نصیری، نعمت الله، فرمانده گارد شاهنشاهی، رئیس شهربانی و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک)
نعمتالله نصیری فرزند محمد، در مرداد ۱۲۸۹ در سمنان به دنیا آمد[۱]. او تحصیلات متوسطه را در مدرسه نظام تهران به پایان برد و در سال ۱۳۱۱ وارد دانشکده افسری شد[۲]. وی در این دانشکده، با محمدرضا پهلوی همدوره بود[۳] و از طریق این آشنایی، در سال ۱۳۳۰ با درجه سرهنگی، به فرماندهی گارد شاهنشاهی منصوب شد[۴].
در مرداد ۱۳۳۲، کرمیت روزولت، از مقامات سازمان سیای امریکا که نقش رهبری کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را بر عهده داشت، با محمدرضا پهلوی دیدار کرد و وی را در جریان طرح سرنگونی نخستوزیر محمد مصدق قرار داد و افزود این طرح را آیزنهاور، رئیسجمهور امریکا و چرچیل، نخستوزیر انگلیس تأیید کردهاند[۵]. نصیری از سوی پهلوی، مأمور ابلاغ فرمان عزل مصدق به وی شد و این مهمترین مأموریت وی در طول خدمت در گارد شاهنشاهی بود[۶]؛ اما به دلیل نبود هماهنگی کامل در اجرای کودتا، همان شب نصیری و همراهانش، به دستور مصدق بازداشت شدند[۷]؛ اما سه روز پس از اجرای موفقیتآمیز کودتا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به دست فضلالله زاهدی و برکناری مصدق از نخستوزیری، نصیری از زندان آزاد شد و به درجه سرتیپی ارتقا یافت[۸]. وی در سال ۱۳۳۶ به درجه سرلشکری رسید و در سال ۱۳۳۹ به معاونت آجودانی پهلوی منصوب شد[۹]. او در آذر همان سال به ریاست شهربانی کل کشور رسید و در سال ۱۳۴۱ به درجه سپهبدی ارتقا یافت[۱۰].
نصیری بهجهت همراهی با سیاست محمدرضا پهلوی و سرکوب مردم، همزمان با آغاز نهضت امامخمینی، به ریاست شهربانی کل کشور رسید و همزمان با قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، با حفظ سمت، فرماندار نظامی تهران و حومه نیز شد و در سرکوب قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، نقش اساسی داشت[۱۱] و به دستور اسدالله عَلَم وی دستور تیراندازی به سوی مردم را صادر کرد[۱۲]. زمانی که امامخمینی پس از سخنرانی سیزدهم خرداد ۱۳۴۲ بازداشت شد، جز با هماهنگی و اجازه نصیری کسی حق دیدار با ایشان را نداشت[۱۳]. او در زمان ریاست بر شهربانی، رقابت تنگاتنگی با سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) و ژاندارمری داشت و برای به دست آوردن رضایت پهلوی، در سرکوب بیرحمانه مخالفان، به ریاست ساواک رسید[۱۴]. اسدالله علم وزیر وقت دربار نیز همواره محمدرضا پهلوی را به عزل حسن پاکروان از ریاست ساواک و انتصاب نصیری به جای وی تشویق میکرد[۱۵]؛ از اینرو پهلوی در بهمن ۱۳۴۳ پس از ترور حسن علی منصور نخستوزیر وقت پاکروان را برکنار و نصیری را به ریاست ساواک برگزید[۱۶] که با آغاز نخستوزیری امیرعباس هویدا در بهمن ۱۳۴۳ همزمان بود. این مسئولیت تا خرداد ۱۳۵۷ ادامه یافت[۱۷].
