ماهیَت ذات و چیستی شیء در دانش فلسفه.

مفهوم‌شناسی

ماهیت مصدر جعلی به معنای حقیقت چیزی است.[۱] این واژه در اصل به صورت ماهویّت بوده و در زبان فارسی از آن به چیستی تعبیر می‌شود.[۲] وجه انتساب ماهیت به «ما هو» آن است که در پاسخ به پرسش «ما هو» و حقیقت شیء واقع می‌شود.[۳]

مراد از «ما»ی استفهامی، مای حقیقیه است که برای پرسش از حقیقت و ذات اشیا به کار می‌رود و ضمیر «هو» برای اشاره به شیء خارجی و واقعیتی است که با «ما هو» از حقیقت آن پرسش می‌شود. ماهیت در آثار فیلسوفان به دو معنای اصطلاحی به کار می‌رود که یکی از آنها اعم از دیگری است. ماهیت به معنای اخص، عبارت است از چیستی موجودات و آنچه که در پاسخ پرسش از حقیقت و چیستی شیء می‌آید و به این معنا، بر وجود گذاشته نمی‌شود.[۴] و در معنای اعم آن چیزی است که شیئیت و حقیقت شیء به آن است، که افزون بر چیستی بر هستی نیز گفته می‌شود و در این صورت شامل ماهیت به معنای اخص و وجود و صفات آن می‌شود.[۵] امام‌خمینی نیز برای ماهیت همین دو اصطلاح را قائل است.[۶]

ازجمله واژگان مربوط به ماهیت؛ حقیقت، هویت، ذات و مفهوم است. شیء از این حیث که در پاسخ از چیستی واقع می‌شود، ماهیت نام دارد و از این حیث که در خارج دارای مصداق است، حقیقت و از این حیث که متمایز از چیزهای دیگر است، هویت و از این حیث که لوازمی بر آن حمل می‌شود، ذات خوانده می‌شود.[۷]

نسبت ماهیت و مفهوم

نسبت میان ماهیت و مفهوم، عموم و خصوص من وجه است؛ زیرا هر دو برای امر موجود در ذهن به کار می‌روند؛ ولی برای امر منتزع از وجود خارجی، ماهیت به کار می‌رود نه مفهوم. در مقابل، در برخی از امور موجود در ذهن، مانند وجود و عدم که از سنخ ماهیت نیستند، مفهوم به کار می‌رود و ماهیت کاربرد ندارد. [۸] امام‌خمینی نیز در بیان فرق میان ماهیت، حقیقت و ذات قائل است که اگر ماهیت در ذهن بدون توجه به خارج لحاظ شود، به آن ماهیت گویند؛ اما اگر افزون بر امر ذهنی، وجود خارجی نیز لحاظ شود، در این صورت به آن ذات و حقیقت گفته می‌شود، هرچند ممکن است این فرق ملاحظه نشود و هر یک به جای دیگری به کار گرفته شود.[۹]

پیشینه

یکی از مباحث مهم و بنیادین در فلسفه بحث از ماهیت است، به گونه‌ای که بخش عظیمی از مباحث فلسفی را به خود اختصاص داده‌است.[۱۰] این بحث از دیرباز مورد توجه فیلسوفان یونان باستان همچون افلاطون و ارسطو بوده[۱۱] و با ورود فلسفه یونان به حوزه تمدن اسلامی، بحث از ماهیت مانند دیگر مباحث فلسفی به‌تدریج گسترش یافت و فارابی تحلیلی تازه و نو از آن به دست داد . [۱۲] بعدها ابن‌سینا این بحث را گسترش داد و طرح‌ها و تحلیل‌های جدیدی در این باب پیش‌رو گذاشت، به گونه‌ای که برای فیلسوفان پس از خود راه را هموار ساخت.[۱۳] شیخ اشراق با ارائه نظام جدید فلسفی، جایگاه خاصی برای ماهیت قائل شد و گفت هر آنچه در متن عالم ماده قرار دارد، ماهیت است و وجود را امری انتزاعی برشمرد[۱۴] ملاصدرا نیز که نظام فلسفی‌اش بر اصالت وجود بنا شده‌است، در باب ماهیت و ملحقات آن بحث مفصلی طرح کرده و با بررسی، نقد و ردّ سخنان شیخ اشراق درباره انتزاعی‌بودن وجود، مجعول‌بودن ماهیت و تشکیک در ماهیت کوشیده‌است تحلیلی نو از ماهیت به دست دهد.[۱۵] (مقاله وجود) و (مقاله اصالت وجود)

امام‌خمینی نیز در آثار اصولی، فلسفی و عرفانی خود حقیقت ماهیت، جایگاه و اعتبارات سه‌گانه آن را تحلیل و بررسی کرده‌است.[۱۶]

حقیقت ماهیت

ماهیت از سنخ وجود و واقعیت نیست و تنها صادق بر واقعیت و موجود خارجی است، نه اینکه عین آن باشد؛[۱۷] از این‌رو ماهیت تنها به اعتبار اینکه دارای وجود بالعرض است و بر واقعیتی خارجی، صادق است، موجود می‌باشد، نه اینکه حیثیتش عین حیثیت واقعیت باشد؛[۱۸] پس ماهیتِ هر موجودی حد و خصوصیت وجودی اوست و هر مرتبه‌ای از مراتب وجود، ماهیت خاصی را در پی دارد که گاهی از آن به تعین و حد و گاهی به وجود خاص تعبیر می‌شود.[۱۹]

امام‌خمینی ماهیت را جهت فقدان و حد وجود معرفی می‌کند که اثری ندارد. اگرچه در خارج بنابر اصالت وجود، تنها وجود متحقق است، اما عقل وقتی وجود شیء را تصور می‌کند، آن را به دو حیث وجودی و فقدانی تحلیل می‌کند که حیث فقدان آن منشأ انتزاع ماهیت می‌شود؛ از این‌رو آنچه تحقق دارد، یکی وجود است که اصل در تحقق است و دیگری ماهیت است که در پرتو وجود و بالعرض موجود است که حد وجود می‌باشد. پس موجودِ در خارج دو حیثیت دارد: یکی حیثیت وجود و واقعیت و دیگری خصوصیت و محدودیت وجودی آن که عبارت است از فقدان و نداشتن؛[۲۰] از این‌رو ماهیت حدود وجود است، نه موجود محدود؛ چنان‌که انسانیت حد است، نه موجود محدود.[۲۱]

