عبدالرزاق کاشانی

نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۱ توسط P.mahdi (بحث | مشارکت‌ها) (added Category:مقاله های نیازمند ارزیابی using HotCat)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

عبدالرزاق کاشانی: از عرفای بزرگ مسلمان؛ قرن هشتم هجری قمری

جمال‌الدین عبدالرزاق ابی‌احمدبن‌الغنائم کاشانی (۷۳۶م) که شاگردش قیصری از او به «قاسانی» (معرّب کاشانی) یاد می‌کند.[۱] برخی او را کاشانی سمرقندی نام برده‌اند[۲]؛ ولی درست آن است که وی منسوب به کاشان از شهرهای ایران است[۳]؛ همان‌گونه که شاگرد وی بابارکنا از او به کاشانی یاد کرده است.[۴] وی ازجمله عارفانی است که در آغاز به سلسله شیخ‌شهاب‌الدین سهروردی منتسب بوده، ولی بعدها با مطالعه کتاب فصوص الحکم ابن‌عربی، آن را به عنوان کشف برتر پذیرفت.[۵]

قرن هشتم زمان ظهور فیلسوفان عارف و عارفان فیلسوفی است که قدرت فلسفی‌شان موجب استحکام خاصی برای عرفان اسلامی شده است؛ ازجمله این شخصیت‌ها عبدالرزاق کاشانی است. وی افزون بر مقام نظری و فلسفی، صاحب کشف[۶] و شارح آثار و عقاید ابن‌عربی و مذهب وحدت وجود است و در همین موضوع میان او و معاصرش علاءالدوله سمنانی که از مخالفان وحدت وجود بود، مکاتبات و مجادلاتی روی داد و کاشانی به اشکالات سمنانی پاسخ داده است. کاشانی افزون بر استعداد فوق‌العاده‌ای که در عرفان نظری و عملی داشته، عالمی پرتلاش در عرصه علوم ظاهری بوده و فقه و حدیث، تفسیر و فلسفه را نیز فراگرفته است[۷] و این خود نشان از قوت این عالِم عامل داشته است.[۸]

وی در تألیف و تنظیم مسائل عرفانی ماهر بوده، اصول کلیه و مسائل مهم عرفانی را به بهترین نوع تقریر و تحریر کرده است. او در عرفان عملی نیز از استادان بزرگ به‌شمار می‌رود. شرح بر منازل السائرین خواجه‌عبدالله بیانگر عظمت و بزرگی او در تصوف است.[۹]

کاشانی از مشایخ فراوانی بهره برده است؛ ازجمله:

  1. نورالدین عبدالصمد نطنزی که مرشد اصلی وی است.[۱۰] او نیز از شاگردان نجیب‌الدین علی‌بن‌بُزغش شیرازی است.[۱۱]
  2. شمس‌الدین کیشی که از مریدان ضیاءالدین ابوالحسن مسعود شیرازی است و او خود از شاگردان فخر رازی و نجم‌الدین کبری است.[۱۲]
  3. شیخ‌اصیل‌الدین عبدالله.
  4. صدرالدین روزبهان ثانی.[۱۳]

آثار و تألیفات

کاشانی آثار و تألیفات فراوانی دارد؛ ازجمله:

  1. تأویلات که به ابن‌عربی نیز نسبت داده شده است.
  2. شرح فصوص الحکم.
  3. اصطلاحات الصوفیه.
  4. شرح منازل السائرین خواجه‌عبدالله انصاری.
  5. تحفة الاخوان فی خصایص الفتیان.
  6. التشریقات.
  7. السوانح الغیبه.
  8. القضا و قدر.
  9. لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام.
  10. المبدأ و المعاد.[۱۴]

نگاه و نقد امام‌خمینی

امام‌خمینی از عبدالرزاق کاشانی به عنوان عالمی دانشمند و با فضیلت و عارف معروف[۱۵] و در مواردی به «قاسانی» یاد و تعبیر کرده است.[۱۶] ایشان در آثار خویش از مبانی و مطالب کاشانی استفاده کرده، در مواردی نیز آنها را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله:

