Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶
ویرایش
برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
==مکاتب کلامی== | ==مکاتب کلامی== | ||
مسلمانان از نظر مسائل اعتقادی، به مکاتب مختلفی تقسیم شدهاند و هر مکتبی مبانی و اصول اعتقادی مخصوص به خود دارد.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۴.</ref> مهمترین مکاتب کلامی عبارتاند از: | مسلمانان از نظر مسائل اعتقادی، به مکاتب مختلفی تقسیم شدهاند و هر مکتبی مبانی و اصول اعتقادی مخصوص به خود دارد.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۴.</ref> مهمترین مکاتب کلامی عبارتاند از: | ||
۱. اهل حدیث: نخستین جریان عام فکری در [[اسلام]]، [[نصگرایی]] است که در قرون اولیه شکل گرفت. طرفداران این نظریه، به [[حنابله]] و [[اهل حدیث]] معروفاند. آنان ظواهر دین را در اصول و فروع، معتبر میدانند و هر گونه بحث و تعمق و تجزیه و تحلیل در مسائل [[قرآن]] و [[سنت]] را ناروا میشمارند.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۵ و ۶/۸۸۵؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۲؛ فروهی، سیر تطور اصول دین در مکاتب اهل سنت، ۱۲۳ ـ ۱۲۴.</ref> آنان در تعارض عقل و نقل، نقل را بر عقل مقدم میدانند و ارزش عقل را تنها در حدی میدانند که انسان را به آستانه [[دین]] و [[وحی]] و [[شریعت]] بکشاند. پس عقل در امور اعتقادی حق دخالت ندارد و هر گونه پرسش عقلی، بدعت است.<ref>محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۶۹ ـ ۷۰.</ref> | |||
یکی از مهمترین آثار در خصوص کلام اهل حدیث، کتاب المسائل و الرسائل المرویة عن الامام [[احمدبنحنبل]] است. در این کتاب پنج رکن و اصول برای اسلام و [[ایمان]] بیان شده است؛ ازجمله ایمان به [[خدا]]، ایمان به [[فرشتگان]]، ایمان به [[کتابهای الهی]]، ایمان به [[پیامبران الهی]] و ایمان به [[آخرت]].<ref>فروهی، سیر تطور اصول دین در مکاتب اهل سنت، ۱۲۴.</ref> در پی اصولی که احمدبنحنبل برای اهل حدیث تدوین کرد، گرایشهای تجسیمی و تشبیهی فراوانی در این مکتب ایجاد شد؛ ازجمله خدا در جهتی قرار دارد و بر [[عرش]] خود مستقر است، و این جزء باورهای برخی [[مسلمانان]] شد. هرچند [[ابوالحسن اشعری]] مکتب حنابله را تعدیل کرد، بعدها [[ابنتیمیه]] [[احادیث تشبیه و تجسیم خداوند]] را مطرح ساخت و بر حفظ ظواهر آنها اصرار ورزید.<ref>سبحانی، فرهنگ عقاید، ۱/۲۷۸ ـ ۲۸۱؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۳.</ref> البته اهل حدیث در کاربرد معیار عمل به ظواهر، به اصول خود نیز پایبند نیستند؛ زیرا آیات فراوانی وجود دارد که خداوند مثل و مانندی ندارد؛ نظیر آیه «لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ».<ref>شوری، ۱۱؛ محمدرضایی، الهیات فلسفی، ۱۱۵ ـ ۱۱۷.</ref> | |||
۲. معتزله: واصلبنعطا این مکتب را در اوایل قرن دوم هجری پدید آورد و کسانی چون عمروبنعبید | [[امامخمینی]] با بهرسمیتشناختن تفکر عقلی،<ref>لکزایی، روششناسی شارحان حکمت متعالیه، ۵۰.</ref> در ردّ نظریه این گروه بر این باور است که تمسک اهل حدیث به برخی [[آیات الهی]]<ref>فجر، ۲۲؛ طه، ۵.</ref> و [[روایات]]،<ref>کلینی، الکافی، ۲/۳۵۲.</ref> به فهم عرفی و اصرار بر حفظ ظاهر آنها نادرست است و باید مبادی آنها را تفسیری عقلی و تأویل باطنی کرده، آنها را به اهلش واگذار کرد.<ref>امامخمینی، تنقیح الاصول، ۳/۳۰ ـ ۳۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۰۰.