Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: برگرداندهشده |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''کلام الهی'''، ایجاد الفاظ یا اظهار آنچه در غیب است از ناحیه حقتعالی. | '''کلام الهی'''، ایجاد الفاظ یا اظهار آنچه در [[غیب]] است از ناحیه [[حقتعالی]]. | ||
==مفهومشناسی== | ==مفهومشناسی== | ||
کلام به نطق قابل فهم<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۵/۱۳۱.</ref> و پیدرپی و انتقالدهنده معنا<ref>فیومى، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۳۹.</ref> گفته میشود. کلام الهی در اصطلاح علم کلام به معنای قائم به ذات<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۱/۲۱۴.</ref> یا ایجاد الفاظ یا اصوات در خارج از ناحیه حقتعالی است<ref>قاضیعبدالجبار، المغنی، ۷/۱۲؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۹.</ref> و در اصطلاح فلسفی و عرفانی به معنای اظهار کلمات وجودی مکنون در ذات حق، به واسطه نفس رحمانی<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۸۱؛ سبزواری، شرح مثنوی، ۱/۱۴۰؛ فاضل تونی، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، ۲۲۰.</ref> یا تجلی حاصل از تعلق صفت اراده و | کلام به نطق قابل فهم<ref>ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۵/۱۳۱.</ref> و پیدرپی و انتقالدهنده معنا<ref>فیومى، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۳۹.</ref> گفته میشود. کلام الهی در اصطلاح علم کلام به معنای [[قائم به ذات]]<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱۱/۲۱۴.</ref> یا ایجاد الفاظ یا اصوات در خارج از ناحیه حقتعالی است<ref>قاضیعبدالجبار، المغنی، ۷/۱۲؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۹.</ref> و در اصطلاح فلسفی و عرفانی به معنای اظهار کلمات وجودی مکنون در ذات حق، به واسطه [[نفس رحمانی]]<ref>ابنعربی، الفتوحات المکیه، ۲/۱۸۱؛ سبزواری، شرح مثنوی، ۱/۱۴۰؛ فاضل تونی، مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی، ۲۲۰.</ref> یا تجلی حاصل از تعلق صفت [[اراده]] و [[قدرت]]، برای اظهار و ایجاد آنچه در مرتبه غیب است<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۴۵.</ref> و یا اظهار معانی است که بندگان خاص او از طریق [[وحی]] و مکالمه یا مانند آن درک میکنند.<ref>جیلی، الانسان الکامل، ۸۸.</ref> [[امامخمینی]] نیز کلام الهی را تجلی و اظهار کلمات وجود به [[فیض اقدس]]، در مرتبه [[احدیت و واحدیت|احدیت]] و همچنین تجلی به [[فیض مقدس]]، در مقام [[احدیت و واحدیت|واحدیت]] که حاصل تعلق اراده و قدرت او بر ایجاد و اظهار آنچه در غیب است، میداند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۵۷.</ref> | ||
از واژگان مرتبط با کلام، تکلم<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۵۸.</ref> و قول و کتاب است. به اعتقاد امامخمینی کلام و تکلم دارای دو معنا هستند و فرق آنها اعتباری است. مفهوم مشترک میان این دو معنا را از آن جهت که صوت و منفصل و متموج در هوا است، کلام گویند و از آن جهت که از شخص صادر شده و قائم به اوست، تکلم گویند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵۱.</ref> فرق کلام با قول در این است که کلام خود به تنهایی معنای کاملی را میرساند؛ ولی قول ممکن است جزئی از یک کلام باشد و معنای تامی را نرساند.<ref>زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۱۷/۶۲۳.</ref> گاهی کلام مترادف «قول» به کار میرود؛ اما برخی در فرق این دو بر این باورند که قول بر خلاف کلام قابل تحریف و تغییر است؛ از این جهت، قرآن کلام الله است نه قول الله؛<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۵۲۳.