پرش به محتوا

کاربر:Salehi/صفحه تمرین۵: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(اصلاح ارقام)
برچسب: برگردانده‌شده
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: برگردانده‌شده
خط ۲: خط ۲:


==مفهوم‌شناسی==
==مفهوم‌شناسی==
کلام به معنای نطق قابل فهم (ابن‌فارس، ۵/۱۳۱)، پی‌درپی و انتقال‌دهنده معنا (فیومی، ۵۳۹) است و در اصطلاح، دانشی است که عهده‌دار استخراج، تنظیم، توضیح، اثبات و دفاع عقلانی از عقاید دینی بر مبنای عقل و نقل است (تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ جرجانی، ۱/۳۴ ـ ۳۵، لاهیجی، شوارق الالهام، ۱/۴۱ ـ ۴۴). امام‌خمینی نیز همسو با متکلمان (فاضل مقداد، ۱۰۰)، به دو تعریف اصطلاحی از علم کلام اشاره می‌کند: یکی علمی که درباره عوارض ذاتی وجود از حیث وجود‌بودن بر مبنای قاعده اسلام است و دیگری علمی که درباره عقاید دینی مانند ذات، صفات و افعال خداوند و احوال ممکنات بر مبنای قانون اسلام است (انوار الهدایه، ۱/۳۳).
کلام به معنای نطق قابل فهم،<ref>(ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۵/۱۳۱)</ref> پی‌درپی و انتقال‌دهنده معنا<ref>(فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۳۹)</ref> است و در اصطلاح، دانشی است که عهده‌دار استخراج، تنظیم، توضیح، اثبات و دفاع عقلانی از عقاید دینی بر مبنای عقل و نقل است.<ref>(تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۳ ـ ۱۶۴؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱/۳۴ ـ ۳۵، لاهیجی، شوارق الالهام، ۱/۴۱ ـ ۴۴)</ref> امام‌خمینی نیز همسو با متکلمان،<ref>(فاضل مقداد، الأنوار الجلالیة فی شرح الفصول النصیریه، ۱۰۰)</ref> به دو تعریف اصطلاحی از علم کلام اشاره می‌کند: یکی علمی که درباره عوارض ذاتی وجود از حیث وجود‌بودن بر مبنای قاعده اسلام است و دیگری علمی که درباره عقاید دینی مانند ذات، صفات و افعال خداوند و احوال ممکنات بر مبنای قانون اسلام است.<ref>(امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۳)</ref>
در فلسفه، شیوه عقلی و برهان صرف به کار می‌‌رود، اما روش کلامی با توجه به اهداف آن، متنوع و مختلف است و از نظر ماده و صورت در روش خاصی منحصر نیست؛ بلکه هم از روش عقلی و هم از روش نقلی بهره می‌برد و در پی آن است که عقاید دینی را اثبات و تأیید کند و به دفاع از عقاید دینی بپردازد (خراسانی، ۸۲؛ فنایی اشکوری، ۱۶؛ سعیدی‌مهر، ۱۸) (← ادامه مقاله).
در فلسفه، شیوه عقلی و برهان صرف به کار می‌‌رود، اما روش کلامی با توجه به اهداف آن، متنوع و مختلف است و از نظر ماده و صورت در روش خاصی منحصر نیست؛ بلکه هم از روش عقلی و هم از روش نقلی بهره می‌برد و در پی آن است که عقاید دینی را اثبات و تأیید کند و به دفاع از عقاید دینی بپردازد.<ref>(خراسانی، نسبت کلام اسلامی با فلسفه اسلامی، ۸۲؛ فنایی اشکوری، فلسفه دین، ۱۶؛ سعیدی‌مهر، آموزش کلام اسلامی، ۱۸)</ref>


از نام‌ها و اصطلاح‌های گوناگون این علم در گذر تاریخ علم کلام اسلامی، می‌توان به چند مورد اشاره کرد: ۱. فقه اکبر: گروهی معتقدند این اسم، نخستین نامی بود که بر این دانش نهاده شد و در زمان پیامبر اکرم(ص) و اصحاب ایشان رواج داشته است (تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۴؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ۱/۴۵ ـ ۴۶؛ حجت‌خواه، ۱۱۷). ۲. اصول دین یا اصل دیانت (تهانوی، ۱/۲۹ و ۲۱۵؛ محمدی خراسانی، ‌۷ ـ ۸). ۳. اصول عقاید (ربانی گلپایگانی، ما هو علم، ۱۷؛ همو، درآمدی بر، ۱۸). ۴. کلام: این اصطلاح، مشهورترین نامِ علم و فن ناظر به عقاید دینی است که در عصر حاضر نیز رایج است (ربانی گلپایگانی، ما هو علم، ۱۷؛ همو، درآمدی بر، ۱۸).
از نام‌ها و اصطلاح‌های گوناگون این علم در گذر تاریخ علم کلام اسلامی، می‌توان به چند مورد اشاره کرد: ۱. فقه اکبر: گروهی معتقدند این اسم، نخستین نامی بود که بر این دانش نهاده شد و در زمان پیامبر اکرم(ص) و اصحاب ایشان رواج داشته است.<ref>(تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۴؛ لاهیجی، شوارق الالهام، ۱/۴۵ ـ ۴۶؛ حجت‌خواه، نام‌های مختلف علم کلام، ۱۱۷)</ref> ۲. اصول دین یا اصل دیانت.<ref>(تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات ‌الفنون و العلوم، ۱/۲۹ و ۲۱۵؛ محمدی خراسانی، نسبت کلام اسلامی با فلسفه اسلامی، ‌۷ ـ ۸)</ref> ۳. اصول عقاید.<ref>(ربانی گلپایگانی، ما هو علم، ۱۷؛ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۱۸)</ref> ۴. کلام: این اصطلاح، مشهورترین نامِ علم و فن ناظر به عقاید دینی است که در عصر حاضر نیز رایج است.<ref>(ربانی گلپایگانی، ما هو علم، ۱۷؛ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۱۸)</ref>


درباره علت نام‌گذاری این علم به «کلام»، وجوه گوناگونی مطرح شده است؛ ازجمله: ۱. از آنجاکه مهم‌ترین یا نخستین مسئله‌ای که متکلمان درباره آن سخن گفته‌اند، مسئله قدیم یا حادث‌بودن کلام الهی است، این دانش به علم کلام معروف شده است (تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۴؛ جوادی آملی، ۶۱). ۲. چون عالمان این علم در تکلم و مناظره توانا بودند، این علم، به کلام شهرت یافته است (جوادی آملی، ۶۲). ۳. از این جهت که در علم کلام پیوسته آرای مخالفان بحث و ردّ می‌شود (تفتازانی، شرح العقاید النسفیه، ۱۱؛ جوادی آملی، ۶۲).
درباره علت نام‌گذاری این علم به «کلام»، وجوه گوناگونی مطرح شده است؛ ازجمله: ۱. از آنجاکه مهم‌ترین یا نخستین مسئله‌ای که متکلمان درباره آن سخن گفته‌اند، مسئله قدیم یا حادث‌بودن کلام الهی است، این دانش به علم کلام معروف شده است.<ref>(تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۴؛ جوادی آملی، علم کلام «تعریف، وظیفه، قلمرو»، ۶۱)</ref> ۲. چون عالمان این علم در تکلم و مناظره توانا بودند، این علم، به کلام شهرت یافته است.<ref>(جوادی آملی، علم کلام «تعریف، وظیفه، قلمرو»، ۶۲)</ref> ۳. از این جهت که در علم کلام پیوسته آرای مخالفان بحث و ردّ می‌شود.<ref>(تفتازانی، شرح العقاید النسفیه، ۱۱؛ جوادی آملی، علم کلام «تعریف، وظیفه، قلمرو»، ۶۲)</ref>