به اعتقاد امام‌خمینی ماهیت در مرتبه خارجی هنگامی انتزاع می‌شود که انسان یک وجود خارجی را به ذهن آورد و آن را از وجود جدا کند و این معنا از شیء در تمام مراتب وجود، محفوظ است و با شدت و ضعف وجود فرد، قابل تغییر و تبدیل نیست؛[۲۲] یعنی ماهیت از وجود، هویت و حاق وجود شیء در نخستین مرتبه از تعقل انتزاع می‌شود؛ البته تعقل ماهیت، همیشه از حاق وجودِ معلولی انتزاع می‌شود؛ به این معنا که انسان موجوداتی را کنار هم مشاهده می‌کند که معلول و متمایز از یکدیگرند که از هر یک ماهیتی انتزاع می‌کند؛ اما محال است از وجود غیر معلول ماهیت انتزاع شود؛ زیرا وجودی که خالص و صرف است، چون تقابل ندارد، تعقل نمی‌شود و بنابراین ماهیت ندارد.[۲۳] بر این اساس ماهیت حد تنزلی وجود است؛ یعنی از تنزل وجود منتزع می‌شود؛[۲۴] بنابراین ماهیت‌داشتن، لازمه تنزل وجودی است؛ پس هرچه در موطن و مقام معلولیت است، ماهیت دارد و چون در مرتبه صرف‌الوجود، امکان و معلولیت راه ندارد، در مرتبه واجب، ماهیت نیست.[۲۵]

ماهیت در اصطلاح فلسفی با اعیان ثابته در عرفان، متفاوت است. در فلسفه، ماهیت از وجود خارجی انتزاع می‌شود و وجود حیثیت تقییدی آن است؛[۲۶] در حالی‌که اعیان ثابته مرتبه ثبوت اشیا پیش از وجود عینی و خارجی آنها در صقع ربوبی است؛[۲۷] بنابراین ماهیات ظل اعیان ثابته و اعیان ثابته اصل و حقیقت ماهیات‌اند.[۲۸] (مقاله اعیان ثابته).

امام‌خمینی به پیروی از برخی حکما، ماهیت را از نگاه عرفانی، همان وجوداتی می‌داند که در مرتبه و صقع ربوبی‌اند و هیچ استقلالی ندارند.[۲۹] ایشان قائل است ماهیت از وجود خارجی انتزاع می‌شود و وجود حیثیت تقییدی آن است.[۳۰] و ماهیت بنابر مسلک حکما غیر مجعول و مناط استغناست؛ اما بنابر ذوق عرفانی عکس آن است؛ یعنی ماهیت مجعول و مناط افتقار است؛[۳۱] (مقاله وجود) بر این اساس ماهیات در نگاه فلسفی، تحققی از خود ندارند و گفتن وجود بر آنها بالعرض است و در نگاه عرفانی، ماهیات لوازم اسما و صفات‌اند و هر ماهیتی به اندازه خود در پناه اسمی یا صفتی از حق، ثابت است؛ بدون اینکه ثبوت آنها به وجود استناد داده شود و نور و وجود به آنها سرایت کند و در مقام «لا اسم و لا رسم» تقرری ندارند، بلکه در مرتبه تعین ثانی ثبوت دارند.[۳۲]

اعتبارات سه‌گانه ماهیت

یکی از مسائل مهمی که در باب ماهیت از آن بحث می‌شود، اعتبارات ماهیت است. نخستین بار ابن‌سینا در آثار خود در ضمن مباحث ماهیت، از احکام آن سخن گفت.[۳۳] بعدها فیلسوفان به پیروی از او، این روش را در کتاب‌های خویش به کار گرفتند؛[۳۴] چنان‌که شارحان تجرید الاعتقاد با الهام‌گرفتن از خواجه‌نصیرالدین طوسی فصل مستقلی را با این عنوان مطرح کرده‌اند.[۳۵] اعتبارات سه‌گانه نه تنها در فلسفه و منطق و اصول فقه بحث می‌شود.[۳۶] بلکه عارفان نیز به وجهی به آن توجه کرده‌اند و آن را به وجود سرایت داده‌اند.[۳۷] این امر بعدها سبب شد در حکمت متعالیه نیز به این اعتبارات توجه شود و در مراتب هستی وجود لابشرط، وجود بشرط لا و وجود بشرط شیء مطرح شود.[۳۸]

اقسام ماهیت

حکما برای ماهیت به طور کلی دو تقسیم قائل‌اند:

  1. ماهیت «من حیث هی هی» و با قطع نظر از خصوصیات خارجی و ذهنی. این نوع ماهیت، تعین و تشخص در آن لحاظ نشده و از آن به ماهیت مهمله تعبیر می‌شود.[۳۹]
  2. ماهیت «من حیث هی هی» با مقایسه امور خارجی و به لحاظ مصادیق خودش ملاحظه می‌شود که مراد از آن ماهیت لابشرط مقسمی است.[۴۰] به این معنا که ماهیت از آن حیث که برای اقسام خودش مقسم قرار گرفته و در اقسام سریان دارد، مورد نظر است. این نوع خود به سه قِسم بشرط شیء، لابشرط و بشرط لا تقسیم می‌شود.[۴۱] برخی ماهیت مهمله و ماهیت لابشرط مقسمی را مترادف می‌دانند.[۴۲] و برخی ازجمله امام‌خمینی ماهیت مهمله را فوق مقسم می‌دانند.[۴۳]

دیدگاه امام خمینی درباره اقسام ماهیت و اعتبارات سه‌گانه آن

امام‌خمینی به اقسام ماهیت و اعتبارات سه‌گانه آن توجه کرده و قائل است اعتبارات سه‌گانه ماهیت، صرف اوهام و خیال و ملاحظه بدون دلیل نیستند، بلکه این تقسیم‌بندی برای آن است که فیلسوف درباره حقایق خارج از ذهن و حیثیات معانی، به‌ناچار با این ملاحظات مواجه می‌شود، به این معنا که برخی احکام مترتب بر ماهیات، برای ماهیت به شرط وجود است و تا هنگامی که ماهیت موجود نشده باشد، نمی‌توان از آن حکم و محمول سخن گفت. از این جهت این تقسیمات حاکی از حقایق و احکام واقعی موجودات‌اند.[۴۴] به اعتقاد امام‌خمینی ماهیت بر دو گونه ملاحظه می‌شود:

