معتقد است کسی که فسق را به صورت علنی انجام میدهد، حرمتی ندارد و غیبتکردن از او جایز است.[۱۳۸]
آثار و شاخصهها
کرامتی که خداوند در ذات انسان قرار داده است، حقوقی را به دنبال دارد. این حقوق برای همه انسانها ثابت است و افراد لازم است در تعامل خود این حقوق را رعایت کنند. از این جهت این حقوق تکالیفی را نیز به همراه دارند.[۱۳۹] برخی از این حقوق مربوط به حقوق شهروندیاند و این حقوق زمانی مطرح میشوند که قرار است حقوق مدنی در ذیل حکومتی خاص و در سرزمینی خاص شکل قانونی و اجرایی به خود بگیرد. این حقوق درباره اتباع یک کشور در رابطه با حقوقی که در رابطه با مؤسسات عمومی آن کشور دارد؛ مانند حق انتخابکردن و انتخابشدن، حق گواهیدادن در مراجع رسمی، حق استخدام.[۱۴۰] از مهمترینِ این حقوق در حوزه فردی و اجتماعی چنانکه امامخمینی بر آن تأکید کرده است؛ عبارتاند از:
- حق حیات: یکی از بنیادیترین و ضروریترین حق انسان در نظر امامخمینی، حق حیات است[۱۴۱] که خداوند در اختیار او گذاشته است و کسی حق ندارد این حق را از خود یا دیگری سلب کند و به کرامت او لطمه بزند و سایر حقوق از این حق نشئت میگیرند و بسیاری از تکالیف شرعی در اسلام، مثل تحریم قتل نفس، حرمت خودکشی و وجوب حفظ حیات در راستای این حق است.[۱۴۲]
- حق آزادی: از نظر امامخمینی خداوند انسان را آزاد خلق کرده است و کسی حق محدودکردن این آزادی را ندارد.[۱۴۳] این آزادی شامل آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی انتخاب سرنوشت[۱۴۴] و مانند آن است؛ البته این آزادیها در صورتی است که مخالف مبانی دین یا حقوق عمومی نباشد[۱۴۵] و اصل ۲۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز آن را بیان کرده است. (← مقاله آزادی).
- حق امنیت: امامخمینی داشتن امنیت در جامعه را یکی از حقوق اولیه برای هر انسان میدانست[۱۴۶] و بدون آن سرمایههای مادی و معنوی انسان به خطر میافتد. از اینرو در روایت بر حفظ امنیت اجتماعی تأکید شده و تعرض به جان، اموال و آبروی مردم حرام شمرده شده است.[۱۴۷]
- حق استقلال: به اعتقاد امامخمینی ملتی که به کرامت و شرافت خود توجه کنند، زیر بار وابستگی نخواهند رفت[۱۴۸] و میتوانند با تکیه بر تواناییهای خود و بدون وابستگی به قدرتها نیازهای خود را برآورده و در مقابل قدرتها ایستادگی کنند.[۱۴۹]
- حق عدالت و برابری در حقوق اجتماعی: عدالت، چنانکه امامخمینی خاطرنشان کرده، مهمترین شاخصه یک حکومت کریمه است و برقراری عدالت اجتماعی یکی از مقاصد بزرگ اسلام است؛[۱۵۰] زیرا همه مردم یکساناند و امتیازی بر یکدیگر ندارند، مگر به تقوا؛ به همین جهت هیچیک از اختلافات زبانی، قومی، رنگی سبب امتیاز گروهی بر گروه دیگر نیست و همه افراد در کرامت الهی شریکاند و لازم است در حقوق و بهرهمندی از مواهب الهی نیز یکسان باشند.[۱۵۱] از دیدگاه ایشان در جامعه اسلامی همه افراد از حقوق بشری برخوردارند و تفاوتی میان فقیر و غنی و سیاه و سفید نیست[۱۵۲] و شخص اول حکومت با آخرین فرد آن در حقوق مساویاند؛[۱۵۳] چنانکه کسب علم نیز در جامعه در انحصار افرادی خاص نیست و همه افراد در تعلیم و تربیت باید از فرصتهای برابر آموزشی برخوردار باشند.[۱۵۴]