</ref> ایشان در مواردی، نظر برخی محدثین شیعی را که به نظر سطحی و به ظاهر اخبار بسنده کردهاند، نیز نقد میکند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۲۶ ـ ۱۲۷.</ref> برخی محدثان شیعی در کنار انکار جایگاه عقل در اصول دینی، دلایل گوناگونی برای اثبات [[توحید]] به دست میدهند و معتقدند نه تنها در تمسک به ادله نقلی در اثبات مباحث مهمی همچون توحید محذوری نیست، بلکه آنچه با عنوان دلیل مورد استناد و اعتماد است، همین ادله نقلی است.<ref>مجلسی، مرآة العقول، ۱/۲۶۴؛ نصیری، علامه مجلسی و نقد دیدگاههای فلسفی، ۸۵ ـ ۸۶.</ref> امامخمینی با نقد این ادعا، معتقد است اثبات صانع و [[توحید]] و [[معاد]] و [[نبوت]]، بلکه مطلق معارف، از مختصات ادله عقلی است، و اگر برخی محدثین در اثبات توحید بر دلیل نقلی اعتماد میکنند، باید به خدای متعال پناه برد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۰۰ ـ ۲۰۱.</ref> | ||
۲. معتزله: [[واصلبنعطا]] این مکتب را در اوایل قرن دوم هجری پدید آورد و کسانی چون [[عمروبنعبید نظّام]]، [[ابوالهذیل علاف]] و [[قاضیعبدالجبار]] راه او را ادامه دادند.<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۵۶ ـ ۹۶؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۴ و ۵/۱۵۰؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۴.</ref> روش [[معتزله]] بهکاربردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درک [[اصول دین]] بود. بدیهی است نخستین شرط چنین روشی، اعتقاد به حجیت و استقلال عقل است. معتزله عقل را تنها اساس [[حقیقت]] و واقعیت میداند و میکوشد [[ایمان]] را به زبان [[تفکر]] محض، تفسیر کند.<ref>علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۴ ـ ۱۰۵.</ref> اصول و عقاید معتزله، پنج اصل است: توحید، [[عدل]]، [[وعد و وعید]]، [[منزله بین المنزلتین]] و [[امر به معروف و نهی از منکر]]. دو اصل اول، جزء مسائل ایمانی و اعتقادی و سه اصل بعدی، معرّف و مشخص مکتب معتزله است.<ref>مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۶۸ ـ ۶۹؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۶۹.</ref> | |||
[[امامخمینی]] در آثار خود در ضمن بحثهای مربوط به [[قضا و قدر]]، [[قدرت]]، [[اراده الهی]] و [[اختیار]] انسان، نیز در آثار اصولی خود، در بحث «اوامر و نواهی» به مناسبتهایی به تبیین علل و دلایل مبانی [[اهل تفویض]] و معتزله پرداخته، انکار برخی اصول اعتقادی مانند [[توحید افعالی]] را نتیجه نفی قدرت، اراده الهی و تفسیر نادرست اراده و اختیار انسان میداند.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۶ ـ ۱۷ و ۶۰ ـ ۶۶؛ شفیعی، مبانی کلامی آزادی سیاسی در اندیشههای شیعه و معتزله با تأکید بر اندیشههای امامخمینی و قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۹۱ ـ ۹۲.</ref> از نظر امامخمینی، خداوند خالق فعل انسان است؛ به این معنا که خدا به فعل انسان وجود میدهد؛ امّا مجرای افاضه وجود به فعل ارادی انسان، وجود خود انسان است که عین آن است. از اینرو فعل ارادی او در عین اینکه مخلوق خداست، به اختیار خود او نیز هست.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۴؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۵۸۵؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۷؛ شاهنظری، بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر امامخمینی و فخر رازی، ۱۷۸ ـ ۱۷۹.</ref> | |||
ایشان در مباحث کلامی به مکتب معتزله توجه داشته، برخی مسائل و مبانی آنها را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: | ایشان در مباحث کلامی به مکتب معتزله توجه داشته، برخی مسائل و مبانی آنها را بررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: | ||