در زمان ریاست نصیری بر ساواک، این سازمان از تشکیلات کوچکی که چندصد تن عضو داشت، به دستگاه بزرگی با هزاران نیروی ثابت و عضو وابسته و خبرچین تبدیل شد[۱۸]. در سال ۱۳۴۹ ساختار امنیتی و اطلاعاتی کشور دچار تغییرات و تحولات مهمی شد. در این تغییرات، ساواک به یک سرویس امنیتی خشن و مقتدر تحت هدایت تیم نصیری، علی معتضد و پرویز ثابتی تبدیل شد[۱۹]. این تیم موسوم به «کمیته مشترک ضد خرابکاری»، متشکل از واحدهای اطلاعاتی و عملیاتی ساواک، شهربانی و ژاندارمری بود[۲۰]. ساواک در آن زمان، چنان سازمان مخوف و پیچیدهای بود که حتی علیه تمام مسئولان تراز اول کشور نیز پروندهسازی میکرد[۲۱]. نصیری در زمان ریاست خود، با دستگاههای جاسوسی امریکا و اسرائیل، همکاری تنگاتنگی داشت و ساواک در زمان او، با استفاده از زبدهترین نیروها و مجهزترین دستگاههای جاسوسی و شکنجهگاههای مدرن به فعالیت میپرداخت[۲۲]. از دیگر اقدامات او در این زمینه، اعزام مأموران ساواک برای فراگیری دورههای تخصصی جاسوسی و شکنجه به خارج از کشور، بهویژه فلسطین اشتغالی بود[۲۳]؛ به گونهای که اسحاق رابین نخستوزیر وقت رژیم اسرائیل در نامهای در سال ۱۳۵۶، رسماً از خدمات نصیری تشکر کرد[۲۴].
اوج خشونت و رفتارهای غیر انسانی ساواک، در دوره ریاست سیزدهونیمساله نصیری در این سازمان بود[۲۵]. بازداشتهای غیر قانونی به همراه بازجوییها و شکنجههای مرگبار جسمی و روحی، تشکیل پروندههای خلاف واقع، ساخت سلولها و زندانهای غیر استاندارد دور از چشم ناظران بینالمللی و مراکز ذیصلاح دولتی و حکومتی در شهرهای مختلف، گوشهای از جنایات نصیری در ساواک است[۲۶]؛ چنانکه پس از تبعید امامخمینی به ترکیه و سپس عراق، ساواک به دستور نصیری علما و روحانیانِ مخالف حکومت را بیش از پیش تحت نظارت و فشار قرار داد[۲۷]. از اقدامات ساواک در این دوران، استفاده از شنود تلفنی و نصب میکروفون و فرستادن جاسوس در خانه علما و مراجع برای کسب اخبار دست اول بود[۲۸]. ساواک همچنین علما و روحانیان مخالف را از طریق تبعید به شهرها و روستاهای دورافتاده، از دسترس مردم دور میکرد[۲۹] (ببینید: ساواک)
گفته شده نصیری اعتقادی به اسلام نداشت و زمانی که پهلوی از تغییر خط صحبت میکرد، وی لزوم تغییر دین را نیز پنهانی تبلیغ میکرد و معتقد بود ایران یک کشور غیر عرب است و نباید از دین عربها(!) پیروی کند[۳۰]. بهسبب خوشخدمتیِ وی به رژیم پهلوی، غربیها وی را فردی بیلیاقت و فاقد هوش سیاسی میدانستند که تنها برای وفاداری به پهلوی و جلب اعتماد وی پیشرفت کرد[۳۱].
پس از انتصاب جمشید آموزگار به نخستوزیری در مرداد ۱۳۵۶ و تلاش وی در دوران صدارت یکسالهاش، برای برکنارکردن نصیری از ریاست ساواک، شکاف عمیقی میان ساواک و دولت پدیدار شد[۳۲]. نصیری که همزمان با ریاست ساواک، معاون نخستوزیر نیز بود، در ۱۶ خرداد ۱۳۵۷ از ریاست ساواک و معاونت نخستوزیری برکنار و به عنوان سفیر به پاکستان فرستاده شد(اطلاعات). پس از نخستوزیری جعفر شریفامامی با شعار آشتی ملی (ببینید: جعفرشریفامامی)، نصیری در مهر ۱۳۵۷ برای خاموشکردن اعتراضها به تهران فراخوانده شد[۳۳] و ورود او پس از عزل شریفامامی و نخستین روزهای نخستوزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری همزمان شد[۳۴]. او به همراه چند تن دیگر از کارگزارانِ گذشته رژیم پهلوی در ۱۶ آبان ۱۳۵۷ برای فرونشاندن خشم مردم بهعنوان اتهام مالی بازداشت و زندانی شدند[۳۵]. امامخمینی با اشاره به این بازداشتها، آن را دلیل بر پذیرش خلافکاری در اداره رژیم از سوی پهلوی دانسته است[۳۶].