  1. ماهیت «من حیث هی هی» و با قطع نظر از هر خصوصیتی، در مرتبه ذات تنها خودش است که همان ماهیت «ماهیت مهمله» است.[۴۵] این نوع از ماهیت به اعتبار ذاتش از هر گونه قیود مثل واحد و کثیر، کلی و جزئی و وجود و عدم خالی است و هیچ‌یک از این قیود در حوزه ذاتیات ماهیت قرار ندارد[۴۶] و این سبب ارتفاع نقیضین نیست؛ زیرا ارتفاع نقیضین در یکی از مراتب نفس‌الامر، یعنی وجود خارجی محال است؛ ولی در مرتبه ذات محال نیست.[۴۷] این نوع ماهیت نسبت به وجود و عدم بی‌اقتضاست؛ یعنی نه اقتضای وجود دارد و نه عدم.[۴۸]
  2. ماهیت «من حیث هی هی» و با ملاحظه مصادیق و امور خارجی خود که از این ماهیت به ماهیت لابشرط مقسمی تعبیر می‌شود.[۴۹] به اعتقاد امام‌خمینی این دیدگاه که ماهیت مهمله و ماهیت لابشرط مقسمی مترادف‌اند،[۵۰] صحیح نیست و ماهیت مهمله از ماهیت لابشرط مقسمی متفاوت است، یعنی ماهیت مهمله نه مقسم است و نه قسم[۵۱] ایشان با بیان اقسام ماهیت لابشرط مقسمی[۵۲] قائل است لابشرط قسمی، قسمی از لابشرط مقسمی است، که در خارج و ذهن، وجود ندارد؛[۵۳] همچنان‌که ماهیت لابشرط، نفس ماهیت است و ماهیت بشرط لا، ماهیت مقیده به قید است.[۵۴] ماهیتی که لابشرط است می‌تواند با هزار شرط جمع شود؛ اما ماهیت بشرط لا با هیچ شرطی جمع نمی‌شود.[۵۵] ایشان همسو با عرفا و حکمای متأله، این اعتبارات سه‌گانه را به وجود سرایت داده و در مراتب هستی صادق دانسته‌است.[۵۶]

کلی طبیعی

یکی از مباحث دشوار در بحث ماهیت، کلی طبیعی (لابشرط مقسمی) است که متکلمان و فیلسوفان بر سر آن اختلاف دارند.[۵۷] فیلسوفان به وجود کلی طبیعی قائل‌اند و ابن‌سینا در آثار خود این بحث را به طور گسترده مطرح کرده‌است.[۵۸]

از دیدگاه حکما کلی بر سه قسم است: منطقی، عقلی، طبیعی[۵۹] که دو قسم اول در خارج موجود نیستند؛[۶۰] اما درباره وجود کلی طبیعی در خارج، اختلاف است. گروهی از متکلمان منکر وجود کلی طبیعی در خارج‌اند[۶۱] و مشهور حکما کلی طبیعی را در خارج در ضمن افراد، موجود می‌دانند. [۶۲] ملاصدرا تبیین متفاوتی از کلی طبیعی دارد و بنابر اصالت وجود، ماهیت موجود در خارج را ظهور وجود می‌داند و کلی طبیعی را انتزاع ذهن از ماهیتی می‌داند که ظهور وجود است و به تبع وجود دارای خارجیت است؛ [۶۳] اما در اینکه کلی طبیعی لابشرط قسمی است یا لابشرط مقسمی، اختلاف نظر وجود دارد.[۶۴] برخی آن را لابشرط قسمی[۶۵] و بیشتر حکما آن را لابشرط مقسمی[۶۶] می‌دانند.

دیدگاه امام خمینی درباره کلی طبیعی

امام‌خمینی نیز کلی طبیعی را در خارج موجود می‌داند؛ البته نه به وجود منحاز و مستقل، بلکه معتقد است در ضمن افراد موجود است. [۶۷] ایشان کلی طبیعی را همان لابشرط مقسمی می‌داند نه لابشرط قسمی؛ [۶۸] به گونه‌ای که آنچه از مجموعه سخنان ایشان برداشت می‌شود، آن است که از آنجاکه حقیقت و اصالت از آنِ وجود است و ماهیت هیچ سهمی از اصالت ندارد، وجود حقیقی را به هیچ‌وجه نمی‌توان به کلی طبیعی نسبت داد؛ زیرا کلی طبیعی همان ماهیت است و ماهیت حد وجود است و حد هم نیستی و فقدان است که از اصالت و تحقق برخوردار نیست؛[۶۹] بنابراین کلی طبیعی وجود مستقل و جدایی از افراد خود ندارد و وجود بالعرض دارد.[۷۰] ایشان درباره این موضوع که کلی طبیعی در خارج واحد است یا کثیر و اینکه به وصف وحدت موجود است یا وصف کثرت، بر این باور است که نسبت کلی طبیعی با افراد خود مانند اَب واحد به اَبناء نیست تا اینکه کلی طبیعی واحد بالعدد باشد و افراد عوارض آن باشند، بلکه نسبت کلی به افراد، نسبت آبا به اولاد است[۷۱] که طبیعت با اختلاف افراد خود اختلاف پیدا می‌کند و انسانیت هر شخصی غیر از انسانیت شخص دیگر است؛ پس اگر فردی فعلی را انجام دهد، می‌توان آن را به طبیعت نسبت داد؛ اما اسناد آن به همه افراد جایز نیست.[۷۲]

امام‌خمینی این گفته «رجل همدانی» را که کلی طبیعی (طبیعت مهمله) با وجود یک فرد یافت می‌شود و با از میان‌رفتن همه افراد معدوم می‌شود، مردود می‌شمرد[۷۳] و قائل است اگر مراد «رجل همدانی» این باشد که در خارج برای کلی طبیعی، وجودی غیر از وجود آن به وجود افراد است، لازمه‌اش این است که تمام افراد با وصف کثیر بودنشان، یکی باشند؛ در حالی‌که چنین امری مخالف بداهت است و اگر مقصود او این است که برای کلی طبیعی در خارج غیر از وجود افرادش، وجود خاصی است که میان افراد خارجی مشترک است، این هم نادرست است؛ مگر آنکه کسی معتقد به وحدت وجود خارجی شود که مستلزم وحدت تمام افراد انسان است و این سخن نیز مخالف بداهت است. تنها راه برای اینکه گفته رجل همدانی معنا یابد، آن است که کسی به اصالت ماهیت و اصالت وجود با هم معتقد باشد که آن هم صحیح نیست.[۷۴] ایشان ادله و وجوه چندی بر مدعای رجل همدانی اقامه می‌کند و با ردّ آنها سخن او را باطل می‌داند[۷۵] و معتقد است کلی طبیعی وجود جداگانه و مستقلی ندارد.[۷۶]

اجزا و احکام ماهیت

ماهیت دارای اجزایی عقلی است که از آنها به جنس و فصل یاد می‌شود که قوام ماهیت به آنهاست. بنابر نظر مشهور اجزای عقلی (جنس و فصل) از اجزای خارجی (ماده و صورت) گرفته می‌شوند.[۷۷] حکما درباره ارتباط ماده با جنس و ارتباط فصل با صورت، قائل‌اند که اعتبار عقلی بشرط لا و لابشرط، هم درباره جزء مشترک (جنس و ماده) و هم درباره جزء مختص (فصل و صورت) جاری است؛ به این معنا که هرگاه جزء مختص به اعتبار بشرط لا تصور شود، صورت است و هرگاه لابشرط تعقل گردد، فصل است که جنس را متحصل می‌سازد و مفهوم نوع را کامل می‌کند.[۷۸]

