علم: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۸ دی ۱۴۰۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۸: خط ۴۸:
امام‌خمینی ملاک علم را حضور می‌داند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵.</ref>؛ به این معنا که علم حضور شیء برای شیء است، نه اینکه چیزی با چیز دیگر باشد و نه به معنای اضافی است تا مضاف و مضاف‌الیه پیش آید و علم و عالم و معلوم غیر هم باشند، بلکه به معنای نبود غیبت است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.</ref>؛ یعنی ذات شیء از شیء غایب نیست <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۱.</ref>؛ البته در قضیه علم به ذات، اطلاق حضور نیز مسامحه است؛ زیرا آنجا از باب [[وحدت]] است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.</ref>. بر اساس این معیار، معلوم بالذات خود معلوم به علم حضوری است، نه حصولی؛ زیرا معلوم بالذات صورت قائم به نفس است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۰۷.</ref> و چون بی‌واسطه است، پس معلوم بالذات، ملاک انکشاف و مناط عالم‌بودن به خود است؛ بنابراین معلوم به علم حضوری است؛ زیرا ملاک علم به چیزی حضور آن چیز نزد عالم است و چون صورت‌هایی که معلول نفس‌اند، نزد نفس حضور دارند، معلوم نفس‌اند و حضور آنها، حضور معلول نزد علت است؛ زیرا تمام ملاک و شرط علم‌بودن که همان حضور شیء نزد عالم است، محقق است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵ ـ ۱۴۶.</ref> و با توجه به اینکه صورت‌های ذهنی معلول نفس‌اند، ملاک کشف آنها و خود وجود آنها، علم نفس است و چیز دیگری سبب کشف آن برای [[نفس]] نیست؛ اما چون میان نفس و صورت‌ها، نوعی علیت و معلولیت وجود دارد، صورت‌ها، علم نفس و معلوم نفس‌اند و این‌گونه نیست که علمی ورای آنها باشد تا صورت‌ها به واسطه آن علم، معلوم نفس باشند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۵ ـ ۱۷۶.</ref> و از آنجاکه ملاک علم، ‌حضور است، هرچه این حضور بیشتر باشد، علم قوی‌تر می‌شود و شدیدترین مرتبه حضور، حضور معلول نزد علت است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۵.</ref>. در حضور لازم نیست میان ذات و چیزی که نزد او حضور دارد، تغایر باشد، بلکه حضور عین ملاک علم است و حضور معلول نزد علت، همان ربط به علت است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴ ـ ۱۷۵.</ref>.
امام‌خمینی ملاک علم را حضور می‌داند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵.</ref>؛ به این معنا که علم حضور شیء برای شیء است، نه اینکه چیزی با چیز دیگر باشد و نه به معنای اضافی است تا مضاف و مضاف‌الیه پیش آید و علم و عالم و معلوم غیر هم باشند، بلکه به معنای نبود غیبت است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳.</ref>؛ یعنی ذات شیء از شیء غایب نیست <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۱.</ref>؛ البته در قضیه علم به ذات، اطلاق حضور نیز مسامحه است؛ زیرا آنجا از باب [[وحدت]] است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴.</ref>. بر اساس این معیار، معلوم بالذات خود معلوم به علم حضوری است، نه حصولی؛ زیرا معلوم بالذات صورت قائم به نفس است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۵۰۷.</ref> و چون بی‌واسطه است، پس معلوم بالذات، ملاک انکشاف و مناط عالم‌بودن به خود است؛ بنابراین معلوم به علم حضوری است؛ زیرا ملاک علم به چیزی حضور آن چیز نزد عالم است و چون صورت‌هایی که معلول نفس‌اند، نزد نفس حضور دارند، معلوم نفس‌اند و حضور آنها، حضور معلول نزد علت است؛ زیرا تمام ملاک و شرط علم‌بودن که همان حضور شیء نزد عالم است، محقق است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵ ـ ۱۴۶.</ref> و با توجه به اینکه صورت‌های ذهنی معلول نفس‌اند، ملاک کشف آنها و خود وجود آنها، علم نفس است و چیز دیگری سبب کشف آن برای [[نفس]] نیست؛ اما چون میان نفس و صورت‌ها، نوعی علیت و معلولیت وجود دارد، صورت‌ها، علم نفس و معلوم نفس‌اند و این‌گونه نیست که علمی ورای آنها باشد تا صورت‌ها به واسطه آن علم، معلوم نفس باشند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۵ ـ ۱۷۶.</ref> و از آنجاکه ملاک علم، ‌حضور است، هرچه این حضور بیشتر باشد، علم قوی‌تر می‌شود و شدیدترین مرتبه حضور، حضور معلول نزد علت است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۵.</ref>. در حضور لازم نیست میان ذات و چیزی که نزد او حضور دارد، تغایر باشد، بلکه حضور عین ملاک علم است و حضور معلول نزد علت، همان ربط به علت است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۷۴ ـ ۱۷۵.</ref>.