==پیشینه==
==پیشینه==
بحث‌های اعتقادی و پرسش‌های کلامی، تاریخی به بلندای تاریخ بشریت دارد و همراه با ظهور دین و اعتقادات دینی، در ادیان الهی مطرح بوده است (کرد فیروزجایی، ۱۰۷). مباحث کلام اسلامی هم‌زمان با ظهور آیین اسلام پدید آمده است و پیامبر اکرم(ص) نخستین کسی است که عهده‌دار ایفای رسالت کلامی در اسلام گردید. مناظره‌های کلامی پیامبر اکرم(ص) با مشرکان و کافران در آیات قرآن و احادیث اسلامی گزارش شده است (طبرسی، ۱/۲۱ ـ ۵۱؛ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۳۹). پس از رحلت پیامبر(ص) و در پی تحولاتی که در دنیای اسلام در زمینه‌های مختلف رخ داد، تاریخ کلام اسلامی نیز متحول گردید و به‌تدریج در زمینه مسائل اعتقادی دسته‌بندی‌هایی پدید آمد و به پیدایش فرقه‌ها و مکاتب کلامی انجامید (ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۳۹). در اواخر عصر خلفا، نخستین مکتب کلامی، یعنی فرقه خوارج با طرح پرسش و شبهه درباره چیستی حکومت و کیستی حاکم (اشعری قمی، ۸؛ ← خواجه‌نصیر، ۱۱۰ ـ ۱۱۱ و ۱۳۰؛ رضوی، ۵۲) و چگونگی رابطه مردم با مردم و جامعه با خدا و چیستی حکم مرتکب گناه کبیره، ظهور کرد (رضوی، ۵۲).
بحث‌های اعتقادی و پرسش‌های کلامی، تاریخی به بلندای تاریخ بشریت دارد و همراه با ظهور دین و اعتقادات دینی، در ادیان الهی مطرح بوده است.<ref>(کرد فیروزجایی، کلیاتی از علم کلام، ۱۰۷)</ref> مباحث کلام اسلامی هم‌زمان با ظهور آیین اسلام پدید آمده است و پیامبر اکرم(ص) نخستین کسی است که عهده‌دار ایفای رسالت کلامی در اسلام گردید. مناظره‌های کلامی پیامبر اکرم(ص) با مشرکان و کافران در آیات قرآن و احادیث اسلامی گزارش شده است.<ref>(طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ۱/۲۱ ـ ۵۱؛ ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۳۹)</ref> پس از رحلت پیامبر(ص) و در پی تحولاتی که در دنیای اسلام در زمینه‌های مختلف رخ داد، تاریخ کلام اسلامی نیز متحول گردید و به‌تدریج در زمینه مسائل اعتقادی دسته‌بندی‌هایی پدید آمد و به پیدایش فرقه‌ها و مکاتب کلامی انجامید.<ref>(ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۳۹)</ref> در اواخر عصر خلفا، نخستین مکتب کلامی، یعنی فرقه خوارج با طرح پرسش و شبهه درباره چیستی حکومت و کیستی حاکم<ref>(اشعری قمی، المقالات و الفرق، ۸؛ ← خواجه‌نصیر، قواعد العقائد، ۱۱۰ ـ ۱۱۱ و ۱۳۰؛ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۲)</ref> و چگونگی رابطه مردم با مردم و جامعه با خدا و چیستی حکم مرتکب گناه کبیره، ظهور کرد.<ref>(رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۲)</ref>


با فتوحات سرزمین‌های اسلامی و توسعه جغرافیایی اسلام، زمینه برخورد و تعامل فکری و اعتقادی مسلمانان و پیروان ادیان و مذاهب دیگر فراهم شد و سبب شد بحث‌های کلامی گسترش یابد؛ به‌ گونه‌ای که مسلمانان با احکام و اندیشه‌های فلسفی مکاتب و نحله‌های مختلف آشنا شدند. نشر این آرای و اندیشه‌ها زمینه‌ساز طرح مسائل و مباحث نوینی در قلمرو دین و عقاید دینی گردید. از سوی دیگر، قبول یا ردّ، تصویب یا تخطئه این آرا و اندیشه‌های فلسفی از سوی متفکران اسلامی، موجب پیدایش مواضع‌ متفاوتی شد. معتزله با اشتیاق به مطالعه کتاب‌های فلسفی پرداختند و اهل حدیث و حنابله آن را مردود دانستند (ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۴۰). نظام‌های سیاسی حاکم بر دنیای اسلام نیز در عصر اموی و عباسی با انگیزه‌های سیاسی به اختلافات مذهبی و اعتقادی دامن زدند و عامل دیگری برای گسترش منازعات کلامی شدند (همان).
با فتوحات سرزمین‌های اسلامی و توسعه جغرافیایی اسلام، زمینه برخورد و تعامل فکری و اعتقادی مسلمانان و پیروان ادیان و مذاهب دیگر فراهم شد و سبب شد بحث‌های کلامی گسترش یابد؛ به‌ گونه‌ای که مسلمانان با احکام و اندیشه‌های فلسفی مکاتب و نحله‌های مختلف آشنا شدند. نشر این آرای و اندیشه‌ها زمینه‌ساز طرح مسائل و مباحث نوینی در قلمرو دین و عقاید دینی گردید. از سوی دیگر، قبول یا ردّ، تصویب یا تخطئه این آرا و اندیشه‌های فلسفی از سوی متفکران اسلامی، موجب پیدایش مواضع‌ متفاوتی شد. معتزله با اشتیاق به مطالعه کتاب‌های فلسفی پرداختند و اهل حدیث و حنابله آن را مردود دانستند (ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۴۰). نظام‌های سیاسی حاکم بر دنیای اسلام نیز در عصر اموی و عباسی با انگیزه‌های سیاسی به اختلافات مذهبی و اعتقادی دامن زدند و عامل دیگری برای گسترش منازعات کلامی شدند (همان).