دیدگاه امام خمینی درباره اجزاء ماهیت

امام‌خمینی نیز در ارتباط جنس با ماده بر این باور است که جنس و ماده در حقیقت یک چیزند؛ اما در اعتبار با هم فرق دارند[۷۹] و مبدأ جدایی این دو، فصل و صورت است؛[۸۰] به عبارت دیگر فرق آنها به ابهام و تعین و لاتحصّل و تحصّل است؛ به این معنا که فصل و صورت، تحصل ماده و جنس‌اند.[۸۱] ایشان تفاوت میان جنس و فصل با ماده و صورت را از نتایج توجه به اعتبارات سه‌گانه ماهیت، در ارتباط با حقایق و واقعیات می‌داند.[۸۲]

حکما درباره هر یک از اجزای ماهیت به صورت مفصل بحث کرده‌اند[۸۳] امام‌خمینی نیز با اشاره به اجزای ماهیت بر این باور است که ماهیتی که لابشرط در نظر گرفته شده، همان جنس است که به واسطه فصل تحصل پیدا می‌کند.[۸۴] ایشان جنس را مشترک میان انواع (کمال مشترک ذاتی) و قابل حمل بر اشیای مختلف[۸۵] و امری مبهم می‌داند[۸۶] و از آن جهت که ابهام دارد در خارج تحقق، تعین و تحصلی ندارد، بلکه در غایت ابهام است[۸۷] و ابهام آن به گونه‌ای است که در تصور ذهنی نیز در غایت ابهام می‌باشد و در تعین خود نیازمند به فصل است[۸۸] جنس و فصل در خارج اتحاد دارند و تعدد و تغایر آنها در ذهن است و حمل این دو بر یکدیگر، دلیل بر اتحاد آنها در وجود است[۸۹] ایشان ملاک جنس‌بودن یک مفهوم را به ابهام و لابشرط‌بودن آن می‌داند، به گونه‌ای که هیولا در مرحله نخستین در دار هستی غیر متحصل و غیر متعین و در غایت ضعف است و ضعف آن به گونه‌ای است که ممکن نیست خودش از حیث تعین، ظهور کند؛ بنابراین در غایت معنای جنسیت است و پس از آنکه حرکت کرد، نخستین ترقیِ او آن است که به صورت جسمیه متصور شود؛[۹۰] ولی این فعلیت چنان نیست که بتواند متعین شود؛ پس نمی‌تواند تنها با صورت جسمیه و بدون متصورشدن به صورت دیگری جلوه کند. وقتی به صورت عنصری متصور شد و توقف نکرد، از عنصر به طرف معدن و نبات و حیوان متصور می‌شود و اگر در صورت حیوانی متوقف شد و به فصل متحصل و متعین شد، نوع تام خواهد بود و در این صورت از معنای جنسی بیرون می‌رود؛ ولی اگر به صورت حیوانی رسید و متحرک به صورت بعدی شد، در این حالت ماهیت جنسی است و نامتعین و لامتحصل است و می‌تواند متصور به فصل و صورت انسانی شود[۹۱] و این آخرین درجه وجود است که در عالم طبیعت ممکن است؛[۹۲] زیرا بالاتر از صورت انسانی، چیزی نیست که صورت انسانی نسبت به آن جنس باشد.[۹۳]