از دیدگاه امامخمینی همه این موارد لازمه کرامت انسان است؛ زیرا بر اساس اعتقاد توحیدی همه انسانها در پیشگاه خداوند یکساناند. او خالق همه است و همه بنده او هستند و تنها امتیاز فردی، تقواست؛ بنابراین هر چیزی که این برابری را به هم میزند، خلاف کرامت ذاتی انسان است.[۱۵۵] از اینرو امیرالمؤمنین علی(ع) در نامه خود به مالک اشتر بر مهربانی و رعایت حقوق همه مردم توصیه و مردم را به دو دسته تقسیم میکند: دستهای که دارای ایمان و اسلاماند و دسته دیگر که گرچه مسلمان نیستند، ولی در اصل آفرینش با دیگران مشترکاند.[۱۵۶]
از دیدگاه امامخمینی در حقوق انسانی تفاوتی میان مسلمان و غیر مسلمان نیست و اسلام بیش از هر دینی و بیش از هر مسلکی به اقلیتهای مذهبی آزادی داده و از حقوق طبیعی خودشان که خداوند برای همه انسانها قرار داده است، بهرهمند ساخته است؛[۱۵۷] بنابراین در حقوق اجتماعی و شهروندی تفاوتی میان شهروندان مسلمان و غیر مسلمان نیست و دولت اسلامی موظف است از حقوق آنان دفاع کند؛[۱۵۸] از اینرو ایشان در فرمان هشتمادهای خود در تحکیم کرامت انسان و حفظ حقوق شهروندی بر اموری تأکید کرد، ازجمله حفظ حریم شخصی و داخلنشدن در ملک افراد بدون اذن آنان، تجسسنکردن در امور مردم و منع توقیف و حبس افراد و مصادره اموال بدون حکم حاکم شرع.[۱۵۹]
- (ببینید: فرمان هشتمادهای و مصادره اموال)
برای کرامت اکتسابی نیز آثار و شاخصههایی است؛ ازجمله:
- کوچکدانستن دنیا: برخی روایات آثار کرامت نفس را کوچکشمردن دنیا معرفی کردهاند.[۱۶۰] کسی که نفسش شریف باشد، برای دنیا ارزشی قائل نیست و در برابر اهل دنیا تواضع نمیکند.[۱۶۱] از دیدگاه امامخمینی عزت و بزرگی نفس از لوازم بیاعتنایی به دنیاست و این دو با هم ملازماند[۱۶۲] و اشتغال به دنیا میتواند نفس شریف را ذلیل و خوار و به عذاب گرفتار کند.[۱۶۳] به باور ایشان مبدأ عزتِ نفس، اعتماد بر خداوند است و ثمره آن ترک غیر حق است.[۱۶۴]
- مرتکبنشدن گناه: کسی که دارای شرافت نفس است، آزادیها و خواهشهای نفسانی خود را محدود میکند[۱۶۵] و به نفس خود اجازه ورود در گناهان را نمیدهد؛ مگر اینکه نفس از راه حیله و مکر وارد شود و عمل را صحیح جلوه دهد یا مجوزی برای انجام آن بیاورد؛[۱۶۶] چنانکه برخی روایات نیز بر آن تأکید دارد.[۱۶۷]
- تحملنکردن حقارت: نفسی که شریف است، راضی به اهانت، توهین و تحقیر نمیشود و مرگ را به ذلت ترجیح میدهد. در مقابل کسی که نفسش برایش شرافت و عزت نداشته باشد، ممکن است برای دنیا خود را ذلیل کند و از ترس فقر به هر عملی دست بزند.[۱۶۸]
- غیرت و حمیت: افرادی که دارای کرامتاند، در برابر خود و دیگران دارای غیرت و حمیتاند و راضی نمیشود زیر بار ظلم بروند و در مقابل جنایتها ساکت نمینشینند.[۱۶۹]
احکام و حقوق مترتب بر کرامت انسان
در برخی آثار روایی و فقهی، کرامت انسان به عنوان دلیل یا حکمت احکام یا حقوق انسان، بهکار رفته است که برخی از این حقوق مربوط به نوع انسان است؛[۱۷۰] ازجمله این حقوق مساوات و عدالت شخص حاکم در برابر عموم مردم است که از نامه امیرالمؤمنین علی(ع) به مالک اشتر فهمیده میشود مبنای آن کرامت ذاتی همه انسانهاست و در این حق فرقی میان مسلمان و غیر مسلمان نیست.[۱۷۱]
برخی فقهای شیعه حفظ کرامت انسان را یکی از لوازم حیات اجتماعی میدانند و هر گونه هتک نفس و ضررزدن به آن را مخالف این کرامت میشمارند.[۱۷۲] اساساً قاعده «لاضرر» برای حفظ نظام و روابط اجتماعی وضع شده است و کسی حق ظلمکردن و ضررزدن به دیگری را ندارد؛[۱۷۳] بلکه ضرررساندن به نفس نیز جایز نیست؛[۱۷۴] چنانکه بر اساس برخی روایات بدن انسان حقی بر انسان دارد.[۱۷۵] در فقه اهل سنت نیز در مورد طهارت مرده انسان[۱۷۶] و حرمت دشنام و استهزای مسلمان و غیر مسلمان[۱۷۷] به کرامت انسان استدلال شده است.