در دوره بنی‌امیه، مباحثی مانند جبر و تفویض، امر به معروف و تعریف ایمان رونق فراوان داشت. در این میان، گروه‌های کلامی خوارج، مرجئه، قدریه، زیدیه، اهل حدیث و در اواخر حکومت بنی‌امیه، گروه معتزله فعال بودند و به تبیین آموزه‌های کلامی خود و دفاع از آنها می‌پرداختند (رضوی، ۵۳ ـ ۵۴). در حکومت بنی‌عباس، مسئله حدوث یا قدم کلام الله از حالت کلامی به دستاویزی سیاسی تبدیل شد (مشکور، ۲۷) و سبب گردید اهل حدیث که به ظاهر با علم کلام مخالفت می‌کردند (مطهری، ۳/۶۵؛ رضوی، ۵۷)، ناخواسته حالت مکتبی کلامی به خود بگیرند و با تشکیلاتی منجسم‌تر وارد مباحث کلامی شوند. پیرو آن، ابوالحسن اشعری و ماتریدی به قصد حمایت از اهل حدیث، حرکت‌های جدیدی آغاز کردند که اولی به پیدایش مکتب اشعری انجامید و دومی مکتب کلامی ماتریدی را پدید آورد (سبحانی، المذاهب الاسلامیه، ۶۵؛ رضوی، ۵۷). در این دوره، مکاتب کلامی اهل حدیث، معتزله، شیعه، اشعریه، ماتریدیه، زیدیه و اسماعیلیه نقش تعیین‌کننده‌ای در حوادث اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی نیز داشتند (رضوی، ۵۷).
در دوره بنی‌امیه، مباحثی مانند جبر و تفویض، امر به معروف و تعریف ایمان رونق فراوان داشت. در این میان، گروه‌های کلامی خوارج، مرجئه، قدریه، زیدیه، اهل حدیث و در اواخر حکومت بنی‌امیه، گروه معتزله فعال بودند و به تبیین آموزه‌های کلامی خود و دفاع از آنها می‌پرداختند (رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۳ ـ ۵۴). در حکومت بنی‌عباس، مسئله حدوث یا قدم کلام الله از حالت کلامی به دستاویزی سیاسی تبدیل شد (مشکور، ۲۷) و سبب گردید اهل حدیث که به ظاهر با علم کلام مخالفت می‌کردند (مطهری، ۳/۶۵؛ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۷)، ناخواسته حالت مکتبی کلامی به خود بگیرند و با تشکیلاتی منجسم‌تر وارد مباحث کلامی شوند. پیرو آن، ابوالحسن اشعری و ماتریدی به قصد حمایت از اهل حدیث، حرکت‌های جدیدی آغاز کردند که اولی به پیدایش مکتب اشعری انجامید و دومی مکتب کلامی ماتریدی را پدید آورد (سبحانی، المذاهب الاسلامیه، ۶۵؛ رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۷). در این دوره، مکاتب کلامی اهل حدیث، معتزله، شیعه، اشعریه، ماتریدیه، زیدیه و اسماعیلیه نقش تعیین‌کننده‌ای در حوادث اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی نیز داشتند (رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۷).


تبیین مسائل کلامی و معارف دینی به ‌دست امام‌باقر(ع) و اما‌م‌صادق(ع) ازجمله تلاش‌های مهمی بود که در برابر بحث‌های خوارج مورد توجه قرار گرفت (طهمزی، ۱۶ ـ ۱۷). دوره بنی‌عباس، عصر ظهور متکلمان بزرگی چون هشام‌بن‌حکم، سکاک بغدادی، زرارة‌بن‌اعین، علی‌بن‌اسماعیل، سید حمیری، شیخ مفید و سید مرتضی بود (رضوی، ۵۸). بعدها ‌نصیرالدین طوسی توانست جریان نوینی در علم کلام ایجاد کند؛ به‌ گونه‌ای که متکلمان پس از وی تحت تأثیر شیوه ابداعی او قرار گرفته، همگی پیرو او شدند. این جریان در حوزه علمیه حلّه به‌ دست علامه حلّی و در شیراز به ‌دست سیدشریف جرجانی دنبال شد (همان، ۵۸ ـ ۵۹؛ ← مشکور، ۸۱ ـ ۸۲). کتاب تجرید الاعتقاد طوسی را می‌توان حلقه اتصال کلام و فلسفه دانست. وی دانش فلسفه را وارد علم کلام کرد؛ یعنی علم کلام را از صبغه جدلی و خطابی خارج کرد و صبغه فلسفی و عقلی به آن بخشید (مطهری، ۳/۹۵؛ خراسانی، ۷۴) (← مقاله طوسی، خواجه‌نصیرالدین). متکلمان اشعری با پیروی از خواجه‌نصیر، عقل‌گراتر شدند؛ ولی اهل حدیث به دلیل ظهور ابن‌تیمیه نه تنها با علوم عقلی و کلامی مخالفت کردند، بلکه دچار عقاید افراطی جدیدی شدند (رضوی، ۵۹).
تبیین مسائل کلامی و معارف دینی به ‌دست امام‌باقر(ع) و اما‌م‌صادق(ع) ازجمله تلاش‌های مهمی بود که در برابر بحث‌های خوارج مورد توجه قرار گرفت (طهمزی، ۱۶ ـ ۱۷). دوره بنی‌عباس، عصر ظهور متکلمان بزرگی چون هشام‌بن‌حکم، سکاک بغدادی، زرارة‌بن‌اعین، علی‌بن‌اسماعیل، سید حمیری، شیخ مفید و سید مرتضی بود (رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۸). بعدها ‌نصیرالدین طوسی توانست جریان نوینی در علم کلام ایجاد کند؛ به‌ گونه‌ای که متکلمان پس از وی تحت تأثیر شیوه ابداعی او قرار گرفته، همگی پیرو او شدند. این جریان در حوزه علمیه حلّه به‌ دست علامه حلّی و در شیراز به ‌دست سیدشریف جرجانی دنبال شد (همان، ۵۸ ـ ۵۹؛ ← مشکور، ۸۱ ـ ۸۲). کتاب تجرید الاعتقاد طوسی را می‌توان حلقه اتصال کلام و فلسفه دانست. وی دانش فلسفه را وارد علم کلام کرد؛ یعنی علم کلام را از صبغه جدلی و خطابی خارج کرد و صبغه فلسفی و عقلی به آن بخشید (مطهری، ۳/۹۵؛ خراسانی، نسبت کلام اسلامی با فلسفه اسلامی، ۷۴) (← مقاله طوسی، خواجه‌نصیرالدین). متکلمان اشعری با پیروی از خواجه‌نصیر، عقل‌گراتر شدند؛ ولی اهل حدیث به دلیل ظهور ابن‌تیمیه نه تنها با علوم عقلی و کلامی مخالفت کردند، بلکه دچار عقاید افراطی جدیدی شدند (رضوی، ادوار تاریخی علم کلام اسلامی، ۵۹).