بنابر نظر امام‌خمینی با توجه به اینکه علم مساوق حضور است، از این‌رو مقصود از حصولی‌بودن علم، همان انطباق بر واقعیت خارجی است که معلوم بالعرض است <ref>امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۷.</ref>. ایشان سخن مشائیان که علم حضوری را در علم مجرد به ذات خود محصور می‌دانند، نادرست می‌داند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.</ref> و بر این باور است همه علوم به علم حضوری بر می‌گردند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.</ref>؛ زیرا ملاک علم و ادراک همان حضور شیء نزد مدرِک است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۸ و ۲/۱۴۵، ۱۵۳.</ref> و علم به یک صورت ذهنی نیز حضوری است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷ ـ ۳۸۸.</ref>؛ به این معنا که وجود این صورت‌ها به خلاقیت نفس است و اگر به خلاقیت نفس نباشد، [[تسلسل]] لازم می‌آید؛ زیرا اگر علم به صورت حضوری نباشد، بلکه حصولی باشد، در این صورت نیازمند به واسطه است و دوباره از این صورت، صورتی دیگر در نفس حاصل می‌شود و همین‌طور تا بی‌نهایت صورت باید در نفس حاصل شود و این تسلسل محال است <nowiki><ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴ و ۳۸۸.</ref></nowiki>. بنابر نظر امام‌خمینی نفس نمی‌تواند وجودهای عینی خارجی را نزد خود ببیند؛ زیرا نسبت به آنها علیتی ندارد و میان او و آنها رابطه طولی در کار نیست، بلکه در عرض آنهاست؛ بنابراین نمی‌تواند بالذات عالم به آنها باشد؛ زیرا حضوری که ملاک علم است، برای نفس در رابطه با آنها نیست <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۸۰ ـ ۱۸۱.</ref>.
بنابر نظر امام‌خمینی با توجه به اینکه علم مساوق حضور است، از این‌رو مقصود از حصولی‌بودن علم، همان انطباق بر واقعیت خارجی است که معلوم بالعرض است <ref>امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۷.</ref>. ایشان سخن مشائیان که علم حضوری را در علم مجرد به ذات خود محصور می‌دانند، نادرست می‌داند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.</ref> و بر این باور است همه علوم به علم حضوری بر می‌گردند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷.</ref>؛ زیرا ملاک علم و ادراک همان حضور شیء نزد مدرِک است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۸ و ۲/۱۴۵، ۱۵۳.</ref> و علم به یک صورت ذهنی نیز حضوری است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۷ ـ ۳۸۸.</ref>؛ به این معنا که وجود این صورت‌ها به خلاقیت نفس است و اگر به خلاقیت نفس نباشد، [[تسلسل]] لازم می‌آید؛ زیرا اگر علم به صورت حضوری نباشد، بلکه حصولی باشد، در این صورت نیازمند به واسطه است و دوباره از این صورت، صورتی دیگر در نفس حاصل می‌شود و همین‌طور تا بی‌نهایت صورت باید در نفس حاصل شود و این تسلسل محال است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۲۸۴ و ۳۸۸.</ref>. بنابر نظر امام‌خمینی نفس نمی‌تواند وجودهای عینی خارجی را نزد خود ببیند؛ زیرا نسبت به آنها علیتی ندارد و میان او و آنها رابطه طولی در کار نیست، بلکه در عرض آنهاست؛ بنابراین نمی‌تواند بالذات عالم به آنها باشد؛ زیرا حضوری که ملاک علم است، برای نفس در رابطه با آنها نیست <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۸۰ ـ ۱۸۱.</ref>.