امامخمینی نیز برخی حقوق را در اسلام متعلق به عموم مردم و آن را حقی انسانی میداند،[۱۷۸] مانند حق ملکیت[۱۷۹] و حق احیای موات[۱۸۰] ایشان معتقد است در حکومت اسلامی همه اقلیتهای مذهبی در همه حقوق مادی با مسلمانان برابرند و اگر خداوند برای تقوا کرامت و ارزش بیشتری قائل شده است، مربوط به امور مادی نیست، بلکه در امور معنوی است، وگرنه در امور مادی اهل تقوا حقی افزون بر دیگران ندارند.[۱۸۱] امامخمینی مانند دیگر فقها[۱۸۲] حفظ نفس محترمه را واجب میداند؛ البته این حفظکردن اختصاص به انسان ندارد و حیوانات را نیز شامل میشود؛ به همین جهت گفته شده اگر آب کم است و چنانچه با آن وضو گرفته شود، نفس محترمی هلاک میشود، وظیفه شخص تیمم است[۱۸۳]
موانع کرامت انسان
برخی امورْ انسان را از کرامت حقیقی خود که کرامت اکتسابی است، باز میدارند و به سوی پستی میکشاند. قرآن کریم در برابر کرامت، خواری و پستی را ذکر میکند که خداوند هر کس را خوار کند، برای او گرامیدارندهای نیست.[۱۸۴] مفسران خواری و اهانت الهی را به استحقاق بنده به عذاب میدانند که کسی را یارای نصرت و شفاعت آنان نیست.[۱۸۵]
از دیدگاه اندیشمندان اسلامی وقوع در کفر و شرک[۱۸۶] و انجام دادن گناهان[۱۸۷] و هر آنچه که انسان را از حقیقت انسانی دور و به مرتبه حیوانیت نزدیکتر میکند، مانع کرامت و رسیدن به بهشت جاودان است که دار کرامت است.[۱۸۸] از دیدگاه امامخمینی اموری مانند تکبرکردن بر مردم[۱۸۹] غرور و خودبینی،[۱۹۰] خمودی و سستی در وظایف،[۱۹۱] حب دنیا و مشغولشدن به آن،[۱۹۲] ارتکاب معاصی،[۱۹۳] حرص و طمع،[۱۹۴] پیروی از هوای نفس و شهوات،[۱۹۵] شرک و ریا[۱۹۶]و هر آنچه که انسان را از عبور از منزل حیوانیت به منزل انسانیت باز میدارد و سبب میشود انسان مانند حیوان، از مواهب الهی و هدایت و مواعظ دور باشد و تنها به زندگی مادی و طبیعی بسنده کند، از موانع کرامت اکتسابی انسانی شمرده میشود. چنین انسانی مسیر سلوک انسانی را گم کرده و به ورشکستگی و خسارت افتاده است.[۱۹۷]
کرامت زن و مرد
در آموزههای اسلامی راه سعادت و کمال برای زن و مرد تفاوتی ندارد و در بسیاری از آیات قرآن، زنان به همراه مردان مورد خطاب قرار گرفتهاند؛[۱۹۸] بلکه در مواردی زنان به عنوان اسوه و الگو معرفی شدهاند، مانند آسیه همسر فرعون.[۱۹۹] در روایات نیز بر تکریم و حقوق زن تأکید شده است.[۲۰۰]
در طول تاریخ پیش از اسلام به زنان به دیده حقارت نظر میشد و زنان در سختیها و مظلومیتهای بسیاری بودند تا آنجاکه برخی، نوزادان دختر را زندهبهگور میکردند.[۲۰۱] در بسیاری مناطق بر اساس آیین و رسوم، زنان از بسیاری حقوق محروم بودند؛ چنانکه در هند زن تابع شوهر بود و پس از مردن شوهر با جسد او سوزانده میشد یا با خواری زندگی میکرد و دیگر حق ازدواج نداشت.[۲۰۲]. در کشورهای غربی نیز زنان تا قرن نوزدهم میلادی از بسیاری حقوق محروم بودند تا اینکه در این قرن حرکتی اصلاحی در فرانسه به ثمر نشست و افرادی چون آگوست کنت (۱۸۵۷م) و جان استوارت میل (۱۸۶۹م) نظریه تساوی زن و مرد را در چارچوب فردی مطرح کردند.[۲۰۳] در اسلام حقوق فراوانی برای زن در ابواب مختلف فقه بیان شده است، ازجمله نفقه، حضانت، ارث و دیه. اندیشمندان اسلامی بر این اعتقادند که اسلام حقوق زیادی برای زن قائل شده است که در طول تاریخ متروک مانده است.[۲۰۴]
- (ببینید: حقوق زن)
امامخمینی مانند دیگر اندیشمندان اسلامی[۲۰۵] معتقد است زن و مرد در کرامت انسانی برابرند و از نظر حقوق انسانی تفاوتی میان زن و مرد نیست؛ زیرا هر دو انساناند و حق دخالت در سرنوشت خود دارند؛ البته در بعضی موارد تفاوتهایی میان زن و مرد وجود دارد که به حیثیت انسانی آنان مربوط نیست.[۲۰۶] از نگاه ایشان، اسلام، زن را از مظلومیتی که در جاهلیت داشت، بیرون کشید و آن مقام معنویت و شرافتی که داشت به او بازگرداند.[۲۰۷] ایشان با مخالفت با غرب که از زن به عنوان کالا بهره میبرد، از آن به جاهلیتی جدید یاد میکند که کرامت واقعی زن را سلب کرده است.[۲۰۸] به باور ایشان، زن مربی جامعه است و نقش تربیت افراد را در جامعه بر عهده دارد و سعادت و شقاوت جامعه به این تربیتِ صحیح وابسته است.[۲۰۹]
- (ببینید: زن)
امامخمینی در آثار خود بر برخی حقوق زن در جامعه اسلامی تأکید کرده است، ازجمله: ۱. علمآموزی در رشتههای جدید و حوزوی[۲۱۰] و ورود در مراکز تحصیلی و اقتصادی و آبادانی کشور؛[۲۱۱] ۲. حق اشتغال که در مواردی برای زنان ضروری و واجب است؛[۲۱۲] ۳. حق مشارکت اجتماعی و سیاسی در انتخاب سرنوشت؛[۲۱۳] ۴. ورود در مدیریت جامعه.[۲۱۴]
- (ببینید: حقوق زن)
امامخمینی، مانند دیگر اندیشمندان اسلامی[۲۱۵] برخی تفاوتها در احکام و قوانین اسلامی مانند نصفبودن دیه و ارث را به تفاوت طبیعی و جسمانی زن و مرد مرتبط میداند؛[۲۱۶] چنانکه برخی از این تفاوتها به جهت موقعیت زنان در جامعه است؛ مانند اینکه مهریه و نفقه بر عهده مردان است و زن هزینه تأمین خانواده را بر عهده ندارد[۲۱۷] و در برخی روایات نیز بر این مطلب تأکید و استدلال شده است؛[۲۱۸] چنانکه در قبول شهادت دو زن در برابر یک مرد،[۲۱۹] به جهت خصلت غریزی احساسات و عطوفت زن است که این موجب دقت کمتر و سرعت در پذیرش ادعاست. اسلام در تمام موارد حقوق افراد، سعی بر دقت در مسائل دارد تا حقوق کسی پایمال نشود.[۲۲۰]