امام‌خمینی همسو با حکما[۹۴] به دو واژه فصل حقیقی و منطقی اشاره کرده [۹۵] و بر این باور است که فصل اخیر انسان همان صورت نوعیه انسانی است[۹۶] و چون تعیّن و تحصّل با فصل اخیرِ ماهیت حاصل می‌شود، نه دیگر فصول آن، دیگر فصول، صرف نظر از فصل اخیر، مبهم و نامتحصل‌اند و مرتبه خاصی از کمال را ایجاب نمی‌کنند، بلکه تعین و تحصل هر مرتبه‌ای خاص از کمال، به فصل اخیر آن بستگی دارد و از همین جهت است که با تحقق‌یافتن فصل اخیر، وجود خاص ماهیت تحقق می‌یابد [۹۷] این حدود و مفاهیم غیر متحصل هستند که به حرکت جوهری رو به تکامل دارند که بر انسان قابل حمل‌اند و با او متحد می‌شوند و در حقیقت همه مراتب پیش از جوهر، امتداد، صورت عنصری، معدنی، نباتی و حیوانی قوه یکدیگرند و هر فعلیتی نسبت به فعلیت بعدی قوه است و هر فعلیت بعدی به حرکت جوهری عین قوه مرتبه لاحق است و به همین صورت تا اینکه به فعلیت نهایی که همان فصل اخیر است، می‌رسد؛[۹۸] بنابراین دیگر فصول حدودی‌اند که هیچ‌یک از آن حدود، فعلاً در نفس انسان که صورت و فصل اخیر است، موجود نیستند؛[۹۹] بلکه همه این حدود قبلی، ناقصِ همین لاحقِ کامل‌اند و این نقص‌ها امری عدمی‌اند، نه اینکه ناقص، هویت و حظّ وجودی و کمالی خود را از دست داده باشد و موجود کامل از نو حادث شده باشد؛ زیرا در این صورت دیگر آن قبلی، ناقص این کامل نیست، بلکه آن قبلی یک موجود و این لاحق و کامل، موجودی دیگر است که هیچ ارتباطی با هم ندارند؛ پس وقتی مرتبه سابق که ناقص مرتبه لاحق است، به جایی رسید که توقف کرد، این مرتبه فصل اخیر است که در عین بسیط‌بودن، جامعِ تمام کمالات قبلی است؛[۱۰۰] اما درک این وجود بسیط و احضار فصل اخیر در ذهن ممکن نیست، بنابراین با مفاهیمی که حاکی از آن فصل اخیر و منشأ انتزاع آنهاست، ممکن است که آن را درک کرد. پس این حدود و مفاهیم، عناوینی‌اند که از خود ذات انتزاع می‌شوند، تا آن عناوین در آن مرتبه، حاکی و معرّف ذات باشند و این عناوین و مفاهیمی که در تعریف می‌آیند، از باب ناچاری و زیادت حد بر محدود است، وگرنه این فقدان و نقص‌ها در حقیقت فعلیه داخل نیستند[۱۰۱] پس انسان با اینکه یک موجود بسیط به وجود جمعی است، در مقام حد و تعریف، موجودی تفصیلی است.[۱۰۲] تغایر وجود با ماهیت: مسئله مغایرت وجود با ماهیت که از آن به زیادت وجود بر ماهیت نام برده می‌شود، از مسائل مهمی است که در فلسفه اسلامی مطرح شده‌است. فارابی ازجمله کسانی است که این مسئله را نخستین بار در فلسفه خود مطرح کرد[۱۰۳] بعدها ابن‌سینا آن را تکمیل کرد و در همه جا تأکید بر این داشت که تمایز مزبور صرفاً در مقام تصور و مفهوم است.[۱۰۴] اما شیخ اشراق گمان کرده‌است که وجود در خارج مغایر با ماهیت و زائد بر آن است؛ بنابراین در صدد اثبات زیاده‌نبودن وجود بر ماهیت در خارج برآمده و گمان کرده‌است لازمه قول به اصالت وجود قول به زیادت وجود بر ماهیت در خارج است؛ بنابراین از زیاده‌نبودن وجود بر ماهیت در خارج، اعتباریت وجود را نتیجه گرفته‌است[۱۰۵] ملاصدرا وجود را اصیل و دارای تحقق عینی و ماهیت را اعتباری می‌داند؛ البته اعتباری‌بودن ماهیت، تفاسیر گوناگونی دارد. در مواردی ماهیت عین وجود و در مواردی حد و تعین وجود و در بعضی تعابیر همچون بالعرض و المجاز قلمداد شده‌است[۱۰۶] از نتایج مهمِ مسئله زیادت وجود بر ماهیت، ماهیت‌نداشتنِ وجود واجب‌تعالی و وحدت و بساطت اوست، به گونه‌ای که برخی فیلسوفان از اصل تمایز بین وجود و ماهیت برای اثبات ماهیت‌نداشتنِ واجب‌تعالی استفاده کرده‌اند.[۱۰۷] همه حکما درباره ماهیت‌نداشتنِ حق‌تعالی هم‌نظرند[۱۰۸] حتی شیخ اشراق که قائل به اصالت ماهیت است، براهینی برای اثبات این مطلب اقامه کرده‌است[۱۰۹] امام‌خمینی نیز زیادت وجود بر ماهیت را تنها در تصور ذهن دانسته و در خارج، بر عینیت آن تأکید کرده‌است[۱۱۰] ایشان برای اعتباری‌بودن ماهیت، تعبیرهای مختلفی به کار گرفته‌است؛ اما مراد ایشان از اعتباری‌بودن ماهیت آن است که وجود حیث تقییدی ماهیت است؛ البته حیث تقییدی در آثار امام‌خمینی، تفسیرهای گوناگونی دارد که با توجه به آثار اصولی و فلسفی ایشان و به دلیل پذیرش کلی طبیعی در خارج به وجود افراد، بیانگر این مطلب است که ایشان قائل به حیث اندماجی و حدّی شده‌است؛[۱۱۱] اما در مباحث عرفانی که کلی طبیعی را معدوم می‌داند، [۱۱۲] معتقد به حیث سرابی و نفادی ماهیت است؛[۱۱۳] همچنین ایشان در مواردی ماهیت را به‌کلی از خارج نفی می‌کند[۱۱۴] و ماسوی‌الله را وجودات رابط و عین فقر و نیازمند می‌داند؛ زیرا وجود رابط، ماهیت ندارد[۱۱۵] به اعتقاد امام‌خمینی واجب‌تعالی ماهیت ندارد و مقصود از ماهیت، همان ماهیت به معنای اخص است؛ به این معنا که خداوند ماهیت، به معنای حد وجودی ندارد؛ زیرا واجب‌تعالی در تمام اوصاف کمال نامتناهی است و حد ندارد؛ زیرا حد از اوصاف ممکنات است[۱۱۶] ایشان در تفسیر سوره توحید بر این باور است که «هو» همان مقام صمدیت است و اشاره به نفی ماهیت دارد[۱۱۷] و از این‌رو گفته شده‌است که ماهیت حق‌تعالی عین وجود و انیت اوست؛ اما ماهیت در وجودات دیگر غیر از وجود است و حد وجود می‌باشد؛[۱۱۸] بر این اساس ماهیات تنها صادق بر حدود و جهت نزولی و معلولی‌اند (همان، 2/210) و انتزاع ماهیت همیشه از حاق وجودِ معلول است؛[۱۱۹] اما در حق‌تعالی ماهیت متصور نیست؛ زیرا اگر این ماهیات و مفاهیم منتزع از آنها بر چیزی صادق باشند، لازم می‌آید نقص در آن مورد صدق کند؛ در حالی‌که واجب‌تعالی از همه جهات تام و کامل است[۱۲۰] پس در مرتبه واجب‌تعالی، ماهیت وجود ندارد.[۱۲۱] جعل ماهیت: یکی دیگر از مباحث مهم فلسفی بحث از جعل است. گروهی اتصاف ماهیت به وجود را متعلق جعل می‌دانند[۱۲۲] و گروهی متعلق جعل را وجود[۱۲۳] و گروهی دیگر ماهیت را مجعول[۱۲۴] می‌دانند. حکمای اشراقی ماهیت را اثر جاعل و وجود و اتصاف ماهیت به وجود را امری عقلی می‌دانند[۱۲۵] ملاصدرا مجعول‌بودن ماهیت را نپذیرفته و براهینی بر رد آن اقامه کرده‌است.[۱۲۶] امام‌خمینی جعل را عبارت از ایجاد شیء می‌داند؛[۱۲۷] اما در اینکه جعل به وجود تعلق دارد یا ماهیت در آثار فلسفی و عرفانی خود با دو نگاه سخن گفته‌است. ایشان طبق مبنای فلسفی، وجود را مجعول می‌داند و کمالات را به وجود نسبت می‌دهد و ماهیات را غیر مجعول و حدود عدمی می‌شمرد؛[۱۲۸] اما بنابر مبنای عرفانی خود از آنجایی که وجود را واحد شخصی می‌داند، جعل به وجود را نفی و ماهیات را مجعول می‌شمرد؛[۱۲۹] هرچند ایشان در مواردی سعی کرده‌است میان قول به اصالت وجود و مجعولیت ماهیت جمع کند.[۱۳۰] (ببینید: مقاله وجود) (ببینید: مقاله اصالت وجود)

احکام و ویژگی‌های ماهیت

امام‌خمینی مانند دیگر حکما و فلاسفه[۱۳۱] برای ماهیت احکام و ویژگی‌هایی برمی‌شمارد، ازجمله:

