Image-reviewer، emailconfirmed، مدیران
۴٬۵۲۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
برچسبها: برگرداندهشده ویرایشگر دیداری |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
==اقسام کلام الهی== | ==اقسام کلام الهی== | ||
کلام الهی دارای تقسیماتی است: | کلام الهی دارای تقسیماتی است: | ||
الف) کلام ذاتی و فعلی: [[اندیشمندان]] کلام الهی را به اعتبار اِسناد آن به ذات یا فعل الهی، به کلام ذاتی و فعلی تقسیم کردهاند: ۱. کلام ذاتی در اصطلاح فلسفی اظهار ذات برای ذات است. در این صورت کلام و متکلم یکی هستند.<ref>جامی، الدرة الفاخرة، ۲۱۴؛ سبزواری، شرح الاسماء، ۴۹۵.</ref> ۲. کلام فعلی ایجاد حقایق در خارج است که از اسمای الهی نشئت میگیرد.<ref>فرغانی، منتهی المدارک فی شرح تائیة ابنفارض، ۲/۱۵۸.</ref> این حقایق کلمات وجودی حقتعالی شمرده میشوند. از این کلمات وجودی گاهی به کلمه «کُن» و گاهی به «عالم امر» تعبیر شده است.<ref>سبزواری، شرح الاسماء، ۴۹۵ و ۵۵۹.</ref> | |||
امامخمینی | [[امامخمینی]] کلام ذاتی را تجلی ازلی ذات برای ذات میداند<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۴۲ و ۳۵۱.</ref> که به لسان ذات و در حضرت غیب واقع شده و برای اظهار آن چیزی است که در غیب مکنون است و مشاهده این تجلی، سمع ذات است.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۵.</ref> این تجلیِ ذاتی گاهی در غیب ذات و در حضرت واحدیت است که از آن به تکلم ذاتیِ نفسی تعبیر میشود و گاهی در مقام احدیت است که تکلم حقتعالی تجلی به [[فیض اقدس]] است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۲۷۵.</ref> ایشان تکلم فعلی حق را همان ظهور حقایق موجودات عالم، به واسطه فیض منبسط میداند؛<ref>امامخمینی، تقریرات، ۲/۱۴۲.</ref> بنابراین همه موجودات عالم، کلام حقتعالی و کلمات وجودی او شمرده میشوند.<ref>امامخمینی، تقریرات، ۳۴۷.</ref> | ||
امامخمینی نظر استاد خود [[محمدعلی شاهآبادی]] را مبنی بر اینکه کلام قولیِ خداوند در «کُنْ فَیَکُونُ» عین ذات الهی نیست نمیپذیرد. به باور شاهآبادی کلامی که عین ذات است، کلام نفسی به معنای عرفانی است که اظهار آنچه در [[غیب]] [[حق]] است به تجلی ذاتی در حضرت واحدیت است؛ اما امامخمینی معتقد است کلام قولی خداوند نیز از آن جهت که تجلی خداوند به اسم متکلم است و از اسمای ظاهر است، عین ذات است.<ref>امامخمینی، تعلیقات فصوص، ۱۸۴ ـ ۱۸۵.</ref> | |||
ب) کلام لفظی و نفسی: [[متکلمان اشعری]] کلام را به کلام نفسی و کلام لفظی تقسیم کردهاند و کلام لفظی را عبارت از اصوات و عبارات میدانند و معتقدند قوه یا صفتی در نفس وجود دارد که متکلم به واسطه آن میتواند معانی را برای نفس خود بیان و نجوا کند.<ref>شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام، ۱۸۰ ـ ۱۸۲.</ref> این کلام با اختلاف عبارات و وضعها مختلف نمیشود و این متکلم است که میتواند این معانی را با الفاظ مخصوص به خود به دیگران القا کند.<ref>غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ۹۸.</ref> آنان با مطرحکردن کلام نفسی در [[خداوند]] در برابر کلام لفظی، آن را دارای ماهیتی معنوی و غیر محسوس دانستهاند که مجرد از مواد است<ref>آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ۱/۱۲.</ref> و صفتی قدیم و قایم به ذات خداوند است<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۸/۱۰۳ ـ ۱۰۴.</ref> | |||