در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پس از حمله مردم به زندانها و پادگانهای رژیم پهلوی، نصیری در حال فرار از پادگان جمشیدیه، به دست مردم شناسایی و بازداشت و به مدرسه رفاه منتقل شد[۳۷]. وی در زمان محاکمه در دادگاه انقلاب، مسئولیت هیچکدام از جنایتهای خود را بر عهده نگرفت و ادعا کرد که هیچ اطلاعی از شکنجههای مأموران ساواک نداشته است. وی در دادگاه گفت هفتهای دو بار با محمدرضا پهلوی دیدار داشت و گزارش کار ارائه میکرد و تنها پاسخگوی وی بوده است[۳۸]. دادگاه انقلاب که به ریاست محمدصادق خلخالی (ببینید: محمدصادق خلخالی) در شب ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ برگزار شد، او را به اعدام محکوم کرد[۳۹] و وی در ۶۸سالگی در واپسین ساعات از شب ۲۷ بهمن ۱۳۵۷ همراه با رضا ناجی، فرماندار نظامی اصفهان، مهدی رحیمی، فرماندار نظامی تهران و منوچهر خسروداد، فرمانده هوانیروز در مدرسه رفاه اعدام شدند[۴۰].
امامخمینی که امثال نصیری را به تمام معنا وابسته به انگلستان و امریکا میدانست[۴۱]، در پاسخ به اعتراضهای مقامات سیاسی خارجی در اعدام نصیری، ادعای غربیها در حمایت از حقوق بشر را جانبدارانه خواند و از اینکه تاکنون درباره افرادی که به دست رژیم پهلوی کشته شدند، اعتراض نکردند و فریاد دادخواهی سر ندادند، انتقاد کرد. ایشان معتقد بود امثال نصیری مجرماند، نه متهم و اثبات هویت آنان برای اجرای حکم کافی است؛ در حالیکه نصیری طبق قوانین جزایی اسلام، مجازات و محاکمه شده است[۴۲]. از نگاه ایشان امثال نصیری در حقیقت غده سرطانی برای یک جامعه به شمار میرفتند که اگر باقی بمانند، هستیِ جامعه را به باد میدهند و مجازات افرادی از این دست و اجرای حدود شرعی درباره آنها، به منزله رحمت الهی برای مردم است[۴۳].
به اعتقاد امامخمینی کسانی که برای مرگ نصیری فریاد حمایت از حقوق بشر را سر میدادند، به دنبال اغفال مردم و بدنامکردن جمهوری اسلامی بودند[۴۴] و حمایت بیگانگان از او و امثال او، به این دلیل بود که آنان با کمک این مهرهها، بهراحتی میتوانستند منابع و ثروت ایران را چپاول کنند[۴۵]. از نظر ایشان امثال نصیری که با ظلم پنجاهساله تمام ملت ایران را بیچاره کردهاند[۴۶]، خائن به ملت بودند[۴۷]؛ از اینرو نباید آنان را جزو رجال سیاسی بهحساب آورد؛ زیرا در واقع دزد بودند[۴۸]. ایشان که تکلیف مردم با مثل نصیری را روشن میدانست[۴۹]، تأکید کرد حیثیت این انقلاب، با اعدام جنایتکارانی مانند نصیری خدشهدار نمیشود[۵۰]؛ همچنین خاطرنشان کرد مجازات اشخاصی همچون او که مرتکب جنایتهای بسیاری شدند، در این دنیا امکانپذیر نیست و حسابرسی از آنان تنها در دادگاه عدل الهی ممکن خواهد بود[۵۱]. از نظر ایشان یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی ازمیانبردن امثال نصیری بوده است[۵۲].
پانویس
- ↑ شاهدی، ساواک، 820.
- ↑ موجانی، فرهنگ رجال و کارگزاران دیپلماسی ایران، 985.
- ↑ شاهدی، ساواک، 820.
- ↑ مؤسسه مطالعات، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، 2/509.
- ↑ مؤسسه مطالعات، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، 1/176، 183؛ پژمان، فروپاشی ارتش شاهنشاهی، 273 ـ 274؛ امینی، تاریخ روابط خارجی ایران، 152.
- ↑ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، 2/996.
- ↑ شاهدی، ساواک، 821.
- ↑ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، 2/996.
- ↑ موجانی، فرهنگ رجال و کارگزاران دیپلماسی ایران، 985.
- ↑ شاهدی، ساواک، 822.
- ↑ شاهدی، ساواک، 823.
- ↑ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، 1/470.
- ↑ حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، 346.
- ↑ شاهدی، ساواک، 823.