  1. امکان ماهیت: امکان از لوازم ماهیت است و ماهیت در هر ظرفی حتی در مرحله موجودبودن، هنگامی که از وجود تجرید بشود، امکان لازمِ جداناشدنیِ آن است که از ذات او جدا نمی‌شود؛ زیرا ماهیت در مرتبه ذات که لااقتضا نسبت به وجود و عدم است، اگر امکان را از آن سلب کنیم، لازمه‌اش این است که یا ممتنع باشد یا واجب بالذات و در این صورت انقلاب در ذات لازم می‌آید که این امر محال است.[۱۳۲]
  2. موطن ماهیت: ماهیت اگر بخواهد بدون ضمیمه قیدی موجود باشد، تنها در مرتبه وجود عقلی (ذات و ذهن) موجود می‌شود؛ ولی در دیگر مراتب وجود (عالم طبیعت و برزخ) موجود نیست.[۱۳۳]
  3. تعلق‌نگرفتن علم به ماهیات: تعلق علم به ماهیات از باب وجود ذهنی است وگرنه ماهیت من حیث هی هی وجودی ندارد و متعلق علم واقع نمی‌شود؛ زیرا ماهیات معدوم‌اند و علم حقیقی به معدوم تعلق نمی‌گیرد.[۱۳۴]
  4. منشأ اثر نبودن ماهیت: ماهیات امکانی دارای اثر و اقتضای بالذات نیستند؛ زیرا اقتضا و تأثیر و تأثر از حیثیات وجودی است؛ در حالی‌که ماهیات خالی از هر کمال و سعادتی‌اند.[۱۳۵]
  5. بالعرض‌بودن وجود ماهیت: ماهیات به حسب ذات معدوم‌اند و مادامی که بالعرض در دار هستی داخل نشده‌اند، حظی از شیئیت اشیا ندارند[۱۳۶] از این‌رو ماهیات معدوم مطلق نیستند[۱۳۷] و بالعرض موجودند؛ زیرا ماهیات از حدود وجود انتزاع می‌شوند.[۱۳۸] مراد از بالعرض‌بودن آن است که ماهیات واسطه در عروض دارند و وجود اولاً و بالذات به وجود تعلق می‌گیرد و به واسطه وجود به ماهیت عارض می‌شود و در حقیقت مفهوم وجود، بالذات شامل ماهیت نیست، بلکه به واسطه وجودِ خاص است که حقیقتِ مفهومِ موجود بر وجود صادق می‌شود و بر ماهیت بالعرض و مجاز صادق است؛[۱۳۹] پس ماهیات ممکنه در وجود خود نیازمند به حیثیت تعلیلی و تقییدی‌اند؛ زیرا آنها موجود بالعرض‌اند.[۱۴۰]
  6. متصف‌نشدن ماهیت به خیر و شر: ماهیت من حیث هی، به خیر و شر متصف نمی‌شود؛ زیرا ماهیت از حیث خود، چیزی جز خود نیست و هیچ اقتضایی ندارد[۱۴۱] البته ماهیات ظلمانی منشأ شرور و نقص‌اند؛[۱۴۲] به این معنا که تمام رذیلت‌ها و تعین و اعدام به لوازم ماهیت بر می‌گردد؛ زیرا متعلق جعل و فیض حق نیستند.[۱۴۳] (ببینید: [[:خیر و شر|خیر و شر]])

پانویس

  1. دهخدا، فرهنگ‌لغت دهخدا، ذیل واژه «ماهیت».
  2. مطهری، مجموعه آثار، ج۱۰، ص۵۱۷-۵۱۸.
  3. علامه حلی، کشف المراد، ص۸۵؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ج۲، ص۲۶؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ۲۹۱-۲۹۳.
  4. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۱۰؛ تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۴۲۴؛ درر الفوائد، آملی، ج۱، ص۲۹۱-۲۹۳؛ علیزاده، چیستی ماهیت و احکام آن، ص۷۵.
  5. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه،ص۱۱۰؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۳-۴.
  6. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۴۴-۱۴۵.
  7. جرجانی، ص۸۴؛ تهانوی، ج۱، ص۶۸۵ و ج۲، ص۱۷۴۵-۱۷۴۶.
  8. آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۲۹۴.
  9. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۶۵.
  10. مطهری، مجموعه آثار، ج۱۰، ص۵۳۸.
  11. کاپلستون، یونان و روم، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۷.
  12. فارابی، ص۵۱.
  13. ابن سینا، الهیات شفا، ص۲۰۲ و ۲۴۵؛ ابن سینا المنطق، البرهان، ص۵۲ و ۷۰.
  14. فارابی، ج۲، ص۶۴ و ۱۸۶.
  15. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۳۸۹ و ج۲، ص۲-۱۱؛ ملاصدرا، شواهد الربوبیه، ص۱۳۵.
  16. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۴۱-۴۲ و ص۱۴۵-۱۴۶ و ج۲، ص ۴۲ و ۲۱۱ و ج۳، ص۵۵۳-۵۵۵؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۰۴؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ج۲، ص۲۹۴؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ۱۴۷-۱۴۸ و ص۱۹۱؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۵۹.
  17. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج۲، ص۵.
  18. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۵۷ و ج۶، ص۱۶۳؛ ملاصدرا، المشاعر، ص۴۴ و ص۵۴-۵۵.
  19. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج۱، ص۱۹۸.
  20. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۵۷ و ج۳، ص۵۵۳-۵۵۵.
  21. امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۴۳.
  22. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۰.
  23. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۱-۳۷۲.
  24. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۴-۳۷۵.
  25. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۲.
  26. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۳؛ ملاصدرا، المشاعر، ص۵۵؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۳، ص۵۰۴.
  27. کاشانی، لطائف الاعلام، ج۲، ص۴۲۹؛ کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ص۱۰۶.
  28. قمشه‌ای، ص۷۸.
  29. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۸۶.
  30. امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۷۰.
  31. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۰۴-۲۰۵.
  32. امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۱۵۵.
  33. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ص۱۹۷-۲۰۴؛ علیزاده، چیستی ماهیت و احکام آن، ص۹۴.
  34. بهمنیار، التحصیل، ص۵۰۷-۵۰۹؛ فخر رازی، المباحث المشرقیة، ج۱، ص۴۸-۵۱؛ قطب‌الدین شیرازی، درة التاج، ص۴۸۸-۴۹۶؛ کاتبی، حکمة العین، ص۷۱-۷۲
  35. علامه حلی، کشف المراد، ص۸۵-۸۶؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ج۲، ص۲۶.
  36. علیزاده، چیستی ماهیت و احکام آن، ص۹۴-۹۵.
  37. قیصری، شرح فصوص الحکم، ص۱۳-۱۵.
  38. سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۴؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۲.
  39. قطب‌الدین رازی، المحاکمات، ج۱، ص۱۲۰؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ص۱۸۳؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۶.
  40. ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۲۱-۱۲۲؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۴.
  41. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۱۶-۱۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۰-۳۴۱.
  42. سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۰؛ صفدری نیاک، موضوع حکمت متعالیه و وجود لابشرط مقسمی، ص۱۵۱-۱۵۳.
  43. آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۶-۳۰۷.
  44. امام خمینی، مناهج الوصول، ج۱، ص۲۱۹؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۱۳-۱۴ و ص۱۱۸-۱۱۹؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ۱۸۰-۱۸۱ و ص۱۹۶.
  45. امام خمینی، جواهر الاصول، ج۳، ص۴۱۳؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۵۹؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ج۲، ص۲۹۴؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷ و ص۱۸۴.
  46. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۶۷-۱۶۹ و ج۲، ص۵۶.
  47. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۶۷-۱۶۹ و ج۲، ص۵۶-۵۷.
  48. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۷۶؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ج۳، ص۴۱۳؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ج۱، ص۱۹۱.
  49. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۵.
  50. سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۰.
  51. امام خمینی، البیع، ج۴، ص۵۵۰.
  52. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۴.
  53. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۴.
  54. امام خمینی، البیع، ج۴، ص۵۲.
  55. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۷.
  56. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۷۷-۲۷۸؛ امام خمینی، دعاء السحر، ص۱۱۶؛ امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۱۳-۱۴.
  57. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۶، ص۴۷؛ دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج۱، ص۲۱-۲۳.
  58. ابن سینا، الشفاء، الالهیات، ص۱۸۶-۲۱۲؛ ابن سینا، النجاة، ص۵۳۶-۵۳۷.
  59. ابن سینا، الشفاء، الالهیات، ص۱۹۵-۲۰۳؛ علامه حلی، کشف المراد، ص۸۶-۸۷.
  60. علامه حلی، کشف المراد، ص۸۷.
  61. قطب‌الدین رازی، شرح المطالع، ص۵۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۴، ص۲۱۳؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۳۳.
  62. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ص۲۰۲ و ۲۰۷-۲۱۳؛ علامه حلی، کشف المراد، ص۸۷؛ کاتبی، الرسالة الشمسیه، ص۹؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳.
  63. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۲۷۲ و ج۲، ص۲۶-۲۹ و ج۳، ص۳۲-۳۳ و ج۴، ص۲۱۳ و ج۷، ص۲۸۵.
  64. آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۵؛ مطهری، مجموعه آثار، ج۱۰، ص۵۷۷.
  65. علامه حلی، کشف المراد، ص۸۷؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۵-۳۱۰.
  66. سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۴؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۰۵-۳۰۹.
  67. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۱۱ و ج۲، ص۲۷؛ امام خمینی، البیع، ج۴، ص۶۰۱.
  68. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۹۲ و ص۱۹۶-۱۹۸؛ امام خمینی، البیع، ج۴، ص۶۰۲.
  69. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۶۴ و ج۲، ص۲۲۵.
  70. امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۷.
  71. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۰۹؛ امام خمینی، مناهج الوصول، ج۱، ص۶۱.
  72. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۱۰۰-۱۰۱.
  73. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۹۱؛ امام خمینی، الاستصحاب، ص۸۶.
  74. امام خمینی، تنقیح الاصول، ج۴، ص۱۰۲.
  75. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۹۱-۹۸.
  76. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۳۹۵.
  77. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ص۲۱۳-۲۱۵؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ص۱۹۲-۱۹۴؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ج۲، ص۱۲۰-۱۲۳.
  78. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ص۲۱۳-۲۱۹؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۱۶-۱۸؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۴۵-۳۵۰؛ آملی، درر الفوائد، ج۱، ص۳۱۴-۳۱۵.
  79. امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۴۸۹.
  80. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۱۰۴.
  81. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۱۰۴.
  82. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۸۷-۱۹۶.
  83. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ص۲۳۹-۲۴۲؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۲، ص۲۹-۳۰؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ص۲۰۷؛ طباطبایی، نهایة الحکمه، ص۷۸-۸۱.
  84. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۴.
  85. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۹۴.
  86. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹.
  87. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۷۹-۲۸۴.
  88. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۵۸ و ص۲۸۳.
  89. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۱۰۵.
  90. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۸۶.
  91. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۸۷-۲۸۸.
  92. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۸۸.
  93. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۲۹۰.
  94. ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ص۱۹۵؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۳۶؛ طباطبایی، نهایة الحکمة، ص۸۲-۸۵.
  95. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶.
  96. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۱۰۲.
  97. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۴-۵۶۵.
  98. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۵.
  99. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۶-۵۶۷.
  100. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۲۷ و ج۳، ص۵۶۳.
  101. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۲۳ و ص۲۳۰.
  102. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۵۶۶.
  103. فارابی، فصوص الحکم، ص۴۷-۴۸.
  104. ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ص۳۱-۳۲؛ ابن سینا، الهیات دانشنامه علائی، ص۳۸-۳۹؛ خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۱۳.
  105. سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، ص۳۰۱-۳۰۲ و ج۲، ص۶۴-۶۸.
  106. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۳۹-۴۸ و ص۶۵-۶۸ و ج۲، ص۲۳۵-۲۳۸؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۶-۸ و ص۳۶ و ص۶۱.
  107. خواجه‌نصیر، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۳، ص۱۸-۲۵ و ص۵۷-۵۸.
  108. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۶، ص۴۸-۵۷.
  109. سهروردی، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۱، ص۳۹۲-۳۹۵؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۱۰۳-۱۰۵ و ص۵۱-۵۷.
  110. امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۴۵۳.
  111. امام خمینی، جواهر الاصول، ج۴، ص۳۴۱؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ج۲، ص۱۴۱.
  112. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۶۶.
  113. امام خمینی، دعاء السحر، ص۲۱؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ج۱، ص۷۶؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۳۵.
  114. امام خمینی، مصباح الهدایه، ص۵۸ و ص۶۶؛ امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۲۰.
  115. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۸۷.
  116. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۱۲-۳۱۳؛ امام خمینی، تفسیر حمد، ص۹۷-۹۸؛ امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۶۴.
  117. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۱۲؛ امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۵۳-۶۵۶.
  118. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۲۶۴.
  119. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۱.
  120. امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۱۰.
  121. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۷۱-۳۷۲.
  122. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۴۰۳-۴۰۴؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۲۲۸.
  123. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۲۶۳ و ج۲، ص۲۸۸-۲۸۹؛ ملاصدرا، المشاعر، ص۵۲.
  124. سهروردی، مصنفات شیخ اشراق، ج۲، ص۱۸۶؛ میرداماد، القبسات، ص۶۷ و ص۷۱-۷۲.
  125. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۳۹۹؛ تهانوی، ج۱، ص۵۶۷.
  126. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۴۰۷؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۲۲۲.
  127. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۳۴.
  128. امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۱۳ و ص۲۲۰ و ص۲۹۹؛ امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۴۳؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ص۷۴؛ امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۳۲.
  129. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۷ و ص۲۰۴-۲۰۵ و ص۲۸۸-۲۸۹.
  130. امام خمینی، تعلیقات فصوص، ص۲۸۷-۲۸۸.
  131. ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۱، ص۶۵ و ص۴۱۵؛ ملاصدرا، الحاشیة علی الهیات، ص۴۹؛ سبزواری، تعلیقات، ج۲، ص۷۴.
  132. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۳۷.
  133. امام خمینی، تقریرات، ج۳، ص۳۸۹.
  134. امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۲۲۲.
  135. امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۷۲.
  136. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۵۴.
  137. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۳۷۹.
  138. اامام خمینی، الطلب و الاراده، ص۳۲.
  139. امام خمینی، تقریرات، ج۲، ص۹ و ج۳، ص۶۷.
  140. امام خمینی، الطلب و الاراده، ص۷۰.
  141. امام خمینی، دعاء السحر، ص۱۳۴.
  142. امام خمینی، تقریرات، ج۱، ص۱۱۷.
  143. امام خمینی، چهل حدیث، ص۶۰۰.