پانویس
- ↑ (زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۱۷/۶۰۷)
- ↑ (ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۵۱۰ ـ ۵۱۱)
- ↑ (طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۵۲)
- ↑ (طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۵۳)
- ↑ (کاشانی، تأویلات، ۱/۳۸۳؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳/۱۵۶؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۴۰ ـ ۱۴۱)
- ↑ (جوهری، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، ۳/۸۸۶)
- ↑ (طوسی، التبیان، ۵/۳۲۹؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ۲/۲۶۴)
- ↑ (زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۱۲/۲۹۸)
- ↑ (مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۶۸/۱۲۰)
- ↑ (زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۱۵/۵۷۸)
- ↑ (طوسی، التبیان، ۶/۵۰۳؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۳/۱۵۶)
- ↑ (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۳/۶۵۷ و ۲۶/۳۰۵ ـ ۳۰۶)
- ↑ (کتاب مقدس، پیدایش، ب۹، ۱ ـ ۴)
- ↑ (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۹۳ و ۱۹/۳۴۲ ـ ۳۴۳)
- ↑ (بقره، ۳۰ ـ ۳۳؛ سجده، ۹؛ ابنعجیبه، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، ۶/۹۳؛ سبزواری، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، ۲۶۹)
- ↑ (اعراف، ۱۱)
- ↑ (بقره، ۳۰)
- ↑ (طوسی، الامالی، ۴۸۹)
- ↑ (نهج البلاغه، خ۹۳، ۱۲۸)
- ↑ (برقی، المحاسن، ۲/۵۹۸)
- ↑ (قمی، تفسیر القمی، ۱/۱۷۱)
- ↑ (← نهج البلاغه، ن۵۳؛ ۴۵۳ ـ ۴۵۴)
- ↑ (نهج البلاغه، خ۲۷، ۴۷؛ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ۱/۲۸۳)
- ↑ (شهرزوری، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، ۱/۵۶۸؛ دانشپژوه، دیباچه کتاب المنطقیات للفارابی، ۷؛ بوملحم، مقدمه کتاب آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، ۱۸)
- ↑ (درتاج و محمدرضایی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، ۵۵۶)
- ↑ (اردبیلی، زبدة البیان فی احکام القرآن، ۴۲۸؛ امامخمینی، مکاسب، ۲/۲۳۱)
- ↑ (منتظری، دراسات فی المکاسب المحرمه، ۱/۲۲۷)
- ↑ (شهید ثانی، مسالک الافهام، ۵/۳۳۴ و ۶/۲۱۹)
- ↑ (صدوق، من لایحضره الفقیه، ۱/۱۴۰؛ حلی، تذکرة الفقهاء، ۱/۳۴۳)
- ↑ (عاملی، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، ۱۱/۷۹)
- ↑ (محمودی، حقوق بشر و چالشهای فرارو، ۲۵ ـ ۲۶)
- ↑ (← شریعتی، انسان، ۱۳۰ ـ ۱۳۱)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۳/۲۸۵)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۵۴ ـ ۱۵۵)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۷۸ و ۲۱/۸۱)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۳۲)
- ↑ (فخر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ۲۱/۳۷۲؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۳/۲۰۵ ـ ۲۰۶)
- ↑ (بقلی شیرازی، عرائس البیان، ۲/۳۷۰)
- ↑ (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۲۷۰ و ۱۳/۶۰۴ ـ ۶۰۵)
- ↑ (کاشانی، تأویلات، ۱/۳۸۳)
- ↑ (میبدی، کشف الاسرار و عدة الابرار، ۵/۵۹۷ ـ ۵۹۸)
- ↑ (انصاری، زکریا، نتائج الافکار القدسیة فی بیان معانی شرح الرسالة القشیریه، ۴/۲۸۶)
- ↑ (کاشانی، تأویلات، ۱/۳۸۳)
- ↑ (ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۱/۳۶ ـ ۳۸)
- ↑ (درتاج و محمدرضایی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، ۵۵۳)
- ↑ (الهبداشتی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه امامخمینی، ۱۵۱)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۳ ـ ۴۴)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۳)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۳۲۳)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۳/۱۶۸)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۴۴۶)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۸/۳۲۹)
- ↑ (امامخمینی، سرّ الصلاة، ۳۲ ـ ۳۳)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۸۳)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۸۵ و ۸/۴۱۱؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۱۴۰ ـ ۱۴۱)
- ↑ (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲/۲۸۳)
- ↑ (ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۳۷ ـ ۱۳۸)