- ↑ مرادیجو، گروههای قدرت، 220.
- ↑ شاهدی، ساواک، 337.
- ↑ شاهدی، ساواک، 339.
- ↑ زهیری، عصر پهلوی به روایت اسناد، 277؛ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، 2/996.
- ↑ مؤسسه مطالعات، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، 2/189.
- ↑ شاهدی، ساواک، 823.
- ↑ شاهدی، ساواک، 824 ـ 825.
- ↑ پورنجفی، مفسدین فی الارض، 33.
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، 2/202.
- ↑ حسنپور، شکنجهگران میگویند، 39.
- ↑ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، 2/996.
- ↑ شاهدی، ساواک، 392.
- ↑ شاهدی، ساواک، 343.
- ↑ شاهدی، ساواک، 345.
- ↑ شاهدی، ساواک، 358.
- ↑ دلدم، خاطرات من و فرح پهلوی، 2/570.
- ↑ شوکراس، آخرین سفر شاه، 251 ـ 252؛ فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 1/181.
- ↑ طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، 2/999.
- ↑ موجانی، فرهنگ رجال و کارگزاران دیپلماسی ایران، 985.
- ↑ اداره کل آرشیو، دولتهای ایران، 366.
- ↑ شاهدی، ساواک، 702؛ حوزه هنری، روزشمار انقلاب اسلامی، 6/217 ـ 218.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 5/314 ـ 315.
- ↑ شاهدی، ساواک، 825.
- ↑ شوکراس، آخرین سفر شاه، 274.
- ↑ مؤسسه مطالعات، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، 2/509؛ خلخالی، خاطرات آیتالله خلخالی، 1/352 و 359.
- ↑ کیهان، روزنامه، 1.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 13/180.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 6/459.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 8/333.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 6/330، 460 و 9/517.
- ↑ امام خمینی، صحیفه،10/271.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 7/110.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 10/468.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 10/520.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 11/234.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 10/399.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 6/167 و 12/433.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، 10/456.
منابع
- اداره کل آرشیو، اسناد و موزه، دولتهای ایران (از میرزانصراللهخان مشیرالدوله تا میرحسین موسوی)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- اطلاعات، روزنامه، ۲۹/۳/۱۳۵۷ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۹ش.
- امینی، علیرضا، تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، چاپ اول، ۱۳۸۱ش.
- پژمان، جلال، فروپاشی ارتش شاهنشاهی، خاطرات سپهبد جلال پژمان، تهران، نامک، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- پورنجفی، قاسم، مفسدین فی الارض، تهران، بام، چاپ اول، ۱۳۵۸ش.
- حسنپور، قاسم، شکنجهگران میگویند، تهران، موزه عبرت، چاپ پنجم، ۱۳۸۸ش.
- حسینیان، روحالله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه ۱۳۴۱ ـ ۱۳۴۳، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۲ش.
- حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، روزشمار انقلاب اسلامی، مؤسسه سوره، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
- خلخالی، صادق، خاطرات آیتالله خلخالی، تهران، سایه، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- دلدم، اسکندر، خاطرات من و فرح پهلوی، تهران، به آفرین، چاپ دوم ۱۳۸۰ش.
- زهیری، علیرضا، عصر پهلوی به روایت اسناد، قم، معارف، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.
- شاهدی، مظفر، ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور ۱۳۳۵ ـ ۱۳۵۷)، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، ۱۳۸۶ش.
- شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی، تهران، البرز، چاپ پنجم، ۱۳۷۰ش.
- طلوعی، محمود، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، علم، چاپ چهارم، ۱۳۷۶ش.
- فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
- کیهان، روزنامه، ۲۷/۱۱/۱۳۵۷ش.
- مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ نهم، ۱۳۷۸ش.
- مرادیجو، علیجان، گروههای قدرت در ساختار سیاسی دوره پهلوی دوم، قم، اعتدال، چاپ اول، ۱۳۸۸ش.
- موجانی، علی، فرهنگ رجال و کارگزاران دیپلماسی ایران، تهران، مرکز پژوهش کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۱ش.
- مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، ج۲، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، خاطرات ارتشبد فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، اطلاعات، چاپ اول، ۱۳۶۹ش.
پیوند به بیرون
حسین صالحی، آموزش و پرورش، دانشنامه امامخمینی(ره)، ج۱۰، ص۳۶۹_۳۷۴.