الف) صفات الهی: معتزله به سبب پرهیز از ترکیب ذات، به انکار صفات معتقد شده، به نظریه نیابت ذات از صفات قائل شدهاند؛<ref>فخر رازی، المطالب العالیه، ۳/۲۲۸ ـ ۲۳۰.</ref> به عنوان مثال اگر گفته میشود واجبالوجود رحیم است، مقصود اثبات صفت | |||
امامخمینی در برخی آثار خود، معتقد است برخی متکلمان | الف) صفات الهی: معتزله به سبب پرهیز از ترکیب ذات، به انکار صفات معتقد شده، به نظریه نیابت ذات از صفات قائل شدهاند؛<ref>فخر رازی، المطالب العالیه، ۳/۲۲۸ ـ ۲۳۰.</ref> به عنوان مثال اگر گفته میشود [[واجبالوجود]] رحیم است، مقصود اثبات صفت [[رحمت]] به معنای «رقّت قلب» نیست؛ زیرا منافی با وجود است، بلکه مراد اثبات اثر و غایت رحمت است.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ جامی، الدرة الفاخرة فی تحقیق مذهب الصوفیه و المتکلمان و الحکما المتقدمین، ۱۶۷.</ref> لازمه این دیدگاه، نفی کاربرد حقیقی صفات کمالی بر ذات الهی است.<ref>ملاصدرا، شرح اصول الکافی، ۳/۲۰۹؛ اسماعیلی، رابطه صفات با ذات الهی در اندیشه صدرالمتألهین، ۳۹.</ref> | ||
امامخمینی در برخی آثار خود، معتقد است برخی [[متکلمان اسلامی]]، مانند معتزله جانب [[تفریط]] را گرفته، [[صفات ایجابی]] را از ذات خدا سلب، و ذات الهی را نائب مناب صفات میدانند<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۲</ref> و معتقدند آن آثاری که از علم مطلوب است، از ذات ساخته است و آن آثاری که از قدرت مطلوب است، از ذات بر میآید.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۳۲.</ref> ایشان این نظریه را باطل میداند. | |||
:{{ببینید|اسما و صفات|توحید(۱)}} | :{{ببینید|اسما و صفات|توحید(۱)}} | ||
ب) علم الهی: معتزله با توجه به اشکالات وارد در علم قبل از ایجاد اشیا، قائل به ثبوت ماهیات معدومه شدند.<ref>قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۵/۲۵۲؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۳ ـ ۳۹.</ref> آنان معتقدند علم حقتعالی پیش از تحقق موجودات، به ثابتات ازلیه تعلق میگیرد که نه موجودند و نه معدوم. این ثابتات منفصل از ذات حق هستند و پیش از وجود خارجی و در حال عدم، ثبوت دارند.<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱ ـ ۱۲۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۱ ـ ۲۱۰.</ref> | ب) علم الهی: معتزله با توجه به اشکالات وارد در علم قبل از ایجاد اشیا، قائل به ثبوت ماهیات معدومه شدند.<ref>قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۵/۲۵۲؛ حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ۳۳ ـ ۳۹.</ref> آنان معتقدند علم حقتعالی پیش از تحقق موجودات، به [[ثابتات ازلیه]] تعلق میگیرد که نه موجودند و نه معدوم. این ثابتات منفصل از ذات حق هستند و پیش از وجود خارجی و در حال عدم، ثبوت دارند.<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۲۱ ـ ۱۲۷؛ ← ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۶/۱۸۱ ـ ۲۱۰.</ref> | ||
امامخمینی این گفته را با توجه به ترادف وجود با ثبوت و ثابت با موجود، باطل میداند و معتقد است غیر از وجود چیزی متحقق نیست و حقیقت علم، امری وجودی است که همان حضور معلوم نزد عالم است و همه حقایق نزد حقتعالی موجود و حاضرند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۴.</ref> ایشان در این تحلیل قول معتزله را جزء نظریههایی میداند که علم خداوند به اشیا را هم مغایر و زاید بر ذات و هم منفصل از ذات میدانند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷.</ref> به اعتقاد ایشان، معتزله برای اینکه علم پیشین خداوند به اشیا را موجه جلوه دهند، مدعی شدند ماهیات اشیا، پیش از اینکه موجود شوند، به نحو متمایز، ثبوت عینی و خارجی دارند؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۵.</ref> در حالیکه بنا بر اصالت | امامخمینی این گفته را با توجه به ترادف وجود با ثبوت و ثابت با موجود، باطل میداند و معتقد است غیر از وجود چیزی متحقق نیست و حقیقت علم، امری وجودی است که همان حضور معلوم نزد عالم است و همه حقایق نزد [[حقتعالی]] موجود و حاضرند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۴.</ref> ایشان در این تحلیل قول معتزله را جزء نظریههایی میداند که [[علم خداوند]] به اشیا را هم مغایر و زاید بر ذات و هم منفصل از ذات میدانند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۷.</ref> به اعتقاد ایشان، معتزله برای اینکه علم پیشین خداوند به اشیا را موجه جلوه دهند، مدعی شدند [[ماهیت|ماهیات]] اشیا، پیش از اینکه موجود شوند، به نحو متمایز، ثبوت عینی و خارجی دارند؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۳ ـ ۱۵۵.</ref> در حالیکه بنا بر [[اصالت وجود]]، چیزی غیر از وجود متحقق نیست و چیزی که نور وجود به آن سرایت نکند، در مرتبه عدم و ظلمت بوده، هیچ گونه تحققی ندارد. از اینرو ثابتات ازلیه امری غیر معقولاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۵۴.</ref> | ||
:{{ببینید|علم الهی}} | :{{ببینید|علم الهی}} | ||
ج) اختیار انسان: معتزله بر این باورند که خداوند انسان را آفریده، اختیار داده، کارها و افعال را به او واگذار کرده و او در این امر، مستقل عمل میکند.<ref>قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۸/۳؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۷/۱۴۳ ـ ۱۴۴.</ref> امامخمینی این نظریه را باطل میداند و معتقد است کسی که خود را در فعلش مستقل بداند، باید خود را در ذاتش نیز مستقل بداند و چنین اعتقادی شرک به خداست.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۵ ـ ۳۷.</ref> ایشان به دلیل اهمیتی که برای این مسئله قائل بوده، کوشیده است ابعاد گوناگون این مسئله را تبیین و تحلیل کند و ریشههای کلامی ـ فلسفی و روایی آن را بیان کند. ایشان در جاهای مختلف با ارائه دیدگاه متعادلتر از جبر و اختیار که همان «امر بین الامرین» است، بنابر اصول اعتقادی و مبانی عرفانی و با رویکرد عقلی و نقلی، به اثبات آن پرداخته است<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۵ ـ ۳۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۴ ـ ۳۱۵ و ۳۲۳؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۵ ، ۱۰۴ و ۱۲۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۱۹ و ۳۱۹؛ شاهنظری، بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر امامخمینی و فخر رازی، ۱۶۵.</ref> | ج) اختیار انسان: معتزله بر این باورند که خداوند انسان را آفریده، اختیار داده، کارها و افعال را به او واگذار کرده و او در این امر، مستقل عمل میکند.<ref>قاضیعبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ۸/۳؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۷/۱۴۳ ـ ۱۴۴.</ref> امامخمینی این نظریه را باطل میداند و معتقد است کسی که خود را در فعلش مستقل بداند، باید خود را در ذاتش نیز مستقل بداند و چنین اعتقادی [[شرک]] به خداست.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۵ ـ ۳۷.