- ↑ (فجر، ۱۵؛ انسان، ۲؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۴/۳۵)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۱/۲۹۹؛ حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ۵/۴۶۹ ـ ۴۷۰؛ امین، ۱۰/۹۰)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۶۵ و ۳۰۹)
- ↑ (مؤمنون، ۱۲ ـ ۱۴)
- ↑ (حجر، ۲۹)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۴)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۳ ـ ۴۴)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۱۶۹؛ امامخمینی، صحیفه، ۷/۴۷۸)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۲/۲۹ ـ ۳۰)
- ↑ (جوادی آملی، تفسیر انسان به انسان، ۲۱۹؛ جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۲۹۵)
- ↑ (← حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ۵/۱۸۵)
- ↑ (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۲/۲۲۳ ـ ۲۲۴)
- ↑ (رازی، مرصاد العباد، ۱۶۴؛ خوارزمی، ینبوع الاسرار فی نصائح الابرار، ۱۲)
- ↑ (بقلی شیرازی، تقسیم الخواطر، ۱۷۰ ـ ۱۷۱)
- ↑ (الهبداشتی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه امامخمینی، ۱۳۶)
- ↑ (رجبی، انسانشناسی، ۱۲۸؛ درتاج و محمدرضایی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، ۵۶۲)
- ↑ (درتاج و محمدرضایی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، ۵۶۲)
- ↑ (درتاج و محمدرضایی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، ۵۶۲ ـ ۵۶۶)
- ↑ (سراج طوسی، اللمع فی التصوف، ۲۲۶؛ عیناثی، المواعظ العددیه، ۳۲۴)
- ↑ (ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۱۷۸؛ درتاج و محمدرضایی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، ۵۶۶)
- ↑ (رجبی، انسانشناسی، ۲۲۷؛ درتاج و محمدرضایی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، ۵۶۶)
- ↑ (اعراف، ۱۷۹)
- ↑ (فاطر، ۱۰)
- ↑ (سبأ، ۴؛ انفال، ۷۴)
- ↑ (احزاب، ۴۳ ـ ۴۴)
- ↑ (انعام، ۱۳۲)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۰/۲۹۱؛ درتاج و محمدرضایی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، ۵۶۷)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۶۶)
- ↑ (فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۱/۹۲)
- ↑ (امامخمینی، دعاء السحر، ۱۴۵ ـ ۱۴۷)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۹۹)
- ↑ (امامخمینی، حدیث جنود، ۱۴۰)
- ↑ (مؤمنون، ۱۲ ـ ۱۴)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۳)
- ↑ (امامخمینی، حدیث جنود، ۱۴۰)
- ↑ (ص، ۷۲؛ رازی، مرصاد العباد، ۲۶ ـ ۲۷)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۳/۴۴)
- ↑ (بقلی شیرازی، عرائس البیان، ۲/۳۷۰؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۵۷/۲۶۸)
- ↑ (فخر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ۲/۳۸۹)
- ↑ (نخجوانی، الفواتح الالهیة و المفاتح الغیبیه، ۱/۲۷ ـ ۲۸؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱/۱۱۶)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۴۱)
- ↑ (امامخمینی، دعاء السحر، ۷ ـ ۸)
- ↑ (امامخمینی، دعاء السحر، ۷ ـ ۸، ۱۷ و ۶۶؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۵۶)
- ↑ (حویزی، تفسیر نور الثقلین، ۳/۴۸۵)
- ↑ (قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۹۹؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۵۶)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۳)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۴ ـ ۶۳۵)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۵)
- ↑ (گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، ۲/۴۴۸)
- ↑ (احزاب، ۷۲)
- ↑ (فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ۴/۲۰۸)
- ↑ (ابنعاشور، التحریر و التنویر، ۲۱/۳۴۶)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۳۵)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۲۱)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱/۵)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۳/۶۰۷؛ امامخمینی، حدیث جنود، ۲۷۶)
- ↑ (ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۵/۳۱۰)
- ↑ (کاشانی، تأویلات، ۲/۲۷۶؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۸/۳۲۷)
- ↑ (حجرات، ۱۳)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱/۳۷۸ و ۶/۳۱۴)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۳)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۴۷۳)
- ↑ (کلینی، الکافی، ۱/۶۸؛ حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ۲۷/۱۵۷)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۶۸ ـ ۳۶۹)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۷۵)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۰۹)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۷۵)
