فناری: یکی از عارفان بزرگ مسلمان؛ قرن هشتم قمری
محمدبنحمزةبنمحمد رومی، ملقب به شمسالدین و معروف به «فناری» در سال ۷۵۱ق در روم زاده شد. پدرش از عالمان و عارفان زمان خود بود.[۱] شمسالدین فناری پس از کسب فیض از محضر عالمان مشهور در وطنش، به مصر مسافرت کرد و نزد علمای بزرگ مصر به شاگردی پرداخت. او در بیروت، بروسه و قسطنطنیه قضاوت کرد و سپس به وطن بازگشت و نزد حاکم زمان خود سلطان بایزخان احترام و اعتبار بسیاری یافت و به مقام شیخالاسلامی دست یافت.[۲] این محقق بزرگ، جامع علوم ظاهر و باطن بوده، از علمای بزرگ عثمانی شمرده شده است.[۳] از بررسی آثار او بر میآید بهظاهر خود او مکاشفهها و شهودات عرفانی نداشته است. اهمیت این نکته در آنجاست که به نظر میرسد عرفان نظری در عصر وی به درجهای از انسجام و استحکام عقلانی رسید که حتی کسانی که صاحب ذوق نبودند، میتوانستند در این زمینه محققانی برجسته شوند.[۴] استادان او علاءالدین اسود، جمالالدین آقسرایی و اکملالدین محمدبنمحمد هستند.[۵]
آثار و تألیفات
فناری آثار و تألیفات بسیاری در زمینههای پرشمار دارد؛ ازجمله:
- مصباح الانس بین المعقول و المشهود فی شرح مفتاح غیب الجمع و الوجود: این شرح یکی از بهترین شرحها بر مفتاح الغیب قونوی و یکی از عالیترین متون عرفانی است. فناری تصریح دارد در نگارش این کتاب از سخنان قونوی و سعید فرغانی و مؤیدالدین جندی بهره برده است.[۶] این کتاب اساساً با هدف ایجاد همزبانی میان فلسفه و عرفان نگاشته شده است؛ از همینرو فناری بسیار میکوشد مباحث را به صورت منطقی و عقلانی ارائه دهد.[۷] این کتاب به دلیل استدلالی و برهانیبودن از مآخذ کتاب الحکمة المتعالیه ملاصدرا شمرده میشود و در ترتیب مدرسهای کتب درسی عرفان نظری از کتابهای نهایی است و پس از فصوص الحکم ابنعربی تدریس میشود.[۸]
- فصول البدائع فی اصول الشرائع: این کتاب در اصول فقه است و تألیف آن سی سال طول کشیده است.
- عین الاعیان فی تفسیر القرآن: تفسیری بر سوره حمد است.
- شرح تلخیص الجامع الکبیر.
- رسالة فی رجال الغیب.
- تعلیقه بر اصطلاحات الصوفیه.
- شرح الرباعی ابنعربی.