امامخمینی کلام اشاعره را رد میکند و معتقد است در اوامر امتحانی نیز اراده موجود است؛ اما اراده متعلق به فعل ارادی بنده نیست؛ زیرا افعال اختیاری، متعلق فعل غیر واقع نمیشوند، بلکه متعلق اراده، فعل خود حقتعالی یعنی امر، نهی و انشای آن است و اراده در حقیقت، به بعث و زجر تعلق میگیرد و فرق اوامر امتحانی با اوامر غیر امتحانی و حقیقی این است که غرض و انگیزه امر در اوامر امتحانی، امتحان و آزمایش است؛ اما در اوامر حقیقی انجام فعل و رسیدن به مصالح در فعل است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۲ ـ ۲۳.</ref> در تکلیف کفار نیز این جواب جاری است و اوامر و نواهی حقتعالی به فعل عبد تعلق نمیگیرد؛ از این جهت فعل کفار متعلق اراده تشریعی نیست؛ علاوه بر اینکه از دیدگاه فقهی نیز تکالیف شرعی به صورت عام صادر شدهاند و متوجه افراد معین نیستند و مخاطب خطابهای شرعی به مانند خطابهای قانونی عموم مکلفاناند، حتی افرادی که به آن عمل نمیکنند.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۴۸۴ ـ ۴۸۵.</ref> | اشاعره در اثبات کلام نفسی چند دلیل بیان کردهاند: ۱. گاهی شخص در جمله خبری از اموری خبر میدهد که به آنها علم و اعتقاد ندارد<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۳۴.</ref> و گاه شخص به چیزی امر میکند که [[اراده]] آن را ندارد، مانند اوامر امتحانی و این نشان میدهد که در امرکننده چیز دیگری است و آن [[طلب]] و کلام نفسی است.<ref>تفتازانی، شرح المقاصد، ۴/۱۴۹؛ ← امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۲.</ref> ۲. تکلیف [[کفار]] و [[گنهکاران]] بر تکلیف، بر کلام نفسی دلالت میکند. این تکلیف از اراده حقتعالی ناشی نمیشود؛ زیرا لازمه آن تخلف اراده حقتعالی از مراد است.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ۱/۴۰؛ ← امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۸.</ref> | ||
امامخمینی کلام اشاعره را رد میکند و معتقد است در اوامر امتحانی نیز اراده موجود است؛ اما اراده متعلق به فعل ارادی بنده نیست؛ زیرا افعال اختیاری، متعلق فعل غیر واقع نمیشوند، بلکه متعلق اراده، فعل خود حقتعالی یعنی امر، نهی و انشای آن است و اراده در حقیقت، به [[بعث و زجر]] تعلق میگیرد و فرق اوامر امتحانی با اوامر غیر امتحانی و حقیقی این است که غرض و انگیزه امر در اوامر امتحانی، امتحان و آزمایش است؛ اما در اوامر حقیقی انجام فعل و رسیدن به مصالح در فعل است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۲ ـ ۲۳.</ref> در تکلیف کفار نیز این جواب جاری است و [[اوامر و نواهی حقتعالی]] به فعل عبد تعلق نمیگیرد؛ از این جهت فعل کفار متعلق [[اراده تشریعی]] نیست؛ علاوه بر اینکه از دیدگاه فقهی نیز [[تکالیف شرعی]] به صورت عام صادر شدهاند و متوجه افراد معین نیستند و مخاطب خطابهای شرعی به مانند خطابهای قانونی عموم مکلفاناند، حتی افرادی که به آن عمل نمیکنند.<ref>امامخمینی، تهذیب الاصول، ۱/۴۸۴ ـ ۴۸۵.</ref> | |||