- ↑ (امامخمینی، سرّ الصلاة، ۲۷)
- ↑ (فخر رازی، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ۲۸/۱۱۴ ـ ۱۱۵)
- ↑ (جوادی آملی، انتظار بشر از دین، ۱۹۵ ـ ۱۹۶)
- ↑ (← میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سازمان ملل متحد، ۱۹۶۶م)
- ↑ (محمودی، حقوق بشر و چالشهای فرارو، ۹۱)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۶/۳۰۱)
- ↑ (امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۷۱)
- ↑ (امامخمینی، حدیث جنود، ۱۴۰)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۴/۱۷۵ ـ ۱۷۷)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۴۱)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۴۰۵)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۱۲ ـ ۳۱۴)
- ↑ (شهید ثانی، رسائل، ۳۰۱)
- ↑ (امامخمینی، مکاسب، ۱/۴۱۶ ـ ۴۱۷)
- ↑ (جوادی آملی، حق و تکلیف، ۱۴)
- ↑ (جعفری، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ۳/۳۷۸)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۱۴)
- ↑ (جوادی آملی، حق و تکلیف، ۲۶۵ و ۲۸۹)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱/۲۸۷)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۶۷ و ۵/۴۷۶)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۵/۴۱۶ و ۴۷۶)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۹۲)
- ↑ (مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۲۳/۱۶۵)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۳۴۴)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۴/۳۰۷ ـ ۳۰۸)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱/۱۹۸)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۶۰ ـ ۴۶۲)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۵۳ و ۹/۴۸۵)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۵/۷۰)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۹/۱۸۴)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۵/۳۸۸ و ۶/۴۶۱)
- ↑ (نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۵۳)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۶۱ ـ ۴۶۲)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۴/۵۰۸)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۱۴۰ ـ ۱۴۱)
- ↑ (آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۳۱)
- ↑ (ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۸۹)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۴۹)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۳)
- ↑ (امامخمینی، حدیث جنود، ۳۳۶)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۳)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۶ ـ ۶۷)
- ↑ (آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۳۱)
- ↑ (امامخمینی، تقریرات، ۳/۳۶۴)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۸۱)
- ↑ (سروش محلاتی، رویکرد کرامت محور به فقه اسلامی، ۲/۱۴)
- ↑ (نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۵۳ ـ ۴۵۴)
- ↑ (منتظری، دراسات فی المکاسب المحرمه، ۱/۲۲۷)
- ↑ (صدر، قاعدة لاضرر و لاضرار، ۱۴۰)
- ↑ (انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، ۲/۹۴)
- ↑ (هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ۷/۲۳۹)
- ↑ (شافعی صغیر، نهایة المحتاج الی شرح المنهاج، ۱/۲۳۸)
- ↑ (زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ۸/۵۱۵)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۶۸)
- ↑ (امامخمینی، بدائع الدرر، ۱۲۷)
- ↑ (امامخمینی، البیع، ۳/۳۴)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۶۱ ـ ۴۶۲)
- ↑ (نجفی، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، ۳۱/۲۵۰)
- ↑ (امامخمینی، تعلیقه عروه، ۲۴۹)
- ↑ (حج، ۱۸)
- ↑ (ابنعاشور، التحریر و التنویر، ۱۷/۱۶۴؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۴/۳۶۰)
- ↑ (طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱/۳۳۱)
- ↑ (گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، ۱/۱۰۷)
- ↑ (ملاصدرا، تفسیر القرآن، ۱/۱۸)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۸۹)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۷۸)
- ↑ (امامخمینی، حدیث جنود، ۳۷۰)
- ↑ (امامخمینی، آداب الصلاة، ۸۳)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۶۶)
- ↑ (امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۰ ـ ۱۱۱)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۲۵۵)
- ↑ (امامخمینی، چهل حدیث، ۳۶ و ۴۶)
- ↑ (امامخمینی، حدیث جنود، ۱۱۰)
- ↑ (← نحل، ۹۷؛ احزاب، ۳۵)
- ↑ (← تحریم، ۱۱)
