هبوط نفس
هبوط نفس، اصطلاح عرفانی
اهمیت و جایگاه هبوط نفس
هبوط در اصطلاح دینی و عرفانی به معنای سفر ابتلا و سقوط از عالی به سافل و از قُرب به بُعد است.[۱]
مسئله هبوط نفس آدمی از مکان بالا و فرود و تنزل او به عالم ناسوت از مباحث مورد اختلاف اندیشمندان اسلامی است.[۲] در قرآن کریم به آفرینش آدم و حوا و سکونت آنها در بهشت و هبوط آنها به زمین اشاره شده است.[۳] برخی مفسران هبوط انسان را برای عقوبت و مجازات دانستهاند؛ در مقابل برخی هبوط را طبق حکمت الهی ایجاد تکلیف و مشقت برای انسان جهت رسیدن به کمال سعادت میدانند.[۴] امامخمینی نیز در آثار خود درباره هبوط آدمی و خطئیه آن، مطالبی را بیان کرده و معتقد است که اینگونه مطالب در قرآن رمزگونه است و باید تلاش کرد که معنای تأویلی آن را فهمید.[۵]
چیستی هبوط نفس
درباره چیستی هبوط نفس انسانی میان اندیشندان اقوال متعددی بیان شده است؛ برخی اهل معرفت حقیقت هبوط را سقوط از عالی به مکان سافل میدانند و با استناد به آیه «لا تقربا هذه الشجرة »[۶] معتقدند نهی در این آیه، متضمن اشارهای است که اگر آدم به آن پی میبرد، در مدت اقامتش در بهشت از تمتع و لذت دست میکشید، لکن او متوجه حکمت نهی نشده و نمیدانست که منع در چنین جایی مقدمه تحول خواهد بود. ازاینرو آن هبوط یک سفر عالی و بلندمرتبه جهت رسیدن به مقاصد اصلی و دار کرامت بود.[۷]
امامخمینی نیز معتقد است هبوط نفس از محل اعلای ارفع به ارض سفلای طبیعت برای سلوک اختیاری آدم به سوی حقتعالی و عروج به معراج قرب الهی و فنای فیالله است.[۸] البته در نگاه ایشان قضایایی که قرآن در حکایت آدم و شیطان و هبوط آنها دارد، ظاهر آن نیست بلکه این حقایق از رموز قرآنی است که باید سعی کرد تا معنای آن را فهمید.[۹] مضافاً بر اینکه خود معنای هبوط یک معنای رمزی است که برخی حکمای الهی آن را بر کینونت عقلی حمل کردهاند.[۱۰]
به اعتقاد امامخمینی خطای نفسی آدمی این بود که نظر به کثرات کرد و به مجازات این نظر، از مقام جمعی به موطن تفرقه گرفتار شد.[۱۱] ایشان کلام عرفا را در بیان هبوط آدم نسبت به کلام حکمای الهی بهتر و کاملتر میداند.[۱۲]
هبوط نفوس کمّلین
نفس کملین و انبیاء الهی که نیازی به استکمال در عالم ماده نداشته هبوطشان برای رهایی سایر انسان بوده است. در برخی آثار کهن ادبی از جمله کتاب کلیله و دمنه بر این مطلب در قالب داستان تأکید شده است.[۱۳] در کلام حکما و قدما نیز به صورت رمز و اشاره درباره هبوط نفس کملین مطالبی اشاره شده است.[۱۴] امامخمینی نیز درباره هبوط نفوس کملین معتقد است که آنها از روی ارفاق و جهت تعلیم و رهایی نفوس انسانها به دار طبیعت نزول کردهاند و در این زمینه به داستان کبوتر مطوقه استناد میکند و بر این باور است چون نفوس کملین کامل بود، احتیاج نداشتند که برای استکمال به دار طبیعت هبوط کنند بلکه هبوط آنها برای خلاصی و رهایی انسانها بوده است.[۱۵]
پانویس
- ↑ ابنعربی، الاسفار علی نتایج الاستعار، ص۳۶۴؛ امامی، مقایسه دیدگاه جیلی و ابنعربی، ص۲۳۵.
- ↑ جیلی، الانسان الکامل، ج۲، ص۷۴؛ امامی، مقایسه دیدگاه جیلی و ابنعربی، ص۲۳۴-۲۳۷.
- ↑ بقره: ۳۶-۳۸؛ فخررازی، مفاتیح الغیب، ج۳، ص۴۵۲.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۱۹۷؛ ملاصدرا، تفسیر قرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۹۸ و ۱۱۶-۱۲۰؛ آداب الصلاة، ص۱۰۲.
- ↑ بقره: ۳۵.
- ↑ ابنعربی، الاسفار عن نتایج الاسفار، ص۳۶۴؛ الفتوحات المکیه، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج،۳ ص۹۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱۳- ۱۱۴.
- ↑ امامخمینی، ج۳، ص۱۱۶-۱۲۰.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۹۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱۹.
- ↑ یزدانی، کلیله و دمنه، ص۱۳۶.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ج۸، ص۳۵۷-۳۵۸.
- ↑ امامخمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۱۲-۴۱۳؛ آداب الصلاة،ص۶۶.
منابع
- ابنعربی، محیالدین، الاسفار عن نتایج الاسفار، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق.
- ابنعربی، محیالدین، الفتوحات المکیة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا.
- اشرفامامی، علی، مقایسه دیدگاههای عرفانی عبد الکریم جیلی و ابنعربی، انتشارات بصیرت، تهران، ۱۳۸۹ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، آداب الصلاة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۴ش.
- امامخمینی، سیدروحالله، تقریرات فلسفه امامخمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۸۵ش.
- جیلی، عبدالکریم، الانسان کامل فی معرفة الاواخر و الاوائل، مکتبة زهران، مصر، بیتا.
- طبرسی، حسن، مجمع البیان، بیروت، دارالعلوم، ۱۳۷۹ق.
- فخر رازی، محمدبنعمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
- ملاصدرا، محمدبنابراهیم، تفسیر قرآن الکریم، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۷۵ش.
- یزدانی، محمدعلی، کلیله و دمنه، انتشارات کنکاش، تهران، ۱۳۹۳ش.
نویسنده: باقر صاحبی