  1. حلول و اتحاد: امام‌خمینی در تأکید وحدت شخصیه وجود با استناد به کلام کاشانی، حلول و اتحاد را باطل دانسته، معتقد است در دار هستی تنها یک وجود است.[۱۷]
  2. تجلی شهودی: امام‌خمینی در بیان تجلی شهودی به کلام کاشانی[۱۸] استناد کرده و گفته است تجلی شهودی همان ظهور وجود است که نور نامیده شده است و آن ظهور حق به صورت و لوازم اسمای الهی در اکوان که مظاهر اعیان ثابته هستند، می‌باشد و این ظهور همان نفس رحمانی است که همه چیز بدان موجود می‌شود.[۱۹]
  3. قطب: امام‌خمینی در تعریف قطب به کلام کاشانی استناد کرده و معتقد است قطب آن یگانه‌ای است که موضع نظر خدای متعال از عالم در هر زمانی است.[۲۰]
  4. توکل: عرفا توکل را از مشکل‌ترین منازل عوام و از آسان‌ترین منازل خواص می‌دانند. کاشانی توکل را واگذاری جمیع امورات به مالک آن و اعتماد به وکالت او می‌داند.[۲۱] امام‌خمینی با توجه به کلام خواجه‌عبدالله انصاری، معتقد است سالک الی الله برای تصحیح مقام توکل باید با نور معرفت، از اسباب ظاهر منقطع شود و از اسباب ظاهری حاجت طلب نکند، نه اینکه عمل را ترک کند[۲۲]؛ هرچند کاشانی غیر از این را فهمیده و شرح کرده است.[۲۳]
  5. صبر: امام‌خمینی قوام صبر را به دو امر می‌داند؛ یکی آنکه از ناملایمی که بر او وارد می‌شود، در باطن کراهت داشته باشد و دیگر آنکه از اظهار شکایت خودداری کند. ایشان در این زمینه با استناد به کلام کاشانی،[۲۴] مقصود از شکایت را شکایت به غیر حق می‌داند. اما شکایت به خدا، با مقام صبر منافات ندارد.[۲۵]
  6. نبوت: امام‌خمینی در تعریف ماهیت نبوت انبائی به کلام کاشانی استناد می‌کند.[۲۶]
  7. تفسیر آیه ۴۵ فرقان: امام‌خمینی در تفسیر «أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیفَ مَدَّ الظِّلَّ»، به اینکه عالم و وجودات خیال هستند، به کلام کاشانی[۲۷] استناد کرده، معتقد است وجود منبسط سایه‌ای هست‌نماست و خیال می‌شود که چیزی است.[۲۸]
  1. قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴؛ بیدارفر، مقدمه شرح منازل السائرین، ۴۷.
  2. حاجی‌خلیفه، کشف الظنون، ۱/۳۳۶.
  3. یاقوت حموی، معجم البلدان، ۴/۲۹۶.
  4. بابارکنا، نصوص الخصوص، ۲۹۷ و ۳۱۵.
  5. جامی، نفحات الانس، ۵۶۱–۵۶۷؛ یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۴۴–۴۵.
  6. یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۴۵–۴۶.
  7. یزدان‌پناه، مبانی و اصول، ۴۵؛ لوری، تأویلات القرآن، ۲۳۳–۲۳۴.
  8. ابن‌فوطی، مجمع الآداب، ۴/۱۲۹.
  9. آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ۵۷.
  10. لوری، تأویلات القرآن، ۲۳۳–۲۳۴.
  11. جامی، نفحات الانس، ۵۶۲.
  12. لوری، تأویلات القرآن، ۲۳۳.
  13. نیل، بزرگان نامی فارس، ۱/۲۵۶؛ هادی‌زاده، مقدمه کتاب رسائل و مصنفات کاشانی، ۷۳.
  14. بیدارفر، مقدمه شرح منازل السائرین، ۵۴–۵۹.
  15. امام‌خمینی، صحیفه، ۸/۵۳۰؛ امام‌خمینی، چهل حدیث، ۲۱۸.
  16. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۱۵.
  17. امام‌خمینی، دعاء السحر، پاورقی، ۷۰.
  18. امام‌خمینی، اصطلاحات الصوفیه، ۱۲۷.
  19. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۶۵.
  20. امام‌خمینی، تعلیقات فصوص، ۱۲۶.
  21. کاشانی، شرح منازل، ۳۲۱–۳۲۲؛ ← امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۰۰.
  22. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۱۴–۲۱۵.
  23. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۲۱۵.
  24. امام‌خمینی، شرح منازل، ۳۴۸–۳۴۹.
  25. امام‌خمینی، حدیث جنود، ۴۱۰.
  26. امام‌خمینی، مصباح الهدایه، ۴۲.
  27. امام‌خمینی، تأویلات، ۲/۸۶.
  28. امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۰.