:{{ببینید|خطابات قانونی}} | :{{ببینید|خطابات قانونی}} | ||
به باور امامخمینی کیفیت صدور اوامر در حقتعالی با بندگان متفاوت است؛ همچنانکه در غایت و غرض و دواعی نیز با آنها یکسان نیست و حقتعالی منزه از آن است که در افعال خود به دنبال غرضی باشد؛ زیرا دواعی و اغراض، مؤثر در فاعلاند و فاعل تحت تأثیر این اغراض واقع میشود؛ اما این امر در حقتعالی مستلزم ترکب، امکان و احتیاج است و در حقتعالی، حب به ذات است که مستلزم حب به آثار و اراده به آنهاست که مصون از تغیر و تجدد است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۵ ـ ۲۶.</ref> ایشان گفته بعضی از متکلمان معتزله<ref>قاضیعبدالجبار، شرح الاصول، ۳۵۷ ـ ۳۵۹.</ref> و امامیه<ref>حلی، معارج الفهم، ۳۰۷ ـ ۳۱۲.</ref> که کلام الهی را از قبیل کلام لفظی صوت و لفظ میشمارند، صحیح نمیداند؛ زیرا این امور خود تغیر و تجددپذیرند و در طول زمان ثابت نیستند و استناد به این امور بدون واسطه به حقتعالی صحیح نیست و این افراد برای تنزیه حقتعالی از تکلم زبانی، تکلم در حقتعالی را حمل بر مجاز کردهاند که این امر در حقیقت، به تحدید در ذات حقتعالی و تعطیل بر میگردد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۴؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۴.</ref> | به باور امامخمینی کیفیت صدور اوامر در حقتعالی با بندگان متفاوت است؛ همچنانکه در غایت و غرض و دواعی نیز با آنها یکسان نیست و حقتعالی منزه از آن است که در افعال خود به دنبال غرضی باشد؛ زیرا دواعی و اغراض، مؤثر در فاعلاند و فاعل تحت تأثیر این اغراض واقع میشود؛ اما این امر در حقتعالی مستلزم ترکب، امکان و احتیاج است و در حقتعالی، [[حب به ذات]] است که مستلزم حب به آثار و اراده به آنهاست که مصون از تغیر و تجدد است.<ref>امامخمینی، الطلب و الاراده، ۲۵ ـ ۲۶.</ref> ایشان گفته بعضی از [[متکلمان معتزله]]<ref>قاضیعبدالجبار، شرح الاصول، ۳۵۷ ـ ۳۵۹.</ref> و [[امامیه]]<ref>حلی، معارج الفهم، ۳۰۷ ـ ۳۱۲.</ref> که کلام الهی را از قبیل کلام لفظی صوت و لفظ میشمارند، صحیح نمیداند؛ زیرا این امور خود تغیر و تجددپذیرند و در طول زمان ثابت نیستند و استناد به این امور بدون واسطه به حقتعالی صحیح نیست و این افراد برای تنزیه حقتعالی از تکلم زبانی، تکلم در حقتعالی را حمل بر مجاز کردهاند که این امر در حقیقت، به تحدید در ذات حقتعالی و تعطیل بر میگردد.<ref>امامخمینی، آداب الصلاة، ۲۵۴؛ امامخمینی، الطلب و الاراده، ۱۴.</ref> | ||
ج) کلام تشریعی و تکوینی: کلام | ج) کلام تشریعی و تکوینی: [[کلام تشریعی]]، اوامر و نواهی حقتعالی است؛ مانند آنچه به واسطه [[فرشتگان]] و [[پیامبران]] بر بندگان خدا افاضه شده و مهمترین آن [[علم توحید]] و [[علم تهذیب نفس]] است. به واسطه [[هدایت تشریعی]]، نفوس مستعده در ناحیه علم و عمل از قوه به فعل رهنمون میشوند و [[کلام تکوینی|کلام تکوینیِ]] حق، اعیان خارجیاند که با «کُنْ» حاصل میشوند.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۵.</ref> مهمترین کلام غیر تشریعی حقتعالی، قول ذاتی است که به سبب آن، [[اسمای الهی]] در حضرت علمی ظهور یافتند.<ref>امامخمینی، دعاء السحر، ۱۲۵.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |