فصل
فصل، ممیز ذاتیات، منوّع نوع و محصل جنس از ابهام میباشد که با تحقق آن ماهیت تحقق مییابد.
اهمیت و جایگاه فصل
فصل در اصطلاح منطقی و فلسفی به معنای مفهوم کلّی ذاتی که ممیّز ماهیت از سایر ماهیات مشارک در جنس و منوّع نوع از انواع دیگر میباشد.[۱]
یکی از مباحث مهم و مورد توجه اهل منطق و فلاسفه اسلامی بحث از فصل و جایگاه آن در حدّ و تعریف اشیاء میباشد، عدم مرزبندی میان فصل حقیقی و اشتقاقی سبب شده برخی گمان کنند که هر شیء که دارای فصل است حتماً باید دارای جنس باشد.[۲] امامخمینی نیز در آثار خویش به بحث فصل، اقسام آن، رابطه آن با جنس و فصل اخیر پرداخته است.[۳]
رابطه فصل با جنس
اهل منطق و فلاسفه درباره رابطه جنس و فصل در آثار خویش به طور تفصیل پرداختهاند و معتقدند که جنس ذاتاً مبهم است و برای انواع خود مقسم واقع میشود و فصل به جنس، تحصّل و قوام میبخشد.[۴] امامخمینی نیز در بیان رابطه جنسی با فصل معتقد است، جنس مشترک میان انواع و قابل حمل بر اشیای مختلف است و امر مبهمی است و از همین جهت تعین و تحصیل ندارد بلکه در غایت ابهام است و ابهام آن به گونهای است که در تصویر ذهنی نیز در غایت ابهام میباشد و در تعین خود نیازمندند به فصل میباشد.[۵]
امامخمینی ملاک جنس بودن یک مفهوم را به ابهام و لابشرط بودن آن میداند به اعتقاد ایشان جنس و فصل در خارج اتحاد دارند و تعدد و تغایر آنها در ذهن است و حمل این دو بر یکدیگر دلیلی بر اتحاد آنهاست.[۶].
فصل اخیر
در نگاه حکمای الهی، حقیقت یک نوع را فصل اخیر آن تشکیل میدهد؛ زیرا فصل اخیر تحصیل دهنده نوع خود است و تمام چیزهایی که در سایر اجناس و فصول نوع به صورت مبهم قرار دارد، در فصل اخیر به صورت محصل موجود است، فصل حقیقی، منوع نوع و مقسم جنس است و به دلیل عدم شناخت بر آن به دلالت مطابقی در تعاریف و حدود از اخص لوازم آثار فصل استفاده میشود. ملاصدرا، معتقد است که تمام حقیقت شیء به صورت آن است؛ زیرا ماده وجودی مبهم دارد و هرگز بدون صورت فعلیت و ظهور ندارد، همچنان که جنس وجودی هم دارد و بدون فصل از ابهام خارج نمیشود؛ ازاینرو در تعریف حقیقت یک شیء، تنها به فصل اخیر آن میتوان اکتفا نمود.[۷]
امامخمینی همسو با حکما به دو واژه فصل حقیقی و منطقی اشاره کرده و بر این باور است که فصل اخیر انسان همان صورت نوعیه انسانی است و چون تعیین و تحصیل با فصل اخیر ماهیت حاصل میشود؛ ازاینرو دیگر فصول، صرف نظر از فصل اخیر، مبهم و نامتحصلاند و مرتبه خاصی از کمال را ایجاب نمیکنند بلکه تعین و تحصیل هر مرتبه خاص از کمال، به فصل اخیر آن بستگی دارد و از همین جهت است که با تحقق یافتن فصل اخیر، وجود خاص ماهیت تحقق مییابد.[۸]
این حدود و مفاهیم غیرمتحصل، به حرکت جوهری رو به تکامل دارند که بر انسان قابل حملاند و با او متحد میشوند و در حقیقت همه مراتب قبل از جوهر، امتداد، صورت عنصری، معدنی نباتی و حیوانی قوه یکدیگرند و هر فعلیتی نسبت به فعلیت بعدی قوه است و هر فعلیت بعدی به حرکت جوهری عین قوه مرتبه لاحق است و به همین صورت تا اینکه به فعلیت نهایی که همان فصل اخیر است میرسد.