</ref> اما فرق آن با کتاب در این است که کتاب آن چیزی است که در آن نگارش میشود<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۹۸.</ref> ولی کلام صوتی است که شنیده میشود<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۷۲۲.</ref> و فرق کلام الهی با کتاب او در این است که کلام از عالم امر است و کتاب از عالم خلق<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۵۷.</ref> و کلام بسیط و کتاب مرکب است؛ همچنین کلام نسخبردار نیست؛ ولی ممکن است کتاب منسوخ شود.<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۶.</ref> | از واژگان مرتبط با کلام، [[تکلم]]<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۶/۱۵۸.</ref> و قول و کتاب است. به اعتقاد امامخمینی کلام و تکلم دارای دو معنا هستند و فرق آنها اعتباری است. مفهوم مشترک میان این دو معنا را از آن جهت که صوت و منفصل و متموج در هوا است، کلام گویند و از آن جهت که از شخص صادر شده و قائم به اوست، تکلم گویند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵۱.</ref> فرق کلام با قول در این است که کلام خود به تنهایی معنای کاملی را میرساند؛ ولی قول ممکن است جزئی از یک کلام باشد و معنای تامی را نرساند.<ref>زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۱۷/۶۲۳.</ref> گاهی کلام مترادف «قول» به کار میرود؛ اما برخی در فرق این دو بر این باورند که قول بر خلاف کلام قابل [[تحریف]] و تغییر است؛ از این جهت، [[قرآن]] کلام الله است نه قول الله؛<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱۲/۵۲۳.</ref> اما فرق آن با کتاب در این است که کتاب آن چیزی است که در آن نگارش میشود<ref>ابنمنظور، لسان العرب، ۱/۶۹۸.</ref> ولی کلام صوتی است که شنیده میشود<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۷۲۲.</ref> و فرق کلام الهی با کتاب او در این است که کلام از عالم امر است و کتاب از عالم خلق<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۵۷.</ref> و کلام [[بسیط]] و کتاب [[مرکب]] است؛ همچنین کلام نسخبردار نیست؛ ولی ممکن است کتاب منسوخ شود.<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۱۶.</ref> | ||
==پیشینه== | ==پیشینه== | ||
یکی از مباحث مورد توجه دانشمندان، بحث از کلام الهی است. اصل سخنگفتن و تکلم خداوند، از موضوعات قطعی میان | یکی از مباحث مورد توجه دانشمندان، بحث از کلام الهی است. اصل سخنگفتن و تکلم خداوند، از موضوعات قطعی میان [[مسلمانان]]،<ref>طوسی، تجرید الاعتقاد، ۶۰؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۹.</ref> بلکه در تمام [[ادیان آسمانی]] است که قابل انکار نیست؛<ref>ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۴۵.</ref> چنانکه در [[تورات]] از تکلم خداوند با [[آدم(ع)]]<ref>کتاب مقدس، پیدایش، ب۱، ۲۸ و ب۳، ۸ ـ ۱۲.</ref> و [[موسی(ع)]]<ref>کتاب مقدس، خروج، ب۳، ۴ ـ ۶ و ب۴، ۱ ـ ۱۷.</ref> خبر داده است. [[یهودیان]] معتقدند [[خداوند]] از طریق [[نبوتِ پیامبران]] با انسانها ارتباط برقرار کرده و موسی کلیمالله(ع) بزرگترین پیامبری بود که خداوند به صورت مستقیم با وی تکلم کرده است.<ref>هینلز، راهنمای ادیان زنده، ۱/۸۴.</ref> [[مسیحیان]] معتقدند خداوند در [[کتاب مقدس]] با بشر تکلم کرده است.<ref>فغالی، المحیط الجامع فی الکتاب المقدس و الشرق القدیم، ۱۶۱.</ref> در قرآن کریم، تکلم خداوند با [[فرشتگان]]<ref>بقره، ۳۰؛ حجر، ۲۸.</ref> و [[پیامبران]]<ref>نساء، ۱۶۴؛ اعراف، ۱۴۳.</ref> ذکر شده است. در برخی [[روایات]] کلام الهی به فعل او تفسیر شده است.<ref>نهج البلاغه، خ۲۲۸، ۳۴۰.</ref> | ||