</ref> ایشان به دلیل اهمیتی که برای این مسئله قائل بوده، کوشیده است ابعاد گوناگون این مسئله را تبیین و تحلیل کند و ریشههای کلامی ـ فلسفی و روایی آن را بیان کند. ایشان در جاهای مختلف با ارائه دیدگاه متعادلتر از [[جبر و اختیار]] که همان «امر بین الامرین» است، بنابر اصول اعتقادی و مبانی عرفانی و با رویکرد عقلی و نقلی، به اثبات آن پرداخته است<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۵ ـ ۳۷؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۱۴ ـ ۳۱۵ و ۳۲۳؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۹۵ ، ۱۰۴ و ۱۲۷؛ امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۱؛ امامخمینی، آداب الصلاة، ۱۱۹ و ۳۱۹؛ شاهنظری، بررسی تطبیقی جبر و اختیار از منظر امامخمینی و فخر رازی، ۱۶۵.</ref> | ||
:{{ببینید|جبر و اختیار}} | :{{ببینید|جبر و اختیار}} | ||
۳. اشاعره: بنیانگذار مکتب | ۳. اشاعره: بنیانگذار [[مکتب اشاعره]]، [[ابوالحسن اشعری]] است. وی نخست به [[مکتب اعتزال]] معتقد بود و بیش از چهل سال را با آن گذراند<ref>ابنندیم، کتاب الفهرست، ۲۵۷؛ ابنخلکان، وفیات الأعیان و أبناء الزمان، ۳/۲۸۵؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۵۳۸؛ سبحانی، الهیات فلسفی، ۱۶؛ علوی، روششناسی علم کلام، ۱۰۵.</ref> و سپس طی مناظرهای که میان او و [[ابوعلی جبائی]] رخ داد، به [[اهل حدیث]] گرایش پیدا کرد،؛ اما از آنجاکه او سالها در مکتب اعتزال با عقل و استدلال همراه بود و از طرفی برخی عقاید اهل حدیث را نیز قابل دفاع نمیدید، کوشید با ضمیمهکردن برهانهای عقلی به نقل، راهی میان اعتزال و اهل حدیث بجوید و همین تلاش به شکلگیری مکتب جدیدی به نام اشاعره انجامید.<ref>جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۷ ـ ۱۸.</ref> وی هرچند به عقل اهمیت میدهد، اما در تعارض میان عقل و نقل، نقل را ترجیح میدهد.<ref>جعفری، ابنعربی و اشاعره، ۱۸.</ref> درباره عقاید اختصاصی اشاعره، اتفاق نظری وجود ندارد؛ اما برخی عقاید اصلی اشاعره عبارتاند از اعتقاد به: ۱. صفات ذاتی خداوند؛ ۲. کلام ازلی خداوند؛ ۳. عمومیت [[اراده الهی]] و خلق افعال؛ ۴. جواز تکلیف مالایطاق؛ ۵. جواز رؤیت خدا؛ ۶. عدم تکفیر مرتکب کبیره؛ ۷. انتخابیبودن [[امامت]].<ref>شهرستانی، الملل و النحل، ۱/۱۰۶ ـ ۱۱۷؛ مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۳/۸۶ ـ ۸۹؛ سبحانی، فرهنگ عقاید، ۲/۵۷ ـ ۱۰۰.</ref> | ||
امامخمینی مبانی مذهب اشاعره را که ازجمله آنها نفی همه واسطهها در نظام هستی، انکار تأثیرگذاری اشیا و اینکه انتساب همه افعال بشر به خداوند است، بررسی کرده است. ایشان با اشاعره بحث روایی یا کلامی نمیکند؛ بلکه با مبانی فلسفی و بر مبنای اصالت وجود، بساطت ذات حقتعالی و اینکه هر گونه تغییر و تجدد در ذات و صفات او قابل تصور نیست، به ابطال مذهب جبر میپردازد.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۷۹ ـ ۸۰.</ref> | امامخمینی مبانی مذهب اشاعره را که ازجمله آنها نفی همه واسطهها در نظام هستی، انکار تأثیرگذاری اشیا و اینکه انتساب همه افعال بشر به خداوند است، بررسی کرده است. ایشان با اشاعره بحث روایی یا کلامی نمیکند؛ بلکه با مبانی فلسفی و بر مبنای اصالت وجود، بساطت ذات حقتعالی و اینکه هر گونه تغییر و تجدد در [[ذات و صفات الهی|ذات و صفات]] او قابل تصور نیست، به ابطال مذهب [[جبر]] میپردازد.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۳۳ ـ ۳۵؛ سیدهاشمی و موسویخو، اراده الهی و نسبت آن با اختیار انسان از دیدگاه امامخمینی، ۷۹ ـ ۸۰.</ref> ایشان در آثار خویش به مکتب اشاعره توجه داشته، برخی مبانی و مسائل آنها را برررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: | ||