- ↑ (حر عاملی، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ۵/۵۱۰؛ مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۷۱/۵)
- ↑ (نحل، ۵۹)
- ↑ (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۲/۲۶۴)
- ↑ (میل، انقیاد زنان، ۱۷ ـ ۱۸)
- ↑ (مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۹/۱۳۸)
- ↑ (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۴/۲۱۷؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۹/۵۸۰)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۴/۳۶۴)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۳۸)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۲۸)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۷/۳۳۹)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۰۲)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۲۷۵)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۵/۲۹۴؛ امامخمینی، استفتائات، ۳/۳۴۶)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۴/۴۱۴)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۶/۴۳۶ و ۱۳/۱۹۳)
- ↑ (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۴/۲۲۷)
- ↑ (امامخمینی، صحیفه، ۵/۱۸۹)
- ↑ (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۳/۳۷۴)
- ↑ (صدوق، من لایحضره الفقیه، ۴/۳۵۰)
- ↑ (امامخمینی، تحریر الوسیله، ۲/۴۲۵)
- ↑ (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۲/۳۸۷)
منابع
- قرآن کریم.
- آمدی، عبدالواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تحقیق مصطفی درایتی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- ابنعاشور، محمدطاهر، التحریر و التنویر، تفسیر ابنعاشور، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- ابنعجیبه، احمدبنمحمد، البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید، تحقیق احمد عبدالله قرشی، قاهره، عباس زکی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، لسان العرب، تحقیق جمالالدین میردامادی، بیروت، دارالفکر ـ دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
- اردبیلی، احمدبنمحمد، زبدة البیان فی احکام القرآن، تحقیق محمدباقر بهبودی، تهران، مرتضوی، چاپ اول، بیتا.
- الهبداشتی، علی، مبانی کرامت انسان از دیدگاه امامخمینی، مجله فلسفه دین، شماره ۱، ۱۳۹۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، استفتائات، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، بدائع الدرر فی قاعدة نفی الضرر، قم، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، التعلیقة علی العروة الوثقی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، سرّ الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوازدهم، ۱۳۸۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، المکاسب المحرمه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
- امین، سیدهنصرت (نصرتبیگم)، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، بیتا، بیجا.
- انصاری، زکریابنمحمد، نتائج الافکار القدسیة فی بیان معانی شرح الرسالة القشیریه، تحقیق عبدالوارث محمد علی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۸ق.
- انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
- ایروانی، علی، حاشیة المکاسب، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۶ق.
- برقی، احمدبنمحمد، المحاسن، تحقیق جلالالدین محدث، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
- بقلی شیرازی، روزبهان، تقسیم الخواطر، تحقیق احمد فرید مزیدی، قاهره، دارالآفاق العربیه، چاپ اول، ۱۴۲۸ق.
- بقلی شیرازی، روزبهان، تفسیر عرائس البیان فی حقائق القرآن، تصحیح احمد فرید مزیدی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۲۰۰۸م.
- بوملحم، علی، مقدمه کتاب آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، تألیف ابونصر فارابی، بیروت، الهلال، چاپ اول، ۱۹۹۵م.
- جعفری لنگرودی، محمدجعفر، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، تهران، گنج دانش، ۱۳۷۸ش.
- جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، تحقیق محمدرضا مصطفیپور، قم، اسراء، چاپ ششم، ۱۳۸۹ش.
- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر انسان به انسان، قم، اسراء، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- جوادی آملی، عبدالله، حق و تکلیف، تحقیق مصطفی خلیلی، قم، اسراء، چاپ سوم، ۱۳۸۸ش.
- جوادی آملی، عبدالله، هدایت در قرآن، تحقق علی عباسیان، قم، اسراء، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
- جوهری، اسماعیلبنحماد، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیه، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- حر عاملی، محمدبنحسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، چاپ اول٬ بیتا.