[[امام‌خمینی]] همسو با [[حکما]] <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۵۹ ـ ۱۶۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۱.</ref> برای علم حضوری اقسامی بیان کرده است ازجمله:
[[امام‌خمینی]] همسو با [[حکما]] <ref>شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ۱/۴۸۴؛ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۵۹ ـ ۱۶۲؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۸۱.</ref> برای علم حضوری اقسامی بیان کرده است ازجمله:
خط ۸۱: خط ۸۱:
[[امام‌خمینی]] انطباق علم بر معلوم و [[وجود ذهنی]] را با دو مسلک و طریق بررسی می‌کند:
[[امام‌خمینی]] انطباق علم بر معلوم و [[وجود ذهنی]] را با دو مسلک و طریق بررسی می‌کند:
# حلولی: مشهور حکما قائل به حلول صورت‌ها در نفس و ذهن‌اند و علم را کیف نفسانی می‌دانند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۹۱ ـ ۹۲؛ امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۰۹ ـ ۳۱۰.</ref>،
# حلولی: مشهور حکما قائل به حلول صورت‌ها در نفس و ذهن‌اند و علم را کیف نفسانی می‌دانند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۹۱ ـ ۹۲؛ امام‌خمینی، تهذیب الاصول، ۲/۳۰۹ ـ ۳۱۰.</ref>،
# قیام صدوری: ملاک علم حضور است و قیام صدوری به نفس دارد <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵.</ref>. ایشان بر این باور است که صورت‌های ذهنی نزد [[نفس]]، معلوم بالذات‌اند و نفس به واسطه مطابقت و تطابق صورت‌های ذهنی با صورت‌های خارجی، به خارج بالعرض علم پیدا می‌کند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۸.</ref>؛ ولی چون صورت‌های ذهنی مخلوق و معلول نفس‌اند، خود بدون وساطت چیزی معلوم بالذات نفس و عین علم نفس‌اند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۹.</ref>.
# قیام صدوری: ملاک علم حضور است و قیام صدوری به نفس دارد <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۴۵.</ref>.
 
ایشان بر این باور است که صورت‌های ذهنی نزد [[نفس]]، معلوم بالذات‌اند و نفس به واسطه مطابقت و تطابق صورت‌های ذهنی با صورت‌های خارجی، به خارج بالعرض علم پیدا می‌کند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۸.</ref>؛ ولی چون صورت‌های ذهنی مخلوق و معلول نفس‌اند، خود بدون وساطت چیزی معلوم بالذات نفس و عین علم نفس‌اند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۱۶۹.</ref>.


امام‌خمینی به پیروی از [[حکمت متعالیه]] مشکل [[فلسفه مشاء]] در ارتسام اشباح خیالیه را حلول آنها در نفس می‌داند؛ اما اگر به نحو قیام صدوری به نفس قائل بودند، مشکلی در کار نبود <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۶۱۴.</ref>. در نظر ایشان صورت ذهنی، کاشف از واقع و فانی در واقع است، نه خود واقع؛ یعنی معلوم بالذات نه معلوم بالعرض و شیء خارجی <ref>امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۷؛ امام‌خمینی، البیع، ۴/۵۹۴.</ref>. ایشان به موجب این معیار که ماهیت برتر، وجودی است که واجد اصل و مبدأ آثار ماهیت است، بر این باور است که صورت معقول، لازم نیست عوارض آن را تجرید و تقشیر کند، بلکه [[عقل]] و [[ذهن]]، ماهیت معلوم را با توجه به یک نحوه وجودی اعلی و اشرف با تمام عوارض و صفات تصور می‌کند؛ یعنی در همان عالم و ماهیت برتر عوارض و صفات را به طور تجردی دارد؛ همچنان‌که اصل وجودش تجرد دارد. این وجود برتر و اعلی اگر به عالم طبیعت تنزل کند، همین انسانی می‌شود که دست و پا و چشم و کم و کیف دارد <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴ ـ ۲۵.</ref>؛ بر این اساس معقول هر شیء همان ماهیت آن شیء است که با این وجود مجرد متحقق است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۳.</ref>؛ پس صورت معقوله، تجرید و تقشیر نیست، بلکه ارتقا و ترقی وجودی است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴ ـ ۲۵.</ref>. امام‌خمینی به برخی اشکال‌های وجود ذهنی پرداخته و با بررسی اقوال و آرا به این محذور که [[حکما]] تصورات را [[کیف نفسانی]] و در عین جوهربودن، عرض نیز می‌دانند، پاسخ داده است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۱.</ref>. ایشان بر این باور است که برخی تسلیم اشکال شده و علم را از مقوله اضافه دانسته‌اند و منکر وجود ذهنی شده‌اند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۳.</ref> و برخی متکلمان نیز برای حل این مشکل با انکار وجود ذهنی، بر این اعتقادند که آنچه در هنگام ادراک اشیا در نفس موجود می‌شود، صورت آنها نیست، بلکه شبح آنهاست <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۸۵.</ref>. برخی فلاسفه نیز وجود ذهنی را به نحو ارتسام دانسته‌اند و گروهی بر این باورند که حقایق اشیا در ذهن‌اند؛ اما میان وجود ذهنی و خارجی فرق است. در وجود ذهنی تنها ذاتیات و ماهیت روشن و معلوم می‌شوند و دیگر آثار و خواص خارجی، ظاهر نمی‌شوند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۸۵.</ref>.