کلام در قرن نهم به بعد با ظهور میرداماد و ملاصدرا به اوج رسید و به‌کلی برهانی شد و جزء مسائل فلسفه قرار گرفت، در این دوره کلام استقلال خود را از دست داد؛ به‌ گونه‌ای که بنابر نظر برخی صاحب‌نظران به‌تدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و سرانجام در فلسفه هضم شد (مطهری، ۱۳/۲۳۴ ـ ۲۳۷؛ جبرئیلی، کلام شیعی، ۱۰۶ ـ ۱۰۷؛ خراسانی، ۷۴). در اوایل قرن بیستم میلادی، ویلیام جیمز در سخنرانی‌هایی که درباره «تجربه دینی» ایراد کرد، از کلام جدید نام برد. به اعتقاد وی، رسالت کلام جدید مطالعه اعتقادات مذاهب مختلف و بازشناسی عقاید مشترک آنها و پیشنهاد به عنوان وجه سازش میان مذاهب گوناگون است (ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۴۹ ـ ۵۰). تحولاتی که در جهان غرب در قلمرو الهیات مسیحی رخ داد، به‌تدریج در جهان اسلام نفوذ کرد و منشأ طرح پرسش‌ها و شبهات جدیدی در زمینه دین و عقاید اسلامی گردید و گروهی عقاید دینی را با نظریه‌های علمی و فلسفی جدید تفسیر کردند (همان، ۵۲ ـ ۵۳).
کلام در قرن نهم به بعد با ظهور میرداماد و ملاصدرا به اوج رسید و به‌کلی برهانی شد و جزء مسائل فلسفه قرار گرفت، در این دوره کلام استقلال خود را از دست داد؛ به‌ گونه‌ای که بنابر نظر برخی صاحب‌نظران به‌تدریج تحت نفوذ فلسفه قرار گرفت و سرانجام در فلسفه هضم شد (مطهری، ۱۳/۲۳۴ ـ ۲۳۷؛ جبرئیلی، کلام شیعی، ۱۰۶ ـ ۱۰۷؛ خراسانی، نسبت کلام اسلامی با فلسفه اسلامی، ۷۴). در اوایل قرن بیستم میلادی، ویلیام جیمز در سخنرانی‌هایی که درباره «تجربه دینی» ایراد کرد، از کلام جدید نام برد. به اعتقاد وی، رسالت کلام جدید مطالعه اعتقادات مذاهب مختلف و بازشناسی عقاید مشترک آنها و پیشنهاد به عنوان وجه سازش میان مذاهب گوناگون است (ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۴۹ ـ ۵۰). تحولاتی که در جهان غرب در قلمرو الهیات مسیحی رخ داد، به‌تدریج در جهان اسلام نفوذ کرد و منشأ طرح پرسش‌ها و شبهات جدیدی در زمینه دین و عقاید اسلامی گردید و گروهی عقاید دینی را با نظریه‌های علمی و فلسفی جدید تفسیر کردند (همان، ۵۲ ـ ۵۳).


امام‌خمینی نیز به مسائل علم کلام توجه داشته، در آثار خود، در موارد پرشماری به آرای متکلمان اشاره و، آنها را تحلیل، بررسی و نقد کرده است (آداب الصلاة، ۲۶۱؛ تقریرات، ۲/۲۹۱ و ۳/۵۲۷؛ الطلب و الاراده، ۶۱ ـ ۶۲؛ دعاء السحر، ۱۱۰). آشنایی ایشان با علم کلام در سال ۱۳۲۷ با تحصیل کتاب الباب الحادی‌عشر نزد برادرش آغاز شد و در سال‌های ۱۳۴۲ق/ ۱۳۰۳ش به بعد در قم با تدریس کتاب‌های کلامی نظیر شوارق الالهام ادامه یافت (← مقاله تدریس امام‌خمینی). تنها نگارشی که می‌توان آن را از زمره کتاب‌های کلامی ایشان به شمار آورد، کشف اسرار است که در پاسخ به شبهات علیه عقاید شیعه در زمینه‌های مختلف به‌ویژه امامت، جامعیت و جاودانگی دین، نگاشته شده است. ایشان در این کتاب، دو اصل دین و مذهب، یعنی توحید و امامت را مطرح کرده که جهت‌گیری و محتوای غالب آن مباحث کلامی است (۱۰۵ ـ ۱۱۷) (← مقاله کشف اسرار)؛ همچنین تحقیق و احیا و انتشار یک جلد از کتاب بزرگ عبقات الانوار (حدیث غدیر) و جلساتی که برای تنظیم این کتاب داشته (استادی، ۲۹۴)، ازجمله امور اهتمامی ایشان به علم کلام است. به اعتقاد امام‌خمینی لازم است علمای شیعه کتاب عبقات الانوار را که بزرگ‌ترین حجت مذهب است، پاس بدارند و به طبع و احیای آن همت کنند (کشف اسرار، ۱۴۱). دیدگاه‌های دیگر کلامی ایشان در کتاب‌های عرفانی، اصولی، فقهی و فلسفی وی آمده است (چهل حدیث، ۵۶۳؛ تنقیح الاصول، ۱/۲۲۷؛ تهذیب الاصول، ۳/۴۴۱؛ مکاسب، ۲/۲۸۱؛ تقریرات، ۲/۲۹۱). البته باید توجه داشت کار کلامی امام‌خمینی رنگ فلسفی دارد و ایشان با استفاده از مطالب فلسفی، بسیاری از مطالب بی‌اساس و نادرست متکلمان اهل سنت را نقد و بررسی کرده است (← ادامه مقاله).
امام‌خمینی نیز به مسائل علم کلام توجه داشته، در آثار خود، در موارد پرشماری به آرای متکلمان اشاره و، آنها را تحلیل، بررسی و نقد کرده است (آداب الصلاة، ۲۶۱؛ تقریرات، ۲/۲۹۱ و ۳/۵۲۷؛ الطلب و الاراده، ۶۱ ـ ۶۲؛ دعاء السحر، ۱۱۰). آشنایی ایشان با علم کلام در سال ۱۳۲۷ با تحصیل کتاب الباب الحادی‌عشر نزد برادرش آغاز شد و در سال‌های ۱۳۴۲ق/ ۱۳۰۳ش به بعد در قم با تدریس کتاب‌های کلامی نظیر شوارق الالهام ادامه یافت (← مقاله تدریس امام‌خمینی). تنها نگارشی که می‌توان آن را از زمره کتاب‌های کلامی ایشان به شمار آورد، کشف اسرار است که در پاسخ به شبهات علیه عقاید شیعه در زمینه‌های مختلف به‌ویژه امامت، جامعیت و جاودانگی دین، نگاشته شده است. ایشان در این کتاب، دو اصل دین و مذهب، یعنی توحید و امامت را مطرح کرده که جهت‌گیری و محتوای غالب آن مباحث کلامی است (۱۰۵ ـ ۱۱۷) (← مقاله کشف اسرار)؛ همچنین تحقیق و احیا و انتشار یک جلد از کتاب بزرگ عبقات الانوار (حدیث غدیر) و جلساتی که برای تنظیم این کتاب داشته (استادی، ۲۹۴)، ازجمله امور اهتمامی ایشان به علم کلام است. به اعتقاد امام‌خمینی لازم است علمای شیعه کتاب عبقات الانوار را که بزرگ‌ترین حجت مذهب است، پاس بدارند و به طبع و احیای آن همت کنند (کشف اسرار، ۱۴۱). دیدگاه‌های دیگر کلامی ایشان در کتاب‌های عرفانی، اصولی، فقهی و فلسفی وی آمده است (چهل حدیث، ۵۶۳؛ تنقیح الاصول، ۱/۲۲۷؛ تهذیب الاصول، ۳/۴۴۱؛ مکاسب، ۲/۲۸۱؛ تقریرات، ۲/۲۹۱). البته باید توجه داشت کار کلامی امام‌خمینی رنگ فلسفی دارد و ایشان با استفاده از مطالب فلسفی، بسیاری از مطالب بی‌اساس و نادرست متکلمان اهل سنت را نقد و بررسی کرده است (← ادامه مقاله).
خط ۲۷: خط ۲۷:
مسائل علم کلام را می‌توان به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم کرد: مسائل اصلی که از عقاید دینی شمرده می‌شوند و تبیین، اثبات و دفاع از آنها بر عهده علم کلام است؛ مباحثی نظیر خداشناسی، نبوت، معاد و امامت، و مسائل فرعی که برای تبیین، اثبات و دفاع از مسائل نوع نخست بحث می‌کنند. عموم بحث‌های فلسفی که در متون کلامی مطرح شده‌اند، از این دسته‌اند (ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۳۰).
مسائل علم کلام را می‌توان به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم کرد: مسائل اصلی که از عقاید دینی شمرده می‌شوند و تبیین، اثبات و دفاع از آنها بر عهده علم کلام است؛ مباحثی نظیر خداشناسی، نبوت، معاد و امامت، و مسائل فرعی که برای تبیین، اثبات و دفاع از مسائل نوع نخست بحث می‌کنند. عموم بحث‌های فلسفی که در متون کلامی مطرح شده‌اند، از این دسته‌اند (ربانی گلپایگانی، درآمدی بر، ۳۰).