- اساس الفنون.[۹]
نگاه و نقد امامخمینی
امامخمینی در تعلیقات خود بر مصباح الانس، بر اساس مشرب عرفانی و مشرب حکمت متعالیه مشی کرده است. این تعلیقات به توضیحی و انتقادی تقسیم میشود (ببینید: تعلیقات علی مصباح الانس)؛ ازجمله مواردی که امامخمینی کلام فناری را نقد کرده است، عبارتاند از:
- معلومات الهی: طایفهای از متکلمان معتقدند معلومات الهی، نامتناهی هستند؛ اما مقدورات الهی متناهی هستند؛ زیرا مقدورات آنهایی هستند که رنگ وجود گرفتهاند، اما معلومات اعم از مقدوراتاند و شامل آنهایی میشوند که هنوز رنگ وجود نگرفتهاند و حقتعالی از برههای به بعد، شروع به خلق کرده و مخلوقات هم به هر حال محدودند، اما بهطور قطع، کلمات وجودی نامتناهیاند؛ از اینرو نمیتوان متناهی را به نامتناهی نسبت داد. پاسخ فناری این است که هم معلومات نامتناهیاند و هم مقدورات؛ وجود صمدی نامتناهی است و فعل و علم و وجودش هم نامتناهی است و تا معلوم هست، مقدور و خلق هم هست.[۱۰] امامخمینی سخن فناری را مطابق متن قونوی نمیداند و معتقد است ظاهر کلام فناری این است که اسمای مستأثره به سبب شئون غیر متناهی در صدد ظهورند، اما ظاهر کلام قونوی آن است که اسم مستأثر اساساً ظهورپذیر نیست، نه اینکه شئون نامتناهی باشند؛ بلکه اسم مستأثر از مکنونات غیبی است؛ یعنی حتی اگر تناهی اسمای الهی هم فرض شود، حکم اسم مستأثر ظاهر نمیشود.[۱۱] (ببینید: اسما و صفات)
- مسائل علم عرفان: اهل عرفان معتقدند مسائل علوم مبتنی بر مبادیاند که بر آنها برهان اقامه میشود؛ خواه برهان نظری باشد یا برهان فطری کشفی.[۱۲] فناری معتقد است مسائل علم عرفان با اسمای ذات و اسمای صفات و افعال و نسبتهای میان آنها، از لحاظ تعلق و تخلق و تحقق، تبیین میشود.[۱۳] امامخمینی با نقد نظر فناری که مسائل علم عرفان را اسمای ذات، صفات و افعال دانسته، دربارهٔ تفاوت مبادی و مسائل علم عرفان معتقد است مبادی، امهات اسما، یعنی اسمای ذات و غیر از آن جزو مسائل است و از اینرو، اسما، صفات و افعال جزو مسائلاند نه مبادی[۱۴] (ببینید: عرفان)
- حقیقت انسانی: فناری، حقیقت انسانی را به اعتبار غلبه حکم وحدت، حقیقت محمدیه و به اعتبار غلبه حکم تفصیل و کثرت، حضرت عمائیه میداند؛ ولی امامخمینی حقیقت محمدیه را صورت اسم «الله» که جامع احدیت جمع اسما و جامع احدیت جمع اعیان است، میداند و عماء را وجهه غیبی قدسی اسم «الله» میشمارد که از هر کثرت و تفصیلی منزه است[۱۵] (ببینید: حقیقت محمدیه).
- حقیقت وجود: فناری حقیقت وجود را عین حقتعالی میداند و نسبت آن را به حصههای وجود، مانند نسبت کلی بر مصادیق و ماهیت بر مصداقهای خود میداند؛ اما به نظر امامخمینی نسبت مفهوم وجود به مصادیق خود، مانند نسبت حقیقت کلیه به افراد یا همچون ماهیت به مصداق خود نیست و حقیقت وجود را که عین حقتعالی است، نباید ماهیت کلی دانست.[۱۶] امامخمینی در این مسئله، پیرو ملاصدراست و مسئله را به دیدگاه او دربارهٔ تشکیک مراتب وجود، اشتراک معنوی وجود و وحدت حقیقت وجود ارجاع داده،[۱۷] با استفاده از مبنای تشکیک خاص در مراتب وجود، «ما به الاشتراک» را عین «ما به الامتیاز» میداند[۱۸] (ببینید: تشکیک در وجود).
- ↑ مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۴/۳۵۴.
- ↑ مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۴/۳۵۴.
- ↑ مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۴/۳۵۴.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول، ۵۰.
- ↑ خواجوی، مقدمه مصباح الانس، کد.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۱۰.
- ↑ یزدانپناه، مبانی و اصول، ۵۱.
- ↑ حسنزاده، قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند، ۶۵.
- ↑ مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۴/۳۵۴–۳۵۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ۴۷.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۱۹.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۴۳.
- ↑ فناری، مصباح الانس، ۴۸.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۲۰.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۳۰۸–۳۰۹.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۶۵.
- ↑ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۷۱.