ایشان در آثار خویش به مکتب اشاعره توجه داشته، برخی مبانی و مسائل آنها را برررسی و نقد کرده است؛ ازجمله: | |||
# اصل علیت: یکی از جدیترین موارد اختلاف میان فلاسفه و اشاعره در بحث علیت، دفاع جدی فلاسفه از نظریه «ضرورت علّی» و انکار این نظریه از سوی اشاعره است. اشاعره به طور صریح روابط ضروری میان اشیا و حوادث را در عالم طبیعت انکار کردهاند؛<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۴۱۲؛ بغدادی، اصول الایمان، ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ خادمی، علیت از دیدگاه متکلمان مسلمان، ۵۶.</ref> از اینرو اشاعره اصل علیت را نفی کرده، به عادةالله قائل شدهاند.<ref>غزالی، تهافت الفلاسفه، ۲۳۵ ـ ۲۳۶.</ref>امامخمینی با استناد به قاعده «الشیء ما لمیجب لمیوجد»، انفکاک معلول از علت را محال میداند<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۲.</ref> و کلام اشاعره را در این زمینه نقد کرده، معتقد است اشاعره به سبب توهم تلازم این ضرورت با سلب اختیار در فاعلیت الهی، این مسئله را انکار کردهاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۰.</ref> (← مقالههای علیت؛ الشیء ما لمیجب، قاعده). | # اصل علیت: یکی از جدیترین موارد اختلاف میان فلاسفه و اشاعره در بحث علیت، دفاع جدی فلاسفه از نظریه «ضرورت علّی» و انکار این نظریه از سوی اشاعره است. اشاعره به طور صریح روابط ضروری میان اشیا و حوادث را در عالم طبیعت انکار کردهاند؛<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ۴۱۲؛ بغدادی، اصول الایمان، ۱۳۸ ـ ۱۳۹؛ خادمی، علیت از دیدگاه متکلمان مسلمان، ۵۶.</ref> از اینرو اشاعره اصل علیت را نفی کرده، به عادةالله قائل شدهاند.<ref>غزالی، تهافت الفلاسفه، ۲۳۵ ـ ۲۳۶.</ref>امامخمینی با استناد به قاعده «الشیء ما لمیجب لمیوجد»، انفکاک معلول از علت را محال میداند<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۶۰؛ امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۲.</ref> و کلام اشاعره را در این زمینه نقد کرده، معتقد است اشاعره به سبب توهم تلازم این ضرورت با سلب اختیار در فاعلیت الهی، این مسئله را انکار کردهاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۱/۱۳۰.</ref> (← مقالههای علیت؛ الشیء ما لمیجب، قاعده). | ||
# زیادت صفات: اشاعره درباره صفات الهی، قائل به زیادت صفات بر ذاتاند<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۵۸ ـ ۶۴.</ref> و بر این باورند که برای پرهیز از تعدد قدما باید خداوند را با صفاتش قدیم دانست.<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۷۸ ـ ۸۱.</ref> امامخمینی با نقد کلام اشاعره در این زمینه، صفات واجبتعالی را عین ذات میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۲۷.</ref> (← مقالههای توحید(۱)؛ اسما و صفات). | # زیادت صفات: اشاعره درباره صفات الهی، قائل به زیادت صفات بر ذاتاند<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۵۸ ـ ۶۴.</ref> و بر این باورند که برای پرهیز از تعدد قدما باید خداوند را با صفاتش قدیم دانست.<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۷۸ ـ ۸۱.</ref> امامخمینی با نقد کلام اشاعره در این زمینه، صفات واجبتعالی را عین ذات میداند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۲۷.</ref> (← مقالههای توحید(۱)؛ اسما و صفات). |