امام‌خمینی موضوع علم کلام را همسو با برخی متکلمان، شناخت ذات و احوال ممکنات از حیث مبدأ و معاد بر اساس قانون اسلام می‌داند (انوار الهدایه، ۱/۳۳). ایشان اصول اعتقادی را چهار قسم می‌کند و قائل است: ۱. برخی از این اصول اعتقادی، بدون دخالت نقل، با براهین عقلی ثابت می‌شوند و اگر مواردی در کتاب و سنت دیده می‌شود که منافی برهان عقلی است، باید آنها را به تأویل برد؛ مانند وجود مبدأ، توحید، صفات کمالیه، تنزیه از نقص و دیگر امور عقلی صرف؛ ۲. بعضی دیگر از این اصول، به ضرورت ادیان و دین اسلام ثابت شده‌اند؛ مانند برخی احوال معاد و چگونگی بهشت و جهنم و خلود در آتش اخروی؛ ۳. برخی دیگر، اصولی هستند که به نص کتاب و نقل متواتر بیان شده‌اند؛ ۴. برخی امور دیگر که در یک یا چند روایت آمده‌اند که گاهی درباره آنها علم و اطمینان حاصل می‌شود و گاهی نمی‌شود (همان، ۱/۱۴۱ ـ ۱۴۲).
امام‌خمینی موضوع علم کلام را همسو با برخی متکلمان، شناخت ذات و احوال ممکنات از حیث مبدأ و معاد بر اساس قانون اسلام می‌داند (امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۳). ایشان اصول اعتقادی را چهار قسم می‌کند و قائل است: ۱. برخی از این اصول اعتقادی، بدون دخالت نقل، با براهین عقلی ثابت می‌شوند و اگر مواردی در کتاب و سنت دیده می‌شود که منافی برهان عقلی است، باید آنها را به تأویل برد؛ مانند وجود مبدأ، توحید، صفات کمالیه، تنزیه از نقص و دیگر امور عقلی صرف؛ ۲. بعضی دیگر از این اصول، به ضرورت ادیان و دین اسلام ثابت شده‌اند؛ مانند برخی احوال معاد و چگونگی بهشت و جهنم و خلود در آتش اخروی؛ ۳. برخی دیگر، اصولی هستند که به نص کتاب و نقل متواتر بیان شده‌اند؛ ۴. برخی امور دیگر که در یک یا چند روایت آمده‌اند که گاهی درباره آنها علم و اطمینان حاصل می‌شود و گاهی نمی‌شود (همان، ۱/۱۴۱ ـ ۱۴۲).


==روش علم کلام==
==روش علم کلام==
خط ۳۵: خط ۳۵:
مهم‌ترین ویژگی‌های روش ایشان در مباحث کلامی اینها است:
مهم‌ترین ویژگی‌های روش ایشان در مباحث کلامی اینها است:
# بهره‌گیری از زبان فلسفه: بسیاری از مباحث کلامی امام‌خمینی با پیش‌نیاز مباحث فلسفی، اعم از مفاهیم و مسائل، آغاز می‌شود؛ نظیر مبتنی‌بودن برخی مباحث کلامی بر مسئله اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، حدوث و قدم عالم، براهین خداشناسی و... (تقریرات، ۲/۲۳ ـ ۲۴، ۴۸ ـ ۴۹ و ۵۵؛ چهل حدیث، ۱۹۱؛ حدیث جنود، ۸۰ ـ ۸۲). همچنین ایشان برای تبیین مسائل کلامی از قواعد فلسفی مانند قاعده الواحد (تقریرات، ۱/۳۳۴ ـ ۳۳۶)، ترجیح بلامرحج (همان، ۱/۳۲ ـ ۳۳؛ ۲/۵۷ ـ ۵۸ و ۳/۱۵۸؛ معتمد الاصول، ۱/۳۸۷) و امتناع تخلف معلول از علت (تقریرات، ۱/۳۳۴) استفاده فراوانی کرده است (← مقاله‌های الواحد، قاعده؛ قواعد فلسفی).
# بهره‌گیری از زبان فلسفه: بسیاری از مباحث کلامی امام‌خمینی با پیش‌نیاز مباحث فلسفی، اعم از مفاهیم و مسائل، آغاز می‌شود؛ نظیر مبتنی‌بودن برخی مباحث کلامی بر مسئله اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، حدوث و قدم عالم، براهین خداشناسی و... (تقریرات، ۲/۲۳ ـ ۲۴، ۴۸ ـ ۴۹ و ۵۵؛ چهل حدیث، ۱۹۱؛ حدیث جنود، ۸۰ ـ ۸۲). همچنین ایشان برای تبیین مسائل کلامی از قواعد فلسفی مانند قاعده الواحد (تقریرات، ۱/۳۳۴ ـ ۳۳۶)، ترجیح بلامرحج (همان، ۱/۳۲ ـ ۳۳؛ ۲/۵۷ ـ ۵۸ و ۳/۱۵۸؛ معتمد الاصول، ۱/۳۸۷) و امتناع تخلف معلول از علت (تقریرات، ۱/۳۳۴) استفاده فراوانی کرده است (← مقاله‌های الواحد، قاعده؛ قواعد فلسفی).
# تقدم دلیل عقلی بر نقلی: از آنجاکه به باور امام‌خمینی در مسائل اعتقادی و کلامی تعبد وجهی ندارد، زیرا در اعتقادات تا عقل چیزی را باور نکند، به آن اعتقاد پیدا نمی‌شود (تقریرات، ۱/۱۱۵؛ لک‌زایی، ۵۹)، دلیل عقلی را بر نقلی مقدم می‌داند؛ هرچند گاهی برای استدلال برخی امور، هم از دلیل عقلی استفاده می‌کند و هم از دلیل نقلی؛ اما نوعاً دلیل عقلی را بر نقلی مقدم می‌داند (تقریرات، ۲/۸۰ و ۳/۱۹۲؛ انوار الهدایه، ۱/۳۶۶؛ لک‌زایی، ۵۸). ایشان معتقد است مطلق معارف باید بر مبنای دلیل عقلی تفسیر شود و اگر در کلام، بعضی محدثین عالی‌مقام در اثبات توحید بر دلیل نقلی اعتماد دارند، امری غریب، بلکه مصیبتی بزرگ است (آداب الصلاة، ۲۰۰) (← ادامه مقاله)؛ البته امام‌خمینی اساساً برخی مباحث کلامی را خارج از طور عقل دانسته، و تنها راه پی‌بردن به آنها را ورود سمع و نقل می‌داند؛ مباحثی نظیر برخی مسائل معاد، احوال مرگ، ملائکه و وحی (الطلب و الاراده، ۱۵؛ چهل حدیث، ۸۸، ۴۱۴ و ۴۵۳؛ لک‌زایی، ۵۲ ـ ۵۳) (← مقاله عقل(۲)).
# تقدم دلیل عقلی بر نقلی: از آنجاکه به باور امام‌خمینی در مسائل اعتقادی و کلامی تعبد وجهی ندارد، زیرا در اعتقادات تا عقل چیزی را باور نکند، به آن اعتقاد پیدا نمی‌شود (تقریرات، ۱/۱۱۵؛ لک‌زایی، ۵۹)، دلیل عقلی را بر نقلی مقدم می‌داند؛ هرچند گاهی برای استدلال برخی امور، هم از دلیل عقلی استفاده می‌کند و هم از دلیل نقلی؛ اما نوعاً دلیل عقلی را بر نقلی مقدم می‌داند (تقریرات، ۲/۸۰ و ۳/۱۹۲؛ امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۱/۳۶۶؛ لک‌زایی، ۵۸). ایشان معتقد است مطلق معارف باید بر مبنای دلیل عقلی تفسیر شود و اگر در کلام، بعضی محدثین عالی‌مقام در اثبات توحید بر دلیل نقلی اعتماد دارند، امری غریب، بلکه مصیبتی بزرگ است (آداب الصلاة، ۲۰۰) (← ادامه مقاله)؛ البته امام‌خمینی اساساً برخی مباحث کلامی را خارج از طور عقل دانسته، و تنها راه پی‌بردن به آنها را ورود سمع و نقل می‌داند؛ مباحثی نظیر برخی مسائل معاد، احوال مرگ، ملائکه و وحی (الطلب و الاراده، ۱۵؛ چهل حدیث، ۸۸، ۴۱۴ و ۴۵۳؛ لک‌زایی، ۵۲ ـ ۵۳) (← مقاله عقل(۲)).
# بهره‌گیری از مباحث عرفانی: فهم عمیق و گسترده معارف شریعت مانند مباحث توحیدی، جمع میان تنزیه و تشبیه، قضا و قدر، جبر و اختیار و بداء، همچنین ارائه پاسخ‌های نو به مسائل کلامی از دیگر ثمرهای بهره‌گیری از مباحث عرفانی در علم کلام است (آداب الصلاة، ۳۳۶؛ تعلیقات فصوص، ۹۴، ۱۱۹، ۱۷۷ و ۱۸۵؛ مصباح الهدایه، ۱۶، ۲۵ ـ ۲۶ و ۳۱ ـ ۳۲؛ دعاء السحر، ۱۰۵).
# بهره‌گیری از مباحث عرفانی: فهم عمیق و گسترده معارف شریعت مانند مباحث توحیدی، جمع میان تنزیه و تشبیه، قضا و قدر، جبر و اختیار و بداء، همچنین ارائه پاسخ‌های نو به مسائل کلامی از دیگر ثمرهای بهره‌گیری از مباحث عرفانی در علم کلام است (آداب الصلاة، ۳۳۶؛ تعلیقات فصوص، ۹۴، ۱۱۹، ۱۷۷ و ۱۸۵؛ مصباح الهدایه، ۱۶، ۲۵ ـ ۲۶ و ۳۱ ـ ۳۲؛ دعاء السحر، ۱۰۵).


