اجازه اجتهاد
اجازه اجتهاد
اجازه اجتهادی تصدیق و تأیید استاد از شاگردی را گویند که توانایی استنباط احکام شرعی را در شاگرد دیده و به درخواست او یا حتی بدون درخواست شاگرد، اجازه اجتهاد را معمولاً با نوشتن دست خطی به او میدهد.[۱] فقها و مراجع در صدور این اجازهها دقت فراوانی داشتند و تنها به شاگردانی اجازه میدادند که سالها در درسها و بحثهای علمی حضور فعال و کارآمد داشته باشند و نبوغ، استعداد و نوآوری خویش را به مرحله ظهور برسانند؛ علاوه بر این معروف است بعضی از آنان هنگام صدور اجازه، یکی دو فرع فقهی و اصولی مطرح میکردند و در واقع از شاگردان امتحان ویژه میگرفتند و پس از موفقیت شاگرد در امتحان، اجازه اجتهاد را صادر میکردند. ازجمله این اجازهها، اجازههای اجتهادی است که صاحب جواهر برای چند تن از شاگردانش صادر کرده که پس از استاد، همه در ردیف فقهای نامدار قرار گرفتند.[۲]
اجازههای اجتهادی سیدابراهیم قزوینی، صاحب ضوابط به شاگردش میرزامحمد تنکابنی،[۳] اجازه محمدتقی برغانی به میرزامحمد تنکابنی،[۴] اجازه شیخ انصاری به شیخمحمدحسن استرآبادی،[۵] اجازه میرزای شیرازی بزرگ به شاگردش شیخمحمدحسن طهرانی،[۶] اجازه سیدحسن مدرس اصفهانی به میرزامحمدباقر خوانساری صاحب روضات الجنات[۷] و اجازه میرزامحمدحسین نایینی به سیدجمالالدین گلپایگانی[۸] و اجازه آخوند خراسانی، شیخالشریعه اصفهانی و دهکردی به سیدحسین بروجردی[۹] از اجازههای اجتهادی معروف و مهماند.
با همه توجهی که علما و فقها به مسئله اجازه اجتهاد داشتند، در این میان گاهی شخصیتهای برجسته دیگری هم به چشم میآیند که به این امور چندان تمایلی از خود نشان ندادهاند. نه از استادی اجازه گرفتند و نه به کسی اجازه دادهاند و معتقد بودند اگر کسی علم و اجتهاد ندارد با گرفتن اجازه دارای علم و اجتهاد نمیشود[۱۰]؛ چنانکه امامخمینی نه از کسی اجازه اجتهاد گرفته و نه به کسی چنین اجازهای دادهاست؛ البته ایشان در نظام جمهوری اسلامی ایران، افرادی را به مسئولیتهای مهم قضایی مانند «رئیس دیوان عالی کشور»،[۱۱] «دادستان کل کشور»،[۱۲] «رئیس شورای عالی قضایی»، «اعضای فقهای شورای نگهبان»[۱۳] برگزیده که لازمه این مسئولیتها، داشتن اجتهاد است. گاه نیز در تقریظی که بر تقریرات بعضی شاگردان نوشته، ضمناً به اجتهاد آنان اشاره کردهاست[۱۴] یا در نامهای که به محمدحسن قدیری یکی از شاگردان مینویسد، به مجتهد و صاحبنظر بودن او در فقه تصریح میکند.[۱۵]
- ↑ کلانتر، حیاة شیخ الانصاری، ۱/۱۰۷–۱۰۸.
- ↑ ← امین عاملی، اعیان الشیعه، ۹/۱۴۹.
- ↑ تنکابنی، قصص العلما، ۱۷.
- ↑ تنکابنی، قصص العلما، ۴۲.
- ↑ جناتی، ادوار اجتهاد، ۳۹۸.
- ↑ آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ۱/۱۷۳.
- ↑ آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ۱/۱۷۳.
- ↑ کیانی، سیدجمالالدین گلپایگانی، ۳/۳۳۸.
- ↑ واعظزاده خراسانی، زندگی آیتالله بروجردی، ۲۰۴–۲۱۵.
- ↑ احمدی میانجی، خاطرات، ۸۶؛ باقی، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، ۱۵۱.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۶۳ و ۲۰/۶۶.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۲/۱۶۴.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۱۷/۸۸ و ۲۴۲.
- ↑ امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۸.
- ↑ امامخمینی، صحیفه، ۲۱/۱۶۰.