امام‌خمینی به پیروی از [[حکمت متعالیه]] مشکل [[فلسفه مشاء]] در ارتسام اشباح خیالیه را حلول آنها در نفس می‌داند؛ اما اگر به نحو قیام صدوری به نفس قائل بودند، مشکلی در کار نبود <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۶۱۴.</ref>. در نظر ایشان صورت ذهنی، کاشف از واقع و فانی در واقع است، نه خود واقع؛ یعنی معلوم بالذات نه معلوم بالعرض و شیء خارجی <ref>امام‌خمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۷؛ امام‌خمینی، البیع، ۴/۵۹۴.</ref>. ایشان به موجب این معیار که ماهیت برتر، وجودی است که واجد اصل و مبدأ آثار ماهیت است، بر این باور است که صورت معقول، لازم نیست عوارض آن را تجرید و تقشیر کند، بلکه [[عقل]] و [[ذهن]]، ماهیت معلوم را با توجه به یک نحوه وجودی اعلی و اشرف با تمام عوارض و صفات تصور می‌کند؛ یعنی در همان عالم و ماهیت برتر عوارض و صفات را به طور تجردی دارد؛ همچنان‌که اصل وجودش تجرد دارد. این وجود برتر و اعلی اگر به عالم طبیعت تنزل کند، همین انسانی می‌شود که دست و پا و چشم و کم و کیف دارد <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴ ـ ۲۵.</ref>؛ بر این اساس معقول هر شیء همان ماهیت آن شیء است که با این وجود مجرد متحقق است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۳.</ref>؛ پس صورت معقوله، تجرید و تقشیر نیست، بلکه ارتقا و ترقی وجودی است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۲۴ ـ ۲۵.</ref>. امام‌خمینی به برخی اشکال‌های وجود ذهنی پرداخته و با بررسی اقوال و آرا به این محذور که [[حکما]] تصورات را [[کیف نفسانی]] و در عین جوهربودن، عرض نیز می‌دانند، پاسخ داده است <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۳/۱۱.</ref>. ایشان بر این باور است که برخی تسلیم اشکال شده و علم را از مقوله اضافه دانسته‌اند و منکر وجود ذهنی شده‌اند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۱/۳۸۳.</ref> و برخی متکلمان نیز برای حل این مشکل با انکار وجود ذهنی، بر این اعتقادند که آنچه در هنگام ادراک اشیا در نفس موجود می‌شود، صورت آنها نیست، بلکه شبح آنهاست <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۸۵.</ref>. برخی فلاسفه نیز وجود ذهنی را به نحو ارتسام دانسته‌اند و گروهی بر این باورند که حقایق اشیا در ذهن‌اند؛ اما میان وجود ذهنی و خارجی فرق است. در وجود ذهنی تنها ذاتیات و ماهیت روشن و معلوم می‌شوند و دیگر آثار و خواص خارجی، ظاهر نمی‌شوند <ref>امام‌خمینی، تقریرات، ۲/۴۸۵.</ref>.
emailconfirmed
۲٬۵۷۶

ویرایش