خط ۶۴: خط ۶۴:
ایشان در آثار خویش به مکتب اشاعره توجه داشته، برخی مبانی و مسائل آنها را برررسی و نقد کرده است؛ ازجمله:
ایشان در آثار خویش به مکتب اشاعره توجه داشته، برخی مبانی و مسائل آنها را برررسی و نقد کرده است؛ ازجمله:
# اصل علیت: یکی از جدی‌ترین موارد اختلاف میان فلاسفه و اشاعره در بحث علیت، دفاع جدی فلاسفه از نظریه «ضرورت علّی» و انکار این نظریه از سوی اشاعره است. اشاعره به طور صریح روابط ضروری میان اشیا و حوادث را در عالم طبیعت انکار کرده‌اند (اشعری، مقالات الاسلامیین، ۴۱۲؛ بغدادی، ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ خادمی، ۵۶)؛ از این‌رو اشاعره اصل علیت را نفی کرده، به عادة‌الله قائل شده‌اند (غزالی، ۲۳۵ ـ ۲۳۶).امام‌خمینی با استناد به قاعده «الشیء ما لم‌یجب لم‌یوجد»، انفکاک معلول از علت را محال می‌داند (الطلب و الاراده، ۶۰؛ تقریرات، ۱/۱۳۲) و کلام اشاعره را در این زمینه نقد کرده، معتقد است اشاعره به سبب توهم تلازم این ضرورت با سلب اختیار در فاعلیت الهی، این مسئله را انکار کرده‌اند (تقریرات، ۱/۱۳۰) (← مقاله‌های علیت؛ الشیء ما لم‌یجب، قاعده).
# اصل علیت: یکی از جدی‌ترین موارد اختلاف میان فلاسفه و اشاعره در بحث علیت، دفاع جدی فلاسفه از نظریه «ضرورت علّی» و انکار این نظریه از سوی اشاعره است. اشاعره به طور صریح روابط ضروری میان اشیا و حوادث را در عالم طبیعت انکار کرده‌اند (اشعری، مقالات الاسلامیین، ۴۱۲؛ بغدادی، ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ خادمی، ۵۶)؛ از این‌رو اشاعره اصل علیت را نفی کرده، به عادة‌الله قائل شده‌اند (غزالی، ۲۳۵ ـ ۲۳۶).امام‌خمینی با استناد به قاعده «الشیء ما لم‌یجب لم‌یوجد»، انفکاک معلول از علت را محال می‌داند (الطلب و الاراده، ۶۰؛ تقریرات، ۱/۱۳۲) و کلام اشاعره را در این زمینه نقد کرده، معتقد است اشاعره به سبب توهم تلازم این ضرورت با سلب اختیار در فاعلیت الهی، این مسئله را انکار کرده‌اند (تقریرات، ۱/۱۳۰) (← مقاله‌های علیت؛ الشیء ما لم‌یجب، قاعده).
# زیادت صفات: اشاعره درباره صفات الهی، قائل به زیادت صفات بر ذات‌اند (جرجانی، ۸/۵۸ ـ ۶۴) و بر این باورند که برای پرهیز از تعدد قدما باید خداوند را با صفاتش قدیم دانست (تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۷۸ ـ ۸۱). امام‌خمینی با نقد کلام اشاعره در این زمینه، صفات واجب‌تعالی را عین ذات می‌داند (تقریرات، ۲/۱۲۷) (← مقاله‌های توحید(۱)؛ اسما و صفات).
# زیادت صفات: اشاعره درباره صفات الهی، قائل به زیادت صفات بر ذات‌اند (جرجانی، شرح المواقف، ۸/۵۸ ـ ۶۴) و بر این باورند که برای پرهیز از تعدد قدما باید خداوند را با صفاتش قدیم دانست (تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۷۸ ـ ۸۱). امام‌خمینی با نقد کلام اشاعره در این زمینه، صفات واجب‌تعالی را عین ذات می‌داند (تقریرات، ۲/۱۲۷) (← مقاله‌های توحید(۱)؛ اسما و صفات).
# کلام نفسی: مقصود از کلام نفسی، همان قول قایم به نفس است که عبارات و اشارات اصطلاح‌شده بر آن، از آن حکایت می‌کنند (بدوی، ۱/۷۸۱). برخی کلام نفسی را معادل تفکر، تعقل و اندیشه گرفته‌اند و آنچه نزد برخی متکلمان اشعری قدیم است، همین کلام نفسی است؛ نه الفاظ و عبارت‌هایی که بیانگر این کلام است (بدوی، ۱/۷۸۱؛ جعفری، ۱۷۲). این تطور آرا نشان می‌دهد اشاعره حقیقت کلام الهی را آن‌گونه که باید، درنیافته‌اند (جعفری، ۱۷۳). امام‌خمینی کلام نفسی اشاعره را نقد کرده، این قول آنان را مستلزم نقص،‌ ترکیب و قوه در حق‌تعالی و انقلاب وجوب ذاتی حق‌تعالی به امکان ذاتی و ماهیت‌داربودن حق‌تعالی می‌داند (الطلب و الاراده، ۱۲، ۱۴ و ۱۹؛ تنقیح الاصول، ۱/۲۰۵ ـ ۲۰۷) (← مقاله کلام الهی).
# کلام نفسی: مقصود از کلام نفسی، همان قول قایم به نفس است که عبارات و اشارات اصطلاح‌شده بر آن، از آن حکایت می‌کنند (بدوی، ۱/۷۸۱). برخی کلام نفسی را معادل تفکر، تعقل و اندیشه گرفته‌اند و آنچه نزد برخی متکلمان اشعری قدیم است، همین کلام نفسی است؛ نه الفاظ و عبارت‌هایی که بیانگر این کلام است (بدوی، ۱/۷۸۱؛ جعفری، ۱۷۲). این تطور آرا نشان می‌دهد اشاعره حقیقت کلام الهی را آن‌گونه که باید، درنیافته‌اند (جعفری، ۱۷۳). امام‌خمینی کلام نفسی اشاعره را نقد کرده، این قول آنان را مستلزم نقص،‌ ترکیب و قوه در حق‌تعالی و انقلاب وجوب ذاتی حق‌تعالی به امکان ذاتی و ماهیت‌داربودن حق‌تعالی می‌داند (الطلب و الاراده، ۱۲، ۱۴ و ۱۹؛ تنقیح الاصول، ۱/۲۰۵ ـ ۲۰۷) (← مقاله کلام الهی).
# جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم می‌شود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان به‌ظاهر صادر می‌شود، از قلمرو اراده الهی خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمه‌اش ضعف و سهو و غفلت حق‌تعالی به امور است، در حالی‌که خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود (اللمع، ۶۹ ـ ۹۱). امام‌خمینی در بحث جبر با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمی‌پردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر اصالت وجود و اینکه وجود حق‌تعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر می‌گردد، به ابطال جبر می‌پردازد (الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵). به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از شرک در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات (انفال، ۱۷) و روایاتی مانند «لاحول و لا قوة الاّ بالله» (راوندی، ۵۲ و ۵۵)، معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمی‌شود (تقریرات، ۲/۳۱۰) (← مقاله جبر و اختیار).
# جبرگرایی: ابوالحسن اشعری معتقد است خداوند فاعل حقیقی همه افعال است و این تعمیم شامل فعل صادرشده از انسان هم می‌شود؛ زیرا به نظر او اگر فعلی که از انسان به‌ظاهر صادر می‌شود، از قلمرو اراده الهی خارج باشد و به خدا نسبت داده نشود، لازمه‌اش ضعف و سهو و غفلت حق‌تعالی به امور است، در حالی‌که خداوند منزه از آن است که متصف به ضعف و ناتوانی شود (اللمع، ۶۹ ـ ۹۱). امام‌خمینی در بحث جبر با اشاعره به بحث روایی و یا کلامی نمی‌پردازد؛ بلکه بر مبانی فلسفی و بنا بر اصالت وجود و اینکه وجود حق‌تعالی بسیط محض است و همه صفات و شئون ذاتی به وجود بسیط او بر می‌گردد، به ابطال جبر می‌پردازد (الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵). به اعتقاد ایشان، اشاعره برای تنزیه و تقدیس حق از شرک در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات (انفال، ۱۷) و روایاتی مانند «لاحول و لا قوة الاّ بالله» (راوندی، ۵۲ و ۵۵)، معتقد شدند هیچ فعلی به انسان منتسب نمی‌شود (تقریرات، ۲/۳۱۰) (← مقاله جبر و اختیار).
خط ۷۶: خط ۷۶:
با گسترش مباحث کلامی، ضرورت استفاده از قواعد و مبانی فلسفی با عنوان مبادی و مقدمات در اثبات، تبیین و دفاع از آموزه‌های دینی مورد توجه قرار گرفت (همان، ۱۳۰). این روش فلسفی در کلام شیعی با ابراهیم نوبختی آغاز شد و به دست ‌نصیرالدین طوسی به کمال خود رسید (مطهری، ۵/۱۵۰؛ گنجور، ۱۰۹). در مکتب کلامی امامیه، پایبندی به کتاب و سنت وجود دارد، امّا برخلاف رویکرد ظاهرگرایی و تأویل‌گرایی، شیوه ورود به مباحث و تبیین مسائل کلامی، به سبک فلسفی و برهانی است (گنجور، ۱۰۹). روش مکتب امامیه در اصول عقاید که برگرفته از آموزه‌های اهل بیت(ع) است بر استدلال، تبیین و احتجاج بر پایه عقل و وحی، مبتنی است. شیعه از یک سو عقل و تفکر عقلی را معتبر می‌داند و از سوی دیگر، به نصوص معتبر اهمیت می‌دهد (محمدرضایی، ۷۱ و ۱۱۸ ـ ۱۲۱؛ علوی، ۱۰۷). تفکر شیعی را نباید با تفکر معتزلی قیاس کرد؛ زیرا معتزله در اعتماد به حکم عقل بیش از حد پیش رفته، در مواردی که حکم عقل، قطعی نیست یا شایستگی داوری ندارد، به حکم آن اعتماد و، ظواهر قرآن و سنت را تأویل کرده است. این‌گونه تجاوز از حد، در کلام امامیه مطرود است (طباطبایی، ۵/۲۷۹؛ محمدرضایی، ۷۲؛ علوی، ۱۰۷ ـ ۱۰۸)؛ همچنین با تفکر اشعری که اصالت را از عقل گرفته، آن را تابع ظواهر الفاظ می‌کند، مخالف و مغایر است (علوی، ۱۰۸).
با گسترش مباحث کلامی، ضرورت استفاده از قواعد و مبانی فلسفی با عنوان مبادی و مقدمات در اثبات، تبیین و دفاع از آموزه‌های دینی مورد توجه قرار گرفت (همان، ۱۳۰). این روش فلسفی در کلام شیعی با ابراهیم نوبختی آغاز شد و به دست ‌نصیرالدین طوسی به کمال خود رسید (مطهری، ۵/۱۵۰؛ گنجور، ۱۰۹). در مکتب کلامی امامیه، پایبندی به کتاب و سنت وجود دارد، امّا برخلاف رویکرد ظاهرگرایی و تأویل‌گرایی، شیوه ورود به مباحث و تبیین مسائل کلامی، به سبک فلسفی و برهانی است (گنجور، ۱۰۹). روش مکتب امامیه در اصول عقاید که برگرفته از آموزه‌های اهل بیت(ع) است بر استدلال، تبیین و احتجاج بر پایه عقل و وحی، مبتنی است. شیعه از یک سو عقل و تفکر عقلی را معتبر می‌داند و از سوی دیگر، به نصوص معتبر اهمیت می‌دهد (محمدرضایی، ۷۱ و ۱۱۸ ـ ۱۲۱؛ علوی، ۱۰۷). تفکر شیعی را نباید با تفکر معتزلی قیاس کرد؛ زیرا معتزله در اعتماد به حکم عقل بیش از حد پیش رفته، در مواردی که حکم عقل، قطعی نیست یا شایستگی داوری ندارد، به حکم آن اعتماد و، ظواهر قرآن و سنت را تأویل کرده است. این‌گونه تجاوز از حد، در کلام امامیه مطرود است (طباطبایی، ۵/۲۷۹؛ محمدرضایی، ۷۲؛ علوی، ۱۰۷ ـ ۱۰۸)؛ همچنین با تفکر اشعری که اصالت را از عقل گرفته، آن را تابع ظواهر الفاظ می‌کند، مخالف و مغایر است (علوی، ۱۰۸).