بنابراین دیگر فصول، حدودی هستند که هیچ یک از آن حدود، فعلاً در نفس انسان که صورت و فصل اخیر است موجود نیستند، بلکه همه این حدود قبلی، ناقصِ همین لاحقِ کاملند و این نقصها امری عدمیاند، نه اینکه ناقص، هویت و خط وجودی و کمالی خود را از دست داده باشد و موجود کامل از نو حادث شده باشد؛ زیرا در این صورت دیگر آن قبلی، ناقص این کامل نیست، بلکه آن قبلی یک موجود و این لاحق و کامل، موجود دیگر است که هیچ ارتباطی با هم ندارند؛ پس وقتی مرتبه سابق که ناقص مرتبه لاحق است، به جایی رسید که توقف کرد، این مرتبه فصل اخیر است که در عین بساطت، جامع تمام کمالات قبلی است، اما درک این وجود بسیط و احضار فصل اخیر در ذهن ممکن نیست؛ بنابراین با مفاهیمی که حاکی از آن فصل اخیر و منشأ انتزاع آنهاست، ممکن است که آن را درک کرد. پس این حدود و مفاهیم، عناوینیاند که از خود ذات انتزاع میشوند، تا آن عناوین در آن مرتبه، حاکی و معرفت ذات باشند و این عناوین مفاهیمی که در تعریف میآیند، از باب ناچاری و زیادت حد بر محدود است وگرنه این فقدان و نقصها در حقیقت فعلیه داخل نیستند. پس انسان با اینکه یک موجود بسیط به وجود جمعی است، در مقام حدّ و تعریف، موجودی تفصیلی است.[۹]
پانویس
- ↑ حلی، جوهر النضید، ص۴۶-۴۷؛ رازی، تحریرالقواعد المنطقیه، ص۱۴۲-۱۵۴؛ قاضیان، منطق، ص۱۱۷-۱۱۸؛ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ص۲۰۲.
- ↑ رازی، تحریر قواعد المنطقیه، ص۱۵۰-۱۵؛ رازی، شرح مطالع الانوار، ص۱۰۰؛ قاضیان، منطق، ص۱۱۷-۱۱۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۷۸-۱۷۹؛ ج ۳، ص۲۸۴-۲۸۴ و ۵۶۵؛ الرسائل العشرة، ص۱۹۴؛ جواهر الاصول، ج۲، ص۹۳-۹۴؛ شرح چهل حدیث، ص۳۳۲؛ مناهج الوصول، ج۱، ص۲۲۳.
- ↑ ابنسینا، شفا، ج۱، ص۴۶؛ سهلان ساوی البصائر النصریه، ص۴۹؛ حلّی، جوهر النضید، ص۴۶؛ تحریر القواعد المنطقیه، ص۱۵۰-۱۵۱؛ قاضیان، منطق، ص۱۱۷-۱۱۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۹۴؛ ج۳، ص۲۵۸؛ ۲۸۴-۲۸۳.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۰۵؛ انوار الهدایه، ج۱، ص۲۷۰؛ الرسائل العشرة، ص۱۹۴؛ صاحبی، حکمت معنوی، ص۱۲۶.
- ↑ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص۱۳۳؛ الحکمة المتعاله، ج۲، ص۳۵؛ سبزواری، شرح المنظومه، ج۲، ص۳۵۷؛ دینانی ابراهیمی، قواعد کلی فلسفی، ج۲، ص۷۶۴-۷۶۵.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶؛ ج۳، ص۱۰۲؛ جواهر الاصول، ج۲، ص۹۳-۹۴؛ صاحبی، حکمت معنوی، ص۱۲۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۳۰؛ ج۳، ص۵۶۵-۵۶۷؛ صاحبی، حکمت معنوی، ص۱۲۹-۱۳۱.
منابع
- ابنسینا، حسینبنعبدالله، الشفاء (منطق)، قم، مکتبة المرعشی، ۱۴۰۴ق.
- امامخمینی، سیدروحالله، الرسائل العشرة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۷۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، انوارالهدایه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۵ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، جواهر الأصول، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۶ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۸ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، مناهج الوصول الی علم الاصول، تقریر محمد فاضل لنکرانی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۷ش.
- حلّی، حسینبنیوسف، جوهر النضید، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۸۱ش.
- دینانی ابراهیمی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفی، تهران، نشر پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۸۰ش.
- رازی، قطب الدین، محمدبنمحمد، تحریر القواعد المنطقیه، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۸۲ش.
- رازی، قطبالدین، محمدبنبن، شرح مطالع الانوار، بیجا، بیتا.
- سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، قم، نشر ناب، ۱۴۲۲ق.
- سهلان ساوی، عمر، البصائر النصیریه، بیروت، نشر دار الفکر، ۱۹۹۳م.
- صاحبی، باقر، حکمت معنوی، تهران، نشر عروج، ۱۴۰۱ش.
- قاضیان، رحمت الله، منطق، قم، بوستان کتاب، ۱۳۹۳ش.
- ملاصدرا محمدبنابراهیم، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تصحیح سیدجلال آشتیانی، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۲ش.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، مجموعه رسائل فلسفی، تهران، انتشارات حکمت، ۱۳۷۵ش.
نویسنده: باقر صاحبی