منابع

  • آملی، محمدتقی، درر الفوائد، قم، اسماعیلیان، بی‌تا.
  • ابن‌سینا، حسین‌بن‌عبدالله، الهیات دانشنامه علائی، تصحیح محمد معین، همدان، دانشگاه بوعلی سینا، چاپ دوم، ۱۳۸۳ش.
  • ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفاء، الالهیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفاء، الطبیعیات، تصحیح سعید زاید، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
  • ابن سینا، حسین بن عبدالله، النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، تصحیح محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.
  • امام‌خمینی، سیدروح‌الله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، الاستصحاب، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، قم، پاسدار اسلام، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ یازدهم، ۱۳۸۸ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، تقریرات فلسفه امام‌خمینی، تقریر سیدعبدالغنی اردبیلی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، تنقیح الاصول، تقریر حسین تقوی اشتهاردی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۵ش.
  • امام حمینی، سید روح‌الله، جواهر الاصول، تقریر محمدحسن مرتضوی لنگرودی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۸ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۶ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، الطلب و الاراده، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ چهارم، ۱۳۸۷ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ ششم، ۱۳۸۶ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، معتمد الاصول، تقریر محمد فاضل لنکرانی، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ دوم، ۱۳۸۶ش.
  • امام خمینی، سید روح‌الله، مناهج الوصول الی علم الاصول، تهران، مؤسسه تنظیم ...، چاپ سوم، ۱۳۸۷ش.
  • بهمنیاربن‌مرزبان، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهری، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • تهانوی، محمد علی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، لبنان، ناشرون، چاپ اول، ۱۹۹۶م.
  • جرجانی، سیدشریف، کتاب التعریفات، تهران، ناصرخسرو، چاپ چهارم، ۱۳۷۰ش.
  • حلی، علامه، حسن‌بن‌یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
  • خواجه‌نصیر طوسی، محمدبن‌محمد، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
  • دینانی ابراهیمی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران، طرح نو، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • سبزواری، ملاهادی، تعلیقات چاپ‌شده در الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، تألیف ملاصدرا، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی، تهران، ناب، چاپ اول، ۱۳۶۹ ـ ۱۳۷۹ش.
  • شیخ اشراق، سهروردی، شهاب‌الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن و دیگران، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۷۵ش.
  • صفدری، نیاک، مرتضی، موضوع حکمت متعالیه و وجود لابشرط مقسمی، مجله معرفت فلسفی، شماره ۱۷، ۱۳۸۶ش.
  • طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایة الحکمه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم، ۱۴۱۶ق.
  • علیزاده، بیوک، چیستی ماهیت و احکام آن، فصل‌نامه پژوهشی دانشگاه امام‌صادق(ع)، شماره ۱۷، ۱۳۸۲ش.
  • فارابی، ابونصر، فصوص الحکم، تحقیق محمدحسن آل‌یاسین، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۴۰۵ق.
  • فخر رازی، محمدبن‌عمر، المباحث المشرقیة فی علم الالهیات و الطبیعیات، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۴۱۱ق.
  • قطب‌الدین رازی، محمدبن‌محمد، شرح المطالع، قم، کتبی، چاپ سنگی، بی‌تا.
  • قطب‌الدین رازی، محمدبن‌محمد، المحاکمات بین شرحی الاشارات، چاپ‌شده در هامش شرح الاشارات و التنبیهات، تألیف خواجه‌نصیرالدین طوسی قم، بلاغت، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • قطب‌الدین شیرازی، محمودبن‌مسعود، درة التاج، به اهتمام سیدمحمد مشکوة، تهران، حکمت، چاپ سوم، ۱۳۶۹ش.
  • قمشه‌ای، محمدرضا، مجموعه آثار آقامحمدرضا قمشه‌ای، حکیم صهبا، تحقیق حامد ناجی اصفهانی و خلیل بهرامی، اصفهان، کانون پژوهش، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • قیصری، داوودبن‌محمود، شرح فصوص الحکم، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش.
  • کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، یونان و روم، ترجمه سیدجلال‌الدین مجتبوی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۸۰ش.
  • کاتبی، نجم‌الدین، حکمة العین و شرحه، تصحیح جعفر زاهدی، مشهد، دانشگاه فردوسی، چاپ اول، ۱۳۵۳ش.
  • کاتبی، نجم‌الدین، الرسالة الشمسیه، تصحیح محسن بیدارفر، قم، بیدار، چاپ دوم، ۱۳۸۴ش.
  • کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، تصحیح مجید هادی‌زاده، تهران، حکمت، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
  • کاشانی، عبدالرزاق، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، تصحیح مجید هادی‌زاده، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
  • لاهیجی، عبدالرزاق، شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام، تحقیق اکبر اسدعلی‌زاده قم، مؤسسه امام‌صادق(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۵ق.
  • مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، تهران، صدرا، چاپ ششم، ۱۳۸۳ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الحاشیة علی الهیات الشفاء، قم، بیدار، بی‌تا؛ همو، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، مشهد، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۶۰ش.
  • ملاصدرا، محمدبن‌ابراهیم، المشاعر، به اهتمام هانری کربن، تهران، طهوری، چاپ دوم، ۱۳۶۳ش.
  • میرداماد، محمدباقر، القبسات، به اهتمام مهدی محقق و دیگران، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۷ش.