امام‌خمینی نیز در آثار خود به برخی مبانی و اصول متکلمان امامیه اشاره کرده، در برخی موارد به بررسی تفصیلی آنها پرداخته است. ایشان از متکلمان بزرگ شیعی نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و ‌نصیرالدین طوسی به بزرگی یاد کرده است (ولایت فقیه، ۶۱؛ آداب الصلاة، ۷۴ و ۳۰۴؛ چهل حدیث، ۲۳، ۳۳۹ و ۶۱۰) و از منابع کلامی شیعی، چون توحید صدوق (مصباح الهدایه، ۷۹ و ۸۸)، بحار الانوار (آداب الصلاه، ۲۵ ـ ۲۶)، مرآة العقول (چهل حدیث، ۶۲۶)، عبقات الانوار (کشف اسرار، ۹۲ ـ ۱۰۰)، شوارق الالهام (انوار الهدایه، ۳۳) و تجرید الاعتقاد (چهل حدیث، ۱۱۲) استفاده‌های فراوان کرده است. ایشان قول متکلمان امامیه را جداگانه بیان نمی‌کند؛ بلکه از این قول و نظریه عموم حکما یکجا سخن گفته است و کلام برخی متکلمان امامیه را همان قول حکما می‌داند؛ هرچند در مواردی به قلم فلسفی و عرفانی آن مبانی را ارتقا داده است؛ ازجمله:
امام‌خمینی نیز در آثار خود به برخی مبانی و اصول متکلمان امامیه اشاره کرده، در برخی موارد به بررسی تفصیلی آنها پرداخته است. ایشان از متکلمان بزرگ شیعی نظیر شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی و ‌نصیرالدین طوسی به بزرگی یاد کرده است (ولایت فقیه، ۶۱؛ آداب الصلاة، ۷۴ و ۳۰۴؛ چهل حدیث، ۲۳، ۳۳۹ و ۶۱۰) و از منابع کلامی شیعی، چون توحید صدوق (مصباح الهدایه، ۷۹ و ۸۸)، بحار الانوار (آداب الصلاه، ۲۵ ـ ۲۶)، مرآة العقول (چهل حدیث، ۶۲۶)، عبقات الانوار (کشف اسرار، ۹۲ ـ ۱۰۰)، شوارق الالهام (امام‌خمینی، انوار الهدایه، ۳۳) و تجرید الاعتقاد (چهل حدیث، ۱۱۲) استفاده‌های فراوان کرده است. ایشان قول متکلمان امامیه را جداگانه بیان نمی‌کند؛ بلکه از این قول و نظریه عموم حکما یکجا سخن گفته است و کلام برخی متکلمان امامیه را همان قول حکما می‌داند؛ هرچند در مواردی به قلم فلسفی و عرفانی آن مبانی را ارتقا داده است؛ ازجمله:
۱. توحید افعالی: توحید افعالی در نگاه متکلمان امامیه، بدین معناست که آنچه در هستی انجام می‌گیرد، فعل خداست و همان‌گونه موجودات هستی در ذات خویش مستقل نیستند و در تأثیر و فعل نیز استقلال ندارند. توحید افعالی یا استناد افعال به خداوند به معنای نفی قانون علیت نیست؛ زیرا خداوند اراده کرده است هر کاری از گذر علل و اسباب خود انجام پذیرد؛ هرچند علل و اسباب نیز در تأثیر خویش، مستقل نیستند. همچنین توحید افعالی به معنای سلب اراده و اختیار از انسان نیز نیست (موسوی، ۲۲۰). متکلمان امامیه با بهره‌گیری از مکتب اهل بیت، خط صحیح و مسیر درست توحید افعالی را در پیش گرفته‌اند و با استناد به قول «امر بین الامرین» جبر و تفویض را کنار گذاشته، به توحید محض رسیده‌اند (صدوق، ۲۰۶ و ۳۶۲؛ مفید، تصحیح اعتقادات، ۴۶ ـ ۴۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۱۲ ـ ۲۲).
۱. توحید افعالی: توحید افعالی در نگاه متکلمان امامیه، بدین معناست که آنچه در هستی انجام می‌گیرد، فعل خداست و همان‌گونه موجودات هستی در ذات خویش مستقل نیستند و در تأثیر و فعل نیز استقلال ندارند. توحید افعالی یا استناد افعال به خداوند به معنای نفی قانون علیت نیست؛ زیرا خداوند اراده کرده است هر کاری از گذر علل و اسباب خود انجام پذیرد؛ هرچند علل و اسباب نیز در تأثیر خویش، مستقل نیستند. همچنین توحید افعالی به معنای سلب اراده و اختیار از انسان نیز نیست (موسوی، ۲۲۰). متکلمان امامیه با بهره‌گیری از مکتب اهل بیت، خط صحیح و مسیر درست توحید افعالی را در پیش گرفته‌اند و با استناد به قول «امر بین الامرین» جبر و تفویض را کنار گذاشته، به توحید محض رسیده‌اند (صدوق، ۲۰۶ و ۳۶۲؛ مفید، تصحیح اعتقادات، ۴۶ ـ ۴۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ۵/۱۲ ـ ۲۲).
امام‌خمینی نیز در تبیین توحید افعالی، موضعی شبیه متکلمان برگرفته است؛ اما با اندک تفاوتی به تبیین دقیق‌تر آن پرداخته است. تحلیل توحید افعالی ایشان بر اساس علیت طولی بر سه رکن استوار است:
امام‌خمینی نیز در تبیین توحید افعالی، موضعی شبیه متکلمان برگرفته است؛ اما با اندک تفاوتی به تبیین دقیق‌تر آن پرداخته است. تحلیل توحید افعالی ایشان بر اساس علیت طولی بر سه رکن استوار است:
Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶

ویرایش