متکلمان از دیرباز درباره کلام الهی بحث کردهاند و آن را جزو هشت صفت جمالیِ ثبوتی خداوند قرار دادهاند.<ref>شبر، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ۱/۴۱؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۱/۸۳.</ref> این بحث با مطرحشدن نظریه خلق | [[متکلمان]] از دیرباز درباره کلام الهی بحث کردهاند و آن را جزو [[هشت صفت جمالیِ ثبوتی خداوند]] قرار دادهاند.<ref>شبر، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ۱/۴۱؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۱/۸۳.</ref> این بحث با مطرحشدن [[نظریه خلق قرآن]]، شتابی فراوان گرفت.<ref>بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۱۹۰.</ref> [[معتزله]] قائل به مخلوق و حادثبودن قرآناند<ref>قاضیعبدالجبار، المغنی، ۷/۳ و ۲۰۸.</ref> و [[اشاعره]] آن را قدیم میدانند.<ref>اشعری، اللمع فی الرد علی اهل الزیغ والبدع، ۳۳ ـ ۴۳.</ref> برخی بر این باورند که وجه نامگذاری [[علم کلام]]، به جهت بحث از کلام الهی و بحث از [[حدوث و قدم]] آن در میان [[اندیشمندان اسلامی]] بوده است.<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۱/۱۶۴؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۳.</ref> | ||
ازجمله مباحث مهمی که در کلام الهی به آن توجه شده، اعتقاد به کلام نفسی است که اشاعره به آن معتقدند<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۴۰.</ref> و معتزله و امامیه آن را نمیپذیرند.<ref>مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول(ص)، ۷/۲۱۶؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۱/۱۸۹ ـ ۱۹۱.</ref> عرفا نیز کلام الهی را از امهات صفات الهی میدانند که دارای احاطه تام و شمول کلی است.<ref>کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۵؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۹.</ref> آنان کلام الهی را همان تجلی حق و همه عالم را کلمات او میدانند که دارای مراتبی است؛<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۷۰.</ref> اما قرآن را به عنوان کلام الهی، مخلوق و حادث نمیدانند<ref>کلاباذی، کتاب التعرف، ۳۹.</ref> و دعوای مخلوقبودن و حادثبودن را دعوای لفظی میدانند.<ref>← کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۵ ـ ۳۷.</ref> فلاسفه کلام الهی را همان افعال حق و کلمات تامات تفسیر میکنند؛<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۵۲؛ سبزواری، شرح الاسماء، ۴۹۵ و ۵۵۹.</ref> به این معنا که کلام الهی، انشای کلمات وجودی و انزال آیات الهی در لباس الفاظ و عبارات است.<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۵۲؛ ملاصدرا، المشاعر، ۵۷.</ref> | ازجمله مباحث مهمی که در کلام الهی به آن توجه شده، اعتقاد به [[کلام نفسی]] است که اشاعره به آن معتقدند<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۴۰.</ref> و معتزله و [[امامیه]] آن را نمیپذیرند.<ref>مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آلالرسول(ص)، ۷/۲۱۶؛ سبحانی، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ۱/۱۸۹ ـ ۱۹۱.</ref> [[عرفا]] نیز کلام الهی را از امهات صفات الهی میدانند که دارای احاطه تام و شمول کلی است.<ref>کاشانی، عبدالرزاق، شرح فصوص الحکم، ۵؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۱۰۹.