- حلی، علامه، حسنبنیوسف، تذکرة الفقهاء، قم، مؤسسه آلالبیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- حویزی، عبدعلیبنجمعه، تفسیر نور الثقلین، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.
- خوارزمی، حسین، ینبوع الاسرار فی نصائح الابرار، تحقیق مهدی درخشان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- دانشپژوه، محمدتقی، دیباچه کتاب المنطقیات للفارابی، تألیف ابونصر فارابی، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
- درتاج، فتانه و محمد محمدرضایی، محمدرضا، مبانی کرامت انسان از دیدگاه ملاصدرا، مجله فلسفه دین، شماره ۲۹، ۱۳۹۵ش.
- رازی، نجمالدین، مرصاد العباد، تهران، بینا، ۱۳۲۲ش.
- رجبی، محمود، انسانشناسی، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امامخمینی، چاپ اول، ۱۳۹۲ش.
- زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، تصحیح علی هلالی و علی شیری، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- زحیلی، وهبةبنمصطفی، الفقه الاسلامی و ادلته، دمشق، دارالفکر، چاپ چهارم، بیتا.
- سبزواری، نجفی، محمدبنحبیبالله، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، بیروت، دارالتعاریف للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
- سراج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، ترجمه مهدی محبتی، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۸۸ش.
- سروش محلاتی، محمد، رویکرد کرامت محور به فقه اسلامی، تهران، عروج، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- شافعی صغیر، محمدبن ابیالعباس، نهایة المحتاج الی شرح المنهاج، بیروت، دار احیاء التراث العربی ـ مؤسسه التاریخ العربی، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- شریعتی، علی، انسان، تهران، الهام، چاپ ششم، ۱۳۷۸ش.
- شهرزوری، شمسالدین، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیه، تهران، تحقیق نجفقلی حبیبی، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- شهید ثانی، زینالدینبنعلی، رسائل الشهید الثانی، قم، بصیرتی، چاپ اول، بیتا.
- شهید ثانی، زینالدینبنعلی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، قم، مؤسسه معارف اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- صدر، سیدمحمدباقر، قاعدة لاضرر و لاضرار، تقریر سیدکمال حیدری، قم، دارالصادقین، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
- صدوق، محمدبنعلی، من لایحضره الفقیه، تحقیق علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
- طبری، محمدبنجریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تصحیح سیداحمد حسینی اشکوری، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
- طوسی، محمدبنحسن، الامالی، قم، دارالثقافه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
- طوسی، محمدبنحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
- عاملی، سیدمحمدجواد، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامه، تحقیق محمدباقر خالصی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
- عیناثی، محمدبنمحمد، المواعظ العددیه، قم، طلیعه نور، چاپ اول، ۱۳۸۴ش.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
- فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، تحقیق حسین اعلمی، تهران، صدر، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.
- قمی، علیبنابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح سیدطیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۳۶۳ش.
- قیصری، داوودبنمحمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلالالدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
- کاشانی، عبدالرزاق، تأویلات، تحقیق سمیر مصطفی رباب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
- کتاب مقدس، بیجا، دارالکتاب المقدس، ۱۹۸۰م.
- کلینی، محمدبنیعقوب، الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
- گنابادی، سلطانمحمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العباده، بیروت، اعلمی، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
- لیثی واسطی، علیبنمحمد، عیون الحکم و المواعظ، تحقیق حسین حسنی بیرجندی، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
- محمودی، عبدالحسین، حقوق بشر و چالشهای فرارو، قم، نجمالهدی، چاپ اول، ۱۳۸۵ق.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲، تهران، صدرا، چاپ نهم، ۱۳۷۹ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۳، تهران، صدرا، چاپ هشتم، ۱۳۸۶ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۹، تهران، صدرا، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۳، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۳ش.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۲۶، تهران، صدرا، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
- مفید، محمدبنمحمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آلالبیت(ع)، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهل و چهار، ۱۳۸۶ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۳، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سی و نهم، ۱۳۸۶ش.
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و شش، ۱۳۸۵ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، اسرار الآیات، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۶۰ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۶۶ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
- منتظری، حسینعلی، دراسات فی المکاسب المحرمه، قم، تفکر، چاپ اول، ۱۴۱۵.
- میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
- میل، جان استوارت، انقیاد زنان، ترجمه علاءالدین طباطبایی، تهران، هرمس، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، تحقیق عباس قوچانی و علی آخوندی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، ۱۴۰۴ق.
- نخجوانی، نعمتالله، الفواتح الالهیة و المفاتح الغیبیه، مصر، دار رکابی للنشر، چاپ اول، ۱۹۹۹م.
- نهج البلاغه، ترجمه سیدجمالالدین دینپرور، تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- هیثمی، علیبنابیبکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
- رجبی، محمود، انسانشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امامخمینی، ۱۳۹۲ش.
سیدعلی احمدی امیری