</ref> آنان کلام الهی را همان تجلی حق و همه عالم را کلمات او میدانند که دارای مراتبی است؛<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۷۰.</ref> اما قرآن را به عنوان کلام الهی، مخلوق و حادث نمیدانند<ref>کلاباذی، کتاب التعرف، ۳۹.</ref> و دعوای مخلوقبودن و حادثبودن را دعوای لفظی میدانند.<ref>← کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۵ ـ ۳۷.</ref> [[فلاسفه]] کلام الهی را همان [[افعال حق]] و کلمات تامات تفسیر میکنند؛<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۵۲؛ سبزواری، شرح الاسماء، ۴۹۵ و ۵۵۹.</ref> به این معنا که کلام الهی، انشای کلمات وجودی و انزال آیات الهی در لباس الفاظ و عبارات است.<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۵۲؛ ملاصدرا، المشاعر، ۵۷.</ref> | ||
امامخمینی به بحث کلام الهی اهتمام فراوانی داشته و در آثار خود به حقیقت کلام الهی، مراتب و اقسام آن پرداخته<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۳؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۶۴ و ۲۷۵.</ref> و نظریه اشاعره و معتزله را تحلیل و بررسی و نقد کرده است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۴ ـ ۱۹.</ref> | امامخمینی به بحث کلام الهی اهتمام فراوانی داشته و در آثار خود به حقیقت کلام الهی، مراتب و اقسام آن پرداخته<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۳؛ امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۶۴ و ۲۷۵.</ref> و نظریه اشاعره و معتزله را تحلیل و بررسی و نقد کرده است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۴ ـ ۱۹.</ref> | ||
==حقیقت کلام الهی== | ==حقیقت کلام الهی== | ||
درباره حقیقت کلام الهی میان فرقههای کلامی و فلسفی اختلاف نظر وجود دارد. متکلمان معتزلی و امامیه کلام خداوند را از صفات فعلی میدانند که حادث و قائم به غیر است و تکلم خداوند را به وسیله ایجاد اصوات و حروف، در محلی از قبیل لوح محفوظ یا جبریل و یا قلب پیامبر(ص) میدانند.<ref>قاضیعبدالجبار، شرح الاصول، ۳۵۷ ـ ۳۵۹؛ حلی، معارج الفهم، ۳۰۷ ـ ۳۱۲.</ref> در برابر، اهل حدیث و حنابله کلام خداوند را از قسم حروف و اصوات میدانند که قائم به ذات است.<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۹۱ ـ ۹۳.</ref> اشاعره با ایجاد تلفیق میان دیدگاه حنبلی و معتزلی، حقیقت کلام را معانی قائم به ذات میدانند که نه حرف و نه صوتاند،<ref>آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ۸۷ ـ ۸۸.</ref> بلکه حقیقتی غیبی در نفس متکلم است که الفاظ و کلمات از آن معنا حکایت میکنند.<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۹۳؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۷۸۳.</ref> طبق معنای اول قیام کلام به حقتعالی قیامی صدوری و طبق دو معنای اخیر، قیامی حلولی است. | درباره حقیقت کلام الهی میان فرقههای کلامی و فلسفی اختلاف نظر وجود دارد. متکلمان معتزلی و امامیه کلام خداوند را از صفات فعلی میدانند که حادث و قائم به غیر است و تکلم خداوند را به وسیله ایجاد اصوات و حروف، در محلی از قبیل [[لوح محفوظ]] یا [[جبریل]] و یا [[قلب پیامبر(ص)]] میدانند.<ref>قاضیعبدالجبار، شرح الاصول، ۳۵۷ ـ ۳۵۹؛ حلی، معارج الفهم، ۳۰۷ ـ ۳۱۲.</ref> در برابر، [[اهل حدیث]] و [[حنابله]] کلام خداوند را از قسم حروف و اصوات میدانند که قائم به ذات است.<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۹۱ ـ ۹۳.</ref> اشاعره با ایجاد تلفیق میان دیدگاه حنبلی و معتزلی، حقیقت کلام را معانی قائم به ذات میدانند که نه حرف و نه صوتاند،<ref>آمدی، غایة المرام فی علم الکلام، ۸۷ ـ ۸۸.</ref> بلکه حقیقتی غیبی در نفس متکلم است که الفاظ و کلمات از آن معنا حکایت میکنند.<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۹۳؛ بدوی، تاریخ اندیشههای کلامی، ۱/۷۸۳.</ref> طبق معنای اول قیام کلام به حقتعالی [[قیامی صدوری]] و طبق دو معنای اخیر، [[قیامی حلولی]] است. | ||
امامخمینی نظر متکلمان معتزلی و اشعری و نظر برخی از امامیه را در حقیقت کلام الهی نمیپذیرد و معتقد است لازمه سخن معتزله و بعضی از امامیه (که خداوند را به سبب ایجاد کلام در اشیایی مثل درخت و غیره متکلم میگویند) این است که تجدد و تغیر در ذات الهی راه یابد<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۵ ـ ۱۸.</ref> و گفته اشاعره (که کلام را معنایی قائم به ذات حق در ازل میدانند) نیز مستلزم نقص، ترکیب و قوه در حقتعالی و انقلاب وجوب ذاتی حقتعالی به امکان ذاتی و ماهیتدار بودن حق است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۹.</ref> | امامخمینی نظر متکلمان معتزلی و اشعری و نظر برخی از امامیه را در حقیقت کلام الهی نمیپذیرد و معتقد است لازمه سخن معتزله و بعضی از امامیه (که خداوند را به سبب ایجاد کلام در اشیایی مثل درخت و غیره متکلم میگویند) این است که تجدد و تغیر در ذات الهی راه یابد<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۵ ـ ۱۸.</ref> و گفته اشاعره (که کلام را معنایی قائم به ذات حق در ازل میدانند) نیز مستلزم نقص، ترکیب و قوه در حقتعالی و [[انقلاب]] وجوب ذاتی حقتعالی به امکان ذاتی و ماهیتدار بودن حق است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۹.</ref> | ||
فلاسفه معتقدند کلام خداوند ایجاد و ابداع ممکنات<ref>اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۵۱۷.</ref> و انشای کلمات تامات و انزال آیات در لباس الفاظ و عبارات<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۵۷؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۵۷.</ref> است که در حقیقت، کمال اظهار مکنونات است. طبق این نظر، در حقیقت | فلاسفه معتقدند کلام خداوند ایجاد و [[ابداع ممکنات]]<ref>اخوانالصفاء، رسائل اخوان الصفاء و خلان الوفاء، ۳/۵۱۷.</ref> و انشای کلمات تامات و انزال آیات در لباس الفاظ و عبارات<ref>ملاصدرا، المشاعر، ۵۷؛ ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، ۵۷.</ref> است که در حقیقت، کمال اظهار مکنونات است. طبق این نظر، در حقیقت [[تکلم]]، وجود اصوات و حروف شرط نیست؛ زیرا حقیقت تکلم، القای کلام معنوی به قلب مستمع است.<ref>ملاصدرا، اسرار الآیات، ۵۵ ـ ۵۶؛ ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۶۱.</ref> اهل معرفت نیز با اذعان به حقیقت کلام الهی<ref>جیلی، الانسان الکامل، ۸۸؛ ابنترکه، شرح فصوص الحکم، ۱/۳۷۴.</ref> عالم را صورت کلام الهی میدانند که حقتعالی به واسطه [[نفس رحمانی]] آن را اظهار کرده است. بر این اساس اعیان عالم، مخاطب این کلاماند و از باطن به ظاهر آمدهاند.<ref>جندی، شرح فصوص الحکم، ۳۰۳.</ref> | ||
امامخمینی اصل معنای کلام را اظهار آنچه در ضمیر پنهان است میداند که در انسان، با خروج هوا از مخارج حروف و عبور از مراحل باطن و سرّ به خارج تحقق مییابد<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۶.</ref> که این اظهار از اوصاف کمالیه وجود<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸.</ref> و اوصاف نیکوی حقتعالی است.<ref>امامخمینی، حدیث جنود، ۳۸۵.</ref> ایشان همانند بعضی از [[حکما]]<ref>ملاصدرا، سه رساله فلسفی، ۳۰۴ ـ ۳۰۵.</ref> معتقد است الفاظ و کلمات برای ارواح معانی وضع شدهاند و منحصرکردن مدلولات الفاظ در معنای عرفی و محسوس آنها صحیح نیست؛<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۹.</ref> چنانکه لفظ میزان در معنای عرفی و محسوس برای ترازو وضع شده است؛ اما روح معنای آن برای هر وسیله سنجش است؛ مانند [[علم منطق]] که میزان برای [[فکر]] است. [[ملاصدرا]] درک حقیقت این اصل را زیربنای [[فهم اسرار قرآنی]] میداند و معتقد است کشف حقیقت انباء و تعلیم در نشآت و عوالم مختلف، منوط به درک این مطلب است.<ref>ملاصدرا، مفاتیح الغیب، ۹۱ ـ ۹۲.</ref> در حقیقت هر ابراز و انشایی که شیئی را از باطن ذات، به ظاهر تجلی برساند، همان کلمه و تکلم است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۶؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۴۷ ـ ۳۴۸.</ref> | |||
:{{ببینید|روح معانی}} | :{{ببینید|روح معانی}} | ||
طبق این بیان حقیقت تکلم، متقوم به خروج کلام از مخارج مخصوصه و استفاده از آلات خاص نیست و آنچه در لغت و عرف متداول است، به اعتبار انس و عادت است؛ از این جهت روح معنای تکلم، اظهار آنچه در ضمیر پنهان است، میباشد؛ چه از مقوله صوت و لفظ باشد و چه اینچنین نباشد؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۳۱ ـ ۲۳۲.</ref> بنابراین تمام سلسله وجود از عقل تا عالم هیولی و طبیعت، تکلم باریتعالی هستند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵۲؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۵۴.</ref> به باور امامخمینی، کلام هر متکلمی به حسب مقام ظهور، جلوه ذات اوست<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۸.</ref> و چون کمالات متکلم در مرتبه خفاست، طبق حدیث قدسی «کنت کنزاً مخفیاً»<ref>حافظ برسی، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمومنین(ع)، ۴۱.</ref> حقتعالی که متکلم است، دوست دارد آن کمالات را اظهار کند و مراتب وجود و عوالم غیب و وجود، همان کلمات وجودی حقتعالی هستند که به واسطه نفس رحمانی از مرتبه الهیه صادر شدهاند و این به جهت حب ذاتی حقتعالی به اظهار کمالات اسمائی است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۶ ـ ۵۷ | طبق این بیان حقیقت تکلم، متقوم به خروج کلام از مخارج مخصوصه و استفاده از آلات خاص نیست و آنچه در لغت و عرف متداول است، به اعتبار انس و عادت است؛ از این جهت روح معنای تکلم، اظهار آنچه در ضمیر پنهان است، میباشد؛ چه از مقوله صوت و لفظ باشد و چه اینچنین نباشد؛<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۳۱ ـ ۲۳۲.</ref> بنابراین تمام سلسله وجود از عقل تا عالم هیولی و طبیعت، تکلم باریتعالی هستند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵۲؛ امامخمینی، دعاء السحر، ۵۴.</ref> به باور امامخمینی، کلام هر متکلمی به حسب مقام ظهور، جلوه ذات اوست<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۳۰۸.</ref> و چون کمالات متکلم در مرتبه خفاست، طبق [[حدیث قدسی]] «کنت کنزاً مخفیاً»<ref>حافظ برسی، مشارق انوار الیقین فی اسرار امیرالمومنین(ع)، ۴۱.</ref> حقتعالی که متکلم است، دوست دارد آن کمالات را اظهار کند و مراتب وجود و [[عوالم غیب]] و وجود، همان کلمات وجودی حقتعالی هستند که به واسطه [[نفس رحمانی]] از مرتبه الهیه صادر شدهاند و این به جهت حب ذاتی حقتعالی به اظهار [[کمالات اسمائی]] است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۶ ـ ۵۷.</ref> | ||
امامخمینی تکلم در حقتعالی به معنای ایجاد صوت را و اینکه تکلم قائم بر حق باشد حتی به نحو قیام صدوری نه | == اثبات کلام الهی == | ||
اندیشمندان الهی در متکلمبودن خداوند اتفاق نظر دارند<ref>حلی، کشف المراد، ۲۸۹؛ جرجانی، شرح المواقف، ۸/۹۱؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۴۵.</ref> و از راه نقلی و عقلی کلام الهی را اثبات کردهاند: | |||
الف) راه نقل: برخی از [[امامیه]] کلام الهی را تنها از راه نقل و [[شرع]] ممکن میدانند<ref>حلبی، تقریب المعارف، ۱۰۶ ـ ۱۰۸.</ref> و آیاتی چون «کلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکلِیماً»<ref>نساء، ۱۶۴.</ref> را دال بر آن میدانند.<ref>حلی، معارج الفهم، ۳۰۸.</ref> | |||
ب) راه عقل: ۱. تکلم از صفات کمالی است و عدم تکلم برای کسی که قادر بر تکلم باشد، نقص شمرده میشود. از این جهت اتصاف [[خداوند]] به عدم تکلم محال است.<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۴۴.</ref> ۲. خداوند اوامری دارد که اراده وقوع به آن تعلق نگرفته است، مانند اوامر امتحانی؛ پس مصدر این اوامر نمیتواند اراده حقتعالی باشد و باید حقیقت دیگری باشد که آن کلام است.<ref>فخر رازی، المحصل، ۴۰۳ ـ ۴۰۷.</ref> ۳. حقتعالی [[صرف الوجود]] و تمام هستی است؛ بنابراین باید تکلم را که از صفات وجود است، داشته باشد، بلکه او [[صرفالکلام]] است و کلام عین ذات اوست.<ref>شاهآبادی، شذرات المعارف، ۱۴۱ ـ ۱۴۲.</ref> ۴. [[قدرت حقتعالی]] عام و شامل ایجاد اصوات و الفاظ در خارج است و این همان کلام الهی است.<ref>خواجهنصیر، تجرید الاعتقاد، ۱۹۳؛ حلی، کشف المراد، ۲۸۹.</ref> | |||
امامخمینی تکلم در حقتعالی به معنای ایجاد صوت را و اینکه تکلم قائم بر [[حق]] باشد حتی به نحو [[قیام صدوری]] نه [[قیام حلولی|حلولی]]، مستلزم تجدد در صفات و ذات میشمارد.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۳ ـ ۱۴.</ref>. ایشان از آنجاکه تکلم را اظهار آنچه در ضمیر پنهان میداند، تکلم در خداوند را از همین طریق اثبات میکند؛ زیرا خداوند حقایق هستی را به [[فیض اقدس و مقدس]] ابراز کرده است.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸.</ref> و حقایق هستی، همان کلمات وجودیاند که خداوند آنها را انشا کرده است؛ همچنانکه قرآن کلمات الهی محسوب میشود؛ بنابراین تمام مراتب وجود از [[قوس نزول و صعود]] کلمات الهیاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵۲ ـ ۳۵۳ و ۳۵۷.</ref> | |||
==مراتب کلام الهی== | ==مراتب کلام الهی== | ||
عرفا کلام الهی را دارای مراتبی میدانند که متناسب با اختلاف عوالم، مختلف میشود؛ به این معنا که کلام در مرتبه ذات حقتعالی، همانند دیگر صفات، عین ذات متکلم است و در عالم | [[عرفا]] کلام الهی را دارای مراتبی میدانند که متناسب با اختلاف عوالم، مختلف میشود؛ به این معنا که کلام در مرتبه ذات حقتعالی، همانند دیگر صفات، عین ذات متکلم است و در [[عالم ارواح]]، معنای قائم به ذات متکلم است که القای معانی به مخاطب در این مرتبه، از جنس الفاظ نیست. در [[عالم مثال]] نیز تکلم الهی شبیه مکالمه حسی، دارای ترکیب و حروف مثالی است و در عالم حس این کلام، مرکب از حروف و اصوات مادی است.<ref>قیصری، شرح فصوص الحکم، ۳۷۰ ـ ۳۷۱.</ref> | ||
امامخمینی معتقد است ظهور و اظهار، از حقیقت وجود ناشی میشود و هرچه وجود رو به کمال رود، ظهور و اظهارش بیشتر میشود تا به نهایت مرتبه کمال یعنی حقتعالی برسد و از آنجاکه کلام و کلمه از اوصاف کمالیه وجودند، کلام حقتعالی در اعلا درجه وجود قرار دارد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵۲.</ref> و با توجه به ذومراتببودنِ | [[امامخمینی]] معتقد است ظهور و اظهار، از حقیقت وجود ناشی میشود و هرچه وجود رو به کمال رود، ظهور و اظهارش بیشتر میشود تا به نهایت مرتبه کمال یعنی حقتعالی برسد و از آنجاکه کلام و کلمه از اوصاف کمالیه وجودند، کلام حقتعالی در اعلا درجه وجود قرار دارد<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸؛ امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵۲.</ref> و با توجه به [[ذومراتببودنِ وجود]]، کلام و کلمات وجودی نیز ذومراتباند و این کلمات به هر اندازه از حیث وجود در دلالت و کشفِ آنچه در [[غیب]] است، قویتر باشند، به همان اندازه کلمه و کلام کاملتر و جامعتری هستند؛ از این جهت بعضی از موجودات مانند عقل اول، کلمه تامه و برخی از وجودات مانند موجودات عالم طبیعت، کلمات ناقصهاند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۳۵۲.</ref> ایشان بر این باور است که کتاب الهی نیز که به نوعی کلام اوست، دارای مراتب و سطوحی چندگانه است که به حسب نشئههای وجودی، مختلف است و در هر نشئه وجودی، حقیقتی مخصوص به خود دارد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۴.</ref> | ||
:{{ببینید|قرآن}} | :{{ببینید|قرآن}} | ||
امامخمینی مانند دیگر عارفان<ref>آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ۱/۲۴۷ ـ ۲۴۸.</ref> عوالم وجود از غیب و شهود را کتاب، آیات و کلمات الهی میداند. به باور ایشان این کتاب تکوینی | امامخمینی مانند دیگر عارفان<ref>آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الخضم، ۱/۲۴۷ ـ ۲۴۸.</ref> عوالم وجود از غیب و شهود را کتاب، آیات و کلمات الهی میداند. به باور ایشان این [[کتاب تکوینی الهی]]، مطابق با [[کتاب تدوینی الهی]] است و همچنانکه کتاب الهی مشتمل بر ابواب، سور، آیات، کلمات و حروف است، عالم نیز دارای ابواب، فصول و آیات و کلماتی است و اگر همه عالم کتاب واحد لحاظ شود، هر یک از عوالم کلیه ابواب و هر یک از عوالم جزئیه، سورهها و فصول آن خواهند بود و اگر هر عالمی کتابی لحاظ گردد، به اعتبار مراتب، انواع و افراد، دارای ابواب، آیات و کلماتی هستند؛<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۱ ـ ۵۳.</ref> بر این اساس کلام تنها به مرتبه صوت و لفظ محدود نمیشود، بلکه کلام الهی در [[صقع ربوبی]]، تجلی به [[فیض اقدس]] و [[فیض مقدس]] و اظهار آن چیزی است که در غیب است.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۵۷.</ref> طبق این بیان، تکلم و انبای حق در مرتبه اسما و اعیان ثابته با مکالمه او در عالم عقل و نفوس متفاوت است.<ref>امامخمینی، مصباح الهدایه، ۳۸ ـ ۳۹.</ref> | ||
به باور امامخمینی کلام الهی در مقام | به باور امامخمینی کلام الهی در [[مقام احدیت]]، تجلی به فیض اقدس است و در این تجلی احدی، متکلم، ذات مقدس احدی و کلام، فیض اقدس و سامع، [[اسما و صفات]] است که از این تجلی اطاعت کرده و تحقق علمی پیدا میکنند. در [[مرتبه واحدیت]]، تجلی به فیض مقدس است که متکلم، ذات مقدس واحدی و کلام، فیض مقدس و سامع، اعیان ثابتهاند که به امر «کُنْ فَیَکُونُ» تحقق عینی پیدا میکنند.<ref>امامخمینی، چهل حدیث، ۶۱۸؛ امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۷۵ ـ ۲۷۶.</ref> در تحقق عینی نیز موجودات خارجی کلمات وجودی حقتعالی هستند.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۳۱ ـ ۲۳۲.</ref> امامخمینی [[وحی]] را یکی از مصادیق کلام الهی میداند که پس از عبور از [[حجابهای نورانی|حجابهای نوری]]، بر [[قلب پیامبر]] نازل میشود<ref>امامخمینی، صحیفه، ۱۸/۴۹۸.</ref> و به حدی تنزل میکند که به صورت کلام گزارهای و الفاظ قابل فهم برای عموم مردم میگردد.<ref>امامخمینی، تفسیر حمد، ۱۳۵ ـ ۱۳۸ و ۱۶۲ ـ ۱۶۳.</ref> | ||
:{{ببینید|وحی}} | :{{